امامزاده شاه ابراهيم


بقعه مورد نظر مدفن شاهزاده ابراهيم موسي است كه در جانب شرقي شهر و تقريبا در يکصد و پنجاه متري صحن و سراي منتسب به علي بن جعفر(ع) قرار دارد و از آثار باستاني اصيل آراسته به گچبريهاي جالب و دست نخورده و به سبك قرن هشتم برهنه از رواق و بيوتات تابعه و از ابنيه تاريخي اين شهر بشمار مي آيد.



دركتاب(تاريخ مذهبي قم)(271)نوشته شده كه"نزديكي بقعه علي بن جعفر(ع) در وسط يك باغ سه بقعه و در روبروي آن يك بقعه ديگر بنام شاهزاده ابراهيم وجود دارد كه از نظر بناء و كتيبه و گچ بري جزو بناهاي نفيس و تاريخي است، چون تا چند قرن قبل راه قم به كاشان از اين باغ و بقعه ها ميگذشته اند و طبعا مسافران و جهانگرداني كه از قم بكاشان ميرفته اند باغ مزبور و گنبدهاي اطراف آنرا ديده واز اينجهت وصف باغ گنبد سبز و دو گنبد اطراف آن را كه بعضي از جهانگردان به مقبره شيوخ و علي بن جعفر(ع) و شاهزاده ابراهيم ناميده اند را مي توان در سفرنامه هاي مربوط بدوره صفويه تا اواخر قاجاريه كم و بيش مشاهده نمود".



متأسفانه با تمام گفتارهاي فوق بايد گفت كه در مورد مدفون در اين بقعه ميان علماء انساب و رجال و مورخين اختلاف است كه بشرح زير مي باشد.



مدفون در بقعه شاهزاده ابراهيم كيست؟



در كتاب(تاريخ قم)(272)سلسه نسب شريف اين امامزاده را از گچبري كه با خط ثلث نوشته شده بود را چنين مي آورد"قد أمرت بعماره هذه الروضه الرفيعه والمرقد المنيعه المشهد المنور المقدس المعطر للامام المعصوم الطاهر ابي القاسم ابراهيم بن احمد بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن الامام المفترض الطاعه اسد الله الغالب ابي الحسن اميرالمؤمنين صلوت الله و سلامه عليه و عليهم اجمعين و...".



يعني اينكه امامزاده مدفون در اين بقعه ابوالقاسم ابراهيم پسر احمد بن موسي(ع) معروف به شاه چراغ كه در شيراز مدفون است مي باشد.



و در كتاب(انوار المشعشعين)(273)مسطور است كه مدفون در بقعه نامبرده ابراهيم بن حسن بن حسين بن حسن افطس بن علي بن امام زين العابدين(ع) بوده مي باشد.



گرچه اين معني از جهت نام مدفون بالوح مزار و كاشي ها و كتيبه وفق ميدهد ولي از جهت نام پدر موافقت ندارد زيرا بنا بگفته انوار المشعشعين مدفون در آن بقعه ابراهيم و از احفاد حضرت امام سجاد(ع) است با اينكه در لوح مزار و كاشيها و گچبريها نام ابراهيم بن احمد بن موسي(ع) ضبط شده است.



بالنتيجه چون نمي توان بين لوح مزار و كاشيها و كتيبه با بيانات انوار المشعشعين و گفتار تاريخ قم و عمده الطالب و تواريخ ديگر(كه دليلشان ذكر خواهد شد) توافق داد ناچار بايد دو طرف قضيه را بطوري اثبات يا نفي نمود كه صاحب كتاب انوار المشعشعين خلاصه اظهار عقيده مي كند براينكه آنچه در لوح مزار و كاشيها و كتيبه بقعه نوشته شده غلط است و مدفون در آن بقعه ابراهيم از احفاد حضرت موسي بن جعفر(ع) نيست بلكه ابوالعباس احمد و از احفاد حضرت سيد سجاد امام زين العابدين(ع) مي باشد كه نسب او از قرار زير است: امامزاده ابوالعباس احمد بن محمد بن حسين بن حسن بن حسين بن حسن افطس بن علي بن امام زين العابدين(ع).



