حضرت معصومه بنت موسي بن جعفر(ع)


بخش سوم؛ امامزادگان مدفون در داخل قم

شيخ عباس قمي(ره) در كتاب"منتهي الامال"(112) پس از آنكه اولاد امام موسي كاظم(ع) را برشمرده و اختلاف علماء را در عدد اولاد آن امام همام را متذكر شده، اضافه مي نمايد كه دختران حضرت موسي بن جعفر(ع) بر حسب آنچه كه بما رسيده، افضل آنها سيده جليله معظمه فاطمه بيت امام موسي(ع) و خواهر امام رضا و عمه امام جواد(ع)، معروفه به حضرت معصومه(ع) است كه مزار شريفش در بلده طيبه قم مي باشد.



در كتاب"راهنماي قم" نوشته شده كه حضرت فاطمه معصومه(ع) اختري بود تابنده بزيور تقوي و عفاف كه پس از بدرود حيات گفتن روز بروز تابنده تر و جهان افروزتر گرديده و صحنه قم را از عفاف و ر وحانيت خود عبير افشان تر گردانيد و بر عظمت و فضيلت آن صد چندان بيفزود.



نسب شريف:



شرافت و جلالت نسبي اين بانو زياده از آن است كه بتوان در اين چند سطور و با اين قلم ناقص بيان نمود ولي بجهت اختصار و با رعايت اهم بايد گفت كه حضرتش در آغوش پرمهر امامت و ولايت تربيت و نشو و نما گرفته و دختر حضرت امام موسي بن جعفر(ع) هفتمين اختر از اختران تابناك امامت وولايت مي باشد.



پدر بزرگوارش امام موسي كاظم(ع) هفتمين امام شيعيان، نوري از انوار طيبه خاندان پيغمبر اسلام در روز يكشنبه هفتم ماه صفرالخير سال 128 هـ .ق در ابواء"محلي بين مكه و مدينه" از حميده بربريه يا اندلسيه كه بفرموده پدر بزرگوارش امام جعفر الصادق(ع): زني پاك و مصفاه از هر پليدي متولد شد، و در بيستم شوال سال 179 هـ .ق به دستور هارون الرشيد پنجمين خليفه عباسي، در حال نماز از مسجدالنبي(ص) دستگير و روانه زندان گشت، كه سرانجام در روز جمعه بيست و چهارم يا بيست و پنجم ماه رجب المرجب سال 183 هـ .ق توسط سندي بن شاهك يهودي بشهادت رسيد و در مقابر قريش غرب بغداد كه بعدها به شهر"كاظمين" شهرت يافت مدفون گرديد(113).



بنابر اقوال مورخين، حدود چهار سال آن امام همام در زندان بود و حتي عده اي ديگر از علماء، حبس آنحضرت را به هفت سال و يا ابن جوزي يازده سال قيد نموده است.



اما ما در مكرمه حضرت معصومه(ع)، علي التحقيق"نجمه" مادر امام رضا(ع) مي باشد(114)كه بنابراين حضرت فاطمه(ع) با امام رضا(ع) برادر و خواهر بودند كه اين علقه باعث شد حضرتش به ديدار برادر از مدينه به ايران هجرت نمايد.



بايد اضافه نمود كه براي نجمه خاتون در كتب تاريخ ده نام ثبت و قيد نموده اند كه از قرار زير مي باشد:



1ـ "نجمه"(115): كه مشهورترين نام آن بانوي مكرمه مي باشد چرا كه همچون ستاره اي، خورشيد امامت را در دامن پرمهرش پرورش داد و او بود كه ماه تابناكي چون حضرت معصومه(ع) را بعرصه وجود درآورد و در دامنش پروريد.



2ـ "تكتم"(116):"به صورت مضارع مجهول، از نامهاي شايع در ميان بانوان عرب است و در اشعار عربي زياد ذكر شد و يكي از نامهاي"زمزم" است كه بعد از انقراض جرهم پوشيده شده بود در عالم رؤيا به حضرت عبدالمطلب گفته شد: (احفرتكتم) آنگاه آنجناب با الهام پروردگار آنجا را حفر نمود و چاه زمزم را پديدار ساخت".



3ـ "خيزران مرسيه"(117):خيزران گياه معروفي است كه در هند و بلاد روم مي رويد، ريشه هاي بسيار بلند و مستحكمي دارد، از ريشه هاي آن حصير مي بافند و از ساقه هاي آن به جهت ظرافت و استحكامش عصا مي سازند. بايد گفت كه ساقه هاي خيزران بسيار زيبا و لطيف و انعطاف پذير است با خم كردن نمي شكند، و لذا در لغت به سكان و هر ساقه انعطاف پذير گفته مي شود.



اما از پسوند"مرسي" معلوم مي شود كه آن بانوي معظمه از آن سرزمين بوده و اين واژه به چند محل اطلاق مي گردد كه از قرار زير است:



الف: شهر معروف"مرسيه" در اسپانيا، كه در قرن يازدهم ميلادي به صورت كشور مستقلي درآمد و ابوغالب مرسي به آنجا منسوب است.



ب: بندر"مرسي" در ساحل شرقي الجزاير، در نزديكي مرز تونس.



ت: بندر مشهور"مرسي" يا"مارسيظ در جنوب فرانسه در كرانه درياي مديترانه.



4ـ "اروي"(118): در لغت بمعني آب فراوان، آب خوشگوار، ابرهاي متراكم كه از آنها باران به صورت سيل آسا فرو مي ريزد، و به صاحب انديشه و تفكر عالي گفته مي شود.



5ـ "أم البنين"(119): براي اين بانوي معظمه تنها كنيه كه نقل شده همين است يعني به معناي مادر پسران، ولي از نجمه خاتون تنها دو فرزند تولد يافته، كه بجهت احترام و شايستگي آن بانو به اين كنيه ملقب گرديد از طرفي اين كنيه براي زنان است كه چند فرزند ذكور داشته باشند مثل مادر ابي الفضل العباس كه به ام البنين معروفه و مكني بود و وقتيكه چهار فرزندش همراه امام حسين سيد الشهداء(ع) در كربلاء بشهادت رسيدند خطاب به مردم كرد كه ديگر مرا ام البنين نخوانيد.



6ـ "طاهره"(120): به اين اسم ملقب گشت زيرا شخصي همچون علي بن موسي الرضا(ع) از او متولد گرديد و دختري مثل فاطمه معصومه(ع) به عرصه وجود در آورد و اين ممكن و ميسور نيست مگر از رحم طاهر و نجابت و قداست و جلالت خود نجمه خاتون.



7ـ "سكن"(121): در لغت به كسي گفته مي شود كه همه اعضاي خانواده به او پناه ببرند و در كنار او احساس آرامش كنند.



8ـ "سمانه"(122): به كسي گفته مي شود كه طالب فزوني در شرف و مال و منال باشد، لذا در نجمه خاتون كمال ظهور را داشته چرا كه وي در كمال شرافت، در خاندان اهلبيت(ع) لحظه اي از كسب فضايل مناقب نيا سود، و خود را به سرحد تكامل و انسانيت رسانيد.



9ـ "شقراء"(123): به بانوايكه سيمين تن و چهره نوراني، و ديدگان نافذ و گونه هاي سرخ و گلگون داشته باشد به اين اسم خطاب مي شود.



10ـ "صقر"(124): كه در لغت بمعناي فراواني آمده است از آن جمله: تابش خورشيد، بازشكاري و شيره عسل كه گونه اي از خرما و انگور فروريزد اطلاق ميشود.



براي آن بانو مجلله، اسامي ديگري همچون"سكينه"،"سلامه""تحيه""نجمه""سها""شهد"(125)در كتب انساب، اعلام، و تاريخ ذكر شده است.



در كتاب كريمه اهلبيت(ع) بعد از آنكه اسامي ده گانه نجمه خاتون ذكر شد، در مورد تاريخ تولد و تابعيت آن بانو حيث و تحقيق زيبائي نمود كه ما عين عبارات ايشان را ذكر مي نمائيم:



وي مي نويسد:



"از تاريخ تولد نجمه خاتون اطلاعي در دست نيست و از مقدار سن شريفش به هنگام شرفيابي به دودمان امامت چيزي نمي دانيم، تنها چيزي كه درمنابع حديثي آمده اين است كه وي به هنگام تشرف به خانه امام كاظم(ع) دوشيزه بوده است.



و اما در مورد تابعيت وي كه اهل چه كشوري بوده، تنها چيزي كه در دست است وي اهل مغرب بود و مغرب در اصطلاح علماي جغرافي به سه معني اطلاق مي گردد.



1ـ شما آفريقا؛ شامل تونس، ليبي، مراكش و الجزاير.



2ـ مراكش.



3ـ اروپا.



براي تعيين منظور از"مغرب" بايد به واژه"مرسيه" استناد كنيم كه در ذيل"خيزران" شرح داده شد و گفته شد كه"مرسي" به سرزمينهائي در فرانسه، اسپانيا و الجزاير اطلاق مي شود.



ولي نظر به اينكه به آن حضرت"سكن نوبيه" و"شقراء نوبيه" نيز مي گفتند، اين احتمال تقويت مي شود ه منظور از مغرب شمال آفريقا باشد، نه ممالك غربي، از اين رو است كه مرحوم خاتون آبادي با صراحت آن بانوي مجلله را از اهل نوبه و زنگبار معرفي كرده است.



درمقابل مرحوم جواد فاضل با قاطعيت تمام گفته: منظور از مرسي همان"مارسي" بندر معروف فرانسه است.



به نظر مي رسد كه تحقيقات جواد فاضل ناتمام باشد، زيرا در منابع حديثي در مورد"نجمه خاتون" واژه"مولده" به كار رفته است و مولده به كسي گفته مي شود كه در كشور عربي متولد شود و در ميان عربها بزرگ شود و با آداب عرب خو بگيرد.



"مولده" مقابل"تليده" است و آن به كسي گفته مي شود كه در بلاد عجم متولد شود، سپس به سرزمين عربي انتقال يابد. روي اين بيان ترديدي نمي ماند در اين كه حضرت نجمه خاتون در يك كشور عربي ديده به جهان گشوده است، كه در اين صورت منظور"مغرب" شمال آفريقا و از"مرسي" شهر بندري الجزاير خواهد بود.



