مصلاي فاطمه عليها السلام






انقياد و فرمانبرداري و تسليم شدن در برابر خداوند سبحان از برترين اعمال و عبادات شمرده مي شود. هر چيزي كه در اصلاح دل و تصفيه و تطهير آن از آلودگي هاي دنيايي تأثير بيشتري داشته و براي آماده ساختن دل براي شناخت خدا و نمايان شدن عظمت و جلال ذات، صفات و افعالش شديدتر باشد، براي نزديكي و وصال به حريم عزت ربوبي، برتر و نزديك تر و آسان تر خواهد بود.



نماز در حقيقت و واقعش همان تسليم و انقيادي است كه در دنيا بر خداوند عرضه مي گردد و در روز قيامت به انسان برگردانده مي شود.



انسان در نيكو و زيبا ساختن و تهذيب صورت نماز يا در مشوّه ساختن و كريه جلوه دادن آن، مخيّر است. صورت اوّلي حاصل نمي شود مگر آن كه عبد دلش را از غير آن چه با آن ملازم و قرين است و با او سخن مي گويد، فارغ سازد تا آن كه علم به آنچه انجام مي دهد و آن چه مي گويد، مقرون باشد، بدون آن كه فكر و خاطر در غير آن در جريان يابد.



هر زمان كه فكر از غير آن چه كه در آن است (نماز) روي برگرداند و دل بنده متذكر عملي باشد كه در حال انجامش مي باشد بدون آن كه از آن غافل باشد، همانا حضور قلب حاصل شده است.



از حضور قلب گاهي به اقبال بر نماز و توجه تعبير مي شود و گاهي به خشوع قلب. بر اين اساس، گفته اند خشوع در نماز دو نوع است:



1. خشوع قلبي: عبارت است از اين كه نماز گزار در جمع كردن همت و حواسش براي نماز و اعراض نمودن از غير نماز جدّيت نمايد؛ به طوري كه در دلش جز معبود نباشد.



2. خشوع جوارحي: نمازگزار چشمانش را فرو افكند و به راست و چپ التفات نكند و با ريش و صورت بازي نكند و خميازه نكشد و با تكبر نايستد و انگشتانش را به صدا در نياورد... خلاصه آن كه، تمام بدنش در ظاهر و باطن فقط وقف براي نماز باشد.



حضرت علي عليه السلام در اين باره اشاره فرمود:



«خوشا آن كسي كه عبادت و دعايش را براي خدا خالص كند و دلش را به آن چه چشمش مي بيند مشغول نسازد و به آن چه گوشش مي شنود ياد خدا را فراموش نكند و به آن چه به ديگري داده شد، اندوه نخورد»(1)



آن حضرت وقتي شروع به وضو گرفتن مي كرد، از خوف الهي چهره اش تغيير مي كرد و بدنش به لرزه در مي آمد و رنگ صورتش عوض مي شد. گفته شد: يا اميرالمؤمنين! چه شده است؟ مي فرمود: «وقت امانتي فرا رسيده كه خداوند آن را بر آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه داشت ولي از پذيرفتن آن سرباز زدند و از آن هراسيدند و انسان آن را پذيرفت»(2).



در كتاب هاي تاريخ و تراجم، احاديث و قضاياي فراواني از چگونگي نماز پيامبران و امامان و اولياي الهي و زهاد وجود دارد و همه آنها درس ها و عبرت ها و نمونه هاي زنده اي از اخلاص و تسليم و خضوع در برابر خداوند سبحان است.



اوليا و بندگان صالح خدا را مي بينيم كه براي دست يافتن به حضور قلب و اخلاص و توجه كامل به خداوند، براي عبادت و طاعت براي خود معبد و مصلي انتخاب مي كنند؛ تا از هياهو و ولوله و فرياد دور باشند تا صدايي مزاحم[حضور ] قلب آنان نشود و چيزي جوارح آنان را به خود مشغول نسازد و آلودگي با اعمال آنان آميخته نگردد.



