کرامات (51-75)


( 51 )



تواتر کرامتهاي بي بي



آيت الله حاج ميرزا محمّد حقّي سرابي ، متوفّاي شب پنجشنبه 26 رمضان 1491 هـ . در مورد کرامات حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ فرمود :



بنده نسبت به حاجات خودم ، خيلي از حاجات را که مشکل بود و شايد از راههاي متعارف قابل علاج نبود ، از حضرت امام رضا عليه السلام گرفتم ، يا به برکت توسّل به حضرت معصومه عليها السلام ، شفاي امراض و حل مشکلات و غوامض مطالب ، که حلّ آنها بسيار مشکل بود ، به برکت توسّل به ايشان نتيجه گرفته ام .



اين مطلب قابل انکار نيست ، نتايجي که از اين زيارات و توسّلات گرفته مي شود ، متواتر است ، يعني آنقدر زياد است که انکارش از بديهيّات است . (59)



( 52 )



توصيه دعاي کميل ، توسّل و زيارت عاشورا



آقاي حاج مرتضي خوشنويسان که مورد وثوق است نقل مي کند که سه چهار سال پيش روزي در حرم مطهّر مشغول زيارت بودم و شخص معلولي را روي ويلچر به ضريح مقدّس بسته بودند ، در اين حال جوان 17 - 18 ساله اي را که از ناحيه کمر و پاها فلج بود ، در حالي که به پتويي پيچيده بودند به کنار ضريح آوردند ، پدرش يک طرف پتو را گرفته بود و مادرش طرف ديگر را .



اين جوان اهل شمال بود ، پدر و مادرش او را از شمال به اميد شفا و بهبودي به محضر کريمه اهلبيت آورده بودند .



موقع ورود اينها حرم شلوغ بود و لذا مدّتي در مسجد بالاي سر توقّف کرده ، مشغول توسّل و استغاثه بودند . چون اطراف ضريح خلوت شد او را به کنار ضريح آوردند .



مادرش رفت که بقيّه وسايل خود را از مسجد بالاي سر بياورد ، پدرش در کنار ضريح ايستاد و مشغول استغاثه شد .



مشاهده وضع جوان ، يک انقلاب روحي در من ايجاد کرد ، سرم را بر ضريح نهاده ، و مشغول توسّل شدم .



يکمرتبه ديدم که اين جوان در کنار ضريح روي پاي خود ايستاده ، دست بر سينه نهاده ، لبها را تکان مي دهد و به طرف ضريح مقدّس تعظيم مي کند .



پدرش بهت زده مي پرسيد : محمّد جان چه شد ؟ محمّد جان چه شد ؟



جوان گفت : پدرجان ! اين حضرت فاطمه و اين حضرت معصومه _ سلام الله عليهما _ هستند به من مي فرمايند : " زيارت عاشورا بخوان ، دعاي کميل بخوان ، دعاي توسّل بخوان " و من مي گويم : چشم .



پدر نيز گفت : چشم مي خوانم ، چشم مي خوانم .



در اين حال مادر رسيد و بهت زده ايستاد ، تا مدّتي به قد و قواره پسرش تماشا مي کرد ، او را سر پا و روي پاي خود مي ديد ، از خوشحالي نمي دانست چه کند . طولي نکشيد که خدّامها و زائران متوجّه شدند و دور او را گرفتند ، من نيز به جهت حال خاصّي که پيدا کرده بودم به کناري رفتم .



در اين کرامت باهره چند نکته هست :



1- در اينجا حضرت زهرا _ سلام الله عليها _ درکنار حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ مشاهده شده ، و يکبار ديگر اين معني تجلّي کرده که اين حرم رمز حضرت زهرا ، و به جاي قبر گمشده صدّيقه طاهره _ سلام الله عليها _ نيز مي باشد .



2- تاکيد بر ختم زيارت عاشورا و مداومت بر دعاي کميل و توسّل .

4-



سرعت در کرامت ، که از لحظه اي که در کنار ضريح قرار گرفته تا لحظه اي که شفاي کامل يافته و روي پاي خود ايستاده ، بيش از يکي دو دقيقه نشده است، که حاکي از خلوص ، قدرت ايمان ، شدّت تمسّک و انقطاع کامل پدر و مادر و خود آن جوان مي باشد .



( 53 )



چهل ختم قرآن براي بي بي



مرحوم آيت الله حاج سيّد مصطفي صفايي خوانساري ، متوفّاي 17 ربيع الثاني 1413 هـ . ساليان درازي در قسمت بالاي سر حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ نماز صبح را اقامه مي کردند و کتابخانه بسيار نفيسي گرد آورده بودند که شامل 700 جلد کتاب چاپي و 1500 نسخه خطّي بود ، که پس از ارتحال ايشان ، نسخ خطّي به کتابخانه آستان قدس رضوي منتقل ، و عناوين آنها در يک مجلّد ، تحت عنوان : "فهرست هزار و پانصد نسخه خطّي " چاپ و منتشر گرديد .



در ايّام کسالتشان ، از ايشان در مورد محلّ دفنشان سوال شد ، فرمودند : من چهل بار قرآن کريم را ختم کرده به محضر مقدّس حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ اهدا نموده ، از ايشان تقاضا کرده ام که قبري در حرم به من عنايت فرمايند .



هنگامي که خبر درگذشت ايشان منتشر شد ، توليت آستانه مبارکه براي محل دفن از تهران کسب تکليف نمود ، به ايشان گفته شد : " در همان نقطه اي که نماز جماعت مي خواند ، دفنش کنيد " و بدينگونه با عنايت کريمه اهلبيت در حرم مطهّر مدفون شدند.



