بخش اول: تحولات، خصوصيات و اطلاعات عمومي قم


تاريخ بناء قم و تحولات آن در قرون اسلامي



معلوم نيست كه قم از چه وقت بصورت شهر درآمده است و آنچه مسلم اينست كه قرنها پيش از اسلام اين شهر وجود داشته و حتي مورخين بعضي از حكام را كه در زمان پادشاهان باستاني ايران در اين منطقه حكومت كرده اند، را نام برده اند و بناء اين شهر را هم به امر سومين پادشاه پيشدادي(3)(تهمورث)(4) نسبت داده اند(5) و در كتابيكه از عهد ساساني بخط پهلوي بنام(خسرو كوزان و ريزكي) باقي مانده و ثعالبي دركتاب(غرر اخبار ملوك الفرس) خلاصه آنرا نقل نموده از زعفران قم و نزهتگاه آن سخن گفته است كه اين خود روشن كننده وجوداين شهر در آن زمان مي باشد(6).



عده اي ديگر از مورخين پيدايش اين شهر را به(بهرام گور) پانزدهمين پادشاه ساساني(7) نسبت داده و برخي ديگر قائل به بناء آن از شاهان هخامنشي(8) شده اند.



اما(ياقوت حموي)(9) در كتاب(مجم البلدان)(10) خود، بلده طيبه قم را از مداين مستحدثه اسلاميه دانسته و بناء آنرا در سنه 83 هـ .ق در زمان خلافت(عبدالملك بن مروان) عليه اللعنه و النيران قائل شده و(قزويني) هم در(آثار البلاد) گفته است كه قم در زمان حجاج بن يوسف ثقفي بنا شده است(11) كه علي التحقيق گفتار ياقوت حموي و قزويني اصلي ندارد مگر اينكه گفته آنان را ناظر به عمران و آبادي و توسعه قم بعد از فتح آن بدست مسلمانان و زمان حجاج بدانيم، گرچه به اين نوشته ها از لحاظ تاريخي چندان اعتماد نيست اما توجه به محل اصلي شهر قم كه خرابه هاي آن اكنون در يك كيلومتري مشرق شهر مشاهده مي گردد و همچنين از نامهاي قراء اطراف شهر و وضع زندگاني سكنه اين قري، ديگر شكي باقي نمي ماند در اين كه شهر قم برخلاف گفته هاي ياقوت حموي جغرافي دان اسلامي از شهرهاي مستحدثه اسلامي باشد، بلكه همانطور گفته شد، مدتها پيش از ظهور اسلام وجود داشته، منتهي پيشرفت و آباداني و توسعه آنرا در قرون 2 و 3 اسلامي مي توان ياد كرد.



بعد از ظهور اسلام شهر قم به سال 23 هجري به دست ابوموسي اشعري(12) فتح شد و اسلام در آنجا نفوذ پيدا كرد.



دراواخر همين قرن يعني در سال 83 هجري اولين دسته از عربهاي اشعري(13) به قم پناهده شدند كه از طرف داران عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بن شمار مي رفتند، شرح قضيه بصورت اجمال اينستكه در زمان خلافت عبدالملك مروان چون عراق زياد آشفته بود، عبدالملك، حجاج بن يوسف ثقفي را كه مردي بي باك و بي رحم و ستمگر و در عين حال كاردان بود بحكومت آنجا منصوب كرد، اعمال و كارهاي ظالمانه حجاج معروف است و محتاج بشرح نيست با اينكه سركشان و مخالفان را به سخت ترين وجهي مجازات مي كرد بازهم همواره اوقات او صرف زد و خورد با خوارج و كسانيكه از ظلم او بستوه آمده بودند مي شد از جمله كسانيكه بر حجاج خروج كرد و با سپاهي انبوه نزديك بودكار او را بسازد(عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بن قيس) بود، وي يكي از سرداران معروف كه از طرف حجاج به عنوان فرمانرواي قسمتي از سيستان و فرمانده سپاهي بود، پس از مشاهده جنايتهاي حجاج و كشتارهاي بي رحمانه او تحمل اين خفت و خواري را برخود ندانسته و سر به نافرماني زده و عليه او دست به قيام زد، در اين ميان بين او و نيروهاي حجاج جنگي در گرفت كه عبدالرحمن نزديك بود حجاج را بكلي مستأصل كند، عاقبت عده اي از همراهان وي باعث شكست او در محلي بنام(ديرالجماجم) و متواري شدن يارانش گرديد.



اشعريها از جمله همراهان عبدالرحمن بودند كه پس از شكست او بقم پناهنده شدند ولي مدتها بين اشعريها و ساكنان قم زد و خورد بوده كه آخرالامر اشعريها بر قم چيره و مسلط شدند و قم را تحت نفوذ خود قرار داده اند و بقولي هم اهالي قم با آغوش باز اشعريها را پذيرفتند كه روي هم رفته از اين موقع قم رو به گسترش و جمعيت نهاد و بايد اضافه نمود كه شهر قم طي نيم قرن، بعد از ورود و هجرت اشعريان با سرعتي عجيب توسعه يافت و مردم آن چنان اهميت و عظمت يافتند كه گوئي در كشور نيمه مستقل كوچكي در قلب دارالإسلام زندگي مي نمايند چنانكه از آغاز ظهور خلفاي عباسي و ابتداي خلافت ابوالعباس عبدالله سفاح بسال 132 هـ .ق تا نسبتا اواخر دوره خلافت هارون از دادن باج و خراج خود داري نمودند و هيچيك از خلفاء هم متعرض آنان نشدند و از طرفي چون در زمان خلافت بني عباس بيشتر اوقات آل علي(ع) تعقيب و شكنجه و محبوس مي شدند، بسياري از سادات و اصحاب ائمه(ع) و فرزندانشان بقم پناهنده شدند، كه از همين موقع بود عقايد شيعه در اذهان ساكنان قم رسوخ پيدا نمود و پيوسته يك شهر شيعه نشين شناخته شد.



اما ديري نشد كه قم دستخوش خشم و انزجار خليفه وقت قرار گرفت، چون امپراطوري اسلامي در زمان خلافت هارون الرشيد حداكثر اوج و توسعه خود را يافته بود، در سال 184 هـ .ق در صدد بر آمد كه صحابه و مواليان امام كاظم(ع) و ساداتيكه از ترس جانشان به اين شهرگرد آمده بودند و كانون ضد خلفاي عباسي را تشكيل دادند را از بين برده و تضعيف و منهزم نمايد، بنابراين(عبدالله بن كوشيد قمي) را حاكم و والي اصفهان نمود و وصول خراج پنجاه و چند ساله قم را بد و تفويض كرد، وي برادر خود(عاصم بن كوشيد) را عامل قم ساخت و او را از هر جهت تقويت نمود، عاصم اهالي قم و سادات را تحت شكنجه قرار داد تا سرانجام هر چه داشتند از آنها گرفت، و بااين حال هم يك دهم مطالبات معوقه قم را بحيطه وصول در نياورد، چونكه هستي مردم هم براي تأمين اين بدهي وافي وكافي نمي شد و او برفشار خود نسبت به آل علي(ع) و بزرگان قم مي افزود كه بسياري از آنها به اطراف پراكنده شدند و آخرالامر گروهي از معمربن و رؤساي قبايل بدارالحكومه قم نزد عاصم رفته و زبان بشفاعت گشودند، ولي سودي نبخشيد و در نتيجه عده اي از جوانان و مردم ستمديده و از جان گذشته بر عاصم امير قم هجوم آوردند و بدن نالايقش را تكه تكه كردند.



رسيدن گزارش قتل عاصم، بدارالخلافه بغداد موجب عزل(عبدالله بن كوشيد) از سمت حكومت اصفهان گرديد، ولي نامبرده پس از عزل شخصا ببغداد شتافت و يك ميليون درهم را به دارالخلافه اهداء نمود تا دگر بار به منصب سابقه خود بازگردد، ـ مشروط به اينكه حوزه قم از قلمرو حكومت اصفهان انتزاع شود ـ هارون بدين امر رضايت نمي داد ولي(عبدالله بن كوشيد) شروع به مذمت قم و قميين نمود و هارون را دوباره بر عليه آنان تهيج مي نمود كه در همين اثناء(حمزه بن اليسع اشعري) از شيوخ قم كه مردي ذي مكنت و ثروتمند و با نفوذ بود به دارالخلافه آمد و براي جلب رضايت هارون و دفاع از مردم قم رفتار خشونت بار و مظالم و كردار عاصم امير مقتول قم را شرح داد تا او را مقصر گرداند و چنين افزود كه هرگاه قم از اصفهان جدا شود، خود شخصا خراج آنرا تضمين و متحمل خواهد شد، مشروط به اينكه خليفه هم از بقاياي خراج سابق صرف نظر كند و آنانرا معفو بدارد.



بالجمله مي توان گفت كه حمزه چنان مستدل سخن گفت كه هارون در سال 189 هـ .ق رسما قم را از اصفهان جدا نمود و دستور داد كه در آن نماز جمعه و عيدين بر قرار شود و خود حمزه بن اليسع اشعري را هم به عنوان حاكم قم معرفي و تعيين نمود.



بعد از فوت هارون الرشيد خلافت بين امين و مأمون فرزندان هارون به نزاع و درگيري انجاميد كه مأمون پس از كشتن برادر خود و مستولي شدن بر اوضاع توانست خلافت را از آن خود نمايد.



و براي آنكه بتواند رضايت آل علي(ع) را جلب و از شورش آنها خود را ايمن گرداند با طرح ولايت عهدي حضرت امام رضا(ع) و دعوت حضرتش را مدينه طيبه به جانب مرو، مقر دارالحكومه خود، رسما براي آن حضرت از سران كشوري و لشكري بيعت گرفت، و در همين ايام يعني اواخر قرن دوم هجري هم حضرت فاطمه معصومه(ع) خواهر امام رضا(ع) كه به قصد ديدار برادر خود عازم خراسان بود در شهر ساوه مريض شد و در قم رحلت نمود و در قبرستان بابلان قم بخاك سپرده شد.



از طرفي هم دو سال بعد، امام رضا(ع) بدست مأمون بازهر به شهادت رسيد، و مردم قم درباره مأمون سوء ظن يافته و او را قاتل امام مي دانستند به مجرد اينكه مأمون مقر خلافت خود را از مرو ببغداد منتقل نمود، مردم قم از دادن خراج امتناع كردند و به رياست(يحيي بن عمران) سر به قيام و شورش گذاشتند كه از سال 204 هـ .ق شروع و تا سال 210 هـ .ق ادامه داشت.



هنگاميكه خبر شورش و قيام مردم قم بگوش خليفه رسيد، مأمون(علي بن هشام) را در سال 210 هـ .ق براي سركوبي شورشيان با سپاهي مجهز و نيرومند به قم فرستاد تا براي تسكين شورش و سركوبي متمردين و جمع آوري خراج معوقه هفت ساله اقدام نمايد، علي بن هشام چون به شهر نزديك گشت اهالي قم دروازه هاي شهر را بسته و از ورود علي و سپاهيانش امتناع ورزيدند تا اينكه علي بن هشام تمام شهر را محاصره نمود و شبانه از مجراي نهرها بداخل شهر راه يافت و در اين واقعه حصار استوار قم ويران گشت و يحيي بن عمران وجمعي ديگر از شجاعان و قهرمانان قم توسط علي بن هشام و سربازانش بقتل مي رسيدند و مبلغ هفت ميليون درهم بعنوان خراج معوقه از اهالي قم بازور و سر نيزه گرفته شد و ساليانه هم مقداري خراج براي قم مقرر گرديد كه بدار الحكومه ارسال نمايند و همچنين با وساطت علماء و مشايخ قم از خونريزي و كشت و كشتار و غارت اموال مردم جلوگيري بعمل آمد و سرانجام(علي بن عيسي طلحي اشعري) كه از اقرباء مردم قم بود بحكومت آن شهر گماشته و خود بجانب بغداد رهسپار گشت(14).



