از نگاه پولاك فرانسوي (ادوارد پولاك)


ياكوب ادوارد پولاك، نويسنده كتاب ايران و ايرانيان در سال 1818 ميلادي در يكي از نواحي بوهم متولد شد.



دكتر پولاك گرچه معلم طب و جراحي بود، ولي خود سمت خويش را داروسازي نوشته است. ظاهراً استخدام او هم به عنوان معلم داروسازي يا حكمت كه مجموعه معلومات طبي آن عصر بوده، صورت گرفته است. كتابهاي مهمي نيز در اين زمينه به دستياري شاگردان خود تأليف كرد كه معرّف هميشگي اوست. او در ميانه سالهاي 1860 - 1851 م. در ايران زيسته و در سال 1855م./1272 ق. پس از مرگ دكتركلوله و پيش از استخدام دكتر طلوزان، به عنوان طبيب مخصوص ناصرالدين شاه انجام وظيفه مي كرده است. او پس از ده سال اقامت در ايران به وطن خود بازگشت و كتابي درباره ايران نوشت، به نام ايران سرزمين و مردم آن. او علاوه بر اين كتاب، آثار ديگري نيز درباره ايران انتشار داده است.



دكتر پولاك براي نخستين بار در سال 1274 م. تخم چغندر را به ايران آورد و در مقام ترويج و كشت آن برآمد.(1)



او در سال 1883 م. بار ديگر به ايران سفر كرد و به خصوص به مطالعه و تحقيق در منطقه الوند پرداخت.



سرزمين ايران در سفرنامه پولاك



حاصل پژوهشها و مطالعات پولاك در طول اين سفرها و به ويژه در مدت اقامت نسبتاً درازش در ايران، كتاب معروف ايران و ايرانيان است. او در ديباچه اين كتاب مي نويسد:



«در كتاب حاضر كوشش كردم از اخلاق و رفتار، آداب و زندگي يكي از جالب توجه ترين ملل عالم تصويري به دست دهم؛ ملتي كه افتخاراتش بيشتر زاده اعمال و اقداماتي است كه در گذشته هاي دور انجام گرفته است؛ ولي هنوز گرفتار كهولت نشده، بلكه كاملاً لياقت آن را دارد كه باز در تاريخ فرهنگ جهان آينده، سهم به سزايي به عهده بگيرد. به خصوص زندگي در دربار شاه ايران را با تفصيل خاص وصف مي كنم؛ زيرا آداب و رسوم تمام ملت تا اندازه اي زياد به پيروي از اوست و در عين حال، اين سلسله كه اصل و نسبي ترك و تاتار دارد، نتوانسته است خود را از تأثير عنصر ايراني بركنار نگه دارد».(2)



اي كاش پولاك هم اكنون زنده بود و با چشم مي ديد كه اين ملت زنده و رشيد، افتخارات تازه اي آفريده و تنها به افتخارات اجداد و نياكان خود دل خوش نساخته است. و باز مشاهده مي كرد كه اين ملت حياتي نويافته و جوان تر از پيش شده و هر چه كهنه و جاهلي بوده، به ويژه شاهنشاني دوهزار و پانصد ساله را به زباله داني تاريخ انداخته و ديگر شاهي وجود ندارد كه پولاك بگويد: «آداب و رسوم ملت تا اندازه اي زياد به پيروي از اوست».



پولاك و ثروتهاي طبيعي ايران



پولاك درباره ثروتهاي طبيعي و خدادادي ايران مي نويسد:



«اين كشور كه از نظر جنگل فقير است، باز در ولايات ساحلي خزر داراي اقاقي، بلوط، آلش، انواع سرو و غيره است. آن هم با عظمتي كم نظير كه مي تواند چوب لازم را براي كشتي سازيهاي بزرگ تأمين كند. به همين ترتيب هم ذخاير غير فعال تخمين زغال و آهن و مس آن در انتظار روزي مانده اند كه استخراج شوند و صنايع عظيمي را پايه گذارند و پشتكار و هنرمندي كارگر ايراني را به منصه بروز برسانند. يكي از ديپلماتهاي فرانسوي با پي بردن به اين حقايق، حتي ناگريز از بيان اين مطلب شد كه: اگر روزي صنعت در ايران پا بگيرد، نه تنها واردات از اروپا به صفر مي رسد، بلكه با توجه به نيرومندي كار ارزان موجود بعيد نيست كه محصولات ايران در بازارهاي اروپا با موفقيت به رقابت با ديگران برخيزد».(3)