مگر اينكه كسي احتمال دهد، پدر و مادر نجمه خاتون از بندر"مارسي" فرانسه، و يا شهر"مرسيه" اسپانيا به شمال آفريقا منتقل شده باشند و اين بانوي مجلله در سرزمين عربي ديده به جهان گشوده باشد".



اين بود گفتار مؤلف كتاب كريمه اهلبيت(ع) كه نظر نگارنده اين كتاب هم بنابر تحقيقات حاصله اين است كه آن مخدره مجلله از پدر مادري كه به الجزاير هجرت نموده بودند متولد گشته پس از آن به همسري امام موسي كاظم(ع) درآمده است.



ولادت والقاب منسوب به فاطمه معصومه(ع)



تاريخ ولادت و مدت عمر شريف اين بانوي محترمه، مانند بسياري از وقايع تاريخي بطور مسلم در دست نيست ولي برخي از مورخين نظريه اي داده اند كه از قرار زير است:



1ـ تولد حضرت معصومه(ع) در اول ماه ذي قعده سال 173 هـ .ق(126)در مدينه منوره بوده است:



اين مطلب را محدث شهير و محقق عاليقدر مرحوم حاج شيخ علي نمازي در كتاب"مستدرك سفينه" عنوان كرده و همچنين در كتابهاي ديگري هم مطرح شده است، اما وي در اين كتاب كه در ماده"فطم" به شرح زندگاني حضرت معصومه(ع) پرداخته، و چنين نگاشته كه"فاطمه المعصومه المولوده في غزه ذي القعده سنه 173 هـ .ق". يعني: فاطمه معصومه در روز اول ذيقعده سال 173 هـ .ق تأليف شده است.



2ـ تولد آنحضرت را در سال 183 هـ .ق بوده است:



اين مطلب را در كتاب"نزهه الابرار في نسب اولاد الائمه الاطهار" و"لواقع في طبقات الاخيار" مي توان يافت كه هيچ دليلي بر اين قول ارائه ننموده و مادر سطور آينده خلاف اين گفته را ثابت مي كنيم.



"در كتاب انوارالمشعشين مسطور است كه مدت عمر بي بي حضرت فاطمه معصومه(ع) را بطور يقين مي توان معين نمود، ولي چون وفات آن سيده جليله در قم بسال 201 هـ .ق اتفاق افتاده و جميع مورخين هم نسبت به اين تاريخ اتفاق نظر دارند و از طرفي تاريخ شهادت امام موسي كاظم(ع) را كه به روايت كليني و صاحب تاريخ قم به سال 183 هـ .ق تعيين گرديده است و با تصريح به اينكه آنحضرت لااقل مدت چهار سال هم در زندان بسر برده اند مي توان ادعا كرد كه آن بي بي حداقل در سن بيست و دو سالگي بوده اند"(127).



اما مرحوم نسابه عباس فيض در جلد اول كتاب"گنجينه آثار قم"(128)فرموده اند كه هر چند سن بي بي و ميلاد با سعادتش ضبط نگرديده و در شمار مجهولات است، اما با استفاده از بعضي قرائن بايد گفت كه سن آن مخدره از سي سال افزون بوده است، چه كه فاطمه معصومه(ع) مدفونه در قم فاطمه كبري و از طرفي بزرگترين دختر امام موسي كاظم(ع) است و مدفن دختر كوچك وي فاطمه وسطي در اصفهان داراي قبه و بارگاهي است كه سن شريفش بين هيجده تا بيست و يكسال مي باشد.



اما عقيده(نگارنده اين كتاب) بر اين است كه حضرت فاطمه معصومه(ع) در سال 173 هـ . ق متولد گشته است، زيرا اگر قائل به متولد شدن آنحضرت در سال 183 هـ .ق شويم تحقيقا اشتباه فاحشي را مرتكب شده، زيرا اكثر مورخين شهادت امام كاظم(ع) را در اين سال نوشته اند و اگر استدلال علامه فيض مبني بر اينكه سن كوچكترين دختران امام موسي كاظم(ع) بين هيجده تا بيست و يكسال بوده و اين اشتباه را ناشي از تشابه اسامي دختران آن امام كه چهار دختر به يك اسم"فاطمه" دانسته اند بدانيم، باز قول اول و نظريه ما تقويت مي شود، چون در اين صورت ميان دختر كوچك و دختر بزرگ حدود ده سال فاصله مي افتد و ميتوان بطور جزم اعلان نمود كه ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(ع) در روز اول ذيقعده سال 173 هـ .ق مي باشد.



بعد از آنكه ولادت با سعادت فاطمه معصومه(ع) را ثابت و معين نموديم در اين بخش پاره اي به القاب آن بي بي اشاره مي نمائيم.



في البدايه بايد گفت كه اشهر القاب آن مخدره"معصومه(ع)" مي باشد چنانكه اين لقب را حضرت ثامن الحجج علي بن موسي الرضا عليه الاف التحيه و الثناء در روايتي كه فرمودند:"من زار المعصومه بقم كمن زارني"(129)يعني: هر كس حضرت معصومه(ع) را در قم زيارت كند همانند كسي است كه مرا زيارت كرده باشد لذا به اين اسم ملقب گشته است براي تأييد اين قول مي توان استشهاد به كتاب ناسخ التواريخ(130)نمود كه ايشان بعد از ذكر روايت فوق، اضافه نمودند كه لقب مذكور امام هشتم به خواهر گراميش اعطاء فرموده اند و همچنين مطابق نقل خوابي كه در كتاب دارالسلام(131)ذكر شده كه در آن كتاب حضرت خود را چنين"انا المعصومه اخت الرضا(ع)" معرفي كرده، لذا مي توان مؤيد قول ما دانست.



اما لقب ديگري كه بسيار مشهور و از طرف ائمه(ع) بر آن بي بي گذاشته شده، بجهت خوابي است كه ما از كتاب كريمه اهلبيت(ع) در اينجا نقل مي كنيم:



حضرت علامه نسابه شهير آيه الله العظمي سيد محمود مرعشي نجفي(ره) متوفاي 1338 هـ .ق صاحب كتاب"مشجرات علويين" بسيار علاقمند بود كه به هر طريقي شده، محل قبر شريف حضرت صديقه الطاهره فاطمه زهراء سلام الله عليها را به دست آورد، براي اين مقصود ختم مجربي انتخاب كرده، چهل شب به آن مداومت نمود، تا شايد خداوند به طريقي او را از محل قبر شريف حضرت زهرا(ع) آگاه فرمايد.



شب چهلم بعد از انجام ختم و توسل فراوان استراحت كرده در عالم رؤيا به محضر مقدس امام باقر يا امام صادق(ع) مشرف مي شود.



امام(ع) به ايشان فرمود:"عليك بكريمه أهل البيت" يعني: به دامن كريمه اهلبيت چنگ بزن.



ايشان به تصور اينكه منظور امام(ع) از"كريمه اهلبيت" حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ است، عرضه داشت:



"بلي. قربانت گردم، من نيز اين ختم را براي همين گرفتم كه محل قبر شريف آن حضرت را بصورت دقيق تر بدانم و به زيارتش مشرف شوم".



امام(ع) فرمودند: منظور من قبر شريف حضرت معصومه(ع) در قم است.



سپس اضافه نمودند: به جهت مصالحي خداوند اراده فرموده است، كه محل قبر شريف حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ براي هميشه از همگان مخفي باشد. و لذا قبر حضرت معصومه(ع) را تجليگاه قبر شريف حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ قرار داده است، مضافا اگر قرار بود قبر دخت پيغمبر(ص) ظاهر باشد، هر جلال و جبروتي كه براي آن قبر شريف مقدر بود، خداوند متعال همان جلال و جبروت را بر قبر مطهر حضرت معصومه(ع) قرار داده است.



مرحوم مرعشي(132)هنگاميكه از خواب برخاست تصميم گرفت كه رخت سفر بربندد و به قصد زيارت حضرت معصومه(ع) رهسپار ايران شود.



او بلافاصله مهياي سفر شده با همه اعضاي خانواده اش نجف اشرف را به قصد زيارت كريمه اهلبيت(ع) ترك نمود.



و اما القاب ديگر حضرت كه از كتب تاريخ و زيارت نامه ها بدست آمده چنين است:



1ـ مرضيه. 2ـ رضيه.



3ـ نقيه. 4ـ تقيه.



5ـ طاهره. 6ـ صديقه.



7ـ حميده. 8ـ سيده.



9ـ رشيده. 10ـ بره.



11ـ اخت الرضا. 12ـ سيده نساء العالمين.



"اين القاب فوق الذكر در زيارتنامه ايكه در كتاب(انوار المشعشعين) براي آن بي بي نقل شده و همچنين مرحوم(مولوي حيدر خونساري) 2 لقب اخير را در كتاب(زبده التصانيف) براي حضرت معصومه(ع) نقل كرده اند را مي توان متذكر شد"(133).



تعداد فرزندان امام موسي كاظم(ع)



همانطور كه بيان گشت هفتمين نور از انوار طيبه خاندان پيغمبر اكرم(ص) در روز يك شنبه هفتم صفر به سال 128 در ابواء متولد و در روز جمعه 24 يا 25 رجب سال 183 هـ .ق در زندان هارون الرشيد توسط سندي بن شاهك به درجه رفيع شهادت نائل گشت و در مقابر قريش، غرب بغداد كه بعدها كاظمين شهرت يافت مدفون شد، كه عمر شريف آنحضرت 55 سال و به روايت كافي 54 سال و مدت امامت ايشان سي و پنج سال و چند ماه بود و كنيه شريف آن امام همام ابوابراهيم و ابوالحسن و ابوعلي و القابش، كاظم وعبدصالح و امين مي باشد ولي اكثر مردم آن حضرت را كاظم مي خواندند و از اين جهت به اين نام شهرت يافت كه آن جناب در شرائطي زندگي ميكرد، كه با دشمنان برخوردهاي حاد داشته و در عين حال كه از آنها سختي مي كشيد هرگز چهره اي خشن بكسي نشان نداد و پيوسته خشم خود را فرو ميخورد.