اما نظر علامه نسابه عباس فيض دركتاب خود(274)چنين است كه مي فرمايد: از نظر تاريخي مسلم مي باشد كه مدفون در اين گنبد ابوالقاسم ابراهيم بن احمد بن امام موسي الكاظم(ع) است زيرا در تاريخ قديم قم از هجرتش بسوي قم خبر داده و در كتيبه كمربندي بقعه هم كه در سال 805 هـ .ق گچبري شده است بنام و نسب وي تصريح گرديده است.



و دركتاب انجم فروزان(275)هم قائل بر اين شده است كه احتمال قوي ابوالعباس احمد(كه نسب آن گذشت) در كنار امامزاده ابراهيم مدفون باشد و شديدا نسبت به كسانيكه مدفن ابراهيم بن احمد بن محمد بن حسين بن حسن بن علي الاصغر ابن امام زين العابدين(ع) را بنا بگفته تاريخ قم مبني بر اينكه مدفنش را نزديك مشهد علي بن حسن العريضي مجاورت نهر سعد ميدانسته مقابله(276)كرده است.



بعد از آنكه تعيين گرديد فرزند شاه چراغ امامزاده ابراهيم در اين بقعه همراه با ابوالعباس احمد نواده امام زين العابدين(ع) مدفون است لازم ديده شد كه ابتداءا در مورد پاره اي از فضائل اخلاقي و علت ناميدن آنحضرت را به شاه چراغ بيان نمائيم.



علت نامگذاري امامزاده احمد بن موسي(ع)



به شاهچراغ و تعداد فرزندان او



قبل از آنكه علت نامگذاري اين امامزاده واجب التعظيم را به شاهچراع بيان نمائيم لازم ديده شد تا پاره اي از فضائل اخلاقي اين بزرگوار را بررسي كرده تا بهتر نسبت به حضرتش شناخت داشته باشيم(277).



بنا به نقل شيخ مفيد(ره) در كتاب(ارشاد)(278)، احمد بنموسي(ع) مردي فاضل و با ورع و محدث و كريم النفس و جليل القدر بوده و امام كاظم(ع) او را بر ديگر فرزندانش مقدم ميداشت و بعد از حضرت رضا(ع) عزيزترين فرزندانش بود، و مزرعه خود را كه به نام(يسيريه)(279)معروف بود بوي بخشيد.



و در كتاب"بدايع الانوار" از"لب الانساب" نقل شده كه جناب احمد بن موسي(ع) هزار قرآن بخط خود تحرير نموده و با پول آن غلام مي خريد و بعد آنها را آزاد مي نمود(280).



اسماعيل بن موسي(ع) برادر احمد(ع) مي گويد: وقتي پدرم با فرزندانش به مزرعه خود در حوالي مدينه ميرفت بيست نفر از خدم و حشم پدرم با احمد بودند، هرگاه احمد بر مي خواست آنها هم بپا مي خاستند و هر وقت احمد مي نشست آنها هم مي نشستند، و پدرم پيوسته به او نظر عنايت و مرحمت داشت و از او غافل نمي شد و همچنيندر ديد ما برادران محترم بود تا پير شد(281).



زمانيكه خبر شهادت موسي بن جعفر(ع) در مدينه منتشر شد، مردم مدينه جلو خانه ام احمد گرد آمدند، احمد بن موسي(ع) از خانه بيرون آمد و با جمعيت بطرف مسجد رسول خدا(ص) حركت كردند. چون احمد صاحب جلالت و عظمت خاصي بود و مخصوصا در عبادت ساعي و در ترويج دين كوشا بود مردم تصور كردند كه او امام و جانشين پدر خود است و با او بيعت كردند، پس از آنكه حاضر با احمد بيعت نمودند وي بالاي منبر رفت و سخنراني بسيار جالبي ايراد كرد و فرمود:



"ايها الناس كما انكم جميعا في بيعتي فإني في بيعه اخي علي الرضا(ع) واعلموا انه الامام والخليفه من بعد ابي وهو ولي الله والحجته والفرض علي وعليكم من الله ورسوله، طاعته واجب بكل ما يأمرنا".



