مقدمه






حمد و سپاس خداوند رحمان را كه همه حمدها متوجه اوست و درود و سلام بر محمد و اهل بيت پاكش عليه و عليهم التحية و السلام.



كتاب حاضر، «سفرنامه قم» اثر غلام حسين اديب، ملقب به «افضل الملك» و مشهور به «اديب كرماني» (1348 - 1279 ه .ق.) است كه در سال 1334 ه .ق. به رشته تحرير در آمده است؛ چنان كه در مورد اديب نگاشته اند، وي از كارگزاران باسواد دوره قاجار بوده است و بر اساس بيان تذكره نويسان، در رشته هاي مختلف علم، چون: حكمت، اصول، فقه، عروض و... دانش آموخته و سمتهاي مختلفي چون پيشكاري، تحويلداري، نويسندگي، حكومت، استيفاء و... را در طول سالهاي زندگي اش به عهده داشته است.



اديب، اهل قلم بوده و علاوه بر كار ترجمه در دارالتأليف، آثاري از جمله: ركن الاسفار، افضل التواريخ، سحر سامري و سفرنامه ناصري، تاريخ و جغرافياي قم، تاريخ صدور قاجاريه، صدرالتواريخ، سفرنامه خراسان و كرمان، كراسه المعي، ظفرنامه عضدي، و سفرنامه قم - كه اكثر آنها جنبه تاريخي دارد - از او باقي مانده است.(1)



از ميان اين آثار «سفرنامه قم» از طرف «كنگره بزرگداشت شخصيت حضرت فاطمه معصومه عليها السلام و مكانت فرهنگي قم» جهت تصحيح و چاپ انتخاب گرديد.



ويژگي اغلب سفرنامه ها در اين است كه وضعيت مناطق مورد سير نويسنده، به لحاظ تاريخي و جغرافيايي با جزيي نگري، مطرح مي گردد. و به اين ترتيب، سفرنامه ها منابع خوبي براي بررسي پيشينه تاريخي و جغرافيايي مناطق مختلف هستند كه از همين اطلاعات، در موارد بسيار مي توان، براي تحليل و بررسي مسايل فرهنگي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي آن مناطق در آن مقطع زماني، بهره جست. افزون بر اينكه در خود سفرنامه ها نيز، اغلب به اين دسته از مسايل ولو به طور ضمني و غير مستقيم اشاره گرديده است.



البته بديهي است كه نويسندگان وابسته به حكومت كه دست به نوشتن سفرنامه زده اند - چنان كه از مطالعه اين گونه سفرنامه ها روشن مي شود - در اغلب موارد تمام حقايق را بيان نكرده اند و با پنهان كردن برخي مطالب يا اغراق در بيان يك واقعه يا توصيف يك شخصيت، به حاكم زمان خود، خوش خدمتي نموده اند و يا به بيان «افضل الملك» حق مواجبي را كه مي گرفته اند، ادا كرده اند؛ چنان كه در حاشيه اين كتاب مرقوم كرده است:



«به قدر اين كه ما از اين دولت مواجب مي بريم، بايد در نوشته هاي خود، اوصاف آنها را ذكر كنيم»!



اين كلام «اديب» نشان مي دهد كه اين سفرنامه نيز از اين نقص خالي نيست و آنچه در وصف شخصيت يا عملكرد رجال سياسي و دولتي ذكر شده، خالي از اغراق و دور از جلب رضايت ايشان نمي باشد. ولي با اين حال، دقت و تأمّل در همين نكته و هم چنين بسياري از فرازهاي اين سفرنامه مي تواند فضاي سياسي، فرهنگي و... آن روز كشور و از جمله «قم» را به تصوير بكشد.



فايده ديگر سفرنامه ها - به ويژه سفرنامه هاي دولتي - اين است كه گاه، به شخصيتهايي اشاره مي كنند كه با وجود به عهده داشتن مسؤوليتهاي اجرايي و تأثير در كيفيت اداره امور مردم يك منطقه از كشور، به خاطر كم رنگ بودن نقش و محدود بودن مسؤوليتشان، در كتب تاريخي كه معمولاً به موضوعات كلان مي پردازند، كمتر به آنها توجه شده و يا توجه نشده است.



