قم در دوران معاصر


از نگاه پژوهشگران اكسفورد



مجموعه چهار جلدي جهان اسلام مدرن، از انتشارات دانشگاه آكسفورد، دائرة المعارفي است كه زير نظر پرفسور جان اسپوزيتو تدوين گرديده است.



آقاي اسپوزيتو استاد علم اديان و امور بين الملل دانشگاه «ژرژتاون» و اولين مدير مركز تفاهم مسلمان و مسيحيان و مؤلف بيش از دوازده كتاب درباره اسلام و مسلمانان است كه اغلب آنها به زبانهاي ژاپني، چيني و اروپاييترجمه شده است. برخي از آثار او عبارت اند از: اسلام و دموكراسي، مسلمانها و سياستها، خطر اسلام افسانه يا واقعيت؟، اسلام و سكولاريسم در خاورميانه، اسلام در آسيا، صداهاي احياي دوباره اسلام، و اسلام صراط مستقيم.(1)



او در كتاب اخير، با كنكاش در زمان ظهور و گسترشاسلام و شكل گيري اعتقادات و رويه هاي اسلامي (در حوزه هاي قانون، الهيات، فلسفه و عرفان)، بررسي جديد و موجزي از اسلام ارائه مي كند. كتاب مذكور نزد مسلمانان كوششي است در جهت تبيين و پايبندي به شيوه اسلامي زندگي و به همين سبب، عنوان صراط مستقيم براي آن در نظر گرفته شده است.



اسپوزيتو با طرح مشكلات مسلمانان در بستري گسترده تر، به موضوع فراگيري اشاره مي نمايد. وي خاطرنشان مي سازد كه يهوديان، مسيحيان و مسلمانان همچون «انساب ابراهيمي» خويش امروزه از بابت تغيير گرايش جوامع شان به سوي سكولاريسم و تأثير آن بر ايمان انسانها و اصالتهاي بشري به شدت بيمناك اند.



نتيجه گيري اسپوزيتو نيز در خور عنايت است. وي مي كوشد تصورات مطرح در صحنه رسانه هاي جمعي جهان را مورد اصلاح قرار دهد:



«در واقع» امروزه در نقاط بسياري از جهان اسلام، يك انقلاب اسلامي در حال وقوع است، اما مهم ترين و شايع ترين انقلاب، انقلاب بمب و گروگانگيري و خشونت نيست، بلكه تحول در زمينه مراكز بهداشتي و درماني و آموزشي است و در عوض جنگجويان، فعالان اجتماعي (نظير آموزگاران، پزشكان، وكيلان و دندان پزشكان) بر مسند اداره آن تكيه زده اند».



اسپوزيتو در مقدمه كتابش توجه ما را به روند پيچده تعامل فرهنگها در جهان معاصر معطوف مي كند و مي گويد:



«مسلمانان بخشي از ساختار زيربنايي جوامع غربي را تشكيل مي دهند و ديگر آن سياحان و گردشگران بيگانه نيستند، بلكه به همشهريان و همكاران اهالي مغرب زمين تبديل شده اند».(2)



اسپوزيتو در «دائرة المعارف جهان اسلام مدرن» كه به وسيله دانشگاه آكسفورد انتشار يافته، مقاله اي را به قم معاصر اختصاص داده است كه آگاهيهاي ريز و دقيقي را در بر دارد:



قم شهري كوچك در جنوب تهران است كه در آن حرم مطهر حضرت معصومه عليها السلام، خواهر امام هشتم عليه السلام قرار دارد. قم دومين شهر مذهبي در ايران و داراي حوزه علميه است. حرم مطهر با گنبد طلايي و صحن جديدش موسوم به صحن اتابكي هر روز مملو از زائر مي شود. زائران از اين صحن و از ميان دري آينه كاري شده، وارد حرم مي شوند. صحن اتابكي در سال 1301 ه. ق./1883 م. بنا شده و دورادور آن را آرامگاههاي اشراف و وزراي سلسله قاجاريه فرا گرفته است. گنبد فعلي را سلسله صفويه ساخت و سلسله قاجاريه زراندود كرد. چهار تن از سلاطين صفويه و سه تن از علماي حوزه علميه در مسجدي پشت حرم مطهر دفن شده اند. پشت حرم، گنبد نو و آبي رنگ مسجد اعظم يا مسجد بروجردي ديده مي شود. اين مسجد محل تدريس درسهايي در بالاترين سطح موسوم به درس خارج است. دو تن از سلاطين قاجار در سمت راست حرم در صحن قديم دفن شده اند. دو صحن ديگر را سلسله صفويه به دارالشفا و حوزه علميه فيضيه تبديل كرده اند كه در سالهاي 1342،1354،1357 ه. ش. مركز فعاليت سياسي بوده است. صحن حرم مطهر و صحن مسجد بروجردي جايگاه مهمي براي برگزاري نماز جماعت و ايراد خطبه محسوب مي شود. حرم مطهر مؤسسه اي دولتي يا اقتصادي بوده است كه موقوفه آن و درآمدهاي تجاري حاصله صرف نگه داري و مرمت آن شده است. نيز مكاني نمادين است كه خادمان كشيك هر روز با زمزمه سرودي با مضمون حاكميت الله بر تمام عالم دربهاي آنجا را باز يا بسته مي كنند.



شهر قم از نظر اقتصادي با صنعت خورده مدرن خود و وابستگي به زمينهاي كشاورزي، فرشهاي زيبايي توليد مي كند، اما در درجه اول عهده دار ارائه خدمات به زائران، طلاب علوم ديني و تأسيسات مذهبي است. هر چند اين شهر مدرسه اي سنتي با قدمت يك هزار ساله دارد، مجموعه مدارس جديد بيش از پنجاه سال عمر ندارند. اين مدارس مركز اصلي مقاومت در برابر رژيم پهلوي بوده اند. آيت الله روح الله موسوي خميني در بازگشت به ايران براي رهبري انقلاب اسلامي سال 1357 ه. ش. بلافاصله به قم عزيمت كرد. با اينكه او بعد از چندي به عنوان رئيس دولت به تهران نقل مكان نمود، قم همچنان جايگاه اصلي سازمانهاي سياسي و آموزشي علما باقي ماند. تاريخ شهر قم از زمان استقرار دين اسلام و بعد از آن، استقرار مذهب شيعه، نمونه اي از جريانهاي ارتباط ميان روحانيون و دولت را در ايران منعكس كرده است.



مورخان قم ضمن اشاره به مقاومت شيعيان اوليه در برابر بني اميه، با افتخار تمام، شهرت اين شهر را به دليل مركزيت تشيّع غوغاگرش مي دانند. ابوموسي اشعري نماينده اولين امام شيعيان حضرت علي عليه السلام در سال 23 ه. ش. /644 م. از شهر قم ديدن كرد.(3) اين شهر در كيش زرتشتي باقي ماند و براي مدتي جزيه مي پرداخت. تا اينكه در سال 288 ه . ش./899 م. بايرام ترك حكمران، آتشگاه بزرگ ساسانيان را در نزديكي روستاي مزديجان خاموش كرد. با اين همه، در اوايل اين دوره، شهر قم پناهگاه خاندان بني اميه بود. بعد از آنكه شورش طرفداران مُطرَف بن مُغيره عليه حجّاج بن يوسف ثقفي حاكم عراق در سالهاي 66-67 ه. ق./685-687 م. به شكست انجاميد، گروهي از پيروانش به نام بني اسد به قم آمدند و در روستايي به نام جمكران (كه اكنون دومين زيارتگاه مهم در آنجاست)، رحل اقامت افكندند. ده سال بعد پناهندگاني نيز از جهاد ناموفق عبدالرحمن بن محمد اشعث (حاكم سيستان) با حجاج به قم آمدند (حدود 78 ه. ق. /697 م.). سپاه عبدالرحمن هفده تن از تابعين را در ميان خود داشت و بين پناهندگاني كه به قم پناه بردند، پسران صائب نيز بودند. آنها در نبرد ناموفق با مختار كه به خونخواهي امام حسين عليه السلام در كوفه قيام كرده بود، شركت كرده بودند. مختار نيز تحت لواي برادر امام حسين عليه السلام محمد بن حنفيه در اين جنگ شركت داشت. نخستين گروه پيروان عبدالرحمن كه به قم رسيدند، دو برادر اشعري، عبدالله و احوص، بودند. يزدان فازار زرتشتي اهل ابرشتجان قم از آنها استقبال كرد و روستايي به نام ممجان را در اختيار آنها گذاشت.(4) اين خدمت ظاهراً به جبران كمكي بود كه خاندان اشعري قبلاً در قم كرده بودند، يعني با ديلميان ارتباط برقرار نكرده بودند؛ اما آن پيمان دوامي نداشت. نزاعي در گرفت و اشعريان مجبور به ترك آنجا شدند. آنها به تلافي، دست به قتل عام زرتشتيان خط مقدم زدند، بقيه زرتشتيان يا گريختند و يا به دين اسلام گرويدند. دوازده راوي در ميان پسران اشعري بودند كه احاديثي از امام جعفر صادق عليه السلام نقل مي كردند.