پولاك در كنار اين امكانات، به نقصاني مهم در مسير رشد كشاورزي ايران، اشاره مي كند و گزارش مي دهد:



«در مجموع، اين ملت دچار بي آبي است؛ زيرا كوههاي بلند مانع نزول برف و باران مي شود. تنها اهالي با تقسيم نهرها و تعبيه كاريزها و جويها مي توانند مقدار كافي آب براي آبياري تأمين [كنند] و بدين ترتيب، در دشتها با وجود آنكه اغلب هشت ماه تمام در آنجا بارندگي نمي شود، كم آبي نيست، بلكه كاستي در حمايت كافي از زارعان در برابر دخالت قدرتمندان مشاهده مي شود».(4)



اين اظهارات پولاك كه ظاهراً دقيق و كارشناسانه است، بسيار جاي تأمل دارد؛ زيرا همان گونه كه وي گفته است علي رغم اراضي گسترده و مناسب كشت و زرع ايران، اين سرزمين از نظر نزولات آسماني كم بهره و در مجموع گرفتار كم آبي است. گرچه پس از انقلاب، طرحها و برنامه هايي مانند: احداث سدهاي بزرگ جهت جمع آوري آبهاي هرز و بازيافت فاضلابها براي مصارف كشاورزي و حفر چاههاي عميق و اصلاح روش آبياري سنتي به اجرا درآمده است و بايد پس از اين نيز گسترده تر و بهتر ادامه يابد، امّا همان گونه كه پولاك نوشته است و كارشناسان متعدد ايراني بدان اشاره كرده اند، اين اقدامات نمي تواند مشكل كم آبي را به طور كلي از ميان بردارد، بلكه مي تواند تا حدودي آن را تخفيف دهد و لذا استعداد رشد كشاورزي در ايران محدود مي باشد، در حالي كه در بخش صنعت، با توجه به وجود منابع و معادن بسيار در گوشه كنار، و وجود نيروي انساني جوان و مستعد و كارآمد، امكان رشد و توسعه صنعتي، به طور فوق العاده اي وجود دارد. اميد مي رود كه با جديت و برنامه ريزي درست كارگزاران، مردم ايران شاهد ايراني آباد و قدرتمند باشند؛ هر چند امكان و استعداد صنعتي شدن نبايد مسئولان را از توسعه و رشد كشاورزي نيز بازدارد.



ايرانيان در نگاه پولاك



پولاك در سفرنامه خود، آگاهيهاي بسياري از جمعيت، تبار و صنوف ايرانبه خواننده عرضه مي كند. او با آنكه مسافران اروپايي را از اين حيث كه مشاهدات خود را، از يك فرد و يا يك طبقه به كل ملت ايران نسبت مي دهند، انتقاد مي كند،ولي خود از آفت مصون نمانده است؛ چنان كه گاه با بي مبالاتي جملاتي اين چنين بر قلم آورده است:



«ايراني روي هم رفته طماع است؛ دلش مي خواهد پول فراوان به چنگ آورد، بدون اينكه پروا كند كه اين از چه محلي به دست مي آيد. به همان آساني هم كه پول را به دست آورده، باز آن را به باد مي دهد تا دستگاه پرتجملي درچيند. در بعضي موارد سخت خسيس مي شود، و در كار عشق و عاشقي اندازه نگه نمي دارد. سختبه خانواده، به تيره و طايفه خود مي چسبد و هيچ فراز و نشيبي وي را از بستگيبه خانواده جدا نمي كند. افشا كردن اسرار خانواده، اصلاً هيچ موردي ندارد ومورد تحقير همگان است؛ حتي اگر اين پرده دري به خاطر و نفع همگان انجامگرفته باشد».(5)



