پيش گفتار


خاندان پيامبر و فرزندان علي و فاطمه عليهم السلام در طول زندگي به اندازه اي بار حزن و اندوه و رنج و زحمت و مصيبت و درگيري را بردوش كشيده اند كه از آغاز خلقت تاكنون، سابقه ندارد. آنان در خلال اين مراحل سخت و طاقت فرسا و اوضاع تيره و تار، صبور، اميدوار، باوقار و طمأنينه بوده و فضل و خشنودي حق را خواستار بودند. آنان رو به صحرا و بيابان گذاشتند و بي هيچ راهنمايي، به راه افتادند و به سختي و مشقت و تنگدستي دچار شدند. شهر و ديار و خانواده را ترك گفته و در هيچ منزلي به طور دائم اسكان نيافتند. نه پناهگاهي بود تا آنان را در برگيرد و نه مكاني كه آنان را دور هم جمع كند.



همه اين امور به خاطر قساوت حاكماني بود كه بر مسند خلافت اسلامي - كه از ناحيه پيشينيان آنان از زمان وفات رسول مكرّم اسلام، غصب شده بود - تكيه زده بودند و با شدت و خشونت فراوان با آنان برخورد مي كردند بدون آن كه از شرف و انسانيت بويي برده باشند و از رفتار ناشايست خود شرمسار گردند.



دودمان پيامبر وطن مادري خود را ترك كردند و از شهر جدشان - مدينه منوره - دور افتادند و به صورت گروه هاي متنوع و مختلف در آمدند و روزگار، آنان را از يكديگر پراكنده ساخت؛ اما آنان در برابر ظواهر فريبنده مادي تسليم نشدند و در مقابل بندگان شياطين سر فرود نياوردند و مقام و منزلت دنيوي آنان را از راهبه در نكرد و خشونت و بدخويي حاكمان و روي آوردن به بيابان هاي بي آب و علف، هيچ كدام، آنان را از ياد خدا و اقامه نماز و پرداختن زكات باز نداشت.



آن چه گفته شد، فقط به مردان خاندان پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم خلاصه نمي شود؛ بلكه زنان جليل القدر از ذرّيه طاهره و زنان دانشمند و فاضل از دختران فاطمه زهرا سلام الله عليها نيز - به دليل آراسته بودن به فضائل اخلاقي از قبيل صبر و ثبات قدم، شهامت و شجاعت و مردانگي و وقار و مقاومت و ايستادگي در مقابل ستم كه خداوند همه آنها را در وجود ايشان به وديعت گذاشته است - داراي آن حالات و اوصاف بودند.



چگونه چنين نباشند در صورتي كه جدايي از شهر و اهل و عيال و پراكنده شدن خانواده و تحمل رنج و مشقّت به خاطر خدا و رسيدن به خشنودي الهي، بر آنان سهل و آسان مي نمود... و بدين خاطر خداوند متعال آن چه را كه به احدي نداده، به آنان بخشيده است.



هر شريفي در قبال شرف آنان گردن خم كند و هر متكبري به فرمان ايشان تن در دهد و هر جباري در برابر فضل آنان خضوع كند و هر چيزي در برابر آنان اظهار ذلت و خواري نمايد. زمين به نور ايشان تابان و رستگاران به ولايت آنان رستگار گردند. به وسيله ايشان طريق رضوان پيموده شود و بر هركس كه منكر ولايت ايشان است خشم رحمان باشد. اين آيه به همين معنا اشاره دارد:



«ومن يخرج من بيته مهاجراً الي الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع أجره علي الله و كان الله غفوراً رحيماً»(6)



شعر:(7)



وقتي كه به عنوان يك مسلمان كشته مي شوم ترسي ندارم كه كدامين مكان قتلگاه من خواهد بود. زيرا كشته شدن من در راه خداست و اگر او خواهد به اعضاي جسد پراكنده من بركت مي دهد.



زنان بزرگوار عترت طاهره و آنان كه در دامن ولايت و امامت بزرگ شده اند، همگي به ارزش هاي والاي انساني آراسته بوده و به عنوان نمونه هاي برجسته اخلاقي برگزيده شده و به فضيلت و طهارت معروف و مشهور بودند. نكوهش نكوهشگران، آنان را از پيمودن راه خدا باز نمي داشت و هيچ مانع دروني و بيروني آنان را از پرستش خدا و هدايت مردم و رعايت پرهيزكاري جلوگيري نمي كرد و بدين لحاظ، مسئله اي كه آنان را به سوي انحراف و گمراهي و خروج از راه حق بكشاند براي آنان پيش نيامده است.



اهل بيت عصمت و طهارت با وجود آن كه با انواع ستم و قساوت و بي رحمي و يورش و دشمني و دوري ازاهل و ديار واذيت و آزار رو به رو بودند، ولي در برابر اين مسائل صبر و شكيبايي پيشه كرده و به رحمت و پاداش الهي اميد وار بودند و مشغوليتي غير از تهليل (لا اله الاّ الله)، تكبير (الله اكبر)، ترجيع (انّا لله و انا اليه راجعون) و استغفار (استغفر الله ربي و اتوب اليه) گفتن، نداشتند.



كساني كه همچون مصيبتي به آنان رسد گويند: ما از خداييم و به خدا باز مي گرديم. بر اينان درود پروردگارشان و رحمت او باد و اينانند كه رهيافته اند.(8)



از ميان اين زنان بزرگواري كه شرح حالشان گذشت، حضرت فاطمه دختر (سبط الشهيد) امام حسين عليه السلام است كه قبلاً بحث و گفتگو مفصلي در حدود يكصد و پنجاه و دو صفحه درباره ايشان نوشته و به ياري خداوند متعال به زيور چاپ آراسته گرديد.



امروز در برابر شما بحث وگفتگوي جديدي درباره كريمه اهل بيت جناب فاطمه دختر امام موسي بن جعفر عليها السلام، قرار دارد. بعد از آن كه تأليف كتاب اول به پايان رساندم و مورد قبول و تعظيم و تكريم خوانندگان گرامي واقع شد و به زبان فارسي ترجمه گرديد، خيلي از آنها درخواست كردند تا درباره دختر موسي بن جعفرعليهما السلام اثر جديدي را تأليف نمايم؛ زيرا نياز به اين بحث در كتاب هاي عربي احساس مي شود. و از داستان زندگي آن بانو در كتاب هاي سيره و تاريخ مطالب اندكي وجود دارد كه آنها براي محقق و پژوهشگر فائده ايدر بر ندارد.



علاوه بر اين، براي تأليف اين اثر دليل ديگري نيز وجود دارد كه در خاتمه اين فصل آن را يادآور خواهم شد.



در واقع، تاريخ خاندان پيامبرصلي الله عليه وآله و حتي بانوان و دخترانشان - عليرغم آن كه در طول تاريخ، به دلايل مختلف سياسي و اوضاع و احوال حاكم كه در دو عصر تاريك اموي و عباسي بر آنان گذشته و باعث شده تا اخبارشان گم گشته و ياد و نام آنان فراموش شده و نشانه هاي شخصيت آنان و خطابه ها و سخنان حكمت آموزشان پراكنده شده؛ به طوري كه، هم اينك جز مطالب اندكي كه از عدد انگشتان تجاوز نمي كند به دست ما نرسيده است، با وجود همه اين مسائل - شايسته است كه مورد بحث و گفت و گو قرار گيرد و آثار متنوعي درباره زندگي آنان تأليف گردد و شرح حالشان و ابعاد اجتماعي و سياسي و اخلاقي زندگي آنان براي عموم مردم تبيين گردد و مردم به سمت و سوي آنان سوق داده شوند.



حضرت معصومه عليها السلام از خاندان مطهر علوي و از نوادگان صديقه طاهره مي باشد. دختران صديقه طاهره، همگي زناني پاكدامنو دانشمند و محدّثه و مهاجر بودند كه خداوند آنان را به ملكه خردو هدايت و ايمان و ثبات و عزم راسخ و ايثار و فداكاري اختصاصداد و عفت و طهارت و انگيزه هاي قوي، حق، غلبه و كمال را در آنانبه وديعت گذاشت. و آنان از اموري كه باعث ذلت و خواري و خوفو سر تسليم فرو آوردن در برابر دشمن و انحراف از حق مي شد،دوري مي كردند.