اين آغاز كار بود. در مرحله بعد، شهر قم به سبب مقاومت در برابر حاكمان اهل سنت و روش آنها در مورد اخذ ماليات شهرت يافت. حسين مدرسي طباطبايي (1350 ه.ش /1975 م.) فهرستي از پنج مورد، فقط از سده نهم هجري دارد كه نشان مي دهد شهر قم قبل از جمع آوري ماليات مي بايست از آمار نظاميان بكاهد. عكس آن هنگامي بوده است كه حاكم شيعه شهر از سوي خليفه بركنار شده؛ چرا كه به دليل همكاري بسيار زياد مردم با او، بيم آن مي رفته كه ادعاي استقلال كند. طي سده نهم هجري آمار علماي ساكن در اين شهر شيعه 266 تن و سني 14 تن بوده است. از ميان علماي شيعه، خاندان بابويه و سرشناس ترين پسر آنها، شيخ صدوق بن بابويه مرجع تقليد را مي توان نام برد. در اين زمينه ها، قم مدعي است به لحاظ داشتن حوزه علميه، قدمت بيشتري نسبت به شهر نجف(در جنوب عراق) دارد. البته سالهاي متمادي وقفه در تدريس را نيز بايد در نظر داشت.



حضرت فاطمه معصومه عليها السلام خواهر امام هشتم، امام رضاعليه السلام در راه سفر به مشهد براي ديدار برادرش، به شهر شيعه نشين قم رسيد. وي كه در ساوه بيمار شده بود، در قم وفات نمود. طي گذشت قرنها، مزار او دومين حرم يا زيارتگاه مهم ايران محسوب شده و حرم حضرت معصومه عليها السلام نام گرفته است. ظاهراً متولي حرم، نماينده امام يازدهم عليه السلام و از خاندان اشعري به نام احمد بن اسحاق اشعري بوده است. اولين گنبد در سده ششم هجري قمري بر روي حرم بنا شد و حرم علاوه بر شيعيان، زيارتگاه اهل سنت نيز شد. اين گنبد نيز در دوره صفويه تعمير و در دوره قاجار طلا كاري شد. حرم خواهر حضرت معصومه [عليها السلام ] در روستاي كهك قرار دارد كه در عين كوچكتر بودن حرم، از لحاظ برجستگي در طول زمان با قم برابري مي كرده است. هويت شهر قم در سده نهم هجري/ پانزدهم ميلادي متبلور شد و علاوه بر مركزيت شيعه وزيارت، به مكاني درباري تبديل گرديد. جهان شاه، اوزون حسن، سلطان يعقوب، الوند سلطان، و سلطان مراد، همه اين شهر را شكارگاه زمستاني خود كرده بودند (فرستادگان و كارداران ونيزي براي ملاقات با اوزون حسن به قم مي آمدند).سلطان محمد بهادر به مدت كوتاهي از قم به عنوان مركز يك دولت نيمه مستقل استفاده كرد. جهان شاه قره قويونلو در نخستين فرمان مشروح خود به تاريخ 867/1462، احمد نظام الدين را به عنوان متولي حرم و نقيب (سرپرست محلي) سادات معرفي كرد. او همچنين مجلس وعظ در قم برپاداشت. طي فرمانهاي بعدي روشن شد كه دو شغل «نقيب» و «متولي» هميشه با هم هستند و سلسله مراتب آن در خاندان سادات رضوي به موسي مبرقع كه قرن نهم به قم آمده بود، مي رسد (اين خاندان در مقبره بزرگي خارج شهر مدفون هستند).



اسماعيل و طهماسب از شاهان سلسله صفويه با ادامه سنت معمول، قم را پايتخت زمستاني خود قرار دادند. اما صفويان شهر قم را بسيار با شكوه تر از آنچه بود، در آوردند. مقبره شاهاني چون عباس دوم، صفي، سليمان، و سلطان حسين نزديك حرم مطهر حضرت معصومه [عليها السلام ] جاي گرفت. سنگفرش حرم بازسازي شد و دو صحن از چهار صحن آن را به مدرسه فيضيه و يك مريضخانه به نام دارالشفا در پشت مدرسه براي زائران تبديل كردند. مدرسين برجسته اي چون ملا محسن فيض، عبدالرّزاق لاهيجي، صدرا شيرازي ، طاهر قمي و قاضي سعيد در اين مدرسه به تدريس اشتغال داشتند. در اين شهر چندين شكل مديريت اعمال شد: مدتي حاكم متولي بود، مدتي سه متولي با هم بودند: متولي حرم حضرت معصومه عليها السلام، متولي مقبره شاه عباس دوم، و متولي مقبره شاه صفي، اما متولي اصلي ميرزا حبيب الله بن ميرحسين خاتم المجتهدين و بعد از او اعتابش بودند. شاه طهماسب او و پدرش و دو برادرش را از لبنان آورده بود. دو برادر يكي متولي حرم شاه عبدالعظيم در ري شد و ديگري توليت مقبره شاه صفي (شيخ صفي الدين) در اردبيل را بر عهده گرفت. اين مشاغل تا سال 1344 ه. ش. كه محمد رضا شاه پهلوي آنها را حذف كرد، موروثي بود. سنتي كه قدمت آن قبل از صفويه روشن نيست، اين بود كه در زمان صفويه، حرم مطهر به محلي براي بست نشيني (تحصن) تبديل گشت و هر متهمي تا روشن شدن داوري و رفع بي عدالتي نسبت به او مي توانست براي تحصن به آنجا پناه ببرد. در مواقعي اين توسل قانوني تا حد وسيله اي براي پناه بدهكاران تنزل مي كرد.



سلسله قاجاريه به سنت تبديل حرم به مكاني براي دفن درباريان و اشراف ادامه دادند. مقبره فتحعلي شاه، محمد شاه، وبسياري از وزيران قاجار چون قائم مقام و ميرزا علي اكبر خان در حرم قرار دارند. قاجاريان بخشهايي از حرم را بازسازي كردند. امين السلطان در سال 1262 ه . ش، صحن جديد بزرگ را احداث كرد. سنت بست نشيني به رغم تلاشهاي ميرزا علي اكبرخان، نخست وزير وقت براي لغو كردن آن پا برجا ماند. اما مدارس علميه پس از رحلت عالم بزرگ ميرزاي قمي در سال 1231 ق./1804 م. رونق خود را از دست داد. البته چند مدرسه در دوره سلطنت فتحعلي شاه (1797-1834م.) و مدرسه جاني خان در زمان ناصرالدين شاه (1848-1896م.) بازسازي شد.



دو واقعه اجتماعي بسيار مهم و بحث انگيز طي قرن چهاردهم/بيستم، رخ داد: اوّل، حوزه علميه قم، اين بار نه با حمايت اشراف و درباريان، داير شد؛ دوم، دولت پهلوي شروع به از ميان بردن يا كاستن نفوذ مراجع ديني كرد و اين كار را از طريق قانون، آموزش و پرورش، موقوفات، ثبت قراردادها و كنترل راديو تلويزيون و حتي ترويج تبليغات ديني انجام داد.



