امامزاده شاه اسماعيل(سيد سربخش)


بقعه اين امامزاده واقع در خيابان آذر ـ رو به روي چهل اختران است كه بنا به گفته مرحوم عباس فيض(475)، در داخل شهر قم دو بقعه مشهور به بقعه سيد سربخش وجود داشته كه بر اثر توسعه خيابان آذر يكي از آن بقاع بكلي ويران و منهدم شده و آثاري از آن باقي نمانده است.



بنابراين مدفون در يكي از آن دو بقعه جناب محمد عزيزي بود كه در تاريخ قديم قم ماجراي قتل او نقل شده است و ديگري بنام اسماعيل كه مربوط به قرن هفتم يعني دو قرن و نيم پس از تأليف تاريخ مزبور بوده است مي باشد كه نام و نسب وي در هيچ يك از تأليفات ذكر نگرديده و همين باعث اشتباه بعضي از مؤلفين نسبت به سيد سربخش اولي با سيد سربخش دومي(اسماعيل) كه در اين گنبد مورد بحث به خاك سپرده شده منجر گرديده است.



بهرحال اين دو گنبد يكي در قسمت جنوبي تكيه درخت پير و مقابل آن واقع شده بود كه بر اثر احداث خيابان آذر قبه اش در مسير آن قرار گرفت و بكلي منهدم گرديد و بقعه ديگري در محله موسوم بنام سيد سربخش يعني همين نقطه واقع است كه شرح شهادت وي خواهد آمد.



مدفن سيد سربخش(محمد عزيزي) كجاست؟



همانطوري كه بيان گرديد در اين شهر(قم) دو بقعه بنام سيد سربخش معروف بود. كه نام اولي آن در اكثر كتب تاريخي ذكر گرديده و دركتاب(انوار المشعشعين)(476) هم بنقل از تاريخ قم چنين است كه:"مدفون در اين بقعه ظاهرا از اولادهاي حضرت امام صادق(ع) و از نسل جناب محمد ديباج كه نسب شريفش از قرار زير است مي باشد؛"شاهزاده محمد بن عبدالله بن حسين بن علي بن محمد ديباج بن امام جعفر الصادق(ع)(477)" كه در نهروان بقتل رسيده و جسد مطهرش را به قم نقل و بخاك سپردند، و مرحوم شيخ عباس قمي دركتاب منتهي الآمال(478)هم به اين معني تصريح نموده كه سيد سربخش همان امامزاده محمد عزيزي است كه در نهروان بقتل رسيده و در قم بخاك سپرده شده است، و علامه مجلسي هم در كتاب بحارالانوار بطور كلي مي نگارد كه قبور بسياري از احفاد محمد بن امام جعفرالصادق(ع) در قم مي باشند(479).



بنابر عبارت فوق روشن مي گردد كه مدفون دراين بقعه مورد نظر جناب محمد عزيزي مي باشد و از طرفي هم خلاف آن بدلائل زير ثابت شده كه چنين است؛



1ـ نام مدفون دراين گنبد جناب شاهزاده اسماعيل و از احفاد امام جعفرالصادق(ع) است زيرا اين نام در روي لوح مزار و كتيبه كمربندي بقعه كه باستاني و مربوط به شش قرن قبل مي باشد ثبت گرديده است و اينگونه اسناد هم قابل تشكيك و ترديد نيستند و هيچ نويسنده و مؤلفي هم حق ندارد كه بدون داشتن اسناد معارض به طرد آنها بپردازد.



2ـ چون اكثر مؤلفين مدفون بودن محمد عزيزي معروف به سيد سربخش را طبق نقل قول تاريخ قم قائل شده اند، لذا بديهي است كه از مدفون بودن جناب شاهزاده اسماعيل معروف به سيد سربخش اطلاعي دردست نداشته و تتبعي هم ننموده كه مرتكب اين اشتباه شده اند، زيرا اين شاهزاده در سنه 617 هـ .ق يعني دو قرن و نيم بعد از تاليف كتاب تاريخ قم بشهادت رسيده و دلائلي كافي بر قتل و دفن وي در اين مكان مشهود و مستند و مذكور خواهد افتاد.