اين بانوي محدثه و عابده و دلاور، آن چنان كه تاريخ مي گويد، دختر حضرت موسي بن جعفرعليهما السلام است و از طريق اجداد طيبه اش به علي عليه السلام مي رسد. مادرشان كنيز بود و به او «سكن النوبيه» و «نجمه» گفته مي شد و برخي «خيزران» و «صقر» و «أروي» نيز گفته اند. كنيه ايشان «امّ البنين» است. وقتي امام رضا عليه السلام به دنيا آمد آن بانو «طاهره» ناميده شد(9). مادر امام رضا عليه السلام و مادر حضرت فاطمه معصومه عليها السلام يكي است.



او به تصريح مورخان، در سال 183 هجري، در مدينه منوره چشم به جهان گشود و از سينه امامت و ولايت شير خورد.(10) و در خاندان ايمان و طهارت بزرگ شد و از پدر بزرگوارش ارزش هاي والاي انساني را به ارث برد؛ به طوري كه در عقيده، عبادت، دانش، حكمت، طهارت نفس، عفت، ادب، نسب نبوي و شرف علوي و طهر فاطمي، مثلِ اعلا و نمونه روشن محسوب مي شود.



حضرت فاطمه زير نظر برادرش امام رضا عليه السلام بزرگ شد؛ زيرا از آغاز ولادتش، پدر او به دستور هارون الرشيد دستگير و در طول زندگاني اش روانه زندان شد. بدين جهت، برادرش سرپرستي او و ديگر خواهران و برادرانش را بر عهده گرفت. حتي تمام يتيمان و بي خانمانِ خاندان علي و فرزندان حسنعليهما السلام و آنان كه پدرانشان به شمشير جور و ستم در قيام ها و جنگ ها در سرزمين هاي مختلف كشته شده بودند و قبلاً تحت حمايت پدرش امام موسي كاظم عليه السلام قرار داشتند، تحت حمايت و نگهداري او قرار گرفتند.



در روايت آمده كه امام 500 نفر عائله داشت و مرتب مخارج آنان را پرداخت مي نمود. اين عمل امام و بر عهده گرفتن هزينه نيازمندان نمونه روشني از عطا، بخشش، نجابت، انفاق در راه خدا، پاسداري و حمايت از فضيلت، برچيدن رذيلت و از بين بردن فقر و نداري است. اين عمل كريمانه امام از جهاد با شمشير و بذل خون و مال و خانواده در راه خدا كمتر نيست(11).



به تحقيق، فاطمه معصومه عليها السلام داراي دين استوار و راستين بود و از ما سوي الله بريده و به خداوند پيوسته بود. او در نهايت تقوا و پارسايي و زهد قرار داشت.



چگونه چنين نباشد در حالي كه پدرش پيشوايي جليل القدر و عظيم الشأن و تلاش گري بزرگ و انساني سخت كوش بود كه به بندگي خدا، معروف و بر انجام دادن واجبات الهي، مراقب و به صاحب كرامت بودن، مشهور بود و شب را با قيام و سجود به پايان مي برد و روز را با دستگيري از فقيران و روزه سپري مي كرد و به دليل آن كه داراي حلم فراواني بود و از كساني كه به او تعدّي و ظلم مي كردند گذشت مي كرد، كاظم خوانده مي شد و شخص خطاكار را به احسانش مجازات مي كرد و با عفو و گذشت با مجرم برخورد مي كرد.



به خاطر عبادت فراواني كه انجام مي داد، عبد صالح خوانده مي شد و در عراق به باب الحوائج معروف بود؛ چرا كه حاجات كساني كه به خدا توسل مي جستند به بركت وجود او برآورده مي شد، كرامت هاي حضرت عقل ها را به حيرت وا مي دارد و هر انساني تصديق مي كند كه در پيشگاه خداوند داراي مقام و منزلتي استوار و ابدي است(12).



دليل تأليف كتاب



حقيقتي كه گريزي از آن نيست اين است كه براي تأليف اين اثر حكايتي است كه در اين جا به عنوان يك سند ماندگار تاريخي ذكر مي كنم؛ زيرا - علاوه بر دليلي كه براي تأليف اثر حاضر قبلاً در آغاز فصل گفته شد - اين حكايت عامل اصلي در پيدايش اين اثر است.



وطن اصلي خودم، نجف اشرف را در سال 1391 هجري به دلايل سياسي - كه بعد از چاپ و نشر كتابم «بطل فخّ» بر من پيش آمد - ترك گفتم و در تهران اقامت گزيدم.



شعر:(13)



«مي گويم هرگاه در شهري زماني بر من گذشت، آن شهر برايم وطني گرديد كه به زودي مرا واله و حيران ساخت».



«پس آن شهر مرا خشنود نساخت و من به وطن بودن آن، رضايت ندادم، زيرا روزگار براي ما وطن نيافريده است».



بعد از سكونت در تهران، همچنان به همان عادت و روش ديرين ادامه داده و به طور پيوسته مشغول بحث و تحقيق و تأليف شدم. گاه و بيگاه به شهر قم مي رفتم و براي پابوسي آستانه مقدسه فاطمه معصومه عليها السلام شرفياب مي شدم.



تا اين كه به خاطر تحولات سياسي كه در كشور ايران به وقوع پيوست، عارضه جسماني پيدا كردم و با اين كه سفرهاي پي درپي به قم مي كردم مرا از تشرف به حرم مطهر باز مي داشت.



مدت چهار سال به همين منوال گذشت و از رفتن به زيارت آن حضرت خودداري مي كردم، تا آن كه به حسب اتفاق به منزل علامه جليل القدر جناب محمد فاضل طباطبايي حائري (از خاندان صاحب رياض) در شهر ري (شاه عبدالعظيم حسني ره) رفتم و در مجلسي كه به مناسبت وفات مادرشان برپا شده بود حضور پيدا كردم و در كنار يكي از آقايان فضلا - كه قبلاً او را نمي شناختم و ملاقات نكرده بودم - نشستم. و ايشان خطيب بزرگوار حاج سيدحسين فرزند علامه خطيب حاج سيدحسن درفشان خراساني بود.



بعد از استقرار در مكاني كه براي ما اختصاص داشت، سيد حسن [حسين ] گفت: شما اميني هستي؟ جواب دادم: بله. گفت: آقا جعفر مجتهدي (يكي از نادرين روزگار و مرد عابد و زاهدي كه به كرامت و تهجد و عبادت و راستي و صداقت معروف است) مايل است با شما ديداري داشته باشد و مرا امر فرموده كه اين پيام را به شما برسانم و اشتياق فراوان او را براي ديدار شما ابلاغ نمايم.



عرض كردم: ايشان را نمي شناسم و نشاني منزلشان را نمي دانم.



پاسخ داد: ايشان در قم زندگي مي كنند و اين، نشاني منزلشان است.



مجلس پايان يافت و بعد از چند روز به مقصد قم حركت كردم و به منزل او رفته و به حضور او شرفياب شدم. او مرا نمي شناخت و قبلاً مرا نديده بود. خودم را معرفي كردم و او با جملاتي كه گوياي لطف و محبّت و كرامت بود به من خوش آمد گفت. بعد فرمود: چرا شما به زيارت فاطمه معصومه عليها السلام نمي روي؟ چگونه خويشتن را از اينفيض منع مي كني و جفا مي كني؟



قضايا و مسائلي كه مرا آزار مي داد با او در ميان گذاشتم. عرض كردم: حوائج و خواسته هايي داشتم و مدتي براي آن بانو عرضه كردم اما پاسخي نشنيدم و جوابي نگرفتم؛ لذا زيارت ايشان را ترك كردم و تا به امروز به زيارت ايشان نرفته ام.



فرمود: بانو، ترك زيارت شما را نمي پسندد و تمام خير، سعادت، رستگاري و حاجت روا شدن در زيارت آن بانو نهفته است و اگر خدا بخواهد به حول و قوه الهي خواسته هاي تو تحقق مي يابد. «و عسي أن تحبوا شيئاً و هو كره لكم...». شايد خير و صلاح دنيا و آخرت شما در دير برآورده شدن حاجات شما باشد. آن بانو كريمه اهل بيت اند و شايسته نيست كه انسان از زيارتش خودداري كند و به آستانه او توسل نجويد او را زيارت كن و به رويّه پيشين خود برگرد و زيارت آن بانوي بزرگوار را دوباره از سر بگير و يك بحث علمي و ادبي به زندگي ايشان اختصاص بده.