سال 1299 هجري شمسي كه شيخ عبدالكريم حائري يزدي پس از ترك عراق از طريق اراك (سلطان آباد) وارد شهر قم شد، معمولاً سال تأسيس مجدد حوزه علميه به شمار مي آيد. ورود آيت الله حائري يزدي همراه مهاجرت دسته جمعي عده اي از علماي شيعه انجام گرفت. آنها نگران بودند كه تبادل مبهم حكومت ميان دولت عثماني و دولت انگليس در عراق ممكن است موقعيت آنان را در عتبات به مخاطره افكند. شيخ مرتضي انصاري مدتها قبل مير محمد علي شوشتري جزايري را براي شناسايي شهرهاي قم و مشهد فرستاده بود. سپس سال 1295 ه . ش. آيت الله فيض قمي با عده اي از همراهان به قم بازگشتند تا مدارس قديمه را باب سليقه خود رونقي دوباره دهند. دكانها و انبارها مي بايست به وضع اوليه، يعني حجره طلاب مدرسه فيضيه باز مي گشتند. حتي چند نانوايي بايد احداث مي شد. طي يك سده كامل -از رحلت ميرزا (ابوالقاسم) قمي صاحب كتاب قوانين در سال 1231/1815- مدارس قم متروك و مخروب مانده بود و شهر دچار نوعي «قحطي فكري» شده بود.آيت الله ميرزا محمود روحاني و شيخ حسين قمي، پس از انجام پاره اي تأسيسات جزئي در حوزه علميه، براي دعوت و ترغيب حائري يزدي به آمدن به قم، عازماراك شدند.



آيت الله حائري يزدي و در پي او عده زيادي از علما شامل جانشينان پساز رحلتش (1314ه . ش.)به قم آمدند كه عبارت بودند از آيات عظام: محمد علي حائري قمي (ف 1318ش) و محمد حجت كوه كمره اي و نيز [امام ]خميني و محمد رضا گلپايگاني كه بلافاصله آمدند، احمد خوانساري در سال 1302 ه .ش.، شهاب الدين مرعشي و محمد كاظم شريعتمداري در سال 1303 ه .ش، و آيت الله صدرالدين صدر در سال 1309 ه .ش. آمدند. حوزه علميه قم تقريبأ بلافاصله پس از تأسيس مجدد توانست ميزبان پناهندگاني از عراق باشد؛ چرا كه مقاومت شيعيان پس از انگليسيها سبب شد طلاب و مدرسين آنجا به مدت كوتاهي به تبعيد اختياري يا اجباري تن دهند.



اينكه رشد مدارس علميه تا چه حد در تغيير زندگي اهالي قم نقش داشت، فقط با مراجعه به يك رشته حوادث قابل تخمين است: مبارزه آيت الله بافقي با ريش زدن مردان، دستور آيت الله نورالله اصفهاني در قم درباره بركناري رضا شاه ديكتاتور (1304 ه .ش)، درگير شدن آيت الله بافقي با رضا شاه در مورد حجاب زنان دربار در حرم مطهر، آتش زدن شراب فروشيها، مخالفت با مدارس جديد، مخالفت با اعطاي حق رأي به زنان، خطابه هاي آتشين طلاب عليه حزب توده، و مخالفت با باب شدن سينما و تلويزيون.



در عين حال، تمام دستورات علما محافظه كارانه نبود و ازجمله شامل رهبري و نظارت آنها در تأسيس بيمارستان، مراكز رفاه، كتابخانه، و احداث سيل بند نيز مي شد. در حقيقت، بخشي از محافظه كاري علما واكنشي در برابر موضع ضد روحانيت حكومت پهلوي محسوب مي شد. در آغاز قرن جديد، عده اي از علما به تأسيس مدارس دولتي كمك كرده بودند؛ اما قبل از دهه 1310 شمسي، اهالي قم قصه هايي نقل مي كردند از تمسخر طلّاب امور ديني در راه مدرسه كه از سوي دانش آموزان به ويژه دانش آموزان دختر صورت مي گرفت. دوسوگرايي علما با رشد فعاليتهاي منظم در آموزش و پرورش دولتي و بهره گيري از موقوفات (منبع اصلي درآمد) ارتباط داشت. آموزش دولتي به جز در سطح مدارس ابتدايي تا سال 1314 ه .ش. وجود نداشت، اما مدارس آموزشي مختلط در همان سال افتتاح شد. آموزش بزرگسالان از سوي دولت رواج يافت و پانزده مدرسه ديگر طي دو سال بعدي آغاز به كار كرد. تاسال 1316 ه .ش. سه دبيرستان داير شده بود. سالهاي ياد شده سالهاي فشار عليه تأسيسات مذهبي به شمار مي رفت. طي سالهاي 1314 و 1315 ه .ش.، تلاش براي رواج پوشش اروپايي و رفع حجاب از زنان شدت گرفت. دستور تهيه اجازه نامه براي كساني كه مجاز به پوشيدن لباس مذهبي (يعني لباس سنتي) بودند، صادر شد و عده طلاب رو به كاستي نهاد و در پايان سلطنت رضاشاه در سال 1320 ه . ش. به رقم 500 يا كمتر رسيد (رازي،1332/1954،ج 2،ص 119) هنگام فوت آيت الله حائري يزدي در سال 1313 ه . ش.، نه تنها مقرراتي براي جلوگيري از مجالس روضه خواني به اجرا در آمد، بلكه مراسم تشييع براي وي ممنوع شد (هر چند رژيم نتوانست از هجوم مردم به شهر قم و نوحه خواني آنها در خيابان جلوگيري كند). در سال 1317 ه .ش.، حكومت وقت تلاش كرد با برگزاري امتحاناتي پيشرفت طلاب علوم ديني را تنظيم و شيوه هايي براي معافيت سربازي آنها اتخاذ كند. اين امتحانات با صدور بخشنامه اي از سوي مديريت حوزه لغو شد؛ زيرا روز مقرر براي برگزاري امتحان با سالروز فوت شيخ محمد علي قمي مصادف شده بود و طلاب ملزم به شركت در مراسم يادبود شدند. رژيم تسليم شد و براي برگزاري مجدد امتحانات اقدامي نكرد. در سال 1354 ه . ش. و كساني كه تحصيلات حداقل متوسطي داشتند و شش سال در مدارس دولتي تحصيل كرده بودند، مي توانستند مدركي از شوراي مدرسين حوزه مبني بر تأييد شايستگي وضع تحصيلي خود براي اداره فرهنگ دريافت كنند و آن را همراه با تقاضاي تعويق خدمت سربازي به حوزه نظام وظيفه تسليم نمايند. بدين ترتيب، مراقبت مستقيم وضع طلاب به نظارت غير مستقيم تبديل شد. مقاومت در برابر شيوه هاي علني به گسترش شيوه هاي پنهان منجر شده بود. همچنين باز سازي حرم مطهر و موقوفات مربوطه به عنوان مركز مذهبي وابسته به دولت و توسعه كنترل تمام وجوهات شرعي در قم از سوي اداره اوقاف، از ديدگاه علما روندي مخالف خط مشي رهبري و نظارت علما در كليه امور ديني و اخلاقي بود.



باتشديد كشمكشها، قم مركز مقاومت روزافزون در برابر رژيم پهلوي شد. در خردادماه 1342 ه . ش. و نيز خردادماه 1354ه . ش. تظاهرات مهمي در شهر قم برپا گرديد كه سرآغاز اصلي انقلاب 1356-1357 ه . ش. به شمار مي آمد. در سال 1342 ه . ش.، [امام ]خميني به دليل رهبري مخالفت با اعطاي حق راي به زنان،(5) لايحه 1341 ه . ش.در مورد انتخابات شوراها، اصلاحات ارضي، لوايح ششگانه انقلاب سفيد، و گرفتن وام كلان نظامي از آمريكا در قبال قانون مصونيت پرسنل نظامي آمريكا در قبال قوانين ايران، بازداشت شد. سه ماه قبل از آن، تظاهرات طلّاب حوزه هاي علميه سبب شده بود مدارس علميه قم به اشغال نيروهاي امنيتي درآيند. بازداشت [امام ]خميني كه در روز 15 خرداد 1342 ه . ش. مطابق با 12 محرم سال 1383 ه . ق. اتفاق افتاد. پس از آن به عنوان روزي نمادين در تاريخ ايران ثبت شد. مقاومت طلّا ب مدرسه فيضيه با سركوب نيروهاي رژيم مواجه گرديد. عده اي از طلاب كه در اثر حمله سربازان رژيم از بام فيضيه به بستر خشك رودخانه مجاور آن فرو افتاده بودند، جان خود را از دست دادند. دو ساعت پس از باز داشت [امام ]خميني در قم، جمعيت انبوهي نيز در مقابل بازار تهران اجتماع كرده بودند كه در ساعت 10 صبح همان روز، سربازان بر روي آتش گشودند. آشوبها در شهرهاي تهران، قم، مشهد، اصفهان، و شيراز به مدت سه روز ادامه يافت و بنا به قولي هزاران تن جان باختند. دوازده سال بعد، پانزدهم خردادماه سال 1354 ه . ش. درست پس از اعلام دولت جديد تك حزبي (حزب رستاخيز)با در روزهاي ثبت نام براي نخستين انتخابات در نظام حزبي تازه همزمان شد. [امام ]خميني كه از سال 1342 ه . ش. در تبعيد به سر مي برد، مخفيانه با ارسال جزواتي به ايران، حزب جديد را صرفاً وسيله اي براي محكم كردن پايه هاي حكومت استبدادي خواند. در همان ايام با تشديد مبارزات عليه تورم، عده زيادي از بازاريان دستگير شدند. طلّاب مدرسه فيضيه با استفاده از تسبيح خود، ختم بيست هزار صلوات براي طرفداران اسلام (خميني) و لعن بر دشمنان اسلام (شاه) را آغاز كردند. پليس و واحدهاي زبده ارتش مداخله كردند. آشوبها به مدت سه روز ادامه داشت.



