قم از نگاه جرج كرزن انگليسي (جرج ناتانيل كرزن)


جرج ناتانيل كرزن، نخستين فرزند يازده گانه خانواده، به سبب سرنوشت شگفتي كه از آغاز تولد داشت، مسير زندگي او شكل ويژه اي يافت.



مادرش او را با نهايت سختي زاييد و سه روز درد زايمانش طول كشيد. اين ماجرا در روح مادر اثر گذاشت و تا پايان عمر اين فرزند را بد مي داشت.



اين رفتار مادر، در سيرت واخلاق فرزند بزرگ سر، بي اثر نبود و حتي نوشته اند كه در رفتارش نسبت به ديگران خاصه زنان تأثير نمود. از هفت سالگي جرج زير دست پرستار بدسرشتي افتاد. اين بانو در كار تربيت او و خواهرانش اختيارات تمام داشت و نسبت به كودكان سخت گيري بسيار مي كرد. اين پيشامد هم در روح او اثري ناگوار گذاشت. شگفت تر آنكه جرج در مدرسه نيز گرفتار مربي خشني شد و سرنوشت، باز او را دچار حقد و كينه ساخت و اثرات سوء قدرت نمايي و بدمنصبي اين مربي، در ذهن او راسخ گرديد؛ اما با همه اين ناكاميها و گرفتاريهاي خانه و مدرسه، وي شاگردي بسيار كاري و ممتاز بود. سپس به كالج «ابتن» وارد شد و مدارج ترقي را پي درپي پيمود.



كرزن، از همان دوران جواني خود را برتر از ديگران مي پنداشت و سوداي رياست و رهبري داشت. در كالج، هميشه شاگرد اول بود و در سراسر دوران تحصيلي بيش از شاگردان ديگر جايزه ربود و سرانجام در سال 1878 م. به دانشگاه آكسفورد راه يافت.



جرج كرزن در سفر وحضر همواره سرگرم نوشتن و از دوران جواني به فضل و ادب مشهور بود و از اين رو، عالي ترين جايزه ادبي دانشگاه آكسفورد به مناسبت مقاله اي كه در باب بيت المقدس نوشته بود، نصيب او گرديد.



در سال 1884 م. جايزه ديگري را در مسابقه تاريخ نويسي دانشگاه آكسفوردبرد و انگشت نما شد. در سال 1886 م. به عضويت مجلس مبعوثان انتخاب گرديد. سپس به سفر دور دنيا رفت و طي همين مسافرت بود كه نام شرق نزديك در ذهنش نقش بست.



سه سال بعد، با عنون خبرنگار روزنامه تايمز به ايران آمد. در بازگشت، به مطالعات وسيعي در باب كشور ما پرداخت و در 31 سالگي به تحرير اين دو مجلد مشغول شد. مي گويند: نه ماه، شب و روز را در خانه حقيري كه در حومه لندن اجاره كرده بود، صرف كار اين تأليف كرد. يك سال قبل از آن هم در مراجعت از سفر آسياي مركزي، كتابي راجع به اين موضوع نوشته بود كه بر شهرت و آوازه او بسيار افزود. در حين نگارش كتاب ايران، لرد سالز بوري مقام معاونت ديوان هند را به او داد (1891 م.). و نوشته اند كه شرط احراز آن سمت را اين پيشنهاد قرار داد كه وي در كتاب خود از حدت كلام و شدت انتقاد بكاهد، ولي خود او در مقدمه مي نويسد كه در آن موقع جلد دوم تا نيمه چاپ شده بود. اين كتاب را جرايد زمان، اثر بزرگي درباره ايران به شمار آوردند و هنگامي كه در سال 1892 م. انتشار يافت، دوستانش ستايشها نمودند و از جمله تامس هاردي شاعر و نويسنده انگليسي از اين تأليف نيك تعريف كرد و به او نوشت : «شاهكار تو و تتبعات تو، مايه انفعال ديگر دانشمندان ما شده است».



كرزن در دوره وزارت خارجه لرد سالزبوري، معاون او و مهردار سلطنتي شد. اين مقام ثانوي، در آن سن و سال جواني، قبلا نصيب كسي نشده بود.



