نجات يافتن از زندان


آقاي شريفي مسئول کفشداري خدمين افتخاري نقل مي کردند . يکي از خادمين و محبين اهلبيت (ع) نقل مي کرد . در سال 1371 در حال بازگشت از مأموريت ، موجب بروز تصافي شدم که به مرگ پيرزني انجاميد . چون ماه محرم الحرام بود ، دادسرا مرا به پرداخت 350 هزار تومان ديه محکوم کرد و دو سال به من فرصت دادند تا وجه ديه را تهيه کنم . اين مبلغ ، بعد از دو سال به 950 هزار تومان افزايش يافت . چون نتوانستم اين مبلغ را تهيه کنم ،به يک ميليون و دويست هزار تومان افزايش يافت ! هيچ چاره اي نداشتم و به هر کس مشکلم را مطرح کردم ، نتيجه نگرفتم . خلاصه ، چون بستگان فرد متوفي افراد سختگيري بودند ، تنها مطالبه ديه مي کردند و رضايت نمي دادند . مقرر شد اگر اين مبلغ را پرداخت نکنم به زندان بروم . در يکي از شب ها مسؤلين حرم مطهر اعلام کردند : امشب ، موعد غبارروبي حرم است . بنده هم توفيق شرکت در اين مراسم ملکوتي را يافتم و در داخل ضريح مطهر ، سرم را روي قبر گذاشتم و گريه زيادي کردم . با حضرت با زبان عاميانه صحبت کردم و درد دلم را گفتم که اگر نتوانم اين مبلغ را تهيه کنم بايد به زندان بروم و ديگر جاي من اينجا نيست و به درد شما نخواهم خورد . پس از اتمام کار به منز نرفتم . در عالم رؤيا ديدم ، در حرم مطهر هستم و از طرف خانم به من برگ سبزي داده شد . گفتند : غم مخور و اندوهگين مباش ! چند روز بعد از اين ماجرا ، مقداري اثاثيه منزل را که حدود 200 هزار تومان ارزش داشت فروختم . تا اينکه يکي از دوستان را ديدم که به من گفت : در منزل نشسته بوديم که ناگهان ياد شما پيش آمد . مشکل شما حل شد يا خير ؟ گفتم : اگر نتوانم يک ميليون تومان را تهيه کنم ، بايد به زندان بروم . دوستم فرد خيري را معرفي کرد و گفت : خوب است شرح حال خود را بنويسي تا براي آن فرد ببرم . من هم اين کار را انجام دادم . مدتي گذشت تا اينکه به موعد دادگاه نزديک شديم . دقيقاً دو روز مانده به دادگاه ، پستچي درب منزلمان را زد و گفت : يک فقره چک به اسم شما از تهران آمده است . از فرط خوشحالي در پوست خود نمي گنجيدم . وقتي چک را گرفتم ، ديدم به مبلغ هشتصد هزار تومان است . بسيار متعجب شدم . دقيقاً مبلغي را که کم داشتم حواله کرده بودند . به هر حال مشکل من که هيچ کس قادر به حل آن نبود ، با دست هاي با کفايت شفيعه کريمه اهلبيت (ع) حضرت فاطمه معصومه (ع) حل شد .