ابن اثير مي گويد: وي از آن جهت به كاظم شهرت يافت كه روش مستمر آن حضرت بر اين بود كه هركسي به وي بدي روا مي داشت او در برابرش نيكي و احسان مي نمود.



علي اي حال، شمار فرزندان آن امام همام مانند اكثر موضوعات تاريخي مسلم نيست و اقوالي در اين زمينه مطرح گشته كه ما هم بجهت وصول نتيجه اي، تمام آن اقوال را از كتاب ناسخ التواريخ و منتخب التواريخ با جانب اختصار در اينجا ذكر خواهيم نمود.



اما تعداد فرزندان امام موسي كاظم(ع) بنابر نقل"ابن شهر آشوب"(134)سي نفر و بنا بگفته صاحب كتاب"عمده الطالب"(135)60 تن كه 23 پسر و 37 دختر ذكر نموده اند.



و مرحوم"شيخ مفيد" در كتاب(ارشاد)(136)خود فرزندان آن امام همام را 37 تن مي داند كه 18 تن پسر و 19 تن دختر قيد نموده است.



و همچنين در كتاب"كشف الغمه في معرفه الائمه"(137)نوشته شده كه براي آن حضرت 38 فرزند بود، كه 18 تن دختر و 20 تن پسر مي باشد.



در كتاب"ينابيع الموده"(138)مسطور است كه آنحضرت را سي و هفت تن پسر سواي اطفال بوده و شمار فرزندان امام(ع) را 59 تن دانسته است.



ابن جوزي در كتاب تذكره مينويسد كه گفته اند آنحضرت را 20 پسر و 20 دختر بوده است.



ملاحسين كاشفي در كتاب"روضه الشهداء"(139)مي نويسد كه حضرت امام كاظم(ع) را 60 فرزند كه 37 تن دختر و 23 تن پسر بوده منتهي اسامي آنها را بجز آنهائيكه داراي عقب بوده اند ذكر ننموده است.



صاحب كتاب"زينه المجالس"(140)نقل از حمدالله مستوفي مي گويد كه حضرت را 37 پسر و 8 دختر بوده است.



همچنين در كتاب گزيده تاريخ مسطور است كه حضرت را 51 پسر و 28 دختر بوده كه بسيار بعيد است زيرا در هيچ كتابي شمار اولاد آنحضرت را 79 تن ننوشته اند مگر اينكه فرزند زادگان آن حضرت اضافه كرده يا سهوي در قلم كاتب شده است، اضافا محسن را از اولاد آن حضرت دانسته و مي گويد كه قبر محسن در فراهان عراق عجم كه از بلاد قم است مي باشد و به زاهد محسن معروف و ابوالخير را هم از جمله پسرهاي آن امام نامبرده است.



و در كتاب"تاريخ قم "(141)صرحه را از دختران آن حضرت نام برده كه(صرح) بمعني بلند و خالص و برگزيده از هر چيز است.



و در كتاب"راحه الارواح"(142)18 پسر براي آن حضرت نام برده كه بجاي حسين، كليم نوشته است.



اين بود اقوال منقول در تعداد فرزندان امام موسي كاظم(ع)،گرچه تعداد ديگري از مورخين نظريه اي داده اند اما بجهت اختصار همه آنها خود داراي كرده و الآن در اينجا مختار مرحوم شيخ عباس قمي را نقل نموده و تعداد فرزندان آن امام همام را با اسامي شريفشان و اسامي منقول از ديگر مورخين را ذكر كرده و پس از آن نظريه ما را با ادله روشن در مورد تعداد فرزندان آن امام همام ذكر و بيان خواهيم نمود.



اسامي شريف اولاد امام موسي كاظم(ع) بنا به مختار شيخ عباس قمي در منتهي الامال از مرحوم شيخ مفيد(ره) چنين است:



فرزندان ذكور 18 تن كه عبارتند از:



حضرت علي الرضا(ع)، ابراهيم، عباس، قاسم، اسماعيل، جعفر، هارون، حسن، احمد، محمد، حمزه، عبدالله، اسحق، عبيدالله، زيد، حسين، فضل، سليمان.



اما اگر اقوال ديگر مورخين را همچنانكه بيان گرديد ذكر نمائيم و اسامي فرزندان امام كاظم(ع) را با روايت آنها جمع كنيم مي توان اسامي زير را از اولاد ذكور آن حضرت اضافه كرد كه عبارتند از:



عقيل، عمر، جعفراصغر، يحيي، عبدالرحمن، ابوبكر، داود، عون، محسن، ابوالخير، كليم، عزيز، ابراهيم اصغر، و صالح. بنا به روايت صاحب كنزالانساب كه مي گويد درتجريش شميران مدفون است و ديگر صايم.



اما فرزندان اناث 19 تن كه به روايت شيخ مفيد است عبارتند از:



حضرت فاطمه الكبر معصومه(ع) فاطمه الصغري، رقيه، حكيمه، ام ابيها، رقيه الصغري، كلثوم(143)، ام جعفر، لبابه، زينب(144)، خديجه، عليه، آمنه، حسنيه، بريهه، عايشه، ام سلمه، ميمونه، ام كلثوم. اگر ما هم طبق اقوال ديگر مورخين فرزندان اناث آنحضرت را نامبرده اند ذكر كنيم و با اين اسامي جمع نمائيم مي توان اسامي زير را اضافه نمود كه عبارتند از:



ام فروه، اسماء، فاطمه وسطي، فاطمه اخري، ام كلثوم صغري، زينب صغري، زينب كبري، ام عبدالله، ام القاسم، اسماء صغري، محموده، امامه، ام كلثوم، ام دحيه، حليمه، صرحه، رمله، ام اسماء، كليه، آمنه الوسطي.



اين بود تمام اسامي فرزندان امام موسي كاظم(ع) با جمع نمودن اقوال مورخين كه جمع كل 69 فرزند مي شود، اما دلائل مؤلف اين كتاب مبني بر اينكه فرزندان امام موسي كاظم(ع) بيش از آن است كه مرحوم شيخ مفيد ذكر نموده اند را بشرح ذيل اثبات مي نمائيم:



اولا: چونكه علاقه ائمه(ع) خصوصا امام موسي كاظم(ع) نسبت به جده شان حضرت صديقه الطاهره فاطمه زهرا(ع) بحدي بوده كه نمي توان توصيف نمود، آن حضرت اسامي دخترانشان را هم به اسم آن بانو قرار مي دادند و لذا براي فرق بين تشابه اسامي پسوندهائي را هم اضافه مي نمودند كه اين بنابر نقل محدث كبير علامه مجلسي در بحارالانوار راجع به اسامي دختران موسي بن جعفر(ع) ثابت مي شود، و لذا مي فرمايد براي آن حضرت چهار دختر بمعناي فاطمه و به فواطم مشهور بوده اند كه عبارتند از:



1ـ فاطمه كبري، ملقب به(حضرت معصومه(ع)) كه در قم مدفون است.



2ـ فاطمه صغري، ملقب به(بي بي هيبت) كه در مدخل شهر باكو، در آذربايجان شوروي مدفون است(145).



3ـ فاطمه وسطي، ملقب به(ستي فاطمه) كه در اصفهان مدفون است.



4ـ فاطمه اخري، مشور به(خواهر امام) كه در رشت مدفون است(146).



ثانيا: بنابر تحقيقات حاصله و بطور جزم بايد گفت كه براي امام موسي كاظم(ع) دو فرزند بنام ابراهيم بوده است، چنانكه در كتاب(عمده الطالب في نسب ال ابي طالب)(147)و همچنين مرحوم شيخ عباس قمي در كتاب(منتهي الامال)(148)از كتاب مزبور نقل كرده است كه: موسي بن جعفر(ع) را دو پسر بنام ابراهيم بوده است يكي به نام ابراهيم اكبر كه در يمن و به روزگار ابوالسرايا خروج كرده و بلاعقب بوده كه پس از وفات، وي را در قبرستان قريش در شهر بغداد دفن نمودند، پسر ديگر امام موسي كاظم(ع) كه ابراهيم اصغر خوانده مي شده و سيد مرتضي و سيد رضي هم از احفاد همين ابراهيم مي باشند و مرقد شريف اين امامزاده واجب العظيم در كاشمر مورد زيارت دوستان اهلبيت(ع) قرار مي گيرد كه معروف به ابراهيم المرتضي مي باشد.



ثالثا: و همچنين اسامي 5 تن از فرزندان امام موسي كاظم(ع) بنامهاي داود، يحيي، جعفرالاكبر، عبدالرحمن، و علي(149)الاصغر را كه اكثر علماء نسابه در كتبشان ذكر كرده اند را مرحوم مفيد قيد ننموده و مؤيد قول ما كتاب(الشجره المباركه)(150)است كه مي نويسند:



اما الذين اتفقوا علي أنهم ما اعقبوا فهم عشره: احمد، جعفر الاكبر، داود، محمد، سليمان، يحيي، فضل، علي عبدالرحمن، قاسم.



و دليل ديگر، قبوريكه منسوب به اين امامزادگان مي باشد مضافا براينكه در كتب تاريخي هم علت هجرت و اعقاب آنها را ذكر كرده اند و ما هم انشاءالله بترتيب استان همه آن امامزادگان را معرفي و نسب شريف و اختلاف مدفن و علت مهاجرت آنها را بتوفيق خداوند منان بيان خواهيم نمود.



رابعا:(حسن) و(صالح) كه هر دو از فرزندان بلافصل امام موسي كاظم(ع) است را بنابه قول صاحب كتاب(كنزالأنساب) كه مي گويد در تجريش تهران امامزاده صالح بن موسي بن جعفر(ع) مدفون و يا صاحب كتاب(ناسخ التواريخ) در جلد هفتم ثابت مي كند كه محسن بن امام موسي كاظم(ع) قبرش در فراهان نزديك قم و از فرزندان بلافصل امام موسي(ع) دانسته و براي او هم اعقابي ذكر مي نمايدكه ما هم مفصلا عنقريب بحث خواهيم نمود.



