علماي قم


اما اسامي آقايان و علماي قم از اين قرار است:



- ملا محمد جواد مروي زاهد، عابد و فاضل؛ در فقه و اصول و ادبيّت سر آمد همه است؛ مسلّم كل و متدين صاحب ذوق سليم است.



- ملا آقا حسين، معروف به مجتهد، صاحب مسند است؛ به واسطه كثرت عمر و بعضي اسباب ظاهريه، رياست عامه نزد اوست، پايه علم و فضل و زهدشان از اكثري كمتر، لكن رياست و مجلس مرافعه او بيشتر است؛ ديگران چندان مقيد نيستند.



- آقا سيدجلال الدين امام جمعه، رياست و اقتدار ظاهري و بعضي محاكمات و سجلات دارد.



- آقا سيد عبدالله زاهد و عالم و صاحب مسند است.



- حاجي سيدصادق زاهد و عالم و صاحب مسند است.



- حاجي غلام رضا زاهد و عالم و متبحّر و صاحب مسند است.



- آقا سيدالحق زاهد و عابد گوشه نشين، محدّث جامع و عالم اخبار و احاديث.



- آقا شيخ محدحسن محقق عالم و خبير و اديب و خوش محاوره، اطلاعي هم از حكمت و كلام دارند و صاحب مسندند.



- ميرزا ابوالقاسم شيخ الاسلام و آقا نورالدين، هر دو محترم و آقازاده و از طرف مادر، دختر زاده مرحوم مبرور، مجتهدالزّمان، ميرزاابوالقاسم قمي - اعلي الله مقامه -



- آقا سيد زكريّا زاهد و عالم.



- حاج سيد احمد به شرح ايضاً.



- آقا محمود، پسر مرحوم مبرور حاجي ملامحمد صادق مجتهد قمي كه صاحب فتاوي العصر، حكمش در عرب و عجم مطاع و نافذ بود، احدي انكار نمي كرد.



- ميرزا ابوالقاسم پسر مرحوم مبرور آقا سيد جواد مجتهد قمي - اعلي الله مقامه - كه معاصر مرحوم حاجي ملامحمد صادق - طاب ثراه - بود و بعد از ايشان در اجتهاد، اقتدار كلي به هم رسانيدند. مرحوم حاجي ملا محمد صادق، اعلم و اعقل بود ولي مرحوم آقا، اتقي و ازهد بودند. به واسطه زهد و عدم بضاعت و سادگي وضع و كناره از حكّام و اهل ديوان، طوري مردم، رسوخ به او پيدا كردند كه مفترض الطاعةشان مي دانستند؛ يك جزيي خلاف شرعي اگر از حاكم و اتباع او مي ديد، پاي برهنه از شهر فرار مي كردند و از عقب او به تدريج ده هزار نفر روانه مي شدند. وقتي آن مرحوم احضار به دربار طهران شدند، حسين خان نظام الدوله، شهاب الملك كه در آن زمان هنوز به ايالت خراسان فائز نشده بود، مأمور شد كه مرحوم آقا سيد جواد را محترما به طهران بياورد، آقا تمكين نداشتند. سه ساعت از شب رفته عزم كرد كه با غلامان ابوالجمعي خود، قهراً مرحوم آقا را به طهران بياورد، فوراً دل درد سختي گرفت، متوسل به جناب مستطاب آقاي متولي باشي شد، او گفت: بايد توبه كني؛ شبانه او را به خدمت آقا آورد و دست آقا را بوسيد و مبلغي خطير نياز كرد و مأموريت خود را به كنار گذاشت و به دولت مراتب شأن و جلالت آقا را نگاشت كه حكمران قم بي جهت اشتباه كاري كرده و محض آسودگي و اقتدار خود با جناب آقا طرف شده است؛ از جانب دولت درباره جناب آقا الطاف بي پايان به ظهور رسيد.



اين قضيه و ساير قضاياي ديگر طولاني است كه از حوصله اين كتاب بيرون است.



عوام قم بعضي كرامت ها به آقا نسبت مي دهند كه خودشان اگر حيات داشتند، راضي به اين كلمات نمي شدند. همين قدر محقق است كه مرحوم آقا علاوه بر مراتب علمي، اول شخص زهد و تقوي بوده اند، در موقع(1) صفاي باطن داشته اند كه عناد و لجاج با ايشان ناميمون بوده است.



- آقا محمود پسر مرحوم آقا صدر، برجرودي الاصل، اهل محاوره، طليق اللسان و رشيق البيان و خوش انشاء هستند، در كارها سبك مخصوص و چالاكي و سليقه مستقيمي دارند كه محور امثال و اقران خود شده اند.



- جناب مستطاب آقا سيد حسين متولي باشي؛ كنون درين شهر نيستند، به عتبات عاليات مشرف شده اند. شرح حال ايشان كتابي جداگانه مي خواهد. رياست خاصه و عامه اين شهر، حتي اختيار امور حكومتي با ايشان است، كه اگر حاكم و تمام اهل قم در يك كاري متفق شوند و ايشان مايل نباشند، محال است كه آن كار صورت بگيرد. ذوق بسيار سليم و از علوم و پاره اي تحقيقات مفيده خطي كامل و بهره وافر دارند، جلالت شأن و بنالت قدر ايشان بالاتر از اين است كه مجتهدين و آقايان اين شهر بتوانند به ايشان تقدم جويند. در باطن اهل عرفان و به سلسله فقرا اتصال دارند. لكن اظهار عرفان و درويش بازي و قلندربافي را منافي سياست مدن و احتشام خود مي دانند. به اقتضاي زمان، شخص و جلالت وحكم را از دست نمي دهد. حشم و خدم و نوكر وعمله و دهات و مزارع و رعاياي ايشان بر وجهي است كه احصاء آن مشكل است. شرح حالات و بعضي تحقيقات ديگر است كه مجال نوشتن آن ها نيست.



