قم در دوران پهلوي


از نگاه روزنامه نگار آمريكايي (خانم مريت هاكس)



خانم مريت هاكس متولد 1887 م. در نيويورك آمريكاست. او نويسنده و روزنامه نگاري است كه براي آگاهي از اوضاع ايران، در اواخر 1993 م. از منچستر با كشتي باري، كه او تنها مسافر زن آن بود، به سوي ايران حركت مي كند و پس از ورود به بوشهر و چند روز اقامت در آنجا راه شيراز را در پيش مي گيرد.(1)



مدتي را با طبقات مختلف مردم و با ايل قشقايي به سر مي برد و پس از آن به اصفهان مي رود و با مردم آن ديار آشنا مي شود. آن گاه راه يزد را در پيش مي گيرد و اين شهر تفتيده و مردمان و باغها و مزارع و كارخانه ها و اقليتهاي مذهبي آن را از نزديك مي بيند و به علت ضرورت ادامه سفر، به كرمان مي رود و دوباره به اصفهان باز مي گردد و ايل بختياري و خصوصيات اخلاقي و وضع مهاجرت اين ايل را از نزديك مشاهده مي نمايد و در مجالس و محافل مختلف شهر اصفهان، از جمله انجمن شعر آن شهر شركت مي كند. آن گاه به قم، مركز ديني ايران مي رود. چند روزي را به تماشاي گذشت زندگي در شهر - به قول او - پر سر و صدا و فقرزده قم سپري مي كند و به علت ابتلا به تب و بيماري به ناچار راهي تهران مي شود. گشت و گذاري در شمال ايران دارد و در بازگشت به تهران با دريافت تلگرافي غير منتظره، مجبور مي شود ايران را ترك كند. او عازم نيويورك مي شود و به انگلستان باز مي گردد.



مريت هاكس با نگاه دقيق يك روزنامه نگار، روابط اجتماعي و آداب و رسوم و طرز زندگي مردم شهرهايي را كه ديده است، از نظر مي گذراند و چون زن است، توانسته است به محافل زنانه راه پيدا كند و از وضع زندگي آنان، ازدواج، زايمان، زندگي خانوادگي و مشكلات اجتماعي زنان آگاه شود. البته نبايد فراموش كرد او بانويي انگليسي است و با ديدي كه خود از اوضاع سياسي و اجتماعي دارد، قضاوت مي كند كه در بعضي موارد غيرمنصفانه است. او با ديد انگليسي خود وجود خارجيان و مبلغان مسيحي را در ايران امري حياتي مي داند و بيرون كردن آنها را حماقت محض و يا گناهي نابخشودني نسبت به ملت ايران مي داند و فساد رضاخان را كه دست نشانده دولت انگليس است،در بسياري از موارد مي ستايد و كارهاي او را در جهت ترويج و نفوذ تدريجي فرهنگ اروپايي در ايران تأييد مي كند. با وجود اين، فشار و اختناقي را كه در زمان او بر ايران حاكم است، ناديده نمي گيرد و با صراحت از مصايب و سختيهايي كه مردم با آن روبه رو هستند، سخن مي گويد. او افسانه و حقيقت، رؤيا و واقعيت را در هم مي آميزد و با بياني لطيف و زيبا و گاه شاعرانه ديدگاه هاي خود را بيان مي كند.



قم يكي از شهرهايي است كه توجه خانم مريت هاكس را به خود جلب كرده است. او از سفر خود به اين شهر چنين مي گويد:



«به قم رفتم؛ زيرا آنجا مركز ديني ايران است. به نظر مي رسيد شناخت اسلام در اين شهر زيارتي همچون درك مذهب كاتوليك است كه پس از بازديد از شهر لورد(2) آن را بهتر مي توان درك كرد. همه مي گفتند آن شهر جايي وحشتناك است! مسئول گاراژ به ما گفت: ساعت 4 بعد از ظهر آماده حركت باشيم، ولي از قرار معلوم فراموش كرده بود، به ماشين هم اين مطلب را بگويد؛ لذا ما ساعت 6 حركت كرديم.



نزديك گروهي از زنان در چادر پيچيده كه گلابي مي خوردند و بدون وقفه در گوش هم نجوا مي كردند، منتظر شدم. سرگرم مگسها بودم كه دختري جوان حجابش را گشود، لبخندي زد و شروع به بادزدن من كرد. من كمي از حرفهاي او را مي فهميدم، ولي يك ساعتي او باد مي زد و من لبخند مي زدم.



سفر دوازده ساعته كسل كننده و بي صفايي بود؛ زيرا زني كه در صندلي جلو با من نشسته بود، بي اندازه چاق بود، و همگي دلشان براي من سوخت كه اين اندازه لاغرم با وجودي كه از انگلستان آمده ام؛ كشوري كه همه مردم آن ثروتمندند. طبق معمول چندين بار توقف كرديم و عباس غذاي مرا كه تخم مرغ، چاي و ميوه بود، در گوشه دورافتاده اي به من داد. اگر من با جمعيت مي نشستم به رگ غيرت او بر مي خورد.



ما سپيده دم به قم رسيديم و در هتلي جاي گرفتيم. انسان در مسافرت همه نوع تجربه كسب مي كند. اتاق داراي دو فرش كثيف، يك صندلي كثيف تر و كثيف ترين ميزها بود. عباس فوراً به نظافت پرداخت، در حالي كه باربراني كه لوازم سفر ما را آورده بودند، دستمزدي به اندازه يك ماه از ما طلب مي كردند! او نمي توانست با اين آدمهاي پست كنار بيايد. بايد قبل از رفتن آنان به پليس خبر مي دادم. بعد از بررسي، عباس گفت: هتل غيرقابل تحمل است و چنين كثافتي را هرگز نديده است. آب شور است و آشپزخانه خراب و بي مصرف و ما بايد از اين جا برويم، صبر و تحمل او به اندازه من نبود. با معرفي نامه هايي او را پيش فرماندار و رئيس شهرباني فرستادم تا وقت ملاقات و اتاقي در شهر بگيرد.



رئيس شهرباني مردي فهميده بود و به زبان فرانسه خوب صحبت مي كرد، چالاك و در پاسخ به سؤالاتم تسليم ناپذير بود. او افسري بسيار خوب را براي گردش در داخل شهر همراه من كرد و دنبال بازرگاني فرستاد كه كارگاه قاليبافي را به من نشان دهد. مي گفتند افسر فقط راهنما بود، نه محافظ. قم شهري با تعصبات مذهبي بود، ولي هرگز مزاحمتي پيش نيامد.



بازرگان مزبور كارگاه هاي متعددي داشت، در خانه هايي بسيار و در داخل كوچه هايي باريك كه درشكه رو نبود. وقتي به دنبال يك گل سايه مي گشتم؛ حتي به اندازه اي كه كفشم را بپوشاند. به ياد مردي انگليسي افتادم كه گفته بود كسي تا به مشرق زمين نرود، «كتاب زبور داود» را درك نمي كند و براي مناطق شمالي بايد نسخه اي ويژه از اين كتاب چاپ شود. و به ياد آن ايراني كه گفته بود «اروپاييان چگونه مي توانند مسيحيت را درك كنند، در حالي كه مسيح اصلاً شرقي، عارف و روحاني بود».



ما وارد حياط و اتاقهايي عجيب و به هم ريخته شديم كه زماني به ثروتمندي تعلق داشت؛ زيرا در آنجا بقاياي پنجره هايي ظريف، قطعاتي مقرنس كاري و طاقهايي گچ بري به چشم مي خورد. تمام كارگاه ها داراي نور كافي و چند بادگير بود؛ اگر چه در زمستان كه دهانه آنها را با كاغذي روغني پوشاندند، بادگيرها بسته مي شد. كارگاه هاي بافندگي قديمي بود. زنان و دختران روي تخته هايي چوبي نامنظم و بي قواره اي نشسته بودند. با بالارفتن قالي، پاهايشان در هوا آويزان مي ماند. اما قاليها از نظر رنگ، طرح و بافت بسيار عالي بود.



بعداً از شهر ديدن كرديم. به سادگي نمي توان فهميد كه چرا درباره قم تقريباً مطلبي ننوشته اند. رشته اي طولاني از طاقهاي برجسته يكي بعد از ديگري و با پيچ و خمي كم، بسيار زيبا مي نمود. سراي بزرگ «حكمت جمجاه» ساختماني آجري و مجلل با تناسبي درست و ريزه كاريها و طرحهايي زيبا در بيرون بازار قرار گرفته بود. در گوشه هاي آن، بالكنهايي زيبا و باشكوه ساخته بودند، با پايه هايي سه گوش در زير طاقها. اين ساختمانها همچون شعر بخشي از زندگي روزمره مردم ايران را تشكيل مي دهد. من فقط چند روزي در شهر قم بودم، اما اغلب به بازار كه رونقي به تجارت بخشيده بود، مي رفتم. سراي «حكمت جمجاه» در هشتاد سال قبل به دست معماري ايراني كه خود تمام طراحيها را انجام داده بود، عملاً با كمك كارگران محلي ساخته شده بود. علاوه بر آن او مسجد و حرم فاطمه دختر محمد(3)صلي الله عليه وآله را كه مركز زندگي مذهبي شهر است، نيز ساخته بود. داوري درباره زيبايي ساختمان از بيرون غيرممكن است و چون مسلمان نبودم، نتوانستم وارد حرم شوم. گنبد زيبا بود، اما كاشيكاريهاي گلدسته ها جالب نبود.



درشكه چي مردي شوخ بود چون در خيابانهاي شلوغ و بازار به آهستگي پيش مي رفتيم، با صداي بلند داد مي كشيد: «براي خانم راه باز كنيد». تعداد خارجيها در قم بسيار كم است و زنان خارجي تقريباً ناشناخته اند. بنابراين، او مي خواست به همه بگويد به او التفات خاصي شده كه اين پرنده نادر مهاجر كه با فرماندار و رئيس شهرباني در خيابان بزرگ شهر دست داده است، سوار بر درشكه او مي باشد. شهر قم كه بر سر راه اصلي قرار گرفته، خواه ناخواه معبر خارجيان زيادي است، اما يك انگليسي گفت: «آدم بايد ديوانه باشد كه در اين شهر توقف كند». من خنديدم زيرا خودم قصد اقامت در آنجا را داشتم.



بازار پر از كارگاه هاي كوچك به خصوص كارگاه هاي بافندگي وسايل پنبه ايبود. هشت، نه كارگاه در قسمت عقب بودند و اجناس در جلو مغازه به فروش مي رسيد. دلالي در آنجا نبود. چند كارگاه كوچك مال يك نفر بود. حوله هاي پنبه اي حمام با رنگهاي زيبا، در قم بافته مي شود و اگر خط سبزي در پايين آن باشد، قيمتش بيشتر است.



سفال فروشيها جالب بود. تعداد كمي كاسه هاي بسيار زيبا و تعداد بي شمار گلدانهاي بي قواره به چشم مي خورد. زايران با روحي پاك و با اين ظروفسفالين لعنتي به خانه برمي گردند. روزهاي خوب اكنون سپري شده است؛ زيرا بهترين سفالگران به تهران رفته اند تا شايد ملي گرايي جديد بتواند هنر قديميرا نجات دهد.



فرماندار شهر شخص لايقي بود و نهايت سعي خود را مي كرد تا آنجا را به صورت شهر امروزي درآورد. در ميدان بزرگ جلو حرم، فضاي سبزي را جايگزين قبرستان كهنه مي كرد و در حالي كه نبض مركز را روحانيت در دست داشت، بايد با احتياط پيش مي رفت. اطراف ميدان مغازه هايي بود كه مؤمنان مي توانستند سوغاتي بخرند؛ اما وضع آشفته شهرهاي زيارتي اروپا در آنجا ديده نمي شد. قم نيز چون آن شهرها داراي حلواهايي است كه از شكر و آرد و پسته ساييده درست مي شود و به قالب كيكهاي پهني درآمده و چند كلمه شگفت انگيز از قرآن زينت بخش آنها مي شود.(4) مغازه ها انباشته از قوطيهاي حلبي اند كه براي جلوگيري از خراب شدن شيرينيهااز آنها استفاده مي شود. در پشت اين قوطيهاي فرنگي، پاتيل مسي بزرگي برايپختن شيريني به چشم مي خورد. هم زدن و آميختن در ابتدا آسان است، اما پساز آنكه سه ساعتي گذشت، شيريني ساز به هنگام عمل آوردن خمير چسبنده به سختي نفس مي زد و در آخر كار به وافورش پناه برد. من با او احساس همدرديكردم. اين همه ترياك كشيدن را من در هيچ شهر ديگري نديده ام. وقتي روز به آخر رسيد و سرانجام سر و صداي خيابان فروكش كرد، هوا از بوي نفرت انگيز ترياك آكنده بود.(5)



فرماندار به تازگي قانوني تصويب كرده است كه بز و گوسفند نبايد شب را در صحن حياط درهم لوليده و شامه صاحبانشان را آزرده سازند. او مي كوشد به رفتگران سازماني بدهد تا مردم را وادار به مايه كوبي كنند و نيز موارد مشكوك حصبه را گزارش دهند. آب انبارها را بپوشانند و در حوض منازل براي از بين بردن نوزاد پشه مالاريا، ماهي قرمز بيندازند و در صورت امكان بر روي سطح آب نفت بپاشند. كودكاني كه داراي بيماريهاي چشمي يا ساير بيماريها هستند، اجازه حضور در مدرسه را ندارند.