از شنيدن سخنانش بهت و حيرت تمام وجودم و مشاعرم را فراگرفت و از ملاقات با او پرسش هاي دروني من آسودگي يافت. اين مرد چگونه و از كجا به اين شكل صحيح مي دانست كه زيارت حضرت معصومه عليها السلام را ترك كرده ام؟



بعد از آن كه با او پيمان بستم كه سخنانش را بشنوم و به خواسته اش عمل نمايم از نزد او برخاستم و به زيارت بارگاه ملكوتي حضرت فاطمه معصومه عليها السلام شرفياب شدم. از آن چه كه رخ داده بود با او سخن گفتم و با او عهد بستم كه اگر خداوند توفيق دهد و مرا ياري نمايد درباره زندگي ايشان كتابي بنويسم. به تهران برگشتم و چند هفته سپري نشده بود كه شروع به نوشتن كتابي كردم كه هم اكنون در مقابل شما قرار دارد.



هر انسان شريفي كه در اين كتاب نظري بيفكند، تمام فضائل و كمالاتي را كه فاطمه معصومه عليها السلام از پدر و اجداد طاهرينش به ارث برده، خواهد يافت.



اين فضائل و كمالات گوياي آن است كه ايشان نسبي روشن و شرفي عالي و گوهري والا و كرامت و عزتي آسماني و طهارتي واقعي دارند كه پيوسته از يك نسل طيّب و پاكيزه به نسل مطهر و پاكيزه ديگري انتقال يافته و از سينه ايمان و رسالت و امامت شير خورده به طوري كه هيچ شرافتي و نسبي و خانداني با او برابري نمي كند. و خداوند متعال اين خاندان را از هر گونه لغزش ها و آلودگي ها مصون داشته و از فتنه ها حفظ نموده و پاك و مطهر فرمود.



در خاتمه، از خداوند متعال مي خواهم مطالب اين كتاب را براي خوانندگان مفيد و سودمند قرار دهد و آن را زمينه اي براي تأليف بهتر و برتر قرار دهد و به لطف و كرمش آن را بپذيرد و مرا به آن چه كه در آن خير و راستي و خشنوديش هست موفق بدارد و سرانجام همگان را به خير و نيكي ختم نمايد.



«ربّنا عليك توكّلنا و إليك أنبنا وإليك المصير»



شكر پيوسته و دعاي وافر من نثار كساني باد كه در اين تلاش ياري ام نموده اند و با احساسات، عواطف گرم، بزرگواري با نشاطي سرشار از ايمان مورد لطف قرار دادند. از خداي بزرگ مي خواهم آنان را در سايه حمايت و حراست خود قرار دهد و خطاهاي ما را اصلاح نمايد و به پيمودن طريق حق، خير، دوستي و راستي، موفق دارد و ما را نصرت و ياري فرمايد، كه او بهترين سرور و صاحب توفيق است.



بارخدايا! مرا به حيات و ممات محمد و آل محمد زنده كن و بميران، جان مرا بر آيين آنان بگير و در زمره آنان محشور فرما و لحظه اي در دنيا و آخرت ميان من و آنان جدايي نينداز.



تهران - ايران 1363 شمسي / 1405 قمري.



محمدهادي اميني



عفي الله عنه و عن والديه



در مورد تعداد دختران گرامي امام موسي بن جعفر عليهما السلام از جهت مادران، در سخنان مورخان اختلافات متعدد و نظرات متقابل و اقوال گوناگون وجود دارد. اين اختلاف در دختران حضرت خلاصه نمي شود، بلكه در تمام فرزندان و نوادگان ائمه معصومين عليهم السلام به صورت كلي جريان دارد؛ به طوري كه نسبت به فرزندان يك امام در ميان مورخان اتفاق نظر پيدا نمي شود تا چه رسد به همه ائمه عليهم السلام؛ از همه جوانب. اين اختلاف نظر از دو عامل نشأت مي گيرد ومن از روزگاران قديم در خلال بحث هاي تاريخي به آن دو عامل دست يافتم:



1. مخفي بودن ذريه طاهره به جهت ترسي كه از خشم و غضب دشمنان اموي و عباسي داشتند و بدين خاطر از انظار عمومي دوري مي جستند و در محافل و مجالس عمومي حضور پيدا نمي كردند. آنان كساني بودند كه انتظار روزي را مي كشيدند كه حوادث تلخ بر آنان پيش آيد و به آنان هجوم برده تا آسيب و زيان جدي برسانند و آنان را دستگير و در زندان هاي تاريك و دربند، نگهدارند.



علاوه بر اين، آنان از حريّت و حرمتي كه يك فرد در جامعه از آن برخوردار است محروم بودند. آنان از آغاز ولادت و ايام كودكي، از طرف قدرت حاكمه وقت، مطرود و متروك و مهجور مي شدند تا در يك سرزميني ماندگار نشوند و هيچ خانه اي آنان را به دور هم جمع نكند.



شعر:(14)



«خداوند چهره روزگار را خندان نكند گرچه بخندد در حالي كه خاندان پيامبر مظلوم واقع شده و مقهور گشتند».



«به نحوي مطرود گرديده و از خانه خود رانده شده اند كه گويا جرم غير قابل بخشش مرتكب شده اند».



اين امر باعث شد تا ذريه طاهره، وطن مقدس (مدينه) و شهر جدّشان را ترك گويند و با ترس از آن خارج شوند و در صحراها و بيابان ها به راه افتند و به سرزمين هاي مجاور و شهرهاي دوري كه داراي جنگل هاي انبوه و كوه ها و غارهاي فراوان بود، روي بياورند.



برخي از آنان در شهري استقرار پيدا مي كرد و براي مدت طولاني با ورع، تقوي، زهد، عبادت معرفت و دعوت به سوي خدا زندگي مي نمودند تا وقتي كه اجلش فرا مي رسيد، بعد شناخته و مشهور مي گشت. برخي ديگر، اوضاع و احوال زمان و دوري از اهل و عيال بر آنان فشار مي آورد و راه هاي گريز بر آنان تنگ مي شد و بدون زاد و توشه رو به صحرا مي گذاشتند و اخبارشان از همه پنهان مي ماند و مرگ به سراغشان مي آمد و به آن چه كه انسان و تاريخ از آن بي خبر است، روي مي آوردند؛ به طوري كه نه كسي بر حالشان واقف شد و نه تا امروز خبرشان به كسي رسيده است تا آن روزي كه خداوند وارث زمين و ساكنان آن گردد.



2. عدم تلاش و جستجوي مورخان و ناقلان اخبار و حوادث؛ زيرا آن گونه كه شايد و بايد به تحقيق و بررسي سرگذشت فرزندان ائمه اطهار عليهم السلام ولو به اختصار نپرداخته و توجه و عنايت لازم بدان نداشته اند. اين مسئله به جهت ترس از قدرت ستمگر حاكم بود كه اين خود، عامل مؤثر در سركوبي روحيات و شكستن عواطف و كشتن انسان ها و شكستن قلم و تحريف تاريخ و نابودي حريّت و آزادي و ارزش هاي والاي انساني و اخلاقي به شمار مي رود.



ترس از حاكمان جور و ستم در همه زمان ها و دوران ها عامل مؤثري در كشاندن گروه ها به سوي دلهره و اضطراب فكري و اجتماعي براي نابود ساختن روح و روان و از بين بردن نيرو و توان و پنهان ساختن راه رشد و صواب و بالاخره سوق دادن امت اسلامي به طرف فنا و نيستي به حساب مي آيد.



يا به جهت روي گردان بودن مورخان از محبت و دوستي خاندان پيامبرصلي الله عليه وآله و ميل و رغبت نداشتن به تحقيق و بررسي سرگذشت اولاد ائمه اطهار عليهم السلام. اين سخني است كه تاريخ آن را تأييد و اثبات مي كند؛ زيرا مورخان و ناقلان اخبار و حوادث در قرون اوليه اسلام آن چه را كه باعث خشنودي خليفه، امير، حاكم، محافظ و والي مي شد ثبت و ضبط مي كردند ولو اين كه آن سخن مستلزم جعل و تحريف و دروغ پردازي و افتراء حق و واقع مي بود.



