ساير امامزادگان مدفون در حرم حضرت معصومه(ع)


همانطوريكه بيان گرديد پس از رحلت جانگداز فاطمه معصومه(ع)، موسي بن خزرج و اهالي قم جسد مطهره آن بي بي را با مقدماتي كه گفته شد در ملك شخصي موسي كه باغي بود دفن نمودند و بعدها موسي باغ مزبور را هم براي گورستان عمومي وقف نمود كه بنام مقبره و گورستان بابلان خوانده شده از اين رو بمرور زمان جمع كثري از ذريه پاك رسول الله(ص)"امامزادگان" و صحابه و محدثين كبير در آن دفن شدند و گنبدهاي زيادي در ازمنه مختلف بر سر آن قبور بنا گرديد"تا جائيكه در نقشه اي از سياحان خارجي كه در دوره صفوي ترسيم شده بود حدود نوزده قبه كوچك و بزرگ نمودار بوده" را نوشته اند.



اما از كتاب تاريخ قم چنين برمي آيد كه در مجاورت قبه فاطمه معصومه(ع) دو قبه ديگر كه چسبيده به هم بوده ساخته شده است و در هر يك از آن قباب حدود سه تا چهار تن مدفون بوده اند و بنقل از كتاب"گنجينه آثار قم"(182)ميرابوالفضل عراقي در سال 447 هـ .ق جدار آن سه بقعه را برداشته و پايه ها و اساس هر يك از باقي گذاشت تا محل دفن هر يك به تفصيلي كه خواهد آمد معلوم باشد و برفراز آنها يك گنبد وسيع بطوريكه كليه قبور موجوده در آن سه بقعه را زير بگيرد بنيان نمود.



اسامي مدفونات در ضريح حضرت معصومه(ع):



1ـ(حضرت معصومه(ع)) دختر امام موسي كاظم(ع).



2ـ ام محمد دختر موسي المبرقع بن امام جواد(ع).



3ـ ام قاسم، دختر علي كوكبي.



4ـ ميمونه، دختر موسي المبرقع بن امام جواد(ع).



5ـ ام اسحق جاريه محمد بن موسي المبرقع بن امام جواد(ع).



6ـ ام حبيب، جاريه ابوعلي نوه امام رضا(ع).



طبق نوشته مؤلف تاريخ قم، قبه اول بر فراز قبر مطهره حضرت معصومه(ع) و قبور ام محمد و ام اسحاق قرار داشت و قبه دوم بر فراز قبر ام حبيب، ام قاسم و ميمونه(183) خواهر حضرت معصومه(ع) قرار گرفته بود.



اما همانطوريكه گفته شد نظر مرحوم علامه نسابه عباس فيض در كتاب گنجينه آثار قم(184)خلاف اني قول است وي قائل است كه در:



قبه اول:



1ـ فاطمه معصومه(ع). 2ـ ميمونه خواهر حضرت معصومه(ع). 3ـ ام محمد بنت موسي بن امام جواد(ع). 4ـ ام اسحق جاريه محمد بن موسي المبرقع بن امام جواد(ع).



اما اينكه مرحوم عباس فيض دراين قبه، ميمونه دختر امام موسي كاظم(ع) و خواهر امام رضا(ع) را مدفونه مي داند نظر به فرمايش مرحوم شيخ عباس قمي در كتاب"منتهي الآمال"(185) و همچنين نقل از كتاب انوار المششعين و او هم از صاحب كتاب بدايع الانوار نقل مي كند كه او هم از كتاب"انساب مجدي" كه يكي از كتابهاي معتبر در علم انساب است، مي نويسد كه ميمونه دختر حضرت امام موسي كاظم(ع) و خواهر حضرت فاطمه معصومه(ع) همراه و همسفر خواهر خود بوده و يكجا بقم آمده اند(186)كه ما در بحث دلائل همسفر نبودن هيچكدام از برادران يا خواهران آن بي بي در هجرتشان از مدينه به ساوه ذكر نموده ايم و باز هم تكرار مي نمائيم كه آنحضرت با كاروانهائيكه به خراسان عازم بودند با داشتن يك كنيز و يك خادم به طور ناشناس هجرت نموده اند لذا نمي توان قول اخير را قبول نمود مگر اينكه ميمونه دختر موسي المبرقع باشد.



همچنين مرحوم علامه فيض اضافه مي نمايد كه محتمل است، ام حبيب بنت احمد بن موسي بن امام جواد(ع) در جوار فاطمه معصومه(ع) مدفون باشد چنانچه در انوار المشعشين هم مدفن او را يا در مقبره بابلان و يا در مشهد محمد بن موسي المبرقع دانسته است چنانكه ما در اول اين سطور به نقل از تاريخ قم نوشته ايم كه ام حبيب در قبه دوم مدفون بوده است.



قبه دوم:



1ـ ميمونه بنت موسي بن امام جواد(ع).2ـ ام حبيب جاريه محمد ابومحمد الاعرج بن احمد بن موسي بن امام جواد(ع). 3ـ ام قاسم دختر علي كوكبي. 4ـ زينب بنت امام جواد(ع).



اما دليل مدفون بودن زينب در قبه دوم از طرف مرحوم عباس فيض چنين است كه علامه مجلسي در كتاب السماء و العالم از بحارالانوار پس از نقل خبر هجرت فاطمه معصومه(ع) از مدينه و بيماري او در ساوه و حركت به جانب قم و رحلت وي در اين شهر و دفن او در باغ بابلان چنين گفته كه بني علي قبرها من البواري سقفا الي ان بنت زينب بنت الجواد(ع) قبه عليها" يعني: زينب دختر حضرت جواد بر روي قبر عمه خود فاطمه معصومه(ع) قبه اي بعد از آنكه سقفي از بوريا بوده، بنا كرده است(187)و صاحب تاريخ قم تصريح نموده اولين كسي كه از سادات رضويه بقم آمدند، از كوفه ابوجعفر موسي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر(ع) بود و بعد از او خواهرانش زينب و ام محمد و ميمونه دختران محمد بن علي"امام جواد(ع)" در طلب او از كوفه بقم آمدند الخ"(188).



پس بنابر اين سه تن از دختران امام جواد(ع) بنابر قول صاحب تاريخ قم به اين شهر هجرت نمودند و زينب كه صاحب تاريخ از آن نام مي برد خواهر محمد و دختر موسي بوده است(189)و بعدا خواهيم گفت كه مؤلف تاريخ قم در مورد تعداد فرزندان امام جواد(ع) اشتباهي نموده است.



قبه سوم:



1ـ بريهه دختر موسي بن امام جواد(ع). 2ـ ام حبيب دختر احمد بن موسي بن امام جواد(ع). 3ـ ميمونه بنت امام جواد(ع) اما اينكه مدفون بودن ميمونه را در جوار فاطمه معصومه(ع) دانسته مجرد نقل قول از تاريخ قم بود كه مي نويسد بعد از موسي بن محمد خواهران او ام محمد و ميمونه و... كه ما بعدا خواهيم گفت محمد بن موسي المبرقع به قم وارد شده است كه اين سه تن خواهران او بوده و ظاهرا در چهل اختران مدفونه مي باشند.



بعد از ذكر گروه نسواينكه در مقبره حضرت فاطمه معصومه(ع) دفن گرديده، بيان شد، سادات و امامزادگان ديگري تا سال تاليف تاريخ قم"378 هـ .ق" در مقبره بابلان دفن شده اند كه نام و نسبشان در آن تاريخ ثبت و ضبط شده است ما هم اسامي آن سادات جليل را ذكر مي نمائيم كه اسامي آن امامزادگان عبارتند از:



1ـ سيد ابوالحسن حسين بن الحسين بن جعفر بن محمد بن اسماعيل بن امام جعفر الصادق(ع).



2ـ حمزه بن احمد الرخ بن محمد بن اسماعيل بن محمد بن عبدالله الباهر بن امام زين العابدين(ع).



3ـ قبر فرزندش ابوجعفر محمد بن حمزه.



4ـ قبر فرزند ديگرش ابوالقاسم علي بن محمد بن حمزه.



5ـ علي بن حمزه برادر محمد بن حمزه.



6ـ ابوعلي احمد الخطيب الشجري ابن علي بن محمد بن عمر الشجري ابن علي بن عمر الاشرف ابن امام زين العابدين(ع).



7ـ قبر پسر او ابوجعفر محمد بن احمد الخطيب.



قبر پسر ديگرش ابومحمد حسن بن احمد الخطيب.



9ـ و فرزند ابومحمد حسن، بنام ابوعلي احمد بن حسن.



اين سادات جليل كه اساميشان ذكرگرديد در اطراف روضه فاطمه‌ معصومه(ع) بخاك سپرده شدند و داراي چندين قبه جداگانه بوده اند كه جزء بيوتات آستانه مباركه در آمده و هيچ اثري از قبول آن بزرگان نمايان نمي باشد قبل از آنكه وارد بحث جديد شويم لازم ديده شد در مورد سالم بودن جسد چند تن از مخدرات مدفونه در كنار مرقد منور فاطمه معصومه(ع) بعد از حدود ده قرن و تغيير نيافتن اجساد مطهر ائمه اطهار(ع) كه جزء‌عقايد حتمي و مسلم ما مي باشد و از برخي از احاديث استفاده مي شود كه جسد هيچ پيابري نمي پوسد، لذا رسول اكرم(ص) مي فرمايد:



"ان الله حرم لحومنا علي الارض، فلايطعم منها شيئا"(190).



"خداوند گوشتهاي ما را بر زمين حرام كرده، هرگز زمين چيزي از گوشت ما را نمي خورد".



و از امام صادق(ع) هم روايت شده است كه فرمود:



"ان الله عزوجل حرم عظامنا علي الارض وحرم لحومنا علي الدود ان يطعم منها شيئا"(191).



"خداوند استخوانهاي ما را بر زمين و گوشتهاي ما را بر كرمها حرام كرده، آنها هرگز چيزي از گوشت ما را نمي خورند".



اما در مورد اشخاص مؤمن و صالح كه در طول تاريخ اجساد بسياري از آنها به صورت تر و تازه كشف شده، در روايات وارده از خاندان عصمت و طهارت(ع) به اعمالي اشاره شده كه آنها موجب مي شوند پيكر انسان در قبر نپوسد و با گذشت زمان تر و تازه بماند.



قطب الدين، ابوالحسين، سعيد بن هبه الله راوندي، متوفاي 573 هـ .ق كه قبر شريفش در صحن مطهر حضرت معصومه(ع) زيارتگاه خاص و عام است در كتاب پرارج"لب اللباب" از معصوم(ع) روايت مي كند كه فرمود:



"لا تبلي عشره: الغازي، والمؤذن، والعالم، وحامل القرآن والشهيد، والنبي، والمرأه إذا ماتت في نفاسها، ومن قتل مظلوما، ومن مات يوم الجمعه او ليلتها"(192).



"پيكرده طائفه در قبر نمي پوسد، اذان گويان، دانشمندان، حاملان قرآن، شهيدان، پيامبران، بانوانيكه در حال زايمان بميرند، كسانيكه به ستم كشته شوند، آنانكه در روز جمعه بميرند".



در اينجا تذكر اين نكته لازمست كه موارد ده گانه كه در حديث فوق اشاره شد، غير از نبوت بقيه موارد، علت تامه نيستند، بلكه معدات هستند، به اين معني كه هر يك از اين موارد نه گاهي مقتضي آن هست كه پيكر انسان در قبر نپوسند مگر اينكه شخص با اعمال ناشايست خود اين اقتضا را از بين ببرد.



بعد از ذكر اين مقدمه كوتاه بايد گفت كه در عهد ناصرالدين شاه(متوفاي 1313 هـ .ق) هنگاميكه مي خواستند كف حرم مطهر حضرت معصومه(ع) را با سنگهاي مرمر مفروش كنند، روزنه اي به سرداب مجاور حضرت معصومه(ع) باز شد دو تن از بانوان صالحه وارد سرداب شدند، پيكر پاك(ميمونه) و دو تن از كنيزان را تر و تازه مشاهده كردند.



تنها خبر مستندي كه در اين رابطه به دست ما رسيده، گذارشي است كه(آقاي ميرزا موسي فراهاني) بدون واسطه از(آقا حسين مجتهد قمي) ذكر كرده است كه مي فرمايد:



هنگاميكه كه حرم مطهر را با مرمر فرش مي كردند، در قسمت پائين پاي حضرت معصومه(ع) روزنه اي به سرداب مقدس باز شد.



ضروري به نظر مي رسيد كه افرادي انتخاب شوند و به داخل سرداب بروند و وضع آنجا را بررسي كنند، تا معلوم شود كه آيا نيازي به تعمير و مرمت هست يا نه؟ از اين رو دو نفر از بانوان صالحه انتخاب شدند، چراغي با خود برداشته به داخل سرداب رفتند.



اما معلوم شد كه اين سرداب هيچ ربطي به قبر مطهر حضرت معصومه(ع) ندارد، بلكه سردابي است در قسمت پائين پاي آن حضرت.



در اين سرداب سه پيكر پاك و مطهر آرميده بود، كه يكي بانو و دو تن ديگر كنيز و سياه بودند، آن بانوي مجلله در وسط، و دو كنيز سياه باگيسوان مجعد در پائين پاي آن بانو قرار داشتند اين سه پيكر پاك و مطهر به قدري تر وتازه بودند كه گوئي همين امروز روح از بدنشان مفارقت نموده است(193).