و نكته ديگر اينكه با دقت و مطالعه اين سفرنامه ها مي توان تا حدودي به ميزان حضور دين و چگونگي آن در جامعه و حكومت آن دوره، دست يافت.



به اين ترتيب، ضرورت و اهميّت چاپ و انتشار سفرنامه ها عموماً و «سفرنامه قم» - باتوجه به ارتباطش با هدف كنگره - خصوصاً، روشن است.



اين كتاب از روي تنها نسخه به دست آمده از آن، كه مربوط به كتابخانه مجلس شوراي اسلامي است، تنظيم گرديد. اين نسخه در 473 صفحه، به قطع خشتي و به خط شكسته و نستعليق مي باشد و چنانچه خود «اديب كرماني» در آغاز، اشاره نموده به خطّ خود اوست.



«سفرنامه قم» در حقيقت، گزارش سفر «محمدتقي ركن الدوله» است كه به سال 1309 ه .ق. جهت به دست گرفتن حكومت فارس، از تهران به سمت شيراز حركت كرد و فرزندانش در اين سفر او را همراهي كردند.



افضل الملك، اين سفرنامه را از زبان فرزند ارشد وي، اسدالله ميرزا، نقل نموده است. به عبارت ديگر، غلام حسين خان اديب اصلاً در اين سفر حضور نداشته است، بلكه اطلاعاتي را كه در مورد قم و منازل بين راه تهران تا قم، جمع آوري كرده بوده به خاطرات اسدالله ميرزا در سفر از شهر تهران تا قم، اضافه نموده و اين سفرنامه را از زبان او نقل و نگارش كرده است.



كتاب توسط نويسنده، در سي جزء تنظيم شده است. بعد از بيان جريان سفر از تهران تا قم، بحث را با تاريخ قم آغاز و سپس به ترتيب به امام زادگان، مساجد، مدارس، ايلات، معارف، حكام، باغات، مزارع، قراء، بلوكات و چم هاي شهر قم پرداخته است. و در ضمن اين مباحث، گاه به تناسب، به يك بررسي علمي يا ذكر يك واقعه و... دست زده است.



با اين وجود، در بسياري مواقع مباحث به هم آميخته شده و در ضمن يك موضوع به موضوعي ديگر اشاره شده است؛ لذا بدون فصل بندي، در حد امكان، كتاب فهرست بندي شد تا استفاده از آن براي خوانندگان آسان تر شود.



نكته ديگر آن كه جهت سهولت مطالعه، در مورد برخي اشخاص، اماكن و لغات، توضيحي در پاروقي ذكر گرديد.



اميد آن كه اين تلاش مورد قبول درگاه الهي واقع شود و جامعه علمي آن را پذيراباشد.



در انتها، اضافه مي كنم كه سفرنامه ديگري به نام «سفرنامه قم» اثر حسين پياده نظام در دست است كه شرح خيالي سفر پر رنج تاجري است به نام حاجي محمد فاضلي از تهران به قم جهت پيوستن به خانواده و حركت به سمت عتبات عاليات و كربلاي معلا، ولي مشكلات زيادي كه در راه پيش مي آيد، اين سفر 24 ساعته را تبديل به سفري چند روزه مي كند و البته در سفرنامه روشن نمي شود كه حاجي، چه زمان به قم مي رسد. در هر حال، اين سفرنامه، خالي از هر نوع نكته تاريخي و... است و به همين اشاره به آن اكتفا مي كنيم.



ولله الحمد كلّه



هفتم رمضان المبارك 1425 ه .ق.



اوّل آبان 1383 ه .ش.



زهرا اردستاني



اشاره



اين نسخه، سفرنامه من است به قم كه در سنه هزار و سيصد و سي و چهار در آن جا، پيشكار حكومتي بودم، و ياد داشت ها را ضبط كردم. بعد محض تشويق فرزندان شاهزاده محمدتقي ميرزاي ركن الدوله(2) آن مطالب را به اسم اميرزاده اعظم، اسدالله ميرزا(3) كه بعد، جلال السلطان، لقب يافته، بنگاشتم. وي به من، مبلغي پول داد؛ بعد از اين، شوق افتاد، ديگر شرح كاشان تا فارس [را] ننگاشتم. و اين اميرزاده ذوق ژغرافي نويسي و تاريخ نگاري پيدا نكرد.