ماليات قم و توابع، نقداً و جنساً، اصلاً و فرعاً، قريب به چهل هزار تومان است؛ اما وضع مردم و سكنه قم در نهايت سهولت است و قناعت، همه انواع نعمت ها فراوان و ارزاق است.





[طغيان آب و ويراني شهر]

چيزي كه باعث دل تنگي و پريشاني خاطر اهل شهر شده است، زايش و طغيان آب است كه از زمين و سرداب ها(2) و پاشيرها(3) مي جوشد و بالا مي آيد. محلّه عربستان و چندين محله ديگر و بازار و باغات را خراب كرده، ديگر حدّ و حدود خانه ها و ديوارها، پيدا نيست.



دو سه سال است كه آب از زمين جوشيده، بناها را خراب مي سازد. در همين سال طغيان آب شدّت پيدا كرده، كليّةً دو محله بسيار بزرگ را كه داراي چندين معابر و گذرها و كوچه هاست منهدم ساخته است. ساكنين اين دو محل پناه به ساير محلات برده، بعضي در خارج از شهر بناي جديدي مي سازند.



درين جا مسجدي است منسوب و متعلق به حضرت امام حسن عليه السلام، شبستان آن را آب فراگرفته است و آب انباري را كه وزير شاه سليمان صفوي ساخته است، سي پلّه دارد، به حدي آب از زمين جوشيده است كه تمام پازينه ها زير آب مانده است. اين شعر در ماده تاريخ اين آب انبار ساخته شده است و درين جا نگاشته مي شود:



اين برگه دستور كه بادا جاويد از بهر حسين، هركه يك قطره چشيد

في الحال ز بهر ماده تاريخش گفت «لعنت به يزيد باد و برگور يزيد»(4)





و باز آب انباري در بازار است كه از شدّت طغيان آب، به قدر دو سنگ آب علي الاتصال از آن جا در بازار و كوچه ها جاري است كه در همان خرابه و خندق شهر مي ريزد. و نيز در سر چهارسوق دو كاروانسرا متعلق به جناب متولي باشي است كه يكي از آنها به كلّي منطمس شد و ديگري مملو از آب است كه هنوز خراب نشده است.



خلاصه، اگر وضع قم به همين طور باشد، عما قريب تمام شهر خراب مي شود. اميد است كه همت ملوكانه، طفيل حال رعيت بيچاره بشود كه از اين بليه نجات يابند. همين قدر مي نويسم كه تمام اهالي دست از جان و مال شسته، منتظر فقر و فاقه هستند. تزلزل عظيمي درين شهر ديدم كه به حد تحرير نمي آيد. از قرار تقرير بعضي اهل بلد در همين سنه، دو كرور به آنها ضرر وارد شده است. در سبب طغيان و زايش آب از زمين هاي شهر قم، اقوال مختلفه و آراء متشتتّه شنيده مي شود و هيچ يك مقرون به صواب نيست، از عدم اسباب و ندانستن بعضي علوم جديده، پاره اي سخنان مي گويند كه خالي از صحت است. و ما نقل اقوال و عقايد آن ها را نموده،بعد ازروي دليل رد خواهيم كرد.





[بررسي دليل طغيان آب ]

عقيده جمعي اين است كه حدوث درياچه ساوه(5)، يعني بحيره اي كه تازه در كوير حوض سلطان وجود يافته است، باعث شده است كه به واسطه قرب مكاني از زمين قم، آب زايش مي كند و خرابي به هم مي رساند. اين عقيده صحيح نيست؛ از آن كه در دو سال قبل چند نفر از فرنگي و ايراني به تماشاي اين درياچه آمده از قرار تقرير و تحقيق آنها، سطح زمين قم از سطح درياچه جديد ساوه تقريباً دويست و پنجاه ذرع بلندتر است و آب زمين غور(6) به زمين نجده(7) كه مرتفع است هرگز سرايت و نفوذ نمي كند كه زايش نمايد و از روي بارومتر (ميزان ارتفاع الارض؛ ميزان الهواء) معين شده است كه زمين قم بلندتر از درياچه است، ولي درست تحقيقاً در نظر ما نيست كه چند ذرع ارتفاع دارد، از صدو پنجاه ذرع بيش تر بلندي دارد. درين صورت، هيچ محل شبهه و ترديد نيست كه زايش آب قم ربطي به درياچه ندارد.



بعضي ديگر در سبب زايش آب قم كلمات ديگر مي گويند كه عيناً عقيده آنها را درين جا درج كرده و بعد رد خواهيم كرد.



اين جماعت زايش آب را به جهت خود رودخانه اناربار(8) مي دانند كه از كنار باره(9) شهر مي گذرد. و مي گويند زمين قم كليتاً(10) رخوه و نمك زار است و زود قبول نفوذ آب مي كند. و رودخانه قم را سلاطين قديم، چند سال به چند سال، به جهت اين كه آب زيادتي نكند، تنقيه(11) مي كردند. عمله زيادي از دهات اطراف مي خواستند، حتي از محلات و گيلان به حكم ديوان، رعايا به بيگاري مي آمدند و در هنگام كم شدن آب، رودخانه را پاك مي كردند و گود مي نمودند كه آب به پايين بنشيند و حالا چند سال است كه از عهد نادر و كريم خان تاكنون رودخانه را پاك نكرده اند و آب بالا آمده و محاذي با اراضي شهر شده است، متدرجاً آب نفوذ به زمين ها كرده، كنون بناي زايش را گذاشته است. عجب عقيده باطله اي ست. قلّ للّذي يدّعي فهما و فلسفةً حفظت شيئا و غابت عنك اشياء.



