برگي از گل طاها


قبر زهرا چو كه از ديده ما پنهان است

تا قيامت زغمش ديده ما گريان است

گل بستان محمد چو كه پرپر گرديد

برگي از آن گل طاها به قم ايران است

عالِم و عامي و سالك به در منزل او

مفلس از هر جهتي در بر او نالان است

سه بشارت زامامان هدايت آمد

زائر مرقد او روز جزا شادان است

خاك جنت كه زهر سيم و زري افزون است

غبطه اي مي خورد و عاشق اين سامان است

چه شود فاطمه اي دختر كاظم كه به ما

گوشه چشمي بنمايي كه به ما درمان است

كنز مخفي كه در اين مضجع عظما باشد

گوهري از صدف دختر طاها باشد

قبر معصومه كه جنت بود از ابوابش

نه حريمي كرمش را، چو كه دريا باشد

مرواي صوفي بيچاره به هر خانقهي

خانقاه و مي و ميخانه به اينجا باشد

تو به ميخانه مرو يقظه اگر مي طلبي

ناله در نزد ضريحش خوش و زيبا باشد

سائل سابقه دارش كه گدايي مي كرد

مزدش اين بود كه او عاشق و شيدا باشد

به قيامت كه عمل نيست به پرونده ما

دست ما دامن آن عصمت كبرا باشد

به طواف حرمش رفته كه يك غمزه او

موجب مرتبت عالم دنيا باشد

مزد ارزنده و هر عاشق و هر پير رهي

بس، غلامي به در خانه زهرا باشد