در ساعاتي از روز براي مناجات و نماز و تضرّع به مصلي و محراب مي رفتند و شب [ها] و غارها را براي شب زنده داري و عبادت بر مي گزيدند و اين روش و طريقه تا به امروز دأب و عادت ايشان است.



بانو فاطمه معصومه عليها السلام، دختر موسي بن جعفر عليهما السلام، بر همين شيوه نيكو بودند. ايشان - چنانچه در فصل گذشته گفته شد - وقتي وفات نمودند و غسل داده شدند و تكفين شدند، او را به مقبره بابلان بردند و در سردابي كه براي ايشان حفر شده بود، قرار دادند.



آل سعد در اين كه چه كسي او را در داخل سرداب ببرد، اختلاف داشتند. آن گاه نسبت به خادم صالحي كه سن زيادي داشت و به او «قادر» گفته مي شد، توافق كردند.



وقتي به سوي او فرستادند، دو سواره را ديدند كه از دور مي آيند و نقاب بر چهره دارند. وقتي نزديك جنازه رسيدند، پياده شده، بر جنازه نمازگزاردند و وارد سرداب شده، جنازه را داخل سرداب بردند و در آن جا دفن كرده و خارج شدند و با كسي سخن نگفتند و سوار شده و برگشتند و كسي آنها را نشناخت.



محرابي كه متعلق به فاطمه معصومه عليها السلام بوده و در آن نماز بر پا مي داشت، تا امروز در خانه موسي موجود است و مردم آن را زيارت مي كنند(3).



محراب آن بانو تا امروز پابرجاست و آن جا مأواي طبقات مختلف مردمي است كه براي زيارت و اقامه نماز به آن مكان روي مي آورند. و آن محل اتاق كوچكي است به ابعاد 3 * 3 و در سال هاي اخير به صورت زيباي شيشه اي تجديد بنا شده و در كنار آن اتاق هاي كوچكي را براي طلاب علوم ديني اختصاص داده شده و به مدرسه «ستّيّه» معروف است. و در خيابان «چهارمردان»، سمت همان راهي كه به روضه فاطميه مي رسد واقع است و با كاشي هاي معرّق كاري شده آراسته شده و در ورودي آن اين ابيات فارسي نوشته شده است:



شده بنياد اين كاخ منوّر به پاس دختر موسي بن جعفر

عبادتگاه معصومه است اينجا كز اينجا قم شرافت يافت ديگر



نيز چنين آمده است:



اين جايگاه كه آنقدر منوّر است اين سجده گاه دختر موسي بن جعفر است



در داخل محراب نوشته شده است:



كمينه خادم درگه غلامحسين نجاتي نجات مي طلبد از تو چونكه باب نجاتي



«يا فاطمة اشفعي لي في الجنّة»



فاطمه معصومه عليها السلام زن نمونه اي براي زنان مؤمن، پرهيزكار، عابد، پاكيزه، نيكوكار، اهل ركوع، سجده، صالح، اهلتوبه، سالخورده و جوانان به حساب مي آيد. آن بانو در درست كردن محراب و مصلي براي عبادت و بندگي، تنها نبود، بلكه از جده اش صديقه طاهره عليها السلام پاره تن پيامبر اقدس صلي الله عليه وآله به ارث بردهاست. بانوان فاطمي و خاندان نبوت و رسالت و امامت همگي بر اين سيره بودند(4).



سخني با يعقوبي



احمد بن ابي يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح يعقوبي، كاتب عباسي (متوفاي 384 ه . ق .) در كتاب تاريخ خود، اشتباهات و قضاياي ضعيفِ عاري از صحت و صواب و حقيقت آورده است. كه از جمله آنها سخن او در شرح حال موسي بن جعفر عليهما السلام است. كه چنين مي نويسد: «او وصيت كرد كه دخترانش ازدواج نكنند، هيچكدام از دخترانش ازدواج نكردند مگر امّ سلمه، كه در مصر با قاسم بن محمد بن جعفر بن محمد ازدواج كرد. و در اين مورد بين او و خانواده اش حادثه اي رخ داد تا آنكه او قسم ياد كرد كه به خاطر نگهداري، آن را اظهار نكند و مي خواهد براي آن، دليل اقامه كند»(5).



