گنجينه كرامات


آية الله سيد محسن خرّازي:



يكي از استادان ما نقل فرمود، كه روزي با مرحوم آية الله العظمي بروجردي به طرف منزلشان مي رفتم. در راه به چند نفر از اهالي بروجرد برخورديم، آقا از آنان پرسيد: چرا نرفتيد. با خوشحالي جواب دادند. آن علويّه به حضرت معصومه عليها السلام متوسّل شد و چشمانش به بركت آن حضرت شفا يافت. آقا وقتي اين كرامت را شنيد به سمت حرم برگشت و براي عرض ارادت به حرم مشرّف شد. بعد معلوم شد همراهان خانم علويّه، ايشان را از بروجرد، براي درمان چشم به تهران مي بردند كه بعد از شفا يافتن از رفتن به تهران منصرف شده بودند.



كرامتهاي حضرت معصومه عليها السلام زياد است. علما و بزرگان نيز در حل مشكلات و نيازها به ايشان متوسل مي شوند و بهره مي برند.



مقام آن بزرگوار خيلي عالي است و چنان كه رهبر معظم انقلاب فرمود، ما بايد از اين حضرت بيشتر استفاده كنيم. به هر صورت ايشان امامزاده بلافصل است، دختر امام است، خواهر امام است، عمه امام است، خيلي عظمت دارد. در همين زيارتنامه ايشان آمده است. «يا فاطمة اشفعي لي في الجنة فان لك عندالله شأناً من الشأن»؛ اي فاطمه معصومه! تو براي ورود من به بهشت، شفاعت كن؛ چون نزد خدا داراي شأن و مقام بزرگي هستي، بنابر اين بايد خيلي مغتنم بشماريم، بخصوص مردم قم.(1)



حضور در قم



آية الله سيد عزّالدين زنجاني:



بركات و آثار توسل به ائمه عليه السلام و اولياءالله فراوان است كه در كتاب هاي معتبر نوشته شده است ولي از آنچه مربوط به خودم مي شود چند نمونه را يادآوري مي كنم:



در زمان رضاخان، فشار بر روحانيت به اوج خود رسيده بود از جمله اين فشارها، محدوديت شديدي بود كه در گذاشتن عمامه ايجاد كرده بود. كساني مجاز به گذاشتن عمامه بودند كه امتحان بدهند و تصديق عمامه گذاري دريافت كرده باشند. من هنوز به سن تكليف نرسيده بودم، امتحان داده، تصديق گرفته بودم؛ در عين حال مورد تعرض مأموران شهرباني واقع مي شدم. در يكي از سفرها، كه به همراه پدرم به مشهد مقدس رفته بوديم، مأموران شهرباني مرا به جرم عمامه داشتن دستگير كردند ولي چون رئيس شهرباني اهل زنجان بود با وساطت مرا آزاد كرد. يكي از آرزوهاي من اين بود كه براي ادامه تحصيل به قم بروم؛ به خاطر همين فشارها و برخي امور ديگر، پدرم به هيچ وجه راضي نمي شد. لذا، به خود حضرت متوسل شدم تا راه رفتن به قم را برايم بگشايد.



اتفاقاً، شبي براي عيادت پسرعمه ام، به منزل عمه رفته بودم، آخرهاي شب بود كه به منزل برمي گشتم؛ با اين كه سعي داشتم در تاريكي حركت كنم تا مأموران شهرباني متوجه نشوند، متأسفانه خود رئيس شهرباني كه بسيار مرد خبيثي بود، از دور مرا ديد به سراغم آمد؛ با اين كه خودم را معرفي كردم ولي به جرم معمم بودن، مرا به پاسباني سپرد تا شبانه راهي زندان نمايد. در بين راه يكي از آشنايان را ديدم، قضيه را به او گفتم. با تلاش بسيار شوهر عمه ام فرداي آن شب مرا آزاد كردند. به منزل كه آمدم مجدداً رئيس شهرباني مأمور فرستاد و پيغام داده بود كه از اين به بعد حق استفاده از عمامه را ندارم و بايد لباس متحدالشكل بپوشم. پذيرفتن اين مسأله، براي خانواده ما، بخصوص شخص پدرم بسيار دشوار بود. لذا پدرم پيشنهاد كرد كه براي رهايي از اين فشار، خوب است به قم بروم و گفت تو كه علاقه داشتي به قم بروي حال كه چنين شد من نيز راضي هستم برو! اين چنين سريع، توسل به كريمه اهل بيت نتيجه داد؛ هر چند ظاهرش ناخوشايند بود ولي سرانجام بسيار خوبي داشت و آرزوي ما برآورده شد. در قم كه آمدم دچار مريضي آزاردهنده اي شدم كه قابل توصيف نبود. به حرم مشرّف شدم و با حضرت معصومه عرض حال كردم. خدا را گواه مي گيرم كه از حرم بيرون نيامده، احساس بهبودي كردم و همواره از الطاف اين كريمه اهل بيت بهره مند بودم.(2)