بايد اضافه كرد، اگر بعضي از روايات كه فرزندان امام موسي كاظم را بيش از 50 تن ذكر كرده اند اقتداء كنيم، بايد تكرار اين اسامي را و جدا خواندن كنيه و لقب يا مضاف اليه را حذف نموده و قائل شويم و بگوئيم كه آقايان مورخين سهوا، يك تن را كه داراي كنيه و يا لقب بوده اند، چند تن بشمار آورده، مضافا براينكه گاهي بجهت تشابه اسماء فرزند زاده ها را بجاي فرزند امام ثبت نموده و بنام جد اعلا نسبت دادند.



علي اي حال نظر نگارنده اين كتاب براين است كه براي آن حضرت 26 پسر و 21 دختر بوده است والله العالم.



دليل ازدواج نكردن دختران امام موسي كاظم(ع)



همچنانكه از مطالعه كتب تاريخي و روايات برمي آيد، مي توان گفت كه دختران امام موسي كاظم(ع) بدلائلي كه بعدا خواهيم گفت ازدواج ننمودند؛ و براي علت آن نظريات متفاوتي قائل شده اند من جمله يعقوبي كه از مورخين شيعه است مي نويسد: حضرت امام موسي كاظم(ع) وصيت فرمود كه دخترانش ازدواج نكنند، ولذا هيچيك از آنان ازدواج نكردند، به جز(ام سلمه)كه هم ازدواج واقعي نبود، بلكه وي از مصر عازم حج بود براي اينكه در اين سفر محرمي داشته باشد با پسر عمويش قاسم بن محمد بن جعفرالصادق(ع) عقد محرميت جاري كرد(151).



اولا: در جواب به فرمايش يعقوبي بايد گفت كه اين گفتار، بي اساس و مخالف با سنت اهلبيت(ع) مي باشد چونكه امكان ندارد ائمه(ع) مخالف سيره جدشان رسول الله(ص) عمل نمايد، زيرا كه روايات زيادي از ناحيه مقدسه رسول الله(ص) بدست ما رسيده كه همه حاكي از اهميت اين امر مستحبي دارد تا جائي كه حضرت ختمي مرتبت مي فرمايد(فليس مني) يعني اگر كسي ازدوج ننمايد از من نمي باشد، آيا معقول است اماميكه ما قائل به معصوميتش مي باشيم اين وصيت را در حق فرزندانش نمايد، پس بايد گفت كه نظريه يعقوبي خالي از واقعيت و غيرمستند مي باشد، چراكه خود وصيت نامه امام موجود بوده و فقط اختيار كردن شوهر دختران خود را مبني بر اجازه امام رضا(ع) مي داند و آنهم به دلائي بوده كه ذكر خواهد شد.



ثانيا: متن وصيتنامه حضرت امام موسي كاظم(ع) در طول قرنها و سالها از حوادث باقي مانده و در كتب تاريخي موجود ا ست كه مرحوم كليني تمام وصيت آن حضرت را در كتاب شرف كافي نقل مي نمايد كه نوشته؛ حضرت امام موسي كاظم(ع) در اين وصيتنامه پس از آنكه همه فرزندانش را به تبعيت از امام رضا(ع) فرمان داد، در مورد فرزندانش فرموده:



"وان اراد رجل منهم ان يزرج اخته فليس له ان يزوجهاالا باذنه وامره، فانه اعرف بمناكح قومه".



"هركدام از آنها اگر بخواهد خواهرش را تزويج دهد، بدون اجازه‌و فرمان امام رضا(ع)چنين حقي را ندارند، زيرا او به مصالح قومش در امر ازدواج از همه آنها آگاهتر است".



در جاي ديگر از همين وصيتنامه مي فرمايد:



"ولا يزوج بناتي احد من اخوتهن من امهاتهن ولا سلطان ولا عم الا برأيه ومشورته، فان فعلوا ذلك فقد خالفوا الله ورسوله وجاهدوه في ملكه، وهو اعرف بمناكح قومه، فان اراد ان يزوج زوج، وان اراد ان يترك ترك".



"هيچ يك از دخترانم را نبايد برداران مادري و سلاطين و يا عموهايشان شوهر دهند، مگر با نظر و مشورت حضرت رضا(ع) اگر بدون اجازه او به چنين كاري اقدام كنند، با خدا و رسول خدا مخالفت و رزيده اند و در سلطنت خدا منازعه نموده اند، زيرا او به مصالح قومش در امر ازدواج آگاهتر است، پس هركس را او تزويج دهد اطاعت كند و هركسي را او تزويج نكند فرمان برد"(152).



بايد متذكر شد كه در اين وصيتنامه حضرت بيشتر خواستند، به فرزندان خود اعلام كند كه حجت خدا بعد از وي حضرت رضا(ع) است و بايد در هر موردي من جمله مسئله ازدواج از آن حضرت اطاعت و اجازه بگيرند.



بنابر بيان فوق باز فرمايش يعقوبي رد مي شود و بي اساس بودن قول او را مي توان پي برد و لذا صاحب كتاب(حياه الامام موسي بن جعفر)(153) صريحا مجعول بودن نقل يعقوبي را علان نموده است.



نظريه دوم كه در مورد عدم ازدواج دختران حضرت موسي بن جعفر(ع) داده اند اينستكه گفته اند چون براي آن مخدرات هم كفو پيدا نمي شد لذا ازدواج ننمودند.



نظر اينجانب مقداري مقابل به اين قول مي باشد البته قائل به تفكيك نمودن آن مخدرات هستم، و قبل از آن ادعاي ما را به منصه اثبات بگذاريم در رد اين نظريه فوق دو جواب از مؤلف كتاب كريمه اهلبيت(ع) ذكر شده كه ما طرح نموده و پس از آن طرد مي نمايم.



ايشان در كتاب مذكور فرمودند كه:



اولا:"سيره ائمه اطهار(ع) اين نبود كه دختران خود را به جهت پيدا نشدن(كفو) در خانه نگه بدارند و مانع از ازدواج آنها شوند، بلكه آنها عملا‌ و قولا مومن و مؤمنه را كفو يكديگر مي دانستند و امر مي فرمودند كه اگر دين و تقواي كسي را پسنديد دختران خود را به همسري او درآوريد.



ثانيا: در عصر امام كاظم(ع) جوانان شايسته اي از اولاد امام حسن مجتبي(ع) و از تبار حضرت سيدالشهداء(ع) بودند كه مي توانستند كفو دختران آن حضرت باشند.



و اضافه مي كند:



لذا احتمالا نظر سوم درست مي باشد و آن خفقان شديد هاروني مي باشد.



خفقان و اختناق در عصر هارون الرشيد به جائي رسيده بود كه كسي جرأت نداشت به در خانه‌ امام كاظم(ع) آمد و شد كند، كجا رسد به اينكه آرزوي دامادي آن حضرت را در سر بپروراند"(154).



اين بود گفتار و اثبات مؤلف كتاب كريمه اهلبيت(ع) ولي نظر ما اين است كه.



اولا: همانطوريكه بيان گرديد، فاطمه كبري حضرت معصومه(ع) در سال 173 هـ .ق بدنيا آمده و نظر به اينكه اين بانو به اجماع مورخين بزرگترين دختران حضرت امام موسي كاظم(ع) بوده و همچنين آن حضرت هم در سال 183 هـ .ق به اتفاق مورخين بشهادت رسيده بايد گفت كه سن آن بي بي حدود ده سال در زمان شهادت امام(ع) بيشتر نبوده و تازه بحد بلوغ رسيده بود چه رسد كه مابقي دختران آن حضرت كه از فاطمه معصومه(ع) كوچكتر بودند، وانگهي همزمان با بلوغيت فاطمه كبري(ع) شهادت پدر موجب گشت كه فراق پرمهر پدر در وجود فاطمه معصومه(ع) و ديگر مخدرات تأثير بگذارد، و بر اثر اين تألم و مصيبت بود كه حتي فكر ازدواج را هم نمي كردند و از طرفي آل علي(ع) در سراسر كشور اسلامي تحت تعقيب و شكنجه و آزار عمال هارون بودند و صددرصد غير از آنها براي دختران حضرت امام موسي(ع) و خاصتا براي فاطمه معصومه(ع) كه در شان و فضيلت او روايات زيادي هم وارد شده پيدا نمي شدند، دست به ازدواج نمي زدند و مضافا براينكه هنوز فراق و هجران پدر در دلهايشان باقي بود كه شهادت حضرت علي بن موسي الرضا(ع) پيش آمد و دوباره آن مخدرات لباس عزا پوشيدند و دانستيم كه امر ازدواج آنها هم مي بايست با رضايت و مشورت آن جناب صورت بگيرد.



ثانيا: چون مورخين عنايتي كافي در تاريخ تولد و وفات و ازدواج اولاد ائمه(ع) و بعضا خود ائمه(ع) نداشتند ممكناست كه آن مخدرات با تمام آن مسائل و مصائب و مشكلاتي كه مطرح گرديد شد، ازدواج نموده و اين سنت شايسته جدشان را پيروي كرده باشند مضافا براينكه(عدم الوجدان لا يدل علي عدم الموجود) چون مورخين مسئله ازدواج اولاد ائمه(ع) را ذكر نكرده و يا در كتب تاريخي موجود نيست دليل بر ازدواج نكردن آن مخدرات نمي توان باشد گرچه در مورد شخص حضرت معصومه(ع) همان دلائل فوق مبني بر عدم ازدواجش كافي است.



