داغ غربت طوس ادب آل الله
اى دختر امامت!
اى عصمت آل رضا!
اى حرمت، عاصمه شيعهواى خودت، معصومه آل محمد!
اندوه و حسرت تو نيز، كمتر از شهادت غريبانه برادرت در طوس نيست. به چه كس بايد تسليت گفت؟ و با كه بايد به همدردى نشست؟ به جان داغدار تو، كه به سوگ برادر نشستهاى؟ يا به غريب طوس، كه از خواهر جدا افتاده است؟ معصومهجان!
عشق برادر و شوق ديدار، از مدينه به ايرانت آورد. مىخواستى چشم به چهره «رضاى آل محمد» بگشايى و در كنار يادگار پدر باشى،اما از مدينه دور ماندى و به طوس هم نرسيدى. ولى «قم» را مدينه ايمان ساختى و عترت را از غربت رهاندى،آخر ماه صفر، فصل تجديد فصل اندوه توست و غم تو، غم ماست. شيعه نيز با تو همدل و همدرد است و در اندوه تو غمگين. اى كريمه اهل بيت،اى روضهات خلد آسا،اى حرمتبا صفا،اى دلسوخته فراق رضا،تسليتتباد!
... مصيب و بلا، سهم شما خاندان، از ضيافتخانه بلاى الهى است. شما مقربان بزم حضوريد. و ... «هر كه در اين بزم، مقربتر است،جام بلا بيشترش مىدهند.» شما خاندان عصمت، پرورده دامان رنج و مظلوميتيد. هديه ما محبان نيز، اين ديدگان اشكبار و دلهاى عزادار است. شهادت حضرت رضا(ع) در غربت طوس، خطه خراسان را احيا كرد. بلكه همه ايران، خراسان شد. ايران ما، مديون حضور كرامتبار شما دو خواهر و برادر است. «خراسان»، قبله ولايت است و «قم»، كانون فقاهت. اى بانوى عفاف و نجابت، معصومهجان!
بىبى!
روز شهادت برادر غريبت، روز حزن ما نيز هست. اگر حرم نورانى تو، همچون مرقد آستان قدس، سيهپوش است، دلهاى ما هم «رضويه» و «معصوميه»اى است، كه نشان اندوه از چشمه چشمانمان جارى است و اشك، شاهد صادق اين عشق است. آه!
.. از آن انگور مسموم،كه جگر شيعيان را هم پاره پاره كرد. آه!
.. از آن سفر خراسانى، كه در «ساوه» باز ايستاد و پاى به «قم» كشيد و يادگارى از «مدينه» در اين شهر كويرى بر جاى نهاد، تا آينهاى باشد، نماينده عترت در اين ديار. معصومهجان، اى بانوى عصمت و كرامت!
در سوگ برادر، تسليتتباد!
جواد محدثى