از بررسي كتب تاريخ معلوم مي شود كه اين بانوي مجلله(ميمونه) دختر امام جواد(ع) و يا ميمونه نواده امام جواد(ع)، دختر موسي مبرقع مي باشد كما اينكه در سطور قبلي هم ذكر نموديم زيرا صاحب تاريخ قم تصريح كرده كه قبه ملاصق به قبه حضرت معصومه(ع) بر سر تربت ميمونه بنا شده است(194).



و اما دو كنيز سياه كه در آن بقعه شريفه مدفونند عبارتند از:



1ـ ام اسحاق: كنيز محمد بن موسي مبرقع.



محمد پسر مبرقع به سال 296 هـ .ق در قم وفات كرده قبر شريفش در خيابان آذر زيارتگاه خاص و عام است و فرزندي از او بجا نمانده است(195).



2ـ ام حبيب: كنيز ابوعلي محمد بن احمد.



ابوعلي از تبار امام هشتم و از سادات جليل القدر است، كه روز يكشنبه سوم ربيع الاول 315 هـ .ق در قم درگذشته و دركنار محمد بن موسي مبرقع دفن شده است(196).



در پايان همانطور كه بيان گشت صاحب تاريخ قم تصريح نموده اين دو كنيز در حرم مطهر حضرت معصومه(ع) و در بقعه مجاور و ملاصق بقعه آنحضرت دفن شده اند(197)و درعظمت اين سه بانوي بزرگوار همين بس كه پس از 11 قرن بدن مباركشان هيچ تغيير نكرده است.



ذكر چند معجزه و كرامت از ناحيه مقدسه حضرت معصومه(ع)



هزاران مشتاق و علاقمند به خاندان عصمت و طهارت(ع) بادلي خالص از محبت و عشق و معنويت وافر، حاجات مشروعه خود را به محضر مباركه كريمه اهلبيت(ع) برده و مطلوب خود را از ناحيه مقدسه آنحضرت دريافت داشته اند و ارادتشان نسبت به اين خاندان جود و كرم مضاعف شده و ذكر و نقل معجزات و كرامات حضرت فاطمه معصومه(ع) نقل مجالس و محافل ديني و مذهبي و اخلاقي شده است، چرا كه معجزات و خوارق الآدات زيادي از ناحيه آن بي بي به منصه ظهور انجاميد كه ما بجهت اختصار و عدم تطويل كتاب چند مورد آن را از كتاب كريمه اهلبيت(ع) نقل مي نمائيم، باشد كه مورد قبول خوانندان گرامي قرار گيرد.



كرامت[1]



حضرت مستطاب آيه الله حاج سيد محمد باقر موحد ابطحي، فرزند مرحوم آيه الله حاج مرتضي موحد ابطحي"متوفاي 1413 هـ" و سبط اكبر مرحوم آيه الله حاج ميرزا محمد نقي موسوي اصفهاني، صاحب كتاب مكيال المكارم،"متوفاي 1348 هـ" و بنيانگذار مدرسه عليمه الامام المهدي، كرامات و عنايات فراواني از حضرت معصومه(ع) مشاهده كرده اند كه مؤلف كتاب كريمه اهلبيت(ع) تعدادي از آن كرامات را از نامبرده در كتابشان مزين نموده و ما هم اين كرامت را از كتاب مذكور نقل مي نمائيم.



ايشان فرمودند: هنگاميكه براي تحصيل به حوزه علميه قم مشرف شدم، پدرم توسط عمه ام به من پيغام داد كه هر چه حواله كني نكول نمي شود، ولي من بنا داشتم كه نيازهاي خود را به احدي جز خدا و حضرت بقيه الله ارواحنا لتراب مقدمه الفداء اظهار نكنم و نمي خواستم از كسي قرض بخواهم.



در مسير راه قصابي بود كه هميشه از ايشان دو سير گوشت مي گرفتم، و آن وقت دو سير گوشت چهار ريال و ده شاهي بود، روزي به ايشان گفتم: دو سير گوشت بده پولش را فردا مي دهم، گفت: گوشت را نيز فردا ببر. اين قضيه در من خيلي اثر كرد و تصميم گرفتم حدالامكان از كسي تقاضاي نسيه نكنم.



اول هر ماه شهريه را مي گرفتم، اول كتابهاي مورد حاجت را مي خريدم، فقط سه تومان به عنوان هزينه يكماهه از آن برمي داشتم.



يكبار شديدا دچار مشكل اقتصادي شدم، يك شب را با نان خشك سپري كردم، شب بعد ده شاهي انجير گرفتم، روز بعد احساس كردم كه زانوهايم مي لرزد، ترسيدم كه به اهلاك نفس برسد و لذا شب به حرم مطهر مشرف شدم، در آن ايام درب منبت كاري شده اي در طرف بالاي سر حرم مطهر بود، رفتم جلو در، رو به ديوار ايستادم و عرض كردم:"عمه جان: هركس از خانه پدر فرار كند به خانه عمه اش پنا مي برد، مرا پدرم به خانه عمه فرستاده تا در سر سفره عمه از فيوضات بي كرانش برخوردار باشم، و من دو شب است كه چيزي نيافتم بخورم".



همين طور كه رو به ديوار با عمه ي سادات رازدل مي گفتم، كسي از پشت دستهايش را برشانه ام نهاد و مبلغي در حدود چهارصد تومان در دستم گذاشت و گفت:"بگير".



در آن ايام چهارصد تومام مبلغ زيادي بود، بالاترين شهريه حوزه در ماه 27 تومان بود، من نپذيرفتم و گفتم:"اين را به كسي كه مستحق است بدهيد".



به خدمت بي بي عرض كردم اين پول تمام ميشود و بايد دوباره بيايم و از محضرتان تقاضا كنم، طوري به من عنايت كنيد كه مستمر باشد و زود زود براي مال دنيا به محضر شما مراجعه نكنم.



به مدرسه خود برگشتم، آن شب را هم گذاراندم، فردا از فرط گرسنگي بقالي كه در كوچه مدرسه حجتيه بود مراجعه كرده، 200 گرم برنج ومقداري روغن نسيه گرفتم.



غدا مهيا شد، اذان گفتند، اول نماز را خواندم، سپس سراغ غذا رفتم، ديدم فضله موشي روي پلو خود نمائي مي كند، غذا را دور ريختم و مدتي استراحت كردم.



نزديك مغرب از مدرسه بيرون آمدم هنوز به حرم نرسيده بودم با يكي از آشنايان مصادف شدم كه از اصفهان مي آمد.



يك كيسه سيب دستش بود، آن را با يك دسته پول به من داده چون از گرسنگي بي تاب شده بودم همانجا نشستم و عبا را به سركشيدم، تعدادي از سيبها را خوردم و بقيه را به حجره بردم، پولها در حدود يكهزار تومان بود.



چهار سال بعد، آن شخص به من گفت: من در آن شب خواب ديده بودم كه شما در آسمان صحبت ميكنيد، صبح به پدرم گفتم كه فلاني را در خواب ديدم و توي آسمان صحبت مي كرد، پدرم گفت: زود خودت را به قم برسان و او را درياب، و لذا من از اصفهان حركت كردم و به قم آمدم و به خدمتتان رسيدم(198).



كرامت[2]



حاج آقا ابطحي داستاني را از آقاي حاج شيخ اسماعيل، اهل اصطهبانات شيراز، نقل كردند كه متن داستان به شرح زير است:



"در ايام جنگ اقامتم در محل مشكل شد به قم آمدم، خدمت مرحوم آيه الله العظمي گلپايگاني(ره) رسيدم، پرسيدند: آمده ايد كه بمانيد يا برگرديد، گفتم: آمده ام در زير سايه اين بي بي بمانم، ولي احتياج به سرپناهي دارم كه خانواده ام صدمه نخورد ولي هيچ امكانتي ندارم، البته به محضر مقدس امام زمان ـ ارواحنا فدا ـ متوسل شده ام.



مرحوم آيه الله گلپايگاني(ره) فرمود:"البته حضرت بقيه الله ـ ارواحنا فدا ـ حجه الله است و تمام جهان هستي تحت فرمان اوست، ولي در اينجا صاحب خانه حضرت فاطمه معصومه(ع) مي باشند، شما بر كريمه اهلبيت(ع) وارد شده ايد، برويد به حرم مطهر و از صاحب خانه بخواهيد كه سرپناهي به شما عنايت كنند".



آقاي حاج شيخ اسماعيل مي گويد: من رفتم به حرم مطهر و از كريمه اهلبيت(ع) تقاضا نمودم كه سرپناهي براي من عنايت كنند، از حرم بيرون آمده با شخصي مصادف شدم، مرا به خانه اي راهنمائي كرد كه مناسب وضع من بوده آن را به مبلغ يكصد و چهل هزار تومان معامله كرديم.



به خدمت آيه الله گلپايگاني(ره) رسيدم و شرح ماجرا را گفتم، ايشان مبلغي در حدود سي هزار تومان مرحمت كردند و فرمودند: كسي پيدا كنيد كه به شما قرض بدهد، خدا كريم است.



به محضر حضرت معصومه(ع) شرفياب شدم و گفتم: بي بي من از شما كسي را مي خواهم كه به من بقيه پول را قرض دهد، از حرم بيرون آمدم به وسط صحن نرسيده بودم كه يك نفر از آشنايان مصادف شد و گفت: ترا محزون مي بينم، ماجرا را گفتم، گفت: من حاضرم به شما قرض بدهم، همان روز بقيه پول خانه را به من قرض داد و ما خانه را تحويل گرفتم و راحت شديم.



روزي كه قول داده بودم قرض خود را پرداخت كنم چيزي در بساط نداشتم، باز به محضر ولي نعمت خود مشرف شدم و عرض كردم:"اي بي بي دو عالم من خود به اينجا نيامدم، مرا به اينجا فرستادند و امروز موعد قرضهاي منست، از شما كسي را مي خواهم كه آنرا تبرعا به من بدهد".



از حرم بيرون آمدم، در صحن مطهر يكي از آشنايان رسيد و گفت: ترا چه شده كه محزون مي بينيم؟ گفتم من چنين داستاني دارم، گفت: چقدر از پول خانه را بدهكاري هستي؟ گفتم: در حدود نود هزار تومان. گفت: من مي دهم، او نيز همه ي پول را يكجا داد، ومن سر موعد قرض آن شخص را پرداخت كردم، و براي هميشه راحت شدم"(199).



كرامت[3]



آقاي سيد مهدي صحفي مي نويسيد:



"در محضر مبارك مرحوم آيه الله حاج سيد محمد محقق يزدي"داماد" به عنوان عيادت مشرف بوديم، سخن از كرامتهاي حضرت معصومه(ع) به ميان آمد.



آيت الله داماد فرمودند: چيزي را كه من به چشم خود ديدم اينستكه: روزي در مدرسه فيضيه در جلو پله هايي كه از آنجا به صحن مطهر حضرت معصومه(ع) وارد مي شوند، يك نفر را ديدم كه از پاناتوان است و مي خواهد به زيارت مشرف شود، ولي نمي تواند از پله ها بالا برود.



يكي از رفقا به نام آقا شيخ جواد، را كه آنجا حاضر بود، صدا كردم و گفتم: اين بنده خدا مي خواهد به زيارت برود و نمي تواند از پله ها بالا برود، بيا تا او را كمك كنيم، آمد زير بغلهايش را گرفتم و از پله ها بالايش برديم و او را به صحن مطهر رسانديم، آنگاه او را به حال خود گذاشتم و رفتيم، فردا ديدم نقاره خانه را مي گويند، گفتند: بي بي يك نفر را شفا داده است.



ديدم همان بنده خداست كه صحيح و سالم روي پاهاي خود ايستاده است، خدام حرم به او اصرار مي كردند كه او را به نزد متولي باشي ببرند ولي او نمي پذيرفت و مي گفت:



من از اطراف قزوينم، آمدم شفا بگيرم والحمد لله شفايم را گرفتم، با متولي باشي چه كار دارم؟ بالاخره هر چه اصرار كردند، او نپذيرفت و به نزد توليت آستانه مقدسه نرفت"(200).



كرامت[4]



مرحوم حاج ميرزا محمد تنكابني، متوفاي 1302 هـ تاليفات فراواني دارد كه اسامي 212 جلد آنها را در كتاب"قصص العلماء" آورده است.



كتاب قصص العلماء چنانكه از عنوانش مبرهن و پيداست، در مورد شرح حال علماي اعلام تأليف شده است، مرحوم تنكابني در اين كتاب به سبك علماء قديم شرح حال خودش را نيز نوشته است.



او در ضمن شرح حال خويش به عناياتي از حضرت معصومه(ع) اشاره كرده، كه دو نمونه آنرا دراينجا مي آوريم.



در ساليكه براي زيارت حضرت فاطمه دختر موسي بن جعفر(ع) ملقب به حضرت معصومه(ع) به قم مشرف شدم، كيسه اي داشتم كه مخصوص پول طلا بود، همواره مقدار معيني طلاي مسكوك در آن مي گذاشتم و همراه خودم مي بردم.



در يك شب جمعه اي دو اشرفي طلا در آن كيسه نهادم و براي آستان بوسي دختر باب الحوائج به حرم مشرف شدم.



در حرم مطهر به دلم گذشت كه به يكي از خدام هديه اي بدهم، چون هوا تاريك بود به جاي دو روپيه، دو اشرفي طلا را به او داده بودم.