( 54 )



حافظه قوي از عنايت بي بي



يکي از افراد ظاهر الصّلاح که مي توان به گفته هايش اعتماد کرد از برادرش نقل مي کند که در اوايل تحصيل ، حافظه ام بسيار ضعيف بود به حرم مطهّر مشرّف شده متوسّل شدم ، حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ در عالم رويا فرمودند: "بگير اين را که دل شکسته اي " .



هنگامي که از خواب بيدار شدم ، احساس کردم که حافظه نيرومندي به من عطا شده والحمدلله تا کنون هم از حافظه قوي برخوردار است .



( 55 )



حواله امام هشتم



آقاي حاج تقي نجفي که از شيعيان شيفته و ارادتمندان با اخلاص خاندان عصمت و طهارت است ، مي گفت من هر وقت حاجتي داشتم به حضرت معصومه و يا حضرت رضا عليه السلام عرض مي کردم و حاجتم روا مي شد ، از جمله در مورد همين مغازه عبا فروشي که در مقابل صحن مطهّر حضرت معصومه عليهاالسلام دارم . داستان از اين قرار است که من در اين مغازه مستاجر بودم ، يک روز صاحب ملک آمد و گفت : من چند تا دختر دارم براي تهيّه جهيزيه آنها ناگزير هستم که مغازه را بفروشم .



گفتم : اگر فروختيد با ما چگونه معامله مي کنيد ، گفت : يکماه مهلت مي دهم تا تخليه کني . گفتم : من نيازي به مهلت ندارم ، هر وقت فروختي ، ظرف 24 ساعت تخليه مي کنم . گفت : اجناس مغازه را چه مي کني ؟ گفتم : مي برم منزل . گفت : براي چه ؟ گفتم : براي اينکه شما محبت کرديد ، اين مغازه را در اختيار من گذاشتيد ، حالا که نياز به فروش داريد ، من نيز بايد با شما همکاري کنم .



گفت : من از شما خيلي تعجّب مي کنم ، چون قبل از شما خواهرزاده ام در اين مغازه مستاجر بود ، از ايشان تقاضا کردم که تخليه کند ، همه پولي که در مدّت پنجسال از او گرفته بودم ، به او پس دادم ، به کلّي بر سرم منّت گذاشت و مغازه را به من بازگردانيد . ولي در مقابل اين روحيّه جالب شما ، من هرگز مغازه را به غير شما نخواهم فروخت . هر وقت شما توان داشتيد به شما مي فروشم .



به مشهد مقدّس مشرّف شدم و به پيشگاه حضرت امام رضا عليه السلام عرض کردم : آقا جان پول اين مغازه را به خواهر گرامي تان حواله کنيد ، من بروم در قم بگيرم .



پس از چند روز به حرم مطهّر مشرّف شدم و عرض کردم : بي بي جان ، من حواله اي را از برادر بزرگوارتان دارم محبّت کنيد ، گويا حواله هنوز نرسيده بود .



چند روز گذشت ، دوباره خدمت بي بي رفتم و عرض کردم حواله ما را محبّت کنيد ، همانجا به دلم گذشت که سهم مقدّس امام عليه السلام به گردن من است ، قبل از اقدام به خريد مغازه بايد فکري براي پرداخت وجوهات بکنم . از خدمت آيت الله خوئي قدس سره تقاضا کردم که اجازه بدهند وجوهات متعلّقه را جنس بدهم ، اجازه فرمودند . اعلام کرديم عباها را به نصف قيمت مي فروشيم و نصف ديگر را بابت وجوهات حساب مي کنيم .



در مدّت کوتاهي در حدود نيم ميليون پول به دست ما آمد . با صاحب ملک وارد معامله شديم ، به 850 هزار تومان مغازه را معامله کرديم و قرار شد 500 هزار تومان نقداً تقديم کنيم و 350 هزار تومان باقي را در ظرف سه ماه بدهيم .



در ظرف 5 روز بقيّه پول نيز درست شد ، به او گفتم : چکها را بياوريد پول حاضر است . گفت : قرار ما بعد از سه ماه است ، گفتم : حالا که پول تهيّه شده چرا تاخير بيندازم . و بدينگونه در مدّت چند روز از برکات بي بي ما صاحب مغازه شديم .



( 56 )



حواله بي بي



يکي از طلاّب فاضل نقل مي کند که يک وقت مشکلي برايم پيش آمد ، به حرم مطهّر حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ مشرّف شدم و از محضر مقدّسشان تقاضا کردم که مشکلم را به هر نحوي که صلاح مي داند حلّ کند .



روز بعد با يکي از دوستانم در مشهد تلفني صحبت مي کرديم ، او شماره حسابم را گرفت و گفت : بنا هست که شماره حساب شما را به يک بنده خدايي بدهم . شب در عالم رويا ديدم در تهران هستم و به خدمت يکي از علماي تهران رسيده ام ، او يک برگ چک بانک ملّي نوشت و به من داد و من درعالم رويا متوجّه بودم که حواله حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ مي باشد .



وي نام آن عالم جليل القدر را براي نگارنده گفت ، او يکي از وکلاي مرحوم آيت الله خوئي قدس سره بود .



او مي گفت درعالم خواب مبلغ چک را ديدم ، دقيقش به يادم نمانده بود ، اين قدر مي دانستم که رقم 50 داشت .



وقتي بيدار شدم به اصالت اين حواله به قدري اطمينان داشتم ، که به حرم مشرّف شدم و از بي بي تشکّر کردم .



دو سه روز بعد به بانک ملّي رفتم و گفتم : قرار بود حواله اي از تهران به حساب من واريز شود ، گفتند : بلي دو سه روز پيش واريز شده است .



وقتي حواله را به حسابم وارد کردند ، ديدم 350 هزار تومان است و حواله همان عالم بزرگواري بود که درخواب ديده بودم .