در سال 215 هـ .ق بر اثر خراج زياد كه از سوي حاكم قم طلحي، بر مردم قم مفروض شده بود، مجددا اهالي و جوانان غيور آن شهر، دست به شورش نهادند و طلحي عامل و حاكم خليفه را از شهر و دارالحكومه اخراج نمودند. چون طلحي به دارالخلافه بغداد رسيد ماجراء را به عرض خليفه(مأمون) رساند و او هم سركوبي متمردين را به برادر طلحه كه فرمانرواي خراسان بود محول نمود، نامبرده هم غلامش را بنام(عبدالله بن عزيز) برسركوبي مخالفين بگماشت، اما عبدالله بجهت رفاقت با مشايخ قم از در مصالحه بيرون آمد و با آب تدبير آتش عصيان را فرو نشاند و با ملايمت خراج معوقه را از اهالي قم گرفت و علي بن عيسي طلحي را با سياست و با مودت و محبت دوباره حاكم آنجا معرفي كرد و خود به جانب خراسان حركت نمود.



امام مردم قم بار سوم پس از شنيدن بدرك رفتن خليفه و جلوس معتصم عباسي(218 هـ .ق) بر مسند خلافت و رحلت طلحه و جانشيني عبدالله بن طاهر در خراسان سر به شورش برداشته و به دارالحكومه هجوم آوردند و طلحي حاكم قم را از شهر بيرون كردند، وي بسرعت ببغداد شتافت و طوري معتصم عباسي را عليه اهالي قم تهييج و تحريك كرد كه خليفه امير الامراي خود بنام وصيف ترك را با تاكيد و توصيه فراوان و براي تنبيه و قلع و قمع نمودن متمردين بجانب قم مأمون نمود و چون وصيف همراه حاكم گريخته آن طلحي بقم رسيدند، حصار قم و باغها و خانه هاي سران شورشي را غارت و سوزانيد، و شهر را به خاكستري مبدل گرداند و(محمد بن عيسي بادغيسي) را بحكومت قم گماشته و خود بجانب بغداد عزيمت نمود.



پس از درگذشت محمد بن عيسي بادغيسي، مردم قم با اقدامات متوكل عباسي روبرو شدند، مخصوصا از تظاهر به سب علي(ع) و فاطمه زهراء(ع) و تخريب بقعه و حرم سيدالشهداء(ع) و محو آثار مزار و بستن آب بر روي تربت شهداء و تعقيب و شكنجه سادات خصوصا آل علي(ع)، زياده خشمگين شده و پي فرصت مناسبي بودند تا اين بغض و كنيه را ابراز نمايند، لذا در خلافت معتز يعني بين سالهاي 215 هـ .ق تا 255 دست به شورش و قيام مجدد زدند كه باعث شد(موسي بن بغا) حاكم عراق به امر خليفه بجانب قم حركت نمايد و قتل و غارت مهيبي انجام دهد و سرانجام گروهي از اعيان و بزرگان و سادات قم را به اسارت برد، و در خلافت معتمد مردم قم(حسين كوكبي) و يارانش كه از آزاديخواهان بودند را تقويت كردند تا اينكه بر قزوين و زنجان تسلط يافته و حكومتي مستقل تشكيل دادند و از دادن خراج به دارالخلافه امتناع نمودند، و در اوايل قرن سوم بود كه شهر قم به دو قسمت بنام(منيجان) و قسمت كوچك ديگري بنام(كمندان) تقسيم شد و ساكنان آن آميخته از قوم بني مذحج(15) و اشعريان و اقوام قديم ايراني بوده اند(16).



در هر حال پس از سوانح مذكور اين شهر تا اوائل قرن هفتم هجري حوادثي را به خود ثبت ننمود و بايد گفت كه در اين سه قرن مردم قم تا حدي بدون وبال و با فراغت بال زندگي را ميگذارنيده اند.



اين شهر بسبب توجه صاحب بن عباد وزير معروف و شيعي مذهب ركن الدوله در زمان آل بويه(17)كه خلفاي عباسي دستشان از ايران زمين كوتاه شده بود، جلوه ديگري به خود گرفت و در دوره سلجوقيان(18)هم با بودن وزيري چون ميرابوالفضل عراقي كه خدمات شاياني از جمله ساختن مسجد و تجديد قبه منور فاطميه و توسعه و تجديد باروي شهر قم و نيز گسترش و وسعت دادن شهر از كارهاي او مي توان ياد نمود، انجام داد و در اين سنوات بود كه مردم قم چندان حيثيت و حرمت يافتند كه حوادث قبلي آن بكلي از ياد رفته بود و تا نيمه اول قرن پنجم همچنان به پيشرفت و ترقي خود ادامه مي داد تا جاي كه در اواسط قرن 6 به اندازه اي توسعه يافت كه در دو جاي آن نماز جمعه برپا مي شده است(19).



بهرحال آباداني شهر ادامه داشت تا اينكه در حدود قرن هفتم هجري دستخوش حمله قوم وحشي مغول قرار گرديد، و بر اثر تهييج نمودن برخي از مخالفين(جته نويان بن چنگيزخان) را بر عليه مردم اين شهر مبني بركشتن روافض مستلزم أجر اخروي و بهشت خواهد بود، به قتل و غارت و تاراج اين شهر توسط اين قوم وحشي و قتل عام مردم قم حتي علماء و سادات به صورت ويرانه اي درآمد، گرچه از جزئيات مظالم چنگيز در يورش پنجساله اش به ايران تاريخ مبسوطي در دست نيست، ولي همان كليات هم كه بما رسيده زياده غم انگيز و دهشتناك و بسيار تألم آور مي باشد.



اما هنوز خاطره وحشت انگيز و ضد انساني چنگيزيان فراموش نشده بود كه فاجعه ضد بشري ديگري روي داد، اين فاجعه عبارت از يورش امير تيمور گوركاني در سال 783 هـ .ق و حمله او بقم مي باشد، وي با حمله او بقم مي باشد، وي با حمله به اين شهر وقتل عام عمومي بغير از دانشمندان و هنرمندان صفحه خونين بر تاريخ قم ثبت گردانيد، لذا جان كارترايت سياح انگليسي كه در سال 1600 ميلادي(حدود 967 هـ .ق) قم را ديدار كرده در يادداشتهاي خود مي نويسد در اثر ويراني هائيكه تيمورلنگ بجاي گذاشته است اين شهر زيبا تقريبا‌تا نصف مساحت واقعي خود تقليل يافته است(20).



اما كسانيكه قائل به آباداني شهر قم توسط تيموريان شده اند، غير مستند مي باشد، چراكه قصد تيمورلنگ براي آباداني بلاد نبود، بلكه هر جا وارد مي شد كشتار و خونريزي و تخريب بوده است، چطور مي توان به شاه خونخواري مثل او لقب آبادان كننده شهرها را داد، بله ممكن است چند مدتي قم دارالسلطنه بوده و يا بنابر نقل كتاب سيماي قم ميرزا سلطان محمد در سال 846 هـ .ق كه از طرف شاهرخ، والي حكومت عراق گرديد، قم را مركز حكومت خود قرار داده ولي دليلي نمي توان برگسترش و توسعه شهر داد، بلكه وي مثل ساير شاهزادگان اطراف قم را بجهت خوش آب هوا بودن، محل استراحت خود قرار مي داد را، با آباداني اشتباه گرفته اند.



بايد اعتراف كرد كه اصل آباداني قم در زمان شاهان صفويه بوده است، چون اين خاندان نوعا شيعه مذهب بوده، لذا نسبت به قم توجه مخصوص مبذول مي داشتند كه اين شهر رو به گسترش گذاشته داراي ساختمانهاي نسبتا زيبا گشته بود و جمعيت آن بالغ بر پنجاه هزار تن نوشته اند رسيد، چنانكه اكثر آثار تاريخي قم از زمان صفويه است و شاه عباس اول مردم را بزيارت مشهد مقدس و قم تشويق و تحريص كرده و به اين شهر جنبه مشهديت بخشيد تا مردم بزيارت عتبات كه هنور دريد دولت عثماني بود نروند.



و شاه عباس ثاني هم بنيه اقتصادي و صنعتي مردم را تقويت نمود، و معدن آهن و سرب را استخراج كرده و به توپ سازي پرداخت و شيشه سازي قم را توسعه داد و صابون پزي آنرا وسعت بخشيد، از اين رو است كه سياحان خارجي در دوره صفوي شهر قم را داراي دوازده هزار خانه ذكر كرده و شهري بزرگ خوانده اند، و از انبوه جمعيت آن در بازارها و خيابانها و كوچه ها حكايت نموده اند"(21).



هنوز از آباداني قم نگذشته بود كه حمله افغانها لطمات زيادي به اين شهر وارد ساخت، مخصوصا مدتي كه جمعي از سپاهيان(هفت هزار نفري) پيوسته در اين شهر متمركز بوده اند كه تمام مدارس و انبار غله را بتصرف خود درآورده و باعث فساد زيادي گرديدند.



"يكي از خاورشناسان فرانسوي بنام"هانري رنه آلماني" كه به ايران در سال 1907 ميلادي سفر كرده چنين مي نويسد: موقعي كه بقم وارد شديم شب بود و نمي توانستيم شهر را تماشا كنيم، پس از عبور از چند كوچه بكاروانسراي بزرگي رسيديم؛ قسمت عمده شهر در طرف چپ ما واقع شده و چراغهاي مناره بلند مقبره و بارگاه حضرت معصومه(ع)، مانند ستارگان در فضا درخشان بود... بامداد كه چشم گشوديم و از تختخواب بزير آمديم نظرمان به مقبره باشكوه حضرت فاطمه(ع) افتاد كه گنبد طلائي و مناره هاي آبي رنگ آن، ابهت و جلوه خاصي داشت، سر در‌ مقبره وحواشي آن با كاشيهاي نفيسي زينت يافته و در اطراف مقبره هم باغهاي زيادي ديده ميشد... بازار قم هم ماند ساير شهرها پر از جمعيت بود، سواران و ساربانان پيوسته با صداي بلند بمردم خبردار ميگويند...تيمورلنگ اين شهر را بكلي ويران ساخت خوشبختانه در دوران سلطنت سلسله صفوي دوباره از ميان خرابه ها سربلند كرد و روي به آباداني و ترقي نهاد، كاروانسراها و بازارهاي وسيع در آن ساخته شد و بتدريج تجارت آن رونق و اهميتي پيدا كرد و در سال 1722 ميلادي افغانها به اين شهر حمله ور شدند و قتل و غارت و تخريب زيادي انجام داده اند، كه شقاوت و بيرحمي آنها نسبت بسكنه بيشتر از تيموريان بود، لذا يكي ديگر از سياحان اروپائي موسوم به(فرازر) كه يك قرن پس از حمله افغانها از اين شهر عبور كرده مي نويسد؛ از شهر آباد قم فقط توده خاكي بر جامانده است"(22).



اما ديدار چند تن از خارجي ها و سياحان غرب و شرقاز قم چنين است:



"توماس هربرت" كه در سال 1618 ميلادي از قم ديدن كرد مي نويسد: تعداد خانه هاي اين شهر بيش از دو هزار است كه قسمت اعظم آنها خوب ساخته شده و خوب مفروش گشته و شكل و فرم خوب دارد. كوچه ها و خيابانها پهن و بازارهاي آن زيبا هستند، شهر قم اينك مانند بسياري از شهرهاي آسيايي فاقد ديوار است و مساجد زيبا و جالب دارد.



"شاردن" كه در سال 1673 ميلادي به قم سفر كرده از آن به نام يك شهر بزرگ ياد مي كند و مي نويسد: اين شهر در حدود پانزده هزار خانه دارد، فتح علي شاه قاجار پس از تاجگذاري، طبق وعده اي كه در مورد بسط و آباداني قم داده بود، كاشي هاي گنبد حضرت فاطمه معصومه(ع) را برداشته و به جاي آن ورقه اي از طلا بر روي گنبد نصب كرده كه هنوز بر تارك اين شهر مي درخشد(23).