در سال 1354 ه . ش. طبق آمار دفاتر حوزه، تعداد طلّاب 6414 نفر بود. فقط يك چهارم اين عده مجرد بودند. تعداد كمي از طلّاب از كشورهاي پاكستان، افغانستان، هند، لبنان، تانزانيا، تركيه، نيجريه، كشمير، و اندونزي مي آمدند. از نظر اجتماعي طلّاب دو منشأ عمده داشتند و فرزندان كشاورزان يا فرزندان روحانيان، بودند. حدود چهارده مدرسه علمي و سنتي و چهار مدرسه جديد وجود داشت. مدارس جديد سعي داشتند درسها و روشهاي آموزشي تازه را وارد كنند. مدارس و فعاليتهاي آنها زير نظر سه مؤسسه اصلي و با سرپرستي سه مرجع تقليد، يعني آيات عظام شريعتمداري، گلپايگاني، و مرعشي نجفي اداره مي شد. اين مؤسسات مجلات و كتابهاي مذهبي منتشر مي كردند. عده اي را به خارج از كشور (به لندن، هند، منطقه خليج فارس، آفريقا و غيره) مي فرستادند. يك دفتر براي اعزام واعظان سيّار به روستاهاي كوچك تأسيس كردند.



البته شهر قم در جريان انقلاب سالهاي 1356-1357 ه . ش. محور فعاليت باقي ماند. پس از پيروزي انقلاب تا كنون نيز همچنان نقش حساس خود را در مسائل دولت و جامعه ايفا كرده است. اين شهر نه فقط ماوراي رهبران ديني و دستياران رهبري دولت است، بلكه شخصيتهاي برجسته منتقد دولت از ديدگاه ايدئولوژي اسلامي نيز در آن پناه مي جويند.(6)



از نگاه يك خبرنگار آلماني (پيتر شولاتور)



دكتر پيتر شولاتور، خبرنگار آلماني كه در حوادث مهم تاريخ معاصر جهان حضور داشته و از نزديك شاهد رخدادهاي بزرگ عصر حاضر به ويژه در جهان اسلام بوده است، اطلاعات و برداشتهاي خويش را در كتابي با نام ِانَّ الله مع الصابرين =ALLahist mit denstand haftenانتشار داده است.



اين خبرنگار چيره دست با سفر به مراكش، الجزاير، يمن، عربستان، روسيه، چين، اندونزي، هند، جنوب آسيا و ايران، هر كجا مطلبي جالب و خواندني يافته آن را گزارش كرده و چندان زيبا قلمفرسايي نموده كه در سالهاي 1983 و 1984 م. پرفروش ترين كتاب در كشور آلمان به شمار آمده است .(7)



او از جمله معروف ترين خبرنگاران و كارشناسان در امور خاورميانه و كشورهاي اسلامي است كه همراه امام از پاريس به تهران آمده. از اين رو، برتارك فصلي از كتاب خود كه مربوط به ايران است، از قول تون آندرمالرو نوشته است: قرن بيست و يكم يا يك قرن كاملاً مذهبي خواهد بود يا هرگز وجود نخواهد داشت. آن گاه افزوده است: از تخت طاووس تا يك كشور شيعه الهي!



دكتر پيتر حوادث مهم تاريخ معاصر ايران را نيز از نزديك مشاهده كرده است. از اين رو، گزارشهايي از نهضت ملي شدن صنعت نفت و مبارزات مردم ايران و فعاليت گروههاي مذهبي و سياسي در آن دوران ارائه مي كند، و در كنار نقل و تحليل اين رويدادها، از پلتيكهاي رژيم پهلوي چونان انقلاب به اصطلاح سفيد شاه و مردم و تلاش آن رژيم و قدرتهاي حامي وي براي مدرناسيون كردن ايران، سخن به ميان مي آورد و در عين حال، از نقل انتقادها و نقد مواضع نيروهاي مختلف خودداري نمي ورزد؛ چنان كه در همين سفر، به همراه ماري كلود، هنگامي كه تهران را به مقصد يزد ترك مي كند، مي نويسد:



«در بين راه خود از تهران به يزد، از ميان كوير واقع در جنوب پايتخت كه مملو از كيسه ها و قوطيهاي پلاستيكي حاكي از نفوذ فرهنگ بي امان مصرف غرب بود، گذشتيم. در قم در يك قهوه خانه توقف كرديم و من از بالكن آنجا به صحن بيروني حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه [عليها السلام ] كه خواهر باكره امام رضا[عليه السلام ] بود، نگاه كردم. در زير گنبد طلايي حرم، ملاها با عباهاي خود به اين طرف و آن طرف مي خراميدند. ماركلود آنها را عناصر ضد پيشرفت مي خواند و شاه توانسته بود عده اي از مأموران خود را به جامه آنها ملبس كرده و با عمامه و عبا بين اين قوم ... وارد كند!».(8)



ترديدي نيست كه اين بدبيني و توهين ماري كلود، حاكي از تبليغات گسترده رژيم شاه عليه روحانيت بود و شايد اثر همين تحقيرها بود كه واكنشي تند در گروههاي مذهبي به ويژه علما و روحانيون ايجاد كرد و آنها را به رويكردهاي اصلاحي و انقلابي پرشتاب رهنمون ساخت.



به هر حال، پيتر و ماري كلود، هر دو نتوانستند همه ادعاهاي عناصر رژيم پهلوي را باور كنند، زيرا كه منتقدان روشنفكر و تحصيل كرده مذهبي، به حمايت از روحانيون برخاسته بودند و تبليغات آنها را خنثا مي كردند؛ چنان كه پيتر و ماركلود، در يزد با مرد مسن و روشنفكري (حسين - ك) كه لباس اروپايي به تن داشته، ملاقات مي كنند، پيتر نقل مي كند. ماري كلود، در خلوت به دور از چشم مأموران حكومتي از او مي پرسد: نظر شما در باره به اصطلاح تجديد حيات اسلام در ايران چيست؟



حسين با انگليسي بسيار خوب و سليس ولي با لهجه بسيار نامأنوس جواب داد:



شاه سعي كرده ملاها را از ميدان به در كند. او موقوفات را طي اصلاحات ارضي ده سال پيش، از چنگ آنها بيرون آورده و مي كوشد آزادي و حقوق زنان را به صورت برگ برنده اي در مقابل قدرت دست نخورده آنها به زمين بزند. او حقوق و امتيازهاي خارق العاده اي براي حاميان آمريكاييش قائل شده است. شاه حتي ملاها را خوك ناميده و آنها را به باد انتقاد و ناسزا گرفته و تهمتي بالاتر از اين كلمه در اسلام وجود ندارد. اگر هم او تا كنون شخصاً در حرم مطهر به صورت بالاترين آيت الله در شهر مقدس قم سيلي نزده و ريش او را نكنده صرفاً به اين دليل است كه از جرأت و شهامت كمتري در مقايسه با پدرش برخوردار است. البته ملاها در مقابل قدرت سلطنت سر تعظيم فرود آورده اند، ولي آيا اين به معناي آن است كه آنها به كلي تسليم شده اند؟ شايد آنها مجبور شده اند؟ ان شاءالله كه چنين باشد؛ ولي شما اصطلاح تقيه را كه هنر پرده پوشي و كتمان است، مي شناسيد. تقيه ميراثي است كه به ما ايرانيان شيعه در گهواره رسيده است .(9)