هنگاميكه به منزل مراجعت كردم، كيسه پول طلا را خالي يافتم و متوجه شدم كه اشرفي ها را سهوا به جاي روپيه داده ام.



صبح هنگامي كه مي خواستم از منزل بيرون بروم آن كيسه را برداشتم كه تعدادي اشرفي در آن بگذارم و براي خرجي همراه خود بردارم، با كمال تعجب مشاهده كردم كه دو اشرفي طلا در آن هست.



من مطمئن هستم كه شب آن كيسه خالي بود و مطمئن هستم كه احدي در آن تصرف نكرده بود.



سپس ايشان اضافه مي كند كه اين قضيه دوبار برايم اتفاق افتاد(201).



كرامت[5]



مرحوم تنكابني عنايت ديگري در كتاب قصص العلماء خود به شرح زير نقل مي نمايد:



در يكي از تشرفهاي خود به عتبه بوسي حضرت معصومه(ع) همسرم و فرزندم به شدت مريض شدند و در بستر مرگ افتادند، به محضر دختر باب الحوائج عرض كردم: ما از راه دور به در خانه شما آمديم، ما هرگز توقع نداريم كه افسرده و دماغ سوخته از محضر شما برگرديم، همان لحظه هر دو مريض بهبودي يافتند و از آستانه مرگ برگشتند(202).



كرامت[6]



پس از فروپاشي نظام منحط كمونيستي، و گشوده شدن راه آذربايجان شوروي به روي ايرانيان و بالعكس، گروهي از مسئولين حوزه علميه قم به آذربايجان مي روند تا عده اي از جوانان مستعد را انتخاب كنند به حوزه عليمه قم آورده، با متد مناسبي آنان را آموزش دهند، تا به آذربايجان برگشته خلا فرهنگي شيعيان آن سامان را كه در مدت سيطره ظالمانه كمونيستها پديد آمده، در حد توان پركنند.



در نخجوان نوجواني به نام"حمزه" داو طلب اعزام به قم مي شود ولي مسئولين از پذيرش او پوزش مي طلبند، زيرا يكي از شرائط گزينش، نداشتن نقص عضو بود، كه متأسفانه يكي از ديدگان حمزه معيوب بود، و به چشم مي زد، و طبعا در رغبت مردم نسبت به يك سخنگوي مذهبي، داشتن چنين نقص عضوي اثر منفي دارد.



حمزه گريه فراوان مي كند كه چرا من با داشتن استعداد و علاقه سرشار از اين سعادت مرحوم شوم، پدرش نيز اصرار مي كند كه او را بپذيرند تا اثر روحي نامطلوب بر افكار او نگذارد.



مسئولان برخلاف شرط پذيرش، تحت تأثير عواطف انساني، او را مي پذيرند و همراه بيش از يكصد نفر از جوانان داوطلب او را به ايران مي آورند.



در تهران از اين جوانان پرشور آذربايجاني مراسم استقبال باشكوهي به عمل مي آيد، از طرف صدا و سيما و ديگر نهادها و ارگانها عكس و فيلم فراران برداشته مي شود.



يكي از فيلمبرداران طبق شيوه نكوهيده برخي به اصطلاح هنرمندان، همه اش دوربين را متوجه چشم برآمده حمزه مي كند، و دها بار ضمن مراسم استقبال، چشم معيوب حمزه را آگرانديسمان مي كند!



هنگاميكه اين جوانان داوطلب به حوزه عليمه قم مي آيند و دريكي از مدارس قم اسكان مي يابند، يك حلقه از آن فيلم به سرپرست مدرسه داده مي شود، تا در آرشيو مدرسه نگهداري شود، سرپرست مدرسه يك روز براي تنوع و سرگرمي اين جوانان به دور از وطن، اين فيلم را در سالن مدرسه به نمايش مي گذارد.



هر بار كه دوربين به طرف چشم حمزه نشانه مي رود شليك خنده از همشاگرديها و دوستان حمزه كه نوعا كم سن و سال بودند بلند مي شود.



در اين جلسه حمزه بسيار احساس حقارت مي كند و ديگر زندگي در نظرش بي ارزش و بي محتوا ميشود، حمزه تصميم مي گيرد كه رخت سفر بربندد و به وطن خود بازگردد، زيرا پس از اين جلسه او همه جا تحقير خواهد شد، و هر يك از اين بچه ها با ديدن او پوزخند تلخي خواهند زد.



لذا حمزه به حرم مطهر حضرت معصومه(ع) مشرف مي شود و بادل شكسته، اشك فراوان مي ريزد و عرضه مي دارد:"اي دختر باب الحوائج، من صدها فرسنگ راه آمدم كه در زير سايه شما درس بخوانم و مبلغ مذهبي بشوم، ولي نمي توانم اينهمه تحقير را تحمل كنم، و لذا ناگزيرم به شهر و وطن خود بازگردم و از نعمت مجاورت حرم شما محروم شوم".



حمزه عقده دلش را در پيشگاه كريمه اهلبيت(ع) بازمي كند و براي هميشه از حضرت معصومه(ع) خداحافظي مي كند.



چون از حرم بيرون مي آيد، با يكي از هم كلاسيهاي خود روبرو مي شود، به او سلام مي كند، او به عنوان ناشناسي سلام او را عليك مي گويد.



حمزه او را با نامش صدا مي كند، او برمي گردد و به سيماي حمزه خيره مي شود و مي گويد"حمزه! توئي!".



حمزه مي گويد: بلي، مگر چطور؟!



او مي گويد: پس چشم تو چه شد؟!



تازه حمزه متوجه مي شود كه از عنايات حضرت معصومه(ع) چشم معيوبش شفا يافته، او ديگر نه تنها تحقير نخواهد شد بلكه قامتش را مثل درخت سرو بلند خواهد كرد و به عنوان فرد سعادتمندي كه مورد عنايت كريمه اهلبيت حضرت فاطمه معصومه(ع) قرارگرفته پيش همگان عزيز و سرافراز خواهد بود، و هنگاميكه به آذربايجان سفر كند، يكي از معجزات خاندان عصمت و طهارت(ع) در آن ديار خواهد بود و بهترين سوغاتي كه مي توانسته براي پدر و مادرش به ارمغان ببرد به ويژه در ميان خويشان و آشنايان خود كه او را با چشم معيوب ديده بودند مي باشد.



حمزه فعلا يكي از مصلين سعادتند حوره علميه قم است، در مجالس و محافل شركت مي كند، با يك دنيا شور و شعف سرگذشت خودش را بيان مي نمايد و از كريمه اهلبيت(ع) هم شكر بي پايان ابراز مي دارد و درود بيكرانش را بر آستانش نثار مي كند.



گذشته از اين بيش از يكصد دانش پژوه آذري كه قبلا حمزه را مي شناختند، همان فيلم كذائي نيز موجود است و شاهد زنده و مستندي از گذشته حمزه مي باشد(203).



كرامت[7]



يكي از فضلاي حوزه عليمه قم در سال 1366 هـ .ش مبتلا به سرطان گلو مي شود، غده اي در زير گلويش ظاهر مي شود، در بيمارستان هزار تختخوابي تهران، نمونه برداري مي كنند و آن را در داخل شيشه اي به او مي دهند كه مورد آزمايش قرار بگيرد.



آن را بقم مي آورد، معلوم مي شود كه در قم وسيله اش نيست، دوباره به تهران مي برد، در تهران آزمايش مي كنند و آن را سرطان تشخيص مي دهند، او كه از نتيجه آزمايش بي خبر بود، نتيجه آزمايش را در قم به آقاي دكتر فيض نشان مي دهد، او مي گويد: زود برو تهران به فلان دكتر كه متخصص غدد مي باشد، مراجعه كن.



او به تهران مي رود و به آن دكتر مراجعه مي كند، و اظهار مي كند كه من عازم حج هستم، آيا ممكن است قرصي، چيزي به من بدهيد تا بعد از حج به خدمتتان بيايم.



دكتر مي گويد: كار شما خيلي مهم است، شما بايد شيمي درماني بشويد، ولي اگر مي خواهيد، برويد، تازه ايشان متوجه مي شود كه قضيه از چه قرار است، و لذا با دل شكسته و خاطر پريشان به قم مي آيد و مستقيما به حرم مطهر حضرت معصومه(ع) مشرف مي شود و عرض مي كند:



"اي كريمه اهلبيت! من 20 سال است كه در پناه شما و در زير سايه ي شما زندگي مي كنم، در اين 20 سال به ندرت اتفاق افتاده كه شبي در قم باشم و براي عرض ادب به محضر شما مشرف نشوم، حالا دست من دامان شما".



بسيار گريه مي كند و متوسل مي شود و به خانه اش مي رود.



شب در عالم رؤيا مي بيند كه سه تن بانوي مجلله از حرم مطهر به عيادت ايشان تشري فرما مي شوند و يك آقاي بزرگواري همراه ايشان مي باشد.



آن آقا مي فرمايد!"اين سه بانوي مجلله از حرم مطهر براي عيادت شما تشريف آورده اند".



يكي از آن سه بانو كه از دو بانوي ديگر به عظمت تر بود به او مي فرمايد:



"هيچ نارحت مباش، خداود ـ انشاء الله ـ شما را شفا عنايت مي فرمايد".



وقتي از خواب بيدار مي شود تسكين قلب پيدا مي كند و آرام آرام حالش خوب مي شود و هرگز نيازي به دكتر و درمان پيدا نمي كند و الآن با نشاط و سلامتي مشغول درس بحث مي باشد(204).



كرامت[8]



دختر مرحوم حاج سيدرضا برقعي در 12 سالگي به مرض حصبه مبتلا مي گردد، روز هفدهم آقاي دكتر مدرسي با تعبيرات يأس آوري به او مي فهماند كه ديگر چيزي از دست او برنمي آيد.



شب به حضرت معصومه(ع) متوسل مي شود، در عالم رؤيا خود را در يكي از ايوانهاي صحن مطهر(احتمالا ايوان ‌آئينه كاري شده) مي بيند، يكمرتبه قفلهاي حرم باز مي شود، بانوي بزرگواري از داخل ضريح بيرون مي آيد، با قامت بلند و موهاي بلند و جامه بلندي بر تن داشته، كه تا مچ پاها را پوشانيده بود مرحوم حاج سيدرضا چون از سادات برقعي بود هر وقت نام مقدس حضرت معصومه(ع) را مي برده، عمه جان خطاب مي كرده، و لذا دخترش نيز تا جمال مقدس بي بي را در عالم رؤيا مي بيند، دامنش را مي گيرد و عرض مي كند:"عمه جان! من مريضم، من شفايم را از شما مي خواهم".



آن خاتون دو سرا مي فرمايد:"نه، ترا شفا نمي دهم، زيرا تو در روزهاي عيد اول به ديدن مادربزرگت مي روي، بعد به زيارت من مي آيي".



عرض مي كند:"بعد از اين در اعياد اول به زيارت شما مشرف مي شوم، بعدا به ديدن اقوام خود مي روم".



اين علويه مي گويد: در آن هنگام حضرت معصومه(ع) دامنش را از دستم كشيد و فرمود:"برو شفا پيدا كردي".



چون بيدار مي شود مي بيند كه از بيماري سخت و جانكاه حصبه شفا يافته است.



اين علويه در همان شب و يا در شب ديگري حضرت بقيه الله ـ ارواحنا لتراب مقدمه الفداء ـ را در عالم رؤيا مي بيند، تعدادي اشرفي به او عطا مي كند و او زير تشك مي گذارد.



چون بيدار مي شود دنبال اشرفي ها مي گشت كه پدرش مي گويد: دخترم بيشتر از اين نگرد، من عوض آنها را بتو مي دهم.



اين كرامت باهره و عنايت را آيت الله شبيري بدون واسطه از همسر آن علويه(كه از معاريف قم مي باشد) براي نگارنده كتاب كريمه اهلبيت(ع) نقل فرمودند.



مؤلف مزبور بعد از نقل اين كرامت نتيجه مي گيرد كه زير همه ي ساكنان سرزمين مقدس قم از هر طبقه اي لازم است كه در روزهاي عيد نخست به محضر مقدس اين خاتون دو سرا شرفياب شوند، آستان ادب را ببوسند، عيد سعيد را تبريك بگويند، سپس به ديدار ديگر بزرگان از علماي اعلام، اقوام، همسايگان و آشنايان بروند.



همچنين در روزهاي سوگواري نخست به محضر مقدس اين بانوي مكرمه مجلله شرفياب شده، عرض تسليت گفته، وظيفه ي ولائي خود را به جاي آوردند، سپس به دنبال مجالس و محافل سوگواري بروند و انجام وظيفه نمايند(205).



كرامت[9]



داستان شفا يافتن آقاي احمد شيرين كلام را در حرم حضرت معصومه(ع) در چهل سال پيش، برادرش آقاي عباس شيرين كلام به نظم و نثر نوشته و آقاي صحفي آن را در كتاب خود درج نموده، كه ما فشرده آنرا در اينجا ذكر مي نمائيم.



روز عاشوراي 1332 هـ .ش از كسالت برادرم بسيار وخيم است، خويشان آنجا گرد آمده اند و يكي از سادات مشغول توسل و عزاداري است.



معلوم شد كه روز پنجم محرم در بين نماز مغرب و عشا طرف راست ستون فقرات از كار افتاده و معالجات تأثير نكرده است.