3ـ اما علت اين توهم از آنجاست كه چون بقعه اين دو شاهزاده در جوار هم و معروف به سربخش و هر دو هم بشهادت رسيده ان منجر گرديد كه پس از تخريب بقعه اولي يعني بقعه شاهزاده محمد عزيزي، بقعه شاهزاده اسماعيل معروف به سيد سربخش به اشتباه محمد عزيزي تلقي گردد وحال آنكه دلائل كافي مبني بر منهدم شدن بقعه شاهزاده محمد عزيزي بر اثر توسعه خيابان آذر كه ذكر خواهد شد موجود مي باشد.



مدفون دراين بقعه كيست و داستان شهادت وي



اما مدفون در اين گنبد جناب شاهزاده ابوالمعالي اسماعيل بن عبدالله بن حسين بن محمد بن حسين بن احمد بن محمد عزيزي(480)بن حسين بن محمد اطروش بن علي بن حسين بن علي بن محمد ديباج بن امام صادق(ع) مي باشد كه از اعاظم نقباء و شرفاء و فضلاي سادات در خطه خراسان بود كه به اين نام(اسماعيل) در قرن هفتم در منطقه خراسان دو نفر بودند و هر دو بفضل و رفعت منزلت شهرت داشته اند كه بايد توضيح داد، ابوالمعالي اسماعيل مورد بحث، جداي ابوالمكارم اسماعيل يعني سيد ابوطالب اسماعيل(481)بن محمد بن حسين بن احمد الازورقاني بن محمد بن عزيز بن الحسين بن محمد بن علي بن حسين بن علي بن محمد ديباج بن امام صادق(ع) است كه بعنوان قاضي نسابه مشهور(482) و در شهر مرو داراي محبوبيت تامه با مقبوليت عامه و متصدي مقام قضا بود و كتبي هم تأليف كرده است من جمله(شجون الاحاديث و زهره الحكايات) كه ياقوت حموي رومي در سال 614 هـ .ق در مرو با وي برخورد كرده و او را ستوده است.



بهرحال شاهزاده ابوالمعالي اسماعيل مورد بحث، پس از كسب علوم و اكتساب معارف اسلامي به دار الملك خراسان(نيشابور) منتقل گشت و چندان وجيه الملك گرديد و بحدي رفعت منزلت و حشمت يافت كه سلطان محمد خوارزمشاه او را بمقام نقيب النقبائي كشور برگزيد.



مقام نقباء از عناوين رفيع روحاني و سياسي بود كه از آغاز خلافت عباسيان در بغداد از ناحيه آنان براي ثبت و ضبط انساب سادات عباسي و علوي برگزيده ميشد ولي سادات علوي از تبعيت نقباي عباسي خودداري كردند ودر نتيجه براي آنان نقيب خاصي انتخاب مي گرديد كه در اكثر ولايات نقيب با شخصيت، و شاخصيت تامه بود كه با نظر نقيب النقباء‌ انتخاب مي گرديد و درهر حال هم از وي تبعيت و جانب داري مي كردند.



و ابوالمعالي اسماعيل معروف به سيد سربخش در سراسر خطه نفوذ سلطان محمد تا سال 617 هـ .ق بدون هيچ معارضي نقيب النقباء و رئيس بود و در كليه مهام امور از نظر و فكر وي تبعيت مي نمودند هيچ مهمي بدون موافقت وي انجام نمي پذيرفت چنانكه در حمله سپاه مغول هم اركان دولت با نظر وي از تسليم نيشابور خودداري بعمل آوردند.



ولي سلطان محمد خوارزمشاه با صدور دستور بر قتل 450 تن ا زتجار تركستان و سپس قتل ايلچي چنگيزخان از روي كمال غرور، حس انتقامجوئي چنگيزخان را چندان تحريك كرد كه پس از جمع آوري سپاهي از مغول بر ممالك ماوراء النهر يورش برده پس از تسخير آنها از رود جيحون عبور كرد.



ولي سلطان محمد بجاي جلوگيري از عبور وي در حاليكه چهارصد هزار تن سپاهي در اختيار داشت، بدون هيچ مشورت سپاه خود را پراكنده ساخت و هر لشگري را بسوئي گسيل نمود و(تركان خاتون) حرم خويش را هم با مادر و فرزندان خود بهمراه ناصرالدين وزير به د قارون روانه نمود و خود متوجه عراق گرديد و در سر راه خود در نيشابور بساط عيش خوش را پهن نمود و بكلي از آمادگي حمله سپاه مغول غافل بود كه يكدفعه خبر رسيد كه سي هزار سوار بفرماندهي جته نويان و سويداي بهادر از رود جيحون گذشته در مسير خويش هر شهر و دياري را طعمه آتش قتل و غارت ساخته اند.