شكستن طلسم اهريمن



آية الله حاج موسي شبيري:



اوايل كه من از اردبيل آمده بودم، در مسافرخانه ابن سينا اتاق گرفته بودم و در صدد بودم كه خانه ملك صادقي را بخرم ولي درست نمي شد.



شبي در خدمت آقاي حاج حسين آقا مصطفوي، در منزل آقاي سرهنگ صدرايي بوديم، يكي از اقطاب صوفيّه نيز حضور داشت، او به عنوان پيشگويي گفت:



1. من تو را شام اين جا مي بينم.



2. من تو را، براي خواب نيز اين جا مي بينم و در ابن سينا نمي بينم.



3. من خانه ملك صادقي را نيز، نصيب تو نمي بينم.



4. من تو را، تابستان در اردبيل مي بينم.



و بدين گونه چهار پيش بيني در حق من ابراز كرد.



مشغول صحبت بوديم كه سفره پهن شد، من بلند شدم كه بروم، صاحب خانه و مهمان ها اصرار زياد كردند كه بمانم، من قبول نكردم و گفتم اگر ايشان قدرت دارد كه مرا براي شام و خواب در اين جا نگهدارد، طبعاً مي تواند از مسافرخانه هم بكشد و بياورد و اينك من مي روم تا او بياورد.



من آن شب در خانه سرهنگ صدرايي نماندم، رفتم چيزي تهيّه كردم و خوردم و شب را در ابن سينا بيتوته كردم و دو فقره از پيشگويي هاي او دروغ از آب درآمد. ولي در مورد خانه ملك صادقي هرچه تلاش مي كرديم، درست نمي شد.



آن آقا، توسّط ايادي خود همه جا منتشر كرده بود كه اين خانه نصيب ايشان نخواهد شد و هر چه تلاش كند بيهوده است. لذا هر كدام از آنها مرا مي ديدند، مي گفتند: «از خانه ملك صادقي چه خبر؟!»



آنقدر در محافل و مجالس در مورد خانه ملك صادقي از من پرس و جو كردند كه ديگر كلافه شدم و دستم از همه جا كوتاه شد.



پس از يأس كامل، به حرم مطهّر حضرت معصومه عليها السلام شرفياب شدم و عرض كردم: «بي بي جان! اگر اين منزل نصيب من نشود، براي اين ها مستمسكي مي شود و با اين وسيله افكار غلط خود را در ميان افراد نا آگاه منتشر مي كنند».



پس از توسلات، بلافاصله خريد منزل فراهم شد؛ منزل را خريدم و به محضر رفتيم و سند مالكيّت به نام من زده شد.



روزي در محفلي نشسته بوديم او نيز حضور داشت، صحبت منزل شد، او يك بار ديگر با قاطعيت گفت: من خانه ملك صادقي را نصيب تو نمي بينم!»



من سند را درآوردم و به حاضران ارائه دادم و به او گفتم: «عليرغم ميل تو، من خانه را خريدم؛ خداوند به بركت حضرت معصومه عليها السلام اين خانه را نصيب من فرمود. در مورد تابستان آن سال نيز، آية الله شبيري به خاطرش نبود كه در قم ماند و يا به مشهد رفت، بالأخره به اردبيل نرفت و هر چهار فقره از پيشگويي هاي آن شيّاد خلاف درآمد، لذا براي مدتي از قم رفت و در محافل مريدانش ظاهر نشد.(3)



صداي خوش آمدي



آية الله سيد محسن خرّازي:



آيةالله شب زنده دار فرمود: «يكي از اهل توفيق ساكن در قم، مي گفت: «روزي ديدم، نوري از طرف حرم مطهر حضرت معصومه عليها السلام به طرف خانه ما مي آيد، دريافتم كه بايد به زيارتآن حضرت مشرّف شوم، قصد حرم كردم وقتي به صحن رسيدمصداي خوش آمدي شنيدم. به حرم مطهر مشرّف شدم باز صداي خوش آمدي شنيدم».



