اوضاع نابسامان مردم در عصر امام كاظم عليه السلام


خاندان بني عباس و اطرافيان آنها و نظاميان برجسته و زمينداران بزرگ كه از قبايل مختلفي از ملّيت هاي غير عربي به اسلام روي آورده بودند، از طبقه حاكم دوران هارون الرشيد به شمار مي آمدند.



رؤساي اين قبايل همچنان به حال خود باقي بودند و چون در گذشته، كشاورزان و بازرگانان و پيشه وران را استثمار مي كردندو با طبقه بلندپايه جامعه؛ يعني تاجران و زمينداران بزرگ و نظاميان و بيش از همه با خلفاي بني عباس همكاري و همدستي داشتند. همه اينها در مكيدن خون محرومان و به بردگي گرفتن طبقه محروم يكدست بودند و اين در حالي رخ مي داد كه بيشتر مسلمانان در محروميت كامل به سر مي بردند.



بسيار دشوار بود در چنين وضعيتي كه بهره مندي از آسايش و ثروت و پاداشهاي فراوان از ويژگيهاي آن به شمار مي آمد، رهبر يا رييس قبيله اي يافت شود كه حكومت، او را با پول نخريده باشد.



بسياري از علويان كه تا ديروز ماهيتي انقلابي داشتند و چه بسا كساني كه پدران و برادران و خويشانشان به دست عباسيان به قتل رسيده بودند، سرانجام در دام ماديّات آنها شكار شدند.(1)



يكي از كساني كه در قبال صد هزار درهم اسرار امام را براي هارون الرشيد آشكار ساخت و در شهادت آن حضرت همدست آنها گرديد، محمد بن اسماعيل بن جعفر نوه امام صادق عليه السلام بود.



علي بن جعفر در روايتي چنين مي گويد: عمره رجب را گزارده و در مكه بوديم. محمد بن اسماعيل بن جعفر (نوه امام صادق عليه السلام) نزد من آمد و گفت: عمو جان، مي خواهم به بغداد بروم و دوست دارم با عمويم ابوالحسن (موسي بن جعفر عليه السلام) خداحافظي كنم. دلم مي خواهد تو نيز همراهم باشي.(2)



من با او به سوي برادرم كه در منزل «حُوْبَه» بود، رهسپار شديم. اندكي از مغرب گذشته بود كه به آنجا رسيديم. من در زدم. برادرم جواب داد و در را باز كرد و فرمود: كيستي؟



گفتم: علي.



فرمود: اكنون مي آيم (و براي وضو گرفتن به اندرون خانه رفت) و او وضو را طول مي داد.



گفتم: شتاب كنيد.



فرمود: شتاب مي كنم، سپس آمد در حالي كه پارچه رنگ كرده اي به گردنش بسته بود و پايين آستانه در نشست.



من به جانب او خم شدم و سرش را بوسيدم و گفتم: من براي كاري آمده ام كه اگر تصويب فرمايي از توفيق خداست و اگر غير از آن باشد، ما خطاي بسيار داريم.



فرمود: چه كار است؟



گفتم: اين برادرزاده شماست كه مي خواهد با شما خداحافظي كند و به بغداد رود.



فرمود: بگو بيايد.



من او را كه در كناري ايستاده بود، صدا زدم. او نزديك آمد و سر حضرت را بوسيد. و گفت: قربانت، مرا سفارشي كن.



فرمود: سفارشت مي كنم كه درباره خون من از خدا بترسي!



او پاسخ داد: هر كه بدي تو را خواهد، خدا آن بدي را به خودش رساند. (محمد پيوسته به بدخواه او نفرين مي كرد تا) باز سرش را بوسيد و گفت: عمويم! مرا سفارشي كن.



فرمود: تو را سفارش مي كنم كه درباره خون من از خدا بترسي!



گفت: هر كه بدي شما را بخواهد، خدا به خودش رساند، به خودش رساند!



باز سرش را بوسيد و گفت: اي عمو! مرا سفارشي كن



فرمود: سفارشت مي كنم كه درباره خون من از خدا بترسي!



باز او بر بد خواهش نفرين كرد و به كناري رفت.



من نزديك برادرم رفتم، وي به من فرمود: علي، اينجا باش.



من ايستادم. حضرت به اندرون خانه رفت و مرا صدا زد. من نزدش رفتم. كيسه اي كه صد دينار در آن بود، به من داد و فرمود: به پسر برادرت بگو، اين پول را در سفر كمكِ خرجش سازد.



من آن را گرفتم و در حاشيه عبايم گذاشتم، باز صد دينار ديگرم داد و فرمود: اين را هم به او بده. سپس كيسه ديگري داد و فرمود: اين را هم به او بده.



گفتم: قربانت! اگر بدانچه فرمودي، از او مي ترسي، چرا او را بر ضد خود كمك مي كني!؟



فرمود: هر گاه من به او بپيوندم و او از من ببُرد، خدا عمرش را قطع مي كند، سپس يك كيسه ديگري كه سه هزار درهم خالص داشت، برگرفت و فرمود: اين را هم به او بده.



من نزد محمد رفتم و صد دينار اوّل را به او دادم. بسيار خوشحال شد و عمويش را دعا كرد. سپس كيسه دوم و سوم را دادم، چنان خوشحالي كرد كه گمان كردم، باز مي گردد و به بغداد نمي رود. باز سه هزار درهم را به او دادم ولي او راه خود را پيش گرفت و نزد هارون رفت و به عنوان پذيرش خلافت وي به او سلام كرد و گفت:



من گمان نمي كردم كه در روي زمين دو خليفه باشد تا آنكه ديدم مردم به عمويم موسي بن جعفر عليه السلام به عنوان خلافت سلام مي كنند!



هارون صد هزار درهم برايش فرستاد. ولي خدا او را به بيماري خنازير و خناق مبتلا كرد و نتوانست به يك درهم از آن اموال نگاه كند و دست برساند.(3)



آري اين نمونه اي بود از افراد زيادي كه سعادت ابدي خويش را به دنياي زودگذر فروختند و آب به آسياب دشمن ريختند. و امام بحق را تنها گذاشتند. هارون الرشيد نيز كه در پي فرصت بود تا بزرگترين سدّ راه خوشگذرانيها و چپاولگريهايش را بردارد. با سعايت امثال وي به نقشه هاي شومش نزديكتر مي شد. تا اينكه سرانجام آن امام همام عليه السلام را مسموم و شهيد كرد.



در محضر امام رضا عليه السلام



بعد از شهادت امام كاظم عليه السلام گروهي چنين پنداشتند كه وي از دنيا نرفته و نمي ميرد تا اينكه شرق و غرب زمين از آنِ او گردد و گيتي آكنده از ستم را، پر از عدل و داد كند و او مهدي «قائم» است!



بعضي شهيد شدن آن امام را انكار كرده، گفتند: خداوند او را نزد خود به آسمان برده، در هنگام قيامش دوباره باز مي گرداند. اين گروه را «واقفه» ناميدند، چون بر امامت موسي بن جعفر عليه السلام توقف نموده، پس از وي امامي را نپذيرفتند.(4)



امّا علي بن جعفر عليه السلام به سبب درست تربيت شدن در مكتب برادر بزرگوارش، پيرو هيچ يك از گروههاي انحرافي نشد و امامت بحق فرزند برادرش امام رضا عليه السلام را پذيرفت و از مدافعان وي بود. او از كساني است كه سخن گرانقدر برادرش امام كاظم عليه السلام را در تعيين و نصب امام رضا عليه السلام بر منصب امامت و جانشيني پدرش نقل نمود.



حسن بن فضال مي گويد: از علي بن جعفر شنيدم كه مي گفت: نزد برادرم موسي بن جعفر عليه السلام بودم در حالي كه او - به خدا سوگند - بعد از پدرم، حجّت خدا در روي زمين بود، ناگاه فرزندش علي عليه السلام وارد شد برادرم به من فرمود: اي علي! اين صاحب (امر امامت و وليّ) تو است. او نسبت به من به منزله من است نسبت به پدرم. [همانطوري كه من جانشين پدرم امام صادق عليه السلام مي باشم، او بعد از من جانشين من است و امر امامت به او سپرده مي شود.] خداوند تو را بر دين او ثابت قدم بدارد. پس من گريستم و با خود گفتم: به خدا سوگند، پيام مرگ خود را مي دهد!