حتي براي خوردن آب به وسيله لوله اي آن را در دهانش مي ريختند، دو ماه تمام به حاذق ترين دكترها مراجعه شد، برخي از اساتيد دانشگاه چون پروفسور امير اعلم معاينات دقيق نمود، شوراي پزشكي تشكيل دادند و نتيجه اي حاصل نشد.



همه خويشان از بهبودي او نوميد شدند و مقدمات تجهيز و تدفين فراهم شده من تصميم گرفتم كه او را به قم بياورم، ماشين را تا در منزل برديم و چهار نفري او را روي دست گرفته در كف ماشين خوابانديم و به سوي كريمه اهلبيت(ع) حركت كرديم.



در حدود مغرب بود كه به دروازه قم(گردنه سلام) رسيديم، در همان شب اول با توسل به حضرت معصومه(ع) شفاي كامل يافت.



مدت 18 روز او را در قم نگه داشتيم، مجالس جشن برپا نموديم، مداحان اهلبيت(ع) به مديحه سرائي پرداختند، بعد از 18 روز با پاي خود صحيح و سالم به تهران رفت.



او كه خود را رهين منت حضرت معصومه(ع) مي ديد، ديگر اقامت در تهران را روانشمرد، از تهران كوچ كرد و در قم رحل اقامت انداخت(206).



كرامت[10]



مؤلف(انوار المشعشعين) از يكي از خدام حرم نقل مي كند كه عمويم به مرضي مبتلا شد كه انگشتهايش سياه گرديد، معالجات مؤثر نشد، قرار شد كه عمل كنند.



روزيكه قرار بود فردايش او را عمل كنند، عمويم گفت: امشب مرا در حرم بي بي تنها بگذاريد.



او را به حرم برديم و درهاي حرم را بستيم، او در كنار ضريح مشغول گريه و دعا و توسل بود.



و نزديك سحر صدايش شنيده شد كه مي گويد: در را باز كنيد حضرت مرا شفا دادند.



وقتي در را بازكردند با چهره بشاش و شاداب و خندان او مراجعه شديم چون از كيفيت شفا يافتنش جويا شديم گفت:



بانوي مجلله اي در عالم رؤيا تشريف فرماشدند و فرمودند: چرا ناراحتي؟ بيماري خود را شرح دادم و گفت: از خدا مي خواهم يا مرا شفا دهد و يا مرگم را برساند. آن بانوي بزرگوار گوشه مقنعه اش را به انگشتان من رسانيد و فرمود:"ترا شفا داديم".



عرض كردم شما كيستيد؟ فرمود:"چگونه مرا نمي شناسي در حاليكه از خدام من هستي؟ من فاطمه دختر امام موسي كاظم(ع) هستم(207).



كرامت[11]



در يكي از شبهاي احياي ماه مبارك بانوئي در حرم مطهر حضرت معصومه(ع) شفا يافت و خبرش در سطح شهر منتشر شد، به دلائلي ما نخواستيم به خودش مراجعه كنيم، فقط خلاصه آن را بر اساس نقل دهها نفر از اهالي نيروگاه كه او را مي شناسند و از داستانش آگاهي دارند مي آوريم:



همسر اين بانو تجديد فراش مي كند و شروع به ايذاء و اذيت اين خانم مي نمود، تا شايد او شخصا تقاضاي طلاق كند، او اظهار مي كند كه من هرگز تقاضاي طلاق نخواهم كرد، زيرا در اينصورت بچه ها به سرنوشت بدي مبتلا خواهند شد ولي با شما هم كاري ندارم، شما با همسر جديد خود خوش باشيد.



همسرش در ادامه ايذاي اين خانم، با چوب بر سر او مي كوبد و او يكي از ديدگانش را از دست ميدهد.



در شب احياء به حرم مطهر مشرف شده و متوسل به اين خاتون دو سرا مي شود، بعد از گريه و توسل فراوان خوابش مي برد، در عالم رؤيا حضرت معصومه(ع) تشريف فرما مي شوند و دست مبارك خود را بر چشم او مي كشند، اين خانم بيدار مي شود و مي بيند چشمش روشن شده است(208).



كرامت[12]



يكي از مداحان اهلبيت عصمت و طهارت(ع) مي گفت: همسايه اي داشتيم هر روز به مغازه ما مي آمد و به مواد خوراكي ناخن مي زد، هر چه به او مي گفتيم: اين كار را نكن، از يك طرف بخور تا سير شوي، به همه چيز دست نزن، گوش نميكرد، و چون سيد بود ما نمي خواستيم تندي كنيم.



يك روز آمد مرا بغل كرد وگفت: مرا حلال كن گفتم: مگر چه شده؟ گفت: ديشب در عالم رؤيا به حرم مطهر مشرف شدم، يكي از خدمه به من گفت: بي بي ترا كار دارد، به طرف ضريح مطهر شتافتم تا چشم به عمه ي سادات حضرت معصومه(ع) افتاد به من فرمود:"خجالت نمي كشي نوكر ما را اذيت مي كني؟!" من بسيار شرمنده شدم و توبه كردم و عذرخواهي نمودم و اينك آمده ام از شما حليت بخواهم(209).



كرامت[13]



يكي از كسبه قم نقل مي نمود كه: روزي در حرم مطهر مشغول زيارت بودم، بچه فلجي را پدر و مادرش به پاي ضريح آوردند.



از مشاهده وضع بچه آنقدر متأثر شدم كه حوائج خود را فراموش كردم، شروع كردم حضرت معصومه(ع) را به پدر و برادر و برادر زاده اش حضرت جواد(ع)، قسم دادن كه اين بچه را شفا عنايت فرمايد.



پدر و مادر بچه هر يكي در گوشه اي نشسته، چشم اميد به اين بي بي دوسرا دوخته، با سوز دل عرض حاجت مي كردند، از لهجه شان پيدا بود كه اهل شمال بودند.



من از زيارت فارغ شدم، از طرف مسجد طباطبائي راه افتادم كه از حرم خارج شوم، در وسطهاي مسجد موزه بودم كه صداي هلهله و شادي از زوار بلند شد، برگشتم و ديدم بچه اي كه چند لحظه پيش روي دستهاي پدر به كنار ضريح آورده شده بود، سالم و تندرست روي پاهاي خود ايستاده، و هيچ نشانه ضعف و ناتواني در ساقهاي او مشاهده نمي شود.



كرامت[14]



يكي از معجزات باهره و كرامات ظاهره حضرت معصومه(ع) چند سال پيش در مورد بانوئي از خرم آباد انجام گرفت، كه مؤلف كتاب كريمه اهلبيت(ع) در همان ايام آگاه شد و تعدادي از دوستان مورد اعتماد و استناد را كه از نزديك با اين خانواده مأنوس بودند و در مراسم عقد ايشان هم حضور يافتند و اصل داستان را در كتابشان ذكر نمودند كه شفاي اين مخدره در دو مرحله انجام گرفت، يك مرحله اش در قم توسط حضرت معصومه(ع) و مرحله دومش در مشهد توسط علي بن موسي الرضا(ع).



جالب توجه اينكه پس از شفاي مرحله اول خطيب توانا مرحوم حاج سيد محمد كاظم قزويني، اين معجزه باهره را روي منبر در يك اجتماع باشكوه نقل كردند و فرمودند: اين بانوبه مشهد مشرف شده تا مرحله دومش طبق بشارت حضرت معصومه(ع) در مشهد انجام پذيرد.



و پس از مراجعه از مشهد و شفاي كامل، مراسم عقدش در قم توسط آقاي قزويني انجام پذيرفت، اين مخدره مشروح سرگذشت خود را به خط خود نوشته كه از اين قرار است:



روح مطلب از زبان و قلم اين بانوي سعادتمند، كه دستها و پاهايش فلج بود، و ازخرم آباد براي استشفاء از كريمه اهلبيت وارد قم شده بود، از اين قرار است: چون وارد قم شديم تاكسي گرفته تا دم حرم مطهر رفتيم، در مسافرخانه(قبله) اطاق گرفتيم و به حرم مطهر مشرف شديم.



شب جمعه بود و اطراف ضريح شلوغ بود لذا در مسجد بالاي سر مدتي مشغول دعا و توسل بوديم ساعت يك بعد از نيمه شب كه عنايات بي بي شامل حالم گرديد، به مادرم گفتم كه مرا به كنار ضريح ببرد.



در كنار ضريح بعد از توسل و دعا خوابم برد، يك آقاي بسيار نوراني و يك بانوي مجلله را در عالم رؤيا ديدم، متوجه شدم كه آن مخدره حضرت معصومه(ع) مي باشند، از محضرشان تقاضا كردم كه آن آقا را نيز برايم معرفي كنند، فرمودند:"او برادر غريبم علي بن موسي الرضا(ع) است كه در خاك خراسان است".



گفتم: يا امام رضا، يا حضرت معصومه، من غير از شما كسي را ندارم، من شفايم رااز شما مي خواهم. حضرت معصومه(ع) فرمودند:"من از ناحيه گردن تا ناحيه كمر شما را شفا مي دهم، بقيه به عهده برادرم مي باشد".



من خيلي التماس كردم، فرمود:"اصرار نكن" آنگاه دست مباركشان را به بدنم كشيدند و شفاي كامل يافتم. حضرت رضا(ع) فرمودند:"بيا مشهد".



بيدار شدم و ديدم هر چه بيماري در ناحيه كمر به بالا داشتم بهبودي كامل يافته است به مادرم گفتم كه من شفا گرفتم، زائراني كه متوجه شفا يافتن من شدند هجوم آوردند كه لباسهايم را پاره كنند و تبرك نمايند.



مادرم گفت: اين لباسها در مقابل حضرت معصومه(ع) ارزشي ندارد، ولي ما لباس ديگري همراه نداريم و بايد از همين لباسها استفاده كنيم، فقط طنابي را كه با آن مرا به ضريح بسته بودند آن را بردند كه به قطعات كوچك ببرند و ميان زوار تقسيم كنند.



آنگاه به شهر خودمان برگشتيم، ده روز گذشت مهياي سفر شده و به تهران رفتيم و از تهران رهسپار مشهد مقدس شديم.



تصادفا باز هم شب جمعه بود كه وارد مشهد شديم، در اطراف حرم مسافرخانه مناسبي پيدا نكرديم، وسايل خود را به مغازه عكاسي كه دراول خيابان طبرسي بود گذاشتيم و با صندلي چرخدار وارد حرم مطهر شديم.



يكي از بانوان بر سرم داد كشيد كه اين چه وضع است با صندلي به داخل حرم مطهر آمده ايد؟! گفتم: خانم، همه دكترها مرا جواب كرده اند، آمده ام به محضر دكتر كترها حضرت امام رضا(ع) كه انشاء الله جوابم نخواهند كرد، شما چرا با زوار امام رضا(ع) چنين رفتار مي كنيد؟



از كرده خود پشيمان شد و معذرت خواست آنگاه همان خانم با گروه ديگري از بانوان به من كمك كردند و مرا تا كنار ضريح مطهر بردند و صندلي را به يك گوشه اي نهادند.



آن شب جمعه را تا صبح در كنار ضريح مشغول دعا و گريه و توسل شدم، ولي نتيجه اي نديدم.



مادرم بسيار ناراحت شد كه چرا حضرت علي بن موسي الرضا(ع) عنايتي نفرمودند، گفتم: مادر نااميد مباش: در هر نااميدي بس اميد هست، و پايان هر تاريكي روشنائي است.



صبح رفيتم دنبال مسافرخانه، اطاقي را در مسافرخانه كاخ جنب دروخانه محمديه در خيابان طبرسي گرفتيم، و وسائل خود را از آن عكاسي پس گرفتيم.



مسافرخانه پله داشت، خانم سرايدار كمكم كرد و مرا به اطاقم برد.



بعد از ظهر جمعه دوباره به حرم مشرف شديم، خانمي در حرم مشغول مناجات بود، چون مرا ديد، به حضرت رضا(ع) عرض كرد: آقا، اين دختر واجب تر است، اول او را شفا بدهيد، اين خانم خيلي به من محبت كرد و تأكيد كرد كه به خانه اش منتقل شوم، ولي نپذيرفتم و تشكر نمودم، در حرم مشغول دعا و مناجات شديم، شب شد و شب نيز يك دور در قسمت بانوان و يك دور قسمت آقايان زيارت كرديم و به مسافرخانه بازگشتيم.



روز شنبه حالات عجيبي داشتم، به مادرم اصرار مي كردم كه زود مرا به حرم مطهر برساند، آنقدر به عنايات امام رضا(ع) اميدوار بودم كه به مادرم گفتم: يك پيراهن و يك چادر با خود بردارد، گفت: براي چي، گفتم: خواهش ميكنم نپرسيد.



چون وارد شدم خواستم نماز بخوانم، از بانوانيكه اطرافم بودند، قبله را پرسيدم، چون به زبان آذري پاسخ دادند متوجه نشدم، بعد از نماز يك نفر روحاني آمد و گفت: خانم قبل اينطور نبود، طرف قبله را بمن گفت، نماز ظهر و عصر را دوباره خواندم، داخل حرم مطهر روي صندلي چرخدار مشغول دعا و توسل بودم تا خوابم برد.