بدين جهت، جمع زيادي از صحابه و ناقلان حديث و اخبار به دليل سعي و تلاش فراواني كه در تحريف حقايق و وقايع و خارج كردن حقايق از صورت اصلي و شكل واقعي نشان دادند، به مقامات و منازل بزرگي در حكومت رسيدند. «دكتر كيالي» در اين باره چنين مي گويد:



«همانا تاريخ اسلام، تاريخ عرب است و عرب در بحث و گفت و گوي تاريخي علمي - كه بدون غرض و هوي باشد - كوتاهي كرده اند. اكثر كساني كه در عصر اموي و عباسي به نگارش تاريخ اسلام پرداخته اند از مسير حق كناره گرفته و تحت تأثير عواطف قرار داشته اند. بر اين اساس، متأخراني كه اهل نقد و بررسي بودند، نتوانستند وقايع و حقايقي را كه روي داده به طور صحيح و كامل استخراج كنند و به يك ديگر ارتباط دهند و علل و اسباب را روشن نمايند؛ در صورتي كه اين مسئله از مهم ترين مقاصد تاريخ به شمار مي رود.



جهان اسلامي كه هميشه به چنين مباحث نياز مهمي دارد، براي آن مهم است كه دگرگوني حكومت قبل از اسلام و بعد از اسلام را بداند و نيز علل وقايعي كه با قضيه خلافت و خلفا همراهي كردند و آن چه كه در زمان آنان به وقوع پيوست را بداند و براي عالم اسلام اين مسئله مهم است كه بداند چرا دولت هاي اسلامي متعدد و متفرق گرديدند و چه جنگ ها و خدماتي در زمان دولت هاي اسلامي انجام شد و چگونه اين دولت ها منقرض شدند و دولت هاي ديگري جاي آنها را گرفتند و چه خدماتي به تمدن اسلامي و به كساني كه پايه هاي آن را بنياد نهادند ارائه دادند؟



نيز براي جهان اسلام مهم است كه بداند چه عواملي باعث تسريع در فتوحات و گسترش آن و ترويج اسلام به دست امت ها و قبائل - علي رغم اختلاف مذاهبشان - گرديد و بعد از وفات رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم، چگونه اختلاف پيدا شد و بني هاشم از حقشان دور نگهداشته شدند؟



علل و عوامل انحطاط مسلمانان و اين كه به اين حد تنزّل كرده اند چيست؟ راه هايي كه به وحدت كلمه مسلمانان و حركت هاي ديني و سياسي و اقتصادي و ادبي و علمي در جهان اسلام مي شود كدام است؟



آيا امكان دارد با مراجعه به كتب تاريخي قديم و اعتماد بر آنها، گذشته را جبران كرد؟ يا آن كه بايد به بحث و گفت وگو و عمل روي آورد و با نهايت جديت و نزاكت، به حقيقت يابي و شناخت واقعيت پرداخت، تا بتوان به علل و عوامل مسأله دست پيدا كرد و آنها را استخراج نمود و آن چه را كه براي آمادگي نسل جديد - جهت فراگيري بنيان هاي علمي و حركت و پيروي از الگوهاي والايي كه براي ما نمونه معرفي شد و روش و تعاليم او و تعاليم كساني كه از سيره او پيروي كردند و به آيين او عمل نمودند و به نور او روشنايي گرفتند و چراغ هاي شريعت و دليل حق و كعبه زندگي خجسته و نمونه زهد و تقوا بودند - لازم است بيان نمود(15).



در حقيقت، تاريخ يا تاريخ نگاران درباره ذريه طاهره به طور كلي انصاف و عدالت را رعايت نكرده اند.لذا درباره تاريخ ائمه معصومين عليهم السلام و فرزندان و نوادگان ايشان اختلاف و نظرات مختلف پيدا شده است. براي نمونه در اين جا به برخي از نصوص و متون اصلي اشاره مي شود.



ابوالحسن علي بن عيسي اربلي گفته است:



ابوالحسن (موسي بن جعفر عليه السلام) داراي 37 فرزند پسر و دختر بود(16).



ابو محمد عبدالله بن احمد بن خشّاب بغدادي (متوفاي 567 ه . ق .) مي گويد: امام هفتم از مادران متعدد صاحب 20 فرزند پسر و 18 فرزند دختر بود(17).



سبط ابن الجوزي (متوفاي 654 ه . ق .) مي گويد: مورخان گفته اند: امام هفتم 20 پسر و 20 دختر داشت(18).



كمال الدين محمد بن طلحه عدوي شافعي (متوفاي 652 ه . ق .) آورده است: درباره اولاد آن حضرت گفته شد: 20 پسر و 18دختر داشت(19).



ابوجعفر رشيد الدين محمد بن علي بن شهرآشوب مازندراني، بغدادي (متوفاي 588 ه . ق .) مي گويد: حضرت 30 فرزند داشت. برخي گفته اند 37 فرزند داشت؛ 18 پسر و 19 دختر؛ از زنان متعدد(20).



امين الاسلام فضل بن حسن طبرسي - از بزرگان قرن ششم هجري - چنين آورده است: فصل ششم در بيان اولاد آن حضرت: ايشان داراي 37 فرزند پسر و دختر بودند(21).



نسب شناس معروف، سيد جمال الدين احمد بن علي حسني (متوفاي 828 ه . ق .) گويد: امام موسي كاظم عليه السلام 60 اولاد داشت: 37 دختر و 23 پسر. از اين تعداد 5 نفر درگذشتند و در اين باره اختلافي وجود ندارد(22).



آن چه گفته شد بخشي از اختلاف نظراتي است كه نقطه پايان ندارد، و اين همان چيزي است كه مرا واداشت تا در اين فصل اسامي دختران امام موسي كاظم عليه السلام را به صورتي نيكو بيان نمايم و براي هركدام از آنان فصلي جداگانه اختصاص دهم و منابعي را كه اين اسامي در آن جا ذكر شده معرفي نمايم.



قصد دارم هر بانويي كه اسمش در منابع آمده، به ذكر آن منبع بسنده كنم بدون آن كه اشاره اي به شرح حال او داشته باشم؛ مگر برخي بانوان مشهوري كه از جمله آنها حضرت فاطمه معصومه عليها السلام است كه اين اثر به خاطر او تهيه و تنظيم شده است - و شما به زودي در صفحات آينده اين مطلب را خواهيد يافت و آن ثمره بحث و تتبّع مداوم و پيوسته و در عين حال، ناچيز ماست كه به حول و قوه الهي انجام گرفته است.



از سوي ديگر، تذكره نويسان و كساني كه شرح حال بزرگان را مي نويسند بر اين نكته اتفاق نظر دارند كه تمامي فرزندان امام موسي كاظم عليه السلام صاحب فضائل نفساني و كمالات معنوي و مراتب عالي بودند. و در فرهنگ هاي شرح حال، تاريخچه زندگاني آنان آمده است و اين كه اهل وضو و نماز و عبادت و تقوا بودند و براي هر يك از آنان فضيلت و منقبت مشهوري است(23).



در حديثي آمده است: براي هريك از فرزندان ابوالحسن موسي كاظم عليه السلام عمل نيك و ستوده مشهوري است(24).



اسامي دختران آن امام به ترتيب حروف الفبا از اين قرار است:



1. «أمّ أبيها»



اين بانو در تاريخ به اين نام شناخته شد و زن صالح، عابد، اهل عقل، خرد، انديشه و كمال بوده است. ابن اثير در ذكر حوادث سال 231 ه . ق . چنين مي نويسد: در اين سال امّ ابيها دختر موسي بن جعفر و خواهر علي بن موسي الرضا عليه السلام چشم از جهان فروبست(25).



2. «أمّ جعفر»



كتاب هاي معجم و تذكره تصريح دارند كه او از دختران امام موسي بن جعفرعليهما السلام است(26).



3. «أمّ سَلَمه»



از دختران امام كاظم عليه السلام است(27).



4. «أمّ عبدالله»



اسم اين بانو در ضمن دختران امام آمده است(28).



5. «أمّ فروة»(29)



6. «أمّ قاسم»(30)



7. «أمّ كلثوم كبري»(31)(32)



8. «أمّ كلثوم وسطي»(33)



9. «أمّ كلثوم صغري»



تنها كسي كه از اين بانو اسم برده، ابن عنبه است(34).



