از نگاه جهانگرد آلماني (هيزيش كارل بروگش)


هيزيش كارل بروگش (1894-1827 م.) كه از مصرشناسان به نام آلمان شمرده مي شود، درباره ايران نيز پژوهشهاي بسيار داشته و دوبار به ايران سفر كرده است.



وي نخستين كتاب خويش درباره الواح مصري را در زماني نوشت كه هنوز دوره دبيرستان را مي گذرانيده، بعدها به استادي دانشگاههاي گوتينگتن و برلين و سپس سرپرستي مدرسه مصرشناسي قاهره رسيد و گذشته از فرهنگي كه براي زبانهاي مصر مي نوشت، درباره دين و تاريخ و جغرافيا و دستور زبان و ساير جنبه هاي فرهنگ مصر تحقيقات فراواني را انجام داد.



نخستين سفر وي به ايران در سال 1859 م. همراه هيأتي بود كه دولت پروس(1) به ايران فرستاد و چون سفير پروس در اين سفر در گذشت، بروگش جانشين وي شد و تا سال 1861 م. در ايران اقامت داشت. بروگش در بازگشت به آلمان، نخستين سفرنامه خود را نوشت.(2) سفر دوم وي در سال 1886 م. انجام شد كه طي آن، از راه روسيه و قفقاز به ايران آمد و از گيلان و تهران و اصفهان و شيراز ديدن كرد. خاطرات وي از اين سفر مي تواند براي آشنايي با اوضاع اجتماعي ايران در نيمه دوم سده نوزدهم مفيد باشد.(3)



جستجو در جامعه ايران



بروگش، چون با كشتي از راه درياي خزر پا به خاك ايران مي گذارد، چشمش به مناظر زيبا و سرسبز گيلان روشن مي گردد. اين منطقه چندان براي او جذاب بوده است كه بي اختيار با عباراتي شاعرانه مشاهداتش را به وصف مي كشد. اين ايرانگرد آلماني، هنگامي كه به درون خانه هاي ايران راه مي يابد، از ذوق و سليقه ايراني به شگفت مي آيد و با زيباترين عبارات، هنر آنها را در معماري و تزيينات اتاقها و صنايع دستي و قاليبافي و... مي ستايد. اما تنها جلوه هاي هنر ايراني، انديشه و نظر بروگش را به خود معطوف نداشته است، بلكه آنچه بيش از اين جنبه ها، بدان توجه داشته و به عنوان يك مأموريت، خود را به انجام آن متعهد مي دانسته، پژوهشهايي است كه درباره تاريخ و فرهنگ و جامعه ايران تعقيب مي كرده است. به همين جهت، به شرح و تحليل طبقات اجتماعي، وضع اصناف، نظاميان، درباريان، زنان حرمسرا، فقرا و دراويش و... مي پردازد و آگاهيهاي مفيدي در اختيار خواننده مي گذارد.



موانع رشد اقتصادي ايران



بروگش، اقتصاد ايران را نيز از نزديك مورد مطالعه قرارداده و در اين باره نظريه هايي را عرضه كرده است. او گرچه ازمشاهدات غلات و به ويژه ميوه هاي متنوع و مرغوب ايران كه علي رغم كمبود آب و مشكلات بسيار، به وفور توليدو عرضه مي شود، اظهار شگفتي مي كند، ولي مانند دكتر پولاك معتقد است كه زمينه هاي رشد و توسعه صنعتي ايران، بيش از استعداد كشاورزي آن است؛(4) زيرا لازمه صنعتي شدن، وجود مواد اوليه، نيروي انساني معتقد و سرمايه است كه همهاين موارد، دور از دست رس نمي باشد؛ اما او از موانع اين راه نيز آگاه است ولذا مي نويسد:



«يكي از علل اصلي عقب ماندگي ايران، فقدان تأسيسات صنعتي در اين كشور، همين عدم امنيت مالي است كه باعث مي شود سرمايه ها و استعدادها گريخته و منابع خداداد ايران همچنان در زير خاك پنهان بماند و كسي به فكر استخراج و بهره برداري از آنها نيفتد و يا از استعداد خود براي تأسيس كارخانه يا تجارت گسترده با خارج استفاده نكند. علاقه به سرمايه گذاري و قابليت و توانايي فعاليت در زمينه صنايع و بازرگاني نه تنها در بين ايرانيان كم نيست، بلكه بايد گفت يكي از خصوصيات اصلي اين قوم به شمار مي رود و موفقيتهاي ايرانيان خارج از كشور كه تحت حمايت قوانين ممالك مسيحي كار مي كنند، گواه صادق اين مدعاست؛ مثلاً تشكيلات منظم و مرتبي كه در زمينه حمل و نقل بين تفليس و ساير شهرهاي ماوراي قفقاز فعاليت مي كند، متعلق به يك ايراني است و يا در شهرهاي تفليس، باكو، حاجي طرخان و ساير شهرهاي بزرگ و كوچك اطراف درياي خزر، بازرگانان و بانكداران و صرافان ايراني در ميان همتايان خود جزو موفقترينها به شمار مي روند. در هندوستان يكصد و پنجاه هزار مهاجر پارسي، با هوش و درايت ذاتي و پشتكار خود در زمينه بازرگاني و صنعت، ثروتهاي كلاني اندوخته و در جامعه هند از احترام و اعتبار ويژه اي برخوردارند. ظاهراً هوش و استعداد فطري ايراني تنها در وطنش ايران به خاطر عدم توانايي دولت در حفظ امنيت مالي و جاني اتباعش بازدهي نداشته و كشورش بدين خاطر از امكان توسعه و ترقي و رفاه اجتماعي محروم مانده است.



هر چند در اين خصوص ناچارم از شخص شاه دفاع كنم، زيرا قصد و نيت او واقعاً توسعه بازرگاني و صنعت در كشورش مي باشد، ولي اجراي اين نيت عالي، در اثر طمع، غرض و مال دوستي افراد قدرتمند و متنفذ غير ممكن شده است!



معمولاً ايران را كشوري فقير مي دانند، اما اين گفته صحت ندارد. در ايران ثروتمندان زيادي وجود دارند، اما كسي جرأت نمي كند ثروت خود را براي اجراي طرحهايي كه براي خود وديگران سودمند است نظير احداث راه آهن، كارخانه يا تأسيسات بزرگ دامداري و كشاورزي كه براي عمران و آباداني كشور ضروري است، به كار اندازد. افراد ثروتمند در ايران كم نيستند (به عقيده يكي از دوستان ايرانيم، در ايران مي توان تقريباً هزار نفر ميليونر را نام برد!) اما آنها نه تنها پول خود را با دقت مخفي كرده و از به كار انداختن آن در كارهاي سودآور اجتناب مي ورزند، بلكه همواره مي كوشند كسي از ميزان ثروتشان اطلاع پيدا نكند و در ميان مردم همچون افراد عادي جلوه نمايند».(5)



اخلاقيات و روحيات ايرانيان



بروگش، علي رغم ستايش از شاه و معرفي آن به عنوان تجددخواه و اصلاح طلب، علماي ديني و مردم ايران را به ارتجاع و كهنه پرستي متهم مي سازد و صفات ناپسندي چون پولپرستي، تجمل پرستي، نيرنگ بازي، غش در معامله، فحاشي، دزدي، رياكاري و خرافه پرستي را به عموم توده هاي شريف نسبت مي دهد.



بروگش در عين حال، گزارشهاي تكان دهنده اي از نابسامانيها و فقدان امنيت در سراسر ايران ارائه مي كند. ظاهراً او سامان بخشي و تأمين امنيت را از وظايف حكومت نمي داند! و به همين جهت، در فرازهاي گوناگون شاه را تبرئه مي كند و حتي دزدي و غارتگري و رشوه خواري و ستمگري مأموران دولتي قاجاري را به حساب روحيات و اخلاقيات ايرانيان مي گذارد!



اما در كنار اين نارواييها و بي انصافيها، نتوانسته است به برخي از واقعيتها اعتراف نكند و صفات ستوده و بارز ايراني را در همه زمينه ها انكار كند. از اين رو، سخاوت و بلند نظري ايرانيان را فطري مي داند و شوخ طبعي و مهمان نوازي ايشان را مي ستايد، و سپس مي افزايد:



«درباره عيوب ايرانيان كه فكر مي كنم به اندازه كافي از آن اطلاع يافته ام، قصد ندارم بيش از اين چيزي بنويسم؛ زيرا در ميان آنان دوستان واقعي و صميمي زيادي دارم كه ماهها و سالها با آنها مراوده داشتم و مطالب زيادي از آنان آموخته و ساعات خوشي در كنارشان گذرانده ام. طبعاً هر ملتي نقاط ضعفي دارد. نقاط ضعفي كه در شخصيت ايرانيان هست، در مقابل هوش و ذكاوت [همتايان ] هند و اروپاييشان مسئله اي ناچيز است. بايد توجه داشت كه ايرانيان دور از ساير برادران هندي و اروپاييشان و دور از فرنگستان متمدن، يكه و تنها در قلب آسيا در ميان اقوام بي فرهنگ و قبايل بيابانگردي زندگي مي كنند كه نه تنها نمي توانند چيزي از آنان بياموزند، بلكه ناچارند پيوسته با تمام قوا بكوشند كه خود را از تأثيرات منفي شيوه زندگي غير متمدنانه آنها به دور نگاه دارند. ايرانيها كه اقبال چندان يارشان نبوده، در سرزمينهاي پهناوري كه قسمت اعظمش بي آب و علف است، در ميان اقوام ديگر زندگي ساده و بي آلايشي دارند؛ با وجود اين، حافظ و نگه دارنده فرهنگي كهنسال و غني هستند و مدتي است كه تلاش مي كنند همچون عموزاده هاي هند و اروپاييشان خود را به قافله تمدن برسانند. يكي از دوستان ايراني اديبم مطالب حقيقتاً صحيحي درباره جهانگردان اروپايي نوشته است كه من ترجمه آن را با كمال ميل به زبان آلماني در اينجا مي آورم؛ زيرا من هم با تمام وجود به گفته هايش اعتقاد دارم:



به ندرت اتفاق مي افتد مسافران اروپايي كه به كشور ما مي آيند، پس از مراجعت به وطنشان مبادرت به نوشتن برداشتهاي خود نكنند. اما اين برداشتها كه معمولاً با عجله نوشته شده، اغلب پر از اشتباه و عاري از دقت است؛ اين جهانگردان كه ناگهان نويسنده شده اند، معمولاً بيش از ده، دوازده روز در كشور ما نبوده، اما پيش خود تصور مي كنند كه آن را به اندازه كافي شناخته اند و از اين رو، به خود اجازه مي دهند مقاله يا كتاب خوب يا بدي درباره اش بنويسند. خوانندگان زود باور اروپايي هم كه دور از ايران به سر مي برند، طبعاً مطالب اين نوشته ها را حقيقت محض مي پندارند».(6)



البته دوست ايراني آقاي بروگش، كه از مقامات رژيم قاجار بوده است، پس از اين مقدمه، شرحي مبسوط از اصلاحات و پيشرفتهاي آن دوره ارائه مي كند به ويژه اصلاحات و تغييرات و ترقياتي! را كه پس از نخستين سفر ناصرالدين شاه به اروپا ايجاد شده است، به رخ مي كشد. منظور وي همان اقدامات ملوكانه اي است كه به بهاي حراج ثروتهاي مادي و معنوي صورت گرفته است و حقّاً درباره آن عصر مشعشع! همان توصيف عصر امتيازات يا دوره خوف و وحشت، سزاوار و بي نياز از توضيح است.(7)



گزارش بروگش آلماني



بروگش، شهرهاي ايران را، چه آنها كه تا رسيدن به پايتخت در مسيرش قرار داشته و يا آنهايي كه در مدت اقامتش در ايران به آنها سفر كرده، گاه به اجمال و در برخي موارد به تفصيل توصيف مي كند. از شهرهايي كه در سفرنامه اش بدانها پرداخته، شهر مقدس قم است. او آنچه درباره اين ديار ديده و شنيده، از مدخل شهر تا آستانه مقدسه و حرم حضرت معصومه عليها السلام چنين به قلم مي آورد:



«كاروان از كوره راهي كه از وسط سنگها مي گذرد، پايين مي آيد و قدم به منطقه كوير نمك مي گذارد. اين بيابان وسيع كه ايرانيان به آن كوير مي گويند و رنگش به سفيدي مي زند، به طرف شرق گسترش يافته است. علت سفيدي خاك اين كوير، وجود قشر نمك است. در سمت غرب در وسط چند رشته كوه، دو جلگه پر وسعت و نسبتاً عريض كشيده شده است. قبل از رسيدن به شهر قم بايد تعداد پنج گردنه ديگر را پشت سر بگذاريم. سراسر اين ناحيه خشك و برهوت است؛ اما داراي مسيرهاي متعددي است كه روي آنها تعدادي پلهاي قوسي شكل بسته اند. يكي از معروف ترين آنها پل دلاك است كه در نزديك آن چاپارخانه اي به همين نام وجود دارد كه در وسط بيابان تك و تنها افتاده است. از بالاي آخرين گردنه يك بار ديگر مي توان قلل پوشيده از برف البرز را كه شهر تهران در پاي آن واقع شده، مشاهده كرد.



دور نماي قم به معناي واقعي كلمه از فاصله چند ميلي مي درخشد؛ زيرا گنبد زيارتگاه اين شهر را با ورقه هايي از طلا پوشانده اند كه نور آفتاب را به شكل خيره كننده اي منعكس مي كند. شاهان ايران علاقه زيادي دارند به اينكه گنبد بناهاي مقدس را - مانند مزار امامان و امام زاده ها - با ورقه هاي طلا و نقره بپوشانند. زائراني كه به شهر مشهد كه در شمال شرقي ايران نزديك به مرز روسيه قرار دارد، رفته اند، درباره شكوه مقبره امام رضاعليه السلام و درخشش خيره كننده گنبد زرين آن با بيان احساسي سخن مي گويند. هر چند بايد گفت توصيف اغراق آميز نيست؛ چرا كه سياحان اروپايي هم گفته هايشان را تأييد كرده اند و درباره ثروت و شكوه و جلال بارگاه امام رضاعليه السلام مطالب اعجاب آوري نوشته اند. نقره و طلا، ضريح بزرگ نقره اي و پوشش ضخيم طلايي كه روي مناره ها كشيده شده، ميناكاريهاي رنگارنگ بر زمينه طلايي و جواهرات زيادي كه آنجا وجود دارد، اين مكان مقدس را - كه در ميان زيارتگاههاي ايران مقام نخست را داراست - بسيار شكوهمند كرده است. «مشهديها» يا زائراني كه از زيارت مشهد مقدس بازگشته اند، از اينكه توانسته اند در كنار مقبره امام رضاعليه السلام بايستند و نماز بخوانند، احساس خوشبختي مي كنند.



همان معنايي كه مشهد براي زائران مرد دارد، شهر قم براي بانوان داراست. آنان حضرت فاطمه، خواهر امام رضا را حامي خود مي دانند و در سراسر سال براي زيارت مقبره اش به قم مي آيند و هفته ها بلكه ماهها در اين شهر مي مانند. هجوم زائران زن به اين شهر، آن قدر زياد است كه در پاره اي از فصول واقعا جاي مناسبي براي سكونت يافت نمي شود. اين مقبره هم از جلال و شكوه چيزي كم ندارد. كاشيكاري ها، مناره ها و سر در آن بسيار زيباست. طلاكاريها و نقره كاريهاي زيباي ضريح مقدس واقعاً چشم را خيره مي سازد. تعداد چهارصد چراغ مرصع در اعياد بزرگ، اطاقهاي تاريك و محل مقبره را روشن مي كنند. خدمتكارانم پيوسته از شكوه و جلال گنبد و مقبره فاطمه در قم و همين طور از مقبره هاي فتحعلي شاه و چند تن از فرزندانش كه بنا به وصيتشان در اينجا دفن شده اند، سخن مي گفتند.



همان طور كه گفتم اعتقاد زنان ايران نسبت به اين زيارتگاه كه رسماً به عنوان يك بست تعيين شده، فوق العاده زياد است. آنان مزار اين باكره مقدس را به سان آرامگاه «زينب» [ستي زينب ] دختر [حضرت ] علي و نوه پيامبر در مصر، مكاني مقدس به شمار مي آورند و اين باكره را يكي از حاميان خود مي دانند و چنين اعتقاد دارند كه اگر كسي بر مزار وي به شكل معيني دعا بخواند، آرزويش برآورده مي شود؛ مثلاً بي توجهي و بي مهري شوهر نسبت به زن به محبت تبديل مي شود، يا اگر زني نازا باشد، صاحب فرزند مي شود. زن بي وفا بخشيده مي شود و عشق و علاقه شوهرش به او افزايش مي يابد. اين موضوع باعث شده است كه همواره زنان زيادي از سراسر ايران به قم بيايند.



نه فقط زندگان كه مردگان نيز به سوي مزار حاميشان جلب مي شوند؛ زيرا بسياري از ايرانيان وصيت مي كنند كه پس از مرگ در جوار اين بانوي مقدس دفن شوند. از اين رو، گورستان پيرامون شهر بسيار وسيع شده و روز به روز به وسعتش افزوده مي شود.



قم مدفن قديسين ديگري هم هست. بنا به گفته اهالي محل، قم داراي 444 امام زاده كوچك و بزرگ است. سه بار عدد چهار معناي خاصي دارد؛ زيرا در زبان فارسي عدد چهل مانند عدد صد در نزد ما مفهوم كثرت را مي رساند؛ مثلاً به تالاري كه داراي ستونهاي زيادي است «چهل ستون» مي گويند، جار را «چهل چراغ» و هزارپا را «چهل پا» و گاهي اوقات هم ويرانه تخت جمشيد را «چهل منار» مي نامند.



دور نماي شهر قم با وجود گنبد زرين و مناره هاي متعدد كه از پشت باروي شهر قد برافراشته، چندان تماشايي نيست. قبل از اينكه به مركز شهر برسيم بايد از كنار خانه هاي مخروبه و نيمه مخروبه متعددي بگذريم. در ميان اين بناهاي مخروبه برجهايي با كاشيهاي لعابي آبي رنگ ديده مي شود. آخرين برج كه از همه قديمي تر است، از حيث خصوصيات معماري براي اين منطقه يك نمونه و سرمشق محسوب مي شود.



جمعيت قم را بين ده تا دوازده هزار نفر تخمين مي زنند. اهاليش اغلب فقيرند و از ساختن كاسه و كوزه و ظروف سفالي امرار معاش مي كنند. فقط در مركز شهر است كه ظاهراً ساكنانش از رفاه نسبي برخوردارند و علتش مي تواند آمدن دايمي زوار باشد. سقف خانه ها اكثراً گنبدي شكل است و ظاهراً خوب نگه داري مي شوند. در مركز بازار كه خوب و پاكيزه است، اندك جنب و جوشي مشاهده مي شود. كوزه هاي قم، به ويژه آنهايي كه داراي لعابي آبي رنگ است، به خوبي مشهور است و در دكانهاي شهر و در بازار، انواع و اقسامش به فروش مي رسد.



رودخانه قم كه رودي كم عرض است، در حومه شهر تعدادي آسياب آبي را به حركت در مي آورد. اهالي محل براي آرد كردن گندم از اين آسيابها استفاده مي كنند. آن سوي شهر قم از حيث مناظر طبيعي زيباست و مسافري كه به زحمت موفق به خارج شدن از دروازه چاپارخانه شده و مي خواهد از راه كاروان رو به مسافرت طولاني به سوي اصفهان ادامه دهد، از تماشاي اين مناظر احساس شادي و شعف مي كند و تااندازه اي كسالتش برطرف مي گردد».(8)

پاورقي





1) پروس (perus): قسمتي از كشور آلمان كه در قديم كشور مستقل به شمار مي آمده و مساحت آن 294000 كيلومتر مربع بوده است. (فرهنگ معين)

2) ر.ك: سفري به دربار سلطان صاحبقران، هيزيش كارل بروگش، ترجمه حسين كرد بچه، تهران، انتشارات اطلاعات، 1367.

3) در سرزمين آفتاب، دومين سفرنامه هيزيش كارل بروگش، ترجمه مجيد جليلوند، نشر مركز، تهران، 1374.

4) سفرنامه پولاك (ايران و ايرانيان)، ياكوب ادوارد پولاك، ترجمه كيكاووس جهانداري، انتشارات خوارزمي، تهران، 1368، ص 11.

5) در سرزمين آفتاب، ص 122.

6) همان، ص 143 و 142.

7) برگرفته از عنوان دو كتاب است، با اين ويژگيها:

- عصر بي خبري يا تاريخ امتيازات، تأليف ابراهيم تيموري

- خاطرات حاج سياح يا دوره خوف و وحشت.

8) در سرزمين آقتاب، ص 131 - 128.