اين جزوه ها خط خود من است كه با بودن وبا مي نوشتم. يك نسخه از اين رو،[كه ]به خط كاتب نوشته شد، در كتابخانه سركار حشمةالسلطان فرزند شاهزاده، علي نقي ميرزاي ركن الدوله(4)، والي سابق كرمانشاهان و خراسان و كرمان و بروجرد و عربستان،(5) موجود است.



حررّه العبد ميرزا غلام حسين خان افضل الملك



مستوفي ديوان زندي. هزار و سيصد و سي و چهار در طهران



ديباچه



بسم الله الرحمن الرحيم



افتتاح سخن سرايي به نام فرمانفرمايي سزاست كه بدون شير(6)، كارها را به نظم آرد و بدون وزير، اركان ملك را به تقويم رساند؛ قادري است كه هر مغلوبي را نصير كند؛ و قاهري است كه هر گردنكشي را به زير آورد؛ مقومي است كه تقويم انسان نمايد، و معدّلي است كه تعديل آخشيجان(7) فرمايد؛ حاكم عادلي است كه سيد قرشي را به تظلم عبد حبشي كيفر دهد؛ و رازق باذلي است كه جيره و مرسوم روزي خواران را به خطاي منكر نبرد؛ كفيل ارزاق انام است و وكيل مصالح خاص و عام. عمل به جزء كند، «فلايشغله شأن عن شأنٍ»، خود را در همه جا جلوه دهد و لايدرك بالعيان؛



و صلوات و سلام بر نبيّ و وليّ او «محمد» و «علي» كه تقي الصفات و نقي الذات(8) بوده، مرآت حقايق الهي و مصحف(9) رقايق نامتناهيند.



و بعد، درين زمان خجسته اوان كه اريكه سلطنت ايران به نفس نفيس مهرگان اعلي حضرت، قدر قدرت اقدس، ظل الله، ناصرالدين شاه قاجار - خلدّ الله -(10) ملكه پاينده؛ و مسند وزارت عظمي به وجود حضرت مستطاب، اجل اشرف افخم، آقا ميرزا علي اصغرخان، امين السلطان(11) برزانده است، رأي ملوكانه چنان اقتضاء كرد كه برادر والاگهر خود يعني؛ خداوندگار اعظم بندگان، حضرت مستطاب اشرف امجد افخم والا شاهزاده، محمدتقي ميرزاي ركن الدوله را به ايالت فارس، روانه فرمايند كه در آن سامان، عدل سلطاني را منتشر نمايند. و در آن بلدان، به لوازم جان نثاري و شرايط رعيت داري پردازند. و بروز اين مرحمت در منتصف اخير سنه هزار و سيصد و نه هجري به سال قمري واقع شد، كه ابتداي سال لوي ئيل(12) شمسي هزار و سيصد و نه مي شود و درين وقت كه اوان اعتدال ربيع و ابتداي سنه شمسي است، اين جانب در ركاب مبارك پدر والاگهر خود، مهرگان، حضرت مستطاب معظم له، فارِسِ ميدان ايالت فارس شده، به جاي مدح و ثنا، عمرو بقاي ملك الملوك و شمس الخواقين را از خداوند خواستارم و دعاي نهان را بهتر از مدح بيان مي شمارم.



درين سفر خجسته اثر، اين بنده، اسدالله ميرزا و برادر بزرگ ترم نصرالله ميرزا كه در جرگه فرزندان مهرگان حضرت مستطاب اشرف ايالت كبري - روحي فداه - به شمار مي آئيم و خود را در مقام ادب و حقيقت حال، كمترين چاكر و كهترين خادم بي مقدار پدر والاتبار مي دانيم، به خيال آن افتاديم كه اثري در روزگار گذاريم و تجارب و شرح حال مردم و جغرافياي ولايات را در صفحه اوراق به وديعه سپاريم، و فوايد اين كار بسي بسيار است كه ارباب هوش و تمدن، ملتفت نكات خفيّه بوده، ديگر محتاج به توضيح فوايد نيستيم. و از براي آنان كه از عالم انسانيت، بي خبرند، هرچه توضيح فوايد و شرح آثار كنيم و تشريح خواص تاريخ روزگار بنماييم، ايضاً ملتفت نخواهند شد و سعادت دو جهان را فقط در جلق و دلق مي دانند و نيك نامي و حفظ نوع و انسان پرستي و نشر تمدن و ترقيات را منحصر به ظلم زير دستان و حرص جمع كردن مال و نقض عهد و دو قولي و لئامت طبع و نپرداختن حقوق مردمان، پنداشته اند. خداوندا، تو را قادر مي دانم و مستجير مي شوم كه از اين صفات رذايله ام مجتنب نمايي و مرا به صفت عقل و عدل و بذل و درستكاري به ترقيات دنيا و آخرت نائل فرمايي.