باز فرمود: اي علي! ناچار حكم پروردگار درباره من جاري مي شود. من [نيز] به راه رسول خدا صلي الله عليه و آله و اميرالمؤمنين و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام مي روم. آن حضرت سه روز قبل از اينكه هارون الرشيد دوباره او را جلب نمايد، اين سخنان را با من در ميان گذاشت.(5)



علي بن جعفر در روايتي ديگر چنين مي گويد: مردي بر برادرم امام كاظم عليه السلام وارد شد و گفت: قربانت شوم، بعد از شما صاحب امر امامت كيست؟



برادرم فرمود: بعد از وفات من آنها فتنه مي كنند و مي گويند او «قائم» است در حالي كه «قائم» سالها بعد از من خواهد آمد.(6)



امام عليه السلام پيشاپيش معجزه گونه، گمراهي واقفيه را خبر مي دهد. و علي بن جعفر عليه السلام و جمعي از خواصّ آن حضرت با آگاهي كامل، از آنها دوري مي جويند و امامت امام رضا عليه السلام را مي پذيرند.



زكريا بن يحيي مي گويد: شنيدم علي بن جعفر به حسن فرزند حسين بن علي بن الحسين چنين مي گفت: خداوند ابو الحسن علي بن موسي الرضا عليه السلام را ياري نمود، زماني كه برادرها و عموهايش بر او ستم روا داشتند.(7)



جنبش ها در زمان امام رضا عليه السلام



در عصر امامت آن بزرگوار، نهضتهاي فراگيري بر ضد جورپيشگان حاكم شكل گرفت و نفوذ بعضي از آنها تا كوفه، واسط، بصره، اهواز، حجاز و يمن گسترش يافت. نوشته اند: علي بن جعفر عليه السلام به همراه عده اي از علويين در بعضي از اين جنبشها چون قيام ابن طباطبا به فرماندهي ابوالسرايا، (199ه .ق)(8) و خروج محمد ديباج (200ه .ق)(9) شركت داشته است.(10)



برخي اين را دليل بر ضعف عقيده وي نسبت به امامت امام رضا عليه السلام دانسته اند(11)! امّا با كمي دقّت روشن خواهد شد كه بر فرض شركت وي در اين قيامها دليل ضعف عقيده اش نيست. زيرا ائمه عليهم السلام بعد از امام حسين عليه السلام با اينكه خود در هيچ يك از اين نهضتها شركت نكردند و گاهي نسبت به روشها و خطاهاي قيام كنندگان اعتراض مي كردند، هيچ گاه آنها را از نظر دور نداشتند و خيلي از آنها را مخفيانه تأييد مي كردند.(12) چنانكه از امام كاظم عليه السلام نقل شده، هنگامي كه پسر عمويش، حسين بن علي معروف به قتيل فخّ(13) براي وداع نزد آن حضرت آمد، امام عليه السلام به او فرمود: «اي پسر عمو! تو كشته مي شوي! پس ضربه را محكم فرود بياور، زيرا كه اين گروه فاسقند، به ايمان تظاهر مي كنند و شرك خود را پنهان مي دارند. انا لله و انّا إليه راجعون. پاداش شهيدان را براي تو و يارانت از خدا مي خواهم.»(14)



و از حضرت امام رضا عليه السلام درباره نهضت علوي ابن طباطبا چنين نقل شده است: «محمد بن اثرم كه در زمان ابوالسرايا از جانب محمد بن سليمان علوي سردسته نگهبانان مدينه بود، مي گويد: همه افراد خاندان ابن طباطبا و ديگر مردم از قريش، به گرد او جمع شدند و با وي بيعت كردند و به او گفتند: خوب است براي ابو الحسن عليه السلام پيغامي بفرستي كه به جمع ما درآيد. زيرا دعوت ما يكي است.



سليمان به من گفت: به سوي او برو و سلام برسان و بگو: افراد خاندان تو گرد هم آمده اند و دوست دارند كه شما هم با آنان باشي. اگر مصلحت مي داني، قدم رنجه فرما.



محمد بن اثرم مي گويد: من نزد آن حضرت شرفياب شدم و او در «الحمراء» بود. سلام كردم و پيام را به او رساندم.



حضرت فرمود: سلام مرا به او برسان و بگو: پس از گذشت بيست روز نزد تو خواهم آمد.



او مي گويد: پاسخ وي را رساندم. چند روزي درنگ كردم؛ چون روز هيجدهم شد، ورقا، فرمانده جلّودي وارد شد. من از مدينه خارج شدم و به جانب «صورين» فرار كردم. در آن هنگام كسي مرا آواز داد: اي اثرم! چون روي به جانب او كردم، ديدم ابوالحسن عليه السلام است و مي فرمايد: «بيست روز گذشته يا نه؟!»(15)



از اين بيان چند نكته بخوبي روشن مي شود:



1. اين نهضت در دفاع از عدالت و دفع جور و ستم شكل گرفته و افرادي از خاندان اهل بيت عليهم السلام و علوياني كه نسبت به اسلام درد و سوزي داشتند، گرد هم جمع شدند و انگيزه اي جز ادامه راه ائمه عليهم السلام نداشتند.



2. امام عليه السلام با صراحت نهضت را رد نكرد و حركت و جنبش را مردود نشمارد. پس با اصل جنبش و قيام در مقابل ستمگران مخالف نبوده است؛ لكن بنابر مصالحي از شركت در آن سرباز زد. شايد همراهي آشكار امام عليه السلام با آنها با آن مراقبتهاي شديدي كه براي حضرت بود، باعث مي شد كه آنها نه تنها به اهداف خود نرسند، بلكه زودتر شكست بخورند.



3. امام عليه السلام با بينش دقيقي كه نسبت به حوادث داشت، مي دانست اين حركتها كه ابتدا با يك شور و هيجان زيادي آغاز مي شود، با رودر رويي سپاه مجهّز و قوي حاكمان جور سست شده، صحنه را خالي مي كنند و قيامها بدون نتيجه مطلوب سركوب مي شود. چه اينكه اگر امام عليه السلام تشخيص دهد كه تعداد انگشت شماري يار باوفا دارد، خود در مقابل حاكمان جور قيام مي كند. به علاوه كه، اين قيام گرچه به ظاهر به آرمانهاي خود نرسيدند، امّا آثار نيك فراواني داشتند كه نمي توان ناديده گرفت. لرزه اي كه در پي اين انقلابها بر اندام حكومت وارد مي شد و جبهه هاي مختلفي كه در شهرهاي متعدد ايجاد مي گرديد، بعضي از آن نتايج است كه امر ساده اي نبود. جبهه هايي كه در مدت استمرارش پيوسته حكومت عباسي را وا مي داشت تا در جنگ با انقلابيون تقاضاي آتش بس كند.(16) پس همراهي علي بن جعفر عليه السلام با بعضي از اين قيامها دليلي بر ضعف عقيده وي نيست.



تسليم ولايت



بزرگترين فضيلت علي بن جعفر عليه السلام اين است كه نه تنها امر امامت و ولايت را خوب شناخت و آن را از ارزشهاي ظاهري جدا دانست كه خود را تسليم ولايت كرد و براي امام معصوم عليه السلام ارج و منزلت ويژه اي قايل شد.



بدين سبب امامت برادرش امام كاظم عليه السلام و فرزند برادرش امام رضا عليه السلام را به خوبي پذيرفت و در مقابل آنها سر اطاعت و تسليم فرود آورد. امّا تبلور اين فضيلت هنگامي است كه وي در كهنسالي بعد از آنكه خود عالمي بزرگ، داراي منزلتي عظيم و شخصيت اجتماعي والايي است، در مقابل فرزندِ فرزند برادرش، امام جواد عليه السلام، در حالي كه بيش از هشت بهار از عمر شريفش نگذشته، سر تعظيم فرود آورده، او را امام خويش معرفي مي كند و به گونه اي احترامش مي كند كه براي دوستانش تعجب انگيز است. بر او خرده مي گيرند. امّا او بر صحّت رفتار خود تأكيد مي نمايد.



محمد فرزند حسن بن عمار گويد: «من دو سال نزد علي بن جعفر بن محمد (عموي امام رضا عليه السلام) بودم و هر خبري كه او از برادرش، موسي بن جعفر عليه السلام، شنيده بود، مي نوشتم. روزي در مدينه خدمتش نشسته بودم كه ابوجعفر محمد بن علي (حضرت جواد عليه السلام) در مسجد رسول خدا صلي الله عليه و آله بر او وارد شد. علي بن جعفر عليه السلام برجست و بدون كفش و عبا نزد او رفت و دستش را بوسيد و احترامش كرد. ابوجعفر عليه السلام به او فرمود: اي عمو! بنشين، خدايت رحمت كند! او گفت: آقاي من! چگونه من بنشينم و شما ايستاده باشي؟!