در سال 1208 هـ .ش آقا محمد خان قاجار به منظور كشورگشائي و اضمحلال دولت زنديه عازم اصفهان و فارس و كرمان گشت كه در سرراه خود بر تسخير قم همت گماشت و به اين شهر حمله نمرد و به كشتن و زنداني كردن كردم مردم پرداخت و خانه هائي را طعمه حريق ساخت و سپس از شهر قم خارج گرديد كه شاعري سرود:



قم با غم و غم به قم قرين است بيچاره كسي است كه قم نشين است



اما پس از روي كار آمدن فتحعليشاه قاجار مجددا آباداني قم شروع گرديد كه(لرد كرزن) سياستمدار انگليسي در سفرنامه خود مي نويسد كه فتحعليشاه در ايام جواني خود نذر كرده بود، اگر به سلطنت برسد اولا: از قم ماليات نگيرد. ثانيا: آن شهر را آباد گرداند، پس از جلوس به شرط دوم خود وفاء نمود با اينكه در امساك شهرت داشت در كمال سخاوت در تعمير و تزيين شهر قم كوشيد و گنبد حضرت معصومه(ع) را با خشتهاي مسين زراندود تزيين نمود و يك بيمارستان(24) و مدرسه اي بنام فيضيه براي طلاب علوم ديني و يكي مهمان سرا در شهر قم تأسيس نمود و براي خويش مقبره اي ساخت كه قبر فتحعليشاه و دو پسر و نواده اش محمد شاه در جوار مرقد حضرت معصومه(ع) است.



همچني در زمان محمد شاه قاجار دوبار خرابي به قم راه يافته و در جغرافيايي به نام(جهان نما) كه در زمان اين پادشاه نوشته شده، قم را شهري مخروبه و از عمارت عاري معرفي كرده و جمعيت آن را 25 هزار تن نوشته است اما در زمان شاهان ديگري خصوصا در دوران سلطنت منحوس پهلوي بر اثر وجود علماء انقلابي كه قصدشان احياي مكتب محمدي(ص) در اين كشور بودند، شهر قم مورد بي مهري آنها قرار گرفت اما اين شهر همچنان به حيات پرافتخار خود ادامه داد تا اينكه با قيام جاودانه زعيم عالقيدر حضرت امام خميني(ره) در سال 1342 و پيرويزي انقلاب اسلامي در سال 1375 به يكي از مراكز مهم جهان اسلام درآمد و همچنين با عنايات رهبر معظم انقلاب مرجع عظيم الشأن حضرت آيه الله العظمي خامنه اي(حفظه الله) اين شهر به يكي از استانهاي كشور مبدل گرديد كه اين خود باعث رونق و ترقي خواهد بود.



علل آمدن اقوام عرب به ايران و قم



همانطوريكه بيان گشت بعد از فتح قم بدست ابوموسي اشعري، اسلام در اين شهر گسترش يافت و در سال 83 هجري بود كه اولين دسته از عربهاي اشعري از طرفداران(عبدالرحمن بن محمد بن اشعث) بعد از مقابله با حجاج بن يوسف ثقفي به اين شهر پناهنده شدند، و با دنياي تازه اي در سرزمين ايران مواجه گشتند و همچنين با ديدن شهرهاي آباد و سرزمينهاي سبز و باغهاي خرم و آب فراوان و ثروت سرشار ايجاب كرد كه رحل اقامت نموده و مقيم شوند و در اثر مرور زمان جزو‌ ساكنان بومي حساب آيند، اين موضوع به ايران اختصاص نداشت زيرا پس از فتح مصر شمال آفريقا و اسپانيا نيز جمع كثيري از قبايل عرب به آن حدود كوچ كردند. در ايران و اسپانيا مهاجران عرب، بتدريج رنگ مردم اصلي را بخود گرفتند، حتي زبان اصلي شان را فراموش كردند ولي مصر و شمال آفريقا را تبديل به سرزمينهاي عربي نمودند.. اما عاملي كه بسيار تأثير بر هجرت اين اقوام عرب به حدود ايران داشت، قيام افرادي در مقابل خلفاء جور و عمال ايشان بود، اين افراد چون شكست مي خوردند ايران را پناهگاه خود قرار مي دادند و بنقاط دور دست و دور افتاده ميرفتند و با اهالي طرح دوستي ميريختند، شاهد اين قضيه اينكه(مطرف بن مغيره بن شيعه) بجهت مخالفت با خليفه، قم را پايگاه خود قرار داده بود.



از طرفي ديگر، چون در زمان خلافت خلفاي بني عباس اولاد علي(ع) تحت تعقيب و شكنجه و اذيت بودند و اين شهر(قم) شهرت ضدخلفاي عباسي را پيدا كرده بود، به اينجا مهاجرت مي نمودند و در سال 201 هجري بعد از ورود حضرت معصومه(ع) و رحلت آن بانو و دفن وي در اين شهر، توجه سادات و علويان فزوني يافت و در فاصله كوتاهي عده بسياري از فرزندان ائمه هدي(ع) از اطراف بقم رو آوردنند(25).



علت نامگذاري قم به اين نام و القاب منسوب به اين شهر



علت انيكه اين شهر را به اين اسم موسوم نموده اند در آنستكه قم مجمع آبهاي سميره و اناربار بوده و به اين واسطه گياه و علف در آن رويش مي نمود و صحرانشينان در آن نقطه جمع مي آمدند و چادرهايي براي سكونت بنا مي نمودند كه به آن خانه ها و چادرها(كومه) مي گفتند و باگذشت زمان كومه را مخفف نموده و(كم) گفته و سپس معرب كردند و قم خواندند(26).



همچنين وجه ديگري كه در اين باره ذكر كرده اند: اينكه"كم" به وسيله اشعريها از كمندان(كه يكي از قريه هاي تشكيل دهنده شهر قم بود) گرفته شده و به منظور تخفيف در تلفظ آن، قسمت دوم آن را حذف كرده و كم ناميدند و كاف را تبديل به قاف نموده و قم خواندند(27).



1ـ از حضرت امام جعفر صادق(ع) و او از پدران بزرگوارش، از رسول خدا(ص) روايت نمود كه فرمود: در شب معراج كه به سوي آسمان مي رفتم جبرئيل مرا بر كتف راستش نشانده بود، در زمين جبل، بقعه اي ديدم از مشك خوش بوتر و از زعفران خوشرنگتر، ناگاه ديدم پيرمردي كلاه درازي بر سر دارد، به جبرئيل گفتم: اين بقعه چيست؟ گفت: جايگاه شيعيان تو و شيعيان وصي تو علي(ع) است.



گفتم: اين پيرمرد كيست؟



جبرئيل گفت: شيطان است.



گفتم: از ايشان چه مي خواهد؟



جبرئيل گفت: مي خواهد تا آنان را از دوستي و ولايت وصي تو اميرالمؤمنين علي(ع) باز دارد و به نافرماني و گناه دعوتشان كند.



گفتم: اي جبرئيل، مرا به آن مكان ببر، با حركتي كه سريعتر از برق بود مرا به آنها رسانيده. گفتم(يا ملعون قم) يعني اي ملعون برخيز و برو در اموال و اولاد و زنان دشمنان ايشان شركت كن. زيرا به راستي تو را بر شيعيان من و شيعيان علي(ع) سلطنتي نيست(28). لذا از اين رو آن مكان را قم ناميدند.



در اين معنا هم شاعري سروده؛



به ابليس گفتاشه دين كه قم از اين بقعه ملعون تو مي باش گم



به قم گفتن سيدالمرسلين مسمي به قم گشت اين سرزمين



* * *



نور محمدي چو به معراج در رسيد ابليس را به بقعه قم با سپاه ديد



زد بانك احمدي كه بشو دوراي پليد اين سرزمين بهشت، نه جاي تو و مريد



اخرج تواي لعين و پليد و تباهكار



2ـ عفان بصري مي گويد: امام صادق(ع) به من فرمود:



"اتدري لم سميت قم"



"آيا ميداني كه قم را به چه سبب"قم" ناميده اند؟".



گفتم: خدا و پيامبر و شما داناتر هستيد.



حضرت فرمود:



"انما سميت قم، لان اهلها يجتمعون مع قائم ال محمد صلوات الله عليه ويقومون معه ويستقيمون عليه وينصرونه"(29)



"از اين جهت قم ناميده شد كه اهل آن در اطراف قائم آل محمد، عجل الله تعالي فرجه الشريف، گرد مي آيند و در ركاب او قيام مي كنند، او را ياري مي كنند و درياري او استقامت مي ورزند".



3ـ امام هادي(ع) روايت مي كند كه رسول اكرم(ص) در شب معراج در آسمان چهارم گنبد بسيار زيبائي ديد و از جبرئيل پرسيد كه اين گنبد چيست؟ جبرئيل عرضه داشت:



"حبيبي محمد، هذه صوره مدينه يقال لها:"قم" يجتمع فيها عبادالله المؤمنون، ينتظرون محمدا وشفاعته للقيامه والحساب، يجري عليهم الغم والهم والاحزان والمكاره".



"اي حبيب من محمد(ص) اين شكل شهري است كه"قم" ناميده مي شود، بندگان مؤمن خدا در آن گرد مي آيند، انتظار حضرت محمد و شفاعت آن حضرت را براي روز قيامت و روز حساب مي كشند، غمهاء، اندوها و انواع ناملايمات سيل آسابر آنها فرود مي آيد".



راوي از امام هادي(ع) پرسيد:"كي آنها انتظار فرج مي كشند؟"



امام(ع) فرمود:



"اذا ظهر الماء علي وجه الارض"



"هنگاميكه آب بر روي زمين پديد آيد"(30).



4ـ از علامه مجلسي در بحارالانوار مي نويسد كه از امام هادي(يا امام صادق(ع)) مروي است كه:



"انما سميت قم به لانه لما وصلت السفينه اليها في طوفان نوح(ع) قامت، وهي قطعه من بيت المقدس"



"قم از اين رو به نام"قم" ناميده شد كه كشتي حضرت نوح(ع) در زمان طوفان چون به آنجا رسيد بايستاد، آنجا قطعه اي از بيت المقدس است".(31)



5ـ و گفته شده چون بواسطه رودخانه و مسيله و درياچه و گودالهاي فراوان و پرآبي كه در اطراف قم ديده مي شوند، عرب به جايي كه پر آب باشد قمقمه مي گويند از اينرو با حذف زوايد اين سرزمين را"قم" گفته اند.



اما قم از شهرهائي است كه لقب هاي متعددي به آن داده شده است و اين لقب ها مانند لقب هائي كه به ديگر شهرهاي اسلامي داده اند غالبا مفهوم ديني و مذهبي و علمي دارد، آنچه از القاب قم در آثار نويسندگان بچشم مي خورد بالغ بر 30 لقب مي توان برشمرد كه صاحب كتاب"انوارالمشعشعين في شرافه قم والقميين"(32)مي نويسد:"بدانكه از براي بلده طيبه قم نامهاي بسياري از اخبار و كتب تاريخي مستفاد و ا ستناد و استنباط مي شود و زيادي اسم دلالت بر شرافت آن شهر دارد، هر چند كه آن نامها علم نيستند براي اين بلده طيبه مگر همان لفظ قم، ليكن صحيح است اطلاق آن القاب را بر اين ارض مقدس از وجهي مثلا براي معرفي آن مدينه از حيث كثرت علم و عالم گويند دارالعلم"(33)



ما در اين جا چند لقب از القاب فراوان اين دارالعلم و الاجتهاد را ذكر مي نمائيم كه عبارتند از:



1ـ دارالمؤمنين. 2ـ دارالعباده. 3ـ دارالموحدين. 4ـ دارالعلم. 5ـ مدينه المؤمنين. 6ـ مجمع انصار القائم(ع). 7ـ حرم اهل البيت(ع). 8ـ حجه علي البلاد. 9ـ مأوي للفاطميين. 10ـ استراحتگاه مؤمنين. 11ـ آشيانه آل محمد(ص). 12ـ مختار البلاد. 13ـ بلد الائمه. 14ـ امان للخائفين و...