"اي مردم، همانطوريكه شما در بيعت من هستيد من نيز در بيعت برادرم علي الرضا(ع) هستم، پس بدانيد كه او است امام و خليفه و حجت بعد از پدرم واو است ولي خدا و حجتش از ناحيه خدا و رسولش، بر من و بر همه شما اطاعتش واجب است وهر چه ما را فرمان دهد بايد پذيرا باشيم و اطاعت نمائيم".



حضار، سخنان احمد را پذيرفتند و احمد در جلو جمعيت پشت سر او از مسجد خارج و روانه خانه امام هشتم(ع) شدند و در خانه امام رضا(ع) با حضرتش تجديد بيعت نمودند و امام(ع) از احمد تقدير كرد و برايش دعا فرمود، و احمد همواره در خدمت امام رضا(ع) بودتا آنكه مأمون حضرت را به خراسان طلبيد و ولايتعهدي را بعهده اش گذاشت(282).



احمد بن موسي(ع) در حجاز به سيدالسادات و در ايران به شاه چراغ معروف مي باشد، اما علت نامگذاري آن به سيدالسادات به جهت عبادت و جلالت و وثاقتش بوده ولي چه علتي باعث گشته كه او را به شاه چراغ گفته اند را در عبارات ذيل بررسي مي كنيم.



مرحوم علامه مجلسي در بحار آورده است كه احمد بن موسي(ع) تصميم گرفت در خراسان خدمت حضرت رضا(ع) برسد، سادات و بني هاشم كه از تصميم وي آگاهي يافتند گروه زيادي همراه او حركت كردند و ظاهرا از طريق عراق و بصره بطرف شيراز رفتند.



مأمون كه از حركت سادات با خبر شده بود به هراس افتاد و به تمام حكام و استانداران مسير خراسان نوشت كه از آمدن سادات جلوگيري كنند.



هنگاميكه خبر ورود ايشان به سرزمين فارس، به گوش(قتلغ خان) استاندار شيراز رسيد سپاهي ترتيب داده و براي نبرد با احمد بن موسي(ع) به خارج از شيرازي گسيل و آمده نبرد شد.



سپاه قتلغ خان در هشت فرسخي شيراز و نقطه اي به نام(خان زينان) با احمد بن موسي(ع) و همراهانش مواجه گرديد و جنگ سختي روي داد.



در گرما گرم نبرد، يكي از نظاميان قتلغ خان فرياد بر آورد،(اگر شما به قصد ديدار حضرت رضا(ع) به اين سفر و اين سرزمين آمده ايد، او ديگر در ميان ما نيست، او درگذشته است).



پس از انتشار خبر شهادت امام رضا(ع) غالب همران احمد بن موسي(ع) پراكنده شدند و تنها تعدادي از برادران و اقوام نزديكش از او جدا نشده و تا آخر مقاومت كردند.



نظر به اينكه ديگر امكان بازگشت به حجاز نبود، ناگزير راه شيراز را در پيش گرفت، سپاه دشمن او را دنبال كردند، و در نقطه اي كه قبر شريفش الآن هست، او را به شهادت رسانيدند(283).



پيكرپاك و مطهر حضرت احمد بن موسي(ع)، فرزند بلافصل امام كاظم(ع) مشهور به(شاه چراغ) در شيراز بعد از 450 سال تر و تازه پديدار گشت و به اين وسيله محل قبرش شريفش مشخص گرديد، چون در دوره سلاطين ديالمه كه تا حدي طرفداران اهل بيت عصمت و طهارت(ع) از حالت تقيه بيرون آمده بودند صلحاء و عباد شيراز در مقام يافتن مرقد مطهر آن شاهزاده عظيم الشأن بر آمدند.