از نظر آموزشي، قم عقب مانده ترين شهر ايران است؛ زيرا با داشتن جمعيتي بيش از 000/300 نفر(6) تنها براي 300 دانش آموز پسر مدرسه وجود دارد و براي دانش آموزان دختر، مدرسه اي نيست(7). مردم رفتن دختران را به مدرسه بد مي دانند. دختران بعضي از ثروتمندان در تهران بيست و چهار فرسنگي قم، تحصيل مي كنند و با اين شيوه آگاهانه اي كه در پيش گرفته اند، اميدي به بهبودي هست.



دو بيمارستان خوب در قم در دست ساختمان است كه يكي به همت مردي قمي و ديگري به همت مردي از تهران ساخته مي شود. قبل از احداث اين دو، خدمات پزشكي منحصر به بيمارستان قديمي و سي تختخوابي بود كه از درآمد شخصي مرجع بزرگ روحاني اداره مي شد. اين مرجع بزرگ، مردي بسيار با فرهنگ و دانشمند است كه بيمارستان به سبك جديد را پايه ريزي كرده است. او با پرداخت مستمريهاي سالانه به ياري درماندگان مي شتابد و آرزومند است با استناد و استفاده از قرآن، مذهب را از آلايش پاك سازد. سلف او قوانين محلي سختي عليه مسكرات اعمال كرده بود، ولي اين قوانين در آنجا نيز چون ساير نقاط جهان موفقيتي به دست نياورد. او معتقد به آموزش عامه مردم نيست و فكر مي كند تك همسري بايد به صورت قانون درآيد، مگر آنكه مردي بتواند براي هر يك از همسرانش خانه و خدمتكاري جداگانه فراهم كند. در قم چهار زن و چند صيغه را روشي صحيح و قرآني مي دانند.



ما به مدرسه جمعه رفتيم كه در آنجا مانند مسجد شيخ لطف الله اصفهان طاقهاي تزيين شده باكاشيهاي پيچ در پيچ فيروزه اي به چشم مي خورد. مدرسه، نود طلبه داشت، اما معدودي از آنان باهوش به نظر مي رسيدند. طلابي را كه من در صحن مدرسه ديدم، نامرتب و كثيف بودند. هندوانه مي خوردند و پوست و تخمه آن را روي زمين مي ريختند. در اينجا آن پاكيزگي و انضباطي كه در مدارس كرمان و ماهان هست وجود ندارد. طلاب تقريباً دو دسته بودند، گروهي با تربيت و هوشمند و عده اي تنبل و احساساتي. در مدارس قم 800 طلبه درس مي خوانند كه همگي از راه موقوفات بازمانده از نيكوكاران زندگي مي كنند و تنها در سالهاي اخير بود كه مذهبيها به جاي مدارس، مبلغي پول به بيمارستانها اختصاص داده اند.



ساعت چهار و نيم بعد از ظهر، افسر راهنماي من آمد كه مرا به باغي در خارج شهر ببرد. با درشكه از نزديك حرم گذشتيم كه 000/50 زائر، و بيشتر زنان هر سال در ايام نوروز به آنجا مي روند؛ زيرا در تابستان گرماي قم تحمل ناپذير است. در اين حرم بود كه رضا شاه، روحانيون را به خاطر توهين به همسرش كتك زد.



با درشكه به نقطه اي رفتيم كه شبيه صحرا بود؛ زيرا زميني بسيار خشك و سخت داشت كه در انتظار آب و شخم و بذر زمستاني به سر مي برد. در اينجا نيز چون هر جاي ديگر ايران مزارعي نمونه وجود نداشت. انسان هر طور كه خود مي دانست، به كشت و كار مي پرداخت و هر جا آب بود غله مي روييد. اما يك وجب آن طرف تر بيابان بود. اين كشاورزان كارگراني سختكوش اند.



در دشتي دوردست، انبوهي درختان سبز ديده مي شد كه پس از يك ساعت رانندگي به آنجا رسيديم و آن باغبان متولي حرم بود و مردي روحاني و سيدي عربي دان و دانشمند.



بيرون ديوار باغ، بيابان بود؛ اما در داخل، باغي بسيار زيبا بود! كاخي رفيع و سفيدرنگ در يك سو و در مقابلش حوضي چهارگوش با باغچه هايي زيبا، پر از گلهاي رنگارنگ كه گرد حوض را گرفته بود. در هر طرف نهرهايي از گل صورتي زيبا و انواع درختان ميوه به چشم مي خورد و ما اجازه داشتيم در داخل باغ فقط تا جايي پيش برويم كه بتوانيم عكس گلها و كوه ها را در آب استخر ببينيم، اما به زودي پيام دعوتي به صرف چاي با سيد براي بانوي خارجي رسيد.



او بيرون خانه اش برتختي به مساحت سه متر مفروش با پارچه مخصوصي نشسته بود. و لباس سفيد بر تن داشت و شال سبز سيادت دور كمر كلفتش بسته و عمامه اي سفيد بر سر نهاده بود. با وجود تنومندي سالم به نظر مي رسيد و گر چه به علت پادرد نمي توانست راه برود، چهره اش شاد و با محبت و حاكي از ذكاوت بود و صدا و لهجه اي شيرين داشت. دعوتم كرد روي تخت بنشينم و دستور چاي و شيريني بادامي داد كه به اندازه اي خشك بود كه نتوانستم آن را بجوم، اما او چون هر ايراني اصيل ديگر مشكل مرا فهميد و فرستاد انواع نرم آن را بياورند. چند باغبان سرگرم آب دادن گياهان بودند و چون ما رد شديم كمي آب روي آستين روپوشم ريخت. مرد روحاني فوراً چند كلمه اي به پيشكارش گفت و باغبان را دنبال كاري فرستاد. من افسوس خوردم؛ زيرا آن چنان گرما زده و تشنه بودم كه همچون گياهان پژمرده نيازمند قطراتي آب بودم.



بعداً پيشخدمتها با سه نوع خربزه كه تازه چيده بودند، آمدند. خربزه ها لشگري را كفايت مي كرد. او چهارده تا را پاره كرد تا من امتحان كنم و ببينم كدام يك از همه شيرين تر است. پيشكارش با چنگالي از هر يك از خربزه ها يكي پس از ديگري تكه اي برمي داشت و من پيش از آنكه به نتيجه اي برسم، به اندازه كافي خربزه خورده بودم. چاي را روي تخت تميز ريختم و دلم مي خواست زمين دهان باز كند تا از خجلت در آن فرو روم. پيشكار سيگارهايي عالي به من تعارف كرد و سرانجام سيگار من روي زمين افتاد و پارچه روتختي را سوخت. بعداً چه اتفاق وحشتناكي رخ خواهد داد؟ اما آن مرد جذاب گفت: اين سوختگي يادگار خوشي از ملاقات لذت بخش ماست! او قبل از آن هرگز با زني انگليسي همسخن نشده بود، اما از علاقه من به شعر فارسي شاد و مبهوت بود. او گفت:



«خيلي متأسفم نمي توانم به شما اجازه دهم داخل حرم فاطمه عليها السلام را ببينيد، امااز شما مي خواهم درك كنيد كه اين به علت تعصب ما نيست، بلكه به علت پاي بندي شديد ما به مذهب است». و آن را با چنان لطفي گفت كه مي خواستم حرف او را باور كنم.



ما در مورد تصوف و درويشان شاه نعمت اللهي سخن گفتيم. «او قطبي بزرگ و معلمي والا بود، اما پيروانش ...» بيانش و بلندكردن دستهايش، آن درويشان را به جايي برد كه او تصور مي كرد، بايد آنجا باشند و آن جاي خوبي نبود. عجب صورت و دستهايي گويا داشت! او با ابهت و آرامشي بسيار سخن مي گفت و مطمئن بود كه حق به جانب اوست. بي هيچ غروري يا شكسته نفسي اي مي گفت: «خوشحالم كه بارگاه زيباي ماهان را ديده ايد. ما قومي هنرمند بوده ايم و ممكن است باز هم اهل هنر باشيم. شاه ما مرد بزرگي است». من از خود پرسيدم كه آيا شاه او را هم كتك زده است، اما هيچ كس نمي توانست پاسخ ما را بدهد.



شب فرا مي رسيد. آسمان پشت كوهستان چون قطعه اي بلور مي درخشيد و پرتوي زرين سطح گلها را پوشانده بود. وقت رفتن بود. او پرسيد: انار دوست داريد؟



- بله، البته.



- خواهش مي كنم اجازه بدهيد چند تايي به درشكه تان بفرستم، چون الان فصل انار است.



دورشدن از مردي باشخصيت، جذاب و روحي نافذ براي من تأسف بار بود؛ اما اصولاً لازمه سفر حركت است.باغي پر از گل مي بينيد، اما فرصت چيدن گلي از باغ را نمي يابيد. من به زحمت توانستم سوار درشكه شوم؛ زيرا درشكه مملو از ميوه بود.



هنگامي كه به طرف شهر مي رفتيم، گنبد طلايي و چهار گلدسته در پرتو چراغهاي برق مي درخشيد.



شب بر روي بالكن به تماشاي [شهر] گذشت. زندگي را در شهر پر سر و صدا، جنجالي و فقرزده قم سپري كردم. به تماشاي خانواده اي كه روي پشت بام مقابل بودند، پرداختم. دختر كوچك زيباي چهارده ساله با مردي خاكستري موي ازدواج كرده بود، اما دختر خوشحال بود و غرق لذت از النگوها، انگشترها و گردن بندهاي زرين و لباس حرير نارنجي رنگ و چادر آبي كم رنگش.



تا ساعت يازده همه چيز آرام شد و من زير پشه بند رفتم و چون در قفل نمي شد، عباس بيرون روي زمين خوابيد.



چه شبي! گربه هاي زيادي آمدند و از سماور و قوري و ظرفها بالا رفتند. فكر مي كردم قم جهنمي است، اما صبح فهميدم كه من بودم كه حرارت بدنم به چهل رسيده بود، نه قم».(8)



از نگاه پزشك اتريشي (آلفوس گابريل)



دكتر آلفوس گابريل كه در واقع يك پزشك اتريشي است، سفرهاي علمي و تحقيقاتي زيادي به گوشه و كنار جهان داشته است. اين محقق از طريق انتشار كتاب «تحقيقات جغرافيايي راجع به ايران» براي ايران شناسان شناخته شده است.



«دكتر گابريل» به همراه همسرش خانم «آگنس - گابريل - كومر» سه بار به ايران سفر كرده است. نتيجه اولين سفر او به ايران در سال 1928 م. با نامIm We Ltferenenorientدر سال 1929 م. منتشر شده كه تحت عنوان «در شرق دور از دنيا» در دست ترجمه است.



سفر دوم وي به ايران، در سال 1933 م. صورت گرفته است كه در واقع، ادامه سفر اول او در سال 1928 م. مي باشد. «دكتر گابريل» در اين سفر كويرهاي ايران را زير پا گذاشته و در يك بررسي علمي آنها را از نظر جغرافيايي، زمين شناسي، گياه شناسي و جانورشناسي مورد مطالعه قرار داده است. حاصل اين مطالعات با عنوانDuerchpersiens Wuestenدر سال 1935 م. انتشار يافته كه برگردان آن به فارسي با نام «عبور از صحاري ايران» منتشر شده است.(9)



«آلفونس گابريل» ادعا دارد كه سفر او صرفاً سياحتي و عاري از اهداف مادي و استعماري بوده است؛ چنان كه در پيش گفتار كتاب آورده است: «در سفر ما چشم اندازي براي به چنگ آوردن امتياز وجود نداشت و موفقيت ظاهري نيز در آن نبود؛ همچنان كه براي زحمات و نيروهايي به كار گرفته شده، پاداشي به كسي داده نمي شد. تنها فقط خواست قلبي براي كارهاي اكتشافي آزاد، در مناطقي كه به وسيله تمدن ما هنوز آلايش پيدا نكرده بود، ما را مجدداً از طريق راه هاي متعدد تازه، به سوي ايران بكر سوق مي داد.