10. «آمنه»



اين بانو اهل عبادت و صلاح و زهد و تقوا و از طبقه بزرگان بود. خادم منزلش نقل مي كند كه در شب صداي قرائت قرآن را از او مي شنيد. در قبرستان كوچكي در مصر مقبره اي به اسم او معروف است كه به اين بانو نسبت داده مي شود.



خدمتكار خانه اش چنين حكايت مي كند كه روزي مردي بيست رطل روغن آورد و مرا قسم داد كه آن را در يك شب بسوزانم. خادم آن را در چراغ هاي فتيله سوز ريخت اما چيزي از روغن آتش نگرفت، خادم از اين مسئله تعجب كرد.



شب هنگام آن بانو را در خواب ديد كه به او مي گويد: روغن آن مرد را به وي برگردان و از او بپرس كه آن را از كجا به دست آورده است؛ زيرا ما فقط مال و دارايي حلال و پاكيزه را قبول مي كنيم.



وقتي صبح شد خادم نزد آن مرد رفت و گفت: روغنت را بگير. آن مرد گفت: به چه دليل؟ خادم گفت: چيزي از آن نسوخت و من در خواب بانو را ديدم كه گفت: ما فقط مال پاكيزه را مي پذيريم.



آن مرد گفت: آن بانو راست گفته است؛ چون من مأمور اخذ مالياتم. خادم گفت: صبر كن، روغن را بگير(35).



11. «أسماء»(36)



12. «أسماء كبري»(37)



13. «أمامه»(38)



14. «أمينة كبري»(39)



15. «أمينة صغري»(40)



16. «بُرَيهه»(41)



در مناقب «نزيهة» آمده است(42).



17. بي بي هيبت



قبر اين خانم در شهر «بادكوبه» قرار دارد. گفته مي شود: چهار فرزند از فرزندان امام كاظم عليه السلام از يك مادر هستند. امام رضا، فاطمه معصومه عليهما السلام، بي بي هيبت و حسن معروف به سيد جلال الدين اشرف(43).



18. «حَسنه»(44)



19. «حكيمه»



وي بانويي فاضل و بزرگوار، كوهي از عبادت، شرف، درست كاري است؛ او شاهد ولادت امام نهم حضرت جواد عليه السلام بود و عمر طولاني داشت. تاريخ از شرح زندگاني او و فرزندانش چيزي براي ما بازگو نكرد. گويا ايشان صاحب نفوذ و درايت بودند و نزد عترت طاهره و بانوان اهل بيت جايگاه خاصي داشتند و رأي و نظرشان مُطاع بوده است.



اين بانو گويد: وقتي زمان زايمان «خيزران»، مادر ابي جعفر جواد عليه السلام، فرا رسيد، امام رضا عليه السلام مرا خواست و گفت: ناظر ولادت باش و همراه او و قابله داخل اتاق شويد. براي ما چراغي فراهم كرد و درِ اتاق را به روي ما بست. وقتي درد زايمان آن بانو شروع شد، چراغ خاموش شد. در جلوي او طشتي قرار داشت. من از خاموش شدن چراغ ناراحت شدم. در حالي كه ما در اين وضعيت بوديم ابوجعفر[جواد] عليه السلام در طشت نمايان شد. و در آن هنگام بر روي حضرت چيز نازكي به شكل لباس بود كه از آن نور مي درخشيد؛ و اتاق را روشن ساخت و ما او را ديديم و من او را گرفتم و در اتاقم قرار دادم و اين پوشش را از حضرت كنار گذاشتم.



امام رضا عليه السلام آمد و در را گشود، در حالي كه ما از انجام كار فارغ شده بوديم. سپس نوزاد را برداشت و در گهواره گذاشت. و فرمود: اي حكيمه! ملازم گهواره نوزاد باش.



اين بانو مي گويد: وقتي روز سوم فرا رسيد، اين نوزاد چشمش را به طرف آسمان دوخت و گفت: شهادت مي دهم كه هيچ معبودي جز الله نيست و شهادت مي دهم محمدصلي الله عليه وآله وسلم رسول خدا است.



با وحشت برخاستم و به نزد اباالحسن عليه السلام رفتم و به او عرض كردم: چيز عجيبي از اين طفل شنيدم، فرمود: چه چيزي؟ آن چه را كه واقع شده بود به ايشان خبر دادم. امام فرمود: حكيمه، چيز زيادي از عجايب او نديدي (آن چه ديده اي خيلي اندك است).



در كوههاي راه بهبهان مزاري منسوب به اين بانوست و شيعياني كه از اين جاده رفت و آمد مي كنند زيارتش مي كنند(45).



در كتاب «تحفة العالم» چنين آمده است: حكيمه با «كاف» صحيح است و اما حليمه با «لام» از تغيير و تصحيف عوام است(46).



20. «حليمه»



خيلي از مورخان از او ياد كرده اند و از دختران امام موسي كاظم عليه السلام است(47).



21. «خديجه كبري»



فقط ابن عنبه از اين بانو نام برده است(48).



22. «رقيه»(49)



23. «رقيه صغري»(50)



در كتاب «ارشاد» روايتي از هاشميه، كنيز رقيه دختر امام موسي كاظم عليه السلام آمده است. اين بانو چنين مي گويد: محمد بن موسي اهل وضو و نماز بود و تمام شب را وضو مي گرفت و نماز مي خواند و صداي ريزش آب شنيده مي شد و دوباره شب را به نماز مي ايستاد، سپس ساعتي از شب را آرام مي گرفت و به خواب مي رفت و دوباره بر مي خاست و صداي ريزش آب وضو شنيده مي شد، سپس نماز مي گذارد و دائماً بر اين حالبود تا آن كه صبح مي شد. او را نديدم مگر آن كه اين آيه را زمزمه مي كرد: «كانوا قليلاً من الليل ما يهجعون»(51).



24. «رمله»(52)



25. «زينب»



در كتاب «تذكرة الخواص» و «مطالب السؤول» به نام زينب صغري آمده است(53).



در شهر اصفهان مرقدي است كه به زينبيّه معروف است. مشهور آن است كه اين مرقد، قبر بانو زينب دختر امام موسي بن جعفر عليهما السلام است. اين مزار در خارج از شهر، در آبادي «ارزنان» واقع شده است(54).



در كتاب «أخبار الزينبيات» آمده است: اين بانو به همراه همسر خواهرش، قاسم بن محمد بن جعفر صادق، به مصر هجرت كرد(55).



بر اساس تصريح شيخ محمد حسين آيتي بيرجندي دركتاب «بهارستان» در شهر «كاهن» از توابع بيرجند، مزاري وجود دارد كه به زينب صغري منسوب است و همواره محل تكريم و تقديس بوده است. نويسنده با يك قصيده طولاني در مورد اين بانو، سخنش را خاتمه داده است. ما در اين جا به برخي از ابيات آن اشاره مي كنيم:



لبنان اگر ز مريم و عيسي شرف فزود اين جا مقام مريم آل پيامبر است

بانوي خلد زينب صغري كه در صفات خود يادگار زهره زهراي ازهر است

اخت امام هشتم و سلطان دين رضا كَش آستان ،به روضه رضوان برابر است

اين آستانه ايست كه از لطف ذوالجلال خادم فرشته دارد و جاروب شهپر است

بگذار سر به خاك كه بر فرق فرقدان از آستان آل علي تاج و افسر است

امروز كن زيارت خاتون موسوي فردا گرت اميد شفاعت به محشر است

آل رسول جمله پراكنده در جهان همچون ستارگان كه بر اين چرخ اخضر است

آن يك به طوس و قبر دگر در ديار قم در كاظميه مدفن موسي بن جعفر است

در نينوا ز خون شهيدان كربلا روي زمين چو لاله گل رنگ احمر است

اين قطعه لطيف در اين بقعه شريف با زر سزد نوشته كه شايان زيور است



اين دو تصوير(56) نشان دهنده چشم انداز بيروني مرقد و قبر زينب صغري در شهر «كاهن» است. اين دو تصوير را فاضل محترم سيد احمد عرفاني بيرجندي مرحمت كرده است.



26. «عائشه»(57)



27. «عباسّه»(58)



28. «عَطْفَه»(59)



29. «عليّه»(60)



30. «فاطمه»(61)



در كتاب «ارشاد» «فاطمه صغري» ضبط شده است(62) (63)



و در كتاب «تذكرة الخواص» چنين ثبت شده است: «فاطمه كبري و صغري و وسطي و فاطمه اخري؛ فواطم چهارنفرند»(64).