اين مطلب را ظاهراً بعضي تصديق مي كنند، لكن محل اعتماد نيست؛ از آن كه چون از دروازه قم به طرف طهران روان مي شوند، در سر نيم فرسخي بين راه، قهوه خانه اي ست كه حالا مسدود است؛ نزديك آن مزرعه اي ست كه آن جا را «مزدليجان» و «هنديان» و «سياران» مي گويند؛ آبادي و رعيت ندارد، فقط اهل شهر در آن جا رفته، زراعت مي نمايند و اراضي آن مكان به قدر بيست و سي ذرع از سطح رودخانه كه سرآشيب مي آيد، بلندتر است و از همان جا آب زايش مي كند، كه در همين سنه در آن جا حوضچه كندند و آب بيرون آمد. و به هيچ وجه از زايش نمي ايستد. اگر زايش آب قم از رودخانه باشد، بايد در آن مزرعه كه بلندتر است، آب زايش نكند؛ پس معلوم شد كه علت بيرون آمدن آب از شهر قم ربطي به رودخانه هم ندارد. بلي، سلاطين صفويه از براي پاك كردن رودخانه قم، مقرر مي داشتند كه از اطراف، رعايا بيايند و تنقيه كنند كه آب به پايين برود و درين باب فرمان و احكام هم ديده شده است؛ لكن جهت اين كار، دخلي به زايش آب نداشته است.



و تاكنون در تواريخ آن زمان و تعليقات نويسندگان آن دوران نديده ام كه در قم آب زايش كرده باشد، بلكه طغيان و كثرت آب رودخانه در هرسال يا بعضي سنوات باعث بوده است كه مجبور به پاك كردن رودخانه مي شوند؛ از آن كه اين رودخانه در كنار شهر مي گذرد و خيلي آب آن رو ايستاده است و مجاور با ديوار و باره مختصر شهر است. در بعضي سنين، آب چنان زياد مي شده است كه ديوار را خراب مي كرده و به شهر وارد مي گشته است و ضرر فاحش به اهالي مي رسانده است؛ چنان چه در هزار و سيصد و چهار هم، آب طغيان كرده و به شهر و باغات وارد شد. و در آن زمان، برادرم نواب اشرف والا اميرزاده اعظم، علي نقي ميرزاي عين الملك در قم حكومت داشتند، ديدند در عين طغيان آب، تنقيه رودخانه ممكن نيست، لهذا از دهات، جار و جمعيت به شهر حاضر كرده، چوب و آجل(12) و خاشاك زياد آورده، در كنار شهر، سدّ باغ ريگ را بستند و ديوارها را محكم كردند كه آب وارد شهر نشد. و شرح اين فقره در روزنامه ايران مندرج شده است(13).



در عهد سلاطين صفويه هم هرچند سال رودخانه را گود مي كردند كه آب به غور بنشيند، تا در وقت طغيان بالا نايستد كه به شهر داخل شود. اين كار دليل بر اين نمي كند كه پيش تر در شهر قم آب زايش مي كرده است و رفع آن در تنقيه رودخانه بوده است.



هركس مزرعه هنديان و مزدليجان و سياران را ببيند و زايش آب آن را ملاحظه كند، به دليلي كه ذكر كرديم مي داند كه زايش آب شهر قم ربطي به رودخانه ندارد. اگر چنين بود پس بايد از مزرعه مزدليجان كه سي ذرع بلندتر از سطح رودخانه است، آب زايش نكند.



پس چون اينها دليل زايش آب قم نشد، يكي بايد به ما بگويد كه علت جوشش آب در قم از چه راه است؟ جواب گوييم كه اين علت مثل همان علتي است كه وقتي از زمين همواري، دفعتاً واحده كوهي روييده مي شود كه صد ذرغ ارتفاع دارد. و وقتي در كوهي آتش فشاني به ظهور مي رسد و بعد از چندي خاموش مي شود. يك علت طبيعي در زمين هست كه گاهي سبب زايش آب از زمين مي شود و زمين قم مستعد اين علت طبيعي شده، درين سنوات از آن جا آب جوشش مي كند و در تواريخ بلكه قريب به همين ازمنه ديده شده است كه از زميني چشمه بيرون آمده و از دماغه هاي كوه سنگي يك دفعه شكافي پيدا شده و چندين سال كه در آن جا آب ديده نشده است، چند سنگ آب بيرون آمده است.



علم طبقات الارض و خواندن علم طبيعي و فيزيك طوري اثبات اين مطلب را مي كند كه ديگر محتاج به پيرايه خارجي نيست و ما عاجزيم كه درين مختصر، برهان طبيعي اين كار را ذكر كنيم و شواهد بياوريم؛ شأن مورخ بيان برهان علوم نيست، همين قدر كه اشارتي شد، اهل اين علوم تصديق قول ما را خواهند كرد.