از شنيدن اين خبر ناگوار ترس و رعبي به دل سلطان راه يافت و توصيه كرد كه در مهام امور از ابوالمعالي اسماعيل معروف به سيد سربخش تخلف نورزيد و سپس خود از راه اسفراين متوجه شهر ري گرديد.



چون بشهر ري رسيد خبر شنيد كه سپاه مغول پس قتل و غارت بلاد خراسان در دنبال سلطان هستند، در اين وقت از كرده خويش پشيمان گشته مي انديشيد كه هرگاه در كلات باقواي مجهز خود مي ماند هيچ نيروئي قادر بر پيشروي و مقابله با وي را نداشتند و يا اگر با چهار صد هزار سوار خود سر راه سپاه چنگيز را در كنار رودخانه مي گرفت، امكان نداشت كه چنگيز بتواند از آب بگذرد و بيك چنين سرنوشت شومي دچار گردد.



سرانجام سلطان محمد، بجهت ترس زياد به اطراف درياي خزر دردل جنگل پناهنده گشت و هنگاميكه خبر دستگيري و زنان و فرزندان خود را شنيد از غصه فراوان مدهوش شد و درگذشت و چون كفني همراه نداشت او را در لباس خود بخاك سپردند.



اما دار الملك نيشابور كه داراي جمعيتي بيش از هزا هزار تن(يك ميليون نفر) و برج و باره اي متين و آهنين داشت و سربازان آزموده با اسلحه كامل در داخل شهر به آمادگي كامل بسر مي بردند، از اينرو بود كه تسخير شهر براي سپاهيان چنگيز به اين سهولتي ميسر نبود بنابراين جته نويان و سويداي بهادر چون به نيشابور رسيدند، خيمه ها برافراشتند و شهر را در محاصره گرفتند و چون مدت محاصره بطول انجاميد پيكي نزد سران شهر اعزام داشت تا نسبت بر تسليم شهر آنها را قانع سازد.



اما فخرالملك و مجير الملك و ضياء الملك و قاضي القضات قاضي ركن الدين علي بن ابراهيم با شاهزاده ابوالمعالي اسماعيل به مشورت پرداخته سرانجام جواب خود را با هداياي فراوان بهمراه چند پيك چرب زبان نزد فرماندهان مغول فرستادند و مفاد جواب چني بود كه نيشابور دارالملك خراسان، با جمعيت و ارزقي فراوان و باره اي متين و نيروئي مجهز است و در غياب پادشاه تسليم آن سزوار نيست پس بهتر آنستكه شما به دنبال سلطان برويد و هرگاه بر او پيروز شديد سراسر مملكت بدون منازع از آن شما خواهد بود، بدين وسيله خان زادگان پس از شنيدن اين پاسخ از محاصره دست كشيدند ودردنبال پادشاه بسوي ري شتافتند.



اما اشاعه اخبار سفاكي و قتل و غارت سربازان مغول در هرديار توأم با خبر فراز و اختفاء سلطان محمد بيش از هر كس سران و اركان دولت در نيشابور را به وحشت انداخته بود، لذا هنگي با زن و فرزند از شهر خارج شدند و هر يك مأمني برگزيدند كه من جمله جناب شاهزاده ابوالمعالي اسماعيل مسبب اصلي پايداري و عدم تسيلم شهر به سپاه مغول بود بسوي قم هجرت نمود و در محله رضاباد(483)با خاطر آشفته به عبادت و بندگي اشتغال ورزيد.



اما اميرزاده جته نويان پس از قتل مردم ري از راه قم عازم همدان بود تا از گرماي سخت تابستان، خود را نجات بخشد كه در بين راه چند تن از مخالفين مفسد كه در سپاه مغول بنام راهنماء راه يافته بودند قتل مردم قم به استناد آنكه رافضي مذهبند واجب و متسوجب اجر جزيل خواهيد بود را در نظر اميرزاده جته نويان جلوه داه و او را براي قتل عام مردم قم مصمم ساختند، خصوصا در محاصره شهر قم مقاومت مردم اين شه رباعث شد كه خشم جته نويان را زيادتر نمايد و پس از منهدم نودن حصار قم و رخنه به داخل شهر چنان بقتل و غارت دست زد كه تمام شهر به ويرانه اي جغد نشين مبدل گرديد.