علت هجرت و ورود حضرت فاطمه معصومه(ع) به قم



علامه مجلسي از كتاب تاريخ قم نقل مي نمايد كه چون مأمون حضرت امام رضا(ع) را در سال دويست هجري بمرو طلبيد تا ولايت عهدي را به آنحضرت تفويض نمايد، در سال 201 هـ .ق بود كه شوق ديدار برادر بر سر خواهر افتاده و فاطمه معصومه(ع) به اشتياق لقاي آن حضرت به اتفاق خادم خويش با كار و آنهائيكه به خراسان عازم بودند از مدينه خارج گرديده و هنگاميكه بشهر ساوه رسيد در آنجا مريض و بيمار گرديد و(چون مردم ساوه در آن زمان غالبا سني متعصب بودند) حضرت پرسيد از اينجا تا قم چه مقدار مسافت است، گفتند: ده فرسخ، پس خادم خود را فرمود، مرا بجانب قم ببريد، زيرا از پدرم شنيدم كه فرمود:(شهر قم مركز شعيان ما مي باشد).



در نتيجه خادم هودج فاطمه معصومه(ع) را تا به قم رسانيد و بر در سراي(موسي بن خزرج بن سعد اشعري) كه از اصحاب حضرت رضا(ع) بود شتر را خوابانيد و مخدومه خويش را در آن خانه فرود آورد.



دراين باره روايت ديگري است كه مؤلف تاريخ قم اصح دانسته كه از اين قرار است:



چون خبر ورود حضرت فاطمه معصومه(ع) به گوش اهالي قم رسيد، اشراف و اهالي قم و پيشاپيش آنها(موسي بن خزرج) به استقبال فاطمه معصومه(ع) تا ساوه رفتند و چون موسي بن خزرج بن سعد اشعري كه مهتر آل سعد ومردي كريم و متمكن بود، مهار ناقه آنحضرت را گرفت و به قم وارد شدند كه موسي آن سيده جليله را بسراي خود وارد نمود و عده زيادي سوار و پياده در اطراف محمل دختر پيغمبر براه افتادند و زنان و مردان قم با قرباني هاي بسيار مقدم آن بانوي مكرمه را گرامي داشتند.



آن بي بي مدت هفتنده روز(بقولي شانزده روز) در آن سراي مشغول عبادت بود كه بر اثر بيماري بجوار رحمت حق پيوست.



كه سراي مزبور بنام ستيه معروف و در محله ميدان مير وسط شهر قم واقع و مشهور است و معبد فاطمه معصومه(ع) در وسط آن خانه(كه اكنون مدرسه عليمه و مسجد شده است) به نام بيت النور معمور ومزار مردم نزديك و دور مي باشد.



اما در سبب هجرت حضرت معصومه(ع) نقل قولي براي نخستين بار در كتاب انوارالمشعشعين ذكر شده كه بلافاصله طرد گرديد و همچنين مرحوم علامه نسابه عباس فيض در كتاب انجم فروزان(155)آن را ذكر نموده و دلائلي كه بر رد آن آورده اشاره مي نمائيم و مفاسد اين حكايت را بيان مي كنيم:



گفته شده، چون مأمون حضرت امام رضا(ع) را از مدينه طيبه بمرو طبيد و ولايت عهدي خلافت را به او تفويض و بنام وي از مردم بيعت گرفت كه اصولا براي تحكيم مباني دوستي خويش با خاندان علوي و براي خوابانيدن فتنه و شورش و جلوگيري از خروج سادات بني هشام بر عليه خلفاء عباسي بوده، مي خواست كه با تفويض ولايت عهدي به آنجناب دودمان بني هاشم را از خود خشنود گرداند، فاطمه معصومه(ع) را براي همسري، از حضرت امام رضا(ع) خواستگاري نمود و اين درخواست را چنان مؤكد ساخت كه حضرت رضا(ع) ناچار خود را از مدينه بمرو طلب نمود.



زيرا مأمون مي دانست كه حضرت امام موسي كاظم(ع) در وصيت خود تصريح فرموده است كه هيچيك از برادران يا اعمام حق ندارند دختران مرا شوهر دهند و همچني برادر ابويني هم نسبت بخواهر خويش مگر با اجازه و مشورت فرزندم علي الرضا(ع) زيرا علي بن مناكح قوم خود بصيرتر و بيناتر مي باشد و اگر بخواهد آنها را بزناشوئي و گرنه نمي دهد.



از ملاحظه مطلب فوق مي توان به مستند نبودن و مجعول بودن آن پي برد، به اين جهت كه:



اولا: هيچيك از مورخين خصوصا مؤلف تاريخ قم خواستگاري مأمون، حضرت معصومه(ع) را از امام رضا(ع) ثبت و ضبط ننموده اند وعدم ذكر مورخين خود اقوي دليل بر بي اساس بودن و مستند نبودن اين خبر دارد.



ثانيا: اگر مسئله خواستگاري مأمون را علت ورود حضرت معصومه(ع) بدانيم و براين عقيده، صحه بگذاريم، بايد گفت عروس خليفه را از مدينه تا مرو بدين سادگي نمي آورند و اين مسافرت ساده و بدون تشريفات بر بي اساسي آن دلالت دارد خصوصا مأمون كه از اوائل جواني در خراسان مي زيست و با خوي پادشاهاي ايران بار آموده بود و در عروسي پوران دختر(سهل) والي عراقين چنان تشريفاتي پيش بيني كرد كه چشم زمانه نظيرش را نديده بود و از جمله برسم شاد باشد ضمن مسكوكات طلائي كه بر سر عروس افشاندند پسته هاي خندان محتوي نام املاك از جمله خانه يا اسب اي استر يا شمشير و يا جامه بود را، منادي گذاشت كه هركس هر پسته ايرا بدست آورده به هيئت امناء نظارت داده و براي دريافت اشياء ثبت شده در آنها مراجعه كنند و چنين شخصي چگونه رضايت مي دهدكه همسر آينده وي با يك خادم اين راه دور و دراز را طي نمايد"(156).



اما دليل نگارنده اين كتاب بربي اساسي بودن خواستگار مأمون، حضرت معصومه(ع) را از حضرت رضا(ع) چنين اظهار نموده كه:



اگر علت خواستگاري مامون را، رضايت آل علي(ع) از حكومت و خلافت خود بود، بدانيم بايد گفت لااقل مأمون مي بايست ظواهر را حفظ مي نمود و عروس آينده اش را با نهايت احترام به دار الخلافه مي آورد و از طرفي چگونه برادر بزرگوارش امام رضا(ع) وليعهد خلافت اسلامي تنها خواهر ابويني اش را به اين سف دعوت مي كند و هيچ مقدمه اي را براي آن بانو مهيا نمي فرمايد، از اين روستكه بايد مجعول بودن اين خبر را اقرار نمود و علت هجرت آن حضرت را به ايران تنها زيارت برادرش دانست.



در اينجا داستان ديگري كه بعضي از مورخين نقل كرده اند و مستند نبودن آنرا ذيلا بيان خواهيم نمود، اين است كه:



مؤلف كتاب(كريمه اهلبيت(ع)) و(وديعه آل محمد(ص) فاطمه(ع)) به نقل از مرحوم منصوري در كتاب(حياه الست)(157) كه ايشان هم از كتاب(رياض الأنساب)(158) نقل نموده اند كه:



"بانوي با فضيلتي كه در سراپرده عصمت در تحت نظارت مستقيم امام كاظم(ع) و امام رضا(ع) تربيت شده، هرگز بدون همراهان واجد شرائط به مسافرت طول و دراز(مدينه) تا(مرو) آنهم با وسائل آن روز و ناامني جاده ها، تن نمي داد.



ولذا از برادران و برادر زادگان هر كدام را كه آماده سفر به ايران بودند گرد آورد و به اين سفر پر مخاطره ديدار برادر اقدام نمود.



دراين سفر پنج تن از برادران حضرت معصومه(ع) به نامهاي، فضل، جعفر، هادي، قاسم و زيد و تعدادي از برادرزادگان، و تني چند از غلامان و كنيزان آن حضرت را همراهي مي كردند رنج سفر با با وسائل بسيار سخت آن روز هر چه بود تحمل كردند تا به شهر(ساوه) رسيدند مردمان شهر ساوه در زمان ما از شيعيان شيفته و مواليان پاك پاخته خاندان عصمت و طهارت(ع) هستند، ولي در آن ايام از دشمنان سرسخت اهلبيت بودند، از اين رو هنگاميكه موكب حضرت معصومه(ع) و همراهانش به ساوه رسيد، مردم به آنها حمله ور شدند و جنگ سختي درگرفت و همه برادران و برادر زادگان حضرت معصومه(ع) به شهادت رسيدند.



هنگاميكه حضرت معصومه(ع) آن كانون مهر و صفا جسدهاي غرقه به خون و پيكرهاي قطعه قطعه شده 23 تن از عزيزان خود را نقش بر زمين ديد به شدت محزون گشته و در اثر مصائب جانكاه به شدت بيمار گرديد"(159).



اين بود اصل داستانيكه از كتات كريمه اهلبيت(ع) نقل گرديد، اما دلائل ما مبني بر بي اساس بودن اين خبر از اين قرار است:



اما اينكه مؤلف كتاب كريمه اهلبيت(ع) از مؤلفين: ديگر متابعت كرده و گفته است كه آن بي بي با 5 تن از برادران خود به نامهاي فضل و جعفر و هادي و قاسم و زيد همراه بوده و همگي در ساوه به شهادت رسيده اند بايد در جواب گفت كه:



اولا: تاريخ قديم قم كه تاليف"حسن بن محمد بن حسن قمي" از دانشمندان قرن چهارم هجري است و اين كتاب در زمان فخرالدوله ديلمي و بتشويق صاحب بن عباد در سال 378 هـ .ق نوشته شده، و مسافرت آن بي بي را از مدينه تا ساوه و ورودشان بقم را مو به مو شرح داده و حتي امامزادگاني كه با چند واسطه به ائمه برمي گردند را ثبت و ذكر نوده و علامه مجلسي(ره) و محدث قمي(ره) اين كتاب را مدركشان قرار دادند، اگر حادثه اي مثل كشته شدن 23 تن از برادران و برادرزادگان آن بي بي در ساوه رخ داده بود، مي بايست حتما در كتابش ذكر مي نموده و جريان شهادتشاند را بيان مي كرد، مضافا بر اين قبرهاي منور آن امامزادگان از زيارتگاههاي معروف ميشد، پس مي توان سكوت مؤلف تاريخ قم و عدم ذكر اين جنايت در كتب معتبره و دلائل ديگر كه ذكر خواهد شد به مجعول و بي اساس و غيرمستند بودن اين خبر را اقرار نمود.



