سرآغاز


«فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ اَنْ يَتَطهَّروُا وَاللهُ يُحِبُّ المُطَّهِّرين»(1)



حوزه حديثي قم، ميراث گرانمايه اي است كه دانشوران شيعي اين شهر، از طريق ارتباط با ائمّه عليهم السلام و اصحاب آنان، بنا كردند طلايه داران اين آبشار نور، فرزانگاني از خاندان بزرگ اشعري بودند كه به شرف حضورِ كيميا اثرِ ائمّه عليهم السلام رسيدند و از محضر آن بزرگواران، گلواژه حديث آموختند. آنان از قم، رهسپار مدينه شدند و نخست از محضر امام صادق عليه السلام كسب معارف كردند.



مؤلف تاريخ قم چنين مي نگارد: «ديگر آنك، دوازده پسر از آن سعد بن عبدالله بن مالك بن عامر اشعري، راوي و اهل حديث بوده اند از ابي عبدالله جعفر بن محمد صادق عليه السلام ؛ و زياده بر صد مرد از آنِ فرزندان عبدالله و از فرزندان احوص و از فرزندان سائب بن مالك و از فرزندان نعيم بن سعد، روايت كنندگانند از ديگر ائمه عليهم السلام».(2)



نجاشي نيز در كتاب «رجال»، سي و نه نفر از رجال اين خاندان را نام مي برد كه در اسناد و روايات مي درخشند و شانزده نفر از آنان بدون واسطه از امامان معصوم عليهم السلام روايت نقل كرده، به حضور آن بزرگواران رسيده اند.(3)



در اين مجموعه، فرزانگاني مانند عيسي بن عبدالله، زكريا بن آدم و احمد بن اسحاق وجود دارند كه محبوب امامان عليهم السلام بوده اند و سخنان بلندي از سوي امامان نسبت به آنان صادر گرديده است.



عيسي بن عبدالله بن سعد اشعري، كسي است كه نشان صحابي امام صادق و امام كاظم عليهما السلام بر چهره دارد و مسائلي را از امام رضاعليه السلام نقل مي كند.(4) امام صادق عليه السلام او را از اهل بيت خويش مي شمرد(5) و «ميان دو ديده او را مي بوسد».(6)



زكريّا بن آدم بن عبدالله... اشعري، بسيار جليل القدر است و نجاشي او را با اين عنوان مي ستايد: ثقةٌ جليلٌ عظيم القدر و كان له وجهٌ عند الرضاعليه السلام.(7) شيخ طوسي او را با عنوان صحابي امام صادق، امام رضا و امام جوادعليهم السلام مزيّن مي نمايد(8) و نامش را در فهرست وكلاي ممدوح رقم مي زند.(9) امام رضاعليه السلام او را مرجعِ امين دين و دنيا معرفي مي كند. علي بن مسيّب از آن حضرت سؤال كرد: «زماني كه قدرت شرف يابي به محضر شما را نداريم، به چه كسي مراجعه كنيم؟ آن حضرت، زكريا را به او معرفي كرد.(10) هنگامي كه زكريا به امام رضاعليه السلام عرضه مي دارد كه قصد خروج از قم را دارد، امام رضاعليه السلام او را از اين كار منع مي كند و مي فرمايد: لاتفعل فانَّ أهل بيتك يدفع عنهم بك، كما يدفع عن أهل بغداد بابي الحسن الكاظم عليه السلام.(11) در قم بمان كه خداوند به سبب وجود تو، بلا را از خانواده ات دفع مي كند، آن گونه كه به سبب [وجود قبر شريف ] امام كاظم عليه السلام بلا را از اهل بغداد دفع مي نمايد.



از چهره هاي فروزنده اين مكتب حديثي، احمد بن اسحاق قمي است، كه نجاشي و شيخ طوسي او را با عنوان: شيخ القميين، وافدالقميين، كبيرالقدر و كان من خواصّ أبي محمدعليه السلام و رأي صاحب الزمان توصيف مي كنند.(12) او از نادر افرادي است كه امام زمان عليه السلام را زيارت نموده است. امام حسن عسكري عليه السلام او را محرم اسرار اهل بيت عليهم السلام مي شناسد و مي فرمايد: يا أحمد بن اسحاق! لولا كرامتك علي الله - عزّوجلّ - و علي حججه، ما عرضت عليك ابني هذا...؛(13) احمد بن اسحاق اگر نزد خدا و حجّت هايش (امامان) كرامت نداشتي و آبرومند نبودي اين پسرم را به تو نشان نمي دادم.



خاندان بزرگ اشعري در تأسيس حوزه حديثي قم نقش اساسي بر عهده داشتند. از اين خاندان ستارگان فروزنده اي بر افق مكتب حديثي قم طلوع كردند. در قرن سوم و چهارم هجري، قم شهري شيعي است. فروغ اين حقيقت در گفتار. جغرافي دانان منعكس گرديده است.



مستوفي در اين رابطه مي نويسد: قم از اقليم چهارم است... و مردم آن جا شيعه اثني عشري اند و به غايت متعصّب.(14)



جيهاني نيز چنين نگاشته است: قم شهري است بزرگ و خوب؛ شكل... مردمان ايشان همه مذهب شيعه دارند، متعصّب.(15)



تنوخي با اين عبارت قم را توصيف مي كند: و مخالفكم في الرفض، فانّي قد طوفت الآفاق، فما رأيتُ علي دينكم أحداً غيركم...».(16)



وصيف كامه چنين مي گويد: بزرگان و مشايخ قم! من با شما در پيروي از مكتب تشيّع مخالفم، زيرا كه اقصي نقاط جهان را در نورديدم، درياها و كوه ها را پيمودم و كسي را بر اين انديشه و معرفت جز شما نيافتم.