و علاج اين زايش آب اين است كه از وسط شهر دو رشته يا يك رشته قنات بزنند كه آب آن در بيرون شهر آفتابي شود و زمين ها از جوشش بايستد و رفع خرابي گردد. درين اوقات، اگر يك نفر متمول و ملاك بخواهد كه احداث ساختماني در شهر نمايد چون بايد چاه هاي آن در ميان خانه ها كنده شود، لهذا هيج صاحب خانه راضي به اين نيست كه در ميان خانه او چاه قنات كنده شود. اين فقره باعث خرابي آنها گشته است. حكم سخت دولتي و مأمورين بي غرض مي خواهد كه حفر اين قنات را كرده، درميان خانه ها چند حلقه چاه بكنند، تا رفع اين مفاسد گردد.



اما در باب قم و تاريخ آن، اقوال مهم، بسيار است. تاريخ مخصوص به جهت اين شهر نوشته شده است كه مقابر و امام زادگان را هم در آن جا شرح داده اند و نسخه آن در كتابخانه هاي طهران موجود است. آن تاريخ در واقع شرح مقابر است، و مطالب جغرافيايي ندارد. بهترين تواريخ كه درين نزديكي ها نوشته شده است، تاريخ مختصري است كه ميرزا غلامحسين خان اديب نگاشته است، در سنه هزار و سيصد و چهار. و چند ماهي در هزار و سيصد و پنج مشاراليه در آن شهر بوده و در دستگاه حكومتي تا هفده ماه رياست تامّه داشته و رتق و فتق امور و عمل انشاء و رسيدگي به عرايض رعايا و ثبت مخصوص حواله ماليات به او تفويض بوده است. و با نواب اشرف والا عين الملك، به بلوك گردش رفته است و جميع بلوكات آن جا را ديده و به واسطه تسلط حكومتي و وسايل و اسباب و احاطه تامّي كه داشته است، در جغرافيا و تاريخ قم كتابي نگاشته است كه هيچ نكته را فروگذار ننموده است. جميع كوه ها و دهات و بلوكات(14) و مزارع و طوايف آن جا و معارف رجال را شرح داده است. محصولات ملكي هر قريه و نقد و جنس ماليات هر مزرعه را از روي جزو جمع ديواني كه عمل به آن مي كرده اند، معين نموده و تحقيقات خارجه به ميان آورده است. خوش بختي اين جانبان باعث شد كه نسخه مسوده به خط خود او را به چنگ آورديم و آن نسخه در نزد كرم علي خان قمي از طايفه حاجي حسيني بود. چون اين جانبان در صدد تفحص و تفتيش شرح حال قم بوديم، آن كتاب را دو روزه به امانت گرفتيم. بعضي از صفحات آن هم قلم خورده بود و ديباچه هم نداشت.



همين قدر كه استفسار كرديم گفتند، ميرزا غلام حسين خان اديب اين مسوده هاي تأليف خود را به كرم علي خان داده، و كرم علي خان نسخه به خط خوش نگاشته به او داده، و خود اين مسودات را در ازاي اين زحمت گرفته، نگاه داشته است كه به فرصت از روي آن بنگارد. ما را مجال آن نبود كه جميع آن را ثبت كنيم، لكن آن را ملخص نموده، بعضي اطلاعات و انكشافات مفيده آن را درين جا مي نگاريم. و باز پاره اي تحقيقات اين دو روزه خود را ضميمه مطالب آن نسخه نموده در اين اوراق درج مي كنيم. اميد است كه ناظران در تصحيح ضبط و خلل اين مسطورات كوشيده، اگر سهوي به وقوع رسد، بر ما حرجي نيست؛ از آن كه ما اين اطلاعات آتيه را از روي همان تاريخ مختصر ميرزا غلام حسين خان اديب مي نگاريم، الا اين كه در بعضي جاها تغيير عبارت داده، به لساني و اضح تر بيان مي كنيم و از نقل عبارات عربيه در مي گذريم.





[تاريخ مدنيت يافتن قم ]

شهر قم بنا به اشهر اقوال، از بلاد اسلامي است؛ يعني بعد از ظهور اسلام، اين مكان به رتبه مدنيت رسيده است و الاّ قبل از اسلام، مشتمل بر چندين حصار و مزارع و قري بوده است.



و بعضي را عقيده بر اين است كه قبل از اسلام هم اين مكان شهر بوده است. حمدالله مستوفي(15) صاحب نزهةالقلوب(16) و صاحب كتاب آثارالادهار(17) هم، بر اين عقيده مي باشند كه قم قبل از اسلام از بلاد عجم بوده است. اگرچه، بعضي، احاديث ضعيفه را مي توان مؤيد اين قول قرار داد، لكن بعضي مطالب تاريخيه و پاره اي آثار ظاهريه حاكي از اين است كه قم از بلاد اسلامي است.



اين كه مورخين اسلام، ساختن اين شهر را نسبت به طهمورث ديوبند(18) يا يكي از سلاطين پيشدادي(19) مي دهند، خالي از صحت است. شهري را كه آنها بنا كنند و مكاني كه از آن عهد جزو بلاد باشد، آن قدر آثار عتيقه و اشياء عجبيه بايد از آن جا انكشاف بشود كه هيچ جاي شبهه و ترديد نماند. در كوه بيستون(20)، تمثال داريوش از سلاطين اشكاني را كه در آن جا حجّاري كرده اند، به خط ميخي، اسامي بلاد ايران، كه در تصرف داريوش بوده است، نگاشته اند؛ چنانچه ري را «راگا» مي نويسد؛ به هيچ وجه در آن جا اسم شهر قم يا جايي را كه مناسب اين مكان باشد، ذكر نمي كند. صورت اصل و ترجمه «الغبارات»(21) در تاريخ «جام جم» و ساير كتب ضبط است. اگر قم از بناهاي يكي از سلاطين پيشدادي يا كياني(22) بود، البته در كوه بيستون، در ثبت متصرفات داريوش، ذكري هم از اين مكان شده بود.



