اوضاع سياسي و فرهنگي عصر موسوي


دولت عباسي



گروههاي مختلف فكري و سياسي چون شيعيان، عباسيان و خوارج با امويان مخالف بودند و مخالفت گروههايي چون شيعه اماميه به سالهاي آغازين عصر خلافت مي رسيد. به شهادت رساندن امامان شيعه موج خشم و نفرت را در ميان شيعيان به حركت درآورده بود و گاه اين حركتها به صورت قيامهايي عليه خاندان اموي خودنمايي مي كرد.



عباسيان كه به صورت خزنده حيات سياسي خود را در دوره خلافت امويان شروع كرده بودند با دو پشتوانه ديني و دنيايي حكومت را به دست گرفته و احزاب مدّعي را يكي پس از ديگري بركنار كردند. سابقه دنيايي آنها، اتكاء به سابقه اشرافيت قريشي بود كه ريشه در پيمان سياسي و تجاري يك قرن گذشته اعراب داشت و سابقه ديني آنها، اتصال به خاندان نبوت و وراثت فاطمي و علوي بود كه در دل مردم مؤمن حجاز و عراق و يمن و ايران ريشه دوانده بود.



عباسيان از خاندان عموي پيامبر، «عباس» بودند و از خاندان مكيّ «هاشم» محسوب مي شدند، به همين سبب ادعاي حقانيت خود را بر خلافت در چشم مؤمنان مي آراستند، حال آن كه بني اميّه از اين امتياز محروم بودند. با اين همه پس از استقرار حكومتشان با علويان همان رفتاري را نمودند كه پيش از آنها خاندان اموي كرده بود.



خلفاي معاصر حضرت معصومه عليها السلام



حضرت فاطمه معصومه عليها السلام، دخت گرامي امام موسي كاظم عليه السلام در سال 173 هجري تولد يافت و دولت عباسي از سال 132 هجري با به خلافت رسيدن ابوالعباس سفّاح به وجود آمده بود و تا سال 656 هجري ادامه داشت. از اين رو تمامي حيات حضرت معصومه عليها السلام در دوره خلافت عباسيان بوده، بر خلاف امام كاظم عليه السلام كه زوال حكومت اموي را شاهد بوده است. خلفاي عباسي معاصر حيات حضرت معصومه عليها السلام به قرار زير است:



1 - هارون الرشيد



2 - امين



3 - مأمون



علامه سيد جعفر مرتضي عاملي گويد: «عباسيان ناگزير بودند كه ميان انقلاب خود و اهل بيت خط رابطي ترسيم كنند به چند دليل:



نخست: آن كه بدين وسيله توجه فرمانروايان را از خويشتن به جاي ديگر منصرف مي ساختند.



دوم: آن كه مردم بيشتر به آنان اعتماد مي كردند و از پشتيبانيشان برخوردار مي گرديدند.



سوم: آن كه دعوت خود را بدين وسيله از ابتذال و برانگيختن شگفتي مردم مي رهانيدند.



چه اينان در سرزمينهاي اسلامي آنچنان از شهرت كافي برخوردار نبودند و مردم نيز براي هيچ يك از آنان، بر خلاف علويان حق دعوت و حكومت را نمي شناختند. از اين رو با وجود علويان، دعوت عباسيان اگر به سود خودشان آغاز مي شد امري فريب آميز و باور نكردني مي نمود.



چهارم: آن كه مي خواستند اعتماد علويان را نيز به خود جلب كنند و اين از همه برايشان مهمتر بود. چه مي خواستند، بدين وسيله رقيبي در ميدان تبليغ و دعوت نداشته باشند و نمايش اينكه دارند، به نفع علويان تبليغ مي كنند، خود آنان را از تحرّك باز دارند».(1)



در عصر امام صادق عليه السلام ايشان مخالفت خود را با دستگاه عباسي اعلام كرد و بدين وسيله رشته سياست را از دست خليفه وقت خارج ساخته، خشم وي را به جان خريد. امام صادق عليه السلام پس از استواري حكومت منصور در جواب سؤال وي كه چرا به دربار عباسي رفت و آمد نمي كند فرمود:



ما كاري نكرده ايم كه به جهت آن از تو بترسيم و از امر آخرت پيش تو چيزي نيست كه بدان اميدوار باشيم و اين مقام تو در واقع نعمتي نيست كه آن را به تو تبريك بگوييم و تو آن را مصيبتي براي خود نمي داني كه تو را دلداري بدهيم پس پيش تو چكار داريم(2)



حكومت بر سرزمين پهناور اسلامي چنان منصور را مغرور كرده بود كه مباني سياسي خلافت عباسي را به فراموشي سپرد و پيشواي علويان و امام شيعيان را به شهادت رساند.