در كتاب مسالك الممالك نيز چنين نگاشته شده است: و أهل قم كلّهم شيعة، والغالب عليهم العرب.(17)



ابن حوقل نيز چنين مي نويسد: همه مردم قم، بي استثنا شيعه و اغلب



آنان عربند و زبان آنان فارسي است.(18)



اين بود نمونه هايي از داوريِ جغرافي دانان درباره مردم قم. بنابراين، همه مردم قم در قرن سوم و چهارم هجري شيعه بودند. پس از قرآن، يگانه منبع معرفت ديني و فراگرفتن احكام، احاديث است. در آن روزگار، رساله عمليه مردم كتاب هايي بود كه در آن متون روايات نوشته شده بود. كتاب الجامع(19) و چهارصد اصل معروف به «أصول اربع مأة» مرجع علمي و عملي مردم بود. از اين رو، همه مردم تقريباً با حديث آشنا بودند: كان في زمن علي بن بابويه القمي في قم مأتا ألف محدّث.(20)



از نگاه تاريخ، گذشته قم، همراه با فراز و نشيب است. براساس آماري كه مرحوم محمدتقي بيك ارباب، در سال 1285 ه .ق. به امر ناصرالدين شاه از جمعيت قم ارائه مي كند، اين شهر كمتر از 20000 نفر جمعيت داشت؛(21) ولي پيشينه اين سرزمين كهن فرهنگي - مذهبي گوياي آن است كه مهد مدنيت و جمعيت فراوان بوده است. قم در روزگاراني چنان بزرگ بود كه دو نماز جمعه در آن برگزار مي گشت. عبدالجليل رازي در كتاب النقض چنين مي نگارد: «در همه شهرهاي شيعه، اين نماز بر قاعده و بر قرار هست... چنان كه در دو جامع به قم»(22) و اين بدان معنا است كه ميان دو سوي آن بيش از سه ميل مسافت بوده است.



مقدسي نيز درباره قم چنين مي نگارد: «قم بارو دارد، روستايش گسترده است، شهري بزرگ است ولي متوقف شده، رو به ويراني است.»(23)



اصطخري درباره قم چنين مي نگارد: «كوهستان را شهرهايي است مشهور، چون همدان... و قم». نيز مي نگارد: «قم، حد غربي بياباني ميان فارس و خراسان است.» نيز مي نگارد: «قم ديوار دارد و بهار و تابستان رودخانه بزرگ روان باشد؛ پسته و فندق بسيار خيزد». نيز مي نگارد: «از قم تا ده گبران، يك مرحله آباداني و مردم باشد».(24)



از سوي ديگر، اين شهر در رديف شهرهايي جاي گرفته كه در ادبيات فارسي، طول و عرضشان را صد فرسنگ رقم زده اند. در قطعه اي معروف و منسوب به انوري چنين آمده است:



چهار شهر است عراق از ره تخمين گويند طول و عرضش صد درصد بود و كم نبود

اصفهان كاهل جهان جمله مقرند بدان در اقاليم چنان شهر معظّم نبود

همدان جاي شهان كز قبل آب و هوا در جهان خوشتر از آن بقعه خرم نبود

قم بنسبت كم از ايناست وليكن آن نيز نيك نيك ارچه نباشد بد بد هم نبود

معدن مردمي و كان كرم شاه بلاد ري بود ري كه چو ري در همه عالم نبود.(25)



عمران، فرهنگ و تمدن، گستره بزرگي از اين سرزمين را فرا گرفته بود و قم در رديف ري، اصفهان و همدان جاي داشت. تفاوت ري و قم بسيار اندك محاسبه شده است. دور باروي ري را دوازده هزار گام رقم زده اند و دور باروي قم را بيش از ده هزار نوشته اند.(26)



حمدالله مستوفي ري را چنين توصيف مي نمايد: «و شهر عظيم شد، چنان كه گويند: سي هزار مسجد، و دو هزار و هفتصد و پنجاه مناره در آن بود. دور باروش دوازده هزار گام است».(27)



در بيان ديگر، در ترسيم ري چنين نگاشته اند: «مدارس و خوانق شش هزار، و چهار صد حمام، و هزار و سيصد و شصت مسجد، و چهل و شش هزار و چهارصد طاحونه، و هزار و دويست كاروانسرا، و دوازده هزار و هفتصد مناره، و پانزده هزار و سي و پنج يخ چاه، و چهارصد و پنجاه عصارخانه، و هزار و هفتصد قنات جاريه، و هيجده هزار و نود و يك رودخانه.



و محلات نود و شش و در هر محله اي چهل و شش كوچه و در هر كوچه چهل هزار خانه و در هر كوچه هزار مسجد، و در هر مسجدي هزار چراغ و آن از طلا و نقره و غيره بوده است».(28)



در معجم البلدان آمده است: ري در زمان بهرام، آن چنان آبادان بود كه باغستان ري و اصفهان پيوسته به يكديگر بود.(29)



اين شهر با همه آباداني و جمعيتش، در طوفان يغماگر چنگيزخان ويران شد. اين حادثه تلخ تاريخي در شذرات الذهب چنين آمده: «و فيها عادت التتار مِن بلاد القفحاق، و وصلوا الي الري... قد احاطوا بهم فقتلوا و سبوا»(30) و در كتاب النجوم الزاهرة چنين آمده: «... و وصلت الي الري... فوضعوا فيهم السيف»(31) و در تاريخ مبارك غازاني چنين آمده: «و شهرهاي معظم بسيار خلق ولايات باطول و عرض را چنان قتل كردند كه بنادر كسي بماند مانند بلخ و ري»(32) و در تاريخ بناكتي چنين آمده: «و ري را كشتند و غارت كردند»(33) و در مرصاد العباد چنين آمده است: «در فتنه چنگيزخان، از يك شهر ري كه مولد و منشأ اين ضعيف است و ولايت آن قياس كرده اند كما بيش پانصد هزار آدمي به قتل آمده است و اسير گشته».(34)



قم از نظر جمعيت و عمران و آباداني، با ري مقايسه مي شد، از اين رو، درباره قم چنين نگاشته اند: «قم از شهرهاي معظّم عراق بوده... و از چهار شهر كه عرض و طول و مضافات آن را صد در صد گرفته اند يكي قم است و تربتي بس مبارك دارد. چه مشهور است كه چهار صد و چهل و چهار امامزاده و ولّي در آن ديار آسوده اند. از آن جمله، يكي مزار فايض الانوار ستي فاطمه است كه همشيره امام همام علي بن موسي الرضاعليه السلام است و آن محلي است در غايت فيض و صفا... . و در عجايب المخلوقات آمده كه در قم آبي است كه حضرت عيسي عليه السلام بدان آب، خاك را عجين ساخته، طايري به حصول پيوست و هم در آن خاك مرده زنده گردانيده».(35)