در اين كشتار وحشيانه دو تن از نقباء و شرفاي سادات چنانكه از كتيبه ها بدست آمده است نيز كشته و شربت شهادت را نوشيده اند كه در هيچ يك از كتب تاريخي جزئيات حادثه ضبط نگرديده است.



يكي سيد جعفر نقيب موسوي كه در غرب شهر بالاتر از بقعه و بارگاه شاهزاده ابراهيم داراي قبه و بارگاه مجلل مي باشد كه از آثار قرن هفتم بوده و بتازگي تمام بناء‌ آن مجددا احداث گرديد و ديگري شاهزاده ابوالمعالي اسماعيل معروف به(سيد سربخش) بن عبدالله بن حسين بن محمد بن حسين بن احمد بن محمد بن عبدالله عزيز بن حسين بن محمد بن علي بن حسين بن علي بن محمد ديباج ابن امام صادق(ع) مي باشد كه بقعه و قبه اش در سال 774 هـ .ق بنيان گرديده است و چون نامبرده را مسبب عدم تسليم مردم نيشابور معرفي كرده بودند سر او را از تن جدا ساخته و نزد اميرزاده بردند و پس از آنكه تن ويرا در خانه مسكونيش در محله(رضاباد) با ترس و لرز بخاك سپردند و جته نويان از اين منطقه دور شد سر او را بهر كيفيت از ميان سرهاي بريده اي كه روي هم انباشته بودند بدست آورده در نزديكي بدنش دفن كردند(484). كه بنابراين مدفون در اين بقعه مورد نظر همين شاهزاده مي باشد و بقعه جناب امامزاده محمد عزيزي كه حالاتش خواهد آمد بر اثر توسعه خيابان آذر منهدم گرديد و دلائلش ذكر خواهد شد.



داستان شهادت محمد عزيزي و پاره اي از حالات وي



در تاريخ قم(485)مسطور است كه عبدالله بن الحسين در قم مقيم گشت و از او محمد عزيزي در وجود آمد كه مادر محمد مزبور همان فاطمه دختر قاسم بن احمد بن علي بن جعفر عريضي(ع) و خواهر شاهزاده احمد بن قاسم است كه در قبه شاهزاده احمد بن قاسم بخاك سپرده شده است و داستان هجرت آنان از مدينه به قم و بخاك سپردن آنان در مقبره مالون(دروازه قلعه) قبلا نگاشته شد.



سيد محمد معروف به عزيزي سيدي دلاور و قوي الجثه و شجاع و نيرومند بود كه در اواخر قرن سوم براي زيارت اعتاب عاليات با كارواني عازم بغداد گشت.



در نزديكي نهروان با گروهي از راهزنان روبرو شدند و اهل كاروان به او متوسل شده و از وي استمداد طلبيدند، سيد هم لباس فاخري بر تن نمود و شمشير خود را حمايل و عمامه سبزي بر سر نهاد نزد قاطعان طريق آمده بدوا زبان بشفاعت گشود و سخن به درازا كشيده و چون راهزنان او را چنانكه بايد تحويل نگرفتندم كارشان از مكالمه به مشاجره منجر و به جنگ منتهي گرديد مردم كاروان كه دركناري ايستاده بودند دستي نگشودند و با نگراني صحنه را مي نگريستند و سرانجام سيد در آن ميان به قتل رسيد و سر او را از تن جدا ساخته نزد رئيس خويش فرستادند و كليه اموال اهالي كاروان را به چهار پايان نهاده با خود بردند ومردم را در صحرا گذاشتند.



مردم كاروان برهنه و گرسنه و بدون هيچ نقدينه و مركبي از عزيمت به عراق منصرف و راه رفته را بازگشتند و غلامان سيد تن شريف مولاي خود را با كمك مردم خيرخواه به جانب قم نقل داده در خانه مسكونيش در نقطه ياد شده قرب مسجد رضائيه بخاك سپردند و يكي از نزديكان وي از دنبال راهزنان نزد اميرشان رفته بهر كيفيت سر سيد را بازگرفت و پس از چند روز بقم آمد و درنتيجه سر او را هم در گوشه بقعه جداي از تن دفن كردند. و پس از دفن وي بر فراز قبرش بقعه اي بناء نمودند كه متأسفانه در اثر امتداد خيابان آذر از ميدان كهنه تا آخر شهر قسمتي از جلوي تكيه مزبور تا گذر چهل اختران يعني كمتر از نيمي از طول كوچه درخت پير در مسير خيابان آذر قرار گرفت چنانكه بقعه بكلي از بين رفت(486).