در اين ايام وي كتاب مرزهاي هندوستان را نوشت. در 39 سالگي با احراز عنوان لرد از جانب ملكه ويكتوريا جوان ترين نايب السلطنه هندوستان شد. بنابراين،دوره نخست زندگي وي كه با اين كتاب ارتباط داشته، پايان مي يابد. دو دوره ديگر زندگي او داستانهاي شگفت و گاهي غم انگيز فراوان دارد كه شرح آن در اينجا ضرورتي ندارد.(1)به هر حال كرزن، دل شكسته و ناكام در سن 64 سالگي، به سال 1925 ميلادي درگذشت.(2)



اما كتاب «ايران و قضيه ايران» اثري است در باب جغرافيا، تاريخ و سياست ايران و شامل هزار و يك نكته كه به راستي خواندني مي باشد.



كرزن با همه طنز و كنايه هايي كه نسبت به ايرانيان در اين كتاب آورده، پاره اي اظهار نظرهاي منصفانه نيز دارد، از جمله در فصل آخر نوشته است: «ايرانيان كه قوم و مردمي ممتازند و در سرزمين خود از روزگاران بسيار دراز، شهرياري، زبان، دين، آداب و شخصيت خاص به خود داشته اند، دليلي ندارد آزادي خويش را از دست بدهند و فرمان دولتي بيگانه را گردن نهند».



قم در كتاب ايران



كرزن تلاش نموده تا در اين اثر هزار و چهارصد صفحه اي، نقاط مهم ايران از كوه و دشت و كوير، روستا و شهر را مورد مطالعه قرار دهد وحوادث تاريخي ورويدادهاي پيرامون خويش را به رشته تحرير بكشد. يكي از شهرها و امكان مهمي كه نظر او را به خود جلب كرده است، شهر مقدس قم و آستانه حضرت فاطمه معصومه عليها السلام مي باشد.



او از ورود خويش به آستانه شهر قم چنين سخن مي گويد:



«از پل كوتاهي گذشتيم و به دره تازه اي آمديم و به زودي آثاري توأم با رنگ سبز خالي نمايان بود و علامت اين بود كه به شهر بزرگي نزديك شده ايم. از آنجا گنبد زرين و مناره هاي حرم حضرت فاطمه عليها السلام با درخشندگي تامي در زير تابش آفتاب ديده مي شود. قدري كه جلوتر مي رويم، بناهاي مقدس، بزرگ تر مي نمايد و معلوم مي شود كه شامل دو گنبد مطلا و پنج مناره بلند است كه دو مناره مقابل يكديگر و مناره واحدي نيز نزديك گنبد بزرگ هست.



در ميان درختان، در نقطه اي مجزا و برجسته بام كاشي كاري امام زاده ها ديده مي شود كه مقبره مؤمناني است كه استخوان آنها را براي دفن كردن در خاك متبرك قم انتقال داده اند.



مي گويند: سابقاً بالغ بر 400 تا از اين مقبره ها در حوالي شهر بود كه بعضي از آنها هنوز وضع درستي داردوآيات قرآن به خط نسخ بر كاشيهاي گنبد آن منقوش گرديده و بعضي ديگر هم به كلي ويران است و كاشيهاي آبي را كنده اند و لانه هاي پرندگاني از قبيل لك لك شده است.



چشم انداز شهر در سمت جنوب، شامل يك رشته تپه ها با حواشي باريك و شكل و وضع بسيار خشك و خالي است و متناسب با عادت قديم خرافات پرستي و تعصب آميز اين شهر است».(3)



از شگفتيهاي گزارش كرزن، پيش داوري او درباره باورهاي مردم قم است؛ زيرا او در نخستين نگاه، چشم انداز اين شهر را خشك و خالي و متناسب با عادات قديم خرافات پرستي و تعصب آميز آن معرفي مي كند!



البته، اين شتاب زدگي و سطحي نگري از يك كاوشگر تاريخ پذيرفته نيست و ممكن است حمل بر بدبيني و غرض ورزي وي شود؛ اما از اين كنايه هاي نيشداركه بگذريم، ريزبيني او در درك زوايا و نقل جزئيات قابل ستايش است؛ چنان كه مشاهدات خود را از پيرامون تا درون شهر با دقت به رشته تحرير مي كشدو مي نويسد:



«در حوالي شهر كشتزار فراوان ديده مي شود و در پيچ هر كوچه دورنماي گنبد حضرت فاطمه عليها السلام به نظر مي رسد. نزديك دروازه شهر «رودخانه انار بار» هست كه به سمت درياچه جديد جاري است و پل نسبتاً بزرگي با نه طاق بر آن ساخته اند. در طرف ديگر رودخانه، خانه هاي دو طبقه است كه پنجره و ايوان هايي مشرف به رود خانه دارد و اين سبك تجمل قسمت خارجي منازل در ايران كمياب است.بقيه شهر از مسافت دور به صورت آلونكهاي كوتاه آهكي است.