روشن است كه خصلتهاي منفي در ميان همه ديده مي شود و منحصر به ايرانيان نيست. افراد رذل و فاسد و بزهكار بيش و كم در جوامع گوناگون حضور دارند و حتي در جوامع غربي به دليل سست بودن بنيانهاي اعتقادي و معنوي اين نابهنجاريها فزون تر است. و تازه برخي از مواردي كه در نگاه آقاي پولاك منفي به شمار آمده، از منظر همگان آن گونه نيست؛ زيرا محكم بودن بنياد خانواده و علاقه موجود ميان ارحام كه از بركت آموزه هاي ديني و سنتي، نصيب جامعه شرقي و ايراني شده است، چندان مبارك و ارجمند است كه موجب حسرت جوامع متمدن گرديده است، و البته برخي مواردي را كه آقاي پولاك گزارش مي كند، درست است؛ اما وي با تعميم جزء به كل، چه بسا از حقيقت دور مي گردد؛ چنان كه مي نويسد:



«ايراني با وجود اينكه هر جمله اي را مؤكد ادا مي كند به راستگويي چندان پايبند نيست و از هنگامي كه سعدي گفت: «دروغ مصلحت آميز به از راست فتنه انگيز» هر دروغ و دغلي را مصلحت آميز قلمداد مي كند».(6)



در عين حال پولاك در كنار اين نيشهاي زهرآميز كه اقتضاي طبيعت خاورشناسان اروپايي است، بي آنكه بخواهد برخي از صفات و خصلتهاي مثبت مردم ايران را برمي شمارد؛ چنان كه آورده است:



«ايراني در خوراك اعتدال و قناعت را رعايت مي كند و در هر مقامي باشد، باز مقداري نان، پنير و سبزي صحرايي او را راضي و خشنود مي كند. به آسايش و آرامش دلبسته است، اما در اوضاع و احوال خاصي سخت كوش و خستگي ناپذير مي شود و مي تواند گرما و سرما، گرسنگي و تشنگي را تحمل كند. نيك بختي و شوربختي را با خونسردي كامل مي پذيرد و برخود هموار مي كند».



ايراني به مقدار زياد مي تواند عواطف و هيجانات خود را مكتوم نگاه دارد؛از چهره اش هيچ معلوم نيست كه در درونش چه مي گذرد؛ ايراني مي تواند مدتها خشم و ناراحتي را در خود مخفي نگاه دارد تا لحظه مناسب براي تصفيه حساب و انتقام فرا رسد».



در اين مورد وي اين پند سعدي را به گوش مي گيرد كه داستان آن چنين است:



ناسزايي را كه بيني بختيار عاقلان تسليم كردند اختيار

چون نداري ناخن درّنده تيز با بدان آن به كه كم گيري ستيز

هر كه با پولاد بازو پنجه كرد ساعد مسكين خود را رنجه كرد

باش تا دستش ببندد روزگار پس به كام دوستان مغزش بدار(7)



پولاك، صفات و خصلتهاي مثبت و منفي ديگري را به ايرانيان نسبت مي دهد كه اگر چه برخي از آنها درست است، ولي محدود به شخص يا گروهي خاص مي شود، و نبايد به مردم ايران تعميم داد و البته شماري از اين خصلتها مطلوب فرهنگ ايراني است، اما از چشم انداز اقوام ديگر شايد چندان خوشايند به نظر نرسد.



اسلام در نگاه پولاك



علي رغم بدبينيها، كج انديشيها و كينه توزيهايي كه در گزارشهاي پولاك نسبت به ايران و ايرانيان ديده مي شود، آگاهيهاي بس ارجمند و سودمندي از جغرافيا و تاريخ و فرهنگ ايران در سفرنامه خود گرد آورده است كه هيچ پژوهشگري از آن بي نياز نيست.



پولاك به مانند بسياري از جهانگردان و شرق شناسان غربي، آگاهي ژرفي از باورهاي ديني ندارد، بلكه شناخت او از اسلام با گفتار و كردارهايي كه در ايران شنيده و ديده، مساوي است. تازه همين مشاهدات هم با پيش داوريها و عينك خاص يك اروپايي، شكل ديگري مي يابد. اين است كه عباداتي مانند صدقات و مبرّات براي او شگفت آور مي نمايد.