مورّخين عرب، اين مكان را جزو بلاد «جبال»(23) ناميده اند و مورخين قديم عجم، اين جا را «مِدي»(24) گفته اند و در «تورات» اين مكان را به اسم «ماداي» ضبط كرده اند. و «ماداي» و «مدي» مشتق از «مِد» مي باشد كه پيشداديان را «سلاطين مد» مي گويند و اهل ايران را كليتاً، مورخين فرنگ، از طايفه «مِد» مي دانند كه آنها قبل از «آريان» بوده اند كه ايران را مشتق و منسوب به همان آريان مي دانند. و اين مكان را به همان اسم طايفه و مد در تورات، «ماداي» نوشته اند، لكن شهريت نداشته است.



[قول ]اشخاصي كه معتقد شده اند بر اين كه قم بعد از اسلام، به درجه مدنيت رسيده است، بهتر از ساير اقوال است.



و «ياقوت حموي»(25) صاحب «معجم البلدان»(26) داراي همين عقيده است. وي مي گويد قم از شهرهاي قبل از اسلام نبوده است. طلحة بن اللاحوص الاشعري با جماعتي از اشعريين در عهد حجاج بن يوسف، قهراً و تعرّضاً از عرب به عجم آمده، درين سرزمين منزل كردند و در اين جا هفت قراي معتبره بود كه قريه «كُمندان» از همه بزرگ تر بود و آن امكنه را به اسم «كمندان» مي خواندند، «الف و نون» زايده را از آخر، انداختند و آن را مخفف نمودند و ميم را مشدّد ساخته، كاف را به جهت تعريب بدل به قاف كردند و اين شهر را به نام «قم» ناميدند.



صحت قول صاحب «معجم البلدان» به درجه يقين است و كنون هم در نزديكي شهر مزرعه اي است كه آن را كميدان مي گويند. و كميدان همان كمندان است كه «ياقوت حموي» به جاي «ياء» «نون» ضبط كرده است.



اشعريين درين شهر، خيلي آثار خوب بنا كردند و همت گماشتند تا اين مكان را به درجه مدنيت رسانيدند. مذهب تشيّع را رواج دادند و گبرها را طرد كردند. قبور اشعريين كنون هم در قم، بيرون دروازه موجود است كه در سر قبر آنها، گنبدهاي بلند مخروطي، سرپا شده است. همين قدر معين است كه در عهد حجاج بن يوسف ثقفي، قم رو به ترقي و آباداني گذاشته است. بعضي كه قم را از شهرهاي قديم مي دانند، مي گويند بعد از اندراس و انغماس اين شهر، حجاج اين جا را مرمت كرده و باره شهر را به حكم و اشاره او كشيده اند.





[رودخانه اناربار]

رودخانه اي كه در كنار شهر مي گذرد و اهالي از آب آن مشروب مي شوند، اندكي طعم شوري دارد. همه وقت، آن رودخانه جاري و مزارع را آب مي دهد.



«حمد الله مستوفي» اصل رودخانه قم را از گلپايگان مي داند. و در بعضي از فصول آب آن كم مي شود. جميع حومه و دهات دور شهر، مزارعشان از اين آب بر مي دارند. و خالصه(27) شمس آباد كه دو فرسخي شهر است و لامحاله دو فرسخ خاك زراعت كاري دارد، از آب اين رودخانه سيراب مي گردد.



هركس در سال مباشر و ميراب(28) تقسيم آب اين رودخانه شود، صدو پنجاه تومان به حكومت، تفاوت عمل(29) و تعارف مي دهد و خود از مداخل اين رودخانه، به سهولت گذراني مي نمايد.



اين رودخانه از سمت غربي قم جاري است، سرچشمه اش از زردكوه بختياري است. از گلپايگان و كمره و محلات و بعضي قراي توابع عراق گذشته، به قم مي آيد و دهات حول و حوش را مشروب ساخته، به قمرود(30)، از توابع قم مي آيد كه در آن جا «نُصيريان»(31) مسكن دارند. و فاضل آب آن، كنون به بحيره حوض سلطان (درياچه جديد ساوه) مي ريزد و جزو درياچه مي شود. و سابقاً فاضل آب اين رودخانه در كوير مسيله مي ريخت و در آنجا فرو مي رفت.



اين رودخانه در هرجا گويا اسم مخصوص دارد، در قم معروف به «اناربار» است و جهت آن است كه هنگام طغيان آب اين رودخانه در قم، وقتي مي شود كه گل هاي انار به بار آمده است. چون هواي قم گرم است، در بهار، گل انار آن جا زود به دست مي آيد و همان اوقات زمان طغيان آب رودها است، لهذا اين رودخانه در قم معروف به «انار بار» است و در ساير امكنه اسامي اين رودخانه از اين قرار است: «گل افشان»، «لعل ور»، «لعل بار»، «لعل رود»، «قديم رود». اين رودخانه آبش در همه جا شيرين و گوارا است. چون به خاك قم مي رسد و زمين آن جا نمكزار است، به تدريج مزه آب تغيير مي كند و به جايي مي رسد كه به شوري مبدل مي شود، و شيريني خربزه قم و شوري تَهِ آن، به همين واسطه است كه از آب اين رودخانه مشروب مي شود.