در گذشته، قم بسيار آباد و پرجمعيت بود و مانند ري در حمله مغول ها و بلاهاي طبيعي مانند سيل ويران شد. غازاني درباره مغول ها مي نگارد: «و شهرهاي معظم بسيار خلق و ولايات با طول و عرض و چنان قتل كردند كه بنادر كسي بماند، مانند بلخ... و قم...»(36) در شذرات الذهب آمده: «ثم سارو الي قم و قاشان فَاَبادوهما».(37) در «حبيب السير» آمده است: «و چون به قم رسيد تمامت مردم آن جا را به اغواي بعضي از سني مذهبان به قتل رسانيدند».(38) نيز در روضة الصفا آمده است: «وجته نويان بقم رسيد، طائفه از مسلمانان كه در اردوي او بودند گفتند كه: قتل اهل قم به سبب آن كه رافضي مذهبند عين صواب و مستلزم ثواب است، و آن ساده لوح فرمود تا مجموع ارباب قم و نواحي آن را به تيغ بگذرانيدند و عيال و اطفالشان را به اسيري گرفتند».(39) در تاريخ بناكتي نيز آمده است: «و اهل قم را بكلي بكشتند».(40)



قم، سرزمين آباد و پرجمعيتي بوده كه در گردونه حوادث روزگار، بارها مردمش قتل عام شده اند؛ هرچند در آن چه كه درباره ري و قم نوشته اند، كم و بيش رايحه اغراق و مبالغه استشمام مي گردد.



اگر يك بسيج همگاني نبود آيا چنين پديده مباركي به وجود مي آمد؟ از اين رو، در بالندگي و توسعه حوزه حديثي قم همگان سهيم بودند. در اين دوران، علاوه بر خاندان بزرگ اشعري، خاندان هاي برقي، بابويه، عطار، ابراهيم بن هاشم، يونس بن عبدالرحمن و شاگردانش، متيّل، حميري و نوبختي شكل مي گيرد، صدها محدّث نامور در اين دريا شناورند و لؤلؤ حديث و مرجان معرفت صيد مي كنند، حوزه حديثي قم يگانه مرجع و ملجأ ديني مردم است و كِشتي زعامت شيعي بر ساحل اين حوزه لنگر انداخته و قم پاسخ گوي مشكلات مذهبي فرهنگي شيعيان است.



اين مرجعيّت چنان متعالي است كه سفير سوم امام زمان عليه السلام، حسين بن روح نوبختي، كتاب التأديب را براي داوري به اين حوزه مي فرستد: انفذ الشيخ الحسين بن روح - رضي الله عنه - كتاب التأديب إلي قم، و كتب إلي جماعة الفقهاء بها و قال لهم: انظروا في هذا الكتاب و انظروا فيه شي ء يخالفكم؟ فكتبوا إليه: إنه كلّه صحيح و ما فيه شي ء يخالف إلاّ قوله: الصاع في الفطرة نصف صاع من طعام...(41).



حوزه حديثي قم، بالنده و توفنده به پيش مي تاخت. صدها محدّث در اين حوزه به كسب معارف مشغول بودند. آنان با حضور خود در اسناد روايات، فزون از 80% روايات شيعي را به اين حوزه مقدسه ارتباط داده، سبب گرديدند 515 بار عنوان قمي، رجال نجاشي را مزيّن نمايد. آنان با فروغ معرفتشان، آسمان حوزه حديثي قم را ستاره باران كردند.



اينك كتاب تذكره مشايخ قم پيش روي ماست؛ كتابي كه بسان افقي تابناك، سيماي بخشي از فرزانگان اين مكتب حديثي در آن مي درخشد.



اين كتاب، اثر نورالدين علي فرزند حيدر علي منعل قمي است كه كار گردآوري آن در اوائل ماه رمضان سال 978 ه .ق. در قم به پايان رسيده است.



مؤلف، شخصيّتي دانشور، رجالي و داراي تصانيف است كه به ساحت قم و مفاخر آن عشق مي ورزد.



علامه آقا بزرگ تهراني از دو اثر او به نام نهايةالامال في ترتيب خلاصةالاقوال.(42) و شرح مبادي الوصول ياد كرده است.(43)



در رياض العلماء آمده است: المولي نورالدين علي بن حيدر علي القمي، فاضل عالم، له كتاب نهاية الامال في ترتيب خلاصةالاقوال...(44).



نيز آمده است: «و رأيت نسخه منه بهراة و أخري في غيرها، و قد شرط في أوّله أن يلحق به خاتمة في ذكر من لم يذكره العلامة من المتقدمين و مَن في طبقة العلامة من الفضلاء المشهورين و مَن تأخّر عنه من المتأخرين و لكن لم يتييسر له إخراج تلك الخاتمة من السواد الي البياض.(45)



مؤلف در تأليف اين خاتمه، سعي فراوان نمود؛ ولي با توجه به نبود امكانات، از رسيدن به اين هدف باز ماند.



در كتاب مصفي المقال نيز آمده است: ... و وعد في أوّله أن يلحق به خاتمة في العلماء المتقدمين و المعاصرين عن العلامة الحلي، لكن اعتدز عنه في آخر الكتاب بفقد مايحتاج... اليه في نيل هذا الغرض من الكتب و الأسباب.(46)



مورخ شهير، اسماعيل پاشا بغدادي نيز در دو كتاب خويش، از نورالدين علي بن حيدر علي منعل قمي ياد مي كند. وي در كتاب هدية العارفين چنين مي نگارد: القمي، نورالدين علي بن حيدر بن علي القمي الشيعي، المتوفي في حدود سنة 980. صنف نهاية الآمال في ترتيب خلاصةالأقوال»(47) و در كتاب إيضاح المكنون چنين مي نويسد: «نهاية الآمال في ترتيب خلاصة الأقوال، لنورالدين علي بن حسين القمي الشيعي، كان في حدود سنه 972».(48)



مؤلّف در هردو كتاب، نام پدر وي را اشتباه مي نويسد؛ در كتاب هدية العارفين، حيدر بن علي مي نگارند كه صحيح آن حيدر علي است و در إيضاح المكنون، نام پدرش را حسين ثبت مي نمايد.



