روشناي قم و مشهد
خورشيد دين مي تابد از خاك خراسان
ظلمت گريزان است و خفّاشان هراسان
ايران ما مديون لطف بي حد توست
اين جلوه هاي جاودان از مرقد توست
«مشهد» ز تو، شهر «قم» از معصومه روشن
لطف شما بر هم زنِ نيرنگ دشمن
قم، گشته از درياي علمت پر تلاطم
قم، مشهد علم است و مشهد، خانه قم
از خاكبوس آستانت گرچه دوريم
عشق تو را در سينه داريم و صبوريم
اي نور تو در جبهه حق، پرتوافكن
در پشت جبهه درگهت مأوا و مأمن
آنان كه با خون، ره به ديو و دد گرفتند
درس شهادت از قم و مشهد گرفتند
آغوش بگشادند هر تير بلا را
تا متصل سازند طوس و كربلا را
آري! شرار عشق تو افسردني نيست
اين جان به تو زنده است و هرگز مردني نيست
دارالشفاي درگهت جانباز دارد
كمتر زآهو نيست! او هم راز دارد(1)
پاورقي
1) فرهنگ كوثر، ش 4، ص 62.
حجةالاسلام و المسلمين جواد محدثي