اين حرف ساختگي با سنت نبوي مغاير و مخالف است و از امام موسي بن جعفر عليهما السلام كه به نص پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم داراي ولايت و امامت است، بعيد است كه سخن و وصتيي نمايد كه با سيره و سنتي كه آن را جدش براي بشريت ترسيم نموده است و سخنان شريفي كه در اين باره بيان فرموده است تعارضي داشته باشد.



از جمله گفتارهاي ارزشمند پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله درباره ازدواج است:



تشكيل خانواده دهيد زيرا باعث ازدياد روزي شما مي شود(6).



ازدواج از سنن رسولان الهي است(7).



از جمله سنت هاي من ازدواج است، هر كه از سنت من روي گرداند از من نيست(8).



هركس ازدواج كند نصف دينش را حفظ نموده و در نصف باقيمانده از خداوند تقوي پيشه كند(9).



با يكديگر ازدواج كنيد و توالد و تناسل نماييد تا فراوان شويد، زيرا در روز قيامت من به شما در برابر امّتها مباهات مي كنم ولو اينكه نوزادي از نسل شما سقط جنين شود(10).



در پيشگاه خداوند، فرد متأهلِ خوابيده از فرد مجرد روزه دار شب زنده دار افضل است(11).



هركس دوست دارد خداوند را طاهر و پاكيزه ملاقات كند، پس[در حالي كه داراي همسر است ] او را ملاقات نمايد(12).



بدان امت من مجردان و بي همسران اند(13) .



اي جوانان، هر كدام از شما كه براي ازدواج توانايي دارد بايد ازدواج كند. زيرا ازدواج چشم را از نامحرم فرو مي افكند و دامن را از گناه جنسي حفظ مي نمايد(14).



هركه فطرت مرا دوست دارد، بايد به سنّت من عمل كند و ازدواج از سنّت من است(15).



علاوه بر اين احاديث، آياتي در قرآن كريم وجود دارد كه شاهد گويايي براي اين موضوع است كه به جهت پرهيز از اطاله كلام و زياده گويي، نيازي به يادآوري آنها نيست؛



از جهت ديگر، سخن و پندار «يعقوبي» با وصيّت تاريخي مهمي كه از امام موسي كاظم عليه السلام صادر شده مخالف مي باشد؛ وصيتي كه نسلها آن را براي همديگر نقل كرده و اهل حديث آن را ثبت و ضبط ساخته و در كتاب هاي حديث حفظ نموده اند. و آن دو، شامل وصيتي است كه اختصاص به فرزندان امام كاظم عليه السلام دارد و در اين جا آورده شده است:



1. عبدالله بن محمد حجّال مي گويد: ابراهيم بن عبدالله جعفري از قول عده اي از بستگانش نقل كرده است: موسي بن جعفرعليهما السلام [اين عده ]، اسحاق بن جعفر بن محمد، ابراهيم بن محمد جعفري، جعفر بن صالح جعفري، معاويه جعفري، يحيي بن حسن بن يزيد، سعد بن عمران انصاري، محمد بن حارث انصاري و يزيد بن سليط انصاري و محمد بن جعفر اسلمي را بر وصيت خود شاهد گرفت [و فرمود]:



«... اما بعد شهادت مي دهم ] بر وحدانيت خداوند يكتا، رسالت محمدصلي الله عليه وآله وسلم و اين كه قيامت بي شك خواهد آمد و خداوند مردگان را زنده خواهد كرد و زندگي بعد از مرگ حق است و حساب و قصاص حق است و ايستادن و توقف نمودن در برابر خداوند عزّوجلّ حق است و آن چه را حضرت محمدصلي الله عليه وآله وسلم براي مردم آورده، حقِّ حقِّ حق است و آن چه را روح الامين نازل كرده حق است. با اعتقاد بر اين عقايد زندگي مي كنم و با اين اعتقادات مي ميرم و با همين اعتقادات بعد از مرگ زنده خواهم شد ان شاء الله.