ثانيا: چگونه ممكن است كه مردم ساوه"هرچند در آن زمان سني متعصب بمذهب شافعي بودند" اينقدر به خود جرأت بدهند و خواهر وليعهد كشور را با همراهانشان به قتل و شهادت برسانند و نه از طرف خليفه و نه از طرف برادر بزرگوارش حضرت رضا(ع)"و حال آنكه آن بي بي بديدار آنحضرت تمام مشكلات سفر را متحمل شده اند" و همچنين نه از طرف شيعيان قم كه مخلص، و وفادار به اهلبيت(ع) و بنقل مورخين خيلي متعصب بودند، عكس العملي صورت نگيرد و يا به قول مؤلف همين كتاب، جناب موسي بن خزرج بعنوان بزرگ آل سعد آن حضرترا از ساوه به قم منتقل نمايد، و اگر صحيح باشد كه مردمان ساوه تمام برادران و برادرزادگان حضرت معصومه(ع) را كشته اند، چگونه با آن عصبيتي كه نقل كرده اند، خود حضرت را بشهادت نرساندند؟ و يا چگونه حضرت با خادمشان سالم ماندند؟ پس مي توان به جرأت گفت كه حضرت با كاروانهائيكه به اين اطراف"خراسان" عازم بودند، بصورت ناشناس حركت كرده و وقتي كه در ساوه مريض شدند پيكي براي بزرگ قم فرستاد و ورود خود را به ساوه اعلان نمود و بعد از آن هم موسي بن خزرج بزرگ آل سعد كه مردي مخلص، متدين و متمكني بود با عده اي به ساوه رفته و آنحضرت را با كمال عزت و احترام به قم منتقل نمودند.



ثالثا: با استشهاد و استناد مؤرخين قم"قاسم بن موسي كاظم(ع)" و قبر"زيد النار بن موسي الكاظم(ع)" كه اولي بنابر نقل صاحب كتاب منتخب التواريخ(160)از علامه مجلسي كه ايشان چنين فرمودند: از جمله امامزاده هائيكه هم جلالت قدرش معلوم و هم موضع قبرش مشخص است جناب قاسم(161) بن موسي بن جعفر(ع) است كه قبرش در هشت فرسخي حله زيارتگاه عامه خلق مي باشد.



اما جناب زيد هم چنانكه در كتاب"عمده الطالب" مسطور است، چون ابوالسرايا در كوفه بر عليه خليفه خروج نمود لذا زيد را براي تسخير نمودن بصره به آنجا فرستاد، وي مثل شعله نار ببصره مستولي شد و خانه هاي بني العباس را به آتش كشيد كه ملقب به"زيد النار" گرديد، اما"حسن بن سهل" با او محاربه نمود و بر او غلبه كرد و زيد را دستگير و نزد مأمون فرستاد و مامون زيد را نزد امام رضا(ع) فرستاد و حضرتش قسم ياد كرد كه تا زنده است باوي سخن نگويد ولي از جرائم او درگذشت، اما مأمون بعدا جناب زيد را زهر خورانيد و از دار دنيا رفت و قبرش در مرو"گناباد" مي باشد(162).



و بايد اضافه كرد كه ميان فرزندان امام موسي كاظم(ع) تا الآن هيچ يك از مورخين بنام"هادي" قائل نشده، و ما هم سابقا تمام اسامي فرزندان امام موسي كاظم(ع) را ذكر نموديم، و اسمي از هادي نديده و دركتب هم مذكور نشده است پس مي توان بطور يقين مجعول بودن اين خبر را ذكر نمود.



رابعا: همچنانكه مرحوم علامه فيض در كتاب"گنجينه آثار قم"(163)فرمودند: بعضي از مؤلفين همسفر بودن حمزه بن موسي بن جعفر(ع) را با آن بانو تأييد كرده اند چنانكه در كتاب"انوار المشعشعين" هم ذكر شده است پس اين خبر با خبريكه 23 تن از برادران و برادرزادگان حضرت معصومه(ع) را همراه آن بي بي مي داند معارضه مي كند و اگر هم قائل به بودن حمزه با آن 23 نفر باشيم باز هم با دلائلي ذيلا ذكر خواهيم نمود و مخدوش بودن اين قول را ثابت مي نمائيم.



بايد بصرات گفت كه:



اولا: حمزه برادر فاطمه معصومه(ع) بقم نيامده و در قم هم مدفون نيست و قبر فعلي كه در خيابان آذر مي باشد متعلق به(حمزه به حسين بن احمد بن اسحاق موسوي عسكري) مي باشد كه نظر نگارنده اين كتاب هم با ادله ايكه عنقريب در محلش ذكر خواهد شده مي آيد است و همچنين اين حمزه با شش واسطه نسبتش بامام كاظم(ع) برميگردد و وي با پدر و جد خود در آن بقعه مدفونند.



ثانيا: مؤلف كتاب تاريخ قم از ورود حمزه بن موسي(ع) هيچ ذكري ننموده اند، كه اين خود دليل بر اشتباه مورخين و مجعول بودن اين خبر است.



و لذا ادله اي كه بعضي از مورخين و نگارنده اين كتاب، نسبت به مجعول بودن شهادت 23 تن از امامزادگان در ساوه ارائه گرديده شد را مي توان صحيح و مورد عنايت قرار داد.



وفات حضرت معصومه(ع) و مراسم دفن



حضرت معصومه(ع) مدت هفده روز در خانه موسي بن خزرج با حالت كسالت و بيماري به عبادت مشغول بودند كه سرانجام در روز دهم ربيع الثاني سال 201 هـ .ق در شهر قم وفات يافته و يكباره شادي مردم را به عزا تبديل، و چهره ها را افسرده و شهر را يكسره غرق عزا و ماتم گردانيد.



اما در سال وفات حضرت معصومه(ع) كه در سنه 201 هـ .ق اتفاق افتاده، هيچيك از مورخين نظريه يا نقل قول ديگري ننموده اند(164)مضافا براينكه بر كاشيهاي مرقد منور حضرت معصومه(ع) نيز از قرنها پيش نوشته شده:



"توفيت فاطمه(ع) بنت موسي بن جعفر(ع) في سنه 201 هـ .ق".



"يعني فاطمه دختر موسي بن جعفر(ع) در سال 201 هـ .ق در گذشته است".



ولي بايد گفت متأسفانه مثل بقيه وقايع تاريخي از روز و ماه وفاتش اقوالي متفاوت ذكر شده است كه از قرار زير مي باشد:



1ـ هشتم شعبان:



اين قول را مرحوم منصوري از يك كتاب خطي منسوب به شيخ حر عاملي به نام"رساله العربيه العلويه" نقل(165)، كرده است كه نسخه اي از آن حتي الآن بدست نيامده لذا به مجرد قول مرحوم منصوري نمي توان استشهاد به رحلت آن بانو در اين روز نمود.



2ـ دوازدهم ربيع الثاني:



مروحوم نمازي در كتاب مستدرك سفينه مي فرمايد: و نقل شده كه فاطمه معصومه(ع) در دوازدهم ربيع الثاني 201 هـ .ق رحلت فرمود(166).



3ـ دهم ربيع الثاني:



كه اين قول را مؤلف كتاب"نزهه الابرار في نسب اولاد الائمه اطهار"(167)و در كتاب"لواقح الانوار في طبقات الاخيار(168)" نوشته كه گفته است:"ولاده فاطمه بن موسي بن جعفر(ع) في مدينه المنوره غره ذي القعده الحرام سنه ثلاث و ثمانين و مأه بعدالهجزه النبويه و توفيت في العاشر من ربيع الثاني في سنه احدي و مأتين في بلده قم"(169).



يعني: ولادت فاطمه دختر موسي بن جعفر(ع) در مدينه منوره اول ذيقعده الحرام سال 183 هـ .ق و وفاتش در 10 ربيع الثاني سال 201 هـ .ق بوده است.



اما چون مؤلف كتاب نزهه الابرار در مورد ولادت آن بي بي اشتباه فاحشي نموده كه ما آنرا در بحث ولادت حضرت معصومه(ع) مطرح نموديم نمي توان بر قول فوق استشهاد نمود لذا عقيده نگارنده اين كتاب قول دوم مي باشد(دوازدهم ربيع الثاني) گرچه دليلي هم بجز نقل قول خود مرحوم نمازي در دست نيست، ولي همانگونه كه بعضي از بزرگان گفته اند: انصاف در اين است كه براي جمع بين قول دوم و سوم و براي بزرگداشت مقام آن كريمه اهل بيت(ع) بزرگ بانوي دو جهان، سه روز(روز 10 و 11 و 12 ماه ربيع الثاني) را به عنوان سوگواري معصوميه، مراسم سوگواري برقرار كرد، چنانكه در سالهاي اخير مسؤولين و دست اندكاران آستانه مقدسه حضرت معصومه(ع) همين كار را شروع نموده، و اين سنت خوب به جريان افتاده،‌و اين سه روز به عنوان ايام معصوميه، جا افتاده است.



علي اي حال پس از فوت فاطمه معصومه(ع) اهالي قم جمع شده و با تجليل فروان پيكر آن بانوي مكرمه را تشييع نمودند و در محل كنوني حرم مطهر كه ملك شخصي موسي بن خزرج بود، مهياي دفن پيكر مطهره آن بي بي شدند.



در اينجا آل سعد اختلاف نمودند كه چه كسي حضرتش را به سرداب پائين برده و وارد قبر شود، بالآخره همه متفق بر خادميكه پيرمرد صالحي بنام"قادر" بود رأي و نظر دادند.



