رسوايي مخالفين يک خادم


يکي از خادمين به نام آقاي سعيدي از مسؤولين دفتر نذورات و هدايا نقل مي کردند : در زمان طاغوت ، بدخواهاني داشتم که با من مخالفت مي کردند . اين افراد با کسي که سلامت نفس داشت و درست کار مي کرد ، موافق نبودند . آنان که هويتشان هم معلوم نبود ، نامه اي عليه من نوشتند و به مرحوم توليت دادند . وقتي از دوستان پرسيدم : چه کسي اين نامه را نوشته و عليه من شکايت کرده است ؟ اظهار بي اطلاعي کردند . به کنار ضريح مطهر حضرت معصومه رفتم و گفتم : مي خواهم برايم روشن شود که اين نامه را چه کسي نوشته است ؟ شب خوابيدم و در عالم خواب ، نويسنده نامه را ديدم . روز بعد وقتي که پاي ضريح در حال زيارت بودم ، همان شخص را مشاهده کردم . بدون هيچ گونه واهمه و دلهره اي به او گفتم : شما نامه را نوشته ايد ؟ وقتي در پاي ضريح قسمش دادم ، گفت : آري ! کار من است ! و فلاني مرا وادار به اين کار کرد . توطئه فاش شد و من به واسطه بي بي سربلند شدم .