معراج حقيقت


بر آر از آستين معرفت دست دعا اينجا

به چشم دل نظر كن بر حريم دختر موسى

مجو از خيل بيدر دان دواى درد بى درمان

صداى قدسيان بشنو كه مى آيد به گوش جان

بريز اشك نيازى در نمازستان بى خويشى

حريم يثرب و بطحاست گوئى مرقد پاكش

فضاى قدس، معراج حقيقت، بزم اَوْ اَدنى

بنامْ ايزد، كه خاك پاك او بوى نجف دارد

ترا پرواز خواهد داد تااوج خدا جوئى

بر آى از ظلمت هستى، كه خضر آمد به سر مستى

منم «مشفق» غبارى دامن افشان در هواى او

به آئين دگر بر آستان كبريا، اينجا

كه جان را مى دهد آيينه لطفش جلا، اينجا

اگردرمان دردخويش مى خواهى،بيااينجا

كه دردت را دوا اينجا، كه رنجت را شفا اينجا

بر آر ز سوز سينه درد آشنا اينجا

كه نور آذين بود چون ساحت اُمُّ القُرا اينجا

شب اَسرى، فروغ جاودان مصطفى اينجا

كه از او مى تراود عطر ِ جان ِ مرتضى اينجا

ز بام آشنائى، زاده خيرالنّسا اينجا

به بوى چشمه سار زندگى بخش ِ بقا اينجا

كه مى جويم رضاى او به تسليم و رضا اينجا

پاورقي

1 - از استاد فرزانه محمّد على مجاهدى «پروانه» . عباس مشفق كاشانى