انگيزه سفرهاي ما به تسلي ناپذيرترين سرزمينهاي روي زمين، اميد دست يابي به چيزي گرانبها نبود؛ جستجو براي يافتن ذخاير ارضي، كشف معادن مواد خام و يافتن امكانات تازه براي داد و ستد را ما به ديگران واگذار كرديم. كوشش ما بر اين بود كه در حيطه علم به پيروزيهايي دست يابيم و به فضاهاي ناشناخته و بر جاي مانده نفوذ كنيم و به دنبال معماهاي آن برويم.



در اين ميان، مي خواستيم جذابيت دنيايي را ثبت و ضبط كنيم كه جريانات فراگير زندگي امروزي غربي، دست و پاي آن را هر چه بيشتر مي بست و آن را غرق و بدون هيچ اميدي محو مي ساخت ... ».



او درباره هزينه اين سفر طولاني مي نويسد:



«مخارج سفر را از محل پس اندازي كه در سالهاي 1929 - 1939 م. در طول خدمت براي مبارزه با مالاريا در «هند - هلند» اندوخته بوديم، تأمين كرديم.



در ژوئيه سال 1939 م. به نظر مي رسيد كه قبل از موعد مقرر بنا به دلايل مالي، مجبور به قطع سفر شويم. از «مشهد» به سازمان امدادهاي علمي «اتريش» - «آلمان» كه قبلاً نيز در سال 1928 م. كمكهاي شاياني به ما كرده بود، متوسل شديم و به لطف حمايت مجدد آن سازمان توانستيم برنامه خود را تا پايان ادامه دهيم».



دكتر آلفونس گابريل تمام ويژگيهاي راه تهران - قم را به دقت وارسي كرده، توضيح مي دهد. او مي نويسد:



«بر اساس اطلاعات به دست آمده، راه مستقيم به قم قابل عبور نبود؛ در حالي كه مي توانست قابل عبور باشد. كمي جلوتر در سمت شرق، دومين شاخه ساوه - قمرود راه را قطع مي كرد. بدين ترتيب، فقط اين امكان باقي ماند كه از روي پلي در اين منطقه كه گويا درياچه قم يا حوض سلطان را به دو بخش تقسيم مي كرد، از طريق «گاج» (كاج) به قم برويم.



رودخانه شور كه از كوه هاي غرب تهران مي آمد و آب آن به شرق درياچه قم مي ريخت، قابل عبور بود. سپس كوه پايه هاي «مره» را در پيش گرفتيم كه زمينهاي آن محكم و پيشروي در آنها سريع تر انجام مي گرفت».(10)



«راهي كه كمي جلوتر از شمال مي آمد، ورامين را با جاده اتومبيل رو تهران - قم در بالاي كاروانسراي حوض سلطان مرتبط مي ساخت. كاروانسرا كه حالا متروك شده بود، قبل از اينكه درياچه قم در سال 1858 م. به وجود آيد، در جاده پل دلاك قرار داشته است ... .



از زماني كه جاده بزرگ بين تهران و قم كليه رفت و آمدها را به سوي خود كشيده بود، ديگر كاروانها در حول و حوش درياچه قم و مسيله تردد نمي كردند. مردم از منطقه اين درياچه هاي تلخ و شور اجتناب مي ورزيدند؛ زيرا كه طبق احاديث مذهب شيعه آنها از قطره هاي عرق «شمر»، قاتل «امام حسين»عليه السلام كه در اثر عذاب وجدان به بيابانها گريخته بود، پديد آمده اند!».(11)



دكتر گابريل مشخص نكرده است كه منبع اين احاديث مذهب شيعه! كجاست؟ ولي تا آنجا كه ما كاوش نموديم، احاديث و رواياتي حتي ضعيف در اين باره نيافتيم. البته ممكن است كه برخي از عوام چنين خرافاتي را مطرح سازند، ولي نسبت دادن آن به نصوص و متون مذهبي بي ترديد عاري از واقعيت است.



به هر حال آلفونس گابريل مي افزايد:



«از طريق نويسندگان عرب اطلاع داريم كه در گذشته وضع به شكل ديگري بوده است. ويرانه ها نيز اين موضوع را ثابت مي كردند. يك تپه ويران از دوران كهن، در اين ميان گواهي مي داد كه سكونت و آمد و رفت در اين محل به گذشته هاي بسيار دور باز مي گردد. «ازهرتسفلد» در سال 1923 م.، زماني كه از ورامين در مسير قم از كوير عبور مي كرد، اين بقايا را كشف كرده بود. اكنون سكنه بومي قمرود براي كود دادن به زمين از اينجا خاك برداري مي كردند ...



از قمرود تا شهر قم كه مدفن حضرت معصومه عليها السلام خواهر امام رضااست، 17 كيلومتر فاصله بود. شهر با گنبد طلايي مرقد مطهر كه از چند كيلومتري مي درخشد، در مسافري كه از كوير مي آيد، اثر عميق به جا مي گذارد. مقبره كه به زمان شكوفايي دوره صفويه تعلق دارد، با نزديك شدن، در مجموعه اي از دروازه ها، شبستانها، صحنها، مناره ها و گنبدها تقسيم مي شود كه شكوه و جلالي افسون كننده و رنگهاي درخشان فوق العاده اي دارند. همه چيز با لايه اي از لعاب پوشش شده است و كاشي ها با لعاب آبي رنگ لاجوردي و سبز مغزپسته اي، مقرنس كاريهاي نقره اي و لچكيهاي طلايي را پر و تكميل مي كنند.



در هيچ يك از سرزمينهاي اسلامي ديگر، مثل اينجا در كوير شرق ايران، در شهرهايي از گل و خشت كه در حال فروريختن و تبديل به خاك شدن هستند، با يك چنين تزئينات رنگارنگ در اماكن متبركه روبه رو نمي شويم.



داخل بقعه و بارگاه حضرت معصومه عليها السلام كه بي فريزر بيش از چندين سده قبل، و اچ بيكنل در سال 1896 م.، هر دو با لباس مبدل از آن ديدن كرده اند، مجلل و با شكوه است. تعداد زيادي از شاهان ايران در اطراف مدفن حضرت معصومه عليها السلام به خاك سپرده شده اند.



تمام شهر تحت كشش ناشي از جاذبه اين مرقد مطهر كه پس از مرقد مطهر امام رضاعليه السلام، امام هشتم شيعيان، مقدس ترين مكان متبرك در خاك ايران است، قرار دارد.



در سالهاي اخير برخي از چيزها در اينجا تغيير پيدا كرده بود. در شهر اتومبيلهايي رفت و آمد مي كرد. قسمت زيادي از حجره هاي خيابانهاي همجوار حرم مطهر، تخريب شده و خيابان گسترش پيدا كرده بود. حتي گورستان وسيع مجاور مسجد بزرگ كه از فاصله دور در گذشتگاني را براي به خاك سپردن در آنجا حمل مي كردند، ديگر وجود نداشت.



اينك سنگ قبرهاي به خاك سپرده شدگان كه براي دفن آنان در جوار حضرت معصومه عليها السلام كوشش زيادي شده بود، براي سنگ فرش راهي كه به يك پارك به نام «باغ ملي» منتهي مي شد، مورد استفاده قرار گرفته بود و گورستان قديمي در آن مستحيل شده بود.



اما قم، هنوز هم يكي از كانونهاي استوار براي شيعيان بود و كوچك ترين بي احتياطي در آن مي توانست سريعاً نفرت مذهبي را با تمام عواقب وخيمش به جنبش درآورد. در اينجا هيچ فرد اروپايي و يا زرتشتي زندگي نمي كرد. پنج يا شش خانوار كليمي تنها غيرمسلمان در ميان بيش از دويست هزار سكنه پيرو حضرت علي عليه السلام بودند.



جرياني از تعصب شديد مذهبي بر شهر حاكم بود. همه چيز در اينجا با عبادت به خدا به حد كمال رسيده است. كوچه ها مملو از سيدها، امامان جماعت با ريشهاي حنا بسته بود. قاريان در گوشه و كنار به خواندن سوره هايي از قرآن كريم مشغول بودند.



دراويش با كشكولهاي خود مداحي و رفت و آمد مي كردند. صداي گيراي مؤذنها براي دعوت به نماز، در شهر طنين افكنده بود. در همه جا مردم به عبادت مشغول بودند. در مغازه ها، يادبودهايي فروخته مي شد كه بعداً يادآور زيارت شهر مقدس قم مي باشد و بيشترسفالينه و از مصالح به كار رفته محلي است، مثل: ظروف ظريف، كوزه، نمكدان، مهر، سرچپق. تسبيح و دعاهاي نگاشته شده در رأس همه چيز عرضه مي گرديد و سنگ قبر طبق سفارش تراشيده و تحويل مي شد.



در قم، نوعي شيريني ويژه تهيه مي گردد كه به دورترين شهرهاي ايران فرستاده مي شود. نام آن «سوهان قم» است و از آرد گندم، شكر و كره گرفته شده، از شير بز و پسته تهيه مي گردد. همه جاي بازار پر از بوي خوش اين شيريني لذيذ است.



در «ميدان مير» در گوشه دورافتاده اي از شهر، خانه اي كه حضرت معصومه عليها السلام در آن وفات يافته است، در معرض ديد قرار داشت. قسمتهاي زيادي از اين خانه كه بناي ساده اي از خشت خام داشت و مدرسه اي در كنار آن بنا شده، ويران گرديده بود. در حياط خانه يك درخت توت و تعدادي درخت انجير و انار به چشم مي خورد. هر چقدر مدفن حضرت معصومه عليها السلام مجلل و باشكوه است، خانه اي كه در آن وفات يافته است، محقر و ساده به نظر مي رسيد.



در قم، امام زاده ها و اماكن متبركه دست دوم و سوم زيادي وجود دارد. بيشتر آنها در حاشيه شهر جايي كه هياهوي شهر فقط به صورت خفيف در آنان رخنه مي كند، قرار دارند. كاشي كاريهاي آنها از فاصله دور مي درخشد. در كنارشان همواره گورستاني نيز واقع شده است. درختان خرزهره و در تضاد با آنها درختان ميوه، از قبيل آلو، آلوزرد، سيب و گلابي كه در نيمه دوم ماه مارس مملو از شكوفه هستند، سطح آنها را پوشانده است. بر فراز آنها «حاج لك لك»ها آشيانه دارند كه به عقيده ايرانيان در پاييز به مكه مهاجرت مي كنند و اوايل سال باز مي گردند.



نوعي سكوت غم انگيز بر اين قبور حكمفرماست. لعاب كاشيهاي مناره هاي اين مقابر در زمزمه جويبارهاي باريك باغها پوسته شده و فرو مي ريزد، بدون اينكه براي نجات آنها اقدامي شود. بناها هيچ گاه ترميم نمي شود.



دو بار در سال، يكي به هنگام نوروز، آغاز فصل بهار و ديگري در ماه محرم، يعني روزهاي عزاداري براي امام حسين عليه السلام، قم مملو از زايران است. آنها از تهران و كليه نقاط ايران و حتي از بغداد و تبريز كه راهشان به قم نزديكتر تا مشهد است، به قم روي مي آورند.



در حين جشنهاي نوروزي سال 1923 م. (1312 هجري شمسي) ما در شهر قم بوديم و اين موقعيت را داشتيم تا زايران را كه خيابانها و بازارها را مسدود كرده بودند، از نزديك مشاهده كنيم. در اين زمان كوچك ترين محل سكونت به گران ترين قيمتها عرضه مي شود. غالباً كليه محلهاي سكونت كه در دست رس است، از پيش كرايه شده است.



شب قبل از سال نو، مردم به ديدن گورستانهاي متعدد مي روند. فرش پهن كرده و سماور آتش مي كنند. چاي ميوه و شيريني تقسيم مي شود و تا فرا رسيدن تاريكي شب با صداي محزون به خواندن دعا مي گذرد.