در عالم رؤيا ديدم حضرت امام رضا(ع) سخنراني مي كنند، سه گروه در اطراف آن حضرت گرد آمده اند: يك گروه از نخبه هاي اهل مشهد، يك گروه از خدام حرم، و يك گروه از زوار، به محضر آقا عرض كردم، من گداي كوي شما هستم، از راه دور آمده ام، همه دكترها جوابم كرده اند، شما مرا جواب نكنيد، آقا را خيلي قسم دادم، به جان مادرش حضرت زهرا(ع) و جدش رسول خدا(ص) و پدر بزرگوارش امام موسي كاظم(ع)، آنگاه به جان حضرت معصومه و امام جواد الائمه(ع) قسم دادم، اشك از ديدگان مباركش جاري شد و فرمود:"من همه را دوست دارم، ولي بيش از همه جوادم را دوست دارم كه او جگر گوشه من است، و لذا ترا رد نمي كنم".



عرض كردم: آقا من فلج هستم قدرت حركت ندارم، فرمود: همه اش درست مي شود: نگران مباش، يك مرتبه اين صندلي به طرف ضريح مطهر به راه افتاد من از خواب بيدار شدم.



در آن حرم با آن همه ازدحام و كثرت زوار، راهي برايم باز شد و تا كنار ضريح رفتم واحدي متعرض من نشده تا دست به ضريح بردم پاهايم راست شد و صندلي عقب زده شد.



مادرم صندلي را به مسافرخانه برد، اهل مسافرخانه پرسيده بودند كه صاحب صندلي چه شد؟ آيا از بين رفت؛ مادرم گفت بود:"نه حضرت او را شفا داد"(210).



ايشان هم اكنون در خرم آباد هستند و از عنايت حضرت امام رضا و حضرت معصومه(ع) از سلامتي كامل برخوردار مي باشد.



ما به اين مقدار از هزاران كرامت و معجزه فاطمه معصومه كريمه اهلبيت(ع) اكتفاء كرده و از باب عدم تطويل كتاب، خوانندگان و مشتاقان رابه كتاب كريمه اهل بيت و زندگاني حضرت معصومه(ع) ارجاع مي دهيم.



اشعاري در مدح حضرت معصومه(ع)



قصايد فراوان و اشعار نغز و روان از شعراي فاري گوي كشور عزيزمان، در عظمت و جلالت شأن حضرت معصومه(ع) سروده شده كه همه‌ اينها ناشي از محبت و مودت اين طبقه از جامعه اسلامي نسبت به خاندان عصمت و طهارت(ع) دارد.



ما هم بجهت ارج نهادن به آثار و سروده هاي اين شاعران اهلبيت(ع) و مادحان خاندان پاك رسول اكرم(ص) از هر چمني گلي برچيده و طبق ذوق اينحقير چند بيتي از نغمه هاي دلنشين اين خادمان اهلبيت(ع) را تقديم شما خوانندگان عزيز مي نمايم.

(أخت الرضا"1")



هركه را ره در حريم بضعه موسي دهند روز معشر جايش اندر جنه‌ الماوي دهند



در رواق حضرت معصومه اخت الرضا پاس خدمت حوريان عالم بالا دهند



گربهشت جاوداني طالبي در قم بيا چون برات جنت فردوس را اينجا دهند



در يكي بخشش به هنگام عطاي فاطمه صدهزاران ملك جم دارائي دارا دهند



گرشهنشاهان عطاي دنيوي بنموده اند اندر اين دربار، هم دنيا و هم عقبي دهند



در سحرگاهان به هنگام مناجات و اذان خلق را گوئي ندا از عالم اعلي دهند



دوستان، جاي شما خاليكه بر زوار او اي بسا منشور آزادي كه با امضا دهند



حوزه عليمه اش پروده صدها بوعلي كاندر عالم داد علم و دانش و تقوي دهند



در رواق دختر باب الحوائج فاطمه حاجت مردم به امر مادرش زهرا دهند



"واصلا" گرمعرفت باشد كسي را در حقش كور اگر باشد زلطفش ديده بينا دهند



"سروده شاعر معاصر محمد واصل"

(برترز خلد برين"2")



رواق دختر موسي بن جعفر است اينجا حريم فاطمه بنت پيمبراست اينجا



در بهشت برين گر طلب كني به خدا ببوس با ادب آن را كه آن در است اينجا



زمين(قم) به مثل چون صدف بود آري وجود حضرت معصومه گرهر است اينجا



ببند عقد نماز اندرين مقام رفيع كه جاي گفتن(الله اكبر) است اينجا



مخوان به خلد برينم زكوي او واعظ براي من زد و صدخلد برتر است اينجا



حبيبه حق و ريحانه رسول و علي يگانه دختر زهراي اطهر است اينجا



ببوس از سر صدق و صفا ضريحش را كه مورد نظر حق داور است اينجا



مسيح زنده شود در حريم اين بانو عجب زفيض دمش روح پرور است اينجا



زيمن مركب اجلال فاطمه بنگر كه در تاج سر هفت كشور است اينجا



برو طهارت دل كن بيابه روضه او كه جاي مردم پاك و مطهر است اينجا



از آن پناه به كوي تو آرم اي بانو كه فيض روح زلفطت ميسر است اينجا



مرا كه نام بود(حيدر) آمدم به درت چرا كه نور دو چشمان حيدر است اينجا



زمين قم شده روشن از آن به غيب و شهود كه نور حق به جمالت برابر است اينجا



آفتاب قيامت غمي نخواهد بود مرا كه سايه لطف تو بر سراست اينجا



سزد كه(معجزه) قم همچنان بهشت شود چراكه دختر موسي بن جعفر است اينجا



"اثر طبع آقاي حيدر آقا تهراني بطور خلاصه"

(سينه سينا"3")



آتش موسي عيان از سينه سيناستي يا كه زرين بارگاه بضعه موساستي



بضعه موسي بن جعفر فاطمه كز روي قدر خاك درگاهش عبير طره حوراستي



نوگلي روشن زطرف گلشن ياسين بود آيتي روشن زصدر نامه طاهاستي



برتري از آفتاب اصطفاي مصطفي زهره اي از آسمان عصمت زهراستي



صحن او را هست اقصي پايه عزت چنان كز شرف مسجود سقف مسجد اقصاستي



بستي از صحن حريمش را به پاطاق حرم كين مكان عزت و آن مسكن غراستي



"اثر طبع فتحعلي خان صبا، متوفاي 1228"

(تربت پاك"4")



يا رب اين خلد برين يا جنه المأواستي اي همايون بارگاه بضعه موساستي



فاطمه اخت الرضا سلطان دين كزروي قدر خاك درگاهش عبير طره حوراستي



اين مهين بانو كه در برج شرافت اختري است نسل پاك و زاده انسيه الحوراستي



ملجأ اهل زمان و شافع يوم المعاد خواهر سلطان دين و ثاني زهراستي



مرقد نوراني اش گويا رياض جنت است تربت پاكش زمشك و عنبر ساراستي



خواندمش عرش معظم بانگ زد برمن خرد كه خطا كردي، بر آن افزودي و زين كاستي



باكي از محشر و بيم از نشر نبود هركه را در جوار حضرت او مدفون و مأواستي



خطه قم شد زيمن مقدمش رشك جنان در صفا دارالخلود و از شرف غبراستي



"اثر طبع آقاي سيد محمدرضا ـ خادم حرم مطهر"

(سوگنامه حضرت معصومه(ع)"5")



اين خبر از مجلسي نقل است در اخبار قم ثبت گشته در كتب از او همه اسرار قم



گفت در سال دوصد از هجرت خيرالانام كرد مأمون دعوت از موسي الرضا هشتم امام



پس روان شد از مدينه سوي خاك پاك طوس آن ولي حق، امام هشتمين، شمس الشموس



از فراقش شد چنان معصومه زار و دل فكار كز كف خود داد آرام و توان، صبر و قرار



آن مهين بانو پس از يكسال دوري و محن بهرديدار برادر، چشم پوشيد از وطن



از مدينه شد روان با شوق بيرون از بيان تا به شهر ساوه بيماري گرفت از اوعنان



گشت چون از اين سفر موسي بن خزرج با خبر شد به استقبال آن بانوي دين با كر و فر



گوي سبقت را ربود از جمع در يك اختري موسي آن فرخنده بخت آل سعد اشعري



پس مهار ناقه آن مفخر كون و مكان خود گرفت و شد به پاي شوق سوي قم روان



ريختند از شوق دل برگرد آن بانوي دين دوستان و شيعيانش از يسار و از يمين



چون كه در قم كرد منزل كاروان اشتياق شد بلند از بستر بيماريش بانگ فراق



كرد بانو، جان خود تسليم برجان آفرين آفرين بر همت بانوي عالم، آفرين



بود موسي را به قم باغي و ملكي دلگشا چون بساط سبزه و مانندگلشن جانفزا



گفت سردابي در آنجا بهربانو بركنند تا به دنبا و به عقبي از نهالش بركنند



بهر دفن حضرتش ديدند بي گرد و غبار دو سوار بانقاب از دور گشتند آشكار



آن دو بعد از خدمت وتعظيم و اكرام و نماز دفن كردند آن بدن را با دوصد سوز و گداز



خود نميدانم ملك بودند يا از اولياء يا تقي بودش به همراه علي موسي الرضا



از محن موسي بن خزرج سايباني ساختي بر سرقبرش به فرياد و فغان پرداختي



بعد از آن برپا كرد اين بارگه بنت الجواد تاكه گردد قبله گاه مردم نيكو نهاد



دختر نيك اختر مولا جواد آن ميردين گشت مدفون در كنار عمه خود دل غمين



"اثر طبع آقاي حاج سيد علي ميره اي"

(قره عين النبي"6")



حضرت معصومه اي دخت نبي د‎خت رسول قره العين نبي هم نور چشمان بتول



اي كه هستي دختر پاك علي مرتضي آنكه اعمال همه باطاعتش گردد قبول



جده ات باشد خديجه همسر پاك نبي هم بود مام گرامت فاطمه بنت الرسول



دخت پاك سبط احمد مجتبي و هم حسين اي كه هستي اختر تابان ارباب عقول



دختر موسي، تو هستي باب حاجات همه كرده در قم اخترت جانا طلوع و هم افول



خواهر هشتم امام شافعه بر مجرمان عمه باشي بر تقي آن قبله اهل وصول



رتبه ات بلابود نزد خداي لامكان شأن تو والا بود اي اصل تو اصل الاصول



هست دربانت فرشته، روضه ات"روضه" بود زائرت بايد بگيرد از ملك اذن دخول



مرقد پاكت چو خورشيد درخشان تابناك نزد تو زانو زند شايستگاني از فحول



راه تو راه رسول الله و راه بن عمش هركه راه تو رود، طي كرده از آن ره عدول



چشم اهلبيت باشي چونكه قم باشد به حق عش آل احمد و باشد حرم زآل رسول



هركه قبرت را زيارت كرد او با معرفت باشدي بي شك به فردوس برين او را نزول



زائران درگهت حاجت رواگشته همه كس نگردد در حريمت خسته و زار و ملول



"مجرما" اين نعمت عظمي مده از كف به عمر هركه قدرش را نداند او ظلوم است و جهول



"اثر طبع آقاي حاج سيد حسين شيخ الإسلامي تويسركان"

(عصمت كبري"7")



اين بارگه كه خاك درش مشك اذفر است بويش چوبوي خلد برين روح پرور است



دارالشفاء و عقده گشا و فرح فزاست باب امان زمحنت فرداي محشر است



طور حضور و مطلع نور مطاف حور آرامگاه دختر موسي بن جعفر است



خاتون دين پناه كه برهان عزتش هر صبح و شام صيحه الله اكبر است



هركس دري به خانه و راهي گزيده است چشم اميد لطفي صافي بر اين دراست



"اثر طبع آيه الله حاج شيخ لطف الله صافي گلپايگاني"

(مديحه نورين نيرين"8")



اين اشعار ارزنده، از بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران حضرت امام خميني(ره) است كه در 44 بيت سروده است و در ديوان امام كه مجموعه اشعار آن حضرت مي باشد در صفحه 253 تا 257 آمده است و ما در اينجا بخشي از آن را ذكر مي نمائيم.