شرافت شهر قم از نظر روايات و اسكان در آن



همچنانكه در كتب تاريخي مسطور است، قم از قرن دوم هجري، مهد فضائل و كمالات بوده و اهالي قم در نزد ائمه اطهار(ع) بسيار مورد تكريم و احترام بودند و در مواقع فراواني اين معني تجلي گرديده چراكه اين مدينه فاضله و مدينه المؤمنين در گرايش به دين مبين اسلام و پيروي از خاندان اهلبيت(ع) گوي سبقت را از ديگران ربوده و مدال افتخار را هم از ائمه(ع) بعنوان اينكه(قم آشيانه آل محمد(ص)) است نائل گرديده و همچنين اين شهر نخستين مركز تشيع به شمار آمده است كه بايد گفت تنها شهري است بعد از چهارده قرن هنوز هويت مذهبي و ديني خويش را حفظ نموده و در طول تاريخ اسلامي پناهگاه و محل آمن شيعيان و محبان به خاندان عصمت و طهارت(ع) بوده است.



اما اخباريكه در فضيلت قم و اهل آن و اسكان در آن از لسان مبارك حضرت ائمه(ع) و حضرت نبي اكرم(ص) نقل شده بسيار است و اين احاديث تعريف و تمجيد از قمي ها را به حدي بيان داشته كه مي فرمايد:



(قم شهر ما و شهر شيعيان ماست، خواب در قم عبادت است، اگر قمي ها نبودند دين خدا از بين رفته بود).



در اين باره روايات و احاديث زيادي از ناحيه پيشوايان ديني بما رسيده است كه مرحوم علامه مجلسي(ره) در كتاب دائره المعارف خود بنام(بحارالانوار) و مرحوم محدث كبير شيخ عباس قمي(ره) در كتاب(سفينه البحار) متذكر شده اند كه ما چهارده روايت را بمانند چهارده اختر از اختران فروزان امامت و ولايت انتخاب كرده و به خوانندگان گرامي تقديم مي نمائيم.



1ـ از امام صادق(ع) روايت است كه فرمود:



"الا ان لله حرما وهو مكه، الا ان لرسول الله حرما وهو المدينه، الا ان لأمير المؤمنين حرما وهو الكوفه، الا ان حرمي وحرم ولدي من بعدي قم، الا ان كوفه صغيره، الا ان للجنه ثمانيه ابواب ثلثه منها الي قم.



تقبض فيها امرأه هي من ولدي واسمها فاطمه بنت موسي بن جعفر(ع) تدخل بشفاعتها شيعتي الجنه باجمعهم"(34).



"آگاه باشيد كه براي خدا حرمي هست و آن مكه است، و براي پيامبر خدا(ص) حرمي است و آن مدينه است، و براي اميرالمؤمنين(ع) حرمي است و آن كوفه است.



آگاه باشيد كه حرم من و فرزندانم بعد از من قم است



آگاه باشيد ه قم كوفه كوچك است از حيث فضائل



آگا باشيد كه براي بهشت هشت دراست سه تاي آنها به سوي قم است



يك بانوئي از فرزندانم، به نام فاطمه دختر موسي(ع)، در آنجا رحلت مي كند كه با شفاعت او همه شيعيان ما وارد بهشت مي شوند".



راوي گويد: اين سخن را هنگامي امام صادق(ع) بيان فرمودند، كه هنوز فرزندش كاظم(ع) متولد نشده بود لذا از اين روايت بخوبي به جلالت شأن حضرت معصومه(ع)، پي مي بريم كما اينكه در زيارت نامه ماثور آن حضرت هم وارد شده:



يا فاطمه اشفعي لي في الجنه فان لك عند الله شانا من الشان.



2ـ باز هم از امام صادق(ع) روايت شده كه حضرت فرمود:



"ان لعلي قم ملكا يرفرف عليها بجناحيه، لايريدها جبار بسوء الا اذابه الله كذوب الملح في الماء، ثم اشار الي عيسي بن عبدالله فقال: سلام‌ الله علي اهل قم، ورحمه الله علي اهل قم، سقي الله بلادهم الغيث، وينزل الله عليهم البركات، ويبدل الله سياتهم حسنات.



هم اهل ركوع وخشوع وسجود وقيام وصيام.



هم الفقهاء العلماء الفهماء.



هم اهل الدين والولايه والعباده وحسن العباده، صلوات الله عليهم ورحمه الله وبركاته"(35).



"فرشته اي موكل بر قم است كه بالهاي خود را بر فراز آن مي گستراند، هيچ ستمگري اراده ستم به قم نمي كند جز اينكه خداوند او را ذوب مي كند همانند ذوب شدن نمك در آب، سپس حضرت اشاره كرد به عيسي بن عبدالله و فرمود:



سلام خدا بر اهل قم، رحمت خدا بر اهل قم، خداوند شهرهايشان را با آب باران سيراب كند و بركاتش را بر آنها نازل فرمايد.



و بديهاي آنان را به نيكي تبديل نمايد.



آنها اهل ركوع و سجده و خشوع و نماز و روزه اند.



آنها فقيه و دانشمند و اهل فهم هستند.



آنها اهل دين و ولايت و عبادت و اطاعت هستند، صلوات و رحمت و بركات خداوند بر آنها باد".



3ـ در محضر امام موسي(ع) صحبت از قم و اهل آن وگرايش مردمانش به حضرت بقيه الله ارواحنا لتراب مقدمه الفداء هستند شد، امام كاظم(ع) بر آنها رحمت فرستاد و سپس فرمود:



"ان للجنه ثمانيه ابواب، وواحد منها لأهل قم، وهم خيار شيعتنا من بين سائر البلاد، خمر الله تعالي ولا ينافي طينتهم"(36).



"براي بهشت هشت در است، يكي از آنها از آن اهل قم است، آنها برگزيده هاي شيعيان ما در ميان همه بلاد هستند، خداوند ولايت ما را با آب و گل آنها آميخته است".



4ـ از امام هشتم علي بن موسي الرضا(ع) نقل شده است كه:



"ان للجنه ثمانيه ابواب ولأهل قم واحد فطوبي لهم، ثم طوبي لهم، ثم طوبي لهم"(37).



"بهشت را هشت درب است كه يكي از آن دربها، براي مردم قم است.



خوشا به حال آنان، كه در اينجا حضرت سه مرتبه اين جمله را تكرار نمودند".



5ـ از امام صادق(ع) منقول است كه فرمود:



"تربه قم مقدسه، واهلها منا ونحن منهم، لايريدهم جبار بسوء الا عجلت عقوبته، مالم يخونوا إخوانهم، فاذا فعلوا ذلك سلط الله عليهم جبابره سوء.



اما انهم انصار قائمنا ودعاه حقنا".



"خاك قم مقدس است و اهل قم از ما هستند و ما نيز از آنها هستيم، هيچ ستمگري اراده بدي به آنها نمي نمايد جز اينكه عقوبتش جلو مي افتد.



مگر اينكه به برادران خود خيانت كنند، در اين صورت خداوند ستمگران بدسرشت را به آنها مسلط مي سازد.



آگاه باشيد كه اهل قم ياوران قائم ما، و دعوتگران حق ما هستند".



آنگاه حضرت سرش را به طرف آسمان بلند كرد و گفت:



"اللهم اعصمهم من كل فتنه، ونجهم من كل هلكه"(38).



"بار خدايا! آنها را از هر فتنه اي نگهدار، و از هر خطري رهائي بخش".



6ـ باز از امام صادق(ع) روايت شده كه حضرت فرمود:



"ستخلوا الكوفه من المؤمنين، ويأرز عنها العلم كما تأرز الحيه‌ في حجرها، ثم يظهر العلم ببلده يقال لها"قم" وتصير معدنا للعلم والفضل حتي لا يبقي في الارض مستضعف في الدين، حتي المخدرات في الحجال، وذلك عند قرب ظهور قائمنا.



فيجعل الله قم واهلها قائمين مقام الحجه، ولولا ذلك لساخت الارض بأهلها، ولم تبق في الارض حجه، فيفيض العلم منها الي سائر البلاد في المشرق والمغرب، فيتم حجه الله علي الخلق حتي لايبقي احد علي الارض لم يبلغ إليه الدين والعلم.



ثم يظهر القائم(ع) ويصير سببا لنقمه الله وسخطه علي العباد لان الله لا ينتقم من العباد الا بعد انكارهم حجه"(39)



"به زودي كوفه از عالم خالي شود و علم از آن برچيده شود آن چنانكه مار در لانه اش به خود مي پيچد.



آنگاه علم در شهري به نام"قم" ظاهر مي شود و آنجا مركز دانش و فضيلت مي گردد، تا جائي كه در روي زمين حتي يك نفر مستضعف و نا آگاه در دين باقي نمي ماند حتي بانوان پرده نشين، و اين در آستانه ظهور قائم ما خواهد بود.



در آن زمان خداوند قم و اهل قم را قائم مقام حجت قرار مي دهد، و گرنه روي زمين خالي از حجت مي شد و زمين ساكنانش را در كام خود فرومي برد.



در آن ايام علم از قم به همه كشورهاي شرق وغرب جهان سرازير مي گردد، و حجت خدا بر مردم كامل مي شود، و ديگر روي زمين احدي نمي ماند كه دين و دانش به او نرسيده باشد.



سپس قائم ـ عجل الله تعالي لظهوره الشريف ـ ظهور مي كند و موجب خشم و غضب خداوند بر مردم ميشود، زيرا خداوند از هيچ بنده اي انتقام نمي گيرد، جز هنگاميكه حجت خداوند را انكار كنند".



7ـ علامه مجلسي(ره) در بحارالانوار و محدث قمي(ره) در سفينه البحار نقل مي نمايند كه:



ابوموسي اشعري روايت مي كند كه از اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب(ع) در مورد سالمترين مكانها به هنگام نزول فتنه ها و پديد آمدن شمشيرها پرسيدند، حضرت فرمود:



اسلم المواضع يومئذ ارض الجبل فاذا اضطربت خراسان ووقعت الحرب بين اهل جرجان وطبرستان وخرجت سجستان فاسلم المواضع يومئذ قصبه"قم" تلك البلده التي يخرج منها انصار خير الناس ابا واما وجدا وجده وعما وعمه تلك التي تسمي الزهراء.



بها موضع قدم جبرئيل وهو الموضع الذي نبع منه الماء الذي من شرب منه امن من الدعا ومن ذلك الماء عجن الطين الذي عمل منه كهيئه الطير ومنه يغتسل الرضا(ع) ومن ذلك الموضع يخرج كبش ابراهيم وعصا موسي وخاتم سليمان"(40).



"در آن زمان سالمترين مكانها جبل است، چون خراسان مضطرب شد و ميان اهل گرگان و مازندران جنگ رخ داد و سجستان ويران گرديد، سالمترين مكانها در آن ايام قصبه(قم) است.



و آن شهري است كه از آن بيرون مي آيد ياوران بهترين مردم از جهت پدر، مادر، جد، عم و عمه، و آن همان شهري است كه(زهراء) ناميده مي شود، و در آن جاي پاي جبرئيل است، و از آن آبي بيرون آمده كه هر كس از آن بخورد از بيماري در امام باشد، و آن همان آبي است كه صورت پرنده، توسط حضرت عيسي علي نبينا و علي آله و عليه السلام. از آن ساخته شده و حضرت رضا(ع) با آن غسل مي كند، قوچ حضرت ابراهيم، عصاي حضرت موسي و انگشتري حضرت سليمان(ع) از همان نقطه بيرون آمده است".



8ـ از امام رضا(ع) روايت است كه فرمود:



"اذا عمت البلدان الفتن، فعليكم بقم وحواليها ونواحيها، فان البلاء مدفوعه عنها"(41).



"هنگامي كه فتنه و آشوب، تمام شهرها را فراگرفت بر شما باد كه بهقم و حوالي و نواحي آن روآوريد، زيرا بلا از قم برداشته شده است".



9ـ از امام هفتم حضرت موسي كاظم(ع) روايتي نقل شده است كه فرمودند:



"قم عش آل محمد(ص) ومأوي شيعتهم ولكن سيهلك جماعه من شبابهم بمعصيه ابائهم والاستخفاف والسخريه بكبرائهم ومشايخهم ومع ذلك يدفع الله عنهم شر الاعادي وكل سوء"(42).



"قم آشيانه آل محمد و پناهگاه شيعيان آنهاست، ولكن گروهي از جوانانشان هلاك مي شوند به سبب معصيت پدرانشان و تحقير و مسخره كردن بزرگان و پيشوايانشان.