در كتاب «تحفة العالم» آمده است: وزير محمد حسن صنيع الدوله بن علي اعتماد السلطنة المراغي متوفاي 1313 قمري در كتابش «مرآة البلدان» گفته است: قبر اين بانو در (بادكوبه) خارج از شهر قرار دارد و از سمت جنوب شهر، يك فرسخ از شهر فاصله دارد و در وسط يك مسجد قديمي واقع است(65).



در شهر رشت [مركز] استان گيلان مزاري منسوب به فاطمه طاهره، خواهر امام رضا عليه السلام، در محله «سوخته تكيه» وجود دارد كه توليت آن را آيةالله حاج شيخ محمد فرزند عالم جليل القدر، آيةالله شيخ مهدي لاكاني رشتي (از بزرگان و عالمان گيلان) بر عهده دارد. در سال هاي اخير، ايشان متصدي تجديد و تعمير بنا شدند وبا سعي و تلاش اهل خير و احسان، خانه هاي برزگي به آن اضافه كرده اند و با نظارت كامل ايشان گنبد زيبا و جداگانه اي با فنون مهندسي بر مرقد بنا نمودند و اسباب و امكانات رفاه و آسايش را براي زائران اختصاص داده اند و اين روند به حول و قوه الهي همچنان ادامه دارد.



اين مرقد نزد مردم رشت، به قبر «خواهر امام» معروف است و در پيشگاه اهل محل تقدس و حرمت ويژه اي دارد. زوار از هر سمت و سويي براي برآورده شدن حوائجشان و اجابت دعاهايشان با حالت تضرع به خداوند متعال به اين روضه مقدسه وارد مي شوند؛ زيرا براي رهائي از رنج هاي دنيا فقط عصمت الهي رهگشا است و هيچ حول و قوه اي براي ما نيست مگر به قدرت الهي.



براي حضرت حاج شيخ در شهر رشت آثار نيك و خير و آبادي وجود دارد و خداوند او را ياري نمايد و به آن چه كه رضاي او در آن است موفق بدارد. در اينجا عكس هايي را كه آقاي طالب سيدحسين (نوه مؤلف)، فرزند سيد عبدالامير مرعشي، از آن مرقد براي اين كتاب تهيه كرده اند در معرض ديد خوانندگان محترم قرار مي دهيم(66).



در شهر اصفهان، محله «چهارسوي شيرازي ها» قبري وجود دارد كه به مرقد بانو «فاطمه دختر موسي بن جعفر عليهما السلام» معروف است و بر روي آن گنبدي قرار دارد كه تاريخ آن به سال 1242 ه . ق . بر مي گردد و سلطان فتحعليشاه قاجار (متوفاي 1250 ه . ق .) آن را بنا كرده است. و ابيات فارسي كه در داخل آن روضه نقش بسته است اين مطلب قابل استفاده است:



مه سپهر نظارت كه آفتاب كند در اصفهان كه مبادش ز حادثات و بال

براي فاطمه بضعه، امام انام امام هفتم منظور قادر متعال

زهي خجسته نبائي كه قبّه گردون برش چه نقطه موهوم پيش و هم وخيال

رقم زد از پي تاريخ خامه طالع به اين سپهر نهانست مهر اوج كمال



شعرا در مدح اين بانو و بيان فضائلش و تبار شريفش به رقابت پرداخته اند. از جمله آنان شيخ محمدعلي عارفچه طبسي خراساني (متوفاي 1380 ه . ق .)است. او در يك قصيده طولاني چنين سروده است:



در شهر صفاهان بنگر بارگهش را بر طارم اخضر بكشيده است همي سر

معصومه لقب باشدش و فاطمه اش نام آن كس كه بود صاحب اين قبر مطهّر

يك خانه تقوي بود اندر بلد قم يك معبد ابرار همين ساحت اطهر

اين حضرت معصومه مدفونه در اينجا با حضرت معصومه قم آمده خواهر

فرزند رسول است همين بانوي عالم از نسل بتول است همين طهر مطهّر



جاي تأسف است كه اين مرقد به جهت واقع شدن در داخل كوچه باريكي كه از ديد عمومي دور است، هم اكنون متروك است و عنايت و توجه اي بدان نمي شود(67).



31. «فاطمه كبري»



اين همان بانويي است كه اثر حاضر را براي بيان زندگي آكنده از درد و رنج و سختي او تهيه و تنظيم كرده ايم و در شهر قم، در سال 201 ه . ق . وفات يافته است.



32. «قَسيمة»(68)



33. «كَلُثَم»(69)



در كتاب ارشاد «أم كلثوم» ثبت شده است(70) و در كتاب «مناقب آل أبي طالب» و «الفصول المهمة» «كلثوم و أم كلثوم» ضبط شده است(71).



34. «لُبابه»(72)



در كتاب «إعلام الوري» لبانه ثبت شده است(73) و در كتاب «الفصول المهمة» ام لبانه ضبط شده است(74)



35. «محمودة»(75)



36.«ميمونة»



اين بانو در جوار خواهرش فاطمه كبري، در قم مدفون است(76).



آنچه در اينجا آورده شده، اسامي دختران امام موسي بن جعفر عليه السلام است كه بر حسب آنچه در منابع و مآخذ مربوطه آمده، جمع آوري شده و به حول و قوه الهي بدان دست يافتيم. والله الموفق للصواب.

پاورقي





1) سفينة البحار، ج 2، ص 446.

2) مستدرك الوسائل، ج 10، ص 206.

3) ديوان امام خميني، ص 257.

4) بحار الانوار، ج 57، ص 217.

5) كتاب الغيبه، شيخ طوسي، ص 240.

6) سوره نساء: 4، آية 100.

7) ولست أبالي حين أقتل مسلماً

علي أي جنب كان في الله مصرعي

و لك في ذات الاله و ان يشأ

يبارك علي أوصال شلو ممزّع

8) سوره بقره: 2، آيه 157.

9) مناقب آل أبي طالب» ج 4، ص 367.

10) حضرت معصومه عليها السلام فاطمه دوم (زندگينامه حضرت معصومه) ص 140؛ برخي بر اين باورند كه ولادت آن بانو در ماه ذوالقعده سال 183 ه . ق . مي باشد.

11) بطل فخ» ص 139.

12) مطالب السؤول» ج 2، ص 61؛ «الصراط السوي» ص 388.

13) أقول إذ مرّبي في بلدة زمناً

قد صارلي وطناً فيها سأفتتن

فما ارتضت بي و لم أرض بها وطناً

إذ لم يخلق أوطاناً لنا الزمن

14) لا أصحك الله سن الدهر، إن ضحكت

و آل احمد مظلومون قد قهروا

مشردون نفوا عن عقر دارهم

كأنّهم قد جنوا ما ليس يغتفر

15) الغدير» ج 4، مقدمه، ص ألف.

16) كشف الغمة» ج 2، ص 236؛ «الارشاد» ج 2، ص 244؛ «الصراط السوي» ص 389 ؛ مخطوط.

17) كشف الغمة» ج 2، ص 237.

18) تذكرة الخواص» ص 351.

19) مطالب السؤول» ج 2، ص 65.

20) مناقب آل أبي طالب» ج 4، ص 324.

21) اعلام الوري بأعلام الهدي» ص 312.

22) عمدة الطالب» ص 196؛ «الصراط السوي» ص 390؛ مخطوط.

23) الإرشاد» ج 2، ص 246؛ «كشف الغمة» ج 2، ص 237.

24) الفصول المهمة» ج 2، ص 962.

25) الكامل في التاريخ» ج 7، ص 26؛ «رياحين الشريعة» ج 3، ص 356؛ «أعيان الشيعة» ج 2، ص 5؛ «مناقب آل أبي طالب» ج 4، ص 324؛ «البداية و النهاية» ج 10، ص 307؛ «ريحانة الأدب» ج 8، ص 286؛ «تحفة العالم» ج 2، ص 23؛ «تاج المواليد» ص 124؛ «المستجاد من كتاب الإرشاد» ص 490؛ «الأنوار النعمانية» ج 1، ص 380؛ «تاريخ قم» ص 199.