چون علي بن جعفر به جايگاه خود برگشت، اصحابش او را سرزنش كرده، گفتند: شما عموي پدر او هستيد و با او اين گونه رفتار مي كنيد؟!! او دست به ريش خود گرفت و گفت: خاموش باشيد! اگر خداوند عزّوجلّ (صاحب) اين ريش را سزاوار (امامت) ندانست و اين كودك را شايسته دانست و به او چنان مقامي داد، من فضيلت او را انكار كنم؟!! پناه به خدا از سخن شما، من بنده او هستم.(17)



آري! اگر كسي بنده خدا باشد، در مقابل انتخاب خداوند اعتراض ندارد و تسليم محض است.



حسن(18) فرزند موسي بن جعفر عليه السلام مي گويد: در مدينه خدمت ابو جعفر (امام جواد عليه السلام) بودم، كه علي بن جعفر عليه السلام و مردي بياباني از اهل مدينه نيز نشسته بودند. آن مرد در حالي كه با دستش به حضرت اشاره مي كرد، به من گفت: اين جوان كيست؟



گفتم: او جانشين رسول الله صلي الله عليه و آله است.



گفت: سبحان الله! رسول خدا صلي الله عليه و آله حدود دويست و اندي سال پيش، از دنيا رفت و او جواني بيش نيست. چگونه جانشين پيامبر خواهد بود؟!



گفتم: او وصيّ علي بن موسي (الرضا عليه السلام) است. و علي وصيّ موسي بن جعفر عليه السلام، و موسي وصيّ جعفر بن محمّد، و جعفر وصيّ محمّد بن علي و محمّد وصيّ علي بن الحسين و علي وصيّ حسين بن علي و حسين وصيّ حسن بن علي و حسن وصيّ عليّ بن ابيطالب و علي وصيّ رسول الله عليهم السلام است.



(در اين هنگام) طبيب آمد، خواست (براي مداوا) او را رگ زند(19)، پس علي بن جعفر بلند شد و گفت: سرورم (اجازه دهيد) اوّل رگ مرا قطع كند تا اينكه قبل از شما تيزي آهن را بچشم.



او مي گويد: به (علي بن جعفر) گفتم بر تو مبارك باشد. سپس روي به سوي اعرابي (يا طبيب) كرده، گفتم: او عموي پدرش است.



بدين ترتيب رگ علي بن جعفر عليه السلام زده شد. سپس امام جواد عليه السلام بلند شد تا آنجا را ترك كند، علي بن جعفر عليه السلام نيز بلند شد و كفشهاي امام را جفت كرد تا بپوشد.(20)



در روايت ديگر آمده است:



علي بن جعفر عليه السلام گفت: مردي كه او را واقفي مي پنداشتم از من پرسيد: برادرت امام كاظم عليه السلام چه شد؟



گفتم: از دنيا رفت.



گفت: به چه دليل اين را مي گويي؟!



گفتم: اموالش تقسيم شد. همسرانش زندگي جديد شروع كردند و امامِ بعد از وي تعيين گرديد.



گفت: امام بعد از او كيست؟



گفتم: فرزندش علي.



گفت: او چه شد؟



گفتم: او نيز از دنيا رفت.



گفت: از كجا مي داني وفات كرده است؟!



گفتم: اموالش تقسيم شد و زنانش به خانه هاي جديد رفتند و امام بعد از وي معلوم گرديد.



گفت: امام بعد از او كيست؟



گفتم: فرزندش ابوجعفر.



گفت: شما با اين سن زياد و قدر و منزلت و در حالي كه فرزند امام صادق عليه السلام هستيد درباره اين نوجوان چنين مي گويي؟!



گفتم: تو را جز شيطان چيز ديگري نمي بينم. چه كنم اگر خداوند او را براي (امامت) شايسته ديده، امّا اين ريش سفيد را براي آن، اهل ندانسته است.(21)



و نيز چنين نقل شده است: كه ابو جعفر، محمد بن علي بن موسي (امام جواد عليه السلام)، بر علي بن جعفر عُريضي وارد شد. وي از جا برخاست و آن حضرت را بر جاي خود نشاند و هيچ سخني نگفت تا اينكه آن امام بزرگوار برخاست. اصحاب و دوستان علي بن جعفر گفتند:



آيا با امام جواد عليه السلام در حالي كه عموي پدرش هستي، اين گونه تواضع مي كني؟!



علي بن جعفر دستي به ريش خود زد و گفت: وقتي خداوند اين ريش سفيد را براي امامت اهل نداند، من آن را براي سوختن در آتش شايسته بدانم؟!(22)



ناچار از حكم قيافه شناس!



زكريا بن يحيي مي گويد: از علي بن جعفر عليه السلام كه براي حسن بن حسين بن علي عليه السلام سخن مي گفت، چنين شنيدم: به خدا سوگند! خداوند متعال، ابوالحسن حضرت رضا عليه السلام را ياري كرد.



حسن گفت: آري به خدا، قربانت گردم، همانا برادرانش نسبت به او ستم كردند.



علي بن جعفر عليه السلام گفت: آري به خدا، ما عموهايش هم به او ستم كرديم.



گفت: [عموهايش به وي گفتند] هرگز در ميان ما خاندان امامي(23) كسي كه رنگش دگرگون باشد، نبوده است.



حضرت امام رضا عليه السلام فرمود: او پسر من است.



آنها گفتند: همانا رسول خدا صلي الله عليه و آله، به حكم قيافه شناس داوري فرمود(24)، ميان شما و ما هم قيافه شناس، داور باشد (تا معلوم شود كه حضرت جواد عليه السلام فرزند شماست).



حضرت فرمود: من دنبال آنها نمي فرستم، شما بفرستيد و به آنها اطلاع ندهيد كه براي چه دعوتشان مي كنيد و شما در خانه خود باشيد.



چون كه آنها آمدند. ما همه در باغي نشستيم و عموها و برادران و خواهران امام رضا عليه السلام صف كشيدند و به حضرت رضا عليه السلام لباس كهنه و كلاهي پشمين پوشانيدند و بيلي بر دوشش گذاشتند و گفتند: به صورت باغباني در باغ مشغول كار شود. سپس ابو جعفر عليه السلام را آوردند و به قيافه شناسان گفتند: اين پسر را به پدرش منسوب كنيد.



آنها گفتند: پدر او در اينجا نيست ولي اين و اين عموي پدر او هستند و اين عموي خود اوست و اين عمّه او مي باشد. اگر او را در اينجا پدري باشد، همين صاحب باغ است كه قدمهاي او با قدمهاي اين پسر يكسان است و چون حضرت رضا عليه السلام برگشت، گفتند: همين شخص، پدر اوست.(25)



علي بن جعفر گويد: من برخاستم و لب ابو جعفر عليه السلام را چنان بوسيدم كه آب دهانش را مكيدم و به او عرض كردم: گواهي مي دهم كه تو نزد خدا امام من هستي.



پس حضرت امام رضا عليه السلام گريه كرد و فرمود: اي عمو، مگر نشنيدي كه پدرم مي فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: پدرم فداي پسرِ بهترين كنيزان، پسر كنيز نوبيه(26) كه دهانش خوشبو و زهدانش نجيب زاست...(27)



از فرزندان اوست آن غايب و خونخواه پدر و جدش، آن كس كه از ديده ها پنهان شود، پس مردم بگويند، مُرد، يا اينكه هلاك شد، يا در كدام بيابان و صحرا گم گشته است؟!



عرض كردم: راست گفتي قربانت شوم.(28)



در منظر اهل نظر



علي بن جعفر، يكي از راويان بزرگواري است كه فقها و محدثان در فضيلت و وثاقت و اعتماد بر روايتش، اتفاق نظر دارند.(29)



رجال شناس معروف احمد بن محمد بن خالد برقي (متوفي 274 يا 280ه .ق) او را از اصحاب امام صادق عليه السلام و امام رضا عليه السلام شمرده است(30) و اين در حالي است كه وي تا كسي را مورد اطمينان نداند، او را از اصحاب امام نمي شمارد.