در عين حال خداوند شر دشمنان و هرگونه ناملايمات را از آنها دفع مي كند".



10ـ امام صادق(ع) فرمودند:



"اذا أصابتكم بليه وعناء فعليكم بقم، فإنها ماوي الفاطمين، ومستراح المؤمنين، وسيأتي زمان ينفر أولياؤنا ومحبونا عنا ويبعدون منا، وذلك مصلحه لهم لكي لا يعرفوا بولايتنا، ويحقفوا بذلك دماءهم واموالهم.



وما اراد احد بقم واهلها سوءا إلا أذله الله، وابعده من رحمته"(43).



"هنگامي كه بلاد و مشقتي به شما رسيد به شما باد(قم) كه آن پناهگاه فاطميان و آسايشگاه مؤمنان است.



به زودي زماني فرا مي رسد كه دوستان و دوستداران ما از ما كناره جوئي مي كنند و از ما دور مي شوند، كه اين به مصلحت آنهاست، تا به عنوان ولايت ما شناخته نشوند، تا بتوانند كه جان و مال خود را نگه داري كنند.



هرگز احدي براي قم و اهل قم بدي نخواهد، جز اين كه خداوند او را خوار سازد و از رحمت خويش دور نمايد".



11ـ از جمله روايات وارده در فضيلت قم و اهل قم اين خبر است كه روايت كرده حسين بن حسين موسي بن بابويه به اسانيد صحيحه از ابي عبدالله امام جعفر الصادق(ع) كه چنين است:



مردي خدمت امام رسيد و عرض كرد: اي پسر دختر رسول خدا، مسئله اي دارم كه مي خواهم از شما بپرسم كه پيش از من كسي آن را نپرسيده باشد و پس از آن هم از شما كسي نپرسد.



امام(ع) فرمود: چنانكه ميدانم تو از جاي برانگيختن مردگان از قبور و زنده شدن ايشان سؤال خواهي كرد.



مرد گفت: بلي يابن رسول الله بحق آن خدائي كه محمد(ص) را بحق بخلف فرستاد تا ايشان را به بهشت بشارت بدهد و بدوزخ بيم نمايد كه بعثه بالحق بشرا ونذيرا كه من سؤال نمي خواستم بكنم از شما مگر آنچه شما فرموديد و آن از محشر و منشر هر قومي است؟



امام صادق(ع) فرمود:



"محشر الناس كلهم الي بيت المقدس، الابقعه بأرض الجبل، يقال لها(قم) فإنهم يحاسبون في حفرهم، ويحشرون من حفرهم الي الجنه".



"حشر و نشر همه مردم از بيت المقدس است، مگر منطقه اي در سر زمين جبل، كه(قم) ناميده مي شود. اهل قم در قبرهاي خود محاسبه مي شوند و مستقيما از قبرهاي خود به طرف بهشت رهسپار مي شوند".



سپس فرمود(اهل قم مغفور‎‏ لهم):



راوي برخاست و گفت: اي فرزند پيامبر آنچه فرمودند اختصاص به اهل قم دارد؟



حضرت فرمود:



(نعم، ومن يقول بمقالتهم".



"آري مخصوص اهل قم است و كسانيكه با آنها با عقيده باشند".



امام(ع) اضافه نمود كه اي مرد از براي تو زياده بر اين فضيلتي ياد كنم درباره قم و اهلش، مرد گفت بلي يا بن رسول الله، امام(ع) حديث معراج رسول الله را كه ما در مورد نامگذاري شهر قم نوشته ايم يادآوري نمودند(44).



12ـ از امام صادق(ع) روايت است كه فرمود:



"ان الله إحتج بالكوفه علي سائر البلاد، وبالمؤمنين من أهلها علي غيرهم من أهل البلاد، واحتج ببلده قم علي سائر البلاد، وبأهلها علي جميع أهل المشرق والمغرب من الجن والانس، ولم يدع الله قم واهلها مستضعفين، بل وفقهم وأيدهم…"(45)



"خداوند به وسيله كوفه بر ديگر شهرها، و به وسيله اهل ايمان از اهل كوفه بر اهل شهرها حجت را تمام كرد، و به وسيله قم بر همه شهرها و به وسيله اهل قم بر همه آدميان از مغرب و مشرق از جن و انس حجت را تمام نمود.



خداوند هرگز قم و اهل قم را فرو نمي گذارد تا به ضعف كشيده شوند، بلكه آنها را تأييد مي كند و به آنها توفيق مي دهد".



13ـ امام هادي(ع) فرمود:



"أهل قم وأهل ابه مغفور لهم لزيارتهم لجدي علي بن موسي الرضا(ع) بطوس، ألا ومن زاره فصابه في طريقه قطره من السماء، حرم الله جسده علي النار"(46):



"اهل قم و اهل آبه به سبب زيارت جدم علي بن موسي الرضا(ع) ـ در طوس ـ آمرزيده شده هستند. آگاه باشيد، هركس او را زيارت كند و در راه زيارت آنحضرت يك قطره باران به او برسد، خداوند جسدش را بر آتش جهنم حرام مي سازد".



14ـ امام كاظم(ع) فرمودند:



"رجل من اهل قم يدعوا الناس الي الحق، يجتمع معه قوم كزبر الحديد، لاتزلهم الرياح العواصف. ولا يملون من الحرب، ولا يجبنون، وعلي الله يتوكلون، والعاقبه للمتقين"(47).



"مردي از اهل قم مردمان را به سوي حق فرا مي خواند، گروهي چون قطعات آهن دور او گرد آيند تندبادها آنان را متزلزل نسازد، از جنگ ملول نشوند و به خود ترس راه ندهند، بر خداوند توكل كنند و عاقبت از آن پرهيزكاران است".



ذكر سه داستان نسبت به تشيع اهل قم و حب آنان به خاندان اهلبيت(ع)



"قزويني دركتاب(آثار البلاد) و حموي در كتاب(معجم البلدان) و علامه شوشتري در(مجالس المؤمنين) و محمد حسين ناصر الشريعه در(تاريخ قم) نيز به تشيع و حب اهل قم به خاندان عصمت و طهارت(ع) اعتراف كرده و داستاني را نقل مي كنند كه نشان مي دهد حتي يك غير شيعي هم در اين شهر سكونت نداشته است.



"در زمان حكمراني يكي از سلاطين اهل تسنن در اين منطقه پس از شنيدن اين مطلب كه اهل قم نسبت به خلفاي سه گانه نظر مساعدي ندارند و در اين شهر كسي به نام ابي بكر، عمر و عثمان يافت نمي شود لذا غضبناك گرديد و حكم به احضار اهالي قم نمود، و بزرگان و شخصيتهاي مهم شهر را مورد خطاب قرار داده چنين مي گويد: شنيده ام شما خلفاي سه گانه را دشمن مي داريد و نام آن را بر فرزندان خود نمي گذاريد به خدا سوگند، اگر از ميان خود كسي را به نام، ابوبكر يا عمر و يا عثمان نزد من نياوريد شما را مؤاخذه و عقوبت خواهم كرد.



پس از مهلت مقرر رؤساي قم به مدت سه روز با جستجوي فراوان براي يافتن فردي به نام يكي از خلفاي سه گانه، كسي را به جز يك مرد سر و پا برهنه و ژوليده، كه او هم در اصل از قم نبوده است را نزد حاكم مي آورند چون نظر حاكم بر آن شخص مي افتد قمي ها را دشنام داده مي گويد: پس از سه روز جستجو، اين است تنها ابوبكر شما؟



در جواب حاكم يكي از اهالي مي گويد: اي امير! هرچه مي خواهي بكن كه در آب و هواي قم، ابوبكر نامي بهتر از اين پرورش نمي يابد!.



چون امير اين سخن را شنيد بي اختيار به خنده افتاد قمي ها را بخشيد"(48).



اين حكايت درباره شيعيان سبزوار نيز مشهور است و مولانا در مثنوي به آن اشاره دارد.



سبزوار است اين جهان كج مدار ما چو بو بكريم در وي خوار و زار



"ديگر از شرافتهاي قم و محبت اهالي نسبت به خاندان رسول اكرم(ص)، كما اينكه در كتاب(سفينه البحار) و همچنين سيد عبدالكريم بن طاوس هم در كتابش نقل نموده، آنستكه حضرت ثامن الحجج علي بن موسي الرضا(ع) از مدينه طيبه ببصره و از آنجا بسوي بغداد و سپس به جانب قم تشريف فرما شدند، اهالي قم كه از جريان تشريف فرمائي آن امام همان اطلاع يافتند با يكديگر بگفتگو و نزاع پرداختند، يكي ميگفت امام(ع) بايد بما افتخار دهد و خانه ما را به قدوم خود صفا بخشد، ديگري ميگفت اين شرافت ميبايد نصب من شود.



آخرالامر حضرت امر فرمودند كه شتر من مأمور است، شتر آمد تا بدرخانه اي زانو زد، صاحب آن خانه شب قبل در خواب ديده بود كه فرد امام رضا(ع) ميهمان او مي باشد.



بالجمله حضرت در خانه او نزول اجلال فرمودند. و در زماني كوتاه آنمنزل موقعيتي بزرگ پيدا كرد، و هم اكنون آن مكان را مدرسه اي بنام(رضويه) بنا نمودند.



محدث قمي در اين رابطه مي فرمايد از اين نقل استفاده مي شود كه بلده طيبه قم، كه حرم اهلبيت(ع) و آشيانه آل محمد(ص) و موضع قدم جبرئيل است با تشريف فرمائي امام هشتم بقم مانند وارد شدن جد بزرگوارش رسول خدا(ص) است بمدينه طيبه، چرا، چونكه رسول اكرم(ص) بمدينه وارد شدند، مردم مدينه مهار ناقه اش را گرفته بودند و هر كدام جديت مي كردند كه آن حضرت را بخانه خود ببرند، رسول اكرم(ص) فرمودند: شتر را رها كنيد كه مأمور است و بر درب خانه هركس زانو زند من بر او وارد ميشوم"(49).



اما نكته بسيار جالب كه مشهور و در اذهان مردم مي باشد و از طرفي اينجانب سند آن را نيافتم آنستكه، مي گويند در مدت اقامت امام رضا(ع) در منزل ميزبان خود در قم، هيچگاه حضرت، پاهاي مبارك خود را دراز نمي نمودند، وقتي علت را از حضرت سؤال نمودند، در جواب فرمودند: عنقريب است كه علمائي در اين شهر ظهور نمايد و عقايد و فضائل و احكام ما اهلبيت را نشر دهند، لذا به احترام ايشان پاها را دراز ننمودم.



"افتخار ديگر اهل قم آنستكه،(دعبل بن علي خزاعي) از شعراي نامي اسلام، در مدح و مصيبت اهلبيت(ع) اشعار بسياري سروده، شيخ صدوق بسند معتبر روايت مي كند كه دعبل در مرو خدمت امام رضا(ع) رسيد و عرض كرد: يا بن رسول الله من قصيده اي در مصائب شما خاندان گفته ام و قسم خورده ام كه قبل از شما براي كسي نخوانم.



حضرت فرمود بخوان سروده ات را! دعبل قصيده(مدارس آيات) را مي خواند تا مي رسد به اين بيت كه:



أري فيئهم في غيرهم متقسما وأيديهم من فيئهم صفرات



يعني:"مي بينم مال اختصاصي فرزندان رسول الله(ص) در بين مخالفين تقسيم شده و عزيزان پيغمبر دستشان از اموالشان خالي است".