واقعاً اينكه شخصي با سختي در آمدي كسب كند و بعد حاصل دسترنج خود را بدون هيچ اجبار و الزامي با رضايت و ميل كامل به عنوان وظيفه ديني در طَبق اخلاص بگذارد و در اختيار ديگران قرار دهد، پديده اي است كه در ميان هيچ ملتي به جز مسلمانها ديده نمي شود و لذا در اين باره مي نويسد:



«درباره زكات، قوانين مذهبي، تكليف را دقيقاً تعيين كرده و معيار حداقل را مقرر داشته است، هر چند كه يك مرد عادي به دليل عدم توانايي، اين معيار را رعايت نمي كند، ولي باز وي صدقه بسيار به فقرا مي دهد و از نگه داري و رسيدگي به حيوانات نيز دريغ ندارد. وي در اين كار از رياكاري برئ است و فقط از نداي قلب خويش تبعيت مي كند و از اين جهت بر اروپاييان برتري دارد. همچنين نذر كردن يا نذر بستن كه وي در روزها و لحظات سخت زندگي بدان متوسل مي شود و همواره آن را ادا مي كند، قابل ذكر است. زكات و صدقات هنگامي به درگاه خداوند پذيرفته است كه از پول حلال داده شود».(8)



پولاك همين سخنان درست و زيبا را با مطالب غير واقعي به هم مي آميزد و آن را با غرض و مرض براي خواننده نامطبوع مي نماياند؛ ولي به هر حال در لابلاي آنها حقايق زيبايي را لو مي دهد كه براي فرد حقيقت جو جالب به نظر مي رسد. او درباره سنت صدقه مي نويسد:



«بر اثر دست و دل بازي اي كه مردم در صدقه دادن دارند، تعداد متكدّيان نيز بسيار است؛ به خصوص به نابينايان بسيار كمك مي كنند تا به جايي كه بعضي از آنها از محل مال گدايي، چند زن نگاه مي دارند و برخي ديگر مبالغي را كه كم هم نيست ناگزير در جايي زير خاك دفن مي كنند. بين نابينايان [متكدّي ]يك حس تعاون حكمفرماست؛ اغلب در دسته هاي چهار نفري گدايي مي كنند و سر عابرين بانگ بر مي دارند كه: «يك شاهي به چهار كور بدهيد» و در فاصله گدايي نيز به انواع و اقسام شوخيها و لودگيها مشغول اند...».(9)



اين گداها از سر فرنگيها نيز دست بردار نيستند و بدين صورت (مدح) آنها را مي گويند كه ظاهراً فرنگيها از ايرانيها رحيم تر هستند، در صورتي كه عكس اين مطلب صادق است».(10)



سخنان پولاك، گرچه آميخته به غرض ورزي است، اما به طور كامل از حقيقت بي بهره نيست؛ به ويژه منظره زشت متكديان شهرهاي زيارتي كه بسيار بدنماست و متناسب با شئونات يك ملت غيور و سرافراز نمي باشد. به جاست در اين دوران كه نظام جمهوري اسلامي استقرار يافته است، نهادهاي مسئول همچون بهزيستي و كميته امداد امام خميني قدس سره، پاسخگوي نيازهاي درماندگان و مانع از حضور گدايان در معابر و اماكن عمومي شوند.