آقاي شب زنده دار فرمودند:



از ايشان پرسيدم: «آيا درجاي ديگري چنين صدايي شنيده ايد؟» گفت: «كنار مرقد مرحوم آقاي حاج شيخ عبدالكريم حايري يك بار [صداي ]خوش آمدي شنيدم».(4)



نشان از بي نشان



آيةالله ابوالقاسم خزعلي:



هرچه داريم از توفيقات اين بانوست،... يك وقتي من به آقايي، كار ضروري داشتم كه بايد او را مي ديدم؛ نه اسمش را بلد بودم و نه آدرسش را. رفتم خدمت حضرت معصومه عليها السلام عرض كردم مشكل من اين است؛ حل آن را از شما مي خواهم. نماز ظهر را خواندم آمدم منزل، هنوز لباسم را در مي آوردم كه ديدم درخانه را زدند، معلوم شد همان شخصي كه دنبالش بودم با پاي خود آمده است.(5)



* * *



توسل براي دستيابي به دعا



آيةالله ابوالقاسم خزعلي:



چند سال پيش شنيدم مردي در اطراف ملاير يك دعاي بسيار خوبي پيش اوست، تنها او اين دعا را دارد، به حرم مشرّف شدم و به حضرت معصومه عليها السلام عرض كردم مرا به آن مرد برسان تا آن دعا را از او بگيرم. آمدم منزل يكي از دوستان وارد اتاق شدم، ديدم شخ ديگري هم نشسته است. گفت: فلاني مي داني اين آقا كيست؟



گفتم: نه.



گفت: اين همان شخصي است كه آن دعا پيش اوست. خيلي خوشحال شدم. گفتم: به خدا قسم اين را همين الآن من از حضرت معصومه عليها السلام خواستم.(6)



منابع



- قرآن كريم



- نهج البلاغه



- آية الله اراكي يك قرن وارستگي، علي صدرايي نيا، ابوالفضل حافظيان.



- انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغه، علامه حسن حسن زاده، چ 1 و 2.



- بانوي ملكوت، آية الله علي كريمي جهرمي.



- بارگاه حضرت فاطمه معصومه عليها السلام تجليگاه حضرت فاطمه زهرا، حاج سيد جعفر ميرعظيمي.



- حضرت معصومه عليها السلام چشمه جوشان كوثر، محمد محمدي اشتهاردي.



- حضرت معصومه عليها السلام فاطمه دوم، محمد محمدي اشتهاردي.



- در آسمان معرفت، علامه حسن حسن زاده آملي.



- روزنه هايي از عالم غيب، آية الله سيد محسن خرازي.



- ستارگان حرم، گروهي از نويسندگان مجله كوثر.



- صحيفه امام، امام خميني (ره)



- غزليات سعدي.



- فروغي از كوثر، الياس محمد بيگي (صادقي)



- كرامات حضرت فاطمه معصومه عليها السلام، سيد علي حسيني.



- كرامات معصوميه، علي اكبر مهدي پور.



- ماهنامه كوثر، آستانه مقدسه حضرت معصومه عليها السلام.



- مجله حوزه، دفتر تبليغات اسلامي.



- معارف و معاريف، سيد مصطفي حسيني دشتي.



- همگام با زايران عارف، علي اشرف عبدي.

پاورقي





1) همان، شماره 4، ص 13.

2) ماهنامه كوثر، شماره 5، ص 10.

3) كرامات معصوميه عليها السلام، ص 62.

4) روزنه هايي از عالم غيب، آيةالله سيد محسن خرّازي، ص 88، قم، انتشارات مسجد مقدس جمكران، 1383.

5) ماهنامه كوثر، شماره 22، ص 80.

6) همان.