شب عيد ابتدا همه به حمام رفته و سپس به زيارت حضرت معصومه عليها السلام مي روند و گروهي تا صبح در حرم مي مانند. شور جشن نوروز به حد اعلا مي رسد. گدايان و معلولين و بيماران از هر زمان ديگر بيشتر به چشم مي خورند. در چنين شبي حساسيت در برابر پيروان مذاهب ديگر زيادتر است. چراغاني كردن گنبدها و مناره هاي حرم با لامپهاي الكتريكي در شب، شايد نوعي بي سليقگي باشد».(12)



قم ديروز و امروز در نگاه آلفونس گابريل



از ماركو پولو تا آلفونس گابريلسفرنامه هاي سياحاني كه از ايران ديدن كرده اند از ارجمندترين منابع تاريخ سياسي و فرهنگي ايران به شمار مي آيند و بي ترديد ماركو پولو كه در سال 1254 ميلادي در ونيز متولد شد و در سال 1271 راهي چين از طريق ايران شد، انگيزاننده بسياري از سياحان پس از خود بود.



متأسفانه در سفرنامه ماركو پولو صفحات معدودي به فضاي جغرافيايي ايران تعلق دارد و خوشبختانه آلفونس گابريل، دانشمند نامدار اتريشي، با بررسي ديده ها و نديده هاي ماركو پولو از كمبودهاي سفرنامه او بسياري كاسته است.



گزارشي از قم



مسافري كه در ايران، در راه هاي ماركو پولو، سفر مي كند و از «احوال جهان» آگاه هست، مي داند كه مرد ونيزيدر تمام طول راه تبريز به ساوه، چيز مهمي براي نوشتن نيافته است. در راه بعدي، از ساوه تا يزد كه تقريبا به اندازه راه قبلي است به اين موضوع بيشتر پي مي برد كه ماركوپولو، صرف نظر از اشاره اي كه به كاشان به نام يكي از زادگاه هاي سه پادشاه مقدس و جايگاه آتش شده است، به شهرهاي نسبتاً بزرگ هم توجهي نكرده است. همه اين شهرها در سده سيزدهم ميلادي وجود داشتند و در كنار راهي قرار گرفته بودند كه در زمانهاي بسيار كهن، براي عبور از حاشيه غربي كوير مركزي ايران به طرف جنوب، مورد استفاده قرار مي گرفت.(13)



نخستين شهر بزرگ كه ماركو پولو با آن در آن سوي ساوه برخورد كرد، قم بود.



خيلي بعيد به نظر مي رسد كه ماركو پولو - به طوري كه ادعا مي شود - از اين روي به قم اشاره نكرده است كه به خاطر مسيحي بودنش اجازه ورود به شهر مقدس را نيافته است. ناشكيبايي مذهبي امروز كه به هيچ غير مسلمان اجازه ورود به بقعه فاطمه معصومه [عليها السلام ] را نمي دهد، از زمان صفويه به وجود آمده است كه در آغاز سده شانزدهم ميلادي به قدرت رسيدند. پيش از صفويه مردم شكيباتر بودند. مثلا كلاويخو نه تنها به حرم امام رضاعليه السلام در مشهد مقدس كه امروز به شدت از چشم نامسلمانان پنهان نگاه داشته مي شود، راه يافت، بلكه مردم با شنيدن اينكه او حرم امام رضاعليه السلام را زيارت كرده است، نسبت به او احساس احترام بيشتري مي كردند.(14)



از اين روي، اينكه ظاهراً ماركو پولو درباره قم يادداشتي نداشته است و در تأليف كتابش شهر قم را به كلي فراموش كرده است، قطعاً به اين خاطر نيست كه او فرصت ديدار از قم را نيافته است، بلكه اين موضوع ناشي از وضع فلاكت بار اين شهر در نيمه دوم سده سيزدهم ميلادي است.(15)



بنا به قول جغرافي دانهاي عرب، مغولها در قم محشر به پا كردند. آنچه را كه مغولها در حمله نخستين خود به دست نياورده بودند و يا در امان گذاشته بودند، در سال 1224 ميلادي تبديل به ويرانه كردند. از نوشته هاي قديمي چنين برمي آيد كه نيم قرن بعد، هنگامي كه ماركو پولو به قم رسيد، قسمت بزرگي از اين شهر از ويرانه تشكيل مي شده است. در آن زمان قم به همه چيز شباهت داشت، جز اينكه مانند امروز گوهر درخشاني باشد در ميان شهرهاي ايران.



امروز درخشش گنبد زرين مسجد فاطمه معصومه [عليها السلام ] در قم كيلومترها در كوير به پيشواز مسافريني مي رود كه به شهر نزديك مي شوند. وقتي ما در سال 1933 م. از جستار صومعه گچ در حاشيه مسيله به سوي قم باز مي گشتيم و اين نور آتش را براي نخستين بار در روز روشن ديديم و آن را نقطه مقصد خود ساختيم. در حالي كه خودمان را از ميان گرد و خاك و باتلاق به سوي شهر مقدس مي كشيديم، خيلي تحت تأثير قرار گرفته بوديم.(16)



با نزديك شدن به شهر، شبح مجتمع امام زاده قم تبديل مي شود به ايوانها، شبستانها، صحنها، منارها، بيرقها و گنبدها، همه چيز غرق است در شكوهي جادويي و درخشش با عظمت رنگها و پوشيده است از لعاب كاشي به رنگ آبي آسماني و سبز كبود و پر از گنبدهاي نقره فام و تاركهاي زريني كه سر به آسمان كشيده اند. وقتي آدم از قوس دهانه بازار تاريك قدم به فضاي باز مي گذارد و در روشنايي روز ناگهان گنبد بزرگ و درخشان را روبه روي خود مي يابد كه كاملا در نزديكي در ميان فضايي افسانه اي قرار دارد و زنگ زيبايي از صومعه اي در قفقاز بر تاركش دارد.(17)فكر مي كند كه دستي افسونگر اين اثر خيره كننده را پديدآورده است، آن هم در كناره دور كوير نمكي وحشتناك!



در اطراف بقعه فاطمه معصومه [عليها السلام ] ده پادشاه و عده اي شاهزاده و روحاني در اتاقهاي بسيار آراسته مدفون اند. امروز گران ترين قطعات اين محل در موزه اي عمومي كه متعلق به امام زاده است، نگه داري مي شود. اين موزه داراي گنجينه هايي است كه در جهان منحصر به فرد هستند: قاليهاي ابريشم زيبا، شاهكارهايي از هنر سفالگران و فلزكاران و قرآنهاي زيباي كهنسال. در اينجا، در اتاقهاي امام زاده، ثروتي غير قابل تصور به چشم مي خورد.



وقتي كه ماركو پولو از قم مي گذشت، هيچ كدام از اينها وجود نداشت. البته فاطمه معصومه [عليها السلام ] نزديك به 500 سال بود كه در آنجا آرميده بود. اما دليلي در دست نيست كه فكر كنيم اين آرامگاه تجهيزياتي داشته است كه از زيبايي خاصي برخوردار بوده است.(18)



نخستين بناي امام زاده در سال 878 م ساخته شد. خواهر امام رضاعليه السلام 60 سال پيش از اين وقتي از ساوه مي آمد، در باغي در قم درگذشت. جايي كه امروز گنبد زرين در آن قرار دارد، در اصل فقط سقفي از ني قبر را از تابش خورشيد حفظ مي كرد و زينب خواهر يا خواهر زاده معصومه دستور داد تا گنبد ساده اي از آجر بر روي آن بسازند.(19) هشتصد سال بعد، آرامگاه چهره خود را پيدا كرد.



وقتي كه ماركو پولو در ايران سفر مي كرد، هنوز هيچ كدام از نويسندگان اسلامي چيزي درباره قبر خواهر امام هشتم ننوشته بودند.(20) مستوفي، شانزده سال پس از مرگ مرد ونيزي، براي نخستين بار در اين باره نوشت.(21)



از مجموع اطلاعاتي كه داريم، قم در زمان ماركوپولو آبادي بارودار متوسطي بود با خانه هاي گلي نيمه ويران و بدون بناهاي هنري خاص، با رديف گنبدهاي گلي كه مانند كاشان از فاصله دور به چشم مي خوردند. با وجود باغهاي زيباي قم كه در آنها انار، پسته، انجير و هندوانه به عمل مي آيد، شهر قم هرگز فضاي سبز زيادي نداشته است. در قرون وسطي نخل هم در قم به عمل مي آمد كه قرباني سرما شد. اين نخلها شمالي ترين نخلهاي فلات بي آب و خشك ايران بودند.



بنايي كه در زمان ماركوپولو هم وجود داشت، در روي تپه پستي در سمت غربي شهر قرار دارد كه قلعه دختر(22) ناميده مي شود و احتمالاً در زمان ساسانيان در سده چهارم يا پنجم، آتشكده بوده است. اين بنا امروز ويرانه اي بيش نيست.(23)



در قم دو آرامگاه متعلق به سعد و حمزه وجود دارد كه بايستي از قرن ماركو پولو بوده باشند. نمي دانيم، آيا مار كوپولو از آرمگاههايي كه امروز در جايي كه صداي خيابان سرزنده به صورت خفه اي به آنها راه مي يابد و اغلب در ميان رديفهاي سرو قرار دارند (به قول مستوفي، قم در سده چهاردهم ميلادي به خاطر سروهايش مشهور بود) چيزي ديده است، يا نه؟ كاشيهاي زيبايي كه از آرامگاه بر جاي مانده اند، در ميان زمزمه جويبارهاي باغهاي اطراف از آسيبهاي بي اماني كه مي بينند، در حال نابودي اند. دربلندي بعضي از آرامگاه ها لك لك هاي سفيد لانه كرده اند. در اين لانه ها حاجي لك لك ها كه به عقيده ايرانيان، پاييز به زيارت مكه مي روند و بهار باز مي گردند، روي تخمهايشان مي نشينند.



آرامگاه هاي دروازه كاشان(24) از قديم ترين آرامگاه هاي ايران اند. اين آرامگاه ها همان شكلي را دارند كه در بناهاي خوزستان و بين النهرين ديده مي شود؛ بنايي هشت گوش با گنبدي مخروطي. اين بنا خالي از هر نوع زينت است، ولي در عوض تارُك آرامگاه با آجرهاي لعابي آبي روشني پوشيده شده است. اين سبك از سده دوازدهم و سيزدهم ميلادي است، اما بنا به آخرين بررسيهايي كه شده است، اين بناها را متعلق به سده هاي بعد دانسته اند.



دويست سال پس از سفر ماركوپولو، قم كم كم به زيارتگاه مهمي تبديل شد. پس از به حكومت رسيدن صفويه، تشيع مذهب رسمي ايران شد و در اطراف آرامگاه فاطمه معصومه عليها السلام رفته رفته كارهاي تجملاتي تري پديد آمد.



از آن پس، زوار زيادي به قم هجوم آوردند و مردم مذهبي زيادي با قبول هزينه هاي كلان وصيت به تدفين خود در جوار بانوي محترم كردند. تنها در زمان شاه عباس بزرگ در قم 444 گور مرد روحاني وجود داشت.



قم در سده هيجدهم از شورش افغانها آسيب زيادي ديد و پس از اين كه آشوبها پايان گرفتند، قاجارها در تكميل بناي زيارتگاه و زيبا سازي اين مكان مقدس كوشيدند. پوشش مسين مطلاي گنبد امام زاده به دستور فتحعلي شاه در آغاز سده نوزدهم انجام گرفت.



خيلي طول كشيد تا در قم بازرگانان هم به زوار پيوستند و رضا شاه پهلوي چند كارگاه و كارخانه در قم بنيان گذاشت. حالا قم از نظر بازرگاني هم اعتبار يافته و به صورت شهري تجارتي و توليدي درآمده است.



در عصر جديد دگرگونيهاي بزرگي از نظر شهر سازي انجام گرفته است. اين دگرگونيها با برچيدن گورستان بزرگ جوار امام زاده آغاز گرديد و از سنگهاي گورها براي فرش كردن راه هاي يك پارك نو استفاده شد. خيابانهاي پهن و ساختمانهاي بزرگ ساخته شدند. در دهه اخير كارخانه هاي برق، نساجي، چيني سازي ويك بيمارستان مدرن، يك بانك وچند مسافر خانه و گاراژ ساخته شد.