خلاصه، يكي از خيرخواهان كه در صحبت او استفاضه ها كرده ام، چون از قصدم آگاه شد، بيش تر تشويق و تحريك كرد كه در نوشتن چنين سفرنامه، اقدام نموده، اوقات خود را مهمل و متروك نگذارم؛ لهذا با عدم فرصت و حالت مسافرت و نبودن بعضي كتب تاريخي و جغرافيايي درين سفر و به اختيار خود نبودن و از كسب اطلاعات و تحقيقات خارجه بازماندن، به تسويد اين اوراق همّت گماشته، در عنفوان جواني و ريحان زندگاني كه هركس به طلب نفس پردازد، اين بنده، وقت خود را مهمل نگذاشت.



محققين اين اوراق، برادر بزرگ ترم، نصرالله ميرزا و ديگر برادرانم: محمود ميرزا و رضاقلي ميرزا است و هريك از ما، به طور عموم يا خصوص، به كاري مشغول مي شويم؛ نواب نصرالله ميرزا در معاونت اين كتاب به جمع آوري حال گذشتگان و نقل اقوال مورخين مي پردازد و اين بنده در شرح حال حاليه بلدان بين راه و تحقيق دهات و طرز حالات ايالت و قانون حكمراني و احياء نام رجال و معاصرين مي پردازم.



شرح حال شعرا و جمع منشآت متفرقه و ضبط اشعار، مدايح و غيرها به محمود ميرزا موكول است، و چون رضاقلي ميرزا علاوه بر ذوق انشاء، در فن جغرافياي خارجه و داخله يدي طولا دارد، به شرح جميع امكنه و بلدان فارس و بلوكات و مساحت و عجايب و غرايب و نهرها و قنوات اين سامان مي پردازد. و اين بنده، علاوه بر اداي تكليفات خود، به تسويد تحقيقات ايشان پرداخته، تصحيح و امضاء و انشاء اين عمل را به عهده خود گرفته؛ در واقع، خود را فدايي برادران كرده، خويشتن را در معرض «من صنّف فقد استهدف»(13) در آورده ام. مقصود اين است كه هريك از اخوان گرام درين كار معاون يكديگر شده، با كثرت نواقص و عدم اسباب كه مددكار تأليف است به اين عمل مي پردازيم.



و شرح حال نواب اشرف والا، اميرزاده اعظم، علي نقي ميرزاي عين الملك(14) كه علاوه بر برادري سمت پدري به ما دارد، با شرح حال ساير اخوان حضار و همراهان سفر و نوكرها، در فصلي جداگانه مرقوم خواهد شد؛ و چهار تن كه تقريباً در سن مثل اركان اربعه، شبانه روز باهم محشوريم و علاوه بر اخوت، سمت رفاقت داريم، به نوشتن روزنامه سفر مي پردازيم و در ذكر اسامي اشخاص، عموماً ترك عنوان والقاب قبل از اسم كرده، فقط ذكر نام و لقب مي كنيم؛ و در ابتداي ذكر اسم هركس به اشهر عنوانات اكتفا مي كنيم، ولي يك - دو - سه تن را از اين قاعده مستثني ساخته، به اختيار، رسم ادب ورزيده، جميع عنوانات آنها را ذكر مي كنيم.



خداوندا! به تو استعانت جسته، اميداريم كه ما را از هواپرستي و خودپسندي و غرض ورزي و كينه توزي و فريه(15) بافي، دور ساخته؛ در اين سُفليه(16) حقيقت گوييم؛ با اقارب، الفت بورزيم و با اجانب كلفت نداشته باشيم. و نيز اميدواريم كه اين كتاب به آخر رسيده، در روزگار، يادگار بماند و ما به واسطه احياء نام ديگران و انتشار صفات حميده، در دو جهان، سالم و غانم باشيم.