هنگاميكه بدنبال قادر فرستادند، يكدفعه دو سوار نقابدار از جانب ريگزار نمايان گرديد و وقتيكه نزديك جنازه رسيدند پياده شدند و بر جنازه حضرت نمازگذاردند و سپس وارد سرداب شده و جنازه را پائين برده و در آنجا دفن كردند، آنگاه خارج شدند و بدون آنكه با كسي صحبت كنند سوار شده و رفتند و كسي ندانست كه آنها كه بودند(170)، آيا آن دو سوار امام كاظم و امام رضا(ع) بودند يا دو سيد جوانان امام حسن و امام حسين(ع)، رويهمرفته بايد ادعا كرد چون مقام و منزلت معصومه(ع) بسيار بالا بوده لذا توسط آن دو سيد نقابدار كه احتمال زياد داده شد پدر و برادر بزرگوارش باشد غسل و نماز و دفن گرديده كه اين دلالت بر معصوم بودن آن معصومه دارد، چرا چون امام معصوم را جزء معصوم دفن نمي نمايد.



ثواب زيارت حضرت فاطمه معصومه(ع)



اما در ثواب زيارت فاطمه معصومه(ع) روايات زيادي از ناحيه حضرات ائمه هدي(ع) وارد شده كه بايد گفت در حق هيچيك از انبياء و اولياء، در حد ثواب زيارت آن بانو تشويق و وعده بهشت داده نشده است، و ما چند روايات را از ميان كثرت روايات وارده بجهت تبرك و تيمن ذكر مي نمائيم.



مرحوم شيخ عباس قمي دركتاب"منتهي الآمال"(171)بنقل از علامه مجلسي دركتاب"بحارالانوار"(172)مي فرمايد كه: از امام رضا(ع) روايت شده كه خطاب به"سعد بن سعد اشعري" فرمود:



"يا سعد عندكم لنا قبر‎‏".



"اي سعد: از ما قبري در نزد شما هست".



سعد مي گويد: عرض كردم:"فدايت گردم، آيا قبر فاطمه دختر حضرت موسي بن جعفر(ع) را مي فرمائيد؟".



حضرت در جواب فرمودند:



"نعم، من زارها عارفا بحقها فله الجنه، فاذا أتيت القبر فقم عند رأسها مستقبل القبله، وكبر أربعا وثلاثين تكبيره، وسبح ثلاثا و ثلاثين تسبيحه، واحمد الله ثلاثا وثلاثين تحميده، ثم قل: السلام علي آدم صفوه الله"(173).



"آري، هركس او را زيارت كند در حاليكه عارف به حق او باشد، بهشت از آن اوست. پس هرگاه به كنار قبر او آمدي، در نزد بالاي سرش بايست و 34 مرتبه الله اكبر، 33 مرتبه سبحان الله، 33 مرتبه الحمدالله، بگو، و آنگاه بگو السلام علي آدم صفوه الله. پايان زيارت نامه شريفه".



مطابق اين روايت، زيارتنامه حضرت معصومه(ع) از حضرت رضا(ع) روايت شده و به اصطلاح به آن مأثور گويند و در ميان مخدرات اهل بيت(ع) بعد از حضرت زهرا(ع) تنها بانوي مجلله اي كه زيارت مأثوره دارد كريمه اهل بيت حضرت فاطمه معصومه(ع) است(174).



ابوعلي حسن بن محمد بن حسن قمي دركتاب"تاريخ قم"(175)از امام جعفر صادق(ع) روايت مي كند كه گروهي از اهل ري به محضر مقدس امام صادق(ع) مشرف شدند و گفتند: ما اهل ري هستيم امام صادق(ع) فرمود:



"مرحبا باخواننا اهل قم".



"آفرين بر برادران ما از اهل قم".



آنها گفتند: ما اهل ري هستيم، امام(ع) همان جمله را تكرار نمود، چندين بار آنها گفتند: ما اهل ري هستيم و امام(ع) سخن نخستين خود تكرار مي نمود.



تا آنگاه امام صادق(ع) فرمود:



"ان لله حرما وهو مكه، ولرسوله حرما وهو المدينه ولامير المؤمنين حرما وهو الكوفه، ولنا حرما وهو قم، وستدفن فيه إمرأه من ولدي تسمي فاطمه، ومن زارها وجبت له الجنه".



"خدا را حرمي مي باشد و آن مكه است، رسول خدا را حرمي است و آن مدينه مي باشد، اميرمؤمنان(ع) را حرمي و آن كوفه است، ما اهلبيت را حرمي است و آن قم است.



به زودي زني از فرزندام بنام"فاطمه(ع)" در آنجا مدفون مي گردد، كه هر كس او را زيارت كند بهشت بر او واجب مي شود".



راوي گويد: امام صادق(ع) اين سخن را زماني فرمود كه هنوز مادر حضرت موسي بن جعفر(ع) به آن حضرت حامله نشده بود.



دركتاب"سفينه البحار، از امام صادق(ع) نقل شده كه فرمود:



"الا وان قم، الكوفه الصغيره الا ان للجنه ثمانيه ابواب ثلاثه منها الي قم، تقبض فيها امرأه من ولدي اسمها فاطمه بنت موسي تدخل بشفاعتها شيعتي الجنه بأجمعهم"(176).



"آگاه باشيد همانا قم كوفه كوچك است، آگاه باشيد كه براي بهشت هشت در است كه سه تاي آنها به سوي قم است يك بانوئي از فرزندان من، به نام"فاطمه" دختر موسي، در آنجا رحلت مي كند كه با شفاعت او همه شيعيان ما وارد بهشت مي شوند.



از حضرت امام جواد(ع) روايتي است كه فرموده:



"من زار قبر عمتي بقم فله الجنه"(177).



يعني: كسي كه قبر عمه امرا در قم زيارت كند بر اواست بهشت.



و يا روايت شده از امام جعفر الصادق(ع) كه فرمود:



"ان زيارتها تعادل الجنه"(178).



يعني زيارت فاطمه(ع) معادل بهشت است.



بايد گفت از اينگونه روايات كه در باب ثواب زيارت و يا منزلت و جلالت شأن آن بي بي وارد شده زياد است و كثرت آن روايات دليل بر عظمت شان و جلالت قدر آن مخدره دارد.



ذكر چند روايت از حضرت معصومه(ع)



روايات زيادي از ناحيه مقدسه فاطمه معصومه(ع) وارد شده كه ما بجهت اختصار دو روايات آنرا انتخاب كرده كه انشاء الله مورد توجه خواندگان گرامي قرار بگيرد.



ابومحمد جعفر بن احمد بن علي قمي، مشهور به"ابن رازي" از محدثين بزرگ قم و معاصر شيخ صدوق بوده كه وي در كتاب"مسلسلات" خود حديثي را با سلسله اسنادش از حضرت معصومه(ع) روايت كرده، و اينك متن حديث را ذكر نموده و بجهت عدم تطويل كتاب سلسله روات آنرا حذف مي نمائيم كه از اينقرار است: از فاطمه معصومه(ع) از........تا رسيده به فاطمه زهرا(ع) از رسول اكرم(ص) روايت مي كند كه حضرت فرمود:



"شبي كه مرا به آسمان"معراج" بردند داخل بهشت شدم، در آنجا كاخي از در سفيد ديدم كه وسط آن خالي بود، براي آن كاخ دري ديدم كه مزين شده بود با در و ياقوت، كه روي آن پرده اي آويزان بود.



چون سرم را بلند كردم، ديدم كه بر فراز آن در نوشته شده:



"لا اله الا الله، محمد‎‏ رسول الله، علي‎‏ ولي القوم".



و بر روي پرده نوشته شده بود :



"بخ بخ، من مثل شيعه علي"؟:



"به به، چه كسي مانند شيعه علي(ع) است؟".



چون وارد كاخ شدم، در آنجا قصري ديدم از عقيق سرخ كه وسطش خالي بود. اين قصر نيز دري داشت كه با زبرجد سبز مزين شده بود و بر روي آن پرده اي آويخته بود.



چون سرم را بلند كردم، ديدم كه بر فراز در نوشته شده:



"محمد‎‏ رسول الله، علي‎‏ وصي المصطفي".



و برروي پرده نوشته شده بود:



"بشر شيعه علي بطيب المولد".



"شيعيان علي(ع) را به حلال زادگي بشارت باد".



چون داخل شدم با قصر ديگر مواجه گشتم، كه از زمرد سبز بود و هرگز زيباتر از آن نديده بود، دري داشت از ياقوت قرمز، كه با انواع لؤلؤها تزيين شده بود، و بر روي آن پرده اي آويزان بود. چون سرم را بلند كردم، ديدم كه بر روي پرده نوشته شده:



"شيعه علي هم الفائزون".



"شيعيان علي(ع) رستگارانند".



گفتم: اي حبيبم جبرئيل، اين كاخ از آن كيست؟ پس گفت:



"يا محمد! لابن عمك ووصيك علي بن أبي طالب(ع) يحشر الناس كلهم يوم القيامه حفاه عراه إلا شيعه علي. ويدعي الناس بأسماء امهاتهم، ما خلا شيعه علي، فإنهم يدعون بأسماء ابائهم".



"اي محمد(ص) اين كاخ از آن پسر عمو و وصي ات علي بن ابي طالب(ع) است، كه هر كس در روز قيامت لخت و عريان محشور مي شود به جز شيعيان علي(ع) و همگان با نام مادرانشان خوانده مي شوند، به جز شيعيان علي(ع) كه آنها را با نام پدرانشان صدا مي زنند".



گفتم: اي حبيبم جبرئيل، راز آن چيست؟ گفت:



"لانهم احبوا عليا فطاب مولدهم".



"براي اينست كه آنها علي(ع) را دوست مي داشتند، پس ولادتشان از طريق حلال انجام گرفت"(179).



روايت ديگري كه از فاطمه معصومه(ع) انتخاب شده و سلسله اسناد به فاطمه زهراء(ع) برمي گردد اينست كه آنحضرت هم از پدر بزرگوارش رسول اكرم(ص)، روايت مي كند كه فرمود:



"انسيتم قول رسول الله(ص) يوم غدير خم: من كنت مولاه فعلي مولاه".



"وقوله(ص) انت مني بمنزله هارون من موسي(ع)"(180).



