از نگاه سياستمدار فرانسوي (كنت ژولين دورو ششوار)


كنت ژولين دورو ششوار، در آغاز دهه هفتم سده نوزدهم كه ناصرالدين شاه هنوز سلطنت مي كرد، از جانب دولت فرانسه براي بررسي و گردآوردن اطلاعات در زمينه هاي اقتصادي، صنعتي، بازرگاني و هنري به ايران آمد و روي هم رفته شش سال در سفارت بود.



در كشور خود در رشته اقتصاد سياسي دانش آموخته و در ايران زبان فارسي فراگرفته و با آن سخن مي گفته است. او از روي كنجكاوي بخشي از اوقات خود را به سير و گشت در شهرهاي ايران گذرانده و از منظر جامعه شناسي و مردم شناسي درباره فرهنگ، باورها، و اوضاع سياسي و اقتصادي مردم ايران به مطالعه پرداخته و آگاهيهاي فراواني اندوخته است.



وي در اين سفر، به سبب مقام رسمي اش از همه كمكها و كارگشاييهايي كه در آن دوران، دولت و دربار براي سير و سفر در ايران در دسترس خارجيان مي نهادند، بهره مي برده است. «دوروششوار»، چون فرمان پادشاه را در دست داشته و غلام پادشاه از همراهانش بوده، از همه امكانات و وسايل آسايش برخوردار بوده است. او حتي شانس آن را داشت كه يك بار هم، شاه يكي از كالسكه هاي شخصي خود را با خدمه در اختيارش نهاده تا با آن به اصفهان سفر كند و در آنجا چند روز در قصر «هشت بهشت» به سر برد.



اما در عين حال، عنايت شاه و كمكهاي دولت ايران سبب نشده است كه وي برخي از حقايق تلخ و ناخوشايند دربار قاجار را كتمان كند.



او از هر شهري و قريه اي كه گذر كرده، نكته هايي شگفت و لطيف بازگفته، به خصوص شعاير و احساسات مذهبي مردم را در جاهاي گوناگون ستوده؛ چنان كه درباره مردم شيراز نوشته است:



«نظر من درباره شيرازيها، هر چه هم بد بوده، تحسين خود را نمي توانستم پنهان دارم از اينكه مي ديدم آنها بلاها را با تسليم و رضا تحمل مي كردند، (آنسان كه پس از زلزله اي ويرانگر) بي دغدغه و دلواپسي به خانه ويران شده خود مي نگريستند كه همه دار و ندارشان در زير آن دفن شده بود. دست به آسمان بلند كرده، با نواي الله الله، خدا را به كمك مي خواندند. حالتشان و ناله اي كه از حلقومشان برمي آمد، چنان والا و مهربان و دلنواز بود كه من تاكنون قومي نديده ام كه ايمان خود را با اين شكوه و تابندگي بنمايد. و اگر درست است كه يك آن عشق به خداوند بس است تا روان يك گنه كار را از آتش دوزخ برهاند، گناه بيشتر شيرازيها در آن لحظه هاي آشفتگي بخشوده شده است؛ زيرا آن پرستش خدا از عشق پاك بي آلايش بود. فرياد الله نه از درد و رنج بود و نه از ترس، بيان ايمان ژرف شان بود به نيرومندي و خوبي خداوند كه مي توانست به آن فاجعه پايان دهد. و آن لحظه كه دعاي قربانيان زلزله به عرش اعلايش مي رسيد، جز آن نمي كرد. حضور دل بود و تسليم و رضا كه هيچ يك آفريده ترس نبود.»(1)



او در توصيف مشاهدات خود، غالباً ستايش و انتقاد را با هم به كار مي برد؛ چنان كه درباره شهر قم و مرقد مقدس حضرت فاطمه معصومه عليها السلام مي نويسد:



«يكي از اماكن مقدسه ايران در قم است، و آن مقبره حضرت معصومه [عليها السلام ]، خواهر امام رضاعليه السلام است كه در حياتش، همچون برادر بزرگوارش، در معجزه و كرامات شهرت فراوان داشت. از اين مقبره، شاردن توصيفي بر جاي گذاشته هر چند كه خود نتوانسته است از آن ديدن كند؛ اما من از شاردن خوش اقبال تر بودم، به درون اين حرم مقدس راه يافتم و جاه و جلال آن را به چشم ديدم. گنبد و در بزرگ آن پوشيده است از ورقه هاي طلا، و ضريح از نقره خالص و يكپارچه. زيارت كنندگان، پس از خواندن زيارت نامه و دعا، پول به درون ضريح مي ريزند. هر سال يك بار به دستور توليت حرم، ضريح را مي گشايند و پولهاي انباشته را بيرون مي آورند. ثروتي كه از اين راه به دست مي آيد، صرف نگه داري اين بناي با عظمت مي شود. گور چند تن از شاهان صفويه و همه شاهان مرده قاجاريه و نيز گور شاهزاده كامران ميرزا در آن جاست. و از اين ديد، مقبره حضرت معصومه [عليها السلام ] قم همانند كليساي سن دني(2) در فرانسه است. از اعيان و اشراف هم آنها كه خدماتي به كشور كرده اند، در اينجا دفن شده اند، همچون معتمدالدوله و خواجه گرجستاني كه پس از اسلام آوردن، حكمران اصفهانش كردند. شهر قم، يك گورستان بزرگ است. از همه نقاط ايران، دور و نزديك، جنازه مردگان خود را به قم مي برند و به خاك مي سپارند؛ زيرا عقيده دارند كه مرده اي كه در جوار حرم مقدس آرميده است، گناهش آمرزيده مي شود. اين شيوه، و كاروانهاي زائرين، دست به دست هم داده، به شهر قم اندك رونقي مي بخشند كه بي آن قم چيزي نيست، جز يك كوير. نه صنعت دارد نه كشاورزي، و اگر پول زائرين و مردگان به قم نمي آمد، قميها درمانده بودند. تمامي دور و بر قم كوير است و پوشيده از يك لايه نمك و قليا، كه بارانهاي زمستان آن را مي شويند و مي برند و اندكي دورتر در باتلاقي مي انبارند كه هر كس در آن افتد و فرو رود ديگر بيرون نيايد.



شهر قم را رود كوچكي آبياري مي كند كه از كوه هاي البرز سرچشمه مي گيرد و حدود بيست فرسنگ پايين تر در شنزار كوير بزرگ ناپديد مي شود. عناصر نمك و مسهل در آب وجود دارد و از اين رو آشاميدني نيست، مگر زماني كه برفهاي آب شده در بستر آن روان مي شود و آن وقت است كه گودي آب و تندي جريان آن از آلوده شدن آب به مواد ناسازگار جلوگيري مي كند. فاصله قم تا تهران زياد نيست. با اين حال، سفر در آن ملال آور است، به ويژه در تابستان كه گذر از كوير، رنج و سختي را به ملال افزون مي كند.(3)

پاورقي





1) خاطرات سفر ايران، ص 44.

2) Saint. Denis

3) خاطرات سفر ايران، كنت ژولين دورو ششوار، ترجمه مهران توكلي، نشر ني، تهران 1378، ص 178.