ابوالحسن محمد بن احمد بن داوود (وفات 378ه .ق) وي را در رديف موثقين نام برده است و او را به بزرگواري ستوده است.(31)



شيخ مفيد محمد بن نعمان (متوفي 413ه .ق) چنين مي گويد: «علي بن جعفر و برادرش اسحاق دو شخصيتي هستند كه هيچ كس در فضل و تقوايشان اختلاف نكرده است.»(32) وي در جاي ديگر مي گويد: «علي بن جعفر از كساني است كه بسيار حديث نقل كرده و روشي استوار داشته است. بسيار پارسا و دانشمند و در خدمت برادر ارجمندش، امام موسي بن جعفر عليه السلام، بوده و خبرهاي زيادي از آن حضرت نقل نموده است.»(33)



نجاشي (372 - 450ه .ق) مي گويد: «علي بن جعفر كتابي درباره حلال و حرام دارد كه از راههاي گوناگوني به ما رسيده است.»(34)



گويا فضيلت و تقواي علي بن جعفر عليه السلام در نزد نجاشي به گونه اي آشكار بوده است كه آن را لازم ندانسته است.(35)



شيخ طوسي (385 - 460ه .ق) درباره وي اين گونه اظهار نظر مي كند: «علي بن جعفر، برادر موسي بن جعفر صلوات الله عليهم - شخصي بزرگوار و مورد اطمينان است. كتاب «مناسك و مسائل» از اوست».(36)



وي در كتاب رجالش، علي بن جعفر را از اصحاب امام كاظم عليه السلام و امام رضا عليه السلام مي داند و او را مورد اطمينان و صاحب كتاب معرّفي مي كند.(37)



رشيد الدين محمد بن علي بن شهرآشوب (متوفي 588ه .ق) مي گويد: «علي بن جعفر يكي از افراد مورد وثوق امام كاظم عليه السلام بود.»(38)



علّامه حلّي (648 - 726ه .ق) درباره او چنين آورده است: «علي بن جعفر برادر امام موسي بن جعفر الكاظم عليه السلام، از اصحاب امام رضا عليه السلام و مورد اطمينان است.



مرحوم كشي درباره او رواياتي آورده است كه بر صحّت عقيده و ادب وي با امام هادي عليه السلام دلالت دارد و شأن وي برتر از اين ها مي باشد.»(39)



ابن عنبة (متوفي 828ه .ق) مي گويد: «علي عُريضِي كوچكترين فرزند امام صادق عليه السلام عالمي بزرگوار مي باشد كه از برادرش، امام موسي بن جعفر عليه السلام و پسر عموي برادرش شهيد حسين بن زيد روايت نقل كرده است.»(40)



علامه ملا محمدباقر مجلسي (متوفي 1111ه . ق) مي گويد: «علي بن جعفر بسيار با فضيلت و با تقوا و استوار بود و از برادرش موسي بن جعفر عليه السلام احاديث زيادي نقل كرده است، به تربيت وي رشد نموده و تاكنون مورد احترام شيعيان بوده، چهار يا پنج امام معصوم عليهم السلام را درك كرده است. درباره اش چنين نقل شده كه: از نظر پارسايي و فضيلت كسي به منزلت وي نمي رسيد.»(41)



محدث قمي (1294 - 1359ه . ق) مي نويسد: «جلالت شأن و عظمت قدر آن بزرگوار بيشتر از آن است كه ذكر شود و بالاتر از آن است كه بر كسي پوشيده بماند. آن بزرگوار تربيت شده برادر ارجمندش امام موسي بن جعفر عليه السلام است و از بزرگان راويان و صاحبان تصنيف بوده، چهار امام را درك نموده [و] خدمت كرده [است ]و تمامي علماي رجال او را ستايش بليغ نموده اند.(42)



علي بن جعفر از نظر وثاقت و فضيلت به مقامي رسيده كه بعضي از مخالفين نيز وي را به عظمت و بزرگي ستوده اند. شمس الدين محمد بن احمد بن عثمان ذهبي (متوفي 748ه . ق)(43) و ابو الفلاح عبدالحيّ بن العماد حنبلي (متوفي 1089ه . ق)(44) وي را از بزرگان سادات و از اشراف مي شمارند. شهاب الدين ابوالفضل احمد بن علي بن حجر عسقلاني (متوفي 852ه . ق)(45) مي گويد: علي بن جعفر ... هاشمي و علوي است و از پدر و برادر و پسر عموي پدرش حسين بن زيد بن علي بن الحسين عليهما السلام حديث نقل مي كند.



اساتيد و شاگردان



اساتيد



در علم رجال، به افرادي كه راوي از آنها حديث نقل مي كند، «مشايخ» يا «اساتيد» گفته مي شود. علي بن جعفر عليه السلام از اين نظر ويژگي خاصي دارد، كه شايد كمتر كسي بدين شرافت و افتخار رسيده باشد.



وي پنج امام معصوم عليهم السلام را درك كرده، از محضر سه تن از آن بزرگواران بهره مند گرديده است.



1 - پدرش، امام صادق عليه السلام:



بنابر تصريح جمعي از محدثان بزرگوار چون برقي، شيخ مفيد، شيخ طوسي، ابن شهرآشوب، ابن داوود(46)رحمةالله عليهم علي بن جعفر از پدر بزرگوارش امام صادق عليه السلام روايت نقل كرده و لذا از اصحاب وي محسوب مي شود.



2 - برادرش، امام كاظم عليه السلام:



علي بن جعفر عليه السلام بيشترين بهره علمي و اخلاقيش را از برادرش امام موسي بن جعفر عليه السلام گرفت و در مكتب وي رشد نمود و به درجات عالي رسيد.



حاصل آن همه تلاش، علاوه بر رشد انساني خود كتاب (المسائل) وي مي باشد كه امروز يكي از مآخذ فقهي شيعه است و او اكثر رواياتش را از برادر بزرگوارش نقل نموده است.(47)



3 - فرزند برادرش، امام رضا عليه السلام:



علامه حلي و شيخ طوسي و بعضي ديگر(48)، علي بن جعفر عليه السلام را از اصحاب امام رضا عليه السلام دانسته و مي گويند: رواياتي از آن امام همام نقل فرموده است.



بدون شك، وي زمان امام جواد و امام هادي عليهما السلام را درك كرده امّا مشاهده نشده است كه از آن دو بزرگوار روايتي نقل كند.(49)



علي بن جعفر مشايخ ديگري نيز داشته كه عبارتند از:



1. حسين بن زيد(50) شهيد فرزند علي بن الحسين عليه السلام.



2. سفيان بن عيينه ثوري.(51)



3. محمد بن مسلم.(52)



4. عبدالملك بن قدامة



5. مُعَتّب از محبان امام صادق عليه السلام.



معتب يكي از ده موالي امام صادق عليه السلام مي باشد كه از همه برتر و با فضيلت تر مي باشد.(53)



6. ابوسعيد مكيّ.(54)



شاگردان



كساني كه از راوي، روايت نقل مي كنند، شاگردان وي محسوب مي شوند. علي بن جعفر به موجب انتسابش به خاندان وحي و امامت، و ارتباط نزديكش با ائمه معصومين عليهم السلام بيشتر مورد توجه بوده است و چون خورشيدي عالمتاب، گردش جمع مي شدند تا از نور وجودش، راههاي تاريك زندگي خويش و آيندگان را روشن نمايند.



بدين سبب تشنگان حقيقت به واسطه وي از درياي بي كرانعلم خاندان عصمت و طهارت، آب حيات نوشيده، مشكلات علمي و ديني خويش را حل مي نمودند. از همين رو وي توفيق يافت كه با پرورش شاگردان زياد، علوم اهل بيت عليهم السلام را در اختيار آنها قرار دهد.



در كتابهاي رجالي و مجموعه هاي روايي ذكر شده است كه بيش از چهل راوي از خوان نعمت علمي وي بهره مند شدند. اسامي آنها به ترتيب حروف الفبا چنين است:



1. احمد بزي (احمد بن زيد)؛



2. احمد بن علي بن جعفر (فرزندش)؛



3. احمد بن محمد بن ابي نصر بزنطي؛



4. احمد بن محمد بن عبدالله؛



5. احمد بن موسي؛



6. احمد بن يزيد؛



7. اسحاق بن محمد بن اسحاق بن جعفر؛



8. اسحاق بن موسي بن جعفر (فرزند برادرش)؛



9. اسماعيل بن محمد بن اسحاق بن جعفر (فرزندِ پسر برادرش)؛ وي مانند استادش علي بن جعفر عليه السلام از راويان مورد وثوق و صاحب كتاب مي باشد.(55)



10. اسماعيل بن همام؛



وي نيز از نظر علماي رجال مورد اطمينان بوده و داراي كتابي است.(56)



11. اسماعيل بن يسار (بشار)؛



12. ايوب بن نوح؛



وي نزد امام هادي و امام حسن عسكري عليهما السلام داراي منزلتي عظيم بود و بسيار باتقوا و اهل عبادت و مورد وثوق بود.(57)



13. الحسن بن الحسين بن علي بن الحسين؛



14. الحسن بن علي بن عثمان بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب عليه السلام؛ (الحسن بن علي بن عمر و العمركي)؛



15. حسين بن زيد بن علي بن الحسين عليه السلام؛



شرح حال وي در بخش اساتيد ذكر شد.



