شفاي فرزند خادم


يکي از خادمين کفشدار به نام آقاي سيد علي اصغر علوي از اهالي آذر شهر ساکن قم نقل مي کردند : فرزند هشت ساله اي دارم که مدتها قبل ، موهاي سر و ابروهايش مي ريخت و رنگ سر و صورتش زرد مي شد . هر کس او را مي ديد ، اين حالت را به عيب و بيماري خاصي نسبت مي داد . بارها به دکتر مراجعه کردم ، ولي بهبودي حاصل نمي شد . آمپولهاي تجويزي از سوي دکترها ، علاوه بر هزينه مالي ،کمياب بود و به ناچار ، از بازار آزاد تهيه مي کردم . تزريق آمپولها فقط بايد توسط پزشک متخصص انجام مي شد و هزينه هر تزريق ، هفتصد تومان بود که براي من که يک کارگر هستم ، مخارج مالي سنگيني را در پي داشت . روزي يکي از نسخه هاي دارو را به يکي از همکاران خادم به نام آقاي طالبي دادم و از او خواستم که داروها را براي بچه ام تهيه کند . مدتي گذشت . ماه مبارک رمضان فرا رسيد و از طرف حرم مطهر ، خادمين و خانواده هاي آنان را براي افطاري به حرم دعوت کردند . در روز دعوت ، بچه ام را هم با خود بردم . آقاي طالبي وقتي که بچه را ديد گفت : داروها را براي ايشان مي خواستيد ؟ گفتم : بله . گفت : تو که در حرم حضرت معصومه (س) کار مي کني ، برو شفاي او را از حضرت بگير . در آن لحظه دلم به حدي شکست که بغض گلويم را گرفت و احساس خفگي کردم ، وضو گرفتم و دو رکعت نماز در حرم مطهر خواندم و با بي بي صحبت کردم و گفتم : يا از خدا بخواه او را شفا بدهد ، يا مرگش را بخواه ؛ چون از اين ساعت به بعد ديگر او را نزد دکتر نخواهم برد . آن روز سپري شد و تا امروز که فرزندم سيزده سال دارد ، به پزشک مراجعه نکرده ام . در حال حاضر کاملاً موهاي سر و ابرو و مژه هايش طبيعي است و شفاي کامل حاصل شده است.