قيام علويان



موضعگيري امام صادق عليه السلام و عكس العمل منصور، علويان را با فتنه سياست بازان عباسي آشنا ساخت و پرده از پنهانكاري آنها برداشت. از اين رو قيام علويان در عصر موسوي رو به اوج نهاد و مخالفت با خلافت عباسي فراگير شد. برخي از قيامهاي عصر عباسي به قرار زير است:



1 - قيام محمد بن عبدالله محض (عصر امام صادق - 145 ه )



2 - قيام ابراهيم بن عبدالله محض (عصر امام صادق - اول رمضان 145 ه )



3 - فراخواني علي بن عباس بن حسن (عصر موسوي)



4 - قيام فخ به رهبري حسين بن علي بن حسن مثلث (عصر موسوي، 169ه )



در قيام فخ برخي از شخصيتهاي هاشمي و غير هاشمي به شهادت رسيدند و بعضي چون «يحيي بن عبدالله بن حسن» و «ادريس بن عبدالله بن حسن» به ايران و مصر رفتند تا به خونخواهي رهبر قيام فخ قيامهاي ديگري برپا دارند. هر چند يحيي در كار خود توفيق نيافت و پس از هجرت به منطقه «ديلم» به بغداد فراخوانده شد و به شهادت رسيد.(3) ولي ادريس از مصر به مراكش رفت و حكومت ادريسيان را بنا نهاد كه تا دو قرن دوام آورد.(4) حكومتي كه به قول محمد جواد مغنيه نخستين حكومت شيعه شناخته شد.(5)



موقعيت علمي و منابع مالي قيام كنندگان



عموم رهبران قيام در عصر موسوي و برخي از پيروان آنها از شاگردان مكتب امام صادق عليه السلام و شخصيتهاي برجسته علمي مذهبي عصر خود بودند كه به پارسايي زندگي مي گذراندند.



فهرست شماري از شخصيتهاي انقلابي مكتب جعفري به ترتيب زير است:



1 - ابراهيم بن عبدالله محض(6)



2 - محمد بن عبدالله محض(7)



3 - حسين علي، رهبر قيام فخ(8)



4 - سليمان بن عبدالله(9)



5 - يحيي بن عبدالله بن حسن، صاحب ديلم و مرد شماره 2 قيام فخ(10)



6 - ادريس بن عبدالله بن حسن، پايه گذار حكومت ادريسيان(11)



با توجه به اين نكته كه قيام كنندگان عصر موسوي خود از عالمان ديني محسوب مي شدند كه مكتب امام معصوم را درك كرده، از آن بهره برده و آنگاه اقدام به قيام عليه عباسيان نموده بودند و تأييد آنها چون قيام فخ و گسترش آيين وكالت و پذيرش هداياي خلفاي جور از سوي امام كاظم عليه السلام، ما را به اين نكته هدايت مي كند كه منابع مالي قيام كنندگان علاوه بر غنايم جنگي، كمكهاي مالي امام بوده است.



شيخ صدوق نقل مي كند زماني كه امام كاظم عليه السلام نزد هارون الرشيد حاضر شده هارون غضب خود را پنهان كرد و به دلجويي امام پرداخت و پرسيد: چرا به ديدار ما نمي آيي؟ امام فرمود: پهناوري كشورت و دنيا دوستي تو مانع از آن مي شود.



پس از آن هارون الرشيد هدايايي به آن حضرت داد و امام در رابطه با قبول هدايا فرمود: «به خدا قسم، اگر من در فكر تزويج افراد مجرد خاندان ابوطالب نبودم كه تا نسل او براي هميشه قطع نشود، هرگز اين هدايا را نمي پذيرفتم».(12)



از طرفي وقتي ائمه طاهرين عليهم السلام مي خواهند اصحاب خود را توثيق نمايند از عبارت «حزب آبائي» و «من حزبنا» استفاده مي كنند. چنانكه امام رضاعليه السلام در توثيق اسماعيل بن خطاب و صفوان بن يحيي فرمايند: «رحم الله اسماعيل بن الخطاب، رحم الله صفوان، فانهما من حزب آبائي و من كان من حزبنا ادخله الله الجنة».(13)



به سبب اينكه قيام كنندگان ولايت ائمه طاهرين عليهم السلام را پذيرفته و ائمه پيروي آنها را تأييد كرده اند، در رديف افراد حزب آنها، كه همان حزب الله(14) است داخل شده اند. پيشوايان ديني نيز سرپرستي آنها را پذيرفته و منابع مالي آنها را هم تأمين مي كنند. از اين رو امام كاظم عليه السلام حتي هداياي خلفاي جور را مي پذيرد تا به خاندان ابوطالب رساند، خاندان پرشور شيعه اي كه قيامهاي عصر موسوي را برپا مي نمايند.