در زمانيكه مشغول تجسس و تفحص مرقد منور آنشاهزاده والاتبار بودند پيرزن صالحه اي نزد عضدالدوله ديلمي سلطان فارس آمد و عرض كرد در حوالي منزل من تپه اي است كه در روي آن نيمه شبهاي چراغي روشن ميشود كه مانند مشعل پرنوري مي درخشد و همينكه بمحل روشنائي ميروم چيزي ديده نمي شود شاه از رجال و درباريان خود و بعضي از علماء و شيوخ شيراز دراين باب تحقيقاتي بعمل آورد و چيزي دستگيرش نشد و گفتند كه چون گوينده پير زن فقيري است شايد در نظر گرفته كه بدين وسيله استفاده بنمايد.



شاه متقاعد نشد و فرمود كه من از بيانات اين زن بوي حقيقت ميشنوم و تصميم اتخاذ كرد كه خود شخصا به اين قضيه رسيدگي كند تا صحت و سقم مطلب را كشف نمايد لذا شبانگاه به منزل آن پيرزن رفته و در آنجا استراحت مي كند.



عضدوالدوله مقارن نيمه شب بخواب رفت و آنزن صالحه مترصد روشن شدن چراغ گرديد همينكه بطريق شبهاي گذشته نور چراغ ظاهر شد ببالين شاه دويد و سه مرتبه عرض كرد: شاه ـ چراغ ـ شاه چراغ ـ شاه چراغ يعني اي شاه چراغ روشن و هويدا شده است.



عضدوالدوله از خواب جسته و صدوق اظهارات آن زن صالحه را مشاهده نمود و برخاست بمحل چراغ دويد و با كمال تعجب ديد كه روشنائي بكلي محو گرديد و با ترك آن نقطه باز چراغ روشن گرديد، هفت مرتبه روشن شدن چراغ و رفتن شاه بدان نقطه تكرار شد، تا اينكه مقارن طلوع صبح صادق ديگر چراغي ديده نشد.



پادشاه محل را علامت گذارده و روز بعد دستور داد كه تپه را بشكافند تا از آن سر مكتوم پرده برداشته شود و در نتيجه سرداب عظيمي گرديد كه جسدي درروي تختي درداخل آن گذارده شده بود و هيچكس جرئت وارد شدن سرداب و بررسي امر را نداشت.



شاه تحقيق امر را از شيخ عفيف الدين كه مردي زاهد و عابد و تارك دنيا بود را خواستار شده زاهد نامبرده آن شب را در عالم رؤيا ديده بودكه بزيارت حضرت امامزاده احمد بن موسي(ع) موفق شده است و لذا حتم كرد كه سرداب كشف شده مرقد مطهر آن امامزاده است لذا وضوء گرفت و لباسهاي پاكيزه پوشيد و وارد سرداب شد و از لوحي كه در نزد جسد بود و انگشتر آن حضرت كه بر روي آن حك شده بود:"العزه لله، احمد بن موسي" معلوم گرديد كه مشاهدات او در خواب از رؤياهاي صادقه بوده است.



عضدوالدوله از اين موفقيت فوق العاده، مسرور گرديد و امرنمود كه آن روز را تعطيل عمومي نموده، و براي اين موفقيت جشن عظيمي برپا نمود و تا سه روز نقاره خانه سلطنتي را نواختند و اولين بارگاه احمد بن موسي(ع) بدست اين سلطان براهنمائي شيخ عفيفت الدين برپا گرديد و حرم اين امامزاده به(شاه چراغ) مشهور گشت(284).



اما در چند كتب ديگر(285)پيدا شدن قبر شريف را به دست مقرب الدين مسعود بن بدر متوفاي 665 هـ .ق در هاليكه پيكر غرقه بخون شاه چراغ در محل فعلي اش بود را نسبت داده اند كه بايد گفت، شايد داستان فوق بعد از ويراني حمله سپاه مغول باشد چرا كه در اين حمله قتل و غارت و ويراني به اوج خود رسيده بود خصوصا در سپاه مغول چندين از مخالفين به چشم مي خورد و احتمال قوي نسبت به تخريب بقعه شاه چراغ از تشويق و تحريك همين اشخاص صورت گرفته است. اما در مورد تعداد فرزندان شاهچراغ به اتفاق علماء انساب و رجال و مورخين آن حضرت فرزند مذكور نداشتند و براي وي چند دختر نام برده اند.



