مقدمه مؤلف


ثنا و حمد بي پايان خدا را كه صنعش در وجود آورد ما را

الها قادرا پروردگارا كريما منعما آمرزگارا

چه باشد پادشاهِ پادشاهان اگر رحمت كُني مشتي گدا را

خداوندا تو ايمان و شهادت عطا دادي به فضل خويش ما را

وَز انعامت هميدون چشم داريم كه ديگر باز نستاني عطا را(1)



خداوندي كه حمد و ثناي او بي پايان است انسان را آفريد و او را برگزيده مخلوقات خود قرار داد و انسان برين را به صفت خليفه خود در زمين(2) ممتاز ساخت. و گويا اين همان امانتي بود كه خداوند به انسان سپرد: «انا عرضنا الامانة علي السّموات والارض والجبال فأبين إن يحملنها و يشفقن منها و حَمَلَها الانسان انّه كان ظلوماً جهولاً»(3)



«ما بر آسمان ها و زمين و كوهها، امانت را عرضه داشتيم، همه از تحمّل آن امتناع ورزيده و انديشه كردند تا انسان آن را پذيرفت و انسان هم بسيار ستمكار و نادان بود.»



حضرت امام خميني قدّس سرّه بياناتي دارند و مي فرمايند:



«و بعد آدمي را از ديگر موجودات به واسطه يك لطيفه رباني و فطرت الهي متمايز كرده اند، فطرتي خدايي كه آدميان را بر آن طينت آفريد و اين فطرت - به وجهي - همان امانتي است كه در كتاب عزيز الهي مورد اشاره قرار گرفته است. «انّا عَرَضنا الامانة...» ما امانت را بر آسمان ها و زمين و كوهها عرضه داشتيم، از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسيدند و انسان آن را بردوش گرفت. و اين فطرت همان فطرت توحيد خدا در مقامات سه گانه [ذات و صفات و افعال ] بلكه فطرت رها كردن همه تعينات و ارجاع همه چيز به او و اسقاط همه اضافات حتي اضافات اسمائي است و فاني كردن همه چيز است نزد او، و هركه به اين منزلت نرسد از فطرت خدا خارج شده و در امانت پروردگار خيانت كرده و نسبت به مقام انسانيت و ربوبيت جاهل و به نفس خويش و حضرت حق ستم كرده است.



و نزد اهل دل از سابقين نيك سرشت آشكار است كه نيل به چنين جايگاه والا و مرتبه بلندي ممكن نيست مگر با رياضتهاي روحي و عقلي و با انديشه هاي مقدس قلبي پس از آنكه جان آدمي از پليدي هاي عالم طبيعت پاك و پاكيزه شود - چرا كه اين مقامي است كه «لايَمَسُّهُ الاّ المطهّرون»(4) جز پاكان را به آن دسترسي نيست...(5)



و در جايي ديگر مي فرمايد: «انّه كان ظلوماً جهولا» را كه در آيه شريفه وارد شده است... بعضي مي گويند كه «ظلوماً جهولاً» بالاترين وصفي است كه خدا براي انسان كرده؛ «ظلوماً» كه همه بت ها را شكسته و همه چيز را شكسته، «جهولاً» براي اين كه به هيچ چيز توجه ندارد و هيچ چيز را متوجه به آن نيست، غافل از همه است.»(6)



و آسمان ها و زمين، آنها كه خود از پذيرش امانت الهي سرباز زدند، شاهدان امانت داري انسان شدند و «آدم» از بهشت برين به بهشت زمين هبوط كرد تا در كنار «حوا» رسم امانت داري را به فرزنداني كه خواهند داشت، بياموزند تا به پاداش امانت داري فرزندان «آدم» به بهشتي كه او ديده است و اينان شنيده اند، رهنمون شوند.



البته امام خميني قدّس سرّه بياني دارند كه اهميّت قضيه را يادآور مي شوند و ذيل تفسير آيه 72 سوره احزاب مي فرمايد: «ما نمي توانيم اين طور باشيم، ما امانتدار هم نمي توانيم باشيم، لكن مي توانيم در آن راه باشيم.»(7)



و آدميان در اين مسير كه به اصطلاح مي شود آن را «بزرگراه زندگي» ناميد بايد بكوشند تا در مسير حق حركت كنند تا بلكه به مقصد «انسان كامل» نايل شوند.