نور خدا در رسول اكرم پيدا كرد تجلي ز وي به حيدر صفدر



وز وي تابان شده به حضرت زهرا اينك ظاهر زدخت موسي جعفر



آبروي ممكنات جمله از اين نور گرنبدي باطل آمدند سراسر



دختر چون اين دو از مشيمه قدرت نامد و نايد دگر هماره مقدر



آن يك، امواج علم را شده مبدأ وين يك افواج حلم را شده مصدر



آن يك بر فوق انبياء شده تارك وين يك اندر سر، اوليا را مغفر



آن يك در عالم جلالت، كعبه وين يك در ملك كبريايي مشعر



لم يلدم بسته لب و گرنه بگفتم دخت خدايند اين دو نور مطهر



آن يك بر ملك لايزالي، تارك وين يك بر عرش كبريايي، افسر



آن يك خاك مدينه كرده مزين صفحه قم را نموده اين يك، انوار



خاك قم اين كرده، از شرافت، جنت آب مدينه نموده آن يك، كوثر



عرصه قم غيرت بهشت برين است بلكه بهشتش يساولي است برابر



زيبد اگر خاك قم به عرش كند، فخر شايد گر، لوح را بيابد همسر



خاكي عجب خاك، آبروي خلايق ملجأ بر مسلم و پناه به كافر

(ستاره شرف"9")



اي سرزمين قم تو كن از روي افتخار زآن گوهر خجسته و آن اخت شهريار



بر ساير اراضي عالم زعز وجاه فخر و سرور، هر دم و هر لحظه بي فكار



برگو به آسمان كه مناز از ستارگان درمن ستاره شرف است وخور نهار



كاو خواهر امام بود دختر امام هم عمه امام و زعمصت چو هشت و چار



همواره شيعه از ره صدق مي كند خطاب بردخت مصطفي و نگهدار ذوالفقار



اي گوهر يگانه عصمت، در شرف وي منبع فضايل و معنا و اعتبار



خاك درت بدي و بود توتياي چشم مهر رخت حكايت و مرآت نور يار



قربان شوند و چاكر درگاهت اي مهين اي گوهر نه صدف عفت و وقار



از فرتواست حوزه علميه باشكوه از لطف تو است رونق آن جمله بر قرار



اندر حوادث و خطر و پستي و فراز باشي پناه و ياور اين يار از جدار



از نور تواست ديده خفاش بي قرار از كوي تو است ديده اعداد، تا رومار



زيبد كني شفاعت ما را زروز حشر اي شافع شكسته دلان نزد كردگار



زآن روي كه شفيعه بود مر تو را لقب بهردليل در زيارت او اشفعي بيار



دارد(محمدي) زسر صدق و بندگي صبح و مساء در كنف لطف تو بهار



"اثر طبع محمد محمدي اشتهاردي"



بناء حرم حضرت معصومه(ع) و توسعه آن تا به امروز



پس از دفن حضرت فاطمه معصومه(ع) در باغ بابلان، براي اولين بار، بر فراز تربت پاك آن بي بي سايباني از(بوريا) به امر موسي بن خزرج بپاشد اما اين سايبان در برابر باد و برف و باران بمرور زمان كهنه و بوريايش از هم گسسته و پايه هايش در هم شكسته شده بود تا اينكهدر اواسط قرن سوم يعني بفاصله نيم قرن پس از رحلت فاطمه معصومه(ع)، توسط زينب دختر امام جواد(ع)(211)قبه اي از آجر و گچ بر سر تربت آن بي بي كه بصورت برجي ساخته شده بود(212)بناء نهاد.



بمرور زمان چند تن از زنان خاندان عصمت و طهارت عليهن السلام در داخل روضه فاطمه معصومه(ع) و خارج آن دفن شدند كه عبارتند از:



داخل روضه فاطمه معصومه(ع) پس از احداث قبه، نخست ام اسحق جاريه محمد بن موسي المبرقع و سپس ام محمد دختر موسي مزبور بخاك سپرده شدند كه هرگاه بر دفن ميمونه خواهر فاطمه(ع) در جوار وي قائل شويم تعداد مدفونين در قبه احداثي بالغ بچهار تن مي گردد.



علاوه بر اين، سه بانوي ديگر هم در مجاورت آن بي بي بخاك سپرده شدند كه گنبدي جداگانه بر سر تربتشان بنا نهاد شد كه يكي ميمونه دختر موسي مبرقع، دوم ام حبيب جاريه ابي علي محمد بن احم بن موسي، سوم ام قاسم دختر علي كوكبي مي توان نام برد.



طولي نكشيد كه زينب بنيان گزار قبه نخست وفات يافت و جسد او را هم در خارج دو بقعه مجاور روضه فاطميه و به احتمال قوي در بقعه چهل اختران دفن كردند و برفراز تربتش قبه اي بنا نهادند كه گنبد سوم ميشود، و بعدا در همين قبه ام حبيب دختر احمد بن موسي المبرقع و همچنين بريهه دختر ديگر موي را نيز دفن كردند(213).



اما بطوريكه از تاريخ قم كه در سال 378 هـ .ق تأليف گرديده بدست مي آيد كه تا سال 350 بناي آستانه مقدسه فاطميه بهمان وضع نخستين و بدون هيچ تغييري باقي بوده، و تنا تعميري كه در آن انجام شده، توسط عامل و حاكم قم بنام ابو الحسين زيد بن احمد بن بحر اصفهاني بود كه چون درب بقعه فاطميه بسيار كوچك و كوتاه بود آن را برداشت و در جاي آن دري بزرگتر نصب نمود تا اينكه در سال 529 هجري شاه بيگم دختر عماد بيك كه از زنان بلند همت و نيكو سيرت و ثروتمند بوده گنبد باشكوه بنيان نهاد(214)و چند قبه كوچك را برداشت و به يك گنبد بلندتر و بزرگتر مبدل گردانيد كه سطح بيروني آن گنبد كاشي كاري بوده و سطح دروني آن از طلا و لاجورد بسبك عربها، نقش و نگار بوده است و گنبدي كثير الاضلاع منظم داراي هشت گوشه بطوريكه در چهار ضلع متواري آن چهار دراز چوب گردو بوده است كه با رنگ زرد و بخور براق كرده بودند.



و در سال 605 هـ .ق(امير مظفر احمد بن اسماعيل) بزرگ دودمان شاهان آل مظفر، استادان كاشي ساز عصر خود را براي مزين نمودن مرقد شريف فاطميه جمع آوري كرد و آخرالامر(محمد بن ابي طاهر) استاد كاشي ساز معروف در مدت هشت سال بكار ساخت و پرداخت كاشيهاي متنوع همت گماشت و سرانجام در سال 613 هجري كاشي هاي مرقد را به اتمام رسانيد و نصب نمود(215).



اما آنچه مسلم است اين ا ستكه تا پيش از طلوع خاندان صفويه و ظهور سلطنت اين سلسله آستانه مقدسه فاطميه با همان وصفي كه شرحش گذشت باقي بود، كه نه ضريحي و نه ايوانهاي باشكوهي دارا بوده و نه صحن هاي متعددي كه اكنون مشاهده ميگردد بناء شده بود، ولي در زمان سلطنت پادشاهان صفوي و از سال 906 هجري به بعد تدريجا تعميرات مهمي انجام گرفت كه ذيلا بيان مي نمائيم:



در سال 925 هـ .ق شاه اسماعيل صفوي، گنبد قبلي را خراب نمود و در احداث و بناء گنبد فعلي همت گماشت(216)و دستور ساخت ايوان شمالي را داد كه سرانجام با كاشيهاي معرق و فيروزه فامي و مزين گشت و به اتمام رسيد و صحن عتيق را شالوده بريخت كه از آن روز اين ايوان يگانه مدخل و راهرو آستانه مقدسه گرديد.



پس از او شاه طهماسب براي مرقد مطهر حضرت فاطمه معصومه(ع) ضريحي از كاشي ساخت و اين كار بدست اعتماد الدوله كه از رجال بزرگ آن عصر شمرده ميشد در سال 950 هجري انجام پذيرفت گرچه بايد ذكر نمود كه شاه طهماسب پيش از آن بناي تاريخي ديگري هم بيادگار گذاشته كه مي توان از بناي ايوان جنوبي مدرسه فيضيه كه در سال 939 هجري ساخته شد و مدخل صحن عتيق كه از مدرسه مزبور باز مي گردد را نام بود.



و در سال 965 هجري شاه طهماسب صفوي در چار جانب مرقد فاطمه معصومه(ع) براي مزيد جلوه و زيبائي حرم شريف و همچنين بجهت مصون نگهداشتن كاشيهاي مرقد مطهر از دستبرد زائرين، در جلو(ضريح كاشي) ضريحي از فولاد سفيد و شفاف نصب كرد كه بجهت مندرس شدن در سال 1000 هجري از ناحيه شاه عباس كبير به ضريح بهتري و به همان سبك بناء گشت كه(تارونيه) مستشرق و مورخ و سياح معروف او را نقره پيداشته است.



"در سال 1053 هجري شاه عباس ثاني(217)صحن زنانه را در جنوب آستانه مباركه ساخته و در همين سال بود كه مولانا فيض كاشاني در مقام احداث مدرسه اي در مجاورت صحن عتيق برآمد، لذا جمشيد خان متولي را بر آن داشت كه شاه عباس را براي كمك ببناي آن دعوت نمايد، در نتيجه مدرسه سابقه را خراب كرده و در جاي آن مدرسه اي بصورت مربع متساوي بنانهاد.



سپس(شاد قلي خان) حكمران قم در سال 1054 هجري بنا به پيشنهاد مولانا در جانب شمالي صحن عتيق مدرسه ديگري احداث نمود كه اين عمارت نيز مربع و مانند مدرسه فيضيه بود.



و در سال 1055 هجري مرحوم اعتماد الدوله ميرزا تقي خان مشهور به(سارو تقي) نخست وزير شاه عباس ثاني مدرسه سومي را وسيعتر از دو مدرسه مذكور در شمالي مدرسه شاه قلي بنانهاد"(218).



در سال 1077 هجري شاه عباس ثاني وفات يافت و در يكي از بيوتات آستانه مدفون گرديد كه پس از آن شاه سليمان گنبدي تاريخي بر فراز قبر وي بناگذاشت كه مي توان آنرا از بناهاي مجلل آستانه نام و بشمار آورد چرا كه ازاره گنبد با سنگهاي گرانبها آراسته به نقوش گلهاي زنبق با طلا و لاجورد مي باشد كه چشم هر بيننده را متحير مي سازد.



پس از انقراض دولت صفويه تا زمان فتحعلي شاه در ابنيه آستانه تغييري رخ نداد و چيزي بر آن افزوده نشد، ولي فتحعلي شاه نبا به نذريكه نموده بود مبني بر قدرت رسيدن خود، حرم حضرت معصومه(ع) را تعمير خواهد نمود، لذا با اينكه در امساك و خشكي شهرت داشت بوضع آستانه رونقي بسزا بخشيد و قسمت هائي هم بر آن بيفزود.



از جمله در سال 1218 هجري كاشيهاي گنبد مطهر را برچيده و بجاي آن خشت هاي زراندودي بكار برد و مأذنه طلاي صحن عتيق هم در همين سالها ساخته شد، اما خشتهاي طلاي اين گلدسته از بقاياي خشتهائي است كه نادرشاه افشار در گنبد مطهر حضرت اميرالمؤمنين(ع) بكار برده بود و مقدار اضافه آن را به قم حمل نمودند و بخزانه مباركه حضرت معصومه(ع) منتقل كردند و پس از آن به امرفتحعلي شاه در بام مأذنه بكار برده شد و قدري از آن خشتها مجددا زياد آمد كه در همان خزانه منتقل گرديد.



و همچنين در سال 1222 هجري دو درب بسيار عالي و زيبا نصب گرديده شد كه زير آنرا با صفحاتي از نقره پوشانده و روي آنرا با نقشهاي طلائي اژدر منقش نمودند و علاوه بر آن صفحاتي از طلا هم به اشكال گوناگون كوكبي و غيركوكبي در متن و حاشيه درب مذكور جاي داده و اسامي جلاله و اشعار نغز بر روي آن كنده شد كه در سال 1221 وقف حرم نمود و در سال 1222 بين ايوان معروف به شاه اسماعيل و حرم مطهر نصب گرديده شد.



و در كتاب(راهنماي قم)(219)آورده شده است، كه در سال 1221 درب طلاي ضريح مطهر را هم نصب نموده و نيز در همين سال كف حرم و زير پاي ضريح حضرت معصومه(ع) با سنگهاي مرمر مفروش و مزين شده بود، و نيز در سال 1223 هجري مدرسه كوچكي كه در شمال صحن عتيق بود خراب گردانيده و بجاي آن مدرسه كنوني بنا گرديد و بفاصله دو سا بعد مدرسه دارالشفاء و سپس مسجد بالاسر را رد سال 1236 هجري به اتمام رسانيد و نسبت به توسعه صحن عتيق همت فراواني را مبذول داشت.



و كيكاوس ميرزا در زمان سلطنت پدرش(فتحعلي شاه) كه عهده دار حكومت قم وكاشان بود و در شهر قم توقف داشت بنا بدستور پدرش در سال 1245(220)سقف گنبد مطهر را از داخل مقرنس گردانيد و سپس آنرا با آئينه بيا راست و كتيبه اي گرداگرد گنبد بنگاشت كه در كتاب تاريخ قم(221) آن اشعار چنين ثبت گرديده است: آتش موسي عيان از سينه سيناسني



بضعه موسي بن جعفر فاطمه كز روي قدر



نوگلي روشن ز طرف گلشن ياسين بود



پرتوي از آفتاب اصطفاي مصطفي



صحن او را هست اقصي پايه عزت چنان



پستي از صحن حريمش را به پا طاق حرم يا كه زرين بارگاه بضعه موساستي



خاك درگاه عبير طره حوراستي



آيتي روشن ز صدر نامه طاهاستي



زهره اي از آسمان عصمت زهراستي



كز شرف مسجود سقف مسجد اقصاستي



كين مكان عزت و آن مسكن عزاستي و در همين سال(1245) تمام سطح را مرمر پوش و ضريح فولادين را با صفحاتي را نقره بپوشانيد كه بايد اضافه نمود وي مقدمات تذهيب پوشش ايوان شمالي را در سال 1249 فراهم گردانيده ولي عمرش براي انجام آن وافي نشده چرا كه همانطور گفته شد، فتحعلي شاه از اين كارها بر حسب نذري كه نموده بود در طول سلطنت خود پيوسته در آستانه مباركه حضرت معصومه(ع) به تعمير وتجديد و ترميم ابنيه و بيوتات آن اشتغال داشت و بعضا كارهاي او را فرزندش كيكاوس حاكم قم و كاشان ادامه مي داد(222).