26) مناقب آل أبي طالب» ج 4، ص 324؛ «هامش عمدة الطالب» ص 197؛ «كشف الغمة» ج 2، ص 236؛ «الإرشاد» ج 2، ص 244؛ «إعلام الوري » ص 312؛ «الفصول المهمّة» ج 2، ص 961؛ «أعيان الشيعة» ج 2، ص 5؛ «تحفة العالم» ج 2، ص 23؛ «تاج المواليد» ص 124؛ «المتسجاد من كتاب الارشاد» ص 490؛ «الصراط السوي» ص 389، «الأنوار النعمانية» ج 1، ص 380.

27) الإرشاد» ج 2، ص 244؛ «هامش عمدة الطالب» ص 197؛ «كشف الغمة»، ج 2، ص 236 ؛ «مناقب آل أبي طالب» ج 4، ص 324؛ «إعلام الوري» ص 312؛ «الفصول المهمة» ج 2، ص 961؛ «أعيان الشيعة»، ج 2، ص 5؛ «تحفة العالم» ج 2، ص 23؛ «تاريخ الأئمة» ص 20؛ «تاج المواليد» ص 124؛ «المستجاد من كتاب الإرشاد» ص 491؛ «الصراط السوي» ص 389؛ «الانوار النعمانية»، ج 1، ص 380.

28) مناقب آل أبي طالب» ج 4، ص 324.

* - «مناقب آل أبي طالب»؛ «الأنوار النغمانية» -: أمّ عبدالله؛ «هامش عمدة الطالب» ص 196؛ «كشف الغمة» ج 2، ص 238؛ «تذكرة الخواص» ص 351؛ «مطالب السؤول» ج 2، ص 65؛ «تاريخ الأئمة» ص 20؛ «الانوار النعمانية» ج 1؛ ص 380،

* - «مناقب آل أبي طالب»؛ «الأنوار النغمانية» -: أمّ عبدالله.

29) هامش عمدة الطالب» ص 197؛ «مناقب آل أبي طالب» ج 2، ص 324؛ «تذكرة الخواص» ص 351؛ «مطالب السؤول» ج 2، ص 65؛ «تاريخ الأئمة» ص 20؛ «الأنوار النعمانية» ج 1، ص 380

* - «الأنوار النعمانية» -: أم فروة؛ «تاريخ قم»، ص 199.

30) مناقب آل أبي طالب» ج 4، ص 324؛ «هامش عمدة الطالب» ص 197؛ «تذكرة الخواص» ص 351؛ «مطالب السؤول» ج 2، ص 65؛ «تاريخ الأئمة» ص 20؛ «الأنوار النعمانية» ج 1، ص 380

** - «الأنوار النعمانية» - أمّ قاسم؛ «تاريخ قم» ص 199.

31) هامش عمدة الطالب» ص 197؛ «كشف الغمة» ج 2، ص 236؛ «الإرشاد» ج 2، ص 244؛ «مناقب آل أبي طالب» ج 4، ص 324؛ «إعلام الوري» ص 312؛ «الفصول المهمة»، ج 2، ص 961؛ «تذكرة الخواص» ص 351؛ «مطالب السؤول»، ج 2، ص 65؛ «أعيان الشيعة»، ج 2، ص 5؛ «تاريخ الأئمة» ص 20؛ «تاج المواليد» ص 124؛ «المستجاد من كتاب الإرشاد» ص 491؛ «الصراط السوي»، ص 389؛ «الانوار النعمانية ج 1، ص 380؛ «تاريخ قم» ص 199.

32) در منابع ذكر شده كلمه «كبري» نيامده است.

33) هامش عمدة الطالب» ص 197؛ «مطالب السؤول» ج 2، ص 65.

34) هامش عمدة الطالب» ص 197.

35) هامش عمدة الطالب» ص 197؛ «كشف الغمة» ج 2، ص 236؛ «الإرشاد»، ج 2، ص 244؛ «نور الأبصار» ص 198*؛ «إعلام الوري» ص 312؛ «الفصول المهمة» ج 2، ص 961؛ «تاج المواليد» ص 124؛ «تذكرة الخواص» ص 351؛ «مطالب السؤول» ج 2، ص 65؛ «أعلام النساء» ج 1، ص 9؛ «معجم البلدان» ج 5، ص 142؛ «اعيان الشيعة» ج 2، ص 5؛ «تحفة العالم» ج 2، ص 23؛ «تاريخ الأئمة» ص 20؛ «المستجاد من كتاب الإرشاد» ص 491؛ «الصراط السوي» ص 389؛ «الأنوار النعمانية» ج 1، ص 380؛ «تاريخ قم» ص 199.

*. نور الابصار: آمنه.

**. بعضي از نسخ -:أم ابيها.

***. الأنوار النعمانية: أسماء.

36) الفصول المهمة» ج 2، ص 961 **؛ «هامش عمدة الطالب» ص 197؛ «مناقب آل أبي طالب» ج 4؛ ص 324؛ «تذكرة الخواص» ص 351؛ «مطالب السؤول» ج 2، ص 65؛ «تاريخ الأئمة» ص 20؛ «الأنوار النعمانية» ج 1؛ ص 380 ***؛ «تاريخ قم» ص 199.

*. نور الابصار - : آمنه.

**. بعضي از نسخ - : أم ابيها

***الانوار النعمانية - : أسماء.

37) هامش عمدة الطالب» ص 197؛ «تذكرة الخواص» ص 351*.

38) هامش عمدة الطالب» ص 196؛ «مناقب آل أبي طالب» ج 4، ص 324؛ «تذكرة الخواص» ص 351؛ «مطالب السؤول» ج 2، ص 65؛ «نورالأبصار» ص 163.

**** - نور الأبصار -: أمامه؛ «رياحين الشريعة» ج 3، ص 353؛«تاريخ الأئمة» ص 20؛ «الأنوار النعمانية» ج 1، ص 380.

* - «الأنوار النعمانية» -: أمامه؛ «تاريخ قم» ص 199.

39) هامش عمدة الطالب» ص 197.

40) هامش عمدة الطالب»، ص 197.

41) هامش عمدة الطالب» ص 197؛ «كشف الغمة» ج 2، ص 236؛ «الإرشاد» ج 2، ص 244؛ إعلام الوري» ص 312؛ «أعيان الشيعة» ج 2، ص 5؛ «تحفة العالم» ج 2، ص 23؛ «تاج المواليد» ص 124؛ «المستجاد من كتاب الإرشاد» ص 491؛ «الصراط السوي» ص 389؛ «الأنوار النعمانية» ج 1، ص 380.

42) مناقب آل أبي طالب» ج 4، ص 324.

43) از آستارا تا اِستارباد» ج 2، ص 180.

44) هامش عمدة الطالب» ص 197؛ «كشف الغمة» ج 2، ص 236؛ «الإرشاد» ج 2، ص 244؛ «إعلام الوري» ص 312؛ «الفصول المهمة» ج 2، ص 961؛ «أعيان الشيعة» ج 2، ص 5؛ «تحفة العالم» ج 2، ص 23؛ «تاج المواليد» ص 124؛ «المستجاد من كتاب الإرشاد» ص 491؛ «الصراط السوي» ص 389؛ «الأنوار النعمانية» ج 1؛ ص 380.

45) هامش عمدة الطالب» ص 197*؛ «كشف الغمة» ج 2، ص 236؛ «مناقب آل أبي طالب» ج 4، ص 324؛ «الإرشاد» ج 2، ص 244؛ «إعلام الوري» ص 312؛ «الفصول المهمة» ج 2، ص 961؛ «تذكرة الخواص» ص 351؛ «مطالب السؤول» ج 2، ص 65؛ «رياحين الشريعة» ج 4، ص 149؛ «أعيان الشيعة» ج 2، ص 5؛ «سفينة البحار» ج 2، ص 306؛ «تاريخ الأئمة» ص 20؛ «تاج المواليد» ص 124؛ «المستجاد من كتاب الإرشاد» ص 490؛ «الأنوار النعمانية» ج 1، ص 380؛ «تاريخ قم» ص 199.

* «هامش عمدة الطالب» - : حكيمه.

46) تحفة العالم» ج 2، ص 23.