( 57 )



يکي از دوستان مورد اعتماد مي گفت :



سال 1363 ش . به قم آمدم ، در مسجد اعظم قم به هنگام تجديد وضو کُتِ خود را روي ميز گذاشته بودم ، چون بيرون آمدم کُت را برده بودند .



مبلغ 623 تومان که تنها موجودي من بود ، در جيب کُت گذاشته بودم ، دچار بي پولي شدم و ديگر خرجي نداشتم .



مدّت ده روز در تکيه خلوص نشستم و از بي پولي در زحمت بودم .



روز دهم که از منزل بيرون آمدم ، چون چشمم به گنبد مطهّر حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ افتاد عرض کردم : " بي بي ! من خرجي خودم را از شما مي خواهم و چون روز عيد بود ، گفتم : " عيدي هم مي خواهم " .



همان روز کسي با من مصادف شد و پولي به من داد و رفت ، ديگر مهلت نداد که بپرسم شما کي هستيد ؟ و اين پول چيست ؟



هنگامي که پول را شمردم ديدم 623 تومان است . از اين که عنايت بي بي شامل حالم شده بود بسيار شادمان شدم ، بلافاصله به حرم مطهّر مشرّف شدم و از عنايتشان تشکّر کردم و گفتم : از اين که لطف فرموديد بسيار متشکّرم ، ولي من عيدي مي خواهم .



شب حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ را خواب ديدم ، به خيالم مدرسه فيضيّه ، دست راست حجره دوّم تشريف داشتند .



به محضر مقدّسشان مشرّف شدم و عرض کردم : من عيدي مي خواهم .



فرمودند : " آن کلام الله مجيد که فلاني به شما اهدا کرد ، از طرف ما بود " . شخصي را که در عالم رويا برايم نام بردند ، درهان ايّام براي من يک جلد قرآن کريم اهدا کرده بود .



( 58 )



يکي از دوستان مورد اعتماد و استناد از حضرت آيت الله حاج سيد محمّد روحاني قدس سره ( متوفّاي 19 ربيع الاول 1418 هـ . ) از مراجع تقليد ، نقل کرد که در يک زمستان سردي زائري از راه دور به زيارت حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ مشرّف مي شود ، در جاي سردي منزل مي کند ، نيازمند کمک بوده و در اين شهر آشنايي نداشته است .



به حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ متوسّل مي شود ، در عالم رويا اين خاتون محشر به او مي فرمايد : " فردا متولّيِ ما مي آيد ، به او بگو 15 ريال حواله ما را بدهد " .



روز بعد تعدادي از خدّام براي برف روبي گرد آمده بودند و اين زائر غريبه در کنار ايوان آيينه منتظر بود ، که متولّي آستانه مقدّسه وارد مي شود . اين زائر غريب جلو مي رود و مي گويد : " 15 ريال حواله حضرت معصومه عليها السلام را بده " .



او نيز بي درنگ دست در جيب کرده 15 ريال مي دهد . تا اين زائر راه مي افتد ، متولّي متوجّه مي شود که اين زائر مورد توجّه حضرت قرار گرفته ، او را دنبال مي کند تا به خانه اش ببرد و در خدمتش کوشا شود . ولي هرچه مي گردد او را پيدا نمي کند .



( 59 )



آيت الله حاج سيد محمد علي روحاني فرمودند : در محضر پدر بزرگوارم به ديدن يكي از مراجع رفته بوديم ، نقل فرمودند : در ايامي كه از نجف اشرف به قم آمدم دستم به كلي خالي بود و 15 ريال مي بايست به < سورچي > بدهم و چيزي نداشتم ، به حرم مطهر مشرف شدم و تحت الحنك عمامه ام را به ضريح بستم و به حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ متوسل شدم ، همان روز مرحوم آيت الله حائري 50 ريال به من مرحمت كردند و رفع مشكل شد .



( 60 )



نيز ايشان از پدر بزرگوارشان مرحوم آيت الله حاج سيد ابوالقاسم روحاني نقل فرمودند كه مرحوم سيد محمد باقر متولي باشي رسمش اين بود كه بعد از نماز مغرب و عشا به منزل مي رفت ، يك روز تا وارد منزل شد گفت : من مي روم حرم، گفتند : مگر تا الآن در حرم نبودي ؟ گفت : چرا ، ولكن مي روم حرم و بر مي گردم.



تا وارد حرم شد به نقطه معيني رفت و در مقابل شخص معيني ايستاد . پرسيد: شما آقاي سيد محمد باقر هستيد ؟ گفت : بلي ، گفت : پس آن پول را بدهيد ، او هم دست به جيب كرده ، آن پول معهود را به او تقديم كرد و برگشت .



معلوم شد كه او متوسل شده ، در خواب به او حواله شده ، و به او نيز مورد حواله معرفي گرديده ، و مشخص شده بود كه او را كجا ديدار نمايد .



( 61 )



حجه الاسلام والمسلمين آقاي حاج شيخ علي نظري منفرد ، كه از مدرسين و خطباي حوزه عمليه قم هستند ، با يك واسطه نقل كردند از جد بزرگوارشان مرحوم حاج شيخ علي نظري ( متوفاي 1366 هـ . ) كه ايشان بعد از مراجعت از نجف اشرف در مدرسه خان اقامت داشته ، چند روزي وسيله تغذيه پيدا نمي كنند ، گرسنگي شديداً بر ايشان فشار مي آورد ، تا جايي كه ناگزير مي شود پاهايش را جمع كند و بر دلش فشار بياورد تا كمتر احساس گرسنگي كند .