البته، برخي از حكمتهاي احكامي همچون صدقات، براي مستشرقاني چون پولاك بهتر قابل درك است تا عباداتي مانند روزه، ازاين روي مي نويسد:



«روزه در ماه رمضان كاري بسيار مشكل است. روزه رشته كسب و كار و آمد و شد را به كلي قطع مي كند و باعث مي شود روال زندگي كاملاً دگرگون شود. آنها شبها بيدار مي مانند و مي خورند و روز را تا طلوع ستارگان مي خوابند. شبها قرآن مي خوانند. قبل از بيدار شدن شفق، در شهرها توپي شليك مي شود به نشاني آنكه از آن لحظه به بعد بايد از خوردن و نوشيدن پرهيز كرد. از آن پس نماز صبح را مي گزارند و مي خوابند. بعد از ظهرها مساجد پر از مؤمنين مي شود. ديگران تا غروب آفتاب در ميدان بزرگ كه به بازار و نمايشگاه اجناس فرنگي تبديل شده است، درنگ مي كنند. ماه رمضان در ممالكي كه آب و هواي سرزمينهاي عربي بر آنها حكمفرما نيست داراي نتايجي كاملاً نامعقول است. در شهري كه غالب سكنه آن از حاصل دسترنج خود زندگي مي كنند و در نتيجه كارها و پيشه ها بايد مسير عادي خود را طي كند، رمضان باعث اتلاف فراوان وقت و نيروي كار مي شود [و ]سلامت زندگي خانواده را ضايع مي سازد؛ زيرا صرفه جويي در مخارج فقط جنبه ظاهري دارد و بر خلاف آنچه در بادي امر به نظر مي آيد، ميزان مصرف و هزينه زندگي بيشتر از مواقع عادي است و بسياري از خانواده ها براي تأمين مخارج غذا و سوخت و روشنايي زير بار قرض مي روند».(11)



از مستشرقي مانند پولاك كه در محيط اروپاي جديد رشد يافته، انتظاري بيش از اين نيست. يك ناظر غربي هيچ گاه نمي تواند ميان واقعيت و حقيقت فرق بگذارد. او نمي تواند در يابد كه آنچه برخي از مسلمانان ناآگاه انجام مي دهند، لزوماً منطبق با آموزه هاي ديني نيست. رفتار ناشايست برخي از عوام را نبايد به حساب دين گذارد؛ زيرا اگر حكمتهاي روزه به درستي درك شود و احكام آن به دقت عمل گردد، نه اسراف در خوردن و نوشيدن شبانه صورت مي گيرد و نه خواب روزانه باعث اتلاف وقت مي گردد. خوردن دو وعده غذا به اندازه نياز بدن و انفاق موارد اضافي از حكمتهاي روشن روزه است. همچنين است زدودن مواد زايد بدن و تقويت اراده و تعبد در برابر اوامر الهي و دهها حكمت آشكار و پنهان ديگر.



پولاك درباره مراسم و سنتهاي مذهبي، راست و دروغ را به هم مي آميزد و همان گونه كه پيش از اين ياد كرديم او گاه به بزرگ نمايي واقعيات نامطبوع كه از جهل عوام مايه مي گيرد، مي پردازد و آنها را به اسلام و مسلمين نسبت مي دهد؛ مثلاً درباره عيد قربان ضمن اشاره به جهات سودمند آن مخصوصاً كمكي كه به گرسنگان و تهيدستان مي شود، از عدم رعايت بهداشت در ذبح قرباني، افسانه ها مي سازد.



در گزارش از تعزيه داري و شبيه خواني و ساير مراسم مربوط به محرم نيز همين شگرد را به كار مي برد.



پولاك گر چه همچون برخي مستشرقان به مانند حشرات جذب مواضع عفونتها مي شود و به انتشار آنها مي پردازد، اما گهگاه هم از عطر و شيريني گل و گياه و ميوه ها و خوردنيهاي مطبوع ايراني، استشمام و تغذيه مي كند. براي همين، گاه رايحه اي از حقيقت در كلام او راه مي يابد؛ چنان كه در لابه لاي برخي از جملات خود، غيرت ايرانيان را در حفظ شعاير ملي و مذهبي مي ستايد و به همين جهت، مبلغين مذاهب و مكاتب بيگانه را در ايران ناكام مي داند. او مي گويد:



«ايران زمينه مساعدي براي انتشار مسيحيت نيست و تقريباً هيچ گاه يك ايراني با صداقت به مسيحيت نگرويده است. موضوع تثليث و همچنين مفهوم زهد و تقواي مسيحي (رهبانيت) براي وي مفهوم نيست. بهتر است گزارشهاي صادقانه مبلغين را بخوانيم تا ديگر در واقعيت آنچه گفته شد، ترديد روا نداريم. انجيلهايي كه با اين مخارج هنگفت چاپ و تجليد و به صورت رايگان به گيرندگان اهدا شده است، بلافاصله از جلد جدا مي شود و در بازار به جاي كاغذ باطله مصرف مي گردد و سبك ساده انجيل به طبع شرقيها خوش نمي آيد. آنها كلمات مطنطن و مسجّع و مقفّا را كه كشنده فكر و معني و مضمون است، مي پسندند».(12)



البته، روشن است كه سبك ساده انجيل مانع از رويكرد ايرانيان و بلكه مسلمانان به سوي آن نشده است، بلكه تحريفات و سخنان ناروايي كه در عهد عتيق و عهد جديد (تورات و انجيل) راه يافته، سبب دوري مسلمانان از اين كتاب مقدس شده است. جذّاب بودن قرآن نيز به سبب كلمات مطنطن و مسجع آن نيست، بلكه حقايق جاويد و مطالب مطابق عقل و فطرت اين كتاب آسماني، در قالب بهترين و شيواترين جملات، دل از حق جويان ربوده است. پولاك، مانند هر انسان اروپايي ديگر، نسبت به مناصب كليسايي و مراتب روحانيت مسيحي، حساس است. از اين رو، مي نويسد:



«در دين اسلام سلسله مراتب روحانيون به معناي واقعي كلمه وجود ندارد.



و اين سخن در مورد معابد نيز صادق است. هر كس اجازه دارد كه به صدايي بلند، اذان بگويد و در هر جايي نيز مي تواند اين عمل را انجام دهد».(13)



و اين البته از مزاياي اسلام است كه مبلغان و مفسران آموزه هايش، طبقه اي جداي از مردم و ممتاز از ديگران به شمار نمي آيند، بلكه به عنوان خادمان علم و دين در خدمت مؤمنان مي باشند.



پولاك از شهرهاي بسياري ديدن كرده و بر خلاف ساير ايران شناسان بيش از آثار تاريخي، به آداب و رسوم و روحيات مردم شهرها با دقت ويژه اي نگريسته و به تحليل پديده هاي گوناگون جامعه ايراني پرداخته است. او حتي از شرح پديده هاي عادي و طبيعي و مسايل بسيار ريزي كه در چشم اندازش قرار داشته، فرو گذار نكرده است. به همين جهت، هنگامي كه در آستانه شهر مقدس قم مي رسد، بيابانهاي اطراف اين شهر را اين گونه توصيف مي كند:



«نياز اصلي مسافران و حيوانات در ضمن مسافرت زمستاني، آب آشاميدني است. تأمين آب در بيابانهاي نمكزار با مشكلات فوق العاده همراه است؛ مثلاً قابل ياد آوري است كه آب آشاميدني ناچيز ايستگاه «حوض سلطان» واقع در سر راه قم را با كشيدن مجراي آب سرپوشيده اي به طول چهار ميل تأمين كرده اند، اما در هر كجا كه به طور مطلق نتوان در آن مجراي آب تعبيه كرد، آب انبارهاي عظيم مي سازند. اين آب انبارها در زمستان با آب برف و باران پر مي شود و احتياج آب مشروب تابستان را تأمين مي كند. براي غير قابل نفوذ كردن، سطح ديوارهاي آب انبار را با سمنتي به نام ساروج كه از آهك زنده، خاكستر حمام فراهم آمده است، مي پوشانند. اين سمنت در مقابل رطوبت بسيار دوام دارد، اما هر كجا خشك باشد، به سهولت تكه تكه مي شود و در يخبندان مي تركد. به همين دليل، آب انبار را خوب مي پوشانند و در برابر اشعه خورشيد و يخبندان محافظت مي كنند و حداقل يكبار در سال به نظافت آن مي پردازند. بدين ترتيب، آب موجود در آن در سرتاسر تابستان تازه و مطلوب مي ماند، بسياري از مردم آب آب انبار را بر ساير آبها و به خصوص آب چاهها ترجيح مي دهند. در غير اين صورت، آب بد طعم، گنديده و چنان با مواد حيواني آميخته مي شود كه فقط در صورت داشتن عطشي فوق العاده و غير عادي مي توان ميل به آشاميدن كرد.