قم با ورود اتومبيل به ايران و بازسازي جاده اي كه در سال 1892 م. ميان تهران و قم كشيده شده بود و ادامه اين راه از طريق دليجان به اصفهان از جهش بزرگ برخوردار شد. از سال 1938 م. قم به راه آهن سراسري ايران كه درياي خزر را به خليج فارس مي پيوندد، پيوست.(25) در دو كيلومتري جنوب شرقي قم يك فرودگاه هم وجود دارد. و ديگر اينكه در سال 1953 م. در حوزه قم جستار نفت آغاز شد.



در اوت 1956 م. در حين حفاري دو ميليون تن نفت از چاه بيرون زد، تا بالاخره چاه را مهار كردند. در سال 1959م. ميدان نفتي ديگر در قم - سراجه به دست آمد. قرار است لوله اي به هزينه ايران و تركيه اين نفت را به يكي از بندرهاي مديترانه برساند.



جمعيت قم از 4000 و 7000 در سالهاي 1872 و 1884 م. و در سال 1956 م. به 88000 رسيد و امروز بايد 97000 باشد. شهر قم كه مقر دائمي بزرگان شيعه است، بسياري از جنبه هاي خشك خود را از دست داده است و هر روز بر پديده هايي جديدي كه به قم راه مي يابند، افزوده مي شود.



احتمالا چهره امروز قم تفاوت زيادي با قم زمان ماركو پولو دارد! تنها آب شور كوير است كه تغييري به خود راه نداده است. اين آب همان آبي است كه در گذشته هم وجود داشته است. امروز هم مانند گذشته، به احترام تقدس شهر، مشروبات الكلي در اين شهر فروخته نمي شود.(26)



از نگاه هانري رنه ماد



هانري رنه ماد آلماني(1863 - 1950 م.) از هنگام گشايش راه آهن ماوراي خزر به اين انديشه مي افتد كه از ايران ديدن كند. از اين رو در سال 1890 م. نخست به همراه دوست حكاك و هنرمند خود آقاي اميل وكانو EmiLvucanu قصد سفر مي كند، ولي به دلايلي از اين سفر منصرف مي شود و دوست خود را تنها وا مي گذارد. «اميل وكانو» هم پس از تحمل مشكلات و مشقات فراوان در نواحي پاميرو فاصله 275 كيلومتري سمرقند، توسط اهالي محل كشته مي شود. اين رويداد او را به پي گيري راه دوست هنرمندش، بر مي انگيزاند. از اين رو، سال بعد به سوي ناحيه خيوه شهر زيباي ايران در نزديكي آمودريا رخت سفر مي بندد و تصادفاً در آنجا با هنرمندان و دوستان شرق شناس خود ملاقات مي كند و از آگاهيهاي همه آنها مدد مي گيرد و در عشق آباد به اتفاق دوست خود آقاي تزاري كه مقيم ايران بوده، به خراسان مي آيد و از شهرهاي قوچان، مشهد، نيشابور و سبزوار ديدن مي كند و به جستجو درباره كشف اشياي عتيقه مي پردازد، ولي بي آنكه دست آورد مفيدي داشته باشد، به وطن باز مي گردد. تا اينكه در ماه اوت 1907 م. از سوي وزارت تعليمات عمومي فرانسه مأموريت مي يابد كه در معيت هيأتي براي حفاريهاي باستان شناسي به ايران بيايد. اتفاقاً هدف اين هيأت اختصاصاً مطالعه در وضع بناهايي باستاني بود كه در طول سالهاي اخير به كلي خراب يا محو شده بودند.



از سوي ديگر، اين بار سردار اسعد، رئيس قدرتمند ايل بختياري دعوتي بسيار مشفقانه از او به عمل مي آورد كه از حوزه فرمانرواييش، يعني خراسان ديدن نمايد. و بعد از توقفي كوتاه در مشهد، با ديداري از شهرهاي نيشابور و سبزوار و شاهرود و ورامين، خود را به اصفهان مي رساند و پس از سياحت كاخهاي پايتخت قديمي صفويان با طي چند روز راه، خود را به جونقان ييلاق بختياريها مي رساند و در بازگشت بعداز وصول به تهران از همين مسير، از طريق قزوين، رشت، انزلي و با گذشتن از درياي خزر به بادكوبه مي رود تا از آنجا به اروپا برگردد. براي تعقيب اين نقشه به عشق آباد سفر مي كند و در اين شهر بار ديگر دوست خود آقاي سزار را كه اينك از سوي مستشاران بلژيكي به مقام مميزي كل گمرك خراسان منصوب گرديده بود ملاقات مي كند.



هانري رنه مي نويسد: «آقاي سزار با بياني ساده و بي تكلف به من گفت:



شما با اين اميد پنهان بدين كشور بازگشته ايد تا در آن به كشف اشياي نادر و هنري بپردازيد؟ ولي اشتباه نكنيد كه اكنون خيلي دير است، چون ارمنيها تا كنون همه اين اشيا را به سرقت برده و مستقيماً به لندن يا پاريس فرستاده اند. اما اگر از اين گونه خرت و پرتها را پيدا نكرديد، بايستي كه از اين سفر نه تنها عوامل و مواد لازم براي گزارش مأموريت خود را همراه ببريد، بلكه كتابي كامل نيز پر از تصاوير و لطايف و حكايات با خود ببريد، كاري كه به خوبي از شما بر مي آيد؛ چون براي كشور شما قطعاً شناخت آداب و رسوم ايرانيان ارزنده تر و مفيدتر از بقاياي چند كاشي شكسته قديمي خواهد بود كه سرانجام در جعبه آيينه هاي موزه اي كپك خواهند زد.



امروز پيش گوييهاي آقاي سزاري از هر حيث به واقعيت پيوسته است؛ زيرا در حقيقت ره آورد سفرم جز تعدادي گلدان و بطري شكسته نبود، براي آنكه مأموران گمرك روسيه كه بدون حضور من همه مجموعه هايم را از صندوقها بيرون ريخته بودند، هنگام بسته بندي مجدد دقيقاً اشياي بسيار شكننده را در كنار هاونهاي سنگين برنزي و اشياي آهني جا داده بودند، به طوري كه وقتي در پاريس صندوقهايم را گشودم، گذشته از اشيايي كه طبيعتاً شكننده نبودند، جز مشتي خاكستر رنگين در گوشه صندوقها چيزي دستگيرم نشد».(27)



هانري رنه علاوه بر اين گونه گزارشها، به هر كجا از سرزمين ايران كه سفر كرده است، هنر مردم آنجا را نيز گزارش كرده و ستوده است.



او هنگامي كه به شهر مقدس قم رسيده، اين شهر را به دقت وارسي و درباره جغرافياي طبيعي و تاريخ و فرهنگ آن به تفضيل قلم فرسايي كرده است .



او چون به نزديك اين شهر مقدس مي رسد، به اطراف خود نيك نظر كرده و از نقل و توصيف حتي امور جزئي فرو گذار نمي كند؛ چنان كه هنگام فرود آمدن در ايستگاه علي آباد، مي نويسد:



با پشت سر گذاشتن گردنه هاي خطرناك به ايستگاه علي آباد رسيديم كه كاروانسرايي زيبا دارد و بيشتر كاروانهايي كه از جنوب تهران به راه افتاده اند، در آن توقف مي كنند.



سراسر طول اين كاروانسرا را رواقي فراگرفته است كه درِ حجره هاي تنگ مربعي شكل كه به زحمت مي توان نام اتاق بدانها داد و محل سكونت مسافران است، به آن باز مي شود. در وسط حياط كاروانسرا چند شتر زانو زده و مشغول نشخوارند. ساختمان داراي برجهايي يك طبقه است با منفذهايي بزرگ.



در برابرمان باغي انباشته از درختان خرزهره سرخ رنگ است كه تصويرشان در آب حوض بزرگ مربعي شكلي منعكس گرديده است. ميل كرديم كه در آن باغ بهشت آسا استراحتي بكنيم، اما گروهي با خشونت از ورودمان جلوگيري كردند و به ما فهماندند كه آن باغ مخصوص استراحت زنهاي مسافر است و خدا مي داند كه اگر كسي به خود جرأت دهد و به محل مخصوص زنان قدم گذارد، چه بلايي بر سرش خواهد آمد.



آب حوض از جويباري تميز و درخشان تأمين مي شود كه از كوه مجاور سرچشمه مي گيرد. اين آب پس از فرود از كوهسار در كانالي جاري مي شود كه با گذشتن از ميان قهوه خانه روبه رو، هواي آن را تلطيف مي كند. اين قهوه خانه محل تجمع رانندگان وسايط نقليه است كه هم اكنون در آن گرد آمده، ضمن نوشيدن چاي از رويدادهاي مهم زندگيشان با يكديگر سخن مي گويند. راه بعد از علي آباد بسيار كوهستاني است و فرسنگها از آن را سربالاييها و سراشيبيهاي هولناك فرا گرفته است.



وصف درياچه قم



با گذشتن از آخرين پيچ جاده، با منظره اي واقعاً جادويي و دلربا مواجه شديم؛ زير پايمان در قعر دره درياچه بزرگ قم موسوم به «حوض سلطان» نمايان است كه گويي در ميان آخرين تكيه گاههاي كوهستان جا خوش كرده و همچون قطعه ابري است كه در وسط فضايي مه آلود قرار گرفته باشد. اطراف اين درياچه را كمربندي از نمك پوشانيده است كه همچون گردن بندي بلورين در برابر آفتاب مي درخشد. اين گردن بند عظيم و درخشان را توده اي عجيب از گياهان سبز باتلاقهاي نمك آلود، از جمله رازيانه بحري كه در طول راه بسيار ديده بوديم، احاطه كرده است. درياچه قم را از هر جهت مي توان با درياچه بحرالميت فلسطين مقايسه كرد، با اين فرق و مزيت كه اين درياچه دهها هزار ماهي را در پناه خود گرفته است كه به دور از دست رس شكارچيان در امن و راحت به سر مي برند؛ زيرا اهالي محل هرگز به خود جرأت نمي دهند كه زورقي را بر روي امواج آكنده از نمك درياچه به حركت درآورند.



براي من حكايت كردند كه چند سال پيش گروهي تهراني نقشه كشيده بودندكه به درياچه آمده شكاري معجزه آسا به راه اندازند. اين گروه با زحمت زيادقطعات زورقي را به ناحيه حمل كرده و پس از سوار كردن آن بي آنكه مسأله وزن مخصوص آب نمك آلود درياچه را در نظر گيرند، زورق را به آب مي اندازند و بر آن مي نشينند كه معلوم است قايق نه تنها از جاي خود نمي جنبد كه با وزيدن بادي ملايم وارونه مي شود و با خالي كردن بار انساني خود به ساحل پرتاپ مي گردد و دريانوردان بي احتياط نيز پس از استحمامي نامطلوب و نابهنگام در آب نمك محل را ترك مي كنند.



وصف كوشك نصرت



كمي بعد به ايستگاه كوشك رسيديم كه در نقشه جغرافيايي به نام «كوشك نصرت» ضبط گرديده است. در اين مكان خانه اي بسيار خوش ساخت بود كه با حياطي وسيع و حوضي بزرگ، اختصاصاً براي آب دادن اسبهاي چاپاري ساخته بودند. درختهاي ستبر اين حياط نيز به مسافران اجازه مي داد كه در سايه آنها به استراحت كامل بپردازند. نهر آب كوچكي كه از كوه سرچشمه مي گيرد، در اين حياط بزرگ جريان دارد. اين نهر پس از تأمين آب حوض از جانب ديگر آن خارج شده و بعد از آنكه ماروار باغي انباشته از درختهاي انار به گل نشسته را آبياري كرد با عبور از هزاران پيچ و خم، آب صاف خود را نثار درياچه نمك مي كند.



در مدتي كه سخنگويان، مناظر زير پاي خود را مي نگريم، نمي توانيم از ستايش صخره هاي عظيمي كه بر اثر انحناي كوه بر بالاي سرمان قرار گرفته است، غافل باشيم. با ديدن اين سنگهاي عظيم كه بر اثر تصاريف زمان به صورتهاي مختلف جلوه مي كنند، با خود مي انديشيم كه اين گوشه از جهان در طول روزگاران با چه حوادث جوي و طبيعي مواجه بوده و از خود مي پرسيديم كه آيا درياچه قم و درياي خزر بازمانده درياي بزرگ تري نيستند كه در طول زمان بخشهايي از آن به خشكي تبديل گرديده است؟



لحظاتي چند را نيز به تماشاي درختي پرداختيم كه شاخه هاي فرازينش بر اثر بادي نم آلود به جنبش در آمده بود. بادي كه با نشانيدن رطوبتي شور بر لبهاي آدمي عابران را از وجود دريايي در همسايگي آگاه مي كرد. از خيلي دور نواري از جاده را مشاهده مي كنيم كه در كوه روبه رو محو مي شود. هر لحظه روشنايي به رنگ ديگر در مي آيد و به نظر مي آيد ابرهايي كه به زحمت به انبوهي گراييده اند، بر اثر وزش بادي مداوم نو مي شوند.