در آن شب يكي از افراد خير قم در نزديكي آب انبار سيد عرب ، مجلس اطعامي در منزل داشته است ، وقتي مهمانها مي روند و او استراحت مي كند و در عالم رويا خدمت حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ مي رسد ، وجود مقدس بي بي بر ايشان تغير مي فرمايند كه شما خودتان و مهمانهايتان سير شديد و به خواب رفتيد ، ولي آقاي حاج شيخ علي در مدرسه خان از گرسنگي خوابش نمي برد .



ايشان از خواب مي پرد و زود غذايي بر مي دارد و به مدرسه خان مي رود و حجره آقاي شيخ علي نظري را مي پرسد و روياي خود را صادقه مي يابد .



مرحوم آقاي شيخ علي افزوده بود كه آن شخص براي من ماهانه اي تعيين كرد، كه هر ماه به من پرداخت مي كرد و ديگر من هرگز محتاج نشدم .



( 62 )



ختم مجرب در حرم بي بي



دوست عزيزم حجه الاسلام والمسلمين آقاي حاج سيد بيوك اهري ، كه يكي از شيفتگان با اخلاص حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ هستند و ملتزمند كه در همه ايام سال ، با پاي پياده از منزل خود _ واقع در سالاريه _ به حرم مطهر مشرف شوند .



نگارنده از ايشان تقاضا كرد كه قسمتي از مشاهدات شخصي خود را براي درج در اين كتاب شرح دهند . فرمودند :



يكي از عنايات حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ به برادرم سيد احمد (متوفاي 24 ربيع الثاني 1423 هـ . ) مربوط مي شود . او مريض شد ، لحظه به لحظه حالش وخيمتر گرديد ، پزشكان به وحشت افتادند و از معالجه اش فرو ماندند . خواستيم به خارج منتقل كنيم ، شوراي پزشكي تشكيل دادند و گفتند : هيچ فايده اي ندارد ، ديگر كار از كار گذشته است .



حالش بدتر شد و وضع جسمي و روحي اش درهم ريخت ، حالت فراموشي عارض گرديد و همه پزشكان اظهار يأس كردند.



در آن لحظات آخر كه اميدها از همه جا قطع شده بود و تسليم قضاي الهي شده بوديم ، به ياد ختم بسيار مجربي افتادم كه از مرحوم < قويمي > شنيده بودم ، او شخص بسيار مقدس و متديني بود كه < حاج ميرزا داود خان قويمي > ناميده مي شد . او قبلاً رئيس پست و تلگراف تبريز بود ، بعداً در كنار كريمه اهلبيت مجاورت گزيده بود .



او مي گفت : ختم مجربي هست كه مخصوص حرم مطهر حضرت معصومه _سلام الله عليها _ مي باشد و هرگز ردخور ندارد . هر وقت حاجتي داشتي برو حرم و 330 مرتبه بگو :



< اللهمّ العن هارون الرّشيد و مأمون الرّشيد > . و مواظب باش كه كم و زياد نشود . با عجله به حرم مطهر كريمه اهلبيت مشرف شدم ، و اين ذكر را با اخلاص تمام و انقطاع كامل خواندم ، بلافاصله برادرم شفا يافت و آثار كسالت كلّاً برطرف شد و سلامتي كامل خود را باز يافت .



( 63 )



آنگاه در مورد ايام كسالت خودش صحبت كرد . نگارنده به خوبي به ياد دارد كه ايشان سالها مبتلا به ناراحتي گوارشي بودند و به هر دكتري كه به ايشان معرفي شده بود مراجعه كرده بودند و به هيچوجه نتيجه اي نگرفته بودند .



حتي به خاطر دارم كه در ايام اقامتم در استانبول وضع ايشان را به برخي از دوستان جراحم شرح دادم ، او در دانشگاه استانبول در جمع اساتيدش مطرح كرده ، نظر آنها را براي من آورد من نيز طي نامه اي به ايشان نوشتم .



ايشان فرمودند : در بيمارستان جم به آقاي دكتر عطري مراجعه كردم او نيز همانند ديگران تشخيص داده بود كه من مبتلا به < كوليت > هستم و بايد تحت عمل جراحي قرار بگيرم .



ايشان با دكتر هاشميان نيز مشاوره نمود ن او نيز نظر دكتر عطري را تأييد كرد و گفت : آقاي دكتر سوري هم ببيند ، اگر ايشان موافقت كند من عمل مي كنم ، قرار شد ما به عمل جراحي تن بدهيم .



من به قم آمدم به حرم مطهر حضرت معصومه عليها السلام مشرف شدم و آن ختم ياد شده را 330 بار با اخلاص تمام و انقطاع كامل خواندم و از محضر مقدسشان تقاضا نمودم كه عنايت كنند ، نظر پزشكان را به تشخيص صحيح رهنمون شوند و عمل جراحي موفّق و مثمر باشد و هرگز اين كسالت عود نكند .



سپس به تهران رفتم و در بيمارستان جم بستري شدم ، با حضور آقايان : دكتر سروري و دكتر عطري ، آقاي پروفسور هاشميان عمل كرد .



در اثناي عمل معلوم شد كه در زير كيسه صفرا ، حفره اي ايجاد شده به اندازه كيسه صفرا ، و در آن 120 عدد سنگ جمع شده است ، و آن موجب وحشت و اعجاب پزشكان شد .



عمل به موفّقيت انجام گرفت و من سلامتي خود را باز يافتم و از درد شديدي كه ساليان دراز با آن خو گرفته بودم خلاص شدم .



پس از عمل به من گفتند كه اين بيماري تا حال در دو مورد مشاهده شده ، يكي در مورد فردي در آلمان و دومي شما هستيد و هرگز در فرد سومي تا حال مشاهده نشده است .