مؤلف كتاب(الشجره المباركه)(286)دركتاب خود مي نويسد:



"وأما الذين اتفقوا علي أنهم ما اعقبوا فهم عشره: احمد، و جعفر الاكبر، و داود، و محمد، و سليمان، و يحيي، والفضل، وعلي، وعبدالرحمن، والقاسم".



يعني از فرزندان امام موسي كاظم(ع) كه علماء انساب اتفاق بر عدم نسل آنها نظر داده اند، ده تن كه يكي از آنها جناب احمد بن موسي(ع) مي باشد، اما سؤالي اينجاست كه چگونه براي جناب امامزاده احمد(ع) فرزندي بنام ابراهيم در اين شهر بنا به قول صاحب تاريخ قم وارد شده و بقعه اي هم دارا مي باشد، لذا بجهت اينكه مشكل حاصله بطريقي حل گردد، بايد گفت كه شاهزاده ابراهيم تنها فرزند ذكور احمد بن موسي(ع) را بلانسل تصور نموده اند كه در جاي خود صحيح مي باشد.



و از طرفي نظر حضرت آيه الله العظمي علامه علم رجال آقا سيد موسي زنجاني حفظه الله چنين است كه براي جناب احمد بن موسي(ع) دو فرزند ذكور بوده و اعقابي از آنها موجود مي باشند، كه متأسفانه علماء انساب خصوصا از قرن پنج به بعد، نوعا از ذكر آن غافل بوده اند.



بهرحال، در اينكه جناب ابوالقاسم ابراهيم بن احمد بن موسي(ع) در چه روز و سالي وفات يافته، مؤلف كتاب تاريخ قديم قم تعرض آن نشده و هيچ مدركي هم بر تاريخ تولد و وفات و يا شهادت وي در دست نيست.



توصيف گنبد و بارگاه امامزاده شاه ابراهيم



تاريخ بناي اين بقعه در سال 805 هـ .ق است كه برهنه از رواق و بيوتات مي باشد ولي در بعضي از مقالات و نشريات به تاريخ 721 هجري كه دركتيبه كاشيكاري سر درب ورودي بقعه نوشته شده بناي گنبد را به نيمه اول قرن هشتم دانسته اند و همچنين در طرف ديگر آن كتيبه تاريخ 127 هجري نوشته شده بود كه احتمالا همين صحيح باشد زيرا طبق متداول آن زمان، صفري را از طرف راست آن مي داندخته اند يعني تاريخ واقعي اين كاشيكاري 1270 هـ .ق است زيرا كاشي كار آن طاهر قصاع است كه دو اثر ديگر از او درمشاهده منور علي بن جعفر(ع) قم و شاهزاده اسماعيل بيدقان كه تاريخ بناء آنها در سال 1268 و 1269 و در هر سه مكان اين يك بيت شعر كه سروده خود او ميباشد در پايان كتيبه ها نوشته شده كه چنين است:



طاهر بود ضعيف تر از مور روزگار دستش بروز حشر بدامان هشت و چار



بنابراين بايد تاريخ 721 را معكوس تاريخ واقعي دانست و تاريخ 127 را هم با افزايش يك صفر كه اسقاط شده است 1270 هـ .ق خواند تا ميانه اين دو تاريخ جمع شو و اختلاف از بين برود.



اما ساختمان اين قبه و بارگاه در سال 805 هـ .ق بپايان رسيده كه تزيينات ممتاز گچبري خود را بدون نياز به تعمير و تجديد از سه قرن گذشته تا حال حفظ كرده است.