حسين در ادامه سخنانش گفت: امروز شاه، انقلاب تكنولوژيكي و پيشرفته اي را كه در خور تمدن است از بالا به پايين تحميل مي كند و آن را انقلاب سفيد مي نامد. خود من از بسياري از علوم غربي سر رشته دارم و در واقع مي بايستي از اين اقدامات مدرنيزه كردن او ولو به زور و فشار هم كه باشد، طرفداري كنم؛ اما من از آينده بيمناكم و ترس من بيشتر از روح عصيانگر و غير قابل پيش بيني ايراني است. كافي است شما قدرت رهبران مذهبي شيعه را كه در اوائل قرن بيستم در قضيه تنباكو متجلي شد، تصور كنيد؛ وقتي كه امتياز تنباكو را به يك شركت خارجي دادند، رهبر شيعه آن زمان تحريم استعمال تنباكو را اعلام كرد. ايرانيها يكدل و يك صدا چون يد واحده به اين دعوت لبيك گفتند. پادشاه قاجار امتياز اعطايي را لغو كرد و تسليم ملايان شد. خوب چه كسي مي خواهد امروز نقش پيغمبر و رهبر را در اين كشور بازي كند؟(10)



تحليلهاي «پيتر شولاتور» از انقلاب سفيد شاه! و اصول آن، مانند: اصلاحات ارضي، آزادي زنان و ... در خور دقت و تأمل است. او با ذكر شواهدي از رژيم پهلوي، بر اين نكته تأكيد مي ورزد كه رژيم سابق در بسياري از برنامه ها مقلد و پيرو اسرائيل بوده است .



وي در سفر پيشين خود به ايران توانسته بود شخصاً با شاه گفتگو كند. البته ستايش او از شاه همراه با انتقاد و كنايه است.



پيتر به هنگام اقامت موقت امام خميني در نوفل لوشاتو نيز موفق به درك حضور رهبر انقلاب اسلامي شده بود.



پيتر در ضمن گزارشهاي مستند و عيني از اوقات اقامت امام خميني در پاريسبه پيشينه نهضت امام، اشاره هاي دقيقي دارد، از جمله در باره تبعيد امام بهنجف مي نويسد:



«[امام ]خميني بنا به تقاضاي شخصي، در نجف در جوار تربت علي بن ابي طالب عليه السلام، اولين امام شيعيان اقامت كرده بود. هر روز سر ساعت معيني زيارت ضريح مطهر و بارگاه مطلاي داماد پيغمبر و جانشين محمد[صلي الله عليه وآله وسلم ] مي رفت كه شيعيان - يعني پيروان علي - او را جانشين به حق محمد[صلي الله عليه وآله وسلم ]، پيغمبر خود مي دانستند. مأمورين امنيتي عراق با دقت فراوان مواظب اين آيت الله تبعيد شده از شهر قم بودند و مانع تماسهاي او با همكيشان عراقي اش شدند. او قبل از اينكه يك ميهمان عالي قدر تبعيدي براي آنها باشد، يك گروگان به شمار مي رفت. اين وضع براي محمد رضا شاه پهلوي كه [امام ]خميني نفرت و كينه خود را عليه او رسماً اعلام كرده بود، تحصيل حاصل و نعمتي خوب بشمار مي رفت. عقيده متخصصين گروه ضربت ساواك و مشاوران آمريكايي اش اين بود كه بهتر است آيت الله دنبال مطالعات علوم مذهبي خود بپردازد و كشور و حكومت الهي شيعي خود را كه ولايت فقيه مي ناميد، فقط در لابه لاي صفحات كتابش تشكيل دهد و در رساله خود نظرياتش را درباره دستورالعملهاي متعدد جنسي ابراز نمايد.عقيده داشتند كه نفوذ سياسي اين پيرمرد قشري در وطنش بسيار ناچيز است و تنها گروه ماركسيستها با ماسك اسلامي هستند كه ستونهاي تخت طاووس را با توطئه ها و سوء قصدهاي خود به مخاطره انداخته اند».(11)



پيتر، با ترسيم فضاي زندگي و افكار ايرانيان مقيم غرب كه سخت تحت تأثير دستاوردهاي اروپاي جديد قرار گرفته و گروهي از آنان از آموزه هاي ماركسيسم - لننيسم متأثر شده بودند، از حضور ناگهاني امام خميني در آن ديار و تأثير ژرفي كه بر آنان گذارده، شگفت زده مي شود و مي نويسد:



«ولي ناگهان روح الله خميني در خانه كوچك و محقر نوفل لوشاتو پيدا شد. از تابستان همان سال خون شهدا در خيابانهاي تهران جاري بود و اكنون اين پيرمرد مقدس همه كفار و منافقين را كه پيرو مكتب ماترياليسم علمي بودند، تحت الشعاع قرار داده بود. دانشجويان ايراني دانشگاه سوربن در نوفل لوشاتو اجتماع كرده و اتوبوسها از منطقه روهر آنجا سرازير بودند كه مسافرين آنها را كارگران و تحصيل كرده هاي ايراني مقيم اروپا تشكيل دادند. آنها با ديدن اين مرد مقدس از قم ناگهان به ياد سوره هاي قرآن و نماز و قبله افتادند و يكباره از درون ضمير ناخودآگاه خود فرياد خشمگين ديرينه اسلامي را سر دادند.



دختران دانشجوي ايراني كه اكثراً از خانواده هاي معتبر بودند و تا كنون برجستگيهاي بدن خود را از زير پليور در معرض ديد قرار مي دادند و هرگز شلوارهاي جين به اندازه كافي برايشان تنگ و چسبان نبود، يكباره چادرهايي كه مو و بدن آنها را مي پوشاند و منظره آنها را خيلي بد مي كرد به سر كردند و آن را با دندان محكم مي گرفتند تا پايين نيفتد. كمترين اثري از آرايش و بزك در آنها ديده نمي شد و ريش سياه مردان، ظاهراً تعهد اسلامي آنها را نشان مي داد».(12)



پيترشولاتور كه با هواپيماي حامل امام خميني از پاريس به تهران آمده است،در باره اين سفر تاريخي نكات ريز و خواندني و ويژه اي دارد كه در آثار ديگريافت نمي شود.



او ذيل عنوان بازگشت آية الله، بين پاريس و تهران ؛ فوريه 1979 م. مي نويسد:



«مسافران ايراني هواپيما ويژه ارفرانس پاريس - تهران، ناآرام و مشوش به نظر مي رسيدند. آيا وقت نماز صبح رسيده؟ پيدا كردن جهت مكه براي اداي نماز در داخل هواپيما مشكل بود.



تنها ملايان با عمامه هاي سياه و سفيد از اين مسئله ناراحت نبودند، بلكه افراد عادي در بين انقلابيون اسلامي كه اصلاح نكرده و با لباسهاي چروكيده و پيراهنهاي يقه باز، جزو مسافرين هواپيما بودند، در مشاوره مربوط به تعيين قبله شركت داشتند. در اين لحظه، صادق طباطبايي اشاره اي به ما كرد. او لبخند زنان از طبقه بالاي جمبوجت پايين آمد و رو به ما كرد و گفت: امام منتظر شماست. شما تنها گروهي هستيد كه اجازه داريد از او به هنگام اداي نماز، فيلم برداري كنيد».



در طبقه فوقاني آية الله روح الله خميني، روي يك پتوي قهوه اي رنگ شركت هواپيمايي اير فرانس نشسته بود. عمامه سياه او حاكي از سيد، يعني اولاد پيغمبر[صلي الله عليه وآله وسلم ]بودن او مي كرد. از هنگام پرواز در فرودگاه شارل دوگل تا كنون فقط دو ساعت خوابيده بود، ولي با وجود اين، كوچك ترين علامت خستگي در چهره اين پيرمرد هشتاد ساله مشاهده نمي شد. در حالي كه عباي قهوه اي رنگش را دور خود پيچيده بود، با ديدن گروه فيلمبرداري ما لبخند زد. براي اولين بار بود كه [امام ] خميني را لبخند زنان مي ديدم و خيلي راحت و خونسرد و آرام به نظر مي رسيد...