سپس معلوم شد كه در همان روز وضع مرا به همه مراكز پزشكي جهان مخابره كرده اند و در همه مراكز پزشكي دنيا پرونده پزشكي ما مطرح شده است و برخي از مجلات خارج را به من ارائه دادند كه سرگذشت ما را از روز اول ابتلا به اين بيماري تا پايان عمل موفقيت آميز پزشكان ايراني مشروحاً درج كرده بودند.



هنگامي كه من حساسيت موضوع را متوجه شدم ، ترسيدم كه اين بيماري يك بار ديگر عود كند و مرا از پا درآورد . از اين رهگذر با پزشك معالج خود مشورت كردم و گفتم : اگر احتمال عود بيماري هست ، من به خارج بروم و به پزشكان خارج نيز مراجعه كنم .



ايشان گفت : در دنيا همه چيز ممكن است ، ولي من هرگز احتمال عود نمي دهم . براي اطمينان خاطر به لندن رفتم و به دكتر جونس ، اولين متخصص جهاز هاضمه در جهان مراجعه كردم ، او نيز تأكيد داشت كه شما دومين نفري هستيد كه به اين بيماري مبتلا شده ايد و احتمال عود نيست ، ولي اگر چند روز ديرتر تحت عمل جراحي قرار مي گرفتيد ، يقيناً از بين رفته بوديد ، واينگونه به بركت توسل به حضرت معصومه عليها السلام از آن بيماري جانكاه نجات يافتم و الحمدالله هرگز آن بيماري عود نكرد .



( 64 )



دوست دانشمندم ، حضرت حجه الاسلام و المسلمين جناب آقاي حاج سيد احسان الله سبزواري تويسركاني ، كه از فضلاي برجسته و مواليان شايسته خاندان عصمت و طهارت است نقل كردند كه :



روزي بين من و استادم حضرت آيت الله حاج سيد محمود مجتهدي (سيستاني) قدس سره ( متوفاي 16 رمضان 1414 هـ . ) معاهده اي انجام شد ، ايشان فرمودند : اگر براي من دعا كني و حاجتي كه دارم برآورده شود ، چيزي به تو مي دهم .



پرسيدم : تا كي ؟ فرمود : تا يك هفته .



در مدت آن هفته ، مكرر به حرم مطهر حضرت رضا عليه السلام مشرف شدم و در مورد حاجت ايشان توسل و تضرع نمودم ، بعد كه خدمت ايشان رسيدم ، پرسيدم : از آن حاجت چه خبر ؟ فرمود : روا نشد .



گفتم : در اين مدت من براي حاجت شما خيلي تضرع كردم ، پس به من چه مي رسد ؟



فرمودند : در مقابل زحمتي كه كشيدي به تو سه مطلب مي گويم .



يكي از آن سه مطلب در رابطه با حضرت معصومه عليها السلام و درمورد لعن هارون و مأمون در حرم آن حضرت بود .



حقير آن را در حرم كريمه اهلبيت انجام دادم و اينك شرح آن :



يكي از روزها در جوار حضرت معصومه عليها السلام ، در مسجد كوچك پيش روي مبارك آن حضرت ، در كناري نشستم ، عبا را بر سر كشيدم و مشغول لعن هارون و مأمون ، قاتلان پدر و برادر حضرت فاطمه معصومه عليها السلام شدم . هنگامي كه عبا روي سرم و سرم روي زانو بود ، يكباره ديدم دو عدد محفظه شبيه كيوسك ، از تابوت بزرگتر و از كيوسك تلفن كوچكتر ، دو جنازه در داخل آنها بود، گويا مأمورين همانجا منتظر بودند .



دو دستگاه ديگر از آهن ، شبيه خنجر و يا شمشير آنجا بود.



به من گفته شد : شروع كن ، همين كه مشغول آن لعن شدم ، مأمورين اين محفظه هاي شبيه تابوت را حركت مي دادند و آن شمشيرها و خنجرها با هر لعني بر بدن آن دو خبيث وارد مي شد و بيرون مي آمد .



بعدها چندين بار آن لعن را تكرار كردم چيزي نديدم .



( 65 )



خريد منزل



آيت الله حاج آقا موسي شبيري داستان زير را در منزل خود و در بيت مرحوم آيت الله صدر ، چندين بار در حضور جمع نقل كردند ، از جمله در روز 18 ذيقعده الحرام 1415 هـ . در منزل خود از مرحوم حاج جواد مجتهدزاده اردبيلي نقل فرمودند : كه گفت :



اوايل كه من از اردبيل آمده بودم ، در مسافرخانه ابن سينا اطاق گرفته بودم و در صدد بودم كه خانه ملك صادقي را بخرم ولي درست نمي شد.



شبي در خدمت آقاي حاج حسين آقاي مصطفوي درمنزل آقاي سرهنگ صدرايي بوديم ، يكي از اقطاب صوفيه نيز حضور داشت ، او به عنوان پيشگوئي گفت :

1-



من ترا شام اينجا مي بينم .

2-



من ترا براي خواب نيز اينجا مي بينم و در ابن سينا نمي بينم .

3-



من خانه ملك صادقي را نصيب تو نمي بينم .

4-



من ترا تابستان در اردبيل مي بينم .



و بدينگونه چهار پيش بيني در حق من ابراز كرد.



مشغول صحبت بوديم كه سفره پهن شد ، من بلند شدم كه بروم ، صاحب خانه و مهمانها اصرار زياد كردند كه بمانم ، من قبول نكردم و گفتم : اگر ايشان قدرت دارد كه مرا براي شام و خواب در اينجا نگهدارد ، طبعاً مي تواند از مسافرخانه هم بكشد و بياورد و اينك من مي روم تا او بياورد.



من آن شب در خانه سرهنگ صدرايي نماندم ، رفتم چيزي تهيه كردم و خوردم و شب را در ابن سينا بيتوته كردم ، و دو فقره از پيشگوييهاي او دروغ از آب در آمد .