من در راه چاپار خانه، از ميان بازار گذشتم. محل جديد چاپار در كاروانسرايي است مقابل بازار كه سرپوشيده و راسته درازي است. فقط چند معبر اريب دارد. محوطه بازار عريض و دكانها بزرگ و پر از جنس است و ازدحام افراد و شتر و اسب و الاغ و گوسفند بيش از ساير جاهاست. سپس پياده به تماشاي آن حدود مسجد رفتم كه براي افراد بيگانه و مسيحي مجاز است. در بيرون ديوارهاي گرد آن، گورستان وسيعي با هزاران قبر سنگي و گلي كه غالبا در حال وارفتگي بود. جادوگري، آن محل بي تناسب را صحنه عمليات خويش كرده بود وعده زيادي را مجذوب! سواره از جلو در مسجد بزرگ گذشتم و به آن خيره شده بودم كه موجب جلب توجه عده اي كنجكاو شد. محوطه وسيع مستطيلي را ديدم با غرفه هاي كاشي كاري در سراسر ديوار و حوض بزرگي در وسط كه مخصوص وضو بود. فريزر در سال 1821 م. با لباس مبدل به محوطه مسجد داخل شد و مزار را هم ديد. دكتربيك نل كه به نام سفر مكه به كعبه هم رفته بود، در سال 1869 م. به صورت حاجي وارد صحن شد. «آرنولد» در سال 1875 م. فقط به حياط خارجي قدم نهاد و در خاطر داشت كه شرط احتياط آن است كه جلوتر نرود. كساني كه زياد حادثه جو نباشند، به مشاهده آنچه از لاي دروازه ميسر است، اكتفا مي كنند».(4)



نگاهي به تاريخ قم



از ويژگيهاي بارز گزارش كرزن، مطالعات كتابخانه اي است كه پژوهشهايميداني و مشاهدات شخصي وي را تكميل كرده است؛ چنان كه درباره تاريخچه شهر قم مي نويسد:



«قم داراي دومين بارگاه بسيار مقدس مذهبي در ايران و آرامگاه چندتن از پادشاهان آن است.



قبلاً هم اشاره كردم كه امام رضاعليه السلام به واسطه علاقه سرشار، عده اي از منسوبان خود را در زمان حيات به قصد خدمتگذاري و بعد از مرگ هم نعش آنها را در نقاط متعدد ايران كه دوست مي داشتند، پراكنده ساخت.



در قم آرامگاه خواهرش، حضرت فاطمه معصومه عليها السلام است كه مي گويند به واسطه مظالم خلفا از بغداد گريخته بود و در اين محل رحل اقامت افكنده و در گذشته است. روايت ديگر اين است كه در راه سفر طوس كه به عزم ديدار برادر مي رفته در اين نقطه بيمار شده و رحلت كرده است و مي گويند كه برادرش هم به پاس اين واقعه هر روز جمعه از بارگاه خود در مشهد براي بازديد خواهر به قم مي آيد.



چنين به نظر مي رسد كه قم از دير زماني پيش وجود داشته، هرچند كه قبولقول افسانه وار ايرانيان خالي از محظور نيست كه زمان آن را به روزگار تهمورثيا كيقباد نسبت مي دهند. در هر حال، تا درگذشت حضرت معصومه عليها السلام و به خصوص تا وقتي كه تشيع مذهب رسمي ايرانيان نشده بود، اهميت مذهبي آنجا شروع نشده بوده است».(5)



ترديدي نيست كه در عبارات ياد شده غث و سمين به هم درآميخته است؛ زيرا كه اگر چه ممكن است حضرت علي بن موسي الرضاعليه السلام عده اي از منسوبان خود را به قصد خدمتگزاري به ايران آورده باشد، اما دليلي بر پراكندن نعش آنها در نقاط مختلف ايران ديده نمي شود.



