ايوان معرفت ادب آل الله
اى دل بشارتى دهمت ز آستان
قم وز خاك آستان ملك پاسبان
قم وز روضه و حريم جواهرنشان
قم وز آن شميم دلكش عنبرفشان
قم ز آن مه كه جلوه مىكند از آسمان
قم ز آن گل كه آبرو شده بر بوستان
قم ز آن حور نازپرور باغ جنان
قم ز آن طاير خجسته خلد آشيان
قم ز آن بارگه كه روى جهانى بدان دراست بنوشتهاند خط شرف بر جبين
قم بالد به خويش خاك سعادت قرين
قم گنجى گرانبهاست دفين در زمين
قم پيداست قدر و قيمت
قم از دفين
قم علم است و فيض و رحمت و معجز قرين
قم سرشار گشته لطف خدا ز آستين
قم فضل و هنر عجين شده با ماؤطين
قم بس پر بهاستحلقه علم از نگين
قم شهرى كه علم را ز همه باب مصدر است آرى
قم است مكتب اعلام معرفت نوشيدهاند از خم او جام معرفت ايوان او كتيبه ارقام معرفت ز آن بارگه بلند بود نام معرفت گيرند از آن معارف آن كام معرفت آنجا بعمر بگذرد ايام معرفت چون معرفتبطاق و رواقش مصور است خاك
قم از كجا به تقرب رسيده است ايوانش از چه رو بفلك سر كشيده است اين قرب و منزلت ز جوار كه ديده است اين جان جان كه در دل
قم آرميده است معصومهاى است اين كه حقش برگزيده است مرضيهاى است اين كه ز نور آفريده است محمودهاى است اينكه صفاتش حميده است اين مه كه بدر ماه به پيشش خميده است بانوى دهر دختر موسى بن جعفر است شايسته شرافت و بايسته نسب ممتاز در نسب شد و بى مثل در حسب جدش محمد عربى سيد عرب بابش على امام خلايق ولى رب مامش بتول فاطمه مخصوص و منتخب و آن جد و باب خلقت اشياء را سبب نام شريف فاطمه معصومهاش لقب ز آن مرتبت مدار تو اى بىخبر عجب گر خادمش فرشته و رضوانش چاكر است اى نور چشم موسى جعفر مه صفا آرام جان فاطمه فرزند مصطفى منظور مصطفايى و محبوب مرتضى مذكور در لسان حسن شاه مجتبى ممدوح در بيان حسين شاه كربلا زين العباد گفته ترا آن زمان دعا بنمودهاند باقر و صادق ترا ثنا موسى بنجعفرت پدر اى خواهر رضا معصومهاى كه قبر تو معصومپرور است ما را به آستان مقدس برات كن ما را سوى خداى حوالت نجات كن ما را رها ز بند غم از شش جهات كن آسان بما ز پنجه خود مشكلات كن ما زائر توايم بما التفات كن محو از جريدههاى عمل سيئات كن بىخوف و ترس در سكرات ممات كن بر ما نظر در اين دو سه روز حيات كن و آن دم كه شمس حاضر غوغاى محشر است
شمس اصطهباناتى