[امام ] خميني واقعي به مراتب مهربان تر و طبيعي تر از [امام ] خميني خنده به لبي بود كه روي پوسترها ديده مي شد. اكنون هم كه هواپيماي او - خبرنگاران خارجي به او اسم رمز قاليچه سليمان داده بودند - بر فراز شهر تهران در پرواز بود، چرا امام اين چنين آرام و سبكبال مي نمود؟».(13)



پيتر شولاتور پس از تحليل اين آرامش امام در برابر آنهمه خطرهايي كه همه احتمال مي دادند، مي نويسد:



«بعدها دليل لبخند و آرامش [امام ] خميني در آن لحظه در هواپيما برايم روشن شد. شايد او پايان دردناك و بي سرانجام كاري را كه شروع كرده بود، حساب مي كرد؛ ولي قدر مسلم اين است كه از دور نماي شهادت كمترين ترس و واهمه اي به خود راه نمي داد. كشته شدن او به دست دشمنان بي خبر از خدا برايش شهادتي محسوب مي شد كه او را در كنار شهداي بزرگ و مقدس شيعه قرار مي داد.



امام اسناد و مداركي را كه خودش روي آنها كار كرده بود، به طباطبايي داد كه يك پوشه زرد رنگ نيز بين آنها ديده مي شد و بعد براي نماز از جايش بلند شد. البته تعيين جهت قبله براي او كار دشواري نبود و زياد طول نكشيد. با بلند كردن دستهايش نماز صبح را به طرف جنوب غربي شروع كرد. پس از ركوع، سجود را به عمل آورد و پيشاني او پتوي قهوه اي رنگ ايرفرانس را كه از آن به صورت فرش مخصوص نماز استفاده كرده بود، لمس كرد».(14)



پيتر شولاتور، براي پي گيري حوادث مربوط به انقلاب به قم مي آيد و آنچه را كه در اين شهر مشاهده مي كند، در فصلي جداگانه به رشته تحرير مي كشد:



دژ مستحكم ايمان



قم، ستامبر 1979 م.



گل و طلا - شهر مقدس قم - اين دژ مستحكم دين و ايمان كه مثل اكثر شهرهاي ايران قرباني جريان مدرنيزه شدن پهلوي شده فوق العاده زشت و بي اندازه بي روح است.رودخانه كوچكي كه به كوير مجاور شهر منتهي مي شود، هيچ گونه نشاط و طراوتي به اين شهر نمي بخشد. مناره ها در اثر لهيب گرماي طاقت فرساي كويري مي لرزند. دو گنبد حرم فاطمه [عليها السلام ] در اين شهر ماتم زده، به چشم مي خورد. يكي از آنها از طلاي ناب ساخته شده و ديگري با كاشي كاري آبي، نقش گلهاي رنگارنگ و بسيار زيباييرا دارد كه گويي همه در باغ الهي پرورش يافته اند تا چشم انداز بسيار ناچيزياز بهشت را نشان دهند كه با دنياي عزاداري و گريه و زاري بي حد و اندازه مذهب شيعه كاملاً مغايرت دارد.



خبر ورود ما را بهقم از تهران به موقع اطلاع داده اند. از مقابل تابلويي كه روي آن ورود غير مسلمانان به صحن مقدس ممنوع اعلام شده مي گذريم و با فاصله اي نسبتاً زياد فقط نگاهي به داخل صحن حضرت فاطمه [عليها السلام ] مي اندازيم. مسلمانان زوار كه بين آنها تعداد زيادي از زنان نيز ديده مي شوند، در زير گنبد و دور مقبره جمع شده اند. طبيعتاً ملاهايي هم كه قرآن مي خوانند و يا مشغول صدور فتوا هستند، به تعداد زياد در آنجا ديده مي شوند. عده اي مشغول گرفتن وضو براي خواندن نماز در صحن حرم مي باشند. بالاي در ورودي حرم تصويري بزرگ و رنگي از [امام ]خميني آويزان است. در اين عكس، [امام ]خميني در حال پاره كردن غل و زنجيرهاي امپرياليسم مي باشد و ژست قهرمانانه اي دارد و دو پاسداري كه در طرفين او قرار دارند، چون آدمهاي كوچك و ناقص الخلقه به نظر مي رسند. تقدس قم به خاطر وجود مرقد حضرت فاطمه خواهر امام هشتم و امام عظيم الشأن شيعيان، يعني امام رضاست و خود حضرت معصومه جزو شهدا به شمار مي رود. اسلام آن طور كه گهگاه شنيده مي شود، چندان هم ضد زن نيست: «بانوي عزيز ما فاطمه» اين جمله را در قم هم مي شود به زبان آورد.



مدافعان و طرفداران انقلاب اسلامي ادعا مي كنند، چادر سياه وسيله اي براي برقراري مساوات اجتماعي است؛ زيرا زنان فقير و تهي دست مي توانند البسه مندرس و وصله خورده خود را به كمك چادر از انظار مخفي كنند و علاوه بر آن به بركت چادر است كه زنها بدن خود را مي پوشانند و ديگر به صورت بازيچه و عامل شهوت راني مردان در نمي آيند. يك مجاهد جوان در تهران قبلاً به من توضيح داده بود كه: «شما بايد به عنوان يك غربي معناي اجتناب از تجمل و بزك را خوب بفهميد؛ چون در غرب هم دختران آزاده و روشنفكر از هر گونه بزك و اعمال غير طبيعي پرهيز مي كنند و به پوشيدن بلوز ساده و شلوار جين اكتفا مي نمايند».



عكس [امام ] خميني در هر نقطه شهر قم چشم مي خورد. يكي از پوسترها نشان مي دهد كه [امام ] خميني چون يك قاضي عبوس و سر سخت برفراز ابرها ايستاده و ملائكه دور او را گرفته و عمو سام در حالي كه ستاره داود روي كلاه سيلندرش دارد، شاه را از خود رانده و او هم با شمايل شيطاني زير پاي [امام ] خميني افتاده و مشغول بلعيدن كرمها و جانوران عجيب و غريب است. در يك تصوير ديگر، [امام ]خميني روي ابرهاي مقدس درست مثل موسي هنگامي كه فرامين الهي را دريافت مي كرد، حركت مي كند. روي يك پوستر ديگر، [امام ] خميني چنان رسم شده كه اگر بنا به اعتقادات مسلمانان محمد خاتم الانبياء به شمار نمي رفت، مي شد گفت كه بي شباهت به يك پيغمبر جديد نيست. براي يك مسلمان سني مذهب اين چنين مقدس جلوه دادن [امام ] خميني غير قابل تصور و پديده مضحكي به شمار مي رود. در مذهب تسنن كه درجات مذهبي چون شيعه نيست، چه كسي جرأت دارد كه بگويد من آية الله، يعني آيت خداوند هستم؟ محتواي شعار« الله اكبر، خميني رهبر» براي كسي كه اهل تشيع نباشد، نوعي توهين به خدا محسوب مي شود.(15)



البته طبيعي است كه نگاه يك پژوهشگر مسيحي اروپايي با نگاه يك مسلمان انقلابي ايراني، متفاوت است. اما بي ترديد، گاهي عدم آگاهي سياحان خارجي سبب بروز برخي بدبينيها و بزرگنماييهاي آنها گرديده است، كه حساسيت پيتر نسبت به كلمه آيت الله، يعني نشانه خدا نيز از همين شمار است؛ در حالي كه فرقه هاي مسلمان، هيچ كدام چنين برداشت و واكنشي را از خود بروز نداده اند. در عين حال، آگاهيهاي پيتر از تاريخ اسلام چندان هم بي راه نيست؛ چنان كه مي نويسد:



ولي ما اكنون در قم يعني كانون اسرار شيعه هستيم. شيعيان در اين مكان يكه تاز و پيروز هستند. بعد از وفات محمد[صلي الله عليه وآله وسلم ]، پيروان مؤمن و وفادار او موجه ترين فرد، يعني ابوبكر را براي رهبري ديني و دنيوي جهان اسلام برگزيدند و بدين ترتيب، او اولين خليفه اسلام شد. بعد از او عمر و عثمان به ترتيب به خلافت رسيدند. بعد از آن سه نفر بود كه تازه نوبت خلافت به علي ابن ابي طالب [عليه السلام ]، پسر عمو و داماد پيغمبر[صلي الله عليه وآله وسلم ](شوهر فاطمه) رسيد و عنوان امير المؤمنين را پيدا كرد .