وكلا و كارگزاران امام كاظم عليه السلام



امام كاظم عليه السلام براي سامان بخشي به نظام فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي جامعه شيعه و انسجام امت اسلامي، وكلا و كارگزاراني را در مناطق مختلف كشور پهناور اسلامي قرار داده بود تا جهان تشيّع در زير لواي سازماندهي واحد با امام عليه السلام در ارتباط باشند. اين ارتباط موجب مي شد تا امام بتواند به سؤوالات مستحدثه پاسخ گويد، مسائل مالي چون پرداخت وجوهات از طريق وكلا به آساني صورت پذيرد و نظام اقتصادي شيعيان سامان يابد. برخي از اين وكلا كه از اصحاب خاص امام كاظم عليه السلام شمرده مي شوند، به قرار زير هستند:



1 - اسامة بن حفص(15)



2 - ايوب بن نوح(16)



3 - نضر بن قابوس(17)



4 - عبدالرحمن بن حجّاج(18)



5 - عبدالله بن جندب بجلي(19)



6 - علي بن مهزيار(20)



7 - علي بن يقطين(21)



شهر آرماني غدير



با توجه به توسعه سازمان وكلا در عصر موسوي و قيامهاي مورد تأييد مقام ولايت، هارون الرشيد و دستگاه خلافت بيمناك شدند. آنها مي دانستند كه امام هارون را غاصب خلافت پيامبر و زمامداري جهان اسلام مي داند و اگر توان براندازي حكومت عباسي را داشته باشد، در آن تأمل نخواهد كرد و با براندازي دولت عباسي، حكومت اسلاي بر مبناي اصول تعيين شده در فلسفه سياسي اسلام را بنا خواهد نهاد.



قيام هاي پي درپي علويان نظام پوشالي عباسي و شعارهاي دروغين رژيم سفاك هاروني را بر ملا ساخته بود و سازمان وكلا اين فرصت را مي داد تا امام براي آينده جهان اسلام انديشه كند و در صدد مقابله با عباسيان برآيد.



هارون در طي جلسات متعدد مسائلي را با امام كاظم عليه السلام در ميان نهاد تا از انديشه سياسي امام آگاهي يابد. روزي به آن حضرت گفت: حاضر است «فدك» را به او برگرداند. امام فرمود: در صورتي حاضرم فدك را تحويل بگيرم كه آن را با تمام حدود و مرزهايش پس بدهي!



هارون پرسيد: حدود و مرزهاي آن كدام است؟



امام فرمود: اگر حدود آن را بگويم هرگز پس نخواهي داد.



هارون اصرار كرد و سوگند ياد نمود كه اين كار را انجام خواهد داد.



امام در تعيين حدود آن فرمود: حدّ اوّلش: عدن، حدّ دوم آن: سمرقند، حدّ سوم: افريقا و حدّ چهارم آن نيز مناطق ارمنيه و بحر خزر است.



هارون كه با شنيدن هر يك از اين حدود، تغيير رنگ مي داد و به شدّت ناراحت مي شد، نتوانست خود را كنترل كند و با خشم و ناراحتي گفت: با اين ترتيب چيزي براي ما باقي نمي ماند! امام كاظم عليه السلام فرمود:



مي دانستم كه نخواهي پذيرفت و به همين سبب از گفتن آن امتناع داشتم.(22)



امام مجموع قلمرو اسلامي را حدود فدك معرفي كرد و با اين بيان مشروعيت امامت و رهبري اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام و تصاحب غاصبانه آن از سوي خلفا را بر ملا ساخت.



روزي ديگر هارون، امام موسي كاظم عليه السلام را كنار كعبه ديد، رو به امام كرده و گفت: «تو هستي كه مردم پنهاني با تو بيعت كرده، تو را به پيشوايي برمي گزينند؟» امام فرمود:



«انا امام القلوب و انت امام الجسوم».(23)



«من امام دلها هستم و تو پيشواي تن هايي».