در همين اثناء، امام(ع) گريه مي كند و مي فرمايد: راست گفتي خزاعي، و چون به اين شعر مي رسد:



اذا وتروا مدوا الي واتريهم اكفا عن الأوتار منقبضات



حضرت تقليب كف كرد و فرمود بلي والله منقبضات، و چون رسيد بشعر:



لقد خفت في الدنيا وايام سعيها واني لارج الامن بعد وفائي



حضرت فرمود ايمن گرداند خداوند ترا روز فزع اكبر، پس چون رسيد باين شعر:



وقبر ببغداد لنفس زكيه تضمنها الرحمن في الغرفات



امام(ع) فرمود: آيا اضافه نكنم باين موضع از قصيده ات دو شعر كه قصيده تو با آن تمام شود، دعبل عرض كرد، اضافه فرمائيد يابن رسول الله ـ حضرت فرمود:



وقبر بطوس يالها من مصيبه الحت علي الاحشاء بالزفرات



الي الحشر حتي يبعث الله قائما يفرج عنا الهم والكربات



دعبل گفت: يابن رسول الله اين قبري كه فرموديد بطوس است قبر كيست؟



حضرت فرمود: قبر من است، شبها و روزها نمي گذارد تا آنكه طوس محل رفت و آمد شيعيان و زائران من گردد آگاه باشيد هركس مرا در غربت بطوس زيارت كند روز قيامت آمرزيده شده و با من در درجه من خواهد بود. بعد از آن امام(ع) به دعبل مي فرمايد: همينجا باش، و خود داخل خانه تشريف مي برند، لحظاتي بعد خادم امام صد دينار به عنوان پاداش براي دعبل مي آورد و مي گويد: مولايم فرموده كه اين را در نفقه خود قرار بده، دعبل گفت: بخدا قسم به طمع چيزي اين اشعار را نسرودم و آن پول را رد نمود و اضافه كرد كه از امام خواهشي دارم و آن اينكه براي تبرك و تيمن لباسي كه خود مي پوشند را يمن هديه نمايد، خادم پياده دعبل را به امام رساند حضرت جبه خزي و آن صددينار را با همان كيسه براي دعبل فرستاده و مي فرمايند: كيسه را قبول كن كه به آن نيازمند مي شوي! دعبل صره وجبه را از امام ستاد و با قافله ها از مرو به جانب وطن خود عازم گرديد كه در ميان راه(قوهان)(50) عده اي از دزدان و راهزنان به قافله آنان حمله مي كنند و تمام اموالشان را غارت كرده و دستهاي مسافران قافله را مي بندند و به تقسيم اموال اهل قافله مي پردازند.



در ضمن تقسيم اموال، يكي از راهزنان شعري از اشعار دعبل را مي خواند و اين همان شعري بود كه خدمت امام خوانده بود:



اري فيئهم في غيرهم متقسما وايديهم من فيئهم صفرات



وقتي كه دعبل شعرش را شنيد از راهزنيكه اين شعر را مترنم بود پرسيد: اين شعر از كيست؟ راهزن در جواب گفت: مردي از خزاعه كه نام او دعبل است.



دعبل مي گويد: آن شخص من هستم كه اين قصيده را گفته ام.



راهزن خود را به نزد رئيسشان مي رساند و قضيه را با او در ميان مي گذارد.



رئيس دزدان به نزد دعبل آمده و مي پرسد آيا دعبل تو هستي؟ دعبل مي گويد: بلي، سپس از او مي خواهد تا قصيده را بخواند.



پس از شنيدن آن قصيده از دعبل، دستور ميدهد همه اموال را به صاحبانشان برگردانند و دستهاي آنان را گشوده و عذرخواهي مي نمايند.



دعبل در ادامه حركت خود به سوي وطن به(قم) مي رسد. اهالي قم كه همواره خواهان و مشتاقان و علاقه مند به خاندان عصمت و طهارت(ع) بودند و با آنان در ارتباط و تماس بوده نزد دعبل مي آيند و از او تقاضاي خواندن قصيده(مدارس آيات) را مي كنند. دعبل در پاسخ اين تقاضاي قمي ها مي گويد: مردم در مسجد جامع شهر تجمع كنند تا قصيده ام را بخوانم.



مردم قم به مسجد جامع هجوم آورده و پس از شنيدن اشعار، هداياي بسياري را به او تقديم كردند و چون خبر لباس مبارك حضرت امام رضا(ع) را كه به دعبل هديه شده بود، شنيده بودند از او خواستند تا آن لباس را به هزار دينار بفروشد، اما دعبل حاضر نمي شد، مردم قم تقاضا مي كنند كه قسمتي از آن لباس را به هزار دينار بفروشد، اما باز دعبل نپذيرفت، تا اينكه دعبل از قم خارج شد، در اين هنگام عده اي از جوانان قم خود را به او رسانده و با اجبار لباس حضرت را از او مي گيرند و به قم مي آورند.



دعبل با افسردگي و پريشاني خاطر، خود را به قم رسانيده و تقاضاي پس دادن لباس را مي كند، جوانان قمي از پس دادن لباس امتناع ورزيده و به توصيه بزرگان و پيرمردان گوش نمي دهند و مي گويند: اي دعبل از خير آن لباس بگذر كه ديگر آن را به تو پس نخواهيم داد، هزار دينار از ما بگير و برو! اما دعبل نمي پذيرد و سرانجام بعد از آنكه مي بيند هرگز به لباس دست نمي يابد تقاضاي قسمتي از آن لباس را مي كند و اين تقاضا پذيرفته مي شود. آنان قسمتي از لباس امام(ع) را به همراه هزار دينار به دعبل مي دهند و او بطرف وطن خود حركت مي كند.



زمانيكه دعبل به منزل خويش(بغداد) مي رسد با خانه اي مواجه مي شود كه اثاث و اموال آن توسط دزدان به غارت رفته است او از پوليكه امام به او هديه كرده بود و نام حضرت(ع) بر آنها حك شده بودبه شيعيان عراق هديه ميكند و شيعيان به خاطر علاقه مندي به حضرت رضا(ع) در برابر هر دينار، صد درهم به دعبل پرداخت مي كنند كه در مجموع ده هزار درهم نصيب او مي گردد. در اين هنگام وي توصيه امام را به ياد مي آورد كه به او پيام داده بود، اين كيسه دينار را قبول كن كه به آن محتاج خواهي شد.



مضافا دعبل كنيزي داشت كه بسيار مورد علاقه و توجه خاص او بود، دچار درد چشم سختي شد، و اطباء چشم او را معاينه كرده گفتند: چشم راستش معيوب شده است و ما نميتوانيم آنرا علاج كنيم ولي چشم چپ او را معالجه مينمائيم و اميدواريم كه خوب شود.



دعبل بسيار ناراحت و غمگين بود ناگاه به يک داروي سريع التأثيري توجه نمود و از قطعه جبه امام(ع) ياد كرد شبانه آنرا آورد و بچشمان كنيز ماليد و قسمتي از آنرا بروي چشمان او بست، صبح شد ديد ببركت لباس امام(ع) چشمانش صحيح و سالم و بهتر از ايام سابق شده است"(51).



از ملاحظه اين داستان محبت اهالي قم نسبت به خاندان عصمت و طهارت(ع) را بخوبي مي توان فهميد چرا كه با مشاهده جبه امام زمان خود، از خود بي خود شده وعده اي از جوانان ولايتي وعاشق به اهلبيت(ع) آنرا مي ربايند و ميان اهالي قم تقسيم مي كنند لذا(شيخ عبدالجليل رازي)(52)در كتاب(النقض) آورده كه شخصي از اهالي اصفهان، از يك قمي پرسيد از كدام شهري؟



گفت: از شهر دندان كنان؛ آنمرد فرومانده گفت: معني اين جمله را نفهميدم، قمي گفت: اگر بگويم از قم مي گوئي آه(53).



پيدايش حوزه علميه قم



فعاليت علمي حوزه قم را از زماني مي توان برشمرد كه اولين مهاجرت اشعريان به اين بلده طيبه آغاز گرديد، و مورخين بناي اول اين مركز علم را بدست(عبدالله بن سعد اشعري) عالم و فقيه اشعريان مهاجر دانسته اند و توسط(ابراهيم بن هاشم قمي) كه از اصحاب امام هشتم(ع) بود(وي اولين كسي است كه احاديث كوفيين را در اين شهر نشر داد) به بالندگي و رشد و رونق بسزائي رساند نوشته اند، تا اينكه در محافل و مساجد و اماكن مختلف راويان و محدثان به نقل حديث از اهلبيت(ع) مي پرداخته اند به جايي رسيد كه در قرن سوم و چهارم هجري به يكي از مهمترين مركز علماء و محدثان شيعه مبدل گرديد و در قرن پنجم و ششم هجري اين ويژگي رشد بسزائي داشت.



"عبدالجليل رازي در كتاب النقض كه در قرن ششم نوشته شده است از چندين مدرسه علوم ديني معروف در اين عصر نام برده است"(54).



اما بر اثر علاقه بسيار و توجه مردم به فراگيري علوم و معارف اسلامي اين دانشگاه بزرگ رفته رفته ترقي و رشد خود ادامه داده و علماء بزرگي چون مرحوم ملاصدراي شيرازي فيلسوف و متفكر بزرگ جهان اسلام، و مرحوم فيض كاشان محدث نامدار مدتي در حوزه علميه قم عهده دار هدايت و راهنمايي طالبان علم بوده اند، تا اينكه با ظهور ميرزاي قمي كه از معروفترين علماي شيعه به شمار مي رفت اين دارالعلم با تحول جديد و اساسي رو به رو گرديد. پس از ميرزاي قمي(ره) براي مدتي اين محفل بزرگ علمي از رونق افتاد و مدرسه معروف آن فيضيه تبديل به خرابه اي گرديد، بعدها با ورود حضرت آيه الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حايري يزدي(ره) در سال 1340 قمري مطابق با 1310 شمسي روحي تازه در كالبد حوزه ها دميد و مدرسه فيضيه بازسازي گشت و به تدريج رشد و ترقي آن از سرگرفته شد، بعد از آن مرحوم حضرت آيه الله العظمي بروجردي(ره) در اين شهر رحل اقامت اختيار نمود و مدت شانزده سال بر دنياي شيعه رياست ديني داشت كه قم در حوزه علميه آن پيشرفت قابل ملاحظه اي نمود و تقريبا به اوج شهرت خود رسيد، پس از رحلت آيه الله العظمي بروجردي(ره) و با شروع نهضت اسلامي به رهبري حضرت آيه الله العظمي امام خميني(ره) خورشيد حوزه هاي علوم ديني آشكار گرديد و شعاع نور و برق انديشه هاي آن فقيه فرزانه تا كرانه هاي دور دست نفوذ كرد چرا كه امام خميني(ره) احياء‌گر دين خدا بود و براي سخنانش در همه سوي جهان خواننده يافت مي شد و شخصيت بي نظير وي باعث شد كه تا امروز هزاران انسان مشتاق از نقاط مختلف دنيا براي فراگيري معارف الهي به اين سرزمين مهاجرت نموده و كسب فيوضات علمي و معنوي بنمايند.



بايد دانسته شود كه حوزه عليمه قم بر خلاف تشكيلات و سازمان روحانيت مسيحي و غيرهم بدون چشم داشت به بودجه دولت و تأمين مخارج خود از كمك اجباري افراد، با توكل بخداوند متعال و در سايه عنايات حضرت بقيه الله الأعظم امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ فقط بوسيله وجوهات شرعي كه طبق دستور اسلام، مردم متدين و خداپرست بمراجع ديني مي پردازند اداره مي شود كه اين حوزه‌ پربركت از بدو تأسيس خود تاكنون ده ها مجتهد مبرز و صدها عالم و دانشمند نامي و هزاران خطيب و گوينده و نويسنده پرارزش و توانا و دلسوز و محقق تحويل اجتماع مسلمين داده است و باعنايات رهبر عزيز وفرزانه حضرت آيه الله العظمي خامنه اي ـ حفظ الله ـ كه به حق تحولات اساسي به اين مركز جهاني داده است را مي توان باعث گرمي و رونق بس عظيم در اين دارالعلم اشاره نمود و از خداوند منان آرزوي سلامتي آن حكيم فرزانه را مسئلت داريم"(55).



سيماي طبيعي و جغرافياي عمومي قم



بعد از آنكه اطلاعات عمومي در مورد اين شهر را متذكر شديم لازم ديده شد كه در مورد مساحت اين استان و بخشهاي آن خدمت خوانندگان عزيز مطالبي را تقديم بنمائيم.