16. الحسين بن عيسي بن عبدالله؛



17. الحسين بن موسي بن جعفر عليه السلام (پسر برادرش)؛



18. داوود بن محمد نهدي؛ كه خود از راويان مورد وثوق است.



19. زكريا بن يحيي بن نعمان صيرفي، بصري؛



20. زيد بن علي بن الحسين عليه السلام؛



21. سلمة بن شعيب؛



22. سليمان بن جعفر؛



23. عبدالجبار بن عمرو يمامي؛



24. عبدالعزيز بن عبدالله اويسي؛



25. عبدالعظيم حسني؛



26. عبدالله بن الحسن بن علي بن جعفر (نواده وي)؛



27. عبدالله نهيكي؛



28. علي بن اسباط بن سالم؛



29. علي بن حسن بن علي بن عمر بن علي بن الحسين عليه السلام؛



30. علي بن حسين بن علي بن عمر بن علي بن الحسين عليه السلام؛ (شايد اين همان علي بن حسن باشد).



31. علي بن محمد بن حفص، ابوقتاده قمي؛



32. عمركي بن علي بوفكي خراساني، نيشابوري؛



33. عمرو بن ابي معمر؛



34. عيسي بن عبدالله؛



35. محمد بن حسن بن عمار؛



36. محمد بن عبدالله بن مهران؛



37. محمد بن علي بن جعفر (فرزندش)؛



38. موسي بن حسن؛



39. موسي بن قاسم بجلي؛



40. نصر بن علي جَهْضَمِّي؛



41. يعقوب بن يزيد؛



42. يونس بن عبدالرحمان؛



43. هارون بن موسي.(58)



بعضي از شاگردان علي بن جعفر از علماي بزرگ و راويان بنام و برجسته بوده اند كه زندگينامه تني چند از آنها را به طور خلاصهذكر مي كنيم:



1. احمد بن محمّد بن ابي نصر بزنطي (متوفي 221ق.): از محدثان بلندپايه شيعه و از اصحاب امام موسي بن جعفر و امام رضا و امام جواد عليهم السلام بوده و علما، روايات وي را صحيح و او را از اصحاب اجماع مي دانند. كتاب «الجامع»، «ما رواه عن الرضا عليه السلام»، «المسائل» و «النوادر» از تأليفات اوست.(59)



2. زيد بن علي بن الحسين: وي بعد از حضرت امام باقر عليه السلام از ديگر برادران خود بهتر و فاضل تر بود. شخصي عابد، پرهيزگار، سخاوتمند و شجاع بود كه در پي امر به معروف و نهي از منكر و خونخواهي امام حسين عليه السلام با شمشير قيام كرد. او پيوسته مشغول قرائت قرآن مجيد بود و از خوف خدا مي گريست.



قيام وي براي دفاع از حق امامت و ولايت بود و برادرش امام باقر عليه السلام را شايسته اين امر مي دانست.(60)



3. حضرت عبدالعظيم حسني از محدثان بزرگوار، عالم، زاهد، عابد و از اصحاب امام جواد و امام هادي عليهما السلام بود و احاديث زيادي از ايشان نقل كرده است، زماني اعتقاداتش را بر امام هادي عليه السلام عرضه مي كند و حضرت مي فرمايد: به خدا سوگند اين است دين پسنديده خدا. بر همين اعتقاد ثابت باش! خداوند متعال تو را در دنيا و آخرت ثابت قدم بدارد.(61)



رحلت



در تاريخ وفات علي بن جعفر عليه السلام اتفاق نظر وجود ندارد. بعضي چون ذهبي(62)، ابن حجر(63)، ياحقي(64)، ابن العماد(65) و از متأخرين آقا بزرگ تهراني(66) و ... رحلت وي را سال 210ه . ق دانسته اند. بعضي چون ابن عنبة و ... مي گويند: علي بن جعفر زمان امام هادي عليه السلام را درك نموده و تا حدود سال 220 ه . ق در قيد حيات بوده است.(67)



مامقاني(ره)(68) طول حيات وي را تا سال 252 ه . ق بعيد نشمرده، و مدت عمرش را 120 سال، بلكه بيشتر از آن دانسته است.



مسعودي مي نويسد: «وفات علي بن جعفر مدني روز دوشنبه سه روز به آخر ماه ذوالحجة سال 234 ه . ق واقع شد و در آن موقع هفتاد و دو سال از عمرش گذشته بود.»(69)



بعضي بدين نتيجه رسيده اند كه تولد وي زودتر از سال 135 ه .ق و وفاتش بعد از سال 220 ه . ق نمي باشد. پس هنگام وفات 85 ساله بوده است.(70) امّا با تحقيقي كه گذشت، تولد علي بن جعفر حدود سال 130(71) و وفاتش از سال 220 ه .ق فراتر نبوده و سن شريف وي در هنگام وفات حدود نود سال بوده است.



مرقد شريف در عُرَيض



محدث نوري(ره) مي گويد: «مرقد شريف علي بن جعفر(ره) در عُريض حدود يك فرسخي مدينه است، و من در بعضي از سفرها آنجا را زيارت كردم. داراي بقعه و بارگاه مجللي است.»(72) محدث قمي(ره)(73) و جمعي از نسب شناسان نيز بر همين عقيده اند.(74)



مزاري در قم!



در شرق شهر مقدس قم [اواخر خيابان چهار مردان (انقلاب) جنب گلزار شهدا ]بارگاهي وجود دارد كه به «دربهشت» مشهور است و از آن و كاشي هاي نفيس مرقد و محراب و ازاره و درگاه آن در بسياري از مآخذ داخلي و خارجي ياد شده است.



آن تربت را «علي بن جعفر عريضي» فرزند امام صادق عليه السلام مي پندارند. ولي بعيد است اين انتساب صحيح باشد.(75)



علامه ملا محمدتقي مجلسي(ره) (1003 - 1070 ه . ق) مي نويسد: «قبر علي بن جعفر در شهر قم مشهور و معروف است. شنيدم كه اهل كوفه از او تقاضا كردند، به كوفه بيايد. علي بن جعفر دعوت آنها را پذيرفت و به كوفه رفت و مدتي در آنجا ماند. مردم كوفه از وي احاديثي آموختند و او نيز از آنها، احاديثي گرفت. سپس مردم قم از وي خواستند به قم بيايد. او به قم آمد و تا آخر عمر در آنجا ماند و بعد از رحلت در قم به خاك سپرده شد.»(76)



محدث نوري(ره) اين نظر را نادرست شمرده و براي آن چند دليل آورده است:



1. چگونه ممكن است علماي رجال شناس، علي بن جعفر عليه السلام را كه فضل و كمالش شهرت داشته، در رديف افرادي كه وارد شهر قم شدند، ياد نكنند در حالي كه بنابراين داشتند كهعلمايي كه به شهر ديگري وارد و ساكن مي شدند، نام و مشخصاتشان را ثبت كنند.



2. چگونه علماي نسب شناس شرح حال اولاد و نوادگان علي بن جعفر را نوشته اند ولي از آمدن خود او به شهر قم هيچ ياد نكرده اند!



تاريخ نويس شهير، حسن بن محمد بن حسن قمي كه همزمان با شيخ صدوق عليه الرحمة (281 ه . ق) بوده، كتاب «تاريخ شهر قم» را نگاشته و عموم ساداتي كه به قم هجرت كرده اند، مخصوصاً سادات عريضي را در آن كتاب ذكر كرده است و مي نويسد: اوّل كسي كه از سادات عريضي وارد شهر قم شد، حسن بن عيسي بن محمد بن علي بن جعفر الصادق عليه السلام است. و آن گاه شرح حال فرزندان علي بن جعفر عليه السلام را هر كدام جداگانه نوشته است.



امّا چه شد كه هيچ كس از ورود و فوت سرسلسله سادات عُرَيضي علي بن جعفر عليه السلام به قم يادي نكرده است!