همه جا رنگ پريده به نظر مي رسد، بيشتر سطح آسمان خاكستري رنگ است و به تبع آن ديگر چيزها نيز به همين رنگ ديده مي شوند.



اينك در ارتفاع 1030 متر از سطح دريا راه مي پيماييم. بعد از ترك اين پناهگاه خنك و عبور از برابر باغي واقع در دست راست كه انارهاي رسيده آن در ميان انبوه گلها و در برابر نور خورشيد مي درخشيد و در حالي كه چندين فرسنگ راه را در حاشيه درياچه پيموده بوديم، به ناحيه كوهستاني جاده قدم نهاديم.



استر آباد



نزديك ظهر به استر آباد رسيديم كه مقر مقاطعه كار اسبهاي چاپاري است. اين مرد، تركي ريشو بود با قيافه اي زننده كه تقريباً بي آنكه از جاي خود حركت كند، همه چيز را زير نظر داشت. همين نظارت دقيق موجب شد كه سورچيها و مهترها برخلاف سنت هميشگي، با چالاكي اي كه سابقه نداشت، اسبها را عوض كرده آماده حركت شدند. يكي از پلهاي قديمي ايران استرآباد است و از نوادر آنكه بر خلاف ساير موارد، وسايط نقليه به جاي آنكه براي گذشتن از رودخانه از بستر و پاياب استفاده كنند، از روي پل مي گذرند.



مقاطعه كار پُست از روي خيرخواهي به ما توصيه كرد كه به سبب ناامن بودن راه حتي الامكان از سفر بعد از غروب آفتاب برحذر باشيم.



ورود به قم



در تاريكي شب به قم رسيديم و بعد از پيمودن كوچه هاي پيچ در پيچ در كاروانسرايي با ساختمانهايي مطلوب فرود آمديم. در دست چپمان منظره شهر مقدس به چشم مي خورد. در ميان ستارگان درخشان آسمان دو ستاره نزديك ترجلوه گري مي كردند كه چراغهاي مناره هاي مقبره فاطمه معصومه عليها السلام بود. چيزيكه در حين ورود ما را حيرت زده كرد. اين بود كه به محض ورود ما مدير كاروانسرابا چابكي هر چه تمام تر چهار ملا و سيد را از بهترين اتاق كاروانسرا بيرون كرده،در حجره كوچكي در ضلع ديگر بنا جاي داد و جاي آنها را كه همچون اتاق مهمانخانه ها به مبل و تخت خواب انگليسي مجهز بود، در اختيار ما گذاشت؛اگر چه خود من هنگام خواب باز هم تخت خواب سفري خويش را به تخت موجود در اتاق ترجيح دادم.



اين كاروانسرا واقعاً نوعي مهمانخانه شبانه روزي بود، با غذايي مطلوب براي مسافران چنان كه با پلو مرغي كه بلافاصله بعد از ورود به عنوان شام به ما دادند بر ما مسلم شد كه شهر مقدس شهري از هر حيث مهمان نواز است.



در مهتابي جلو پنجره هاي اتاق ما، همچنين در پلكان و ديگر گوشه هاي كاروانسرا عده اي قزاق شجاع ايراني كه براي محافظت كنسول روسيه در اين جاده ناامن و حركت در التزام وي از اصفهان به استقبال آمده بودند، دراز كشيده منتظر صرف شامي بودند كه قهراً از شام ديگر شبهايشان مطلوب تر بود. به همين سبب، شتابي در عزيمت از اين بهشت زميني نداشتند.



بازار قم



يكشنبه 16 اكتبر. بامدادان كه از خواب برخاستم، گنبد طلايي و مناره هاي فيروزه اي رنگ مقبره حضرت فاطمه عليها السلام با شكوه و جلالي تمام در برابرمان جلوه گري مي كرد. كمي دورتر، سر درِ مقبره كه با نفيس ترين كاشيها آرايش گرديده است، خودنمايي مي كند.



پيرامون مقبره را باغهاي بزرگ فراگرفته است و تركيب رنگ سبز روشن برگهاي درختان و كاشيهاي فيروزه گون منظره اي بديع را پديد آورده است.



پس از مدتي گفتگو مصمم شديم كه به راه افتاده، در بازار شهر گشتي بزنيم. راهنماي ما كه مردي محتاط است، از اينكه ميل داريم از مقبره فاطمه عليها السلام و زائران آن ديدن كنيم، نگران است. توضيح آنكه چند سال پيش چند نفر اروپايي هوس مي كنند كه با جا زدن خود در ميان مسلمانان از نزديك مقبره مقدس و حركات زائران را ببينند كه ناگهان مورد هجوم زوار متعصب قرار گرفته مورد ضرب و شتم قرار مي گيرند، تف به صورتشان مي اندازند و سرانجام با چهره هاي خون آلود به منزلگاه خود باز مي گردند.



سرانجام به راه افتاديم. امروز تا حدي محيط آرام است، با اين حال عابران با نوعي بي اعتنايي توأم با تحقير به ما مي نگرند. از سوي ديگر، وجود ملازمان بسيار از جمله سربازان تادندان مسلح بختياري كه در جلومان حركت مي كنند و راهنما و دو مرد كه از سوي كاروانسرادار مراقبت از ما را بر عهده گرفته اند، به ما دل مي دهد.



در راه، همچون ديگر شهرهاي بزرگ ايران، همه جا با انبوه مردم از هر دست مواجهيم. از هر گوشه، سر و صداي آدمها و حيوانات به گوش مي رسد. دكان داران براي يك شاهي و دو شاهي با مشتريان چانه مي زنند. صداي ساربانان و خركچياني كه با اصطلاحات خاص خود حيوانات را هي مي كنند و از عابران مي خواهند كه كوچه بدهند، از همه بلندتر است. هر لحظه با تنه زدن سواراني مواجه هستيم كه بدون توجه به پيادگان مركوب خود را به جلو مي رانند تا راه عبوري بيابند.



يادگار زيارت



به ما گفته بودند كه در قم اشياي عتيقه نادر و جالب هست. يك تلگرافچي ارمني ما را به دفتر خويش برد و با ارائه آفتابه اي شكسته وعده كرد كه تا بازگشت ما از اصفهان قطعات ديگر آن را بيابد و جنس كامل را به ما تحويل دهد كه نمي دانيم به قول خود وفا خواهد كرد يانه. از جاهاي ديدني قم، كنار آبراه شهر است و ديدار از دكانهاي فروش ابزار عبادت از قبيل مهر و تسبيحهاي گلي كه مشتري بسيار دارد و زائران براي اثبات زيارت صادقانه خود آنها را خريداري كرده، به عنوان سوغات به شهرهاي خود مي برند .



چون غير مسلماناني مانند ما از دست زدن بدين اشياي مقدس ممنوع اند از سربازان بختياري همراهمان درخواست كرديم كه مقداري از اين اشيا را براي ما خريداري كنند كه درخواستمان را با كمال محبت پذيرفتند و آن گاه از همين مسير قدم زنان به گورستان بزرگ شهر كه در كنار مرقد فاطمه عليها السلام قرار دارد، رسيديم.



گورستان قم



درست همچون كشور ما در كنار گورستان، دكان گوركنها و سنگتراشيهايي داير است كه از طريق خدمت به مردگان زندگي مي كنند؛ به خصوص در اين شهر كار اين قبيل كسبه رايج تر از هر شهر ديگر است؛ زيرا به سبب وجود مقبره اي بسيار مقدس و مورد احترام، اجساد بسياري از مردگان از بيشتر شهرهاي ايران به قم فرستاده مي شود تا در حريم مقدس بارگاه فاطمه معصومه عليها السلام به خاك سپرده شوند. خوشبختانه ما نيز توفيق يافتيم كه بدون مواجه شدن با عكس العملي نامطلوب از تشريفات خاكسپاري مردگان عكس برداري كنيم.



گفتني است كه در اين آرامگاه ابدي مردگان، نيز اختلاف بين فقير و غني كاملاً نمايان است؛ زيرا در حالي كه مردگان ثروتمند در گورهايي مجلل و مزين به سنگهاي قيمتي و چارطاقي و گنبد آرميده اند، زينت گور فقرا از مشتي خاك و خشت تجاوز نمي كند.



در گوشه اي از اين گورستان، مقبره اي قديمي با بنايي بسيار زيبا هست كه متأسفانه رو به خرابي است و بسا كه عن قريب كاشيهاي ذي قيمت و درخشان گنبدش دستخوش نابودي گردد.



مقبره حضرت فاطمه عليها السلام با ديوارهاي زيبا، درهاي شكوهمند و مناره هاي مجللش به فضاي شهر رونق بخشيده است؛ اگر چه سايه كوهي بلند كه در پشت مقبره قرار گرفته است، در ساعاتي از روز منظره درخشان آن را تا حدي به تيرگي مي كشاند.



باري در گرمايي خفه كننده، با زحمت زياد، و در حالي كه عابران پياده و سوار با بي قيدي تمام به ما سگان نامسلماني كه به خود اجازه داده بوديم زمين مقدس شهرشان را ملوث كنيم، پي در پي تنه مي زدند، خسته و كوفته به كاروانسرا بازگشتيم.



پل رودخانه اناربار



بعد از خروج از بازار از روي پل بزرگ نگاهي به بستر تقريباً خشك رودخانه انار بار انداختيم كه يك كاروان الاغ تازه از راه دور رسيده، سرگرم آب خوردن از آن بودند. در ساحل شن زار و سفيد رنگ رودخانه كه زير آفتاب مي درخشيد، عده اي دباغ چرمهاي خود را شسته و براي خشك شدن در آفتاب گسترده بودند. در حقيقت در اين ساحل كوچك جنب و جوشي عجيب بر پا بود. ساعت سه بعد از ظهر قدم به مهتابي كاروانسرا گذاشتيم. تا چشم كار مي كند باغستانهايي با درختان توت و انار و چنارهاي بلند سايه افكن اطرافمان را احاطه كرده است. زمين اغلب اين باغها را براي تسهيل آبياري خيابانهاي مشجر آنها به قطعات بزرگ مربع شكل تقسيم كرده اند.



نگاهي شتاب آميز به شهر قم



در دست راست كاروانسراي ما گنبد مخروطي فيروزه گون مقبره، چون گوهري مي درخشد و رنگ آبي درخشانش با رنگ بنفش كوهساراني كه در وراي آن قرار گرفته است، درهم آميخته است. در مجاورت سمت چپ كاروانسرا، طاقهاي گنبدي پي در پي سقف بازار خودنمايي مي كنند. بر فراز برخي از اين گنبدها سرپوشي فانوس مانند هست با چهار پنجره كه هم كار هواكش را مي كند و هم از ورود مستقيم نور خورشيد به داخل بازار جلوگيري مي نمايد تا دكان داران بر اثر تابش آفتاب تند از خواب بعد از ظهر محروم نشوند.



اين گنبدهاي پياپي و مجاور يكديگر به درهايي قديمي ختم مي شوند كه مدخلهاي مهم بازار را تشكيل مي دهند. ساختمان سر در اين درها غالباً داراي دو ستون كوتاه است كه با كاشيهاي آسماني رنگ زينت شده اند. اين گونه ستونها در همه درها به چشم مي خورد و حتي در آرايش ساختمانهاي سفيد اطراف بازار نيز به كار گرفته شده است. در كوچه ها و خيابانها فاصله به فاصله به ديوارهايي برمي خوريم كه با گچ سفيد شده اند.



اين ديوارها نشانه اي است از خانه مالكي ثروتمند. شب هنگام، گروه زيادي از مردم را بر بام اين خانه ها مشاهده مي كنيم كه براي استفاده از هواي خنك و تماشاي آسمان بر پشت بام مي آيند. كاري كه براي غير مسلمانان و مردم غير بومي مجاز شمرده نمي شود. در نقطه اي دورتر، مناظر مختلفي از كوهساران اطراف شهر خودنمايي مي كند كه در ميان دود و مه تشخيص دقيق هيأت آنها دشوار است. در سايه روشن آرايش همين كوههاست كه ساختمانهاي استوانه اي شكل به چشم مي خورد كه در قسمت فوقانيشان طارمي هايي تعبيه گرديده است. كمي دورتر، دو برج را مي بينيم با كلاه فرنگيهايي شبيه گلدانهاي چيني... و در اطراف ديگر چهار مناره ديده مي شود كه بي شباهت به اسباب بازيهاي اطفال نيست. در اطراف گنبد طلايي مقبره، چند گنبد كوچك گلين يا خشتي هست كه به نظر مي آيد حقيرانه خود را در پناه مقبره مقدس قرار داده اند.