اهل شهر قم از همين آب به خانه هاي خود برده، سيراب مي شوند و در خود شهر جز آب قنات «ناصري» و آب قنات مسمّي به «خير و عطاء» كه باني آن ميرزا ابوالقاسم، حاكم سابق قم است، ديگر آب قناتي ندارند و بايد از آب رودخانه مشروب شوند. و ميرزا ابوالقاسم همان است [كه ] صدر اعظم اصفهاني او را از خاقان مغفور خريد و انواع اذيت ها نمود. و شرح آن قنات هم در چند جز و بعد نوشته مي شود.





[نهرهاي رودخانه اناربار]

انهار قم كه از رودخانه آب بر مي دارد و به مزارع و باغات بيرون شهر قسمت مي شود. در وقت آبادي، مجوسيان چهل نهر از رودخانه حفر نموده و به چهل قلعه خود مي بردند. و قسمت آن ها به اصطلاح آن زمان «مستقه»(32) بوده، هر مستقه معياري از آب گرفته بودند كه آب رودخانه پيمايش نموده، درين زمان معلوم نيست كه مقدار مستقه چه بوده است. و اصطلاح حاليه، براي تقسيم آب رودخانه «خروار شمار» است. در وقت مميزي، مرحوم ميرزا باباي آشتياني مقسمي قرار داده بود كه از رودخانه هشتصد و بيست خروار آب بدون ماليات از براي شرب اهل شهر و بيوتات ولايت باشد و از براي موقوفات سركار فيض آثار فاطمه معصومه بنت موسي بن جعفر - عليها و علي آبائها السلام - و ساير بقاع متبركه، آبي به قدر كفاف كه از طومار تقسيم آب رودخانه ثبت است، ملاحظه نمود. و باقي آب رودخانه را از قرار ماليات باغات، توماني پنج خروار آب داد.



و مزروعات را از قرار خرواري جنس ماليات، شش خروار آب داده بود كه تمام مآخذ قسمت آب رودخانه به بيست و دو هزار قسمت مي شد تا آن كه شمس آباد(33) خالصه، دو فرسخي شهر كه از قنات خود مشروب مي شد، خرابي در قنات آن پيدا شد؛ در عهد حكومت امين الدوله عبدالله خان اصفهاني، پسر مرحوم حاجي محمدحسين خان، صدر اعظم اصفهاني كه حاكم قم و مالك شمس آباد بود، به حكم حكومتي هزار و هشتصد خروار آب از رودخانه جدا كرده، شمش آباد برد و قرار داد كه بعد از فتح آب قنات، موقوف دارد، بعد از مرمت قنات، به حكم حكومتي، بردن آب را باز موقوف نكرد تا آن كه شمس آباد به جهتي از جهات، خالصه ديوان شد؛ آن هزار و هشتصد خروار آب رودخانه معمول شد كه به شمس آباد برده شود، بعد به واسطه شاه آباد و كمال آباد و اظهار بعضي علما و اعيان شهر بر قسمت آب افزوده شد. مقسم آب به سي و يك هزار و پانصد خروار قرارگرفت. و قنات شمس آباد كنوني مخروبه است و آب رودخانه را مي برد، قنات آن را اگر داير كنند، محتاج به آب رودخانه نيست.



در جهان، ملكي بهتر از شمس آباد نيست، چهار و پنج آغش اراضي دارد كه هر پنج سال يك بار نوبت زراعت آن جا مي شود. جوزق(34) و جو و گندم و كرچك به عمل مي آيد. قلعه آن خراب شده، سكنه ندارد، زارعين از شهر به آن جا مي روند و زراعت مي نمايند.



خلاصه بين مورخين در باب قم اختلاف است كه آيا آن جا از شهرهاي قبل از اسلام است و يا از بلاد بعد از اسلام است. و برفرض اين كه از شهرهاي بعد از اسلام باشد، باز اختلاف است كه آيا بناي اين شهر در سنه هشتاد و سه هجري به دست اصحاب عبدالرحمن بن محمد بن الاشعث بوده است يا تاريخ بناي اين شهر در دويست و سه سال بعد از هجرت واقع شده است. صاحب لباب التواريخ(35) به قول اول اعتماد كرده، بناي اين شهر را در سنه هشتاد و سه دانسته است كه در عهد حجاج مي شود. و قول ثالثي هست كه صاحب كتاب الفتوح(36) بر آن رفته است و مي گويد در عهد عمر، ابوموسي اشعري بعد از فتح نهاوند و اهواز به قم آمد و آنجا را محاصره كرد و فتح نمود، يا آن كه احنف بن قيس، نايب ابوموسي آن جا را فتح كرده است و اين واقعه را در ضمن وقايع سنه بيست و سه هجري نگاشته است. به هر حال، همين قدر محقق است كه قبل از سنه دويست و سه، اين مكان شهر بوده است. و اين قول خلاف است كه بناي آن جا را در دويست و سه هجري مي داند. و ممكن است كه در آن سنه، يك مرمت باطرح جديدي در قم شده باشد و به اين جهت بناي آن جا را در آن سال دانسته اند.