مرحوم عباس فيض اضافه مي كند كه هنگام تدوين كتاب گنجينه آثار قم به محل مزبور تشريف برده و به بررسي پرداخته و معلوم شد كه در باقيمانده از محوطه تكيه و مسجد، مسجد جديدي بنا كرده اند كه بقعه سيد سربخش درست در ده متري جدار مسجد قرار داشت و اكنون وسط خيابان افتاده است و روي جدول كنار خيابان در نقطه اي كه كوچه درخت پير بشكل مورب به خيابان مي رسد قطعه سنگي را پل ساخته بودند كه چون دقت نمودند ديدند كلماتيكه ذيلا‌ اشاره مي شود روي آن هنوز قابل تشخيص است و معلوم شد كه اين تخته سنگ قسمتي از لوح قب سيد سربخش محمد عزيزي است كه چون گنبد را روي آن خراب كرده بودند شكسته و به دو نمي تقسيم شده و قسمت بالاي آنرا روي جدول خيابان براي عبور قرار داده اد كه بر اثر پايمالي و اصطكاك اكثر حروف آن ريخته كه مرحوم عباس فيض چند كلمه روي آنرا ضبط كرده و به كسبه محل توصيه كرد تا آنرا حك نمودند و بعدا آنرا روي پله مسجد مزبور نصب كردند كه آن عبارت چنين بوده: هذا... الشهدي... محمد.عبد... الامام...وي اضافه مي كند كه نسل هم عصرش بالخصوص كسبه محل وجود اين بقعه را بخاطر دارند و حقيقت روشنتر از آنستكه اهل تتبع دوچار اشتباه شوند.



با اين حال مؤلف كتاب انوار المشعشعين چون از كوچه درخت پير عبور نكرده و اين بقعه را نديده بوده به استناد اينكه در تاريخ قم فقط محمد عزيزي در نهروان بدست راهزنان و نقل جسد وي بقم و دفن آن در نزديكي مسجد رضائيه و سپس از آوردن سر وي و دفن آن در جوارتن خبر داده و از امامزاده اي به اسم اسماعيل كه كشته شده بود اطلاعي در دست نداشته لذا لوح مزار و كتيبه كمربندي بقعه شاهزاده اسماعيل را اشتباها شاهزاده محمد عزيزي تلقي كرده است و قائل به اشتباه بودن كتيبه هاي آن شده است.



درحاليكه بقعه منهدم شده هم قرب مسجد رضائيه و نزديك با صحن چهل اختران واقع است به اضافه دفن وي درنزديكي مسجد دليل بر آن نمي شود كه گنبد شاهزاده اسماعيل را از محمد عزيزي بدانيم، خصوصا وجود لوح قديمي وكتيبه باستاني موجود در گنبد شاهزاده اسماعيل و نقل داستان هجرت وي بقم وجريان شهادتش اقوي دليل بر دفن شاهزاده اسماعيل در اين بقعه مي باشد(487).



اما اينكه چرا مؤلف تاريخ قديم قم از ذكر سانحه قتل شاهزاده اسماعيل سكوت نموده، معلوم است چونكه تاريخ مزبور در اواخر قرن هفتم رخ داده است و تبعيت مؤلف انوار المشعشعين هم از ايشان ناشي از عدم تتبع بوده است كه بايد در اينجا از زحمات مرحوم علامه نسابه عباس فيض قدر داني نمود.



بنابراين معلوم گرديد كه سيد سربخش در قم دو تن بوده اند و بقعه شان نيز متعدد بوده ولي متأسفانه بقعه شاهزاده محمد عزيزي بر اثر گسترش خيابان آذر منهدم و آثاري از آن باقي نمانده و بقعه فعلي هم از شاهزاده ابوالمعالي اسماعيل مي باشد كه كتيبه هاي سردرب و تحت گنبد مؤيد اين قول است.



