بي حرمتي به زوّار


آقاي ناصر اصغر زاده موحد از کفشداران با سابقه و ذاکرين اهلبيت (ع) نقل مي کردند : زائري وارد کفشداري شد و يک جفت کفش لاستيکي بسيار بدبو و کثيف را به من تحويل داد . به محض ديدن کفش به او گفتم : حيفت آمد کمي آب به پاهايت بزني ؟ آخر مردم روي اين فرشها نماز مي خوانند . خدا را خوش نمي آيد و بي بي هم راضي نيست که شما با اين پاها به حرم بيايي . اين زائر هيچ عکس العملي نشان نداد و داخل حرم شد ، فهميدم که ناراحت شد ولي به خود نياورد . شب هنگام که به منزل رفتم ، همسرم سفره غذا را پهن کرد تا شام بخوريم . اولين لقمه غذا در گلوي همسرم گير کرد و نزديک بود در اين حادثه خفه شود با خودم گفتم : امروز احتمالاً کاري از من سرزده که اين مشکل برايم پيش آمده است . اينجا بود که برخورد تند و بي احترامي ام را نسبت به زائر حضرت معصومه (ع) به ياد آوردم و به خود گفتم : شايد بي بي از دستم ناراحت شده است . در همان حال ، از حضرت معذرت خواهي کردم و گفتم : بي بي ! مرا ببخشيد ! اشتباه کردم ! ناگهان ، لقمه غذ ا خود به خود از گلوي همسرم پايين رفت و نفس راحتي کشيد . از آن لحظه تصميم گرفتم که هرگز به زائران و مهمانان حضرت بي احترامي نکنم