قم با وسعتي حدود 316/ 12 كيلومتر مربع و ارتفاع 930 متر از سطح دريا، به تازگي از استانهاي ويژه كشور شده و بين 51 و 30 تا 50 و 30 طول شرقي نسبت به نصف النهار گرينويچ و 15، 35 تا 24، 15 عرض شمالي نسبت به خط استوا قرار گرفته كه از شمال به جلگه ورامين و شهر ري و ساوه و از جنوب به محلات و دليجان و از شرق به كاشان و كوير نمك و از غرب به آشتيان و تفرش محدود است و از نظر تقسيمات كشوري داراي چهار بخش جعفر آباد، خلجستان، كهك و مركزي مي باشد.



بخشها و روستاها



شهرستان قم چهار بخش را در محدوده خويش جا داده است كه شامل نه دهستان متشكل از 306 آبادي مسكوني و 563 آبادي خالي از سكنه است و بخشهاي آن عبارتند از.



جعفر‌آباد:



جعفرآباد كه در شمال غربي شهر قم واقع است داراي دو دهستان به نام،(گازران) و(طغرود) مي باشد كه گازران با 31 آبادي و طغرود با 8 آبادي تشكيل شده و فاصله مركز اين بخش(گازران) با شهر قم 42 كيلومتر مي باشد.



خلجستان:



بخش خلجستان(56) كه در غرب شهر قم واقع است دو دهستان به نام(دستجرد) با 32 آبادي(قاهان) با 26 آبادي كه مركز بخش آن(دستجرد) و با شهر قم 72 كيلومتر فاصله دارد.



كهك:(57)



اين بخش در جنوب قم واقع است و داراي دو دهستان به نام(كهك) با 43 آبادي و(نيزار) با 25 آبادي تشكيل شده، كه فاصله مركز بخش(كهك) تا قم 36 كيلومتر است.



مركزي:



اين بخش در شمال و شمال شرقي قم، مي باشد و داراي سه دهستان به نامهاي(راهجرد) شرقي با 45 آبادي(قمرود) با 57 آبادي و(قنوات) با 30 آبادي است و مركز اين بخش در شهر قم واقع است.



آب و هواي قم:



شهرستان قم، به دليل داشتن مناطق و روستاهاي متنوع، و نزديكي آن به كوير لوت و نمك در موقعيتهاي مختلف جغرافيائي داراي آب و هواي بياباني و نيمه بياباني مي باشد، و آب و هواي روستائي آن از كويري و بياباني تا سرد و كوهستاني تغيير مي كند و تابستانهاي گرم و زمستانهاي نسبتا سردي را داشته و ميزان بارندگي آن در فصل زمستان است.



موقعيت كشاورزي قم



بر اساس تنوع اقليمي قم موقعيت كشاورزي آن نيز متفاوت است و امكان كشت اكثر محصولات كشاورزي را موجب گشته است، روستاهاي بخش كهك و خلجستان به دليل كوهستاني بودن داراي آب و هوايي ملايم و بعضا سرد مي باشد در اين روستاها درختان ميوه سرد سيري از قبيل گردو، فندق، بادام زردآلو و گيلاس به خوبي رشد كرده و به صورت باغات كوچك وجود دارد. در روستاهاي بخش جعفرآباد و مركزي به دليل جلگه اي بودن داراي آب و هواي گرم مي باشد كه محصولات آنها بيشتر انار، انجيل، صيفي، سبزي و گندم مي باشد.



رودخانه هاي قم



1ـ رودخانه قمرود يا(اناربار)(58) كه از ارتفاعات جنوب گلپايگان سرچشمه مي گيرد و پس از عبور از شهرستانهاي خمين و محلات به قم رسيده و از جنوب به شمال جريان دارد و از وسط شهر مي گذرد كه به طول 288 كيلومتر مي باشد و در گذشته به درياچه حوض سلطان مي ريخت ولي اكنون به نمك زار هفت لول مي ريزد. اين رودخانه شهر قم را به دو قسمت تقسيم نموده است و روي آن تاكنون 6 پل احداث شده است كه ترافيك شهر به وسيله اين 6 پل انجام مي شود.



2ـ رودخانه قرسو يا(زرينه رود) كه در منطقه شمالي شهرستان قم از مغرب به مشرق جاري است و به حوض سلطان مي ريزد.



3ـ رودخانه بيدغان كه از كوههاي فردو سرچشمه گرفته و از سد كبار(سد شاه عباس) به دشت لنگرود مي ريزد.



4ـ رودخانه‌ صفي آباد.



درياچه قم



در پايان مسير رودخانه قم، درياچه قم كه به حوض سلطان معروف است در 30 كيلومتري شهر قم در زميني پست واقع شده است كه از بلندي كوشك نصرت بخوبي ديده مي شود و آب رودخانه هاي اطراف اناربار قم، رودخانه ساوه(شور)، عبررود، جاجرود، كرج و حبله رود را پذير است، اين درياچه در بهار و زمستان پرآب و در اواخر تابستان كم آب است، آب درياچه قم بسيار شور و در اطراف آن معادن نمك به وفور وجود دارد.



درياچه حوض سلطان همچنانكه گفته شد در مشرق جاده قم ـ تهران قرار دارد و مساحت آن 120 كيلومتر مربع مي باشد.



قسمت غربي دريارچه قم هميشه پرآب و نمايان است و به نام درياچه حوض سلطان معروف مي باشد و قسمت شرقي آن را درياچه نمك با مساحت 1700 كيلومتر مربع فراگرفته است و در ايام پرآبي داراي آب و در خشك سالي به باتلاق تبديل مي شود.



كوههاي معروف قم



شهرستان قم كوههاي متعددي با ارتفاعات مختلف را در فضاي طبيعي خود جا داده است كه معروفترين آنها عبارتند از:



1ـ كوه تخت سر حوض به ارتفاع 3193 متر در 47 كيلومتري قم در بخش كهك واقع است.



2ـ كوه گلستان به ارتفاع 1875 متر در مغرب قم، واقع در بخش طغرود مي باشد.



3ـ كوه خركشته به ارتفاع 2676 متر در جنوب غربي قم واقع است.



4ـ كوه آقا نظر به ارتفاع 2769 متر در جنوب غربي قم واقع است.



5ـ كوههاي(تيره) در 36 كيلومتري قم،(كرمجگان) در 40 كيلومتري،(وشنوه) در 45 كيلومتري، فردو در 48 كيلومتري،(سفيدكوه) در 30 كيلومتري،(نمك)‌در بيست كيلومتري،(شاهجرد) در 32 كيلومتري، يزدان در 11 كيلومتري، كلاه قاضي و خضر و دو برادران در 5 كيلومتري كه داراي ارتفاع چنداني نمي باشند واقع شده است.



جمعيت قم



همانطوريكه بيان شد، قم از زمان ورود اشعريان ترقي و رونق بسزائي نمود ولي ديري نشد كه بر اثر نپرداختن خراج اشعريان به خليفه وقت منجر به هلاكت آنها و منهزم شدن جمعيت و كشته شدن اكثر آنها گشت، پس از اين واقعه دردناك دوباره جمعيت آنها به فزوني گرائيد بر اثر هجوم تيمورلنگ به اين شهر اهالي آن مقتول و شهر قم به ويرانه اي مبدل گرديد و در دوران سلطنت سلسله صفويه بود كه دوباره از ميان خرابه ها سر بلند كرد و روي به آباداني و ترقي نهاد و مردم از تمام اكناف در آنجا اسكان گزيدند و در سال 1722 ميلادي بر اثر هجوم وحشيانه افغانها اين شهر مجددا به ويرانه اي مبدل گرديد كه شقاوت و بيرحمي افغانها نسبت به سكنه و اهالي اين شهر بيشتر از تيمورلنگ بود، و در سال 1044 هجري آب رودخانه قم طغيان نمود كه سيل جميع ابنيه و عمارات را خراب و ويران گردانيد و جمعي هم در اين حادثه كشته و مفقود شدند.



با اين حال مي توان گفت جمعيت قم در قرون گذشته بر اثر حوادث طبيعي و تاريخي خصوصا حمله افغانها و تيمورلنگ به نقصان گرائيد، تا جائيكه جمعيت اين شهر را در سال 1872 ميلادي قريب 4000 نفر و در سال 1884 نزديك به 7000 نفر نوشته اند. لرد كرزن در سال 1890 چنين مي نويسد: جمعيت ثابت قم 20000 نفر و غير ثابت 10000 نفر است و در سال 1175 هـ .ش در زمان ناصرالدين شاه قاجار جمعيت قم از 24000 نفر تجاوز نمي كرد و در سال 1304 هـ .ش همزمان با آغاز سلطنت رضاخان جمعيت اين شهر به 60000 نفر و در سال 1350 هـ .ش جمعيت آن را حدود 160000 نفر دانسته اند.



اما جمعيت شهرستان قم بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به زعامت امام خميني(ره) رشد فراواني داشته و بنابر سرشماري سال 1370 جمعيت آنرا بالغ بر 757147 نفر دانسته اند و جمعيت آنرا در سال 1372 حدود يك ميليون نفر كه 11% آنرا ساكنين روستاها تشكيل مي دهند سرشماري نموده اند.

پاورقي

(3)ـ اولين واضع قانون را پيشدادي مي گفتند و پادشاهان اين سلسله را يازده تن و مدت حكومتشان را 2450 سال نوشته اند. سيماي قم صفحه 16 نقل از فرهنگ معين جلد 1 صفحه 923 و فردوسي پيشداديان را نخستين سلسله داستاني ايراني معرفي كرده است.



(4)ـ تهمورس هم نگاشته اند كه صحيح نمي باشد. تاريخ قم صفحه 5 از مقدمه وي پدر جمشيد جم، سومين پادشاه سلسله پيشدادي و ملقب به: ديوبند مي باشد، دهخدا حرف ت و ص صفحه 1164.



(5)ـ نزهه القلوب، صفحه 73.



(6)ـ تاريخ قم صفحه 5 و كتاب سيماي قم صفحه 15ـ 16، نزهه القلوب صفحه 67.



(7)ـ ساسانيان نام سلسله اي از شاهان است كه از سال 224 تا 656 ميلادي در ايران سلطنت نمودند و تعداد پادشاهان اين سلسله 37 تن بوده و پايتختشان مدائن و مشهورترين بناي آن زمان طاق كسري مي باشد. سيماي قم صفحه 17 نقل از فرهنگ معين جلد 5 صفحه 700.



(8)ـ هخامنشيان نام سلسله اي از پادشاهان ايران است كه در سالهاي 559 تا 321 قبل از ميلاد مسيح مي زيسته اند.



(9)ـ شهاب الدين ابوعبدالله، ياقوت بن عبدالله حموي صاحب كتاب"معجم البلدان" از علماي برجسته و جغرافي دانهاي برازنده اسلامي در قرن 13 ميلادي و وفات يافته سال 1229 ميلادي مي باشد.



(10)ـ معجم البلدان جلد 4 صفحه 397.



(11)ـ به نقل از فرهنگ القاب و عناوين شهرها صفحه 254 و كتاب تاريخ قم صفحه 6.



(12)ـ ابوموسي اشعري"عبدالله بن قيس" از اصحاب رسول خدا(ص) است كه در زمان آن حضرت به حكومت زبيد و عدن و سواحل يمن منصوب گرديد، در زمان عمر و عثمان حكومت بصره و كوفه و يمن را داشت. و درزمان امام علي(ع) هم مدتي زمامدار كوفه بود. ريحانه الادب جلد 1 صفحه 58 و فتوح البلدان صفحه 219، تاريخ ابن خالدون جلد 2 صفحه 559.



(13)ـ اشعريان عربهايي از سرزمين يمن بودند كه به قصد مسلمان شدن به مدينه رهسپار گشته و دين مبين اسلام را اختيار نمودند، مالك بن عامر اشعري از بزرگان اين طايفه است كه داراي شهرت فراوان و به مقام بلندي نائل شده، و از فرزندان او جمع زيادي به مذهب تشيع گرويده و در اين راه رشادتها و استقامتها از خود نشان داده اند.



(14)ـ رجوع شود به كتابهاي فتوح البلدان بلاذري صفحه 440، كامل ابن اثير جلد 5 صفحه 212 وقايع سال 210 هجري.