حضرت اين افراد را شاهد گرفت كه اين مطالب، وصيت با دست خط من است و پيش از اين، سفارشات جدم اميرالمؤمنين عليه السلام و سفارشات حسن و حسين و علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد عليهم السلام را حرف به حرف نوشته و نسخه برداري كرده ام.



اينك با اين وصيت، فرزندم علي و همراه او فرزندان ديگرم را - اگر خدا خواهد - وصيّ قرار داده ام. اگر علي ديد آنان رشد دارند و خواست آنان را به عنوان وصيّ باقي گذارد، اين اختيار را دارد و اگر از آنان ناراضي بود و خواست آنان را كنار بگذارد باز مختار است و آنان در مقابل او اختياري ندارند.



در مورد صدقات، اموال، كودكان و فرزندانم، علي، ابراهيم، عباس، اسماعيل، احمد و امّ احمد را وصي قرار مي دهم. در مورد امور زنان [خانواده ] من، فقط علي وصيّ است و ثلث صدقه پدر و خانواده ام را هرگونه كه صلاح بداند خرج كند و آن گونه كه هر فردي نسبت به اموالش رفتار مي كند، عمل نمايد.



اگر دوست دارد آن چه را كه گفتم، درباره اهل و عيالم به اجرا گذارد، مختار است و اگر نخواست باز هم اختيار دارد؛ اگر خواست بفروشد يا ببخشد يا به كسي بدهد يا به روشي ديگر غير از آن چه وصيت كرده ام صدقه بدهد، مختار است.



در عمل به وصيت در مورد اموال، خانواده و فرزندانم در اختيار است. اگر صلاح ديد، برادرانش را - كه در آغاز اين نوشته از آنان نام برده ام - باقي بگذارد، مي تواند اين كار را بكند و اگر نخواست مي تواند آنان را كنار بگذارد و كسي حق اعتراض به او را ندارد.



اگر كسي از برادران بخواهد خواهر خود را عروس كند بدون اجازه و دستور او اين حق را ندارد.



هر قدرتي بخواهد او را از اختياراتي كه در اينجا ذكر كرده ام، كنار بزند و مانعش شود، با اين كار از خدا و رسولش دور شده است و خدا و رسولش نيز ازا و دور باد و لعنت خدا و تمام لعنت كنندگان و ملائكه و مقرّبين و انبياء و مرسلين و جميع مؤمنان برچنين شخصي باد.



هيچ يك از سلاطين و هيچ يك از فرزندانم حق ندارند او را از اموالي كه نزد او دارم بر كنار كنند. من نزد او اموالي دارم و سخنان او در مورد ميزان آن، كاملاً مورد قبول من است؛ چه كم بگويد و چه زياد. دليل ذكر اسامي ساير فرزندانم فقط اين بود كه نام آنان در اين جا با احترام ذكر شود و آنان شناخته شوند.



اولاد صغيرم و مادران فرزندانم هر كدام كه در منزل باقي ماندند داراي همان حقوق و مقرري خواهند بود كه در زمان حياتم از آن برخوردار بودند به اين شرط كه او مايل باشد و آنان كه ازدواج كنند ديگر نمي توانند بازگردند و مقرري دريافت دارند مگر اين كه «علي»، صلاح بداند و دخترانم نيز همين گونه اند.



امر ازدواج دخترانم به دست هيچ يك از برادران مادري شان نيست و دخترانم نبايد بدون صلاح ديد و مشورت «علي» كاري انجام دهند و اگر برادران مادري دخترانم بدون اجازه «علي»، در مورد ازدواج آنان كاري انجام دهند خداوند متعال و رسولش را مخالفت و نافرماني كرده اند. او نسبت به ازدواج قوم خود داناتر است، اگر خواست تزويج مي كند و اگر نخواست نمي كند.



