بابِ امان


اين بارگه كه خاك درش مشك اذفر است

بويش چو بوي خُلد برين روح پرور است

دارالشّفا و عُقده گشا و فَرَح فزاست

بابِ اَمان ز محنت فرداي محشر است

طورِ حضور و مطلعِ نور و مطافِ حور

آرامگاه دختر موسي بن جعفر است

خاتون دين پناه كه برهان عزّتش

هر صبح و شام صيحه «الله اكبر» است

هر كس دري به خانه و راهي گزيده است

چشم اميد «لطفيِ صافي» بر اين در است(1)

پاورقي


1) همان، ص 410.

آية الله علي صافي گلپايگاني