يک ساعت تأخير و نجات از مرگ


آقاي غلامحسين کريمخاني ، از مسئولين صندوق نذورات نقل مي کردند : در سال 1357 شمسي ، يک زائر همداني مبلغ چهارهزار تومان به عنوان امانت به دفتر هدايا سپرد . صبح روز جمعه ساعت هشت که به سر کار آمدم ، همکارم آقاي يزداني گفت : زائر همداني ، امانتي خود را مي خواهد ، در حالي که کليد صندوق مفقود شده است ! هر چه جستجو کرديم کليد را پيدا نکرديم . بنده شروع کردم به تجسس . قدري بعد ، در حالي که زير ميز را مي گشتم ، در جايي بالاي صندوق امانت ، سنجاقي يافتم که کليد صندوق به آن آويزان شده بود ، در صورتي که سابقه نداشت کسي از مسئولين ، کليد صندوق را آنجا بگذارد . بالاخره پول زائر همداني را داديم و ايشان گفت : من بليت همدان داشتم و با گم شدن کليد ، بليت من هم باطل شد . ايشان رفتند و بعد از يک هفته آمدند و به من گفتند : مرا مي شناسي ؟ گفتم : نه. گفت : من همان شخص همداني هستم که هفته قبل پولم را به امانت داده بودم و کليد مفقود شد . وقتي به اتوبوسراني رفتم ، اتوبوس رفته بود . به ناچار ، بليت خود را عوض کردم و با ماشين ديگري به همدان رفتم . چند ساعت بعد اين خبر به گوشم رسيد که اتوبوس اول در بين راه تصادف کرده ، تمام سرنشينان آن کشته شده اند ! اين هفته به قم آمدم تا از حضرت معصومه (س) بابت عمر دوباره اي که به من دادند ، تشکر و قدرداني کنم