تاريخ شهر قم



قم دومين شهر مقدس ايران است؛ زيرا مقبره فاطمه معصومه عليها السلام خواهر امام رضاعليه السلام در اين شهر قرار دارد. بر اساس يك روايت مذهبي، حضرت فاطمه عليها السلامپس از فرار از مظالم خلفاي اموي به شهر قم مي آيد، در اين شهر مي زيد و همين جا از دنيا مي رود. بر اساس روايت ديگري، حضرت فاطمه عليها السلام براي ديدار برادر خود به توس مي رفته است كه در ساوه بيمار مي شود و در قم رحلت مي كند. آن گونه كه نوشته اند خانه اي كه فاطمه معصومه عليها السلام در آن از دنيا رفته است، در محله ميدان مير قرار داشته است.



اين محله از شهر قم را هنوز هم محله سيدتي مي نامند. اگر هم افسانه رايج بين ايرانيان را كه به موجب آن، ساختمان شهر قم به كيقباد نسبت داده شده است، نپذيريم، بايد تصديق كنيم كه قم يكي از قديمي ترين شهرهاي ايران است. با همه اين احوال اين شهر شهرت خود را مديون حضرت فاطمه معصومه عليها السلام و مقبره اوست و اين شهرت از روزگاري كه مذهب تشيع مذهب رسمي ايرانيان گرديده است، همواره رو به تزايد داشته است.



تيمور لنگ شهر قم را به كلي ويران كرد، اما سلاطين صفوي بار ديگر آن را آباد كردند و بازارها و كاروانسراهاي بزرگ در آن پديد آوردند و از آن پس، شهر قم به صورت يك مركز بزرگ تجاري و زيارتي در آمد و رونق و اعتبار آن از روزگار پيش از ويراني نيز افزون شد.



در سال 1722 م. بار ديگر شهر قم مورد هجوم افغانها قرار گرفت و با وحشيگري اي بيش از قشون تيمور دستخوش تاراج و ويراني شد؛ به طوري كهيك قرن بعد فريزر (fraser) در سفرنامه خود از قم به عنوان «شهري بينوا و ويرانه»ياد مي كند.



جمعيت شهر را در سال 1872 م. چهار هزار نفر تخمين زده اند كه در 1884 م. به هفت هزار بالغ گرديده است. در سال 1890 م. لرد كرزن جمعيت ثابت قم را بيست هزار و جمعيت عبوري آن را حدود ده هزار نفر برآورد كرده است. جمعيت ثابت فعلي شهر را حدود بيست و پنج تا سي هزار و جمعيت عبوري آن را اعم از زائران و ديگر آمد و شد كنندگان بيست هزار تخمين مي زنند.



تاريخچه مقبره فاطمه عليها السلام



در آغاز، حرم فاطمه عليها السلام بنايي ساده داشته است. حضرت فاطمه عليها السلام را پس از رحلت در تپه اي كم ارتفاع واقع در ساحل رودخانه قم به خاك سپرده اند. بعدها زينب، دختر امام محمد تقي عليه السلام و نوه برادرش امام رضاعليه السلام كه گذارش به قم مي افتد، قبه اي بي تحمل بر گور خويشاوند محترمش قرار مي دهد كه رفته رفته بر اثر ترويج زائران در تمامي جهان شيعه نامبردار مي گردد.



در قرن پانزدهم دختر مردي ثروتمند به نام حمزه، تمامي اموال پدر را وقف مرقد فاطمه عليها السلام مي كند كه ساختمان مجلل و گنبد طلايي فعلي نتيجه ايثار اوست.



از قرن هفدهم به بعد، بسياري از شاهان و بزرگان ايران در شهر قم و در مجاورت مقبره فاطمه معصومه عليها السلام به خاك سپرده شده اند، از جمله: شاهان سلسله صفوي، شاه صفي اول، شاه عباس دوم، شاه سليمان و شاه سلطان حسين، و از شاهان قاجار: فتحعلي شاه و محمد شاه در مجاورت حرم مدفون اند. بنابر شواهد، 444 نفر از بزرگان دين، و شاهزادگان و ده پادشاه در حريم حرم حضرت معصومه عليها السلام آرميده اند.



در حال حاضر، آرامگاه فاطمه معصومه عليها السلام بسيار فاخر و مجلل است. صندوق گور اين قدسيه، با كاشيهاي منقش گرانبها پوشيده شده است و همواره پارچه زربفت گرانبهايي كه از اطراف به زمين مي رسد، آن را از انظار مستور مي دارد.



ضريح روي قبر كه فاصله اش با گور از هر طرف سي تا سي و پنج سانتي متر است، سه متر ارتفاع دارد و از نقره ناب ساخته شده است و در هر يك، از چهار گوشه آن سيبكي از طلاي ناب نصب گرديده است.



معمولاً اين مقبره با پرده اي بزرگ كه بر درگاه آن آويخته شده، از نظر مؤمنان پوشيده است و اگر كساني طالب باشند كه نظري به داخل ضريح بيندازند، براي برخورداري از اين موهبت پولي به خدام حرم مي پردازند. در بالاي گور چلچراغهاي گرانبها آويخته است و چند كتيبه با حروف طلايي به ضريح نصب گرديده است.



زائري كه قصد زيارت مقبره را دارد، موظف است چوبدست و سلاح را از خود دور كند و با پاي برهنه از پلكان مرمرين بالا برود. معمولاً زائر پس از ورود به فضاي مقبره به زانو در آمده، آستان در را مي بوسد.



فتحعلي شاه و تعمير مقبره فاطمه عليها السلام



مقبره فاطمه عليها السلام شكوه و جلال خود را مديون فتحعلي شاه است. گفته اند كه اين پادشاه در جواني نذر كرده بود كه اگر به تخت سلطنت بنشيند، مقبره فاطمه عليها السلام را آباد و ماليات رعايا را تعديل كند. در حقيقت، اين شاه بعد از رسيدن به آرزويش به دومين قول خود وفا نكرد، اما از اداي نذر نخستين سر باز نزد، زيرا علاوه بر اينكه به فرمان او نه تنها كاشيهاي صندوق گور حضرت معصومه عليها السلام با لوحه هايي از مس زركوب تعويض شد، يك مدرسه طلاب براي تحصيل علوم ديني با ظرفيت يكصد طلبه، يك بيمارستان و يك مهمانخانه نيز براي بيتوته زائران در حوالي حرم ساخته شد. بنا به شواهد، فتحعلي شاه در دوران عمر خود هر سال يكصد هزار تومان براي تزيينات مقبره خرج كرده است و خود نيز چندين بار پياده به زيارت حرم آمده است.



جمعيت قم



شهر قم آن شايستگي را داشته است كه پايتخت ايران باشد؛ زيرا از موقعيتي استثنايي و مركزيتي بيش از تهران برخوردار است. در حقيقت، اين شهر علاوه بر داشتن رودخانه اي با پلي نه دهانه در محل تلاقي جاده هاي تهران - قزوين، سلطان آباد - بروجرد - همدان - يزد و اصفهان قرار گرفته است.



به سبب مقدس بودن شهر، تعداد زيادي سيد در اين شهر مي زيند كه به گفته لرد كرزن «متعصباني هستند كه به سبب مصون بودن از كيفر، بي محابا به اذيت و آزار ديگران مي پردازند» و به همين سبب، توقف اروپاييان در اين شهر همواره مطلوب نبوده است.



چون جو شهر از تعصب مذهبي فوق العاده آكنده است، بسيار اتفاق مي افتد كه جرقه اي كوچك به اختلافات ديرينه مذهبي دامن مي زند و محيط را دچار تشويش و آشوب مي كند.



شهر قم را دارالامان ناميده اند، اما بايد توجه داشت كه اين عنوان به هيچ وجه امينت اروپاييان و ديگر خارجياني كه از اين شهر مي گذرند، تضمين نمي كند؛ زيرا اين شهر صرفاً مأمن فراريان مسلمان يا بهتر بگوييم بزهكاراني است كه در شهر و ديار خود دست به جنايتي زده اند و از بيم كيفر بدين شهر آمده، خود را در پناه حريم حرم فاطمه معصومه عليها السلام قرار مي دهند و بست مي نشينند. فراواني اين گونه ولگردان و زيانكاران در شهر قم موجب پيدايش ضرب المثلي بين ايرانيان گرديده است.(28)



در شهر قم يهودي و زرتشتي و ارمني و به طور كلي غير مسلمانان نمي توانند اقامت دائم داشته باشند. مي گويند چند سال پيش چند زن انگليسي كه در دفتر تلگراف هند و اروپايي اين شهر كار مي كرده اند، هنگام آمد و رفت ناگزير از پوشش زنان ايراني، يعني چادر و چاقچو و روبنده استفاده مي كرده اند.



توصيف مقبره حضرت معصومه عليها السلام



بر بالاي گنبد زرين مقبره، ميله اي نصب شده كه در طول آن چند گلوله طلايي تعبيه گرديده است. اطراف پنجره هاي زير گنبد با كاشيهاي آبي تيره تزيين شده است. مناره هاي كم ارتفاع مقبره به شكل شطرنجي با كاشيهاي سفيد و آبي پوشيده است. در پشت مقبره باغي پر درخت هست كه منزلگاه متوليان است. با نظري دزدانه كه به اين باغ انداختيم خيابانهايي را مشاهده كرديم كه آن را به قطعاتي چند تقسيم كرده بودند و هر قطعه از زيادي گل سرخ و گياهان رونده به صورت جنگلي كوچك و غير قابل نفوذ درآمده بود.



اينك فضايي رنگارنگ در برابرمان جلوه كرده است و با وجود ابرهايي كه كوه را پوشانيده است، فضاي مقابل مزين به رنگهايي زنده است كه ياد آور غناي مينياتور ايراني است.



عزيمت از قم، عطاران و دارو فرشان



سه ساعت به غروب مانده به كاروانسراي محل اقامتمان بازگشتيم؛ زيرا با آنكه فاصله قم و كاشان بيش از 15 تا 17 فرسنگ نيست، اميدوار نيستيم كه بتوانيم اين فاصله را يكجا طي كنيم.



مسيري كه براي خروج از شهر طي كرديم، خالي از عجايب نبود. ابتدا از زير طاقهاي بي شمار بازار سرپوشيده گذشتيم. اين بازار به عطاران و داروفروشان اختصاص دارد و نشانه آن انواع سبزيها و بقولات و از جمله فلفهاي قرمز رنگياست كه بر بساط آنها خود نمايي مي كند. در ميان بساط هر يك از اين كسبه شيشه هايا قرابه هايي با رنگهاي مختلف هست كه گويا ساخت محل هستند. اين قرابه ها عموماً از مايعاتي با رنگهاي عجيب آكنده اند كه نظر مسافران خارجي را جلب نمي كند. در همين دكانها به يك دكان داروفروشي برخورديم كه هزاران شيشه كوچك پر از داروهاي به عقيده خودش سلامت بخش را با نظمي چشم گير بر بساطش قرار داده بود.



قصابي و آشپزي



در نقطه اي از مسير داخل شهر، ناگزير چند دقيقه اي توقف كرديم؛ زيرا قصابي ويرش گرفته بود كه دنبه بره اي را كه ذبح كرده بود، درست در وسط معبر از تنش جدا كند. پيش از اين گفته ايم كه ايرانيان معمولاً در غذاهاي خود به جاي كره و روغن از دنبه استفاده مي كنند و مرغوب بودن دنبه گوسفندها موجب مي شود كه طعم اغذيه ايراني نامطلوب نباشد.



در همسايگي اين قصاب يكي از دكانهاي آشپزي بسيار تماشايي بومي است كه علامت آن تعداد زيادي ظروف آشپزخانه است كه معمولاً در جلو دكان مي آويزند. و تماشايي تر آنكه در مركز اين دكان چندين زنگوله به شكل s از سقف آويخته شده بود كه دهانه اژدها مانندشان از هنري والا برخوردار بود.