مؤلف رساله تذكره مشايخ قم فرزانه اي است كه به علم رجال و تراجم آگاهي دارد و در اين زمينه آثاري را تأليف كرده است.



اكنون به رساله تذكره مشايخ قم مي پردازيم. اين كتاب درباره سرگذشت محدّثان و دانشوران قديم شهر قم است و تأليف آن در اوائل رمضان سال 978 ه .ق. به پايان رسيده است. تا چند سال پيش، كسي از اين رساله آگاه نبود و در جايي از آن ياد نشده بود. از اين رو، شرح حال نگارانِ او اين كتاب را جزء مؤلفات او ننگاشته اند. نسخه اي از اين رساله، همراه با رساله اي ديگر، در مجموعه شماره 514 طباطبايي، كتاب خانه مجلس شوراي ملّي تهران به دست آمد و براساس همان نسخه، با تصحيح و مقدمه عالمانه آقاي مدرسي، در سال 1353، در چاپخانه حكمت قم به چاپ رسيد.



دراين كتاب، همان گونه كه مؤلف در مقدمه آن تذكر داده، نام و شرح حال مختصري از 114 نفر از محدّثان، فقيهان و دانشوران شهر قم ذكر گرديده است.



از مجموعه فزون بر 300 نفر راوي و محدّثي كه پيش از شيخ طوسي در قم بوده اند، فقط از 85 نفر از آنان در اين كتاب يادشده است.



از عصر شيخ طوسي (متوفا: 460 ه .ق.) تا زمان مؤلف (قرن دهم هجري)، صدها فاضل و دانشور در اين شهر به پا خواسته اند كه در كتب رجالي و تراجم نامشان موجود است.(49) فهرستي از آنان را در پايان كتاب ذكر خواهيم كرد. مؤلف، از مجموعه صدها نفر محدث و راوي، فقط 29 نفر را از فهرست منتجب الدين در اين كتاب آورده است. اين تعداد را با فضلاي برخاسته از دو خاندان بزرگ با بويه و دعويدار نمي توان مقايسه كرد. عبدالجليل رازي درباره خاندان دعويدار چنين مي نگارد: و خاندان دعويدار بقم خلفاً عن سلف، همه زهاد و علماء و اهل فتوا و تقوا بوده اند.(50)



خاندان بابويه، سرچشمه زلال معارف و دانش در سرزمين قم بودند. از اين رو، ابن حجر در لسان الميزان، به نقل از ابن ابي طي، چنين نگاشته: كانَ بيته بيت العلم و الجلالة و له مناقب(51) و افندي در رياض العلماء چنين نگاشته: هو و أخوه الصدوق و ابن هذا الشيخ و سبطه و أحفاده نازلاً إلي زمن شيخ منتجب الدين كلّهم كانوا من أكابر العلماء...(52) و علامه محمد صادق بحرالعلوم در دليل القضاء الشرعي چنين نوشته است: يظهر من فهارس الشيوخ و معاجم التراجم فضل آل بابويه بين أعلام الطائفة و مشائخ الأصحاب، حيث كانوا من سدنة العلم و حملة الحديث و أعيان فقهاء الإمامية، و قد خدموا كثيراً و ساهموا في حفظ آثار أهل البيت - عليهم السلام - بمؤلفاتهم ومروياتهم، و قد كتب المحقق الشيخ سليمان البحراني رسالة في تعداد أولاد بابويه، كما نقل ذلك الشيخ أبوعلي الحائري في منتهي المقال...(53).



علاوه بر اشكالات كمّي، بعضي از افرادي كه در اين مجموعه ذكر شده اند قابل اعتماد نمي باشند. به عنوان مثال، شرح حال محمد بن اورمة با تفصيل ذكر گرديده است ولي يونس بن عبدالرحمن در اين مجموعه جاي ندارد، شخصيتي كه چندين روايت صحيح درباره جلالتش از سوي ائمه معصومين عليهم السلام صادر گرديده است؛ از جمله:



عبدالعزيز بن مهتدي از امام رضاعليه السلام سؤال مي كند: اماما! در غياب شما، معالم دينم را از چه كسي فراگيرم؟ امام رضاعليه السلام فرمود: «خذ من يونس بن عبدالرحمن». سپس يونس را به علم و انديشه فقهي ستود و سه بار بهشت را براي او ضمانت كرد و او را سلمان زمان خويش معرفي نمود.



امام جوادعليه السلام نيز با اين عبارت يونس را تكريم نمود: ان اباجعفرعليه السلام ضَمَن ليونس بن عبدالرحمن الجنّة علي نفسه و آبائه.



امام حسن عسكري عليه السلام نيز يونس را تكريم نمود و آن گاه كه كتاب يوم و ليله يونس بر آن حضرت ارائه شد، فرمود: اعطاه الله بكلّ حرفٍ نوراً يوم القيامة سپس فرمود: هذا ديني و دين آبائي.(54)



با وجود اندكي نقص، چلچراغي از نور در اين مجموعه مي درخشد؛ آنان كه به حضور ائمه معصومين عليهم السلام شرفياب شدند و چهره آنان با عنوان صحابي ائمه هدي عليهم السلام مزيّن گرديد.



به هر روي، آن چه موجب تقدير و تكريم است، عشق مؤلف به قم و مشايخ آن است؛ عشقي كه در اين كتاب موج مي زند و محتواي كتاب از آن لبريز است؛ عشقي كه به پاسداشت حرمت اهل البيت عليهم السلام است و آبشار نوري از روايات بر آن جاري است و ده ها گلواژه و نشان شرف از جانب امامان آن را مزيّن فرموده است؛ عناويني كه هريك، افق ويژه اي بر گستره تاريخ اين شهر مي گشايند و عبارتند از: قم، زهرا، أرض الجبل، قطعةٌ مِن بيت المقدس، مجمع أنصار القائم، حرم أهل البيت عليهم السلام، مطهّرة، مقدّسة، حجّةٌ علي البلاد، بحر، مأوي للفاطميين، عشّ آل محمدصلي الله عليه وآله وسلم، معدنا للشيعة، كوفة صغيرة، مأوي لشيعة آل محمد، معدن للعلم و الفضل، مقصم الجبّارين، مذاب الجبارين، بلد الأئمّة، بلد لشيعة الأئمة، أمان للخائفين، مفزع المؤمنين، مفّر الهاربين، المدفوعة عنها البلاء، المرفوعة عنها البلاء، مفتوحة إليها باب الجنّة، البلدالأمين، مختار البلاد.(55)



قم، مدفن شريف بانوي بزرگ جهان اسلام، حضرت فاطمه معصومه عليها السلام است؛ بانويي كه با اجلال نزول خود به شهر قم، مكانت معنوي، فرهنگي و اجتماعي به آن بخشيد و به خاكش عطر بهشتي افشاند.