بر فراز بقعه گنبدي است هرمي شانزده تركي به ارتفاع شش متر مزين به كاشيهاي فيروزه فام كه حدودا 25 سال قبل تعمير و تجديد شده، كه در قسمت بالاي هر ضلع نام جلاله و زير آن اسم حضرت محمد(ص) و پائين تراز آن نام علي(ع) با كاشي الوان چيده شده است كه اين گنبد داراي عنقي نمابندي به ارتفاع دو متر از آجر و كاشي تعميري است.



اما در جلوي بقعه كه مدخل اصلي آن مي باشد تالاري است كه با پوشش تخت بر فراز ستونهاي از سنگ استوانه اي مي باشد كه در جبهه شمالي وشرقي قطر و پوشش كتيبه ايست از كاشي بخط نستعيلق سفيد بدين عبارت:



"بسم الله الرحمن الرحيم ولايه علي بن ابيطالب حصني فمن دخل حصني امن من عذاب يحضرت شاهزاده ابراهيم بن شاهزاده احمد بن حضرت موسي بن جعفر(ع)".



روبروي همين ايوان مسجدي است كه بنام مسجد مسلم بن عقيل(ع) بناء نهاده شده كه بناهاي بعد از انقلاب مي باشد و تعميرات ديگري از جمله ساختن ضريح آلمينيوم و نصب آن را در چند سال قبل و همچنين توسعه صحن و ديواركشي اطراف صحن مذكور را مي توان يادآور شد.

پاورقي

(271)ـ تاريخ مذهبي قم صفحه 27 با اندكي اضافات.



(272)ـ تاريخ قم صفحه 119 و گنجينه آثار قم جلد 2 صفحه 368.



(273)ـ انوار المشعشعين جلد 1 صفحه 224.



(274)ـ گنجينه آثار قم جلد 2 صفحه 362.



(275)ـ انجم فروزان جلد 1 صفحه 161.



(276)ـ كتاب گنجينه آثار قم جلد 2 صفحه 363.



(277)ـ ما در كتاب مستقلي كه در مورد امامزادگان مدفون در استان فارس خواهد بود، بطور مبسوط از فضائل اخلاقي و اعتقادي و شجاعت و تاليفات و زندگاني اين امامزاده واجب التعظيم قلم خواهيم زد انشاء الله.



(278)ـ ارشاد شيخ مفيد صفحه 303 و رجال سيد بحرالعلوم جلد 2 صفحه 115.



(279)ـ يسيره هم نوشته اند.



(280)ـ نقل از كتاب منتخب التواريخ صفحه 468 و ناسخ التواريخ موسي بن جعفر(ع) جلد 7 صفحه 150 و روضات الجناب جلد 1 صفحه 13 و رجال سيد بحرالعلوم جلد 2 صفحه 114، اعيان الشيعه جلد 3 صفحه 191. تحفه العالم جلد 2 صفحه 130 بحارالانوار جلد 48 صفحه 307.



(281)ـ اعيان الشيعه جلد 3 صفحه 191. رجال بحر العلوم جلد 2 صفحه 115. منتخب التواريخ صفحه 468 ارشاد مفيد صفحه 303. شاگردان مكتب ائمه جلد 1 صفحه 145.



(282)ـ بحارالانوار جلد 48 صفحه 308.



(283)ـ بحارالانوار جلد 48 صفحه 308. گرچه بطريقي ديگر هم شهادت آنحضرت را نقل نموده اما ما بجهت اختصار از ذكر آنها صرفنظر كرده و انشاء‌الله در آينده نزديك به شرح زندگاني مبسوط و جامع اين بزرگوار در مجلدات ديگر اين كتاب خواهيم پرداخت.



(284)ـ نقل از كتاب ارزشمند قيام سادات علوي صفحه 192.



(285)ـ شد الازار صفحه 289. بحارالانوار جلد 48 صفحه 309 ريحانه الادب جلد 3 صفحه 168 شبهاي پيشاور صفحه 120 و شيراز شهر جاويدان صفحه 577.



(286)ـ الشجره المباركه صفحه 77 و سراج الانساب صفحه 72.