47) هامش عمدة الطالب» ص 197؛

**. نام «حليمه» فقط در «هامش عمدة الطالب» آمده است و در هيچ يك از اين منابع نيامده است.

«كشف الغمة» ج 2، ص 236؛ «الإرشاد» ج 2، ص 244؛ «مناقب آل أبي طالب» ج 4، ص 324؛ «إعلام الوري» ص 312؛ «الفصول المهمة» ج 2، ص 961؛ «تذكرة الخواص» ص 351؛ «مطالب السؤول» ج 2، ص 65؛ «أعيان الشيعة» ج 2، ص 5؛ «تاج المواليد» ص 124؛ «تحفة العالم» ج 2، ص 23؛ «تاريخ الأئمة» ص 20؛ «المستجاد من كتاب الإرشاد» ص 490؛ «الصراط السوي» ص 389؛ «الأنوار النعمانية» ج 1، ص 380.

48) هامش عمدة الطالب» ص 197.

49) كشف الغمة» ج 2، ص 236؛ «الإرشاد» ج 2، ص 244؛ «هامش عمدة الطالب» ص 197؛ «تاج المواليد» ص 124؛ «إعلام الوري» ص 312؛ «الفصول المهمة» ج 2، ص 961؛ «المستجاد من كتاب الإرشاد» ص 491؛ «أعيان الشيعة» ج 2، ص 5؛ «تحفة العالم» ج 2، ص 23؛ «الصراط السوي» ص 389؛ «الأنوار النعمانية» ج 1، ص 380.

50) كشف الغمة» ج 2، ص 236؛ «الإرشاد» ج 2، ص 244؛ «مناقب آل أبي طالب»، ج 4، ص 324؛ «إعلام الوري» ص 312؛ «الفصول المهمة» ج 2، ص 961؛ «أعيان الشيعة» ج 2، ص 5؛ «تحفة العالم» ج 2، ص 23؛ «تاج المواليد» ص 124؛ «المستجاد من كتاب الإرشاد» ص 490؛ «الصراط السوي» ص 389.

51) الإرشاد» ج 2، ص 245.

52) هامش عمدة الطالب» ص 197.

53) تذكرة الخواص» ص 351* ؛ «مطالب السؤول» ج 2، ص 65.

هامش عمدة الطالب»: زينب و... و زينب صغري.

54) كشف الغمة» ج 2، ص 236؛ «هامش عمدة الطالب» ص 197؛ «الإرشاد» ج 2، ص 244؛ «تاج المواليد» ص 124؛ «مناقب آل أبي طالب» ج 4، ص 324؛ «إعلام الوري» ص 312؛ «الفصول المهمة» ج 2، ص 961؛ «أعيان الشيعة» ج 2، ص 5؛ «تحفة العالم» ج 2، ص 23؛ «خيرات الحسان» ج 2، ص 7؛ «تذكرة القبور» ص 32؛ «گنجينه آثار تاريخي اصفهان» ص 604 *؛ «تاريخ الأئمة» ص 20؛ «تاج المواليد»، ص 124؛ «المستجاد من كتاب الإرشاد» ص 490؛ «الصراط السوي» ص 389؛ «الأنوار النعمانية» ج 1، ص 380 ؛ «تاريخ قم» ص 199.

*. در كتاب «گنجينه آثار تاريخي اصفهان» ص 604، نام «فاطمه صغري» بنت موسي بن جعفر عليهما السلام ذكر شده است. و در ص 871 مي نويسد: زينبيه از زيارتگاه هاي معروف شهر اصفهان در قريه ارزنان است، بنابراين نامي از زينب دختر موسي بن جعفر عليهما السلام نيامده است.

55) أخبار الزينبيات» ص 132.

56) تصوير ص 37 (39) كتاب عربي.

57) هامش عمدة الطالب» ص 197؛ «كشف الغمة» ج 2، ص 236؛ «الإرشاد» ج 2، ص 244؛ «إعلام الوري» ص 312؛ «الفصول المهمة» ج 2، ص 961؛ «أعيان الشيعة» ج 2، ص 5؛ «تحفة العالم» ج 2، ص 23؛ «تاج المواليد» ص 124؛ «المستجاد من كتاب الإرشاد» ص 491؛ «الصراط السوي» ص 389؛ «الأنوار النعمانية» ج 1، ص 380.

58) هامش عمدة الطالب»، ص 197.

59) هامش عمدة الطالب» ص 197.

60) كشف الغمة» ج 2، ص 236؛ «هامش عمدة الطالب» ص 197؛ «الإرشاد» ج 2، ص 244؛ «إعلام الوري» ص 312؛ «مناقب آل أبي طالب» ج 4، ص 324؛ «الفصول المهمة» ج 2، ص 961؛ «تذكرة الخواص» ص 351؛ «رياحين الشريعة» ج 4، ص 386؛ «أعيان الشيعة» ج 2، ص 5؛ «تحفة العالم» ج 2، ص 23؛ «تاريخ الأئمة» ص 20؛ «تاج المواليد» ص 124؛ «المستجاد من كتاب الإرشاد» ص 491؛ «الصراط السوي» ص 389؛ «الأنوار النعمانية» ج 1، ص 380؛ «تاريخ قم» ص 199.

61) كشف الغمة» ج 2، ص 236؛ «مناقب آل ابي طالب» ج 4، ص 324؛ «هامش عمدة الطالب» ص 197؛ «إعلام الوري» ص 312؛ «الفصول المهمة» ج 2، ص 961؛ «مطالب السول» ج 2، ص 65؛ «نور الأبصار» ص 167؛ «أعيان الشيعة» ج 2، ص 5؛ «سفينة البحار» ج 7، ص 124*.

*- «سفينة البحار» : فاطمه (معصومه).

62) الإرشاد» ج 2، ص 244.

63) الإرشاد» : فاطمه كبري و فاطمه صغري.

64) تذكرة الخواص» ص 351.

65) تحفة العالم» ج 2، ص 23.

66) تصاوير ص 40 و 41 (42 و 43). از كتاب عربي

67) گنجينه آثار تاريخي اصفهان» ص 604آثار ملي اصفهان» ص 772؛ «تذكرة القبور» ص 32؛ «فهرست بناهاي تاريخي و اماكن باستاني» ص 52.

68) هامش عمدة الطالب» ص 196.

69) كشف الغمة» ج 2، ص 236؛ «هامش عمدة الطالب» ص 197؛ «إعلام الوري» ص 312؛ «أعيان الشيعة» ج 2، ص 5؛ «تحفة العالم» ج 2، ص 23؛ «تاج المواليد» ص 124؛ «الصراط السوي» ص 389؛ «الأنوار النعمانية» ج 1، ص 380.

70) الإرشاد» ج 2، ص 244 * .

*. «الإرشاد»: كلثم و... و أم كلثوم.

71) مناقب آل أبي طالب» ج 4، ص 324؛ «الفصول المهمة» ج 2، ص 961.

72) هامش عمدة الطالب * ص 196؛ «كشف الغمة» ج 2، ص 236؛ «الإرشاد» ج 2، ص 244؛ «تاج المواليد» ص 124؛ «مناقب آل أبي طالب» ج 4، ص 324 ؛ «أعيان الشيعة» ج 2، ص 5؛ «تحفة العالم» ج 2، ص 23؛ «المستفاد من كتاب الإرشاد» ص 491؛ «الأنوار النعمانية» ج 1، ص 380.

73) إعلام الوري» ص 312.

74) الفصول المهمة» ج 2، ص 961.

75) هامش عمدة الطالب» ص 197؛ «تذكرة الخواص» ص 351؛ «مطالب السؤول» ج 2، ص 65؛ «تاريخ الأئمة» ص 20؛ «تاريخ قم» ص 199.

*. «تاريخ قم» : محمود.

76) كشف الغمة» ج 2، ص 236؛ «الإرشاد» ج 2، ص 244؛ «هامش عمدة الطالب» ص 197؛ «مناقب آل أبي طالب» ج 4، ص 324؛ «إعلام الوري» ص 312؛ «الفصول المهمة» ج 2، ص 961؛ «تذكرة الخواص» ص 351؛ «مطالب السؤول» ج 2، ص 65؛ «أعيان الشيعة» ج 2، ص 5؛ 0تحفة العالم» ج 2، ص 23؛ «تاريخ الأئمة» ص 20؛ «تاج المواليد» ص 124؛ «المستجاد من كتاب الإرشاد» ص 491؛ «الصراط السوي» ص 389؛ «الأنوار النعمانية» ج 1، ص 380؛ «تاريخ قم» ص 199.