فاطمه معصومه(ع) به نقل از"فاطمه زهرا سلام الله عليها مي فرمايد: آيا فراموش كرديد فرمايش رسول خدا(ص) را در روز غدير خم كه فرمود هركه من مولاي او هستم علي نيز مولاي اوست، و تو براي من همانند هارون هستي براي حضرت موسي".



همچنين حضرت معصومه(ع) با چند واسطه از صفيه عمه رسول خدا نقل مي كند: وقتي كه امام حسين(ع) چشم به جهان گشود، رسول خدا(ص) به من فرمود: اي عمه! فرزندم را نزد من بياور، عرض كردم: هنوز او را پاكيزه نكرده ام، فرمود: اي عمه! آيا تو مي خواهي او را پاكيزه كني؟ همان خداوند متعال او را پاك و پاكيزه نموده است(181).

پاورقي

(112)ـ جلد 2 صفحه 401 و 430.



(113)ـ اصول كافي جلد 1 صفحه 471.



(114)ـ مناقب آل البيطالب جلد 4 صفحه 367.



(115)ـ عيون الاخبار، جلد 1 صفحه 14، اعلام الوري ص 402. نقل از كتاب كريمه اهل بيت(ع) صفحه 81.



(116)ـ اعلام الوري صفحه 302، عيون الأخبار جلد 1 صفحه 14 و اثبات الهداء جلد 3 صفحه 233، بحارالانوار جلد 45 صفحه 5، رياحين الشريعه جلد 3 صفحه 22، لسان العرب جلد 12 صفحه 32 نقل از كتاب كريمه اهل بيت(ع) 82.



(117)ـ تذكره الخواص ص 315، مناقب آل ابي طالب جلد 4 صفحه 394، جنات الخلود صفحه 32، كشف الغمه جلد 3 صفحه 49. نقل از كتاب كريمه اهلبيت(ع)، صفحه 83.



(118)ـ الفصول المهمه صفحه 244 و اثباه الهداه جلد 2 صفحه 233 نقل از همان كتاب.



(119)ـ اصول كافي جلد 1 صفحه 486 نقل از كتاب كريمه اهلبيت(ع) صفحه 81.



(120)ـ عيون الاخبار جلد 1 صفحه 14، اثبات الهداه جلد 3 صفحه 232، مناقب آل ابي طالب جلد 4، صفحه 367 نقل از همان مدرك صفحه 82.



(121)ـ اعلام الوري صقحه 14، مناقب جلد 4 صفحه 396 و روضه الواعظين جلد 1 صفحه 235 نقل ازهمان مدرك صفحه 84.



(122)ـ عيون الاخبار جلد 1 صفحه 14 و اثبات الهداه جلد 3 صفحه 233 نقل از همان مدرك صفحه 85.



(123)ـ الفصول المهمه صفحه 244 و نورالابصار صفحه 168 نقل از همان مدرك و صفحه.



(124)ـ بحارالانوار جلد 49 صفحه 10 نقل از همان مدرك صفحه 86.



(125)ـ نقل از همان مدرك و صفحه.



(126)ـ وسيله المعصوميه صفحه 65 و مستدرك سفينه تحت ماده فطم.



(127)ـ انوار المشعشين جلد 1 صفحه 157 پس بنابر اين سال تولد حضرت معصومه(ع) 179 هـ . ق مي باشد كه به مجرد حدس نمي توان قول صاحب كتاب انوار المشعشعين را پذيرفت.



(128)ـ گنجينه آثار قم صفحه 384 جلد اول.



(129)ـ رياحين الرشيعه جلد 5 صفحه 35.



(130)ـ ناسخ التواريخ مجلدات موسي بن جعفر(ع) جلد 7.



(131)ـ دارالسلام جلد 2 صفحه 170 كه اصلي آن خواب را هم كتاب كريمه اهلبيت در صفحه 49 تا 51 ذكر نموده اند.



(132)ـ مرحوم مرعشي به سال 1338 هـ .ق درنجف اشرف درگذشت، فرزند برومندش مرحوم آيه الله العظمي سيد شهاب الدين مرعشي نجفي به سال 1342 هـ . رهسپار ايران شد و پس از توقف كوتاهي كه در عاصمه ايران تهران به سال 1343 هـ .ق داشت وارد حوزه‌ علميه قم گرديد و براي هميشه در جوار كريمه اهلبيت(ع) رحل اقامت افكند كه آخرالامر در شب هشتم ماه صفر 1411 هـ ديده از جهان فرو بست. رضوان الله تعالي عليه . نقل از كتاب كريمه اهلبيت(ع) صفحه 49.



(133)ـ نقل از همان مدرك.



(134)ـ مناقب آل ابيطالب صفحه 438.



(135)ـ عمده الطالب في انساب آل ابيطالب صفحه 226.



(136)ـ ارشاد مفيد جلد 2 صفحه 244.



(137)ـ كشف الغمه جلد 2 صفحه 298.



(138)ـ‌ ينابيع الموده صفحه 354.



(139)ـ روضه الشهداء‌ صفحه 198.



(140)ـ زينه المجالس صفحه 225.



(141)ـ تاريخ قم صفحه 199.



(142)ـ راحه الارواح صفحه 264.



(143)ـ ياكلثم.



(144)ـ مرحوم شيخ عباس قمي د رزير همين اسم نوشته است كه در نسخه اي از انساب مجدي ديدم مكتوب بود كه شنيدم از امير محمد هادي بن ميرلوحي مورخ كه اين زينب مدفونه در قريه ارزنان از قراي اصفهان دختر بلافصل حضرت موسي بن جعفر(ع) باشد، منتهي الآمال جلد 2 صفحه 401.



(145)ـ بحارالانوار جلد 48 صفحه 317 نقل از تحفه العالم و از آستارا تا استرآباد جلد 2 صفحه 180.



(146)ـ بحارالانوار جلد 48 صفحه 286.



(147)ـ الشجره المباركه صفحه 77 و 28 و كتاب عمده الطالب صفحه 202.



(148)ـ جلد دوم صفحه 403.



(149)ـ شايد عقيل يا عمر يا عون بوده كه اشتباه شده باشد.



(150)ـ الشجره المباركه صفحه 77.



(151)ـ تاريخ يعقوبي جلد 3 صفحه 151.



(152)ـ متن وصيتنامه در كتاب كافي جلد 1 صفحه 317 كه ما از كريمه اهلبيت(ع) صفحه 496 نقل نموديم موجود مي باشد.



(153)ـ حياه الامام موسي بن جعفر(ع) جلد 2 صفحه 497.



(154)ـ كريمه اهلبيت(ع) صفحه 491 و 492.



(155)ـ انجم فروزان صفحه 59 گنجينه آثار قم جلد 2 صفحه 384.



(156)ـ اين دو جوابيه از مرحوم علامه نسابه مرحوم عباس فيض بود كه از كتاب گنجينه آثار قم جلد اول صفحه 385 و جدي فروزان صفحه 59 اقتباس گرديده شد.



(157)ـ حياه الست صفحه 5.



(158)ـ رياض الأنساب صفحه 16.



(159)ـ نقل از كريمه اهلبيت(ع) صفحه 174 و 175 ذيل مطلب همراهان حضرت معصومه(ع).



(160)ـ منتخب التواريخ صفحه 468.



(161)ـ در اصول كافي از حضرت امام موسي(ع) روايتكرده كه آنحضرت در بين راه مكه"بأبي عماره" فرمود: اگر امر راجع بمن مي بود قرار مي دادم امامت را در پسرم قاسم بجهت محبت و مهرباني من باو و لكن امر راجع به خداوند عزوجل است قرار مي دهد امامت را هر جا كه بخواهد الخ نقل از كتاب منتخب التواريخ صفحه 468.



(162)ـ منتخب التواريخ صفحه 471 نقل از عمده الطالب صفحه 258.



(163)ـ گنجينه آثار قم جلد اول صفحه 389.



(164)ـ منتهي الآمال جلد 2 صفحه 242، اعيان الشيعه جلد 8 صفحه 391، رياحين الشيعه جلد 5 صفحه 32، دائره المعارف الشيعيه جلد 3 صفحه 231.



(165)ـ حياه الست ص 11.



(166)ـ مستدرك سفينه جلد 8 ص صفحه 257 نقل از كتاب كريمه اهلبيت صفحه 106.



(167)ـ‌ مؤلف اين كتاب آقاي سيد موسي بزرنمي شافعي مدني است. الذريعه جلد 24 ص 107.



(168)ـ مؤلف اين كتاب عبدالوهاب شعراني شافي متوفاي 937 است، كشف الظنون جلد 2 صفحه 156.



(169)ـ‌ نقل از گنجينه آثار قم جلد 1 صفحه 386.



(170)ـ تاريخ قم ص 213 بحار جلد 48 صفحه 290.



(171)ـ‌ جلد 2 صفحه 433.



(172)ـ‌ بحارالانوارجلد 102 صفحه 265ـ 266.



(173)ـ جامع احاديث الشيعه ج 12 صفحه 617 و عوالم ج 21 صفحه 230.



(174)ـ نقل از كتاب كريمه اهلبيت(ع) صفحه 132.



(175)ـ كتاب تاريخ قم صفحه 214.



(176)ـ سفينه البحار جلد 2 صفحه 376. و منتهي الآمال جلد 2 صفحه 433. النفس صفحه 196. مجالس المؤمنين ج 1 صفحه 83. بحارالانوار جلد 6 صفحه 228 منتهي در بعضي از كتب"شيعتنا" ثبت شده است.



(177)ـ عوالم جلد 21 صفحه 331 حديث 5ـ كامل الزيارات صفحه 324.



(178)ـ تاريخ قم صفحه 215ـ بحارالانوار جلد 60 صفحه 219.



(179)ـ المسلسلات صفحه 108 نقل از كتاب كريمه اهلبيت(ع) صفحه 75 و بحارالانوار جلد 68 صفحه 76 و 77.



(180)ـ اسني المطالب ص 49ـ 51 نقل از كريمه اهلبيت(ع).



(181)ـ امالي صفحه 82 بنقل از كتاب فاطمه بنت الامام الكاظم(ع) صفحه 61.