بارگاه حضرت معصومه سلام الله عليها، قبةالاسلام و پاداش زيارتش بهشت است. از كنار كوهسار كرامتش چشمه جوشان فيضيّه جاري است و هزاران دانشور، محدّث، فقيه و حكيم در آن شناورند و از زلال آن شهد معرفت مي نوشند. حرم حضرت معصومه سلام الله عليها تجلّي گاه قِدّيسان است. ارواح قدسي در اين عرصه نور حاضر و شاهدند و بدين سبب در زيارت نامه آن حضرت، حضور آن شاهدان عرشي با سلام و درود تقديس مي گردد. حال چه نيكو است كه با اين سروده شمس الدين احمد افلاكي، مطلب را به پايان رسانيم.



صد هزاران آفرين بر جان او بر قدوم و دور و فرزندان او

وان خليفه زادگان مقبلش زاده اند از عنصر جان و دلش

گر ز بغداد و هري يا از ري اند بي مزاج آب و گِل نسل وي اند

شاخ گُل هرجا كه رويد هم گُل است خُمِ مُل هر جا كه جوشد هم مُلست

گر ز مغرب بر زند خورشيد سر عين خورشيد است نه چيز ديگر(56)



به پاسداشت اين مشايخ بزرگ و تقدير از عشق وافر مؤلف به قم و مفاخر آن، هيئت علمي كنگره حضرت معصومه عليها السلام تصميم به تجديد چاپ اين رساله گرفت كه به توفيق خداوند متعال، با تصحيح و تحقيق حاضر، به زيور طبع مزيّن گرديد.



بمنّه و كرمه - غلامعلي عباسي



تابستان 1382



مقدمه مؤلف



حمد بي حد و ثناي بي عدّ، عليمي را كه بني نوع انسان را به سبب افراد متحليه به حليه علم، از ساير مخلوقات ممتاز گردانيد و افراد متّصف به صفت تقوي را به صدر صُفّه كرامت رسانيد و درود نامحدود بر پيشواي قسمين، و رهنماي فريقين، هادي سبل، سيد رسل، زبده كونين، قدوه ثقلين، صدر صفه صفا، بدر خطّه اصطفا، محمد مصطفي صلي الله عليه وآله وسلم و بر آل صحيح الاقوال و عترت صميم الافعال آن حضرت، كه نهال محبتشان مثمر سعادت ابدي، و خيال عداوتشان مورث شقاوت سرمدي است؛ صلاة و تسليماً كثيراً كثيرا.



و بعد، فقيرِ حقيرِ قليل التحصيل، كثير التقصير، نورالدين علي قمي، مشهود ضمير منير مهر تنويرِ ارباب فطنت و ذكا، اصحاب فطرت و دها، كه زبده اوقات شريف خود صرف تتّبع آثار نبوي و اخبار مصطفوي نموده اند؛ مي گرداند كه چون ناقدان با بصيرت، ناقلان اخبار، قديماً و حديثاً، نشوو نما نفرموده اند؛ الا در رياض تربت شريفه مدينة المؤمنينِ قم كه نهالش جز به زلال ولايِ غلامان ائمه دين مبين - صلوات الله عليهم اجمعين - سر سبز و سيراب نمي گردد؛ بلكه مقتداي علمايِ هر عصري و راهنماي فضلاي هر شهري، جز از خوان دانش مشايخ قم بهره نيافته و به غير از خوشه چيني اطراف خرمن علومشان چاره نداشته اند. جمعي كثير و جمّي غفير از ايشان در ازمنه حضرات ائمه معصومين - صلوات الله عليهم اجمعين - به حفظ شرايع دين مبين ممتاز، و به ضبط شرع متين سرافراز بوده اند؛ به خاطر رسيد كه اسامي شريفه بعضي از ايشان را در سلك تحرير و سمط تقرير آورد.



و قبل از شروع در آن معروض مي دارد، كه مذهب اصحاب ما - رضوان الله عليهم - آن است كه مكّه - شرّفها الله تعالي - اشرف بقاع است و اينمذهب اكثر جمهور است و بعضي از عامه خلاف اين گفته اند؛ و آن چه دلالت بر حقيقت قول اقوي مي كند توجه است در حج و عمره،به مّكه - شرفهاالله -و حرم امن بودن آن مكان، در جاهليت و اسلام؛ و مخصوص بودن به تولد حضرت خيرالانام و به تولد وصّي آن حضرت - عليهما الصلاة و السلام -و موطن انبياي سابق - علي نبينا و آله و عليهم السلام - بودن؛ و كثرتاقامت حضرت زبده كونين و سيد ثقلين در آن جا؛ و مأمور گشتن پيغمبربه تبليغ اسلام در آن مكان؛ و وجوب استقبال آن در نماز كه بهترين اعمال است - و در اكثر عبادات، و حرمت دخول در آن جا الاّ با احرام، و وجوب اجتناب از صيد و قطع شجر و گياه حرم؛ و لزوم حضور ششصد هزار نفس در حج و اتمام اين عدد به ملائكه اگر كمتر حاضر شوند؛ و تحريم دخول مشركين؛ و زيادتي ثواب اعمال خير، چنان كه مرويست كه يك نماز در آن جا برابر است با صد هزار نماز در غير آن جا و يك درهم به صدقه دادن برابر با صد هزار درهم و از حضرت امام همام زين العباد و السجاد علي بن الحسين عليهما السلام مروي است كه يك تسبيح در مكه افضل است از خراج عراقين نفقه كردن در راه خداي تعالي.(57)