ولي در مورد خانه ملك صادقي هرچه تلاش مي كرديم ، درست نمي شد .



آن آقا توسط ايادي خود همه جا منتشر كرده بود كه اين خانه نصيب ايشان نخواهد شد و هرچه تلاش كند بيهوده است . و لذا هركدام از آنها مرا مي ديدند ، مي گفتند : از خانه ملك صادقي چه خبر ؟



آنقدر در محافل و مجالس در مورد خانه ملك صادقي از من پرس و جو كردند كه ديگر كلافه شدم و دستم از همه جا كوتاه شد .



پس از يأس كامل به حرم مطهر حضرت معصومه عليها السلام شرفياب شدم و عرض كردم : بي بي جان ! اگر اين منزل نصيب من نشود ، براي اينها مستمسكي مي شود و به اين وسيله افكار غلط خود را در ميان افراد ناآگاه منتشر مي كنند .



پس از اين توسل بلافاصله خريد منزل فراهم شد ، منزل را خريدم و به محضر رفتيم و سند مالكيت به نام من زده شد .



روزي در محفلي نشسته بوديم و او نيز حضور داشت ، صحبت منزل شد ، او يكبار ديگر با قاطعيت گفت : من خانه ملك صادقي را نصيب تو نمي بينم !



من سند را درآوردم و به حاضران ارائه دادم و به او گفتم : عليرغم تو من خانه را خريدم و خداوند به بركت حضرت معصومه عليها السلام اين خانه را نصيب من فرمود .



در مورد تابستان آن سال نيز ، آيت الله شبيري به خاطرش نبود كه در قم ماند و يا به مشهد رفت ، بالأخره به اردبيل نرفت و هرچهار فقره از پيشگوئيهاي آن شياد خلاف درآمد ، لذا براي مدتي از قم رفت و در محافل مريدانش ظاهر نشد .(60)



( 66 )



هنگامي كه از آقاي حاج سيد محمد باقر موسوي همداني ، مترجم تفسير گرانسنگ < الميزان > در مورد كرامت حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ سوال شد فرمود :



كرامات فراوان بود ، كه برخي از آنها مكتوب هم شده است ، ولي يك نمونه زنده آن همين خانه اي است كه من در آن ساكن هستم ، اين خانه به وسيله توسل به حضرت معصومه عليها السلام به دست آمده است ، و مهمتر از آن بركاتي است كه براي ما داشته است . موسسه ايتام قم در همين خانه پايه گذاري شد ، كه درست 25 سال است ايتام قم را تحت پوشش خود دارد ... همه اينها از بركات حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ است كه اين خانه با توسل به آن حضرت به دست آمده است . (61)



( 67 )



نگارنده در منزل سابق خود از دو جهت در مضيقه بود ، يكي از جهت كتابخانه، كه برخي از كتابهايش در كارتن روي پلّه قرار داشت و به سختي مي توانست به هنگام نياز به آنها مراجعه كند و كتاب مورد نظرش را از كارتن ها پيدا كند ، ديگري جهت محل برگزاري روضه ، كه در ايام فاطميه ناگزير بود روي حياط چادر بزند و آن ، مشكلات خاص خودش را داشت . و لذا درصدد برآمد كه آنجا را تبديل به احسن كند ، مدتها مشتري پيدا نمي شد تا در بهمن 1368 ش . آنجا را فروخت و مدت دو ماه براي تخليه مهلت گرفت ، مهلت تعيين شده در شُرف اتمام بود ولي منزل مناسبي كه او را از تنگنا نجات دهد پيدا نمي شد .



وقتي از پيدا شدن منزل مناسب در آن مقطع زماني مأيوس شد به حرم مطهر حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ پناه برد و براي پيدا شدن منزل مناسبي به كريمه اهلبيت متوسل شد .



شب در عالم رويا ديد كه يكي از اقوامش از تبريز آمده ، او را به كوچه خانه جديدش برده ، با دست راست منزلي را در داخل كوچه به او نشان مي دهد و با دست چپ گنبد و بارگاه حضرت معصومه عليها السلام اشاره مي كند و مي گويد : اين منزل را حضرت معصومه عليها السلام به ما عنايت فرموده است .



در اندك مدتي منزل مناسبي پيدا شد و روز نوروز 1369 ش . معامله انجام پذيرفت ، در حالي كه فقط 5 روز به آخر مهلت تعيين شده باقي بود . وسعت قلب فروشنده گرامي موجب شد كه پيش از آنكه تعطيلات نوروزي تمام شود و كارهاي محضري انجام شود ، در آخرين روز مهلت تعيين شده به خانه جديد منتقل شد . جز اينكه همه رفت و آمدها از طرف بلوار امين انجام مي شد و نگارنده تصور مي كرد كه اين خانه غير از خانه ايست كه در عالم رويا ديده بود ، زيرا از سر كوچه گنبد و بارگاه حرم قابل رويت نبود .



سه روز پس از انتقال به منزل براي نخستين بار گذرش به كنار رودخانه افتاد و يكمرتبه چشمش به گنبد و بارگاه ملكوتي حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ افتاد و متوجه شد كه اين همان منزل اعطايي كريمه اهلبيت است ، زيرا كسي كه از طرف خيابان ساحلي سر كوچه مي ايستد ، كوچه در طرف راست و حرم در دست چپ او قرار مي گيرند و گنبد نوراني بي بي كاملاً مشهود و نوربخش ديدگان تماشاگر است.