توصيف گنبد و بارگاه شاهزاده



ابوالمعالي اسماعيل(سيد سربخش)



پوشيده نيست كه بقعه تاريخي سيد سربخش از بناهاي اصيل تاريخي است كه از نام باني و تاريخ بناء و حتي از استاد گچبري آن حكايت دارد، ما هم توصيف اين بقعه را از كتاب گنجينه آثار قم براي علاقمندان نوشته و اضافات و همچنين تعميراتي كه بعد از تاليف كتاب مزبور صورت گرفته را در سينه اين صفحات ثبت خواهيم نمود.



در كتاب گنجينه آثار قم مسطور است كه نوشته: اين بقعه گنجينه آثار هنري ابوشجاع علي(488)بناء است و حاكي از بناي آن به سال 774 هـ .ق و نام باني آن ميرغياث الدين محمد فرزند علي صفي شهريار عراق است.



بقعه مورد نظر فاقد بيوتات و حجره مي باشد زيرا در قرن 7 و 8 هجري چنين متداول بوده و لذا اكثر مشاهد موجود در اين دو قرن كه الآن در بسياري از شهرهاي ايران خصوصا قم، كاشان، اصفهان، شيراز، تهران و... مشاهده مي شود خالي از هرگونه بيوتات و حجرات مي باشند و بعدا به آن اضافاتي از طرف اوقاف و اهالي خير منطقه صورت گرفته است.



در مدخل بقعه از جانب شمالي ايوانچه ايست كه بسبك همان عصر به دهانه دو و عرض يك و ارتفاع پنج متر با ازاره اي متنوع از سيماني و كاشي تعميري و جدار ساده سفيدكاري و پوشش مقرنس گچي باستاني كه حوضچه هاي آنها درهر رديف آراسته به كنده كاري گل و بوته و در وسط آنها اسامي جلاله و نامهاي معصومين بخط ثلث برجسته گچبري شده اند كه متأسفانه هنگام تعميرات روي آنرا گچ كاري نمودند كه درخلال سفيد كاري كتيبه هاي آن بچشم مي خورد.



درگاه بقعه كوتاه و تنگ و در جبهه آن كتيبه ايست از كاشي خشتي و روي آن به خط نستعليق سفيد چنين نوشته شده است:(شاهزاده اسماعيل بن محمد بن جعفر الصادق(ع)). كه در اين كتيبه هم نام متوفي و هم جد اعلايش محمد ديباج اين امام صادق(ع) قيد و وسائط و سلسله اجداد ديگر آن را اسقاط نموده است.



برفراز اين بقعه گنبدي است هرمي شكل هشت تركي به ارتفاع تقريبي 4 متر آراسته به كاشيهاي دوالي فيروزه فام تعميري با نقوشي از كاشيهاي الوان كه زيباتر از گنبدهاي هرمي ساير مشاهد متبركه است كه توصيف گرديده شد و متصل به سر درب هم از بالاي و طرفين محراب كتيبه ايست بخط ثلث برجسته كه روي آن آيه شريفه ذيل گچبري شده است(اقم الصلوه لدلوك الشمس الي غسق الليق و قرآن الفجر ان قرآن الفجر كان مشهودا بعمل علي بن محمد بن ابي شجاع).



بر فراز اين كتيبه اشكال گل و بوته هاي متنوعي است داراي برگهاي درشت كه در وسط هر برگ كتيبه اي از نام جلاله با اسامي محمد(ص) و علي(ع)كنده كاري شده است كه تا دقت نشود تشخيص داده نميشود.



همچنين در بالاي محراب كتيبه ايست كمربندي بخط ثلث ممتاز و درشت كه بغله ها و اسپرشاه نشين ها را هم زينت بخشيده و روي آن سوره مباركه فتح و يازده آيه از اول سوره دهر خوانده مي شود و بر فراز همين كتيبه، كتيبه ديگري به عرض 50% سانتيمتر با دو حاشيه كنده كاري كه در زمينه مزين به گل و بوته هاي برجسته عبارات ذيل گچبري شده است.