و چون به خصوصِ فضيلت مدينه مشرفّه و مشاهد ائمّه - عليهم الصلاة و السلام - رساله اي مرتب گشته است، به ايراد آن توجه ننموده؛ بيان مي نمايد كه از اماكن مشرفه، مدينة المومنينِ قم است كه در خاك پاكش جز نهال ولاي ائمه هدي عليهم السلام نشو و نما نمي نمايد، و متنفّسي جز به تبّراي اعداي ايشان دهان نمي گشايد، و كافي است از براي شرف آن مدينه مشرفه، آن كه حضرت سيّد سند، نقيب حسيب، قدوه متقدمين و اسوه متأخرين، غياث الملّة و الحق و الدين، عبدالكريم بن احمدبن طاوس - رضوان الله عليه تعالي - فرموده(58) و صاحب الدلائل البرهانية في تصحيح الحضرة الغروية - علي ساكنها الصلاة و التحية -، كه رساله اي است(59) منتخب از رساله اي كه آن حضرت در تحقيق مدفن حضرت وصي سيد كونين و زبده ثقلين، امام المومنين و امير المتقين، اسد الله الغالب، علي ابن طالب - عليه الصلاة و السلام - نوشته، آورده اند كه چون مأمون كس به ملازمت حضرت امامِ معصوم مظلوم مفترض الطاعه، علي ابن موسي الرضا - عليه التحية و الثناء - فرستاد، استدعا نمود كه آن حضرت عراق و خراسان را به مقدم شريف خود مشرف سازد. چون بر آن حضرت لازم شد كه عنان عزيمت بدين صوب مصروف فرمايد، از مدينه مشرفه، بعد از وداع حضرت سيدالمرسلين، به جانب بصره توجه فرمود، و از آن جا اهواز را به شرف مقدم شريف خود مشرف ساخت، از آن جا توجه به جانب مدينة المومنينِ قم فرمودند.(60) چون به حدود آن مدينه مشرفه رسيدند، اهل آن جا كه گِل وجودشان، به زلال ولاي غلامان آن حضرت مخمر گشته بود، استقبال آن حضرت كرده؛ چون به سعادت ملازمت آن حضرت مشرف شدند روي نياز بر خاك نهاده، شكر حضرت عزّت - عِزّشأنه - به جاي آورده، هر يك استدعاي آن نمودند كه غلامان آن حضرت، منزل او را به قدوم هدايت لزوم مشرف سازند. آن حضرت - صلي الله عليه و علي اجداده و علي ذريّته المعصومين - فرمودند كه امشب شخصي از اهل اين شهر مأمور شده كه به ضيافت و خدمتكاري ما قيام نمايد و ناقه من مامور است كه به جانب خانه او حركت نمايد.



چون آن جمع اين شنيدند، همه در ركاب ظفر جناب آن حضرت بي خود وحيران روان شدند؛ تا وقتي كه ناقه مبارك آن حضرت بر در خانه قرار گرفت و صاحب خانه سراسيمه بيرون آمد، سر بر پاي مبارك آن حضرت نهاد و [عرض ] نمود كه تا غايت، به لوازم خدمتكاري اشتغال داشتم، به واسطه آن از شرف استقبال محروم ماندم و آن حضرت در منزل او قرار گرفت. به سبب مقدم شريف آن حضرت، بعد از اندك زماني، آن موضع مقامي عظيم شد.



ابن طاووس - عليه الرحمه - [متوفاي 693 ه .ق.] نقل فرموده كه در زمان او، در آن مقام، مدرسه عظيمي بوده، معروف به آن كه به مقدم شريف غلامان آن حضرت مشرف گشته است. و ابن طاوس - عليه الرحمه - در سنه ثمان و اربعين و ستمأة متولد گشته، و در ثلاث و تسعين و ستمأة رحلت فرموده اند - رضوان الله عليه - .



و در شرف اين مدينه شريفه، آثار بسيار مذكور است، اما چون فقير التزام نموده كه در اين رساله ايراد اثري نمايد، كه يكي از مجتهدين ما - رضوان الله عليهم - در كتاب معتبر خود نقل فرموده باشند، به ايراد آن چه در بعضي اخبار وارد است، توجه نمي نمايد.



و چون به مقتضاي خير انتماي خبرِ شرف المكان بالمكين، اين مدينه را شرف، به سبب وجود جمعي بوده - كه ايام راحت و فراغت خود راصرف ضبط معالم دين مبين و شرع متين نموده، شب در تحصيل اخبار و طاعت وجِدّ در اجتهاد، به روز آورده و روز در همان طريق به شب رسانيده و هريك در زمان خود از اهل عصر خود ممتاز، و اكثر بنظر كيميا اثر حضرات ائمه هدي - عليهم الصلوات - سرافراز گشته اند، در ورع و پرهيزگاري، فريد زمان و در تقوي و دين داري وحيد دوران بوده اند؛ چنانكه مذكور شد، پس مناسب آن است كه اسامي بعضي از ثقات ائمه دين را با بعضي كه به سعادت ملازمت حضرات ائمّه مشرف شده باشند و علماي ما - رضوان الله عليهم - تصريح به عدالت و فضيلت ايشان در كتب معتبر فرموده باشند در اين رساله جمع نموده، اندكي از حال هر كس بيان نمايد و التزام نموده كه نياورد در اين رساله، الا شخصي را كه حضرت مقتداي فرقه ناجيه شيخ ابوجعفر طوسي - عليه الرحمه - در فهرست اسماء شيعه، يا كتاب رجال خود آورده باشد، يا حضرت محمدبن عمر بن عبدالعزير كشي، كه از ثقات علماي رجال و اخبار است در كتاب معروف خود درج نموده باشد، يا حضرت نجاشي در كتاب خود ذكر فرموده باشد، يا حضرت علامه در خلاصة الاقوال آورده باشد، يا حضرت حسن بن علي بن داود كه از طفوليت قرين حضرت ابن طاوس - عليه الرحمه - بوده است و بعد از حضرت علاّمه، جمع رجال نموده و كتاب او در رجال معروف است، در آن ايراد فرموده باشد.