( 68 )



سيد جليل القدري كه خيلي به نگارنده لطف دارد و شاهد عيني عنايات فراواني از حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ مي باشد ، مي فرمود :



در سال 1353 ش . از نجف اشرف تسفير شديم و به ا ين آستانه پناه آورديم و در اين شهر مقدس منزلي اجاره كرديم و زندگي خوب و آرامي در زير سايه عمه بزرگوارمان داشتيم .



در اواخر سال 1354 ش . روزي به منزل آمدم ، متوجه شدم كه همسرم خيلي گريه كرده است . گفتم : چه شده ؟ چيزي نگفت : بچه ها گفتند : از كاشان برايمان مهمان آمده بود ، مادرمان در را باز كرد و به مهمانها تعارف مي كرد ، يك مرتبه سر و كله صاحب خانه پيدا شد ، كلي حرفهاي نامربوط زد و در جلو مهمانها به مادرمان گفت : مگر اينجا مسافرخانه است ؟ مادر از مهمانها كلي خجالت كشيد .



آن روز ، پنجشنبه بود و من در روزهاي تعطيل به درس مرحوم مطهري مي رفتم ، از منزل خارج شدم و به سوي محل درس ايشان حركت كردم ، در اثناي راه چشمم به گنبد مقدس كريمه اهلبيت افتاد . عرض كردم : عمه جان ، ما 13 سال زير سايه مولاي متقيان امير المومنان صلوات الله عليه زندگي كرديم ، هر حاجتي داشتيم با توسل به ايشان به ايشان و يا پدر بزرگوارتان حضرت موسي بن جعفر عليه السلام برآورده مي شد ، اينك در حدود يكسال و نيم است كه در زير سايه شما هستيم ، اگر ما را قابل مي دانيد كه در جوار رحمت شما زندگي كنيم ، خانه اي براي ما عنايت فرماييد و اگر قابل نمي دانيد ، اشاره اي بفرماييد ما برويم در روستاي خودمان زندگي كنيم .



پس از يك هفته ، يكي از آشنايان بازاري به من گفت : من مي خواهم براي شما خانه اي بخرم ، چون شما بچه دار هستيد ، ديگر به شما منزل اجاره نمي دهند .



گفتم : پول ندارم ، گفت : چقدر داريد ؟ گفتم : سي هزار تومان . گفت : شما همان را بدهيد ، من خانه اي براي شما بخرم .



در آن ايام براي خريد يك منزل متوسط حداقل 200 هزار تومان لازم بود . من آن پول ناچيز را به او دادم و او در ظرف يك هفته خانه اي براي ما خريد كه 148 متر مساحت داشت و تازه بنا از آن خارج شده بود و هنوز كسي در آن نشسته بود .



سپس فرمود : من هر چه دارم از حضرت معصومه عليها السلام است و همواره غرق نعمتهاي اين ولي نعمت بزرگوار هستم .



( 69 )



دوست والامقامم آقاي حاج سيد حسين مولوي فرمودند : يك سيد جليل القدر پاكستاني به نام آقاي سيد علي نقوي به خدمت پدرم مرحوم حجه الاسلام والمسلمين آقاي حاج سيد محمد مولوي ( متوفاي 1417 هـ . ) آمد و گفت : مي خواهم خانه اي رهن كنم ، يكصد هزار تومان لازم دارم ، به هر دري مي زنم درست نمي شود . ايشان فرمودند : برو حرم مطهر حضرت معصومه عليها السلام ، بعد از زيارت ، اين دعا را بخوان از محضر مقدس ايشان بخواه ، بدون ترديد خواسته ات تأمين خواهد شد .



اين سيد جليل القدر به حرم مشرف مي شود و در قسمت بالاسر ، زيارت ، توسل و تضرع مي كند ، آنگاه آن دعا را مي خواند و عرض مي كند : بي بي جان ! من در اين ديار غربت كسي را ندارم كه اين مبلغ را از او وام بگيرم ، در اينجا جز شما دادرس و پناهي ندارم ، من اين مبلغ را از شما مي خواهم .



آنگاه مشغول توسل مي شود و دست حاجت به سوي دختر باب الحوايج دراز مي كند ، يك مرتبه مي بيند يك بسته پول به دامنش مي افتد ، به هر طرف نگاه مي كند ، كسي را نمي بيند كه احتمال دهد اين پول از او افتاده باشد . وقتي بسته را بررسي مي كند ، مي بيند دقيقاً يكصد هزار تومان است .



آقاي مولوي افزود : من غفلت كردم كه پس از اين واقعه از مرحوم پدرم بپرسم كه چه دعايي را به ايشان تعليم كرده بود .



( 70 )



آقاي حاج تقي نجفي نقل كردند كه مرحوم حاج سيد محمد علي امام (جزايري) پدر آقاي امام كه از خطباي ارزشمند حوزه علميه قم مي باشد ، به من فرمود : دنبال خانه هستم ، به هر دري مي زنم درست نمي شود .



گفتم : شما سوراخ دعا را گم كرده ايد ! گفت : چه كنم ؟ گفتم : برويد منزل ، وضو بگيريد و به قصد زيارت حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ از منزل حركت كنيد ، به حرم مطهر مشرف شويد عرض كنيد : بي بي جان ! من منزل مي خواهم .



ايشان بلافاصله حركت كردند و همان كار را انجام دادند ، تا سه روز خانه بسيار خوبي در صفائيه با بهترين امكانات و آسانترين شرايط نصيب ايشان شد .



( 71 )



باز ايشان نقل كردند كه روزي پدرحاج آقاي صمدي به من گفت : پسرم در صفائيه مي نشيند ، هر كاري مي كنم كه در آن حوالي منزل مناسبي پيدا كنم جور نمي شود ، به او نيز پيشنهاد كردم كه به منزل رفته ، وضو ساخته ، به حرم مطهر مشرف شود و راز دلش را با عمه اش درميان بگذارد . سر يك هفته در نقطه مورد نظرش خانه مناسبي جور شد .