اما به محض رسيدن او به خلافت، اختلافات و تضادها شروع شد.(16) علي [عليه السلام ]فقط پنج سال در كوفه حكومت كرد و شيعيان، دوران خلافت او را با دوره حضور محمد[صلي الله عليه وآله وسلم ] در مدينه در حالي كه انصار شريف در اطراف او بودند، مقايسه مي كنند. معاويه غاصب كه يكي از بستگان دور پيغمبر به شمار مي رفت، از در مخالفت با علي [عليه السلام ] در آمد و با هزاران حقه و نيرنگ غير مستقيم باعث قتل خليفه قانوني - علي [عليه السلام ] - شد و بالاخره سلسله امويان را تشكيل داد كه حوزه فرمانروايي آنها از كوردو باي اندلس تا سمرقند در تركستان شوروي امتداد داشت. هر دو پسران علي [عليه السلام ]- يعني نوه هاي پيغمبر[صلي الله عليه وآله وسلم ] - حسن و حسين [عليهما السلام ] به دست امويان به قتل رسيدند .



شهادت امام حسين [عليه السلام ] - همانطور كه بارها توضيح دادم - نقطه اوج تاريخ درد و رنج و ماتم و عزاي شيعيان است. اما پيروان علي [عليه السلام ] پس از مرگ او تسليم نشدند. اين حق طلبان كه تعداد آنها در عراق امروزي زياد است، علي ابن طالب را تنها جانشين بر حق پيغمبر[صلي الله عليه وآله وسلم ] مي دانند و حتي سه خليفه ديگر را كه راشدين ناميده مي شوند، به رسميت نمي شناسند و مخصوصاً امويان را لعن و نفرين مي كنند. حتي سرنگوني آخرين خليفه اموي در دمشق به دست عباسيان هم نتوانست از اين شكاف عظيم در دنياي اسلام جلوگيري كند. اين شكاف هنگامي بزرگ تر شد كه بعدها مقام رهبريت مذهبي مسلمانان سني هم به فاتحان و امپراطوران عثماني تفويض شد كه اجداد آنها از تركهاي جلگه هاي آسياي مركزي بودند. در حالي كه دنياي تسنن و خلفاي آن (آخرين خليفه خدا در روي زمين در سال 1924 به دست آتاتورك سرنگون شد) سرگرم اجراي سياست توسعه طلبي و قهرآميز بودند و سرزمين اسلام را با زور اسلحه توسعه مي دادند و از آن دفاع مي كردند و در مسايل مذهبي در اغلب موارد تابع سياست باري به هر جهتي و راحت طلبي بودند - آري مقارن با همين ايام، شيعيان علي [عليه السلام ] غرق در تخيلات و افكار مبهم و غير قابل فهم خود بودند و روي فناناپذيري اصل گزينش از طرف خداوند و معصوم بودن امامان خود پافشاري مي كردند. همه امامان شيعه بعد از علي و دو پسرش حسن و حسين به ترتيب به دست مخالفين سني خود قتل رسيده بودند.(17)



حلقه دوازدهم اين امامان را كودك پنجساله اي به نام محمد مهدي تشكيل مي دهد كه امام دوازدهم و آخرين امام شيعيان محسوب مي شود. طبق روايات شيعه اين كودك در سال 874 ميلادي در شهر سامره عراق از انظار پنهان و غايب شد. شيعيان معتقدند كه او در عالم غيبت به سر مي برد و زنده است و در آخر الزمان ظهور كرده و دنيا را پر از عدل و داد نموده و حكومت الهي را در سرتاسر جهان برقرار خواهد كرد. اما تا ظهور امام، زمام امور به دست نواب اوست. حكومت فقط بايد به نام و از طرف او باشد و حق قضاوت فقط به او تفويض شده است و پس از آن ظهور اسرارآميزي كه شيعه سخت معتقد به آن است، صرفاً مربوط به امام مهدي مي شود. در زمان غيبت نايب او كه لطف الهي شاملش شده، مي تواند انجام وظيفه كند و به عنوان امام حاضر راه راست را به مردم نشان دهد و آنها را براي ظهور امام غايب آماده كند.



مقصود [امام ] خميني به عنوان رهبر جامعه شيعه و انقلاب اسلامي همين است و بس. اين مسئله تنها باور توده هاي مسلمان كشور نيست بلكه قانون اساسي كشور هم - كه من هنگام ورود به تهران به طور موقت حافظ و نگهبان آن بودم - روي اين موضوع تأكيد كرده است. ماده پنجم قانون اساسي مربوط به ولايت فقيه مي باشد. فقيه، يعني بالاترين رهبر ديني، در اين اصل چنين توصيف شده است: «كشور و دولت از طرف كسي رهبري مي شوند كه به خاطر تقوا، شهامت، صداقت، علم و تجربه معروف است و هرگز مرتكب گناه يا جرمي نشده است». اختيارات اين فقيه كه از طرف توده مردم بالاجماع انتخاب مي شود، عملاً نامحدود است «... او مي تواند رئيس جمهور را عزل و نصب كند و هر قانوني را كه مغاير با قوانين اسلام تشخيص دهد، نقض و كأن لم يكن نمايد. او فرمانده كل قوا مي باشد و عزل و نصب افسران عالي رتبه ارتش از اختيارات اوست و هم اوست كه در باره جنگ و صلح تصميم مي گيرد...». افسانه شرقي آية الله خميني نوفل لوشاتو به بركت رابطه نامفهوم و گنگي كه بين اعتقادات شيعه و قانون گذاري نشئت گرفته از انقلاب وجود دارد، ديگر افسانه نيست، بلكه به صورت چنان واقعيت سياسي درآمده كه زمام داران غربي را وادار كرده بنشينند و دست در موهاي سر خود كرده و فكر كنند و به بيچارگي و لا علاجي خود فكري بكنند؛ زيرا اين سيستم مبتني بر تقدس و تقوا، دليل و قانون خاص خود را دارد و از روش ويژه اي پيروي مي كند: «اسلام همه چيز است».



[امام ] خميني چنين گفته بود: «آنچه كه در غرب، آزادي و دموكراسي ناميده مي شود، همه در اسلام جمع است و اسلام هر چيزي را در بر مي گيرد»، و در اينجا بود كه كارايي غربي كه شاه پهلوي با زحمت فراوان به كشور آورده بود با مانع سخت و غير قابل نفوذي مواجه شد. در اينجا واقعيتهاي ديرينه در لباس توحيد و خداپرستي جاي هر چيزي را گرفتند.



در ايران انقلاب اسلامي همه اصطلاحات آزادي خواهانه و مترقي غربي از قبيل حقوق بشر سال 1789 - مجلس وست مينيستر - اصل جدايي سه قوه، طبق نظر مونتسكيو به عنوان دسيسه هاي شيطاني قلمداد مي شوند كه از دنياي بيگانه وارد كشور شده اند و بايد به دور ريخته شوند.(18)



يكبار صادق طباطبايي در طي گفتگوهاي طول و دراز ما سعي كرد، زير بناي فكري [امام ] خميني را تشريح و براي ما روشن كند. او گفت: «اصل اول، يعني وجود خود اسلام عبارت از توحيد است. توحيد هسته اصلي اسلام مي باشد. همان طور كه منظور امام خميني مي باشد، هدف از تجديد حيات اسلام چند طبقه شدن و تعدد اقشار در اجتماع نيست؛ بر عكس، اگر اجتماع طبق موازين و قوانين قرآن عمل كند، در اين صورت وحدت و اشتراك نظر بين ملت پيدا خواهد شد كه خود جلوه اي از ذات خداوند و وحدانيت اوست. در اين صورت است كه توحيد بر روي زمين سايه گستر مي شود». در مقابل اظهارات او دليل آوردم كه مسيحيت دوران قرون وسطي هم نظرات مشابهي با آنچه كه گفته شد داشت .