من آنان را نسبت به آن چه در ابتداي اين نوشته ذكر كرده ام وصيّت و سفارش نمواده ام و خداوند را بر آنها گواه مي گيرم.



كسي حق ندارد وصيت مرا باز كند يا آن را اظهار نمايد، اين وصيت همان گونه است كه براي شما ذكر كردم. هركس بدي كند به خودش بدي كرده و هركه خوبي كند به نفع خودش است و پروردگار به بندگان ستم نمي كند.



هيچ كس - اعم از سلطان و ديگران - حق ندارد اين نامه را كه پايين آن را مهر كرده ام باز كند. هركس چنين كند لعنت و غضب خدا بر او باد. ملائكه و جميع مسلمانان و مؤمنان بعد از خدا كمك من باشند. آن گاه حضرت موسي بن جعفر عليه السلام و شهود مهر كردند»(16).



چنان كه ملاحظه مي كنيد، امام موسي كاظم عليه السلام از ازدواج دخترانش نهي نفرموده، بلكه ازدواج آنان را منوط به نظر امام رضا عليه السلام كرده است و اين كه او در امر ازدواج دختران، اختيار تام و كامل دارد و شايسته است كه آنان با موافقت و تأييد و تصحيح و مساعدت و رضايت او ازدواج كنند.



2. صدقات موسي بن جعفر اين چنين است: بسم الله الرحمن الرحيم زمينش در فلان مكان كه حد و حدود آن چنين و چنان است، تمامي آن زمين، نخل هاي آن، قسمت هاي كه ساختماني در آن نيست، آب موجود در آن، گوشه و كنار آن، حق و نوبت آب آن، هر حق ديگري كه در بلندي ها و ظاهر آن مي باشد و نيز درختاني كه از آن بهره برداري مي شود و آب رو و جوي آب قسمت آباد و قسمت لم يزرع آن، همه اينها را موسي بن جعفر عليهما السلام به فرزندان بلافصل خود - چه زن و چه مرد - صدقه و وقف نمود.



سرپرست اين زمين، منافع آن را بعد از مخارج لازم براي آباداني و حفظ آن و نيز به استثناي منافع سي اصل درخت كه ميان فقراي اهل روستا تقسيم مي شود، بقيه را بين اولاد موسي بن جعفر تقسيم مي كند به گونه اي كه هر پسر دو برابر دختر سهم ببرد.



هريك از دختران موسي بن جعفر عليهما السلام كه ازدواج كرده سهمش از اين وقف قطع گردد تا زماني كه شوهرش را از دست بدهد كه در اين صورت سهم او مانند دختراني است كه هنوز ازدواج نكرده اند.



هر كدام از فرزندان موسي كه فوت كنند اگر فرزندي داشتند فرزندانشان سهم پدر خود را به ارث مي برند؛ پسر دو برابر دختر، همان طور كه موسي بين اولاد بلافصل خود شرط كرده است و هريك كه فوت كردند و فرزندي نداشتند سهم او به سهم بقيه اضافه شود.



نوه هاي دختري در اين وقف سهمي ندارند مگر آن كه پدرانشان از فرزندان من باشند و تا وقتي احدي از اولاد و نسل من باقي باشد كسي در اين وقف سهمي ندارد.



اگر همگي آنان از دنيا رفتند و كسي باقي نماند اين مال وقف است براي خواهران و برادران تني (پدري و مادري) من، مادامي كه كسي از آنان باقي باشد به همان روشي كه بر اولاد و نسل خود شرط كردم.



اگر خواهر و برادران تني از دنيا رفتند و منقرض شدند اين مال، وقف خواهد بود براي خواهران و برادران پدري و نسل آنان مادامي كه كسي از ايشان باقي باشد.



اگر از ايشان هم كسي باقي نماند اين مال بر خويشان و اقاربهر كدام كه از ديگري به من نزديكتر باشند، وقف است تا اين كه خداوند كه وارث زمين و آسمان است وارث آن گردد كه او بهترين وارثين است(17).