پاورقي





1) براي آگاهي بيشتر از شرح زندگي «اديب كرماني» ر.ك: «شرح حال رجال ايران» مهدي بامداد؛ «مدينةالادب» محمدعلي مصاجي؛ مقدمه «افضل التواريخ» به كوشش منصور اتحاديه و سيروس سعدونديان؛ «سفرنامه خراسان و كرمان» به اهتمام قدرت الله روشني.

2) محمدتقي ميرزاي ركن الدوله، چهارمين پسر محمدشاه و برادر كوچك صلبي ناصرالدين شاه قاجار است و به شهرهاي تهران، زنجان، فارس (شيراز) و عمدتاً خراسان حكومت رانده است. وي مردي بي عرضه، رشوه گير و ظالم بوده است. «شرح حال رجال ايران، در قرن 12، 13 هجري» مهدي بامداد.

3) فرزند محمدتقي ميرزا ركن الدوله.

4) فرزند هشتم فتحعلي شاه، كه در شوال سال 1207 ه .ق. متولد شده است. وي از 16 سالگي تا فوت پدرش (1250 ه .ق.) به استثناي يكي - دو سال، بقيه مدت حاكم قزوين بوده است. وي در سال 1238 ه .ق. به جاي حسن علي ميرزا شجاع السلطنة، به حكومت خراسان تعيين، و ملقب به «قبةالسلطان» شد و از آنجا كه مردي راحت طلب و آسايش دوست بود، از عهده اداره خراسان و رام كردن خوانين آن خطه برنيامد و در سال 1239 ه .ق. به تهران آمده،استعفا نموده، با لقب «ركن الدوله» دوباره حاكم قزوين گرديد.

ديگر از نمونه ناتوانيهاي او اين است كه در سال 1243 ه .ق. با افراد خود يكي از محافظين شهر تبريز بود، ولي به محض نزديك شدن روسها به تبريز، به جاي دفاع، شهر را رها نمود و همين، زمينه سقوط تبريز و تسلط روسها بر آن گرديد.

بعد از فوت فتحعلي شاه، از ظل السلطان دفاع كرد و همين باعث غضب محمد شاه نسبت به او گرديد و به قلعه «اردبيل» فرستاده شد. از آن جا بعد از سه سال، گريخت و به دولت روسيه پناهنده شد. در نهايت، گوهرآغا، خواهر يكي از زنهاي فتحعلي شاه او و ديگر شاهزادگان فراري را از روسيه به اسلامبول فرستاد و ايشان به كمك محمدعلي پاشا به كربلا و كاظمين رفته و آلت دست انگليسيها گرديدند. «رجال دوره قاجار» حسين سعادت نوري؛ «شرح حال رجال ايران» مهدي بامداد.

5) عربستان، نام قديم خوزستان كنوني بوده است. «فرهنگ نامه تطبيقي نام هاي قديم و جديد جغرافياي ايران و نواحي مجاور» عليرضا چكنكي.

6) در القاب مرحوم شيرالملك، وزير سابق شيراز و قوام الملك، بيگلربيگ: بزرگ شهر، امير اميران. «فرهنگ معين» حاليه شيراز و نصيرالملك، رئيس دفتر و محاسبات و معدل الملك، از اعيان شيراز، درين ديباچه براعت استهلال به كار برده شده است و خالي از لطف نيست و نظام هم، جزء براعت است. (غ)

7) آخشيجان، جمع آخشيج [= آخشيگ ] به معناي عنصر، چهار آخشيج (عناصر اربعه). «فرهنگ معين».

8) تقي الصفات و نقي الذات، خالي از لطف نيست، اشاره به اسم مهرگان، حضرت والا - روحي فداه - و نواب اشرف والا، عين الملك است كه در محمدتقي و علي نقي اشاره شده است. (غ)

9) مرآت و مصحف در ديباچه سفرنامه، براي مسافر خالي از لطف نيست. (غ)

10) خلده الله» صحيح است، ولي در نسخه به همين صورت آمده است.