(15)ـ قبيله عربي است كه اصل آن از يمن و جد اعلاي آنها مالك بن ودد سليل قحطان مي باشند كه جنگي هم بين او و عامر بن صعصعه در سال 622 ميلادي هم زمان با ظهور اسلام واقع شد و قبيله مذحج در عهد اسلامي در بصره نفوذ زيادي داشتند.



(16)ـ نقل از كتابهاي گنجينه آثار قم ج 1 صفحه 154 الي 165 و جدي فروران ص 221 و 233 و سيماي قم ص 32 تا ص 36 تاريخ قم ص 16.



(17)ـ آل بويه از سال 320 تا سال 448 در ايران جنوبي و عراق فرمانروائي مستقلي داشته اند. بويه مؤسس سلطنت بويهيان يا ديالمه را علي عماد الدوله وحسن ركن الدوله و احمد معز الدوله بوده است، اين سه برادر در آغاز بخدمت مرداويج بن زياد در آمدند، ولي علي عمادالدوله بحسن كفايت و شايستگي توانست حكومت كرج را بدست آورد و مردم آنجا بوي محبت و علاقه نشان دادند كه مورد شك و هراس مرداويج شد و بين مرداويج وعلي درگيري آغاز گشت تا اينكه مرداويج در سال 322 كشته شد و برادران علي و حسن اصفهان و ري و همدان و شيراز را و احمد كرمان را تصرف نمودند و حسن با سپاه خويش بسال 334 وارد بغداد شد و مستكفي بالله بيست و دومين خليفه عباسي با وي بيعت نمود و سكه بنام اين سه برادر ضرب شد. و اين برادران ولايات بدست آمده را ميان خود تقسيم كردند و چهارده تن از اولاد و اعقاب هر كدام در بخشي از مملكت اسلاف خود حكومت مستقل داشتند و بمناسبت قلمرو حكمراني خود بديالمه فارس و ديالمه عراق و...موسوم شدند. اين سلسله خدمات بزرگي بعلم و فرهنگ اسلامي و شيعه نمودند كه مي توان به بناء آستانه علوي در نجف و آستانه امام حسين و ابي الفصل العباس در كربلاء و بيمارستان و مدارس زياد نام برد و همچنين در احياء مراسم و شعائر شيعه مانند جشن عيد غدير با تشريفات ويژه در بغداد و تعطيل نمودن بازار و مدارس در دهه اول ماه محرم و ترتيب دستجات منظم عزاداري كه همتي و افر داشتند اشاره نمود، ولي آخرالامر اين سلسله بدست آل كاكوبه و غزنويان و سلاجقه منقرض گشتند. نقل از فرهنگ دهخدا و اعيان الشيعه.



(18)ـ سلاجقه فرزندان سلجوق بن تقاق از رؤساي تركمانند كه در خدمت يكي از خاندان تركستان ميزيسته اند و از دشت قرقيز با تمام قبيله خود بطرف(چند) و از آنجا به(بخارا) كوچ داده و در آن سرزمين ساكن شده و قبول اسلام كردند. سلجوق و پسران او در جنگهائيكه ما بين سامانيان و امراي ايلكخانيه و سلطان محمود غزنوي اتفاق افتاد شركت ميجسته اند و بتدريج قدرت آنان بجائي رسيد كه طغرل بيك و برادرش چغري بيك برياست قبيله خود بخراسان هجوم بردند وغزنويان را از آنجا رانده و جانشين ايشان شدند و در سال 429 در مرو خطبه بنام(چغري بيك داوود) خوانده و او را سلطان السلاطين ناميدند و بتدريج بلخ و جرجان و طبرستان و خوارزم و جبل(قم) و همدان و...بممالك سلجوقي افزوده شد و طغرل بيك در سال 447 ببغداد وارد و بنام او با لقب سلطاني در دارالخلافه بالاي منابر خوانده شد و آخرالامر در سال 552 هجري بدست خوارزمشاهيان منقرض گرديد(فرهنگ دهخدا).



(19)ـ النقض صفحه 430.



(20)ـ اقتباس از نقشه قم، نشريه شهرداري، ستون اول.



(21)ـ نقل، تلخيص و اضافه از گنجينه آثار قم جلد 1 صفحه 17.



(22)ـ تاريخ قم، تاليف ناصرالشريعه، نقل از مقدمه آن كه توسط آقاي علي دواني نوشته شده است بيان گرديد.



(23)ـ اقتباس از نقشه قم، نشريه شهرداري، ستون اول.



(24)- كه الان به يكي از مدارس بزرگ قم مبدل گرديد و عنقريب ذكرش خواهد آمد.



(25)ـ تاريخ مذهبي قم صفحه 75ـ 95ـ گنجينه اثار قم جلد 1 صفحه 143 تا 155.



(26)ـ تاريخ قم صفحه 12.



(27)ـ معجم البلدان جلد 4 صفحه 397.



(28)ـ تاريخ قم صفحه 25ـ بحارالانوار جلد 60 صفحه 217ـ انوار المشعشعين جلد 1 صفحه 97.



(29)ـ تاريخ قم صفحه 100ـ بحارالانوار جلد 60 صفحه 216.



(30)ـ تاريخ قم صفحه 96ـ اختصاص شيخ مفيد صفحه 101، مرحوم محدث قمي در كتاب سفينه البحار جلد 2 صفحه 445 پس از نقل اين روايت مي فرمايد: در دوران كودكي من اين نشانه تحقق يافت و آب در قم پديدار گشت و از سردابها و تنورها آب فوران مي كرد، خانه هاي فراواني آسيب ديد، حتي محله اي به نام عربستان ويران گرديد...نقل از كتاب كريمه اهلبيت(ع) صفحه 440.



(31)ـ تاريخ قم ناصرالشريعه صفحه 13. بحارالانوار جلد 60 صفحه 213.



(32)ـ صاحب كتاب"المشعشعين" محدث خبير مرحوم محمد علي بن حسين بن علي بن بهاء كاتوزيان كچوئي قمي از علماي قرن چهاردهم است و كتاب نامبرده را در سال 1325 هجري قمري نگاشته است كه در سه جلد تزيين يافته است.



(33)ـ انوار المشعشعين جلد اول صفحه 96.



(34)ـ تاريخ قم صفحه 91ـ النقض صفحه 196ـ بحارالانوار جلد 60 صفحه 216.



(35)ـ اين روايت در بعضي از كتب از حضرت اميرالمؤمنين با اندكي اختلاف ذكر شده است بحارالانوار جلد 60 صفحه 228 مجالس المؤمنين جلد 1 ص 83.



(36)ـ تاريخ قم صفحه 100ـ بحارالانوار جلد 60 صفحه 216.



(37)ـ تاريخ قم صفحه 99، بحارالانوار جلد 60 صفحه 215.



(38)ـ تاريخ قم صفحه 98 و بحارالانوار جلد 60 صفحه 214.



(39)ـ تاريخ قم صفحه 95 و بحارالانوار جلد 60 صفحه 213.



(40)ـ نقل از تاريخ قم صفحه 90ـ سفينه البحار جلد 2 صفحه 446ـ بحارالانوار جلد 60 صفحه 217.



(41)ـ اين حديث از امام صادق(ع) نيز روايت شده كه به جاي"مدفوعه" "مدفوع" ثبت شده است. تاريخ قم صفحه 97، بحارالانوار جلد 60 صفحه 214ـ مجالس المؤمنين جلد 1صفحه 83.



(42)ـ تاريخ قم صفحه 98ـ بحارالانوار جلد 60 صفحه 214.



(43)ـ تاريخ قم صفحه 98ـ بحارالانوار جلد 60 صفحه 215.



(44)ـ تاريخ قم صفحه 92ـ بحارالانوار جلد 60 صفحه 218 و سفينه البحار جلد 2 صفحه 446.



(45)ـ تاريخ قم صفحه 95ـ بحارالانوار جلد 60 صفحه 213.



(46)ـ عيون الاخبار الرضا(ع) جلد 2 ص 264 بحارالأنوار جلد 60 ص 231.



(47)ـ تاريخ قم صحفه 100 و بحارالانوار ج 60 صفحه 216.



(48)ـ تاريخ قم ناصرالشريعه صفحه 7ـ مجالس المؤمنين جلد 1 صفحه 84ـ سيماي قم صفحه 54.



(49)ـ زندگاني حضرت معصومه(ع) و تاريخ قم صحفه 25 و 26ـ سفينه البحار جلد 2 ص 447ـ اما مرحوم علامه نسابه عباس فيض در كتاب گنجينه آثار قم جلد اول صفحه 381 با دلائلي متقن، قائل شده كه آنحضرت به هيچ وجه به قم تشريف فرما نشده اند. طالبين مي توانند به كتاب مزبور مراجعه نمانيد.



(50)ـ قوهان شهرستاني است ما بين هرات و نيشابور.



(51)ـ زندگاني حضرت معصومه(ع) و تاريخ قم صفحه 25 الي 30ـ عيون اخبار الرضا(ع) جلد 2 صفحه 143ـ سفينه البحار جلد 2 صفحه 447 منتهي الآمال جلد 2 صفحه 554 و 555ـ سيماي قم صفحه 55 الي 60.



(52)ـ عبدالجليل قزويني يا عبدالجليل رازي يكي از دانشمندان نامي شيعه در قرن هشتم هجري است در عصر اويكي از علماي ناصبي ري كه پيرو مذهب اهل سنت بود كتابي فارسي بنام(بعض فضائح الروافض) در رد بر معتقدات مذهب شيعه نوشت و با سخناني واهي و نسبتهاي نادرست و تهمتهاي ناجوانمردانه اصول و فروع شيعه را بنظر قاصر خود بباد انتقاد گرفت و موجب سرو صداي زيادي شد، بطوريكه سنيان خرسند و شيعيان حيران گشتند، در اين موقع شيخ عبدالجليل قزويني كه او نيز در ري ميزيست بامر شرف الدين ملك النقباء سيد مرتضي قمي كه از مفاخر و اعيان شيعه و در ري بسيار متنفذ بود، بسال 556 هجري ردي بفارسي بنام(بعضي مثالب النواصب) بر كتاب ناصري مزبور نوشت و با واقع بيني و اطلاعات كافي و استدلالات محكم، يك ييك سخنان سست و تهمتهاي او را پاسخ گفت. اين كتاب بزرگ و ذي قيمت در سال 1331 شمسي بهمت آقاي سيد جلال الدين ارموي(محدث) بنام(النقض) با مقدمه اي از مرحوم محمد قزويني منشر شده است.

در آن كتاب ازاصول و فروع، تاريخ، تفسير، حديث، رجال، و تراجم علماي شيعه و اماكن و مناطق شيعه نشين سخنان نغز بسيار رفته و از اين رو كتابي نفيس و گرانمايه و در مورد خود كم نظير است.



(53)ـ بدليل آنكه اهالي اصفهان از ي سنيها متعصب بودند و هنگاميكه نام شيعه را مي شنيدند خصوصا نسبت به اهالي قم حساسيت خاصي نشان مي دادند.



(54)ـ سيماي قم صفحه 111 نقل از كتاب تاريخ قم صفحه 5 و گنجينه دانشمندان جلد 1 صفحه 36.



(55)ـ اقتباس از مقدمه كتاب تاريخ قم بقلم دانشمند گرانقدر جناب حضرت حجه الاسلام آقاي علي دواني و همچنين نقل از كتاب سيماي قم صفحه 111 الي 113.



(56)ـ قوم خلج داراي طايفه اي گوناگون بوده اندكه برخي از آنان از سرزمين ماوراء النهر بوده و برخي ديگر از طايفه قشقايي(شيراز) به اطراف شهر قم كوچ داده شده اند. نقل از سيماي قم صفحه 24.



(57)ـ كهك همان روستايي است كه يكي از بزرگترين انديشمندان حكمت و فلسفه اسلامي ـ ملاصدراي شيرازي ـ در آنجا زندگي مي كرده است و منزل اين انديشمند هم اكنون در اين روستا مي باشد و نام اين بخش قبلا به قهستان معروف بود. همان مدرك.



(58)ـ در قديم اين رودخانه به نامهاي گل فشان، انار بار، لعل رود، و لعل بار ناميده مي شد. سيماي قم صفحه 27 نقل از كتاب راهنماي شهرستانهاي ايران، ص 88.