در دومين وصيت، موسي بن جعفر عليهما السلام براي فرزندان دختري كه براي ازدواج تمايلي نشان نمي دهند، صدقه مالي تعيين نموده است و يا اين كه آنان به خاطر نبود كسي كه مخارجو تأمين نيازهاي حيات فردي آنانرا فراهم كند، از ازدواج سرباز مي زنند، صدقه مالي تعيين مي كند مشروط به آن كه تا ابد ازدواج نكنند و اما هرگاه ازدواج كردند و براي آنان فرد لايق و شايسته اي مشخص شد، صدقه و مساعدت ماليِ از آنان قطع مي شود و هرگاه طلاق گرفته و به خانه پدري به صورت مجرد برگشتند، دوباره مستمري و مقرري آنان پرداخت مي شود؛ زيرا كسي را كه به آنان ياري رساند يا آنان از وي در زندگي، استعانت بجويند از دست داده اند.



اين وصيت، وصيتي دقيق، محكم، اساسي و متين و استوار است. در هيچ يك از دو وصيت لفظ يا عبارت يا كلمه اي كه بيانگر اين باشد كه موسي بن جعفر عليهما السلام به دخترانش سفارش كرده كه ازدوداج نكنند وجود ندارد چنان كه يعقوبي در كتاب تاريخ خود ساخته و پرداخته است، كما اين كه امثال اين موارد در كتابش يافت مي شود. مشهور در ميان مورخان، خلافِ چيزي است كه يعقوبي آورده است؛ زيرا برخي از دختران امام موسي كاظم عليهما السلام ازدواج كرده و داراي فرزندان نجيبي شدند، مانند امّ جعفر و امّ سلمه و ام عبدالله، ام فروه و ام قاسم. چنان كه در شرح حال آنان در فصل دختران امام موسي بن جعفر عليهما السلام بيان شد.



شيخ ، يحيي عبيدلي نسب شناس (متوفاي 277 ه . ق .) در اخبار زينب دختر امام موسي كاظم عليه السلام آورده كه او از مدينه خارج شد و با همسر خواهرش قاسم بن محمد بن جعفر صادق به سوي مصر مهاجرت كرد(18).



وآخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمين



فهرست منابع



1. آثار ملي اصفهان، ابوالقاسم رفيعي عمرآبادي.



2. الاحتجاج، احمد بن علي بن ابي طالب طبرسي.



3. اخبارالزينبيات، شيخ الشرف يحيي العبيدلي النسابّه.



4. الارشاد، الشيخ المفيد البغدادي.



5. از آستارا تا استار آباد، منوچهر ستوده.



6. اسدالغابة في معرفة الصحابة، عزالدين علي بن محمد بن محمد ابن الأثير الشيباني.



7. اسني المطالب في مناقب سيدنا علي بن ابي طالب، شمس الدين محمد بن محمد جزري شافعي (متوفاي 833 ه . ق .).



الاصول من الكافي، محمد بن يعقوب كليني، اعيان الشيعة، سيد محسن امين عاملي.



8. الامالي، ابوجعفر محمد بن علي بن بابويه صدوق.



9. انوارالمشعشعين في شرافة القم و القمييّن، شيخ محمدعلي بن حسن كاتوزيان طهراني.



10. الانوارالنعمانية، سيد نعمت الله جزائري تستري (شوشتري).



11. إعلام النساء، عمر رضا كحاله.



12. اعلام الوري بأعلام الهدي، امين الاسلام فضل بن حسن طبرسي.



13. ايضاح المكنون في الذيل علي كشف الظنون، اسماعيل پاشا بن محمد امين بغدادي باباني.



14. بحارالانوار، علامه مجلسي.



15. البداية و النهاية، اسماعيل بن عمر بن كثير دمشقي.



16. بطل فخّ،محمد هادي اميني.



17. بهارستان، محمد حسين آيتي بيرجندي، تاريخ الطبري، محمد بن جرير طبري.



18. تاريخ يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب بن واضح يعقوبي.