3. علاوه بر آنها علمايي كه براي شنيدن حديث به دورترين شهرها مي رفتند و رنج سفرها را تحمل مي كردند، چگونه هيچ يك از آنها از علي بن جعفر عليه السلام، حديثي نشنيده و نقل نكرده است، در حالي كه وي فرزند امام صادق عليه السلام و برادر امام كاظم عليه السلام و درياي علم و معرفت بوده است!(77)



بدين سبب، مرقد شريف وي در قم نمي باشد و آنچه امروز در قم به نام علي بن جعفر عليه السلام مشهور است، از نوادگان اوست.



محدّث قمي رحمة الله عليه در برشماري فرزندان علي بن جعفر چنين مي گويد:



«از او چهار پسر به نامهاي محمّد و احمد شعراني، حسن وجعفر باقي ماند. از جعفر اصغر نيز فرزندي به وجود آمد كه علينام داشت. و حال وي پوشيده است. اين قبري كه در قم است، احتمال دارد قبر همين علي بن جعفر بن علي بن جعفر الصادق عليه السلام باشد.(78)



با اين بيان مزار موجود در قم متعلق به نوه علي بن جعفر عريضي است. بعضي اين قبر را به نواده ديگر علي بن جعفر، به نام «عليبن حسن بن عيسي علوي عريضي» منتسب دانسته اند كه وي همراه پدرش از مدينه به قم آمده است.(79) اگر اين نسبت صحيح باشد، بايدوي را علي بن حسن ناميد؛ مگر بگوييم وي را به اسم جدّش علي بن جعفر گفته اند.



بقعه «دربهشت»



بنا و تزيينات بقعه «دربهشت» از نيمه نخستين قرن هشتم است. اين بقعه به دستور عطاملك مير محمد حسني بنياد و با گچ بريهاي رنگين آراسته شد. كار بنا و تكميل و تزيين آن در سال 740 ه . ق. پايان يافته است.(80) سمت راست آن، اين عبارت نوشته شده است:



هذا الضريح الشريف والمرقد المنيف للإمام الطاهر محمد بن الامام المعصوم موسي الكاظم؛ ابن الامام المعصوم جعفر الصادق؛ ابن الامام المعصوم محمد الباقر؛ ابن الامام المعصوم السجاد علي زين العابدين؛ ابن الامام المعصوم الشهيد ابي عبدالله الحسين؛ ابن الامام المعصوم الشهيد المولي الاميرالمؤمنين(81) ابي الحسن عليّ بن ابيطالب - صلوات الله عليهم اجمعين.



و سمت چپ آن چنين نگاشته شده:



هذا المرقد و المزار المتبرك للامام المعصوم المظلوم الراوي عليّ العريضي؛ ابن مولانا والسيدنا(82) الامام المعصوم جعفر الصادق، ابن الامام المعصوم محمّد الباقر، ابن الامام المعصوم السجّاد، علي زين العابدين؛ ابن الامام المعصوم الشهيد المظلوم ابي عبدالله، الحسين؛ ابن الامام الشهيد الأمير(83) المؤمنين عليّ بن ابي طالب - صلوات الله عليهم.



از اين بيان معلوم مي شود در زير اين بقعه دو تن از نوادگان امام عليه السلام مدفون هستند. علامه محمد باقر مجلسي(ره) نيز با توجه به نوشته روي قبر يكي از آن دو را به علي بن جعفر الصادق عليه السلام منتسب دانسته است، در صورتي كه با دقّتي كه به عمل آمد، معلوم شد كه اين، قبر علي بن جعفر عريضي(84) نمي باشد.(85)



مرقدي در سمنان



در خارج شهر سمنان، در وسط باغي سرسبز و خرّم، بقعه و بارگاه مجللي وجود دارد كه به علي بن جعفر عريضي منسوب است.



با بياني كه گذشت، روشن شد كه اين مرقد نيز از آن وي نمي باشد بلكه مرقد شخص ديگري است كه همنام او يا از نوادگانش است.(86)



آثاري تا به امروز



الف: يادگاري از قلم



«مسائل» علي بن جعفر عليه السلام



يكي از كتابهاي معتبري كه از مصادر كتاب ارزشمند «بحارالانوار» مي باشد، «مسائل علي بن جعفر عليه السلام» است.



رجال شناسان بر اين عقيده اند كه علي بن جعفر عليه السلام كتابي دارد كه مطالبش را از برادرش امام موسي بن جعفر عليه السلام نقل كرده است. امّا در نامگذاري آن اختلاف دارند. و همين سبب شده كه بعضي گمان كنند وي داراي دو كتاب يا سه كتاب است.



محدث نوري مي گويد: «كتاب علي بن جعفر عليه السلام در اين زمان از كتب معتبر و اصيل است. بسياري از علماي بزرگ از آن استفاده نموده، روايات آن را مورد توجه قرار مي دهند. و اين مثل جلالت و عظمت شأن او از واضحات است.»(87)



نجاشي وي را صاحب يك كتاب مي داند. در يك جا مي گويد: او كتابي در حلال و حرام دارد(88) و در جاي ديگر آن را «المسائل» مي نامد.(89)



ابوغالب زراري (متوفي 368ه. ق) در منابع كتابش، نام كتاب «مسائل علي بن جعفر عليه السلام» را ذكر كرده است.(90)



محمد بن علي بن شهرآشوب (متوفي 588ه .ق) مي گويد: علي بن جعفر الصادق عليه السلام داراي كتابي به نام «مسائل» مي باشد.(91)



شيخ طوسي(ره) وي را صاحب كتابي مي داند كه آنچه از برادرش سؤال نموده، درآن جمع است.(92) اما در فهرست شيخ آمده كه: علي بن جعفر داراي كتابي به نام «مناسك و مسائل» است.(93)



ظاهر عبارت آن است كه وي دو كتاب دارد. از همين رو برخي با صراحت وي را صاحب دو كتاب دانسته اند.(94)



بعضي براي او نام سه كتاب را آورده اند: 1. «المناسك»؛ 2. «المسائل»؛ 3. «كتابي در حلال و حرام».(95)



ولي همان گونه كه ذكر شد؛ علي بن جعفر، يك كتاب بيشتر آن هم به نام «المسائل» ندارد كه از برادرش امام كاظم عليه السلام سؤالاتي كرده و جواب گرفته و آنها را در آن كتاب جمع آوري نموده است كه شامل ابواب مختلفي از حلال و حرام مي باشد.(96)



ب: خاندان



در بعضي از كتابهاي نسب شناسي، فاطمه كبري دختر محمد بن عبدالله باهر فرزند امام زين العابدين عليه السلام را همسر علي بن جعفر عليه السلام دانسته اند.(97) فرزندان او به عُريضيّون مشهور بوده اند و اسامي آنها بدين شرح است:



1. محمد اكبر؛



2. محمد اصغر؛



3. حسن؛



4. احمد شعراني؛



5. علي؛



6. جعفر اصغر؛



7. كلثوم (ام كلثوم)؛



8. مليكه؛



9. خديجه؛



10. حمدونه؛



11. زينب؛



12. فاطمة.(98)



و بعضي فرزندي به نام عبدالله نيز براي وي شمرده اند.(99)



از فرزندان و نوادگان علي بن جعفر عريضي خانواده بزرگي شكل گرفت كه بيشتر شهرها به سبب مهاجرت اين بزرگواران بدان سرزمينها از بركت وجودشان بهره مند گرديدند.



امروز نيز مراقد شريف بزرگاني از اين خاندان در دورافتاده ترين نقاط عالم، چشم و چراغ آن ديارند. ذكر و ياد همه آنها، كتابي مستقل مي طلبد و از حوصله اين مختصر، بيرون است. ما در اينجا به ذكر تني چند از آنها اكتفا مي كنيم:

پاورقي





1) ر.ك، امامان شيعه و جنبشهاي مكتبي، محمدتقي مدرّسي، ترجمه حميدرضا آژير، صص 209 - 208 .

2) از اين بيان روشن مي شود كه علي بن جعفر نزد برادرش امام كاظم - عليه السلام - داراي قرب و منزلتي خاص بوده، به گونه اي كه اگر كسي مي خواست با امام - عليه السلام - ملاقات كند، وي را واسطه قرار مي داد.

3) اصول كافي، ج 2، صص 400 - 402؛ و اختيار معرفة الرجال (معروف به رجال كشي)، ص 263 و264، حديث 478. با كمي تفاوت. و عيون اخبار الرضا عليه السلام، صدوق، ج 1، ص 72، حديث 2، مختصر آن را آورده است.

4) ر.ك: فرق الشيعة، صص 118 - 119.

5) كتاب الغيبة، شيخ طوسي، ص 38.

6) اختيار معرفة الرجال كشي، ص 459، حديث 870؛ بحارالانوار، ج 48، ص 266.