و در سال 1275 هجري ضريح نقره اي سابق كه بر اثر استلام زياد كهنه و مندرس شده بود برحسب پيشنهاد توليت وقت وتصويب ناصرالدين شاه برحم زده و از نو ساختند و دور تا دور آنرا با كتيبه اي مزين نمودند كه چند بيت آنرا ذيلا اشاره مي نمائيم: يا رب اين خلد برين يا جنت المأواستي



فاطمه اخت الرضا سلطان دين كز روي قدر



اين مهين بانو كه در درج شرافت اختري است



مرقد نورانيش گوئي رياض جنت است



هر كه بگذارد قدم در آستان صحن او يا مگر آرامگاه بضعه موساستي



خاك درگاهش عبير طره حوراستي



نسل پاك زاده انسيه الحوراستي



تربت پاكش زمشك و عنبر و ساراستي



گومنه پا بي ادب كين سينه سيناستي(223) "در سال 1285 هجري شهاب الملك(محمد حسين خان شاهسون) دو گلدسته ايوان طلا را بنا نهاد و با خشت هائي از كاشي تزيين بخشيد و شاهزاده نايب السلطنه(كامران ميرزا) فرزند ناصرالدين شاه در سال 1301 هجري قسمت بالاي اين دو گلدسته يعني دو ميله سر آنها را خشتهاي زريني زينت بخشيد و عزه الدوله در سال 1293 هـ .ق دري از خاتم ترتيب داد و در ضلع شمال غربي رواق، متصل بمسجد زنانه برپا داشت كه اشعار قلمزني شده آن چنين است: حبذا زين بقعه عالي كه از مجد و شرافت



خوابگاه بضعه موسي بن جعفر كز فروغش



عصت كبري و ناموس نبي همنام زهراء



گفت مصراعي وفا از طبع و شد تاريخ ايندر قبله ابدال گشت و كعبه آمال آمد



جلوه موسي عيان از چشم اهل حال آمد



كاسماني از حيا وعزت و اقبال آمد



كاين در و درگه مطاف عزت واقبال آمد 1239 و امين السلطان صحن جديد و بزرگ را بنانهاد و فرزندش تكميل نمود و از شاهكاريهاي معماريست كه در سال 1303 بپايان رسيده وي در قسمت غربي صحن جدي ايوان باشكوه و مجللي را هم بنا نمود و سقف ايوان را مقرنس ساخته و با قطعه هائي از آئينه هاي بزرگ و كوچك مزين نمود و دو گلدسته مرتفع هم در دو طرف ايوان مذكور برافراشت و آنها را با خشتهائي از كاشي مزين گردانيد و در چهار جهت صحن هم حجراتي كه بعدا مقابر بزرگان و اشراف گرديد را با حوضي بيضي شكل در وسط سحن احداث نمود كه برشكوه و عظمت آستانه مقدسه معصومه(ع) بيفزود و ميرزا صادق خان پروانه نواده دختري قائم فراهاني در اشعار خود ماده تاريخ بناي صحن را آيه شريفه(نصر من الله و فتح قريب ـ 1303) آورده است.



امين السلطان علاوه بر بناهاي نامبرده در حرم مطهر، تعميرات ديگري انجام داد كه مي توان نوشتن كتيبه اي را گرداگرد ديوار داخلي گنبد كه احاديثي بر آن قلمزني شده بود نام برد كه در سال 1318 هجري آنرا نصب نموده اند.



و در سال 1338 هجري آقايان حاج مهدي سلامت و حاج ميرزا علي اكبر سلامت، دو تن از تجار طهران خانه مخروبه ايرا كه بخانه جبرئيل معروف بوده را خريداري نموده و بناي آنرا دار السياده خوانده كه به مسجد بالاي سر افزوده شد.



و در سال 1346 جناب آقاي حاج سيد محمد باقر متولي وقت ايوان صحن زنانه را كه در جنوب حرم واقع است تعمير و در سال 1349 خزانه آستانه را مرمت گردانيد.



همچنين در سال 1354 هجري موزه آستانه در قسمت غربي صحن زنانه بنا گرديد"(224).



توصيف گنبد مطهر:



گنبد مطهر شلجمي شكل است و قاعده آن مثمن و فاصله هر ضلعي از ضلع ديگر 70/ 2 متر و طول هر ضلع 80/ 3 متر مي باشد و در تمام اضلاع آن دري از طلا و نقره و يا خاتم و يا ساده بكار رفته است.



ارتفاع گنبد از سطح بام شانزده متر است و محيط استوانه آن از داخل حرم 66/ 28 متر و از خارج 60/ 35 متر مي باشد تمام گنبد با خشت هاي طلا آراسته گرديده است، باني ساختن گنبد از سطح بام و طلا كاري آن فتحعلي شاه قاجار بوده و سراينده اشعار گنبد فتحعلي خان صبا و معمارش استاد معمار قمي و نويسنده كتيبه آن آقا مهدي ملك الكتاب طهراني و نويسنده اسامي جلاله محمدالحسني و سال بنا 1218 هـ .ق بود كه اشعار كتيبه آن قبلا گذشت ولي بجهت زيبائي آن اشعار در اينجا مجددا آورده مي شود.



آتش موسي عيان از سينه سيناستي يا كه زرين بارگاه بضعه موساستي



بقعه موسي بن جعفر فاطمه كز روي قدر خاك درگاهش عبير طره حوراستي



نوگلي رنگين زطرف گلشن يسين بود آيتي روشن بصدر نامه طاهاستي



پرتوي از آفتاب اصطفاني مصطفي زهره اي از آسمان عصمت زهراستي



صحن او را هست اقصي پايه عزت چنان كز شرف مسجود سقف مسجد اقصاستي



پستي از صحن حريمش را بپاطاق حرم كاين مكان عزت و آن مسكن غبراستي



ناگفته نماند كه گنبد پيشين آستانه همان گنبد بوده است كه در سال 529 هـ .ق بامر شاه بيگم ساخته شده بود كه سطح بيروني آن از آجر بوده است و در سال 925 هـ .ق به امر شاه اسماعيل صفوي روي آنرا با كاشي معرق آراسته بودند كه بعدا در سال 1218 هـ .ق بامر فتحعلي شاه اين گنبد ساخته است.



توصيف ايوان طلا:



اين ايوان در شمالي روضه مطهره و در صحن عتيق واقع شده و از بناهاي شاه اسماعيل صفوي(925 هـ .ق) است كه از كاشيهاي معرق لاجوردي در نهايت ظرافت و نفاست آرايش شده و سقف آن مقرنس و روي آنرا با خشتهاي طلا آراسته اند كه ارتفاع ايوان 80/ 14 متر و عرض آن 7/ 8 متر مي باشد طاق بند جلو ايوان بعرض 20/ 1 متر و كتيبه هاي آن بخط نور اصفهاني ميباشد كه در آن از آيات و احاديث و اشعار فراواني بكار رفته كه از لحاظ معماري و خط و صنعت شاهكاري ميباشد.



همانطور كه گفته شد باني ايوان شاه اسماعيل صفوي و سال بنا 925 هـ .ق بوده ولي طلاكاري ايوان در سال 1267 هـ .ق به پايان رسيد كه باني طلاكاري قسمتي فتحعلي شاه و قسمتي ناصرالدين شاه قاجار بوده اند.



روبروي همين ايوان طلا، ايوان مدرسه فيضيه است كه زينت بسزائي خصوصا با وجود نقاره خانه به اين صحن و حرم بخشيده است، بناء آنرا در سال 925 هـ .ق ثبت كرده اند، اين ايوان بدهانه 50/ 6 و عرض 4 و ارتفاع 50/ 14 متر مي باشد كه در دوران فتحعلي شاه مزين به كاشي و مقرنس كاري گشته شد.



توصيف گلدسته هاي ايوان طلا:



گلدسته هاي طلا كه در جنبين ايوان طلا واقع است ارتفاعشان از سطح زمين صحن 20/ 33 متر و قطرشان 5/ 1 متر و بشكل استوانه و از كاشيهاي گره سازي بشكل مارپيچ بنا شده است و در وسط پيچها اسامي الله و محمد و علي بخط كوفي ممتازي بر روي كاشي خوانده مي شود و زمينه كاشيها فيروزه فام و در بالاي آن زير مقرنس كتيبه ايست كه برروي آن نوشته شده است ان الله و ملائكته‎ يصلون علي النبي و بالاي



كتيبه زير طارمي چوبي(مأذنه) مقرنسي از كاشي ساخته شده است بسيار جالب و سر مأذنه ها طلاكاري است كه باني گلدستها شهاب الملك محمد حسين خان شاهسوند است و در سال 1285 هـ .ق بنا شده و باني طلاكاري گلدسته ها از كامران ميرزا نائب السلطنه فرزند ناصرالدين شاه است كه ساخت آن در سال 1301 هـ .ق به تمام رسيده است.



توصيف ايوان آئينه:



ايوان آئينه كه راستي با شكوه و مجلل بنا شده، از شاهكارهاي هنرمندان ايراني است كه شايد در جهان نظير نداشته باشد، اين ايوان در صحن جديد واقع شده است كه ارتفاع آن از سطح صحن 80/ 14 متر و عرض آن 87/ 7 متر و طول آن 9 متر و داراي چهار ستون سنگي به ارتفاع 11 متر مي باشد كه جلوي ايوان نصب گرديده و دو ستون ديگر در عمارت تالارچه در دو طرف همين ايوانست و ازاره آنها به ارتفاع 80/ 1 متر سنگ مرمر مي باشد و بدنه ايوان با آئينه تا سقف تزيين شده و سقف آن مقرنس و در زير آن كتيبه ايست از سنگ مرمر كه بخط ثلث بر آن آيه نور نوشته شده است كه در سال 1303 هـ .ق بپايان رسيده كه در طرفين ايوان هم كفشكن قرار دارد و ما بين ايوان آئينه و حرم رواقيست بطول 6/ 14 متر و عرض 70/ 3 متر كه آنهم آئينه كاري و بسيار زيبا و مجلل است.



بايد اضافه كرد كه در اين صحن سه مدخل ورودي با ايوان و گلدستهاي كوچك وجود دارد كه ما بجهت اختصار از توصيف آنها خود داري مي نمائيم.



توصيف گلدسته هاي ايوان آئينه



گلدسته هاي ايوان آئينه بلندترين گلدسته هاي ابنيه آستانه و هر يك داراي دو راه پله مي باشد، اين گلدسته ها از دو جنبه، يكي اسلوب ساختمان و ديگري ارتفاع داراي اهميت شاياني است زيرا ارتفاع آنها از سطح بام 28 و از كف زمين صحن 80/ 42 متر و محيط آن 30/ 3 متر و اسلوب ساختمانشان با اشكال مختلفي است قسمت اول از سطح بام تا سه متر مضلع و بالاي آن بارتفاع 50 سانتيمتر مقرنس و بعد از آن بارتفاع يكمتر مدور و روي آن بارتفاع 50/ 2 متر نيز مثمن و بالاي آن تا زير طارمي چوبي بشكل استوانه وزير طارم كتيبه ايست بخط كوفي بارتفاع 80 سانت و بعد از آن بارتفاع يكمتر مقرنس و بدنه تمام قسمت از سطح بام تا سرميله تمام كاشي كاري از جنس كاشي گره سازي و زمينه آن فيروزه ايست باني آن امين السلطان و معمارش استاده حسن معمار قمي است.



توصيف مسجد اعظم و گلدسته هاي آن:



مسجد اعظم كه حقا اسمي با مسمي و اعظم مساجد عالم اسلامي است از ابنيه ايست كه در ساختمان آن حسن منظر و با متانت پيكر توأم گرديده است.



اين مجسد پر شكوه از آثار برجسته مرحوم آيه الله العظمي حاج آقا حسين بروجردي طباطبائي(ره) است كه در روز 11 ذيقعده سال 1373 هـ .ق كه بنابر مشهور مصادف با روز ميلاد مسعود حضرت علي بن موسي الرضا(ع) بود، بدست تواناي آن عالم رباني كلنگ اول آن زده شد و مسجدي بزرگ و آبرومند كه از هر جهت احتاجات زائرين و واردين را تأمين مي كند بنيان نمودند.



بهرصورت ساختمان اين مسجد با صرف ده ها مليون تومان با شركت مؤمنين و نيكوكاران تكميل و تزيينات ايوان بزرگ و مقصوره و گنبد و چهل ستونهاي دو گوشواره و تالار سراسري مسجد تا پايان عمر باني بزرگوار آن ادامه داشته و براي انجام كاشيكاري گلدسته ها و جدار صحن ايوانها و كرياس و راهرو و مسجد عمر حضرت آيه الله بروجردي(ره) وفا نكرد اما چون خود آنمرحوم مرگ خويشتن را قبل از تكميل تزيينات پيش بيني ميكرد همواره توصيه مي فرمود كه جدار مزبور را جروي زيبا و منظم آجر كاري كنند تا خود به خود خوش منظر باشد و به كاشيكاري نيازي نداشته باشد.



اما مدخل مسجداعظم از صحن، ايوان مجلل و مرتفعي است بدهانه 11 متر و عرض 9 متر و ارتفاع 22 متر كه از اره اش به ارتفاع 30/ 1 متر از سنگ سياهي است كه قسمت بالا و پائين آن نماز زده و زياده متين است.



دركمرگاه ايوان، بالاي درب ورودي مقصوره و درگاه مجلل آن دو كتيبه متداخل يكي بخط ثلث و ديگري بخط كوفي مي باشد كه روي آن پس از(بسمله) آيه مباركه نور تا جمله(يوما تتقلب فيه القلوب والابصار) و در پايان آن عبارت(كتبه احمد اخوان 1377 هـ .ق) خوانده مي شود. و در جاي ديگر كه بالاتر از كتيبه قبلي است با خط نستعليق نوشته شده: برحسب اراده حضرت آيه الله بروجردي مدظله در سال 1374 قمري بنا گرديده اثر حسين بن محمد معماري معروف لرزاده.