19. تأسيس الشيعة، سيد حسن صدر كاظمي.



20. تاج المواليد في الأنساب، احمد بن علي بن ابي طالب طبرسي.



21. تاريخ الأئمه، ابومنصور احمد بن علي بن ابي طالب طبرسي.



22. تاريخ بغداد، خطيب احمد بن علي بغدادي حافظ.



23. تاريخ قم، حسن بن محمد بن حسن قمي.



24. تتمة المنتهي، شيخ عباس قمي.



25. تحفة العالم في شرح خطبة المعالم، سيد جعفر آل بحرالعلوم طباطبايي.



26. تربت پاكان، سيد حسين طباطبايي مدرسي.



27. تذكرة الخواص، يوسف بن قزاوغلي بغدادي (معروف به سبط ابن جوزي).



28. تذكرة القبور يا دانشمندان و بزرگان اصفهان، سيد مصلح الدين مهدوي.



29. تعليقات نقض، سيد مير جلال الدين حسيني ارموي.



30. تفسير البرهان، سيدهاشم حسيني بحراني.



31. تفسيرالفرات، فرات بن ابراهيم بن فرات كوفي.



32. تفسير الكشّاف، جارالله محمود بن عمر بن محمد خوارزمي زمخشري.



33. تنقيح المقال في علم الرجال، شيخ عبدالله ممقاني.



34. تهذيب التهذيب، احمد بن علي بن حجر عسقلاني شافعي.



35. جامع البيان في تفسير القرآن، ابن جرير طبري.



36. جامع الرواة، شيخ محمد بن علي اردبيلي غروي.



37. جامع السعادات، محمد مهدي نراقي.



38. حليةالاولياء، ابونعيم احمد بن عبدالله بن احمد اصبهاني.



39. خيرات الحسان في ترجمة مشاهيرالنسوان، ضيع الدولة محمد حسن خان بن ميرزا عليخان مراغي.



40. دارالسلام فيما يتعلق بالرؤيا و المنام، ميرزا حسين نوري طبرسي.



41. الدّرالمنثور، جلال الدين سيوطي.



42. دُره نادري، ميرزا مهدي خان منشي كوكب استرآبادي.



43. ذخائرالعقبي، محب الدين طبري.



44. الذريعة الي تصانيف الشيعة، شيخ آقا بزرگ تهراني.



45. الرجال، شيخ طوسي.



46. رجال نجاشي، احمد بن علي بن احمد بن عباس نجاشي.



47. رشفة الصادي من بحر فضائل بني النبي الهادي، ابوبكر بن شهاب الدين علوي حسيني شافعي.



48. رياحين الشريعة، شيخ ذبيح الله بن محمدعلي محلاتي.



49. الرياض النضرة، محب الدين طبري.



50. ريحانة الادب، محمد علي بن محمد طاهر مدرس تبريزي.



51. زندگاني حضرت معصومه عليها السلام، سيد مهدي صحفي.



52. سفينةالبحار، شيخ عباس قمي.



53. شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، عبيدالله بن عبدالله بن احمد، معروف به حاكم حسكاني.



54. صحيح البخاري، ابوعبد الله محمد بن اسماعيل بخاري.



55. الصراط السوي في مناقب آل النبي، سيد محمود شيخاني قادري (نسخه خطي در كتابخانه ام موجود است).



56. عمدة الطالب في انساب آل ابي طالب، سيدجمال الدين احمد بن علي، معروف به ابن عنبه.



57. عيون اخبار الرضا عليه السلام، شيخ صدوق محمد بن بابويه.



58. الغدير، علامه اميني.



59. فاطمة بنت الحسين عليه السلام، محمدهادي اميني.



60. فرحةالغري، سيدعبدالكريم بن طاووس حلّي.



61. الفصول المهمّة في معرفة احوال الائمّة، ابن صباع مالكي علي بن محمد بن احمد مكي.



62. الفهرست، شيخ طوسي الفهرست، ابن نديم غاية المرام، يوسف بحراني.