نقشه ما دائر بر فيلمبرداري از بيانات [امام ] خميني در جريان سمينار فيضيه قم نقش بر آب شد؛ زيرا قبل از ظهر همان روز هنگام ورود امام به حوزه چنان هيجان ديوانه واري به مردم دست داده بود و ازدحام چنان بود كه دو نفر زن جان خود را زير دست و پاي مردم از دست داده بودند [امام ] و خميني هم با خشم و غضب به منزلش رفته بود. به جاي او به ملاقات آية الله شريعتمداري كه او هم ساكن قم بود، رفتيم. برخي از ناظران به چشم رقيب [امام ] خميني به او نگاه مي كردند. شريعتمداري اهل آذربايجان بود و نفوذ فوق العاده اي بين ده ميليون پيروانش كه در مناطق شمال غرب كشور مي زيستند، داشت. حقيقتاً هم بعدها زد و خوردهاي خونيني بين طرفداران اين دو روحاني در خيابانهاي تبريز به وقوع پيوست، اما بايد اعتراف كرد كه شريعتمداري پير در هيچ موردي ياراي مقابله و رقابت با [امام ]خميني را نداشت. او در اندرون با ما ديدار كرد. طبق معمول نزد او روي زمين نشسته و به ديوار تكيه دادم. شريعتمداري ظريف تر و پيرتر از [امام ] خميني به نظر مي رسيد و چشمان ضعيف و محيل و شرور او پشت شيشه هاي عينك اين طرف و آن طرف مي چرخيدند. ريشش كاملاً سفيد بود. چندين ملاي معتبر در كنار او ديده مي شدند. بين آنها يك معلم جوان و بلند قد توجه مارا جلب كرد كه رفتار و حركات او بي شباهت به .... نبود.



شريعتمداري انتقادات خيلي صريحي از روش مملكت داري [امام ]خميني مي كرد و منكر اصل اشتباه ناپذيري او بود و مي گفت: «كسي كه اين حق را به خود مي دهد تا روحانيت را با تمام قدرت و اختيار در كارهاي دولت دخالت بدهد، ديگر نبايد تعجب كند اگر اين خدمتگزاران به دين و مذهب به خاطر دخالتشان در امر سياست و اقتصاد روزي از طرف مردم مورد بازخواست يا مورد ارزشيابي قرار گيرند. اين خطر وجود دارد كه در چنان روزي قضاوت مردم درباره آنها منفي باشد و آن وقت است كه در نهايت امر لطمه به مذهب خواهد خورد؛ ولي خوب از دست ما چه بر مي آيد!».(19)



پيتر ، سپس اشاره اي به حوادث تهران در اين ايام مي نمايد و به ويژه نقش آيةالله بهشتي را در رويكردهاي انقلاب بسيار تعيين كننده مي داند، و همين تأثير گذاري را سبب شهادتش مي شمارد و آن گاه به شرح حوادث قم بر مي گردد و درباره انبوه مردمي كه براي زيارت امام خميني در پشت ديوار منزلش گرد آمده اند، مي نويسد:



حوالي عصر به داخل جمعيت عظيمي كه در اطراف منزل [امام ]خميني گرد آمده بودند، وارد شديم. كوچه اي كه امام در آن منزل داشت، با دريچه هاي آهني و به كمك پاسداران مجهز كاملاً تحت محافظت قرار داشت. خانه امام يك عمارت دو طبقه بسيار كوچك و محقر و در نزديكي رودخانه قم بود.



در پشت بام منزل آنتنهاي بلند و قيافه زمخت و خشن پاسداران و دو مسلسل سنگين ضد هوايي جلب توجه مي كرد. هيكل پر ابهت و با صلابت [امام ] خميني فقط چند ثانيه اي در تراس خانه اش ظاهر شد و دستي به سوي طرفدارانش تكان داد و بلافاصله تني چند از آنها به حال اغما و بيهوشي افتادند. «الله اكبر»، اين فرياد ملت بود. بعد يك زن پيچيده شده در چادر با صدايي لرزان جمله اي را گفت كه تكرار آن از طرف جمعيت پاياني نداشت.



ابوالفضل آن را برايم ترجمه كرد: «تو نور خدايي و فرياد قلب مايي».(20)

پاورقي





1) ر.ك:http://online islamic store . come / johnesposito. html

2) پست مدرنيسم و اسلام، اكبر ص. احمد. ترجمه فرهاد فرهمندفر، نشر ثالث، تهران، 1380 ش. ص 372 و 373. (اسپوزيتو 1991،ص 281).

3) گرچه مورخان بزرگي چون بلاذري، اعثم كوفي، و حسن بن محمد قمي، تصريح كرده اند كه قم در سال 23 هجري، به دست مسلمانان به سرداري ابوموسي اشعري فتح شد، ولي هيچ كدام نگفته اند كه او نماينده امام علي عليه السلام بوده است. ر.ك: فتوح البلدان، ص 384 و 385؛ تاريخ قم ص 25 و 26؛ تاريخ اعثم كوفي، ص 34. شايد منظور نويسنده «موسي بن عبدالله اشعري» باشد كه گفته اند نخستين كس بوده كه در قم اظهار تشيع كرده، ولي او نيز معاصر و نماينده امام علي عليه السلام نبوده است.

4) ظاهراً مترجم محترم به منابع متن مراجعه نداشته است، از اين رو در برگرداندن نامهاي اشخاص و جايها به فارسي، دچار اشتباه شده است كه ما در حد امكان آنها را اصلاح كرده ايم.

5) مخالفت امام خميني با حق رأي زنان در انتخابات نبود، بلكه اعتراض آن بزرگوار به سوء استفاده رژيم فاسد پهلوي از عنوان آزادي زنان بود كه همچون اصول ديگر انقلاب به اصطلاح سفيد شاه! از سوي امپرياليسم جهاني، ديكته شده بود. از اين رو، امام خميني در يكي از نطقهاي تاريخي خود صريحاً اعلام كرد: «ما با ترقي زنها مخالف نيستيم، ما با اين فحشا مخالفيم، با اين كارهاي غلط مخالفيم. مگر مردها در اين مملكت آزادي دارند كه زنها داشته باشند؟ مگر آزاد زن و آزاد مرد با لفظ درست مي شود؟».

سخنراني دوم ذي حجه 1383 - 25 ارديبهشت 1343 به نقل از نهضت امام خميني، حميد روحاني، ج 1، ص 169، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1381 ش.

6) John Sposito , The Oxford Encyclopedia of the Modern Islamic World, (4 vol.) p.381-385

7) كتاب ياد شده با اين ويژگيها به فارسي منتشر شده: ايران، كانون زمين لرزه، پيتر شولاتور، ترجمه ضياءالدين ضيائي، شركت ترجمه و نشر بين الملل، تهران، 1363 ش .

8) همان، ص 488.

9) ر. ك: همان، ص 489.

10) ر. ك: همان، ص 491.

11) ر. ك: همان، ص 533.

12) ر. ك: همان، ص 537.

13) همان، ص 446 - 44.

14) همان، ص 447.

15) ر. ك: ص 617 - 614 .

16) طبق نظر شيعه موجه ترين فرد براي جانشيني حضرت محمدصلي الله عليه وآله تنها علي عليه السلام بود و اين موضوعي است كه برخي از علماي اهل تسنن هم معترف به آن هستند (مترجم).

17) مسئله اعتقاد به امام معصوم، امري خيالي، مبهم و غير قابل فهم نيست، بلكه همان گونه كه در متون اسلامي به خصوص اماميه به صراحت آمده، شيعيان بر اين باورند كه رهبري ديني، فكري و مرامي مسلمانان حتي الامكان بايد در اختيار افرادي پاك و مبرّاي از هر گونه نقصيه خَلقي و خُلقي قرار گيرد، كه اين ويژگيها به دوازده نفر از دودمان پاك پيامبر اختصاص يافته، و قول و فعل آنها براي همه زمانها حجت است، و در زمان غيبت، كساني كه بيشترين نسبت را از نظر صفات و شرايط با آنها داشته باشند، مي توانند نيابت ايشان را عهده دار شوند.

18) اين ادعايي غير واقعي و بيجاست؛ زيرا در پيش نويس قانون اساسي و در مذاكرات مجلس خبرگان نخست و در مصوبات مجلس شوراي اسلامي و مناسبات بين المللي، همواره از تجربيات و انديشه هاي بشري بهره گرفته شده است.

19) همان، ص 620 - 623.

20) همان، ص 626.