البته علويان در دوره هاي گوناگون گاه به سبب گريز از چنگ ستمگران به برخي شهرهاي ايران هجرت مي كرده و چه بسا به شهادت مي رسيده اند، كه مقابر آنها در كوه و دشت و بيابان، چونان رايت مظلوميت اهل بيت پيامبرعليه السلام، قلوب هواداران را به سوي خود جلب مي كرده، ولي اين انبوه شهيدان و درگذشتگان از آل علي عليه السلام كه در پهنه ايران پراكنده اند را نمي توان به امام رضاعليه السلام نسبت داد.



شگفت تر آنكه جرج كرزن، سخنان سخيف و عاميانه را با پژوهشهاي تاريخي مي آميزد و مي نويسد: «امام رضا[عليه السلام ] هر روز جمعه از بارگاه خود در مشهد براي بازديد خواهر به قم مي آيد»؛ در عين حال، در كنار اين ساده انگاري، روايات تاريخي مورخان ايراني را درباره قدمت قم بدون هيچ دليلي افسانه مي پندارد! پيداست كه كرزن آثار تاريخي بسياري را پيش و پس از سفرش به ايران از نظر گذرانده است؛ زيرا بدون آنكه مقيد به ذكر منابع باشد، گاه از كتابهاي معتبر و گاه از نوشته هاي عاميانه و در مواردي از آثار مستشرقان و سياحان شاهد مي آورد؛ چنان كه سير تحولات و تغييرات اين شهر را در آثارجستجو كرده و در عباراتي اين چنين آورده است:



«تيمور اين شهر را غارت كرد و از آن پس به حالت نيمه ويران فعلي باقي مانده است و يا به طوري كه هربرت، حيرت انگيز مي نويسد: "هنوز جامه كهن در بردارد؛ زيرا كه در حال حاضر از عظمت گذشته آن فقط نامي باقي است".



با اين وصف، در اثر توجه پادشاهان صفوي، اين شهر تجديد حيات نموده، لبه هاي پاكيزه اي در كناره رودخانه ساخته اند. بازارهاي وسيع و كاروانسراهاي عالي موجب افزايش دادوستدهاي تجارتي گرديد. بارگاه را بناكردند و پادشاهان پي درپي بر زيور و آرايش آن بيفزودند.



شاردن مي نويسد كه بنابر قول اهالي در زمان او شهر شامل 15000 خانه بود،ولي علي رغم خوش باوري ما و مبالغه اهل محل هربرت قبل از آن تاريخ ولو برن بعداً هر دو مقدار خانه ها را 2000 نوشته و افزوده اند كه ساختمانهايي خوب ودلپذير و محتوي اثاث ممتاز داشته. در سال 1722 م. افغانها حتي بيشتر از تيمور صدمه وارد و شهر را به كلي ويران كردند. در سال 1872 م. سكنه آن 4000 و در 1884 م. معادل 7000 و آمارهاي بعدي 20000 تا 30000 وانمود كرده اند كه گمان مي كنم رقم كوچك تر بيشتر قابل اعتماد و دائمي است ورقم ثانوي اتفاقي و مختص ايام زيارتي است.



از قرن هفدهم به اين طرف، قم آرامگاه چندين تن از سلاطين ايران شده است. در آنجا شاه صفي اول و شاه عباس دوم و شاه سليمان و شاه سلطان حسين از سلسله صفويه مدفون شده اند و از سلاطين قاجار فتحعلي شاه با دو فرزندش در عمارتي جداگانه كنار شهر و محمد شاه در آنجا مدفون اند.



بايستي كه نعشهاي متعددي در نقطه واحدي دفن شده باشد؛ زيرا كه بنابر اطلاع از منابع ايراني 444 قبر مقدسان و شاهزادگان در آنجا است و مقبره آنها را كه از مرمرهاي سفيد و مرمر و عاج و چوب آبنوس و چوب كافور تهيه شده است، با پرده هاي گرانبها پوشانيده اند و ملاها شب و روز به تلاوت قرآن مشغول اند. امادر نظر زوار حتي خاك قبر سلاطين در مقابل تربت حضرت معصومه عليها السلام قدر و منزلتي ندارد(6)».