و الحاق نموده ام جمعي را كه حضرت شيخ اجل، اوحد اعلم، علي بن عبيدالله بن الحسن بن الحسين بن بابويه - قدس الله روحه و روح أسلافه -(61) در فهرستي كه در آن فهرست جمع فرموده، جماعتي را كه معاصر شيخ ابو جعفر طوسي بوده اند و كساني كه بعد از آن حضرت كسب فضايل فرموده اند و در زمان خود به عدالت و فضيلت مشهور و معروف بوده اند. و متوجه برقم [به ثبت ]اسامي جماعتي نمي شوم، كه احوال ايشان را غير اين حضرات ذكر فرموده باشند.



و غرض از اين، آن است كه خصم را مجال اعتراض نماند، و شايد كه وصف حال خير مآلشان باعث آن شود كه جمعي كه در اين زمان در اين مدينه مشرفه نشو و نما مي فرمايند، حال سلف را قدوه ساخته، جز طريق ورع و پرهيزگاري و دين داري راهي نسپارند، و اعمال خود رامطابق افعال آن بزرگان ساخته، وجود خود را بر صفحه روزگار، عار آثار ايشان نسازند، و حقا كه غير اين، نه لايق و سزاوار است؛ زيرا كه نشو و نماي ايشان در ايّام دولت شاهنشاهي است كه از مناهي در زمان سلطنتش، جز نامي بر صفحه روزگار نمانده، بلكه آمران معروف ايّام حكومتش از صفحه آثار آن نام نيز زدوده، در نظر غلامان آستانش جز كسب فضيلت عار است، و هر يك از ايشان از غير تقوي و ورع بيزار، مجملاً زبان بيان اوصاف اين پادشاه دين پناه ندارم، و به دعا قيام مي نمايم.



الهي، ايّام دولت پادشاهي را كه ممدوح است به خاك آستان خير البشر - صلي الله عليه و اله و سلم -، رواج دهنده مذهب حق ائمّه اثنا عشر - صلوات الله عليهم اجمعين -، غلام بااخلاص اميرالمومنين علي بن ابي طالب - عليه الصلاة و السلام -، مُتّصلَ به ايّام دولت قائم آل محمد - عليه الصلاة و السلام - گردان؛ بحق محمد وآل محمد.(62)



و مرتّب گردانيده ام اسامي شريف ايشان را بترتيب حروف هجا اولاً؛ و ثانياً، و أباً و جدّاً؛ يعني اسمي كه اول آن اسم «همزه» بوده باشد بر اسمي كه اول او حرف «باء» باشد [مقدم داشته ] و آنچه اوّل او حرف «باء» باشد مقدم باشد به اسمي كه اول او حرف جيم باشد؛ چنان كه «احمد» مقدم باشد بر «بابويه»، و «بابويه» مقدم باشد بر «جعفر» و همچنين تا آخر. و اگر جمعي رادر اول اسم، «همزه» باشد تقديم به اعتبار حرف دوّم واقع شود، پس «احمد» قبل از «اسحاق» مذكور خواهد شد، و اگر دو كس يا بيش تر در اسمي شريك باشند ترتيب به اعتبار اسم پدر خواهد بود؛ چنان كه «احمدبن ادريس» مقدم بر «احمدبن اسحاق» نوشته شود و اگر درين نيز، مساوي باشند نظر به اسم پدرِ پدر كه جد باشد ترتيب واقع خواهد شد؛ چنان كه «احمدبن محمدبن خالد»، قبل از «احمدبن محمدبن عبيدالله» باشد و همچنين، تا پيدا كردن اسمي از اسماء در اين رساله به غايت آسان بوده باشد؛ و ما توفيقي الّا بالله عليه توكلت و اليه أنيب.

پاورقي





1) سوره توبه، آيه 108.

2) تاريخ قم، ص 278.

3) ر.ك: تاريخ تشيع در ايران، رسول جعفريان، ج 2، ص 189.

4) رجال نجاشي، ص 296، ش 805.

5) رجال كشي، ص 332، ح 6 و 7.

6) همان، ص 334، ح 610.

7) رجال نجاشي، ص 174، ش 458.

8) رجال طوسي، ص 200، 377، 401.

9) الغيبة، طوسي، ص 211.

10) رجال كشي، ص 595، ح 1112.

11) همان، ص 594، ح 1111.

12) رجال نجاشي، ص 91، ش 225؛ فهرست طوسي، ص 50، ش 78.

13) كمال الدين، ج 2، باب 38، ص 384.

14) نزهةالقلوب، ص 67.

15) اشكال العالم، ص 143.

16) نشوار المحاضره، ج 8، ص 260.

17) مسالك الممالك، ص 201.

18) صورة الارض، ص 113.

19) رجال كشي، ص 499، ح 956.

20) فوائد الرّضويه، ص 282.

21) قم نامه ص 173-247.

22) النقض، ص 430.

23) احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم، ج 2، ص 584.

24) مسالك و ممالك، ص 162، 184، 166 و 186.

25) نزهة القلوب، ص 47.

26) همان، ص 67 .

27) همان، ص 53.

28) هفت اقليم، ج 3، ص 3.

29) همان، ص 4.

30) شذرات الذهب، ج 5، ص 94.

31) النجوم الزاهرة، ج 6، ص 258.

32) تاريخ مبارك غازاني، ص 350.

33) تاريخ بناكتي، ص 368.

34) مرصاد العباد، ص 21.

35) هفت اقليم، ج 2، ص 493.

36) تاريخ مبارك غازاني، ص 350.

37) شذرات الذهب، ج 5، ص 94.

38) حبيب السير، ج 3، ص 33.

39) روضة الصفا، ج 5، ص 98.

40) تاريخ بناكتي، ص 368.

41) الغيبة، طوسي ص 240.

42) الذريعه، ج 10، ص 157.

43) همان، ج 14، ص 53، ش 1710.

44) رياض العلماء، ج 4، ص 75.

45) همان.

46) مصفي المقال في مصنفي علم الرجال، ص 279.

47) هدية العارفين، ج 1، ص 749.

48) ايضاح المكنون، ج 2، ص 689.

49) ر.ك: الفهرست، منتجب الدين، امل الآمل، رياض العلماء، تنقيح المقال، جامع الرواة، الذريعه، مصفي المقال و روضات الجنات.

50) النقض، ص 191.

51) لسان الميزان، ج 2، ص 2.