زنداني شدن و شهادت امام كاظم عليه السلام



امام كاظم عليه السلام در زمان خلافت هارون دو بار زنداني شد. مدت زنداني شدن آن حضرت در مرتبه اول مشخص نيست ولي در مرتبه دوم از سال 179 تا 183 هجري قمري يعني مدت چهار سال در زندان بود كه به شهادت ايشان منجر شد.



تأكيد رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم بر اينكه امام حسن و امام حسين عليهما السلام فرزندان اويند، موجب شكوه و عظمت اهل بيت عليهم السلام در ميان مسلمانان شد. چنان كه روايات زيادي درباره نهادي شدن بزرگداشت اهل بيت عليهم السلام در جوامع روايي شيعيان و اهل سنت آمده است. از جمله حديث ثقلين و حديث سفينه كه از طريق دهها راوي نقل شده است.



عباسيان در مقابل اين مقام الهي اهل بيت عليهم السلام كه شايستگي آنها را براي امامت و خلافت به اثبات مي رساند، خود را بني اعمام رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم دانسته و اينگونه استدلال مي كردند: زمان رحلت پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم، عباس عموي او زنده بود و با وجود او حقّي براي فرزندان عموهاي ديگر رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم باقي نمي ماند. حال آن كه شيعه براي اثبات امامت هرگز به قانون وراثت توجهي نداشت. بلكه نصوص وارده از پيامبرصلي الله عليه وآله و امام سابق در رابطه با تعيين امام بعدي را شرط امامت ائمه اثني عشر مي دانست. دولت عباسي سعي داشت حسنين و فرزندان آنها را، فرزندان علي بن ابيطالب عليه السلام قلمداد نمايند و اذهان مردم را از اهل بيت عليهم السلام به خود متوجه سازند.



ابن اثير سبب زنداني شدن امام كاظم عليه السلام را اينگونه نقل مي كند:



هارون الرشيد در رمضان 179 ه .ق به مقصد حج عمره به مكه مي رفت كه در سر راه خود به مدينه آمده و وارد روضه رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم شد پس از زيارت مرقد مطهر براي جلب توجه مردم در رابطه با نسب خويش به رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم اين چنين سلام داد: «السلام عليك يا رسول الله يابن عمّ؛ سلام بر تو اي رسول خدا، اي پسر عمو». در اين هنگام موسي بن جعفرعليهما السلام كه در آن مجلس حاضر بود، پيش آمده و خطاب به رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم فرمود: «السلام عليك يا أبة؛ سلام بر تو اي پدرم». با شنيدن اين سخن رنگ از رخسار هارون پريده و خطاب به امام كاظم عليه السلام گفت: «هذا الفخر، يا اباالحسن جدّا» به واقع اين مايه افتخار است يا اباالحسن، و سپس دستور توقيف آن حضرت را صادر كرد.(24)



امام از زنداني به زندان ديگر انتقال يافت و به سبب فضايل اخلاقي زندانبانان را تحت تأثير قرار داد تا در بيست و پنجم رجب سال 183 هجري قمري در زندان سندي بن شاهك به شهادت رسيد.(25) و در باب التين بغداد مقبره قريشي ها به خاك سپرده شد.



حضرت معصومه عليها السلام در عصر شهادت پدر



حضرت فاطمه معصومه عليها السلام در سال 173 هجري قمري به دنيا آمد و حضرت امام موسي كاظم عليه السلام 183 هجري به شهادت رسيد، از اين رو حضرت معصومه عليها السلام در عصر شهادت پدر بزرگوارش ده سال و برادر ارجمندش حضرت امام رضاعليه السلام سي وپنج سال داشتند. در ميان خاندان طهارت و امامت فرزندان توسط بزرگان خانواده آموزش داده مي شدند و علوم الهي را از پدر، مادر و برادر فرا مي گرفتند. در عصر موسوي نيز اين سيره حسنه ادامه داشت و حضرت معصومه عليها السلام از همان دوران كودكي به آموزش علوم ديني مي پرداخت. استعداد ذاتي، طهارت روح و برخورداري از استادان معصوم كه از علوم الهي بهره وافي دارند، وي را به مرحله اي از كمال علمي رساند كه روزي جمعي از شيعيان وارد مدينه شدند و تعدادي پرسش در نامه اي نوشته و به خاندان امامت بردند. حضرت موسي بن جعفرعليهما السلام در سفر بود و امام رضاعليه السلام در مدينه تشريف نداشت. هنگامي كه آن گروه از مدينه قصد عزيمت داشتند، از اينكه خدمت امام رضاعليه السلام نرسيده بودند و دست خالي بدون پاسخ به سؤالات علمي و ديني خويش به وطن برمي گشتند، بسيار اندوهگين بودند.