كلاهدوزان و زين سازان



با گذشتن از پيچ جاده اي، ناگهان به يك دكان كلاه دوزي برخورديم. بايد ديد و دقت كرد كه اين صنعتگران چگونه با هنرمندي تمام كلاههاي بلند مخروطي شكلي را كه به نواحي مختلف ايران اختصاص دارد، مي سازند. شكل كلاه اهالي شهر قم، ياد آور گنبد مقبره حضرت معصومه عليها السلام است. گويي شدت علاقه مردم به اين قدسيه موجب گرديده است كه مردم اين ناحيه در سفر و حضر و عزا و شادي تبركاً سرپوشي مشابه گنبد بارگاه وي را بر سر داشته باشند.



براي ساختن اين كلاههاي گنبدي از پوست حاجي طرخاني يا بخارايي با چسبانيدن قطعات كاغذ بر همديگر قالبهاي فراهم كرده، آن گاه با كشيدن نوارهاي پوست قيمتي بخارايي بر روي آنها كلاه مورد نظر را پديد مي آورند. پيش از ترك بازار بار ديگر سري به بازار سراجاني زديم كه زينهاي جالب و زيبا از چرم قرمز يا سبز مي سازند و در ساختن قمقمه هايي كه چاي و قهوه را كاملا گرم نگاه مي دارند، هنري والا از خود بروز مي دهند.



اطراف قم



بعد از خارج شدن از بازارها و عبور از زير طاقي بلند، به محلات بيرون شهر قم رسيديم كه چون شهري مرده اند. در چپ و راست ديوارهايي ديده مي شود كه بر اثر هواي نامساعد رو به ويراني نهاده اند. ساختمانهاي نيمه خراب به اسكلتهايي مي مانند كه بخشي از استخوانهايشان در زمينهاي مجاور افتاده باشد. خست سازندگان بناها موجب شده است بسياري از الوارهاي به كار رفته در سر درها و بخش مهمي از چارچوبهاي درها و پنجره ها از جا كنده شوند و قطعاتي از آسمان آبي كه از ميان اين در و پنجره هاي دهان گشاده به نظر مي رسد، نگرنده را دستخوش سرگشتگي و اندوهي جانكاه مي كند.



در اطراف شهر گودالهاي عميقي هست كه براي عابران خطري دايمي محسوب مي شود. در حقيقت، در اين كشور اداره راهي وجود ندارد تا ساكنان كنار جاده ها را از كندن حفره هايي باز دارد كه خاك آنها را به عنوان كود براي مزارع يا براي ساختن ساختمانهاي تازه برمي دارند. بدين ترتيب، در ايران هر كس به منافع خود مي انديشد و بس و عجب آنكه قاطبه مردم در ميان همين هرج و مرج در جنب و جوشند و زندگي مي كنند. در هر حال، اگر خوب بينديشيم از خود خواهيم پرسيد كه آيا ايرانيان با اين نوع زندگي، درس اخلاق عملي خوبي به ما نمي دهند؟ و آيا در همين بي نظمي كامل، نظمي عاقلانه در كار نيست؟



گورستانهاي بزرگ قم



درست مانند همه شهرهاي مسلمانان، در شهر قم و آن بخش از حوالي آن كه به مقبره حضرت معصومه عليها السلام نزديك تر است، گورستانهاي بزرگ هست. وجود مقبره فاطمه معصومه عليها السلام در اين شهر موجب اهميت و اعتبار گورستانهاي آن است. در حقيقت افراد مؤمن بي آنكه به بهاي گران گور در گورستانهاي قم بينديشند، مردگان را از چهار گوشه كشور براي تدفين بدين شهر مي فرستند. بهاي گورها در قبرستانهاي قم به تناسب دوري و نزديكي آن به مقبره مطهر از 6 قران تا ده تومان و حتي بيش از آن است. در گورستان بزرگ قم در دست راست، مسجد زيباي كوچكي هست كه سر در آن با كاشيهاي آبي و كتيبه هايي تزيين يافته است و به احتمال قوي ساختمان آن مربوط به قرن نوزدهم است. در دست چپ، چند عمارت مهم به شكل برج هست با گنبدهايي نوك تيز كه لك لك ها لانه حجيم و شكوهمند خود را بر آن ساخته اند و از سالها پيش همواره در فصول مناسب در اين مساكن مطلوب مي آرامند. كمي دورتر ساختمان مرده شوي خانه قرار دارد كه در آن مردگان را پيش از كفن كردن مي شويند و غسل مي دهند. شكل ساختمان دروني اين غسالخانه ها شايان بحث و تحقيق است.



به طور كلي، قم شهري است دمساز با مرگ و آكنده از عزا و اندوه و اين گونه آثار از همه جاي آن نمايان است. در اين شهر، در هر قدم به دكان گوركنها و سنگ قبرتراشان برمي خوريم. در اغلب دكانهاي بازار وسايل كفن و دفن به معرض فروش گذاشته شده است. در هر كوچه و پس كوچه به تابوتهاي خالي يا پري برمي خوريم كه مرده اي را به گورستان رسانيده يا مي رساند. حمل و نقل اموات كه وسيله چارپاداران انجام مي گيرد، حرفه اي بسيار پر رونق است.(29)

پاورقي





1) ايران، افسانه و واقعيت، خاطرات سفر به ايران، مريت هاكس، گروه ترجمه بنياد پژوهش هاي آستان قدس رضوي، 1371 ش.

2) لورد شهري زيارتي در جنوب غربي فرانسه است. در سال 1858 دختري روستايي به نام برنادت سوبيروس ادعا كرد شبح مريم عذرا را در كنار چشمه ديده است كه بعداً به صورت شهري زيارتي، بسياري براي شفا يافتن به آنجا روي آوردند. - م.

3) حضرت فاطمه، دختر محمد بن عبدالله صلوات الله عليهما در مدينه به خاك سپرده شده و حضرت فاطمه دختر موسي بن جعفر سلام الله عليهما موسوم به حضرت معصومه در قم مدفون است؛ البته فاطمه نيز با واسطه دخت پيامبر خاتم صلي الله عليه وآله محسوب مي شود و ممكن است خانم هاكس بدين نكته توجه داشته است. م.

4) منظور خانم هاكس «سوهان قم» است، ولي تا آنجا كه ما به ياد داريم هيچ گاه مرسوم نبوده است كه آياتي از قرآن زينت بخش سوهان قم شود.

5) شايد در هنگام ديدار خانم هاكس از شهر قم، استعمال ترياك رايج بوده است، اما در روزگار ما به گونه اي آشكار هرگز معمول نبوده است.

6) رقم 000/300 نفر براي جمعيت قم در آن زمان، اغراق آميز و شايد رقم 000/30 درست باشد. - م.

7) البته به بركت انقلاب اسلامي، بخش مهمي از عقب ماندگي مزبور كه بي ترديد جنبه سياسي داشته جبران شده است و مطالب تلخ ياد شده اينك مشاهده نمي شود.

8) ايران، افسانه و واقعيت، ص 188-181.

9) عبور از صحاري ايران، دكتر آلفونس گابريل، برگردان فرامرز نجدسميعي، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي، مشهد، 1371 ش.

10) عبور از صحاري ايران، دكتر آلفونس گابريل، برگردان فرامرز نجد سميعي، ص 58.

11) همان، ص 60.

12) عبور از صحاري ايران، آلفرنس گابريل، ص 59 - 76.

13) توماشك )W. Tpmaschek( اين آباديها را با همه ايستگاه ها و منزلهاي مهم، مانند: قم، كاشان، نايين، عقده و ميبد رسم كرده است.

Classe, 1883 Sitzungsber. Wien Akad. Phil. hist گابريل.

14) در سفرنامه كلاويخو (ص 192) مي خوانيم: «چون به اين شهر [مشهد] رسيديم، ما را براي زيارت اين مكان مقدس و آرامگاه بردند. سپس چون در ايران راه مي پيموديم و بر سر زبانها افتاده بود كه ما به زيات مشهد مشرف شده و آن مكان مقدس را ديده ايم، مردم همه مي آمدند و لبه قباي ما را بوسه مي زدند...». مترجم.

15) اگر مسافر ما مي دانست حسن صباح بنيان گذار فرقه خطرناك اسماعيليه كه او در يكي از فصل هاي بعدي كتابش به خوبي اين فرقه را شرح داده است، احتمالا از اهالي قم است، حتماً از گزارش درباره اين شهر غفلت نمي كرد. «پير كوهستان» در سالهاي بعد پيروان زيادي از قم پيدا كرد. گابريل.

16) البته امروز، هنگامي كه از جاده آسفالته و يا راه آهن به طرف قم مي رويم، اين چشم انداز تأثير چنداني ندارد، اما با اين همه شكل شهر، مانند گنبد زرين برادر فاطمه معصومه [عليها السلام ] در مشهد و يا گنبد زرين شاه عبدالعظيم در كنار ويرانه هاي ري باستاني، حالت جذابي دارد. گابريل.

17) سايكس در سفرنامه خود مي نويسد: «ساعت بزرگ حرم صداي دلنشيني دارد و بنا به گفته جنرال شيندلر متعلق به يكي از صوامع قفقاز بوده و بعد به اينجا انتقال داده شده است.

سفرنامه ژنرال سرپرس سايكس، ترجمه حسين سعادت نوري، تهران، 1336، 189 مترجم.

18) Schindler, A. Houtum, Eastern Persian Irak , London,1869.

19) معروف است كه اين كار توسط زينب دختر امام جوادعليه السلام انجام شده است.

20) در ترجمه مختصر البلدان، ابن فقيه، (ص 99) در شرح مربوط به قم مي خوانيم: «و اين همان جاست كه زهراء ناميده مي شود» حمدالله مستوفي در تاريخ گزيده مي نويسد: «چون [امام كاظم عليها السلام ] در روز آدينه چهاردهم صفر سنه ثلاث و ثلاثين و مأة به بغداد درگذشت، بيست و هشت دختر داشت، اما شانزده را نام يافته ام: ستي فاطمه عليها السلام كه به قم مدفون است...». (ص 204 - 205) مترجم.

21) در عين حال بايستي آرامگاه فاطمه معصومه [عليها السلام ] در زمان مسافر ما پناهگاه گنهكاران و بي گناهاني بوده باشد كه به داخل ديوارهاي آرامگاه پناه مي بردند. در كتاب «تاريخ مغول ها در ايران» )Geschichte der Mongolen in persien( تأليفHammer _ Purgstallمي خوانيم كه در زمان فرمانروايي ارغوان، شمس الدين جويني، وزيري كه از فرمانروا گريخته بود، به قم پناهنده شد بود. مغولها هم مانند فرمانروايان سلجوقي و بويه به اين آرامگاه احترام مي گذاشتند. گابريل.

22) درباره قلعه هاي دختر، نگاه كنيد به «آبانگان»پرويز رجبي، چيستا، سال اول، شماره 3 (آبان ماه 60)، 328 - 359. مترجم.

23) اما قم قديم تر از اين بنا است؛ چون حتي يوناني ها، اين شهر را به عنوان منزلي در ميان ساوه وكاشان مي شناختند و آن را «ترمانتيكا»)TAhermantica(مي ناميدند. شايد به سبب گرماي شديدي كه بر قم - با وجود اينكه هزار متر سطح دريا ارتفاع دارد - حكم فرماست. اينكه آيا قم در زمان مادها يا باز هم پيش از آن وجود داشته است، روشن نيست؛ امّا جالب توجه است كه هرتسفلد، هنگامي كه در سال 1923 از ورامين از طريق كوير به قم مي رفت، تپه ويرانه اي را از زمان هاي بسيار باستان كشف كرد. درباره اين تپه نگاه كنيد به: Reisebericht, ZDMG. 1926 گابريل.

24) درباره آرامگاه هاي دروازه كاشان، نگاه كنيد به: بناهاي تاريخي و اماكن باستاني ايران، نصرت الله مشكوتي، ص 233. مترجم.

25) شاخه اي كه از خط آهن قم به طرف جنوب شرقي مي رود و از طريق كاشان تا خالد آباد ادامه دارد، قرار است در كفه يزد - كرمان - بم - زاهدان ادامه يابد. گابريل.

26) ماركوپولو در ايران، الفونس كابريل، دكتر پرويز رجبي، انتشارات اساطير، تهران، 1381 ش، ص 199-193.

27) از خراسان تا بختياري، ج 2، ص 1 - 8 .

28) چون ضرب المثل مزبور، خلاف ادب بود، از نقل آن صرفنظر گرديد.

29) از خراسان تا بختياري، هانري رنه دالماني، ترجمه غلامرضا سميعي، نشر طاووس، تهران 1378. ج 2، ص 472 - 446