7) سفينة البحار، محدث قمي، ج 2، ص 244.

8) در اين سال محمد بن ابراهيم بن اسماعيل بن ابراهيم بن حسن بن علي عليه السلام ملقب به ابن طباطبا با دستياري و سپهداري ابوالسرايا در كوفه قيام كرد. پس از گرفتن كوفه، ابن طباطبا ناگهان مرد و ابوالسرايا به جاي وي طفلي از علويان به نام محمد بن محمد بن يحيي بن زيد ابن علي بن حسين عليه السلام را برگزيد. و قدرت در دست ابوالسرايا بود. مأمون چندين بار با وي درگير شد و بالاخره با سپاه فراواني كه داشت، بر او پيروز شد و قيام وي را فرو نشاند و اين قيام ده ماه طول كشيد و محمد در سال 223ه .ق فوت كرد ر.ك: قيام خونين شيعه در طول تاريخ اسلام، عبدالصمد اسلامي، صص 99 - 100.

9) در اين سال محمد بن جعفر(الصادق عليه السلام) عموي امام رضا عليه السلام در مكّه قيام كرد و حجاز را گرفت و وي به علت جمال و رونق و جلوه كمالي كه داشت به نام ديباج ناميده مي شد. او پس از جنگهايي دستگير و پيش مأمون فرستاده شد. مأمون او را امان داد و با خود به گرگان برده، وي در آنجا ناگهان وفات يافت. (203ه. ق). ر.ك: قيام خونين شيعه در طول تاريخ اسلام، صص 100 - 101.

10) مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهاني، صص 356 و 360.

11) معرفة الحديث وتاريخ نشره و تدوينه و ثقافتة عند الشيعة الامامية. محمدباقر بهبودي، ص 172.

12) ر.ك: تحليلي از زندگاني امام رضا عليه السلام محمد جواد فضل الله، ترجمه سيد محمد صادق عارف، ص 152.

13) ابي عبدالله حسين بن عليّ بن حسن مثلّث معروف به قتيل فخّ از اصحاب امام صادق عليه السلام و از بزرگان بني هاشم بود، به نقل تجارب السّلف از تحمل جور و ستم به تنگ آمده، در سال 169ه .ق در مدينه قيام كرد و در همان سال با گروه بسياري از يارانش در فخّ كه محلي ميان مكّه و مدينه است، شهيد گرديد. ر.ك: تحليلي از زندگاني امام رضا عليه السلام، زيرنويس ص 152؛ ماهيت قيام شهيد فخّ، سيد ابوفاضل رضوي اردكاني، ص 16 و 124.

14) مقاتل الطالبيين، ص 298؛ ماهيت قيام شهيد فخّ، ص 124.

15) تحليلي از زندگاني امام رضا عليه السلام، ص 149، به نقل از عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 208.

16) ر.ك: امامان شيعه و جنبشهاي مكتبي، ص 261.

17) اصول كافي، ج 2، صص 106 - 107.

18) در بحارالانوار، ج 50، ص 104 به جاي او حسين فرزند موسي بن جعفر عليه السلام ذكر شده است.

19) در قديم رگ زدن و خون گرفتن يكي از راههاي درمان بعضي از امراض بوده است.

20) اختيار معرفة الرجال، المعروف به رجال الكشي، ص 429 و 430؛ بحارالانوار، ج 50، ص 104.

21) اختيار معرفة الرجال، معروف برجال الكشي، ص 429.

22) مسائل علي بن جعفر، صص 24 - 25، به نقل از عمدة الطالب، ص 241.

23) مقصودشان اين بود كه امام محمّد تقي عليه السلام به شما شباهت ندارد.

24) اسامة سياه رنگ بود و پدرش زيد از پنبه سفيدتر، مردم جاهليت در نسب او طعن مي زدند تا آنكه قيافه شناس حكم كرد كه او پسر زيد است و ملت عرب هم سخن قيافه شناس را پذيرفتند، به اين سبب پيامبر اسلام(ص) نيز مسرور گشت؛ زيرا طعن آنها به آن حضرت نيز مربوط مي شد (اصول كافي، ترجمه مصطفوي، ج 2، ص 109).

25) گويا ابتدا از آثار قدم حضرت كه روي زمين نقش بسته بود احتمالي دادند، سپس خود آن حضرت را كه ديدند، يقين كردند.

توضيح: قيافه شناسي آن است كه شخص قيافه شناس از روي آثار و علايم صورت و دست و پا و ساير اعضا شباهت دو نفر را به يكديگر مي فهمد و نسبت و قرابت ميان آنها را تشخيص مي دهد. اين علم در شرع مقدس اسلام اعتباري ندارد و هيچ گونه نسبتي با آن ثابت نمي شود. بلكه براي تعيين انتساب در اسلام موازين و مقررات ديگري است.

ولي در صورتي كه به مسلماني تهمتي زنند، او مي تواند براي دفع تهمت از خود به قيافه شناس رجوع كند.

و حضرت رضا عليه السلام چون درباره پسرش مورد تهمت واقع گشت، به حكم قيافه شناس تن داد و پس از آنكه حق روشن شد،امام رضا عليه السلام از قول رسول خدا(ص) خبر غيبي ظلم و فتنه انگيزي بني عباس را نسبت به فرزندانش كه منتهي به غيبت و پنهان شدن حضرت مهدي (امام دوازدهم عجّل الله تعالي فرجه الشريف) مي گردد، بيان كردند (اصول كافي، ترجمه مصطفوي، ج 2، ص 109).

26) نوبه از شهرهاي بزرگ سودان است كه بلال حبشي هم از اهال آنجا بود.

27) اصول كافي، ج 2، ص 107 و 108.

28) الارشاد: ج 2، ص 265؛ بحارالانوار، ج 50، ص 21.

29) ر.ك: به فهرست شيخ طوسي، زيرنويس ص 87 ؛ معجم رجال الحديث، ج 21، صص 289-292؛ و تنقيح المقال، ج 2، صص 272- 273؛ و بهجة الآمال، في شرح زبدة المقال، ملا علي علياري، ج 5، ص 386؛ مستدرك الوسائل، محدّث نوري، ج 3، ص 626.

30) رجال البرقي، صص 25 - 59.

31) رجال ابن داوود، ص 238.

32) الارشاد، ج 2، ص 208.

33) همان، ص 206 - ابو الحسن علي بن عيسي اربلي (693ه .ق) نيز وي را چنين ستوده است. كشف الغمّة في معرفة الائمة، ج 2، ص 398).

34) رجال النجاشي، ص 176.

35) ر.ك: تنقيح المقال في علم الرجال، ج 2، ص 273.

36) الفهرست، شيخ طوسي، ص 87 .

37) رجال، شيخ طوسي، ص 353 و 379.

38) المناقب، ج 4، صص 325 - 321.

39) رجال العلامة الحلي، ص 92.

40) عمدة الطالب في انساب آل ابي طالب، ص 231.

41) بحارالانوار، ج 48، ص 300 و 301.

42) تحفة الاحباب في نوادر آثار الاصحاب، محدث قمي، ص 320.

43) العبر في خبر من غَبَر، ذهبي، ج 1، ص 358.

44) شذرات الذهب، ابن العماد، ج 2، ص 240.

45) تهذيب التهذيب، عسقلاني، ج 7، ص 293.

46) رجال البرقي، ص 25؛ الارشاد، ص 29؛ رجال شيخ الطوسي، ص 241؛ المناقب،ج 4، ص 380؛ رجال ابن داوود، ص 238.

47) ر.ك: الارشاد، ج 2، ص 287؛ رجال شيخ طوسي، ص 353؛ معالم العلماء، ابن شهرآشوب، ص 71؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 626.

48) رجال العلامة الحلي، ص 92؛ رجال شيخ طوسي، ج 1، ص 359؛ رجال البرقي، ص 59.

49) مسائل علي بن جعفر و مستدركاتها، ص 56 و 57 .

50) حسين فرزند دوم زيد شهيد است كه در شام متولد گرديد. كنيه اش ابا عبدالله و لقبش، ذوالدمعة و ذوالعبرة (صاحب اشك) مي باشد. امام صادق عليه السلام بعد از شهادت پدرش، چون فرزند خود به تربيتش پرداخت. و به او دانش آموخت، شيخ طوسي و ابن شهرآشوب و علامه حلّي و ديگران وي را از راويان صاحب كتاب معرفي نموده اند، و او را شخصي مورد وثوق مي شناسند. علت آنكه او را صاحب اشك لقب داده اند، اين بود كه او بسيار مي گريست. فرزندش يحيي مي گويد: زماني مادرم به پدرم گفت: چقدر گريه هايت زياد است؟!