حضرت فاطمه معصومه عليها السلام كه در آن ايام هنوز به سن بلوغ نرسيده بود، از مشاهده غم و اندوه آنان متأثر شده و پاسخ پرسشهاي آنان را نوشت و به آنها عنايت فرمود. آنان نيز مدينه را با سرور و شادي ترك كردند، در بيرون مدينه با امام كاظم عليه السلام مواجه شده و واقعه را به اطلاع حضرت رساند و دستخط حضرت معصومه عليها السلام را به امام ارائه دادند. حضرت امام كاظم عليه السلام پس از مطالعه جواب سؤوالات، شادي و ابتهاج خود را با اين جمله بيان فرمود: «فداها ابوها؛ پدرش به فدايش».(26)



از اين رو حضرت معصومه عليها السلام در عصر رضوي علاوه بر اينكه از خاندان امام كاظم عليه السلام شناخته مي شد، از بانوان دانشمند، محدثه و پارساي عصر خويش محسوب مي گشت و با وجود ناآرامي ها و ناملايمات فراوان چهار روايت از آن بانوي مكرّمه به دست ما رسيده كه در محور اصول اعتقادي شيعه و تأكيد به وصايت حضرت اميرالمؤمنين و تثبيت جايگاه غدير در فرهنگ تشيّع است.(27)

پاورقي





1) الحياة السياسية للامام الرضاعليه السلام»، ص 35.

2) كشف الغمة»، ج 2، ص 208 و 209.

3) مقاتل الطالبين»، ص 428 - 437.

4) همان، ص 452 - 458، «طبعات سلاطين اسلام»، ص 29.

5) دولتهاي شيعه در طول تاريخ»، محمد جواد مغنيه.

6) معجم رجال الحديث»، ج 1، ص 111 و 112.

7) همان، ج 16، ص 261، 262.

8) رجال الطوسي»، رقم 56، ص 168، «معجم رجال الحديث»، ج 6، ص 41.

9) همان، رقم 71، ص 206، «معجم رجال الحديث»، ج 8، ص 274.

10) جامع الرواة»، ج 2، ص 332.

11) همان، ج 1، ص 76.

12) عيون اخبار الرضاعليه السلام»، ج 1، ص 76.

13) اختيار معرفة الرجال»، چاپ دانشگاه مشهد، ص 502، رقم 962، «معجم رجال الحديث»، ج 9، ص 131، رقم 5923.

14) مائده / 55، 56.

15) رجال الطوسي»، ص 344، رقم 31، «اختيار معرفة الرجال»، ص 453، رقم 857.

16) الفهرست» للطوسي، ص 40، رقم 59.

17) كتاب الغيبة»، شيخ طوسي، ص 347.

18) همان، ص 348.

19) همان.

20) اختيار معرفة الرجال»، ص 548 و 549، رقم 1038، «مسند الامام الكاظم عليه السلام»، ج 3، ص 473.

21) همان، ص 433، «الفهرست» للطوسي، ص 116، 117، رقم 390.

22) شيخ طوسي در كتاب الغيبة ص 352 از كسان ديگري چون «علي بن ابي حمزه بطائني»، «زياد بن مروان قندي» و «عثمان بن عيسي رواسي» نام مي برد كه از وكلاي امام كاظم عليه السلام بودند پيش آنها اموال زيادي بود كه پس از شهادت امام كاظم عليه السلام براي اينكه اموال را به امام رضاعليه السلام ندهند نسبت به امامت امام هفتم توقف كردند.

23) تذكرة الخواص»، ص 350، «مقاتل الطالبين»، ص 350، «مناقب آل ابي طالب»، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 320.

24) الصواعق المحرقه»، ص 204.

25) الكامل في التاريخ»، ج 6، ص 164، و نيز رجوع كنيد به: «احتجاج»، ج 2، ص 165، «روضة الواعظين»، ص 354 - 355، «الصواعق المحرقه»، ص 204، «مراة الجنان»، ج 1، ص 359، علل مؤثر ديگري نيز در اين خصوص آمده است.

26) تاريخ اهل البيت»، ص 82.

27) كريمه اهل بيت»، ص 170 و 171 به نقل از حاج سيد نصر الله مستنبط داماد آيةالله خويي، به نقل از «كشف اللئالي» تأليف ابن العرندس متوفي حدود 840 هجري قمري نسخه خطي اين كتاب در كتابخانه شوشتريهاي نجف اشرف موجود است.