بارگاه حضرت معصومه عليها السلام



كرزن با آگاهي از گزارشهاي ايرانگردان پيش از خود، گويا به مشاهده بارگاه مطهر حضرت معصومه عليها السلام موفق گرديده و با دقت به وصف صحنها، ضريح و تزئينات حرم پرداخته است. او مي نويسد:



«شاردن، تاورنيه، لوبرن، و چند تن ديگر، تعريفهاي دقيق با تصاويري از بارگاه اصلي به جا گذاشته اند كه راجع به آن هربرت با كلام ابهام آميزي فقط مي گويد: «شكل بديعي دارد». در جلو آن چند محوطه است و حياط بيروني مشجر است و از حياط اصلي كه به شكل مربع است، با دوازده پله مرمري به ايوان صحن وارد مي شوند كه مزار حضرت معصومه عليها السلام در آنجاست و به وسيله سه در بزرگ كه يكي از آنها نقره كاري است، به ضريح مستطيل شكلي مي رسند كه در زير گنبد زرين واقع و در درون آن مقبره حضرت فاطمه عليها السلام است كه روي آن را با خشتهاي سيمين كه با سبك عربي نقاشي شده است، فرش كرده اند و با پارچه هاي زردوز كه از هر طرف تا كف زمين كشيده شده است و درب نقره بزرگ دارد كه ده پا ارتفاع آن است و در فاصله نيم پا مقبره واقع است و بر هر گوشه ضريح قبه هايي از طلاي ناب هست و از داخل هم پرده اي مخملي كشيده اند كه با اين ترتيب، فقط از طريق خصوصيت و يا پرداخت وجه امكان نظاره اي بر خود مزار هست.



روي مقبره ده پا ارتفاع دارد. چندين قنديل نقره ديده مي شود كه هيچ وقت روشن نمي كنند. و در آن آتش و يا جنس مايعي نمي ريزند؛ زيرا كه ته ندارد، بر ضريح چند كتيبه با خط طلايي كه بر ورقه هاي ضخيمي نوشته اند، آويزان و آن در مدح و ثناي حضرت معصومه [عليها السلام ] و آل نبي صلي الله عليه وآله است .



بعد از بالا رفتن از پله هاي مرمري، زوار كفش از پاي در مي آورند واگر عصا يا سلاحي همراه دارند، همانجا مي سپارند و هنگام ورود به صحن زانو بر زمين مي زنند. ابتدا استغاثه مي كنند و سپس ضريح نقره را مي بوسند و با شوق و علاقه دعا مي خوانند و بعد از تعظيم و سلام مجدد و پرداخت انعام به خادم آنجا، بر مي گردند و با اين ترتيب، مي پندارند كه گامي به بهشت نزديك تر شده اند».(7)



نكته بديع ديگر گزارش كرزن، بيان تعميرات و تغييراتي است كه در حرم و ساختمانهاي پيرامون آن توسط پادشاهان قاجار انجام گرفته است؛ چنان كهآورده است:



«در اين دوره شكوه بارگاه با گنبد طلايي و مناره هاي كاشي كاري آن مرهون توجهات خاندان سلطنتي قاجار است. فتحعلي شاه در ابتداي زندگاني نذر كرده بود كه اگر پادشاه شود، بر زيور و جلال قم بيفزايد و اهالي آن را از ماليات معاف كند،اما اطميناني نيست كه او به نذر دوم خود رفتار كرده باشد؛ هر چند كه شهر قم و توابع آن را تيول مادر خود ساخت، ولي شرط راجع به بارگاه را چنان كه بايد و شايد انجام داد. وي به جاي روكاري كاشي گنبد، خشتهاي مسين زراندود گذاشت و مدرسه اي در جوار آنجا ساخت با درآمد موقوفه اي براي تحصيل يك صد طلبه و نيزبيمارستان و مهمانخانه اي تأسيس نمود و مي گويند هر سال 100000 تومان خرج آنجا مي كرده است و هر وقت كه به قم مي رفته، راه تا حرم را پياده مي پيموده و هنگامي كه دور از آنجا (در اصفهان) وفات يافت، بنابر وصيتش او را در قم دفن كردند.



اخيراً گنبد را هم مطلا كردند ويكي از شاهزادگان كه حاكم همدان بود در آنجا ساعتي نصب كرد. رونق درخشان حياط وسيعي كه من در يك نظر ديده بودم، مي گويند: نتيجه تعميرات دوره امين السلطان مرحوم بوده است. در يكي از حرمها كتيبه اي خطاب به حضرت علي عليه السلام هست كه به واسطه اصالت روح بخش مضمون آن شايسته است در اينجا نقل شود:



اي ذات وصف ناپذير! به راستي كه از بركت وجود تو است كه طبيعت، سرشار از نعم و شايسته ستايش است. اگر هدف غايي از آفرينش، ظهور وجود بي مثال تو نبود، حوا همواره باكره و آدم پيوسته عزب مي ماند».(8)



كرزن، قم را از نظر موقعيت جغرافيايي، خدمات شهري و صنايع دستي حائز اهميت مي داند و مي گويد:



«قم به راستي وضع ممتازي دارد كه شايد در يك نظر آنجا را محل متناسبي براي پايتخت شدن جلوه مي دهد. شهر در كنار رودخانه واقع شده است و وضع مركزي عالي دارد و بسياري از جاده ها از قم مي گذرند، از تهران، از قزوين، از سلطان آباد، (اراك)، از بروجرد، از يزد، و از اصفهان و يكي از دو سه مهمانخانه شايسته اين نام را در سراسر ايران دارد و آن عمارتي آبرومند وصل به حرم است.



از طرف ديگر، با آنكه رودخانه دارد، مقدار آبش براي مصرف شهري بزرگ كافي نيست و گرما در تابستانسخت و طاقت فرساست. اين شهر از سابق به واسطه خربوزه و خيار و اسلحه سازي و كفش دوزي و كوزه گردنباريك (تُنگ) براي خنك كردن آب شهرت داشته و راجع به اين موضوع آخري شاردن نوشته است:



از خواص عجيب اين ظرف سفالين سفيد، آن است كه در تابستان آب را به وجه بسيار دلپذيري زود خنك مي كند و آن در اثر تبخير دائمي است. از اين رو، كساني كه طالب نوشيدن آب خنك و مطلوب باشند، هيچ وقت از كوزه واحد بيش از پنج شش روز استفاده نمي كنند و روز اول هم درون آن را با گلاب مي شويند تا بوي زننده خاك را برطرف سازد و كوزه را پر از آب را آويزان مي كنند و در پارچه نمداري مي پوشانند. روز اول يك چهارم آب در عرض شش ساعت تبخير مي شود، سپس رفته رفته كمتر تا آنكه سوراخها به وسيله ذرات موجود در آب مسدود و مانع تبخير مي گردد كه با اين ترتيب، تمام آب باقي مي ماند و بايد كوزه تازه خريد.(9)



يكي از ضعفهاي پژوهش كرزن اتهاماتي است كه گاه بي گاه متوجه مردم ايران به ويژه اهالي قم مي كند و آنها را افرداي متعصب، متكبر، خرافي و عاري از نيكنامي مي شمارد. از اين رو، مي افزايد:



«به طوري كه در چنين محل مقدسي دور از انتظار نيست، عده اي از سكنه آن سادات و ايشان افرادي متعصب اند كه بر سبيل عادت، خود را از خطا و گناه مصون مي پندارند و خيلي هم خرافاتي اند.



در اين شهر، كليمي يا زردشتي نيست و بانوان انگليسي وابسته به دستگاه تلگرافخانه، گاهي از لحاظ احتياط با چادر از خانه خارج مي شوند. اين قبيل امور كم كم در سراسر شرق از بين مي رود، ولي قم چنان محلي است كه جرقه اي اتفاقي ممكن است موجب حريق خطرناكي شود. آنجا را دارالامان مي نامند كه معلوم مي دارد بارگاه آن، پناهگاه مصوني براي فراريان مسلمان است و بعضي از مجرمين با فرار به محوطه چهار ديواري آنجا از كيفر كار خود گريخته اند.



از قرار معلوم قميها در سرزمين خود شهرت نيكي ندارند. در اين باب مثليهم هست»!(10)

پاورقي





1) سه تن از نويسندگان معروف، شرح حال او را نگاشته اند كه عبارتند از :لرد رانلدشي)lord ronald shed(هاردلد نيكلسن )horold Nicolson( رابرت موزر.)robert mozley(

2) ايران و قضيه ايران، جرج - ن - كرزن، ترجمه غلامعلي وحيد مازندراني، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، ج 1، چ 4، 1373 ش.، ص 15 - 1.

3) همان، ج 2، ص 7 و 6.

4) همان، ص 8 و7.

5) همان، ص 8.

6) همان، ص 10.

7) همان، ص 1.

8) همان، ص 12.

9) همان، ص 13.

10) همان، ص 13.