اما مذهب حق اين است كه اين شهر از شهرهاي اسلامي است و قبل از اسلام به درجه مدنيت نرسيده است. لكن بنا به تفصيلي كه بعد مي نويسيم اين سرزمين مطمح نظر سلاطين پيشداديان يا كيانيان شده، به آبادي قراي اين جا همت گماشته اند و مثل بلوك بزرگي فرّخش كرده اند، و رعايا در آن جا جمع شده اند، لكن در زمان اسلام، اشعريين كه در عهد حجاج به اين جا آمده اند، بر مدنيت اين جا اهتمامي نموده اند، جزو بلادش نموده اند، چون مطمح نظر سلاطين عجم شده است، مورخين اشتباهي كرده، گمان نموده اند كه اين مكان قبل از اسلام، شهر بوده است.




پاورقي



1) موقع: جايگاه، موقعيت. همان مدرك.

در واقع، منظور نويسنده اين است كه به حيث مراحل خلوص و عرفان به جايگاه و رتبه اي رسيده بود كه عناد و لجاج با آن ممكن نبود.

2) سرداب: اطاقي كه در زمين سازند براي استفاده از خنكي آن در تابستان. «فرهنگ معين».

3) پاشير: زيرزمين خرد كه شير آب انبار بر ديوار آن نصب شده است، گودال پاي شير آب انبار، آن جاي از آب انبار كه آب از شير گيرند، كليه بناي مجاور شير. همان مدرك

4) به حساب ابجد مي شود 1040.

5) درياچه ساوه» يا «درياچه قم» يا «درياچه حوض سلطان» به طول 80 كيلومتر و عرض 30 كيلومتر مي باشد و آن در گودال و پست ترين قسمت دشت تهران، قم و ساوه قرار داردآب آن به علت هواي متغيير نجد مركزي، اغلب تغيير مي كند و سطح درياچه كم و زياد مي شود. كمترين وسعت اين درياچه 2400 كيلومتر مي باشد. آب آن شور و تلخ است. سواحل آن غالباً باتلاقي و تا مساحت 20 كيلومتر از رسوب نمك پوشيده شده است. همان مدرك .

6) غور: زمين پست. همان مدرك.

7) نجده: زمين بلند. همان مدرك.

8) رودخانه اناربار: يا رود قم، شعب آن از گلپايگان و خمين سرچشمه گرفته، پس از گذشتن از راهي طولاني از كنار شهر قم مي گذرد و به درياچه «حوض سلطان» مي ريزد. همان مدرك .

9) باره: ديوار قلعه، حصار. همان مدرك.

10) رخوه: سستي، ست، همان مدرك.

11) تنقيه: پاك كردن، لاي روبي قنات. همان مدرك .

12) آجل: به معني تخته پاره و چوبهاي قوي است كه از درخت كنده، از براي بستن نهر فراهم آورند.(غ)

13) امور حكومت قم و ساوه از اهتمامات و حُسن ترتيبات اميرزاده، علي نقي ميرزا حكمران، قرين آراستگي و انتظام كامل است. آب رودخانه قم، چندي قبل طغيان كرده، سدّ باغ ريگ كه از طرف طول شهر واقع است، خراب شد و آب به باغات دور شهر قدري تعدّي كرده، نزديك شد، داخل شهر شود و تمام چشمه هاي پل [احتمالاً پل دلاّك منظور است ] را تا روي پل آب گرفت.

اهل شهر متزلزل و مضطرب شده، شب، خواب نداشتند. اگر يك باران ديگر باريده بود، واقعاً شهر را ويران مي كرد. اميرزاده حكمران، جمعي را از نوكر حكومت و معماران و عمله و بّنا گماشته و مبلغي معتد، تنخواه داد، اسباب بستن سدّ را فراهم آورده و شخص خود معزي اليه، نيز اهتمام مخصوص، بلكه همه روز، سركشي و مراقبت نموده تا سدّ را با استحكام بستند و در چهار موضع كه خرابي كلي به هم رسانيده بود، مرمت خوبي كردند، عموم مردم آسوده و شاكر شدند. «روزنامه ايران» چهارشنبه، هشتم رمضان المبارك 1304 ه .ق. شماره 629، ص 4.

14) بلوك: ناحيه اي شامل چند قريه و ده، دهستان. «فرهنگ معين».

15) حمد الله مستوفي: مورخ و جغرافي دان معروف ايران (متوفاي 750 ه .ق.) كه از نژاد عرب بود و سلسله نسب خود را به حربن يزيد رياحي مي رساند؛ ولي افراد خاندان او ساليان دراز در قزوين، سكونت داشتند. وي صحبت دانشمندان را درك مي كرد و مخصوصاً از مصاحبت رشيدالدين، در مباحث علمي، خاصه تاريخ بهره مند مي شد. آثار او عبارت است از: تاريخ گزيده، ظفرنامه به سياق شاهنامه و نزهةالقلوب. آرامگاه وي در قزوين است. همان مدرك .

16) نزهةالقلوب: كتاب مهمي است در علوم جغرافيا و هيئت و شرح بلاد و راه هاي ايران، تأليف حمدالله مستوفي قزويني كه مشتمل بر يك مقدمه و سه مقاله و يك خاتمه است. و در آن از علم فلك و اجرام سماويه و ربع مسكون و مواليد ثلاث و نوع بشر بحث مي كند. در مقاله سوم به شرح درباره حرمين شريفين و بيت المقدس و بلاد ايران و عراق عرب و آسياي صغير و ممالك هم جوار ايران مي پردازد. فاتحه كتاب در شرح عجايب عالم به ويژه ايران است. و كتاب به انگليسي ترجمه شده است. همان مدرك.

17) كتابي تحت عنوان «آثار الادهار» يافت نشد.