63. الفوائد الرضوية، شيخ عباس قمي.



64. كامل الزيارات، شيخ جعفر بن محمد بن جعفر بن موسي بن قولويه.



65. كشف الغمّة في معرفة الائمة، شيخ علي بن عيسي بن ابوالفتح اربلي.



66. كفاية الطالب، محمد بن يوسف كنجي.



67. الكفاية في علم الرواية،



68. كنزل العمّال، علي متقي



69. كنوز الحقايق، محمد عبد الرؤوف مناوي.



70. گنجينه آثار قم، شيخ عباس فيض قمي.



71. لسان الميزان، ابن حجر عسقلاني.



72. لؤلؤة البحرين، يوسف بن احمد بحراني.



73. مجالس المؤمنين، نوالله شوشتري.



74. مجمع الزوائد، علي بن ابي بكر هيثمي.



75. المراجعات، عبدالحسين شرف الدين عاملي.



76. المستجاد من كتاب الإرشاد (مجموعه نفيسه)، حسن بن يوسف بن علي بن مطهر حلّي.



77. المستدرك علي الصحيحين، محمد بن عبدالله نيشابوري.



78. مستدرك الوسائل، ميرزاحسين بن محمد تقي طبرسي (محدّث نوري).



79. المسلسلات، محمد جعفر بن احمد بن علي قمي.



80. مصفي المقال، آقا بزرگ طهراني.



81. مطالب السؤول في مناقب آل الرسول، محمد بن طلحة بن محمد بن حسن عدوي نصيبي.



82. معجم الأدباء، ياقوت حموي.



83. معجم البلدان، ياقوت حموي رومي بغدادي.



84. مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهاني.



85. المناقب، اخطب خوارزم موفّق الدين بن احمد.



86. مناقب آل أبي طالب، رشيد الدين محمد بن علي بن شهر آشوب.



87. منتهي المقال، علي قرني گلپايگاني.



88. من لا يحضره الفقيه، ابو جعفر محمد بن علي ابن بابويه.



89. منهج المقال، ميرزا محمد استرآبادي.



90. نوابغ الرواة (طبقات الشيعة)، شيخ آقا بزرگ تهراني.



91. نور الأبصار، مؤمن بن حسن شبلنجي.



92. هدية العارفين اسماء المؤلفين و آثار المصنفين، اسماعيل پاشا بغدادي.

پاورقي





1) الأصول من الكافي» ج 2، ص 16، ح 3: «طوبي لمن أخلص لله العبادة و الدعاء و لم يشغل قلبه بما تراي عيناه و لم ينس ذكر الله بما تسمع أذناه و لم يحزن صدره بما أعطي غيره».

2) بحار الأنوار» ج 41، ص 17.

3) تاريخ قم» ص 214.

4) سفينة البحار» ج 7، ص 124 ؛ «گنجينه آثار قم» ج 2، ص 699.

5) تاريخ قم» ج 2، ص 415.

6) اتّخذوا الأهل فانّه أرزق لكم».

7) التزويج من سنن المرسلين».

8) من سنتي التزويج، فمن رغب عن سنتي فليس منّي».

9) من تزويج فقد أحرز نصف دينه، فليتق الله في النصف الباقي».

10) تناكحوا، تنا سلوا، تكثروا، فانّي أباهي بكم ألاَمم يوم القيامة ولو بالسقط».

11) المتزوّج النائم أفضل عند الله من الصائم القائم العزب».

12) من أحبّ أن يلقي الله طاهراً مطهراً فليلقه بزوجة».

13) شرار أمتي عزّابها».

14) يا معشر الشباب من استطاع منكم البائة فليتزوج، فانّه أغضّ للبصر و أحصن للفرج».

15) من أحبّ فطرتي، فليستّن بسنتي و من سنتي النكاح».

16) عيون أخبار الرضا» ج 1، باب 5، ص 36 - 33.

17) عيون أخبار الرضا عليه السلام» ج 1، باب 5، ص 37 و 38.

18) أخبار الزينبيات» ص 132.