و اما كمال گوهري است كه ارتباط مشخصي با سن، سواد و جنسيت ندارد و آنگاه كه انسان به مقام كمال برسد شايسته مقام جانشيني خداوند در زمين مي شود و در سايه همين جانشيني كرامات و خوارق عاداتي از او صادر مي شود كه تلألؤي از جمال جميل اوست، و چون كمال مربوط به روح انسان است انسان كامل كه مصداق حقيقي آن معصومين عليهم السلام هستند پس از زندگي مادي هم از آن بزرگواران كرامات همچنان صادر مي شود. در خصوص «انسان كامل» كه بدان اشاره شد نكاتي را از كتاب «انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغه» اثر دانشمندان فرزانه استاد حسن زاده آملي يادآور مي شويم تا معرفت ما را به مقام انسان كامل افزوني بخشد. برخي از صفاتي كه ايشان براي «انسان كامل» بر مي شمارد بدين قرار است:



- انسان كامل ولي الله است.



- انسان كامل خليفةالله است.



- انسان كامل قطب زمان است.



- انسان كامل معدن كلمات الله است.



- انسان كامل حجةالله است.



- انسان كامل عقل مستفاد است.



شرح برخي از مطالب فوق طبق بيان علامه حسن زاده چنين است:



«وليّ» از اسماءالله است: «و ينشر رحمته و هو الولي الحميد»(8) و اسماءالله باقي و دائمند: «فاطر السّموات والارض انت وليّ في الدّنيا والآخرة»(9) لذا انسان كامل كه مظهر اتمّ و اكمل اين اسم شريف است، صاحب ولايت كليّه است كه مي تواند باذن الله در مادّه كائنات تصرّف كند و قواي ارضيه و سماويه در تحت تسخير خويش درآورد و هر امر محالي به دست او ممكن گردد.(10)



انسان كامل خليفةالله است: «اولئك خلفاء الله في ارضه والدّعاة الي دينه» و اين چنين انسان خليفةالله است. چه «اني جاعل في الأرض خليفه» دال است كه وصف دائمي حقيقةالحقايق جاعلي اين چنين است. پس همواره مجعولي آنچنان بايد زيرا جاعلٌ است نه جعلت و اجعلُ و نحوهما. و جاعل مقيد به شخص خاص و زمان خاص نيست تا چون «اني جاعلك للنّاس اماما» و «يا داود إنّا جعلناك خليفة في الأرض» محدود مي باشد.



و خليفه بايد به صفات مستخلف عنه و در حكم او باشد و گرنه خليفه او نيست، لذا فرمود: «و علّم آدم الاسماء كلّها» كه جمع محلي به الف و لام مؤكد به كلّ آورد و از جهت اهميّت به خليفه آن را بر خليفه مقدم داشت. امام صادق عليه السلام فرمود:



«الحجة قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق»



پس آيه بر لزوم وجود خليفه الي يوم القيامه از امهات و محكمات است و چنانكه بر معني مذكور دال است نيز دلالت دارد كه تعيين خليفه بر امت نيست.(11)



خليفةالله جامع جميع اسماءالله است. مثلاً حق تعالي واحد احد است كه دلالت بر يگانگي ذات او در كمال مي نمايند، در افراد نوع انسان كه اكمل و اتمّ و اشرف انواع است نيز او را مظهري بايد كه در تمام كمال يگانه باشد.



و حق جلّ و علي عالم و عليم است كه دلالت بر احاطه او به جميع ماسوي دارند، او را مظهري در افراد انساني بايد كه علمش اتمّ از علم همه ماسوي باشد و هكذا در صفات قادر، قدير، سامع، سميع، بصير، خبير و ديگر اسماي بي نهايت او علّم آدم الاسماء كلّها حتي در اسماي مستأثره الهي به يك معني



من از مفصّل اين نكته مجملي گفتم تو صد حديث مفصّل بخوان از اين مجمل.(12)



خلافت مرتبه ايست جامع جميع مراتب عالم.



لاجرم آدم را آينه مرتبه الهيّه گردانيده تا قايل ظهور در جميع اسماء باشد و اين مرتبه انسان كامل را بالفعل بود و غير كامل را ظهور اسماء بقدر قابليّت و استعدادش از قوّه به فعل رسد و آن قطب زمان است: «و ان محلّي منها محلّ القطب من الرّحي»(13) لذا تعدّد آن در زمان واحد صورت پذير نيست. رحي بر قطب دور مي زند و بر آن استوار و بدان پايدار است، همچنين خلافت الهيّه قائم به انسان كامل است كه قطب عالم امكان است و گرنه خلافت الهي نيست.(14)



بقاي عالم منوط به بقاي انسان كامل است.