پدرم گفت: آيا آتش و آن دو تير براي من خوشحالي باقي گذاشته تا بتوانم نگريم. مقصود او از آتش، يادآوري خاطره جانگداز سوزاندن جسد مقدس پدرش زيد مي باشد و منظور از دو تير آن دو تيري بود كه يكي به پدرش و ديگري به برادرش يحيي اصابت كرد و آن دو را شهيد نمود. ر.ك: شخصيت و قيام زيد بن علي، سيد ابوالفضل رضوي اردكاني، صص 592 - 594؛ بحارالانوار، ج 46، ص 157؛ معالم العلماء، ص 40؛ رجال العلامة الحلي، ص 51؛ الجامع في الرجال، زنجاني، ص 598.

51) سفيان بن عيينة فرزند ابو عمران ميمون، در كوفه متولد گرديد و در مكه اقامت گزيد و در آنجا وفات كرد (198ه .ق، در 91 سالگي). وي از هم پيمانان بني هلال، قبيله ميمونه مي باشد و از تابعينِ تابعين و محدثان شهير بود. و در تفسير و احاديث نبوي توانمند بوده است.

هفت هزار حديث از زهري و غيره روايت كرده و شافعي و يحيي بن اكثم قاضي و ... از وي حديث نقل كرده اند. خطيب بغدادي وي را بسيار ستوده است و ابن خلّكان مي گويد: او هفتاد مرتبه به حج رفته است (ريحانة الادب، ج 8 ، ص 130).

52) محمد بن مسلم كوفي، فرزند رَباح يكي از برجستگان اصحاب امام باقر و امام صادق عليهما السلام بوده، علما در صحّت روايات وي اتفاق نظر دارند و وي را از اصحاب اجماع مي شمارند (رجال كشي، ص 238). و يكي از باتقواترين و فقيه ترين افراد زمان خويش بود و كتاب «اربعمأة مسألة في ابواب الحلال و الحرام» از وي مي باشد (رجال النجاشي، ص 226).

امام صادق عليه السلام مي فرمايد: محبوب ترين مردم نزد من - زنده يا مرده - چهار نفرند، بُرَيد عجلي و زرارة بن اعين و محمد بن مسلم و اَحْوَل. (محمد بن علي بن النعمان معروف به مؤمن الطاق) اين چهار نفر - زنده يا مرده - از همه مردم نزد من محبوبترند. (كمال الدين و تمام النعمة، صدوق، ص 76).

وي چهار سال در مدينه از محضر امام باقر عليه السلام كسب فيض نمود. پس از آن از محضر امام صادق عليه السلام بهره هاي علمي زيادي نصيب خود ساخت. چنانكه روايت شده است سي هزار حديث از امام باقر عليه السلام و شانزده هزار حديث از امام صادق عليه السلام نقل نموده است. منتهي الآمال، ج 2، ص 200.

53) اختيار معرفة الرجال، ص 250.

54) مسائل علي بن جعفر و مستدركاتها، صص 57 - 58 .

55) مجمع الرجال قهپايي، ج 1، ص 222.

56) همان، ج 7، ص 108.

57) همان، ج 1، ص 248.

58) ر.ك: مسائل علي بن جعفر و مستدركاتها، صص 58 - 65؛ و مستدرك الوسائل، ج 3، ص 627 ؛ تاريخ الاسلام، ذهبي، ج 14، ص 263.

59) ر.ك: بهجة الامال في شرح زبدة المقال، ج 2، ص 102؛ ريحانة الادب، ج 1، ص 258.

60) منتهي الامال، ج 2، صص 56 - 57.

61) همان، ص 446 و 447.

62) العبر في خبر من غبر، ذهبي، ج 1، ص 358.

63) تهذيب التهذيب، ج 2، ص 33.

64) مرآة الجنان، ياحقي، ج 2، ص 84 .

65) شذرات الذهب، ابن العماد، ج 2، ص 24.

66) الذريعة الي تصانيف الشيعة، ج 20، ص 360.

67) عمدة الطالب، ص 231؛ معجم رجال الحديث، ج 21، ص 291 و 292.

68) تنقيح المقال، ج 2، ص 273.

69) مروج الذهب، مسعودي، ترجمه ابوالقاسم پاينده، ج 2، ص 534.

70) مسائل علي بن جعفر و مستدركاتها، ص 32.

71) همان، ص 107.

72) مستدرك الوسائل، ج 3، صص 627 و 628.

73) منتهي الآمال، محدث قمي، ج 2، ص 186.

74) ر.ك: اعيان الشيعة، سيدمحسن امين، ج 8، ص 177؛ و اختران تابناك، ج 1، ص 336؛ و تربت پاكان، ج 2، ص 43؛ گنجينه آثار قم، عباس فيض، ج 2، ص 324؛ ريحانة الادب، ميرزا محمد علي مدرس، ج 4، ص 125 - 126؛ تهذيب التهذيب، ج 7، ص 293.

75) ر.ك: تربت پاكان، ج 2، ص 42.

76) روضة المتقين، مجلسي، ج 14، ص 191.

77) ر.ك: مستدرك الوسائل، ج 3، صص 626 - 627.

78) منتهي الآمال، ج 2، صص 186 - 187؛ در گنجينه آثار قم، ج 2، ص 324 آمده است: مرحوم عبدالغفار خان منجم (منجم الدولة) در كتاب خط الرجال و شدالازار. بر وجود مقبره علي بن جعفر عريضي، در عريض مدينه تصريح كرده و افزوده است: مقبره منتسب به علي بن جعفر در قم، از علي بن جعفر بن احمد بن علي بن جعفر عريضي است. ولي ظاهراً اسم «احمد» زايد باشد، چون كه از احمد فرزندي به نام جعفر ذكر نشده است. ر.ك: عمدة الطالب، صص 231 - 235).

79) تربت پاكان، ج 2، ص 42، به نقل از ترجمه كتاب تاريخ قم، ص 224 و در گنجينه آثار قم، تأليف عباس فيض، ج 2، ص 322 آمده: مدفون در اينجا؛ علي بن حسن العلوي ابن عيسي بن محمد بن علي بن جعفر عريضي است. كه در تاريخ قم، بر هجرت وي از عراق به سوي قم و رحلت وي و دفنش در نزديكي نهر سعد، تصريح نموده است.

80) تربت پاكان، ص 44.

81) بر لوح قبر، «الأمير المؤمنين» حك شده است، در اينجا هم عين همان كلمه نقل شده است.

82) بر لوح قبر المولانا والسيّدنا والأمير حك شده است در اينجا هم عين همان كلمات نقل شد.

83) كلمات المولانا والسيّدنا والأمير، چنين بود كه ذكر شد.

84) اگر قبل از نام علي بن جعفر كلمه ديگري نبوده باشد، باز هم ثابت نمي شود كه اين قبر متعلق به علي بن جعفر عريضي است. چون كه معمول چنين بوده كه در الواح قبور نام متوفي و جدّ اعلاي او را مي نوشتند و وسايط را ذكر نمي كردند. و اين لوح ها از قرن هشتم هجري يعني چهار قرن بعد از رحلت آنان تهيه شده و هيچ گاه سند شمرده نمي شوند. ر.ك: گنجينه: آثار قم، ج 2، ص 322.

85) اختران تابناك، ج 1، ص 333.

86) اعيان الشيعة، ج 8 ،ص 177؛ مستدرك الوسائل، ج 3، صص 627 - 628 .

87) مستدرك الوسائل، ج 3، ص 626.

88) رجال النجاشي، ص 176.

89) همان، ص 21.

90) رسالة في آل اعين، ابوغالب زراري، شرح سيد محمد علي موسوي موحّدي، ص 65.

91) معالم العلماء، ابن شهرآشوب، ص 71.

92) رجال طوسي، ص 353.

93) فهرست طوسي، صص 87 - 88 .

94) معجم المؤلفين، عمر رضا كحّالة، ج 7، ص 53 .

95) مسائل علي بن جعفر و مستدركاتها، ص 69، به نقل از «الجامع في الرجال»، زنجاني، ج 2، ص 519 .

96) مسائل علي بن جعفر و مستدركاتها، ص 69.

97) منتهي الآمال، ج 2، ص 187.

98) مهاجران آل ابي طالب، ابراهيم بن ناصر بن طباطبا، ترجمه محمدرضا عطايي، ص 303؛ عمدة الطالب، ص 233.

99) همان.