(امر ببناء هذا العماره الرفيعه المنيعه مرقد الامام المعصوم المظلوم اسماعيل بن محمد بن الامام جعفرالصادق(ع) الصاحب الأعظم الأعدل الأعلم و الي اقاليم الفضل و الكريم مستند ارباب السيف و اصحاب القلم المنصور بنصره خيرالناصرين غياث الحق و الدنيا والدين امير محمد بن المولي المخدوم الأعظم الأعدم و الأعلم جمال الحق و الدنيا و الدين علي الصفي اعلي الله شأنهما و رفع فوق الفرقدين مكانتهما في محرم الحرام سنه 774 هـ .ق).



در وسط بقعه هم مرقدي است كه در سال 1370 هـ .ش از طرف اوقاف و امور خيريه ضريحي از آلومينيوم بر آن نصب نموده و كف روضه مطهر و جدار آنرا به ارتفاع يك و نمي متر از سنگهاي مرمر آراسته اند و در جهت شرقي بقعه مسجدي است نوبنيان كه بداخل بقعه هم راه دارد و از آن براي مراسمهاي مذهبي استفاده مي شود.



در پايان براي اطلاع بيشتر از وضع قديم بقعه به كتاب گنجينه آثار قم رجوع گردد.

پاورقي

(475)ـ در كتاب گنجينه‌ آثار قم جلد 2 صفحه 383.



(476)ـ انوار المشعشعين جلد اول صفحه 234.



(477)ـ ظاهرا در سلسله نسب آن اشتباه شده چونكه حسين بن علي بن محمد بن امام جعفر الصادق(ع) را از پنج پسر به اسامي محمد، علي، جعفر، محسن، احمد، حسن نسل باقي مانده و احمال زياد اشتباهي صورت گرفته كه چنين اصلاح مي شود محمد بن عبدالله عزيزي ابن حسين بن محمد بن علي بن حسين بن علي بن محمد بن امام صادق(ع) تحقيق از كتاب شجره المباركه، صفحه 106. و انساب فخري صفحه 527.



(478)ـ منتهي الآمال جلد 2 صفحه 302.



(479)ـ نقل از انجم فروزان صفحه 222.



(480)ـ محمد بن عبدالله عزيزي. الشجره المباركه صفحه 106، و انساب فخري صفحه 27.



(481)ـ حسين بن محمد بن الحسين نقل از كتاب الشجره المباركه صفحه 106.



(482)ـ مؤلف كتاب ارزشمند الفخري في انساب الطالبيين مي باشد كه اخيرا از سلسله نشريات كتابخانه آيه الله العظمي مرعشي(ره) بچاپ رسيده است، و نگارنده از كتاب ارزشمند وي استناد فراوان كرده است.



(483)ـ وجه تسميه اين محله آنست كه در قديم جايگاه سادات رضائيه بوده و منزل شخصي جناب موسي مبرقع(ع) يا(فرزندش محمد بن موسي) و ابوعلي محمد اعرج بن احمد بن موسي مبرقع(ع) جد سادات رضائيه و ابناء و اعقاب او در آنجا سكني داشته اند، آن محل بر اثر مرور زمان از رضائيه به رضاباد مشهور گشت. نقل از انجم فروزان صفحه 221 با اندكي تصرف.



(484)ـ اين داستان با اندكي تلخيص از كتاب گنجينه آثار قم جلد 2صفحه 384 الي 389 نقل گرديد و ضمنا در كتاب تاريخ نيشابور هم متن اين حادثه مذكور افتاده است.



(485)ـ تاريخ قم صفحه 164.



(486)ـ داستان شهرت شاهزاده محمد عزيزي در كتابهاي انجم فروزان صفحه 221، انوار المشعشعين جلد 1 صفحه 234، گنجينه آثار قم جلد 2 صفحه 390، تاريخ قم صفحه 228 موجود مي باشد كه ملخصا بيان گرديد.



(487)ـ نقل از كتاب گنجينه آثار قم جلد 2 صفحه 390 الي 393 با اندكي تلخيص.



(488)ـ از اين بناء آثار ارزنده ديگري در گنبدهاي تاريخي اين شهر بيادگار باقي مانده كه يكي از آنها بقعه خواجه اصيل الدين در سال 761 و ديگري در بقعه خديجه خاتون در پنج فرسنگي قم به سال 770و سومي همين بقعه در سال 774 و آخري در بقعه شاهزاده احمد بن قاسم بسال 780 مي باشد كه پس از 7 قرن مانند آئينه رخشانند و توصيف هر كدام در بخش جداگانه خواهد آمد.