18) طهمورث: ملقب به «ديوبند» نام يكي از پادشاهان سلسله داستاني پيشدادي است. همان مدرك.

19) پيشداد: يعني اولين كسي كه واضع قوانين عدالت بود كه در اوستا، لقب هوشنگ است؛ چون نخستين واضع مباني عدالت است. در روايات ملي ما عنوان هريك از پادشاهان سلسله داستاني پيشداديان (اولين سلسله پادشاهي افسانه اي ايران) است. همان مدرك.

20) بيستون، كوهي است در مجاورت دهكده بيستون در دهستان چمچال، بخش صحنه، مسلط بردشت، در كنار جاده كرمانشاه به همدان. و آن به واسطه حجاريها و كتيبه هاي داريوش بزرگ اهميت جهاني دارد. «فرهنگ معين».

21) الغبارات: جمع غبار، عنوان نوعي خط است كه بسيار نازك و باريك است. اين خط را «قلم جناح» نيز نامند و نامه هايي را كه با كبوتر فرستاده مي شد، به اين خط مي نوشتند. همان مدرك.

احتمالاً در اينجا منظور نويسنده، نوشته هاي روي كوه بيستون است.

22) كياني: دومين سلسله پادشاهي از دوره افسانه اي ايران. «كريستن سن» و گروهي ديگر، به استناد «اوستا» و داستانهاي ملي و ديني ساساني، معتقدند كه تاريخ كيانيان واقعي است و بر مبناي اساطيري استوار نيست. همان مدرك.

23) جبال: در قديم، نام منطقه وسيعي از مركز و مغرب ايران كه از مشرق به خراسان و از مغرب به آذربايجان و از شمال به كوه هاي البرز و از جنوب به فارس و خوزستان محدود بود. آب و هواي اين ناحيه بسيار لطيف و مردم آن از نظر جسم سالم و صورت نيكو، شهرت داشته اند. به طور كلي، جبال شامل: اصفهان، كاشان، ساوه، لرستان، همدان، قزوين، زنجان تا كرمانشاهان بوده است. همان مدرك.

24) مِدي (ماد): نام قديم ناحيه اي از ايران بين جبال زاگرس و كوير نمك كه قوم ماد، در آن سلسله پادشاهي ماد را تشكيل دادند. در تاريخ از دو ماد نام به ميان آمده:

1. ماد بزرگ يا عراق عجم؛

2. ماد كوچك يا آذربايجان. همان مدرك.

25) ياقوت حموي: شهاب الدين ابوعبدالله حموي بغدادي از ادبا و لغويان اوايل قرن هفتم هجري است. همان مدرك.

26) معجم البلدان: دوره كتابي است در جغرافيا و ذكر شهرها و اماكن، اثر «ياقوت حموي». همان مدرك.

27) خالصه: زمين متعلق به دولت، زميني كه ارباب آن را از تقسيم ميان دهقانان و به اصطلاح، پشك انداختن مستثني مي دارد و خود رأساً آن را زراعت مي كند. همان مدرك.

28) ميرآب: ميرِ آب، كسي كه متصدي تقسيم آب مشترك است و آب را به خانه ها،باغها، مزارع و غيره مي رساند، آبيار. همان مدرك.

29) تفاوت عمل: عوارضي كه ديوانيان گذشته از مقدار ماليات تقويم شده براي تأمين مخارج خود وصول مي كردند. (قاجاريه) همان مدرك.

30) قمرود: قصبه مركزي دهستان قمرود، بخش مركزي شهرستان قم، واقع در 18 هزارگزي شمال خاور قم. موقع آن جلگه و هواي آن معتدل است. آبآن از قنات و فاضل آب رود قم و محصول آن غلات، پنبه و انار است. قمرود در قديم بيش از حال اهميت داشته و راه عمومي تهران بوده است. در حدود دو سوم ساكنين آن صوفي هستند و شارب خود را نمي زنند و عادت به خصوصي دارند كه از اظهار آن خودداري و در حفظ اسرار خود ساعي هستند. «فرهنگ دهخدا».

31) نصيريان، متكلمان شيعه و سني درباره نصيريه و عقايد آنان مطالب متناقض نوشته اند. از نوشته بعضي از قدما و متكلمان چنين بر مي آيد كه اين فرقه از پيروان «عبدالله بن سبا» هستند و بعضي آنان را از فرقه زيديه به شمار مي آورند. بعضي نوشته اند فرقه اي از غلاة شيعه اند و معتقدند كه حق تعالي در ذات اميرالمؤمنين علي(ع) حلول كرد. «فرهنگ معين».

32) مستقه: مقياس آب. «فرهنگ معين».

33) شمس آباد: ده، بخش جعفرآباد شهرستان قم، قم 333 درجه، 25 كيلومتر ارتفاع، حدود 890 متر، گرم و خشك، 8 كيلومتر جنوب غربي منظريه. «گيتاشناسي ايران».

34) جوزق: جوزقه، غوزه باز شده پنبه رسمي كه هنوز وش را از آن بيرون نياورده باشند. «فرهنگ معين».

35) لباب التواريخ: (در معين لب التواريخ آمده) تأليف يحيي بن عبداللطيف قنديني كه در عهد صفويه، نگاشته است. همان مدرك.

36) الفتوح: «الفتوح»، كتابي است تاريخي، تأليف محمد بن علي بن اعثم كوفي، ترجمه محمد بن احمد مستوفي هروي و غلام رضا مجد كه توسط انتشارات علمي و فرهنگي به چاپ رسيده است.