( 72 )



سيد ديگري به دنبال منزل بود ، تشويقش كردم به حرم مشرف شود و از كريمه اهلبيت مطالبه منزل كند. در همان ايام منزل خوبي پيدا شد ، جز اين كه ايشان 80 هزار تومان كم داشت . قول داد كه سرِ يكماه بپردازد . روزي كه سررسيد آن بود، يخچال نويي را كه در منزل داشت با گاري به طرف بازار مي برد كه بفروشد . يكي از آشنايان رسيد و پرسيد يخچال را كجا مي بريد ؟ وقتي از داستان مطلع شد ، گفت: برگردانيد و همان روز يكصد هزار تومان بلاعوض به او داد .



( 73 )



حضرت آيت الله حاج سيد محمد شيرازي قدس سره ( متوفاي 2 شوال 1422 هـ . ) ، از يك نفر كربلايي كه مورد وثوق ايشان بود ، نقل فرمودند كه مي گفت :



هنگامي كه به ايران و قم آمديم مدت 5 _ 6 ماه به دنبال خانه گشتم درست نشد ، تا روزي خيلي ناراحت شدم ، به حرم مطهر حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ مشرف شدم ، بدون اينكه سلامي عرض كنم ، يا زيارتنامه اي بخوانم و يا ضريح مقدس را ببوسم ، دركناري ايستادم و گفتم :



< اي دختر موسي بن جعفر ! آيا معناي مهمان نوازي همين است ؟! >



اين را گفتم و آمدم بيرون ، هنوز به وسط صحن نرسيده بودم كه يكي از آشنايان رسيد و گفت : < فلاني شما دنبال منزل بوديد ، چه شد > گفتم : هنوز خبري نيست . گفت : من خانه اي سراغ دارم بيا برويم ببينيم مناسب شما هست يا نه ؟ رفتيم و ديديم و معامله كرديم و از بركات اين كريمه اهلبيت همان روز خانه دار شديم .



( 74 )



يكي از دوستان مورد اعتماد كه اهل قم است و شخص فاضل و اهل وِلاهست به جهت مشكلاتي كه در زندگي برايش پيش آمد و نگارنده در همان ايام از مشكلاتش بي خبر نبود ، ناگزير شد كه خانه اش را بفروشد و خانه ديگري خريداري كند .



دو سال تمام دنبال خانه گشت و ميسر نشد . تا روز جمعه اي بسيار پريشان مي شود و با يك دلهره و اضطرابي به حرم مطهر مشرف مي شود و عرض مي كند :



< اي دختر باب الحوائج ، من بيش از اين طاقت تحمل ندارم ، اگر مقدر است من از اين شهر بروم ، همين امروز اين كار برايم ميسر شود ، و اگر قرار است در اين شهر بمانم همين امروز سر پناهي براي من فراهم گردد > .



فراز بالا را با يك دنيا اميد و انقطاع عرض مي كند و از حرم مطهر بيرون مي آيد . متذكر مي شود كه غسل جمعه نكرده ، ديگر به منزل بر نمي گردد ، براي انجام غسل جمعه به حمام مي رود ، در رختكنِ حمام با كسي مصادف مي شود و همانجا مقدمه خريداري منزل فراهم مي شود .



( 75 )



حضرت آيت الله حاج سيد محمد باقر ابطحي فرمود :



به منزل نياز داشتم و نمي خواستم در امور مادي به حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ متوسل شوم و لذا به علامه مجلسي متوسل شدم و هر روز يك < يس> براي روح مطهر علامه مجلسي مي خواندم .



روز سي و هفتم كه تا آن روز 37 < يس > براي علامه مجلسي خوانده بودم ، يك نفر از اصفهان پيغام فرستاد كه من حاضرم به فلاني قرض بدهم تا خانه اي خريداري كند .



خانه اي خريداري شد ، پولهايش پرداخت گرديد ، مدت 10 روز براي تخليه منزل وقت تعيين شد .



روز دهم منزل را تخليه نكرد و تلاش ما بي نتيجه ماند .



روزي به حرم مطهر حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ شرفياب شدم و عرض كردم :



اي بي بي دو عالم ، من احتراماً درمورد خانه به محضر شما متوسل نشدم ، ولي حالا كه خانه خريداري كرده ، پولش را پرداخت نموديم ، فروشنده تخليه نمي كند .



شب كليد منزل را آوردند و عذرخواهي كردند .



گفتم : چطور شد ؟ گفتند : دل درد شديدي گرفت ، به دكتر پوركرامتي مراجعه كرد ، گفت : زود ببريد بيمارستان ، كه بايد بستري شود .



او گفت : من علت اين پيشامد را مي دانم ، زود باشيد خانه را تخليه كنيد و كليد را ببريد به فلاني تحويل دهيد ، و گرنه من از بيمارستان زنده بر نمي گردم .

پاورقي

(59) مرحوم آيت الله حاج سيّد محمّد حجّت ( متوفّاي سوّم جمادي الاولي 1372 هـ . ) مرجع بلند پايه حوزه علميه قم ، در حدّ فاصل آيت الله حائري و آيت الله بروجردي ، و بنيانگذار مدرسه مبارکه حجّتيّه بودند .

(60) ماهنامه کوثر شماره 11 صفحه 41 .

(61) علماي درد آشنا در طول قرون و اعصار كتابهاي فراواني در رد صوفيه نوشته ، حقه بازيهاي اقطاب صوفيه را تشريح كرده ، جوانان را از افتادن در اين دام شيطاني بر حذر داشته اند ، كه نگارنده اسامي 52 مجلد از آنها را در كتاب < اعتقادات علامه مجلسي > ص 67 - 69 آورده است .