مي فرمايد: «اولئك هم خيرالبريّه» در اين جا بريّه به معناي خلق است و معني ديگر آن اين است كه: چون انسان كون جامع و مظهر اسم جامع است و ازمّه تمام اسماء در يد قدرت اوست، صورت جامعه انسانيّه غايةالغايات تمام موجودات امكانيّه است. بنابراين دوام مبادي غايات دليل استمرار بقاي علّت غائيه است پس به بقاي فرد كامل انسان تمام عالم خواهد بود.(15)



تصرّف در اعيان خارجي به وسيله نفوس كامله



پس جود انسان كامل ظرف همه حقايق و خزائن اسماءالله است و اين اسماءالله اعيان حقايق نوريّه دار هستي است، نه اسماي لفظي، لاجرم صاحب اين مقام داراي ولايت تكويني است كه مفاتح غيب يعني همان حقايق نوريّه در دست اوست و مي تواند با اذن و مشيّت الهي تصرّف در كائنات كند بلكه در موطن و وعاي خارج از بدن خود انشاء و ايجاد نمايد و موجودات خارجي به منزله اعضاي وي و خود او به مثابه جان آنها گردد زيرا كه نفس ناطقه انساني مجرّد قائم به ذاتش و خارج از بدن و محيط و مستولي بر آن است و تعلّق تدبيري و تصرّف در بدن دارد. بنابراين چه تفاوت كه بدن خود را در تدبير و تصرّف خود بدارد يا اعيان خارجي خارجي ديگر را معجزات و كرامات و هرگونه خارق و هرگونه خارق عادت هاي انسان هاي كامل از اين جهت است و چون اسماء حقايق است و قرآن بيان حقايق است و دو كتاب الله تكويني و تدويني مقارن همند و اين حاكي و بيان آن است، لذا انسان كامل وعاي حقايق قرآن و كلام الله ناطق است.(16)



استاد حسن زاده در ضمن بحث انسان كامل نكته لطيفي را يادآور مي شوند كه نه فقط انسان كه آنچه از مخلوقات خداوند به كمال نهايي برسد داراي اثر معجزه آسا مي شود.



اثر كيميا و موميا و نفس انسان كامل



كيميا فلز را از جنسي به جنس ديگر تبديل مي كند و او را عمر بسيار دراز مي بخشد؛ اما موميا حبوبات و اجساد و مرده را از فساد حفظ مي كند و موميا چيزي شبيه به قير بلكه قيري است كه به كمال نهايي رسيده است و آن كلمه اي يوناني به معني حافظ الاجساد است. به فارسي موميايي گويند و به عربي عرق الجبال چون از درزها و شكاف هاي بعضي جبال از قبيل كوه داراب از توابع فارس و اصطهبانات و نواحي آن بيرون مي آيد كه گويا عرق كوه است كهاز او مي چكد.



مومياگر بدن مرده را به موميايي كردن از فساد حفظ مي كند، اگر بدن زنده در دست تصرّف مومياسازي كه اسم اعظم الهي است از زوال و بوار مصون بماند چه ايرادي متوجّه است؟(17)



علاّمه حسن زاده آملي در اوصاف انسان كامل و سفرا و حجج و خلفاي الهي و عدم خلوّ ارض از افرادي اين چنين و در بخش اوصاف آل نبيّ صلي الله عليه وآله وسلم خاصّه مي فرمايد:



«آل نبيّ صلي الله عليه وآله وسلم يعني عترت و اهل بيتش را موضوع سرّ او و جبال دين او معرّفي كرد، و وصيت و وراثت را به آنان منحصر نمود و آنان را ازّمه حق و اعلام دين و بهترين منازل قرآن و «ناطق قرآن» و «قرآن ناطق» و برپادارنده دين و شجره نبوّت و محط رسالت و مختلف ملائكه و معادل علم و ينابيع حكم و شعار و اصحاب و خزنه و ابواب و كنوز الرّحمن و قوّام الله علي خلقه و اغصان معتدل شجره نبوّت و عرفاءالله علي عباده و بهترين عترت و اسرت و عيش علم و موت جهل و دعائم اسلام شناسايي فرمود و معرفت به آنان را موجب دخول در جنّتو انكارشان را سبب ورود به جهنّم و هجرت را تنها به معرفتحجّت دانست.(18)

پاورقي





1) غزليات سعدي، ص 20.

2) اشاره به سوره بقره آيه 30؛ «اني جاعلٌ في الارض خليفه»

3) سوره احزاب، آيه 72.

4) سوره واقعه، آيه 79.

5) صحيفه امام، ج 1، ص 9.

6) همان، ج 19، ص 253.

7) همان.

8) سوره شوري، آيه 29.

9) سوره يوسف، آيه 102.

10) انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغه، علامه حسن زاده آملي، ص 43، بيناد نهج البلاغه.

11) همان، چاپ دوم، ص 87.

12) همان، چاپ اوّل، ص 55.

13) نهج البلاغه، خطبه شقشقيه.

14) انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغه، چ اول، ص 56.

15) همان، ص 57.

16) همان، چ دوم، ص 174.

17) همان، ص 60.

18) انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغه، چاپ قديم، ص 42، بنياد نهج البلاغه.