و در طرفين ايوان بزرگ جلو مقصوره، دوگلدسته بلند و مجلل بنا شده كه اين گلدستها بقطر 20/ 3 و ارتفاع از سطح زمين 60 و از سطح بام 40 متر در اسلوب ساختمان با گلدسته هاي طرفين ايوان آئينه مشابه است براي اطلاع بيشتر از حجرات و صحن و ستونهاي داخل مسجد بايد به كتاب گنجنيه آثار قم جلد 2 مراجعه گردد.



ناگفته نماند كه بعد از پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي بزعامت بزرگ مرجع جهان اسلام حضرت نايب الامام امام خميني(ره) توجهات فراواني به حرم حضرت معصومه(ع) شده مي توان تعميرات اساسي صحنها و آئينه كاري داخل رواقها و توسعه و تزيين مسجد بالاسر و تعمير جدارهاي اطراف صحنهاي سگانه كه حتي الآن توسعه و تعمير آن ادامه دارد را متذكر شد.



كيفيت زيارت حضرت معصومه(ع)



همانطوريكه بيان گرديد تعداد امامزادگان مدفون در مدينه طيبه قم بالغ بر چهارصد(225)تن مي باشد كه در ميان اين چهارصد اختر تابناكي كه در آسمان اين شهر نورافشاني مي كنند، ماه تاباني كه همه آنها را تحت الشعاع انوار درخشان خود قرار داده، مرقد منور و ملكوتي، شفيعه روز محشر حضرت فاطمه معصومه كريمه اهلبيت(ع) مي باشد، كه به تصريح علماي رجال در ميان اولاد حضرت موسي بن جعفر(ع) بعد از امام رضا(ع)، احدي در فضيلت هم تراز با اين بي بي نمي باشد.



در فضيلت و جلالت قدر اين بانو مجلله همين بس كه امام صادق(ع) هنگام بحث از شرافت شهر قم مي فرمايد:



"تقبض فيها امرأه هي من ولدي، واسمها فاطمه بنت موسي، تدخل بشفاعتها شيعتنا الجنه باجمعهم"(226).



يعني:"بانويي از تبار من، به نام فاطمه دختر موسي در آن شهر ديده از جهان فرمي بندد، كه با شفاعت او همه شيعيان ما وارد بهشت مي شوند".



ديگر از فضائل اين مخدره اينستكه، زيارتنامه اي از طرف معصوم وارد شده كه اين خود حاكي از جلالت شأن و فضيلت فوق العاده اين بي بي دارد و بايد اضافه نمود كه صاحب كتاب(انوار المشعشعين)(227)زيارتنامه اي را از كتب معتبره و اسناد صحيحه ـ به تعبير خودش ـ نقل كرده، ولي آن را به معصوم(ع) نسب نداده است و مرحوم مولي حيدر خوانساري كه از علماي برجسته قرن يازدهم مي باشد هم در كتاب ارزشمند خود به نام(زيده التصانيف)(228)زيارتنامه اي را براي حضرت معصومه(ع) ذكر كرده، ولي چو هيچكدام از اين دو زيارت معروف نيستند لذا از ذكر آن خودداري مي نمائيم. و زيارت معروف كه علامه مجلسي(ره) درضمن روايتي از سعد بن سعد احوص، از امام رضا(ع) در پيرامون فضيلت زيارت حضرت معصومه(ع) روايت كرده و كيفيت زيارت آن حضرت را از محضر مقدس امام رضا(ع) به شرح زير نقل فرموده است(229):



هنگاميكه به كنار قبر آن حضرت رسيدي، در نزد بالاي سر آنحضرت رو به قبله بايست و بگو:



الله اكبر ـ 34 مرتبه



سبحان الله ـ 33 مرتبه



الحمد لله ـ 33 مرتبه



السلام علي آدم صفوه الله، السلام علي نوح نبي الله، السلام علي ابراهيم خليل الله، السلام علي موسي كليم الله، السلام علي عيسي روح الله، السلام عليك يا رسول الله، السلام عليك يا خير خلق الله، السلام عليك يا صفي الله، السلام عليك يا محمد بن عبدالله خاتم النبيين، السلام عليك يا امير المؤمنين علي بن ابيطالب وصي رسول الله، السلام عليك يا فاطمه سيده نساء العالمين، السلام عليكما يا سبطي نبي الرحمه، وسيدي شباب اهل الجنه، السلام عليك يا علي بن الحسين، سيد العابدين و قره عين الناظرين، السلام عليك يا محمد بن علي باقر العلم بعد النبي، السلام عليك يا جعفر بن محمد الصادق البار الأمين، السلام عليك يا موسي بن‌ جعفر الطاهر الطهر، السلام عليك يا علي بن موسي الرضا المرتضي، السلام عليك يا محمد بن علي التقي، السلام عليك يا علي بن محمد النقي الناصح الأمين، السلام عليك ياحسن بن علي، السلام علي الوصي من بعده.



اللهم صل علي نورك و سراجك، وولي وليك، ووصي وصيك، وحجتك علي خلقك، السلام عليك يا بنت رسول الله، السلام عليك يا بنت فاطمه وخديجه، السلام عليك يا بنت‌ أمير المؤمنين، السلام عليك يا بنت الحسن والحسين، السلام عليك يا بنت ولي الله، السلام عليك يا اخت‌ ولي الله، السلام عليك يا عمه ولي الله، السلام عليك يا بنت موسي بن جعفر، ورحمه الله وبركاته.



السلام عليك عرف الله بيننا و بينكم في الجنه، وحشرنا في زمرتكم، واوردنا حوض نبيكم، و سقانا بكأس جدكم من يد علي بن ابيطالب، صلوات الله عليكم، اسئل الله ان يرينا فيكم السرور والفرج، وان يجمعنا واياكم في زمره جدكم محمد، صلي الله عليه و آله، و ان لا يسلبنا معرفتكم، انه ولي قدير، اتقرب الي الله بحبكم و البرائه من اعدائكم، و التسليم الي الله، راضيا به غير منكر ولا مستكبر و علي يقين ما اتي به محمد و به راض، نطلب بذلك وجهك يا سيدي، اللهم و رضاك والدار الآخره، يا فاطمه اشفعي لي في الجنه، فان‌ لك عند الله شأنا من الشأن، اللهم اني اسئلك ان تختم لي بالسعاده، فلا تسلب مني ما انا فيه و لا حول ولا قوه الا بالله العلي العظيم، اللهم استجب لنا و تقبله بكرمك و عزتك، و برحمتك و عافيتك و صلي الله علي محمد و آله اجمعين و سلم تسليما يا ارحم الراحمين.

پاورقي

(182)ـ گنجينه آثار قم جلد اول صفحه 392.



(183)ـ احتمال زياد ميمونه دختر موسي بن امام جواد(ع) باشد كه ذكرش خواهد آمد.



(184)ـ گرچه اكثر مورخين و علماء انساب و رجال قول اول را تائيد مي نمايد و ما هم بجهت آگاهي خوانندگان مطلق را تقديم مي نمائيم.



(185)ـ منتهي الآمال جلد دوم صفحه 432.



(186)ـ گنجينه آثار قم جلد اول صفحه 393 انجم فروزان صفحه 62.



(187)ـ در تاريخ قم بنت الجواد ضبط شده است ولي چنانچه معلوم خواهد شد زينب دختر موسي بن جواد(ع) مي باشد.



(188)ـ گنجينه آثار قم جلد اول صفحه 395.



(189)ـ در اينكه آيا موسي اولين سيد رضوي به قم آمده باشد يا نه بحث مفصلي عنقريب خواهد آمد كه مختار نگارنده اين كتاب در قسمت زندگاني موسي مبرقع ذكر خواهد شد.



(190)ـ من لا يحضره الفقيه جلد 1 صفحه 121. بصائر الدرجات صفحه 444 و بحارالانوار جلد 2 صفحه 550، نقل از اجساد جاويدان صفحه 17.



(191)ـ من لا يحضره الفقيه جلد 1 صفحه 121.



(192)ـ مستدرك او سائل جلد 2 صفحه 50 نقل از اجساد جاويدان صفحه 19.



(193)ـ اقامه البرهان صفحه 479 نقل از اجساد جاويدان صفحه 107.



(194)ـ تاريخ قم صفحه 217.



(195)ـ ريحانه الادب جلد 8 صفحه 287. عمده الطالب صفحه 201. جدي فروزان صفحه 64.



(196)ـ‌ تاريخ قم صفحه 218.



(197)ـ تاريخ قم صفحه 214.



(198)ـ كريمه اهلبيت(ع) صفحه 227 تا 230.



(199)ـ نقل از كتاب كريمه‌ اهلبيت(ع) صفحه 232 الي 234.



(200)ـ كريمه اهلبيت(ع) صفحه 243 نقل از زندگاني حضرت معصومه(ع) صفحه 45 و ديدنيهاي قم صفحه 14.



(201)ـ كريمه اهلبيت(ع) صفحه 249 نقل ازقصص العلماء صفحه 74.



(202)ـ كريمه اهلبيت(ع) صفحه 250 نقل از قصص العلماء صفحه 74.



(203)ـ نقل از كريمه اهلبيت(ع) صفحه 216 با اندكي اضافات از مؤلف.



(204)ـ كريمه اهلبيت(ع) صفحه 310.



(205)ـ نقل از كتاب كريمه اهلبيت(ع) صفحه 306.



(206)ـ زندگاني حضرت معصومه(ع) و تاريخ قم صفحه 48. نقل از كريمه اهلبيت(ع) صفحه 278.



(207)ـ انوار المشعشعين جلد 1 صفحه 216. نقل از كتاب كريمه اهلبيت(ع) صفحه 281.



(208)ـ نقل از كتاب كريمه اهلبيت(ع) صفحه 270.



(209)ـ نقل از كتاب كريمه اهلبيت(ع) صفحه 271.



(210)ـ كتاب كريمه اهلبيت(ع) صفحه 321 تا 326.



(211)ـ احتمال زياد زينبت دختر موسي بن امام جواد(ع) باشد، چراكه بعد از فوت محمد بن موسي المبرقع دختران موسي به قم هجرت نودند تا در ارث برادر خود شريك بشوند، لذا زينب مقداراري از سهم خود را براي ساختن گنبدي بر فراز قبر فاطمه معصومه(ع) خرج نمود.

نقل ازكتاب گنجينه آثار قم جلد 1 صفحه 407.



(212)ـ انجم فروزان صفحه 73. تاريخ قم صفحه 76. زندگاني چهارده معصوم(ع) صفحه 1037. گنجينه آثار قم جلد 1 صفحه 407.



(213)ـ بنا به قول مرحوم فيض، ولي قول اصح در اين است كه مدفونين در جوار فاطمه معصومه(ع) 5 تن از مخدرات سابق الذكر بوده اند و ما هم در بحث امامزادگان مدفون در بقعه چهل اختران اشاره خواهيم نمود.



(214)ـ روح و ريحان صفحه 459. انجم فروزان 73، چهارده معصوم 1037. گنجينه آثار قم جلد 1 صفحه 409.



(215)ـ گنجينه آثار قم جلد 1 صفحه 415.



(216)ـ تاريخ قم صفحه 76.



(217)ـ عده اي از مورخين بناء اين صحن متبركه را در سال 1077 هجري و به امر شاه صفي اول دانسته اند كه اشتباه مي باشد چرا كه در كتابهاي تاريخ فيض و تحفه الفاطميين تصريح شده است كه شاه صفي در سال 1052 زندگاني را بدرود گفته است. انجم فروزان صفحه 76.



(218)ـ نقل از گنجينه آثار قم جلد 1 صفحه 418 و 419.



(219)ـ نقل از انجم فروزان صفحه 78.



(220)ـ در كتاب راهنماي قم سال آنرا 1215 تعيين كرده است. نقل از انجم فروزان صفحه 79.



(221)ـ مؤلف كتاب مزبور كتيبه گنبد را در سال 1218 به سروده فتحعلي خان صبا و بنوشته آقا مهيدي طهراني ملك الكتاب مي داند. تاريخ قم صفحه 80.



(222)ـ نقل از گنجينه آثار قم جلد 1 صفحه 420.



(223)ـ اين اشعار درسي بيت مي باشد كه توسط يكي از خدام حرم بنام آقا شيخ محمدرضا سروده شده است. نقل از انجم فروزان صفحه 95.



(224)ـ تلخيص از كتابهاي تاريخ قم صفحه 73 تا 92ـ انجم فروزان 78 تا 80ـ گنجينه آثار قم جلد 1 صفحه 420 تا 423ـ زندگاني چهارده معصوم صفحه 1036 تا 1040ـ روح و ريحان صفحه 459.



(225)ـ بحارالانوار جلد 102 صفحه 266.



(226)ـ مجالس المؤمنين جلد 1 صفحه 83، بحارالانوار جلد 60 صفحه 216 نقل از كتاب در حريم حضرت معصومه صفحه 4.



(227)ـ انوار المشعشين جلد 1 صفحه 210.



(228)ـ زبده التصانيف جلد 6 صفحه 159.



(229)ـ موسوعه المورد جلد 8 صفحه 107 منتهي الآمال جلد 2 صفحه 454.