11) ميرزا علي اصغر خان امين السلطان، فرزند ابراهيم و جدش از ارامنه سلماس و نام او زال بود كه در يكي از دهات سلماس زندگي مي نمودند و در كيش عيسوي بودند. جدش زال در خانه اميرسليمان خان اعتضاد الدوله قاجار، به ظاهر اسلام مي آورد و به او زني مسلمان مي دهند. پسرش، ابراهيم خان، توسط برادرش اسكندر، سقاباشي، به آبدارخانه ناصرالدين شاه كه آن زمان وليعهد بوده، راه مي يابد؛ در حالي كه به «ابراهيم كچل» معروف بوده است و با زيركي و حيل، آهسته آهسته مناصب بالاتري را به دست مي آورد. بعد از او، علي اصغرخان، شغل پدر را به عهده گرفته، تا صدر اعظمي مي رسد و بعد از ناصرالدين شاه، با برخي فواصل در دربار باقي مي ماند.

امين السلطان در طول مدت صدارتش، خيانت بسياري به مملكت نموده است، از جمله نقش عمده او در دادن امتياز رويتر به انگليسيها و تأسيس بانك شاهنشاهي است. و براي ساكت كردن روسها در اعتراض به اين امتياز، قراردادي با دالغوركي سفير روس تنظيم مي كند كه سه فصل آن چنين است: 1- دادن امتياز راه شوسه تهران - انزلي به روسها؛ 2. دادن اختيار كشتيراني در تمام رودخانه هايي كه در خاك ايران است و به درياي خزر مي رود - از مصب تا منبع - به روسها؛ 3. ارائه سند معتبر به روسها مبني بر اينكه بعدها ايران هر امتيازي را خواست به ساير دول بدهد با اجازه روسها باشد.

ديگر از خيانتهاي او دادن امتياز انحصار دخانيات به انگليسيها بود و نقش عمده و تلاش براي براندازي مشروطه و... . وي در روز يكشنبه 8/6/1286 شمسي، به دست جواني در بيرون مجلس بهارستان كشته مي شود. «نخست وزيران ايران» احمد عبدالله پور، كانون انتشارات علمي؛ «سياستگران دوره قاجار» احمد خان ملك ساساني، انتشارات مگستان؛ «نخست وزيران ايران از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامي» باقر عاقلي، سازمان انتشارات جاويدان.

12) لوي ئيل: پنجمين سال از دوره دوازده ساله تركان و قبچاقيان و اويغوران، كه حكماي تركستان هر سال از اين دوره دوازده ساله را به نام حيواني منسوب مي كنند و احكام آنها را از خوي آن جانوران استنباط مي نمايند.

پس از استيلاي مغول، دوره دوازده ساله تركان در ايران رواج يافت. سالهاي مذكور از اين قرار است: 1. سيچقان ئيل (سال موش)؛ 2. اودئيل (سال گاو)؛ 3. پارس ئيل (سال پلنگ)؛ 4. توشقان ئيل (سال خرگوش)؛ 5. لوي ئيل (سال نهنگ)؛ 6. ئيلان ئيل (سال مار)؛ 7. يونت ئيل (سال اسب)؛ 8. قوي ئيل (سال گوسفند)؛ 9. پيچي ئيل (سال ميمون)؛ 10. تخاقوي ئيل (سال مرغ)؛ 11. ايت ئيل (سال سگ)؛ 12. تنگوزئيل (سال خوك).«فرهنگ معين» بخش تركيبات خارجي؛ «غياث اللغات» غياث الدين رامپوري.

لازم به ذكر است كه در زبان تركي به سال، «ئيل» گفته مي شود. و ديگر اينكه در زبان تركي امروزي بعضي از اين لغات تغيير يافته اند، مثلاً به موش، سيچان گفته مي شود و...ولي اسامي اين سالها به شكل اصطلاح به همين سبك در ميان اهل فن استعمال مي شود.

13) معناي لفظي آن يعني: هركس كتاب مي نويسد، خود را در معرض هدف قرار داده است. كنايه از اينكه هر نويسنده با نوشتن، خود را در معرض نقد و بررسي و گفتار ديگران قرار مي دهد.

14) علي نقي ميرزا، فرزند محمدتقي ميرزا ركن الدوله.

15) فريه: دروغ، بهتان، افترا. فرهنگ معين».

16) سُفليه، مؤنث سُفلي منسوب به سفل؛ زيرين، عالم سُفلي، دنيا. همان مدرك (در اينجا، به معناي دنياست).