52) رياض العلماء، ج 2، ص 148.

53) دليل القضاء الشرعي، ج 3، ص 157.

54) رجال كشي، ص 483 - 497، ح 910، 911، 912، 915، 917؛ رجال نجاشي، ص 446، ش 1208؛ خلاصةالاقوال، ص 184؛ فهرست طوسي، ص 211، ش 810؛ معجم رجال الحديث، ج 20، ص 209 - 215.

55) انوار المشعشعين، ج 1،ص 262.

56) ايران پل فيروزه، ص 169.

57) تهذيب الاحكام، ج 5، ص 468، ح 286.

58) فرحةالغري، ص 46.

59) الدلائل البرهانية، چاپ شده ذيل جلد دوم الغارات.

60). سيدبن طاووس رحمه الله در فرحةالغري و علامه حلّي رحمه الله در الدلائل البرهانية، تشريف فرمايي حضرت علي بن موسي الرضاعليه السلام را به شهر قم نگاشته اند. برخي از دانشمندان معاصر نيز درباره تشريف فرمايي آن حضرت به قم چهار دليل ذكر كرده اند كه عبارتند از:

1. وجود مسجد و محلّه اي به نام شاه خراسان در قم.

2. وجود مدرسه اي به نام مدرسه رضويه در قم.

3. ابن الفقيه همداني نقل كرده است: اميرالمؤمنين علي عليه السلام فرمود: در قم چشمه اي است كه حضرت رضاعليه السلام در آن غسل خواهد كرد. در تاريخ قم آمده است كه امام علي بن موسي الرضاعليه السلام از آب آن چشمه نوشيد و در آن غسل كرد.

4. سخنان عبدالكريم بن احمد بن طاووس در فرحة الغري؛ به نقل از تاريخ مذهبي قم، علي اصغر فقيهي، ص 82 و 83.

از سوي ديگر، شيخ صدوق(ره) كه از مفاخر قم و پي جوي مفاخر اين شهر است، مسير تشريف فرمايي آن حضرت را در كتاب عيون، ج 2، ص 149، چنين مي نگارد: «فكتب اليه المأمون لاتأخذ علي طريق الكوفة و قم، فحُمل علي طريق البصره و الاهواز و فارس حتي وافي مرو».

آيا آن حضرت قم را به قدوم مباركشان مشرّف ساخته اند؟ اگر آن حضرت به قم آمده اند، چرا با وجود اصحاب بزرگي مانند: زكريّابن آدم قمي، سهل بن اليسع، ادريس بن عيسي، محمد بن سهل بن اليسع، ابوطاهر بن حمزة بن اليسع، محمد بن سالم قمي، محمد بن الحسن بن ابي خالد، ابوجرير قمي، ابراهيم بن هاشم قمي، ابراهيم بن محمد اشعري، يونس بن عبدالرحمن، عبدالعزيز بن مهتدي، مرزبان بن عمران، محمد بن عيسي، عبدالله بن صلت و...، بايد شخص گمنامي ميزبان آن حضرت گردد؟ آيا زكريا بن آدمي كه حضرت رضاعليه السلام او را امين دنيا و دين مردم معرفي كرد، لايق خدمت به آن حضرت نبود؟ آيا در اين مجموعه صحابي، شخصيتي كه لياقت ميزباني آن حضرت را به عهده بگيرد، وجود نداشت؟ آيا مي توان اين داستان را پذيرفت؟ آمدن دعبل همراه با قطعه اي از لباس آن حضرت به قم، طوفاني برانگيخت و داستان حماسي رقم زد، حال چگونه مي توان پذيرفت كه امام هشتم به قم آمده باشد، ولي در پرده از ابهام باقي بماند؟ آيا صدوقي كه خود بر بام بلند مكتب حديثي قم مي درخشد، چنين فروغي چشمانش را روشن نساخته بود؟ به راستي چه بايد گفت؟!

61) در كتاب الفهرست، تصحيح و تحقيق سيد جلال الدين محدّث ارموي، ص 8، نام او چنين آمده است: «علي بن عبيدالله بن الحسن بن الحسين بن بابويه». اين كتاب با عنوان فهرست اسماء علماء الشيعه و مصنّفيهم، با تصحيح و تحقيق حجةالاسلام والمسلمين حاج سيدعبدالعزيز طباطبايي چاپ گرديده و در شرح حال مؤلف چنين آمده است: «عصوا العلامة الحافظ الشيخ منتجب الدين ابوالحسن علي بن عبيدالله بن الحسن بن الحسين بن الحسن بن الحسين بن علي بن الحسين بن موسي ابن بابويه القمي الرازي».

او مورد اعتماد شرح حال نگاران و علماي تراجم است. ميرزا عبدالله افندي در رياض العلماء، ج 4، ص 140، او را چنين توصيف مي كند: «كان قدس الله روحه بحراً من العلوم لاينزف و هوالشيخ سعيد الفاضل العالم الفقيه المحدّث الكامل شيخ الاصحاب». شيخ حرّ عاملي در الامل الآمل، ج 2، ص 194، درباره او چنين مي نگارد: «الشيخ الجليل منتجب الدين علي بن عبيدالله بن الحسن بن الحسين بن بابويه القمي كان فاضلاً عالماً ثقةً صدوقاً محدثاً حافظاً راويةً علاّمة...» و در كتاب تذكرةالمتبحرين، ص 583، همين اوصاف را براي او ذكر مي كند. علامه مجلسي در كتاب بحارالانوار، ج 1، ص 35، در وصف او چنين مي نگارد: «والشيخ منتجب الدين من مشاهير الثقات و المحدثين و فهرسته في غاية الشهرة».

62) مؤلف در دوران سلطنت شاه طهماسب صفوي (930 - 984 ه . ق.) زندگي كرده است. شاه طهماسب به فرهنگ شيعه و مكتب تشيّع عشق مي ورزيد. دلدادگي او به ساحت ولايت در كتاب هاي تاريخ موج مي زند و در حكم شيخ الاسلامي كه براي محقق كركي صادر مي فرمايند، اطاعت و فرمانبري خويش را نسبت به مقام ولي فقيه زمان خويش اعلام مي نمايد. دين و سياست در دوره صفوي، رسول جعفريان، ص 407 - 409.