1) منتجب الدين قمي (م 585 ق)


در اوائل سده ششم هجري قمري در خانداني رفيع و بلند مرتبه، كودكي چشم به جهان گشود. نام علي را براي او برگزيدند. كنيه اش نيز ابوالحسن شد، معروف به منتجب الدين؛ و منسوب به قم؛ و هم از اين رو قمي ناميده مي شد. نام پدرش عبيدالله بود، كه يكي از عالمان عصر خود به حساب مي آمد. چون اين پدر و فرزند در ري زندگي مي كردند، به آنان «رازي» هم مي گويند.



تاريخ طلوع اين ستاره تابناك شيعي را تمام مورخان در سال 505 ه .ق نوشته اند.



براي روشن شدن هرچه بيشتر زواياي علمي و روحي اين شخصيت تواناي جهان اسلام، به ذكر چند تن از اساتيد وي بسنده مي شود.



1. ابو الفتوح رازي



2. امين الاسلام طبرسي رَحِمَهُ الله



3. سيد فضل الله راوندي كاشاني



از آنجا كه منتجب الدين از دانشمندان پرمايه و نويسندگان بلند پايه بود، آثار گرانبهائي خلق كرد. و از خود به يادگار گذاشت، برخي از آثار منسوب به او عبارتند از: كتاب الفهرست؛ الاربعين؛ رسالة في اداء الفرائض لمن عليه القضاء؛ كتاب التحفة و تاريخ شهر ري.



به گفته مشهور دانشوران اسلامي سرانجام در سال 585 ه . ق روح مقدسش از عالم خاك به افلاك پركشيد؛ و قلب پاك او كه با عشق به خاندان علي عليه السلام مي طپيد، از كالبد جان به آشيان جانان شتافت.



2) عزالدين يحيي (م 592 ق)



غلامرضا گلي زواره



شرف الدين محمد كه در كتب شرح حال و نسب شناسي، با كنيه مرتضي مشهور است، در زمره سادات اهل فضل، راوي حديث و حامي فرهنگ و انديشه مي باشد. وي در مناطق مركزي ايران - خصوصاً ري و قم - نقابت (رياست عامه) سادات را بر عهده داشت و بر حسب مصالحي با وارد شدن در دستگاه زمامداران وقت يعني سلجوقيان با اعمال نفوذ خود به اصلاح امور شيعيان مي پرداخت. آن بزرگ مرد پيوند سببي هم با سلاطين اين سلسله برقرار كرده بود.



ايشان دختر خواجه نظام الملك طوسي را به همسري برگزيد؛ چنانكه ابوالحسن بيهقي نيز آن را بيان كرده است.



سيد شرف الدين محمد چندين دختر داشت، ولي از فرزند پسر محروم بود. پس از مدتي كه همسرش وجود عزالدين يحيي را در خويش احساس كرد و حامله گرديد، او نمي دانست كه اينك صاحب پسري خواهد شد؛ تا آن كه شبي سيّد شرف الدين در رؤياي صادقه حضرت رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم را مشاهده كرد؛ در عالم خواب خطاب به خاتم پيامبران گفت: «يا رسول الله، اين كودك را كه عيالم باردار اوست، چه نام نهم؟» آن مصطفاي الهي فرمود: «يحيي» چون نوزاد ديده به جهان گشود و چشم والدين به جمالش روشن گشت، نام يحيي را برايش برگزيدند. اما وقتي كه اين طفل بالندگي يافت و از شربت نوشين شهادت كامياب شد، پدر به رازي كه حضرت محمدصلي الله عليه وآله وسلم او را يحيي ناميد، پي برد. چه اين يحيي هم، چون يحيي فرزند زيد فجيعانه كشته شد.



يحيي در خانواده اي به رشد و شكوفايي رسيد كه جويبار فضيلت و معرفت از آن جاري بود، و پدري به تربيت او همت گماشت كه به قول سيد حسن صدر، از بزرگان سادات عراق به شمار رفته و نقابت سادات قم و ري، به عهده اش بود. او كه در فنون دانش هايي چون نحو، لغت، ادب، شعر، سيره و تاريخ انديشه ورزي صاحب نظر بود، خطبه ها، مكاتبات و نوشته هاي لطيفي از خود به يادگار گذاشته است. وي برخي نوشته هاي خود را در مسير سفر حج براي شيخ طوسي خوانده است. باخزري كه او را در سال 434ق ملاقات كرده او را به خوبي و معرفت ستوده است.



سيد عزالدين يحيي پس از گذراندن دوران نوجواني و جواني خويش همچون پدر و برخي اجدادش، راه معرفت را پيش گرفت و در طريق كسب كمالات گام نهاد. وي با پيمودن مسير تقوا به فضايل آراسته گرديد و با توانايي علمي و اخلاقي خود بر افزايش اقتدار جامعه تشيع اهتمام ورزيد و به حفظ ارزش هاي ملهم از قرآن و عترت پرداخت. او مقدسات ديني را پاس مي داشت و از پدرش مرتضي سيد شرف الدين محمد و از استادان حديثش روايت مي نمود.



از جمله فضايل اين سيد جليل، آن است كه دانشمند بزرگ و محدث نامي، فقيه آگاه وثقه ثبت معتمد، حافظ صدوق، شيخ منتجب الدين، كه استاد ارباب دانش و يگانه عصر خود بوده، كتاب فهرست را به در خواست عزالدين يحيي نگاشته است؛ زيرا به نظر او پس از شيخ طوسي جاي فهرستي اين چنين خالي بوده است. اين كتاب در ري تنظيم گرديد و حاوي اطلاعات مهمي درباره اوضاع عالمان شيعه در قرن پنجم و ششم هجري قمري مي باشد.



كتاب فهرست و ساير آثار منتجب الدين نشان مي دهد كه وي از دانشمندان نام آور توانمند تشيع بوده است. ناگفته نماند كه منتجب الدين كتاب الاربعين من الاربعين را، كه در ضمن آن چهل حديث در فضايل حضرت عليعليه السلام را از چهل نفر از راويان و اصحاب پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم نقل كرده، براي عزالدين يحيي تأليف كرده است.



مؤلف كتاب الحصون المنيعه پس از ستودن يحيي مي نويسد:



«سيد عزالدين علي فرزند سيد الامام ضياء الدين فضل الله حسيني راوندي، الحسيب وانسيب را به نام پر افتخار وي به نظم در آورد. بخت همچنان يارش بود و اقبال مدد كارش و پيوسته از مراتب عزت و اقتدار فرا مي رفت؛ تا آن كه روزگار چنانكه عادتش است، حال وي بگردانيد و كارش به شهادت انجاميد.



وقتي علاء الدين تكش خوارزمشاهي (568 - 596 ق)، همدان و سلسله جبال آن را به تصرف در آورد، حكومت آن را به قتلغ اينانچ سپرد. وي بيشتر اقطاع آن نواحي را به امرايش واگذار كرد و دو پسرش، يونس خان و محمدخان را براي ساماندهي امور، در آنجا باقي گذاشت. در اين هنگام خليفه عباسي، نزديك شدن او را خطرناك دانست و بدبيني دو جانبه عميقي ايجاد شد. با مرگ پسر شمله، مؤيد الدين بِن القصاب، وزير خليفه، خوزستان را تصرف كرد و در سال 591 .ق اين ولايت به قلمرو قتلغ اينانچ، كه باسمس الدين ميانچق - سپهسالار خوارزمي - به نزاع برخاسته بود، پيوست. سرانجام هر دوي آنان به جبال هجوم بردند و فرزند خوارزمشاه را، از همدان و ري به قومس و گرگان، عقب راندند.



بدين ترتيب وزير خليفه با ياري قتلغ اينانچ، كه ميانه اش با علاء الدين تكش برهم خورده بود، كرمانشاهان، آوه، ساوه وري را از يونس پسر تكش بگرفت و خوارزميان را تا خوار ري عقب نشاند.



«چون خوارزمشاه به سوي همدان رفت، وزيرش در اوائل شعبان اين سال مرده بود، بين لشكريان خليفه و سپاه او در نيمه شعبان نزاع در گرفت و افراد زيادي از طرفين كشته شدند. افراد خليفه شكست خوردند و غنايم زيادي از آنان به خوارزميان رسيد.»



از اين عبارات بر مي آيد كه عزالعين يحيي در سال 591 يا 592 .ق، كشته شده؛ زيرا پس از استيلاي تكش بر ري، دستور كشتن او صادر شده است.



بنا به تصريح مؤلف تاريخ طبرستان، عزالدين يحيي در شهرمقدس قم دفن شده است. لذا بقعه امامزاده يحيي در تهران، واقع در محله عودلاجان، خيابان 15 خرداد شرقي، كوي معروف به امامزاده يحيي كه داراي حرمي هشت ضلعي است، با عزالدين يحيي مناسبتي ندارد و عبارت منقوش بربدنه صندوق اين امامزاده با مشخصات نسبي اين سيد بزرگ، مطابقت ندارد، از مقبره واقعي عزالدين يحيي اطلاع كافي در دست نيست و تنها در برخي ذكر شده كه در سال 895 ق. عضد الدوله ملكشاه، صندوقي براي قبرش تهيه كرد.



3) شاذان بن جبرئيل قمي (قرن 6)



ابوالحسن ربّاني



در قرن ششم كودكي در خاندان جبرئيل بن اسماعيل، چشم به جهان گشود و شبستان زندگي آنها را روشنايي بخشيد. نام شاذان را بر او نهادند. با كنيه ابوالفضل، و لقب سديدالدين. او براي اينكه منسوب به شهر قم بود، قمي ناميده مي شود.



از سخن محقّق برجسته شيعه شيخ آقا بزرگ تهراني به دست مي آيد كه شاذان قمي تا سال 593 قمري در قيد حيات بوده است.



شاذان بن جبرئيل قمي در عصر خويش، به عنوان فقيهي برجسته و محدّثي توانا و پرمايه مطرح بوده است. تاريخ زندگي او به ما مي گويد كه وي در اواخر عمر خويش، در شهر مدينه، در جوار قبر مطهّر پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم رحل اقامت افكنده بود و در آنجا روزگار را سپري مي كرد. وي از محضر جمع فراواني از دانشوران بهره برد، كه به نام بعضي از آنان اشاره مي كنيم:



1. ابن زهره، سيد ابوالمكارم



2. جبرئيل بن اسماعيل قمي



3. عماد الدين طبري



4. ريحان بن عبدالله حَبَشي



5. محمد بن حسن بن حسوله صالحان قمي



6 . محمد بن محمد البُصروي



7. قاضي جمال الدين، علي بن عبدالجبّار طوسي



8 . عبدالقادر بن حَمويه قمي



9. محمد بن مسلم بن ابي الفوارس



اين شيخ بزرگوار كتاب هائي دارد از جمله:



1. ازاحة العلّة في معرفة القبلة



2. تحفة المؤلّف الناظم و عَمدة المكلّف الصائم.



3. كتاب الفضائل اساساً انگيزه تاليف كتاب الفضائل، دفاع خردمندانه و مستند مؤلف از موقعيت ويژه امامان معصوم عليهم السلام به ويژه سيدالاوصياء اميرالمؤمنين علي عليه السلام بوده است. از مطالعه سراسر اين كتاب به دست مي آيد كه مؤلف تلاش مي كرد، چهره پرشكوه علي عليه السلام را در آئينه روايات پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم به تمامي مسلمانان عالم چه سني و چه شيعه بنماياند، تا در نهايت بتواند اسلام ناب را از آنچه بعضي از پيروان معاويه مي كوشند تا آن را به عنوان اسلام مطرح كنند باز شناساند.



شاذان قمي بعد از عمري تلاش و مجاهدت در راه حق و احياء و نشر مناقب و فضائل امامان معصوم عليهم السلام به ويژه حضرت علي عليه السلام، با قلبي آكنده از مِهر اين خاندان و نفسي مطمئن به رفيق اعلي پيوست.



4) ابن علقمي (م 656 ق)



ابوالحسن ربّاني



محمد بن احمد بن محمد معروف به «ابن علقمي» دانشمند بزرگ شيعي قرن هفتم هجري و وزير آخرين خليفه عباسي بود كه خدمات شاياني به مكتب شيعه كرد.



لقب او مؤيّد الدين و كنيه اش ابوطالب معروف به ابن علقمي بود و در سال 593 ه .ق ديده به جهان گشود.



ابن علقمي، وزير باكفايت شيعه، اهل بغداد بود و در آن شهر رشد يافته سرانجامبه وزارت رسيد، به همين دليل محدث قمي و محقق مصري كه كتاب نهج البلاغهابن ابي الحديد را تحقيق و بررسي كرده است، هر دو با عنوان ابن علقمي بغدادي از وي ياد كرده اند.



اين وزير با كفايت و مدبّر به مذهب مبارك اهل بيت و مذهب شيعه اماميّه اعتقاد راسخ و محكم داشت. مدّت وزارت و دولت اين شخص با كفايت چهارده سالبه طول كشيد.



با اينكه ابن علقمي از رجال سياسي و دولتي بود در عين حال يكي از چهره هاي فرهيخته و فرهنگ دوست نيز شمرده شده.



ابن ابي الحديد معتزلي، كتاب «شرح نهج البلاغه» را كه از مهمترين شرح هاي اين كتاب مبارك است، به تشويق و تأييد اين وزير علم دوست نوشته و در مقدمه كتابش از ابن علقمي بسيار ستايش كرده است و تعابيري درباره او به كار برده كه گوياي بزرگي مقام اين وزير با فرهنگ است. ابن علقمي در برابر اين خدمت بزرگ «ابن ابي الحديد» هزار دينار زر سرخ و خلعت ها به او هديه كرد.



بنا بر نظريه مشهور ابن علقمي در سال 656 و در اواسط قرن هفتم هجري در بغداد و در 63 سالگي در آنجا وفات يافت. البته در آخر عمر زندگي بر او سخت شد و با شدّت و اندوه از اين جهان رخت بربست و به سوي معبود متعال پركشيد.

ابوالحسن رباني