بر طبق قوانين اسلامي، آب جاري و همچنين راكد به شرطي كه از مقداري معين كمتر نباشد، هرگز نجس نمي شود. با اعتقاد به اين اصل، ايراني كثيف ترين آبها را مي نوشد يا با آن چاي و غذا تهيه مي كند؛ اما از نظر اروپايي آب بايد داراي خصوصياتي ديگر، سواي ملاحظات شرعي باشد. از اين رو، اغلب نمي تواند بر حس اكراه و تنفر خود غلبه كند.



در ماه اوت سال 1859 م. ناچار شدم به علت خستگي الاغها و قاطرها، در كاروانسراي شوراب، آخرين توقفگاه قبل از قم درنگ كنم. در آنجا جز پنير نمك سود چيزي براي خوردن به دست نياوردم. بدون اينكه به فكر تشنگي باشم، چندان از آن پنير خوردم تا سير شدم. هنگامي كه پس از آن، آب آشاميدني خواستم، مستخدم آبي سبز رنگ، غليظ و مملوّ از انواع اجزاي حيواني آورد كه من علي رغم عادتي كه داشتم باز نتوانستم آن را فرو بدهم. بخت يارم شد كه توانستم پس از دوازده ساعت با آب شور نمكزار عطش خود را فرو بنشانم».(14)



آقاي پولاك در اينجا هم ميان واقعيت و حقيقت خلط كرده است، اينكه در آن دوران بهداشت رعايت نمي شده و برخي از جاها به علت محروميت، از آبهاي آلوده بهره مي گرفته اند، واقعيتي است كه تا سالهاي اخير هم ادامه داشته است و تنها چند سالي است كه به بركت انقلاب اسلامي، اصلاح آب آشاميدني شهرها و به ويژه روستاها در برنامه دولت قرار گرفته است، هر چند كه هنوز هم در اين زمينه مشكلاتي وجود دارد؛ ولي اينكه پولاك اين واقعيت نامطلوب را تحت تأثير آموزه ها و باورهاي ديني مي داند، سخني بي اساس است و ناشي از ناآگاهي و يا غرض ورزي وي مي باشد؛ زيرا هر كس كه كمترين اطلاعي از احكام اسلامي داشته باشد، مي داند كه احكام آبها مندرج در رساله هاي عمليه، اين واقعيتهاي نامطبوع را تأييد نمي كند؛ چرا كه اگر رنگ، بو و ناخالصي آبها به آن اندازه برسد كه آقاي پولاك گزارش مي كند، نه تنها كه پاك كننده نيست، بلكه در اثر ملاقات با اشياء ناپاك نيز نجس و غير قابل استفاده مي شود. افزون بر اين، در روايات اسلامي رعايت بهداشت آبها سخت مورد تأكيد قرار گرفته است.

پاورقي





1) تاريخ مؤسسات تمدني جديد در ايران، محبوبي اردكاني، انتشارات دانشگاه تهران، به نقل از مرآت البلدان، ج 2، ص 181 و وقايع اتفاقيه، نمره نود و هشتم مورخ پنجم ربيع الاول 1269، ص 2

2) سفرنامه پولاك (ايران و ايرانيان)، ياكوب ادوارد پولاك، ترجمه كيكاووس جهانداري، انتشارات خوارزمي، تهران 1368، ديباچه، ص 9.

3) همان، ص 11.

4) همان، ص 12.

5) همان، ص 18.

6) همان، ص 19.

7) گلستان سعدي، به اهتمام محمدعلي فروغي، انتشارات اميركبير، تهران، 1362، ص 55 و 56.

8) ايران و ايرانيان، ص 288.

9) همان، ص 23.

10) ايران و ايرانيان، ص 231.

11) 10- همان، ص 222.

12) همان، ص 222.

13) همان، ص 305.

14) همان،ص 305.