قم در دوران صفويه


از نگاه سفيراسپانيا (فيگوئروا)



دن گارسيا دسيلوا فيگوئروا، سفير فيليپ سوم پادشاه اسپانيا در دربار شاه عباس بزرگ است. وي در سال 1570 ميلادي در شهر باداخوث(1) اسپانيا به دنيا آمد و در جواني نديم فيليپ دوم بود و سپس به سپاهيگري پرداخت و در جنگ اسپانيا و هلند فرماندهي ستوني نظامي را بر عهده داشت و سرانجام در سال 1614م/1013 ق در سن پنجاه و هفت سالگي به عنوان سفير فيليپ سوم به دربار شاه عباس بزرگ اعزام شد.



ناگفته نماند كه دولت متبوع او، يعني حكومت اسپانيا چشم طمع به جزيره هرمز دوخته بود و در صدد بود با تحريك اعراب منطقه و هم دستي با عثمانيها، اين دژ مستحكم را به دست آورد. اما شاه عباس با وقوف بر اين نيات، رابرت شرلي(2) معروف را به دربار پادشاه اسپانيا فرستاد تا با وعده ها و وعيدها او را از اين كار منصرف سازد. سرانجام اين ترفندها به اعزام سفير انجاميد و آقاي فيگوئروا به عنوان سفير كشور اسپانيا به ايران اعزام شد.



سفر او به هند و ايران ده سال به درازا كشيد كه دقيقاً دو سال و هفت روز آن را در ايران گذرانيد و از شهرهاي لار، شيراز، اصفهان، كاشان، قزوين و قم ديدار كرد.



وي سياستمداري پخته و دانشور بود كه در سفرنامه خويش، وضع جغرافيايي، سياسي و اجتماعي بخش بزرگي از ايران دوران شاه عباس اول را مورد مطالعه قرار داده و درباره اخلاق و رفتار و سياست و كشورداري و كيفيت زندگاني آن پادشاه و آداب و رسوم مردم ايران در آن روزگار، به تفصيل سخن رانده است.



همان طور كه در مقدمه ناشر فرانسوي آمده است، اين سفرنامه به قلم شخصي سيلوا فيگوئروا نيست، بلكه مطالب آن را وي تقرير نموده و يكي از همراهانش كه در اين سفر دور و دراز در كجاوه انيس و در حجره جليس او بوده است، به رشته تحرير درآورده و تنظيم كرده است.



در اين سفرنامه، نكات بسيار سودمند و بديعي ديده مي شود كه در كتابهاي ديگر نمي توان يافت. اