خدمتگزاري درحرم مطهر


آقاي جوادي که يکي از خادمين کفشدار ، و در حال حاضر يکي از نيروهاي فعال حرم مطهر مي باشند ، نقل مي کردند : در يکي از کارخانه هاي شخصي کار مي کردم . چون بيمه نبودم و حقوق ماهيانه کمي داشتم ، مرا از کارخانه اخراج کردند . از آنجا مستقيماً به حرم آمدم . در مسير حرکتم روي پل نيروگاه ، نگاهم به گنبد طلايي بي بي افتاد . عرض کردم : يا حضرت معصومه (س) عنايتي کن ما هم جزء خدمتگزاران شما باشيم . وارد حرم شدم و زيارت کردم و دو رکعت نماز خواندم . در همان ايام که مصادف با اربعين امام حسين (ع) بود ، شبي در خواب ديدم سگ درنده اي از پشت سر مرا دنبال مي کند . شروع به دويدن کردم تا به دام او نيفتم . ديدم عبايي روي زمين پهن شده بود که ناگهان بالا رفت و من زير آن پناه گرفتم . در همان حال از خواب بيدار شدم . چند روز گذشت . براي زيارت به حرم مطهر حضرت معصومه (س) آمدم و به مسؤول حرم آقاي کشفي گفتم : شما کارگر احتياج نداريد ؟ گفت : خير ! نياز نداريم . دلم رضايت نداد . دوباره داخل حرم رفتم و خدمت بي بي عرض کردم : خانم جان ! مي خواهم جزء خادمين شما باشم . خودت وسيله ساز باش . دو رکعت نماز توسل خواندم و دوباره نزد آقاي کشفي رفتم . ايشان به محض ديدن من گفت : مي تواني در کفشداري کار کني ؟ با خوشحالي گفتم : البته ! نامه اي تنظيم کرد و به کارگزيني نوشت به همين آساني در شمار خادمان حضرت درآمدم .