گلي از دامن زهرا عليها السلام


به نام نامي الله اكبر

به ياري خداي دادگستر

توكل بر خدا كرده گرفتم

قلم بر دست و بنوشتم به دفتر

براي كوري چشم حسودي

كه مي گفت اين پيمبر هست ابتر

از اين طعن و شماتت هاي دشمن

پريشان شد دل پاك پيمبر

خطاب آمد كه اي محبوب عالم

عطا كرديم ما بهر تو كوثر

جهان گرديده اكنون نور باران

زنور نسل اين يكدانه دختر

يكي افتاده اندر گوشه قم

گلي از دامن زهراي اطهر

كه از آن گل گلستان گشته ايران

زبويش عالمي گشته معطر

رضا در مشهد و معصومه در قم

دو چشمند از براي حفظ كشور

كنار مرقدش درياي علم است

نوابغ ها در آن دريا شناور

همه گيرند از فيضيه اش فيض

مگر آنان كه هم كورند و هم كر

شفا بخشد به دل دار الشفايش

بود صحن و سرايش روح پرور

حكيم و عارف و عامي بگردند

بدور مرقدش با ديده تر

چه شاهان ترك تاج و تخت كرده

نهادندي به خاك پاي او سر

كجا باشد مرا ياراي گفتن

زمدح دختر موسي بن جعفر

همي دانم كه خاك مدفن او

بود قدرش زعرش و فرش برتر

همين بس كز حريمش علم و دانش

رسيده بر همه عالم سراسر

همين بس كز كنار بارگاهش

شدي ظاهر خميني دلاور

براي ياري دين محمد

علي اكنون شده بر خلق رهبر

خدايا حفظ كن او زآفات

براي حفظ دين و شرع انور

همه داريم اميد شفاعت

از اين بانوي، اندر روز محشر

بزن اي دل دَرِ اين دودمان را

كه نبود هيچ كس نوميد از اين در

بدان قدر ولايت را «حسيني»

كه باشد منكرش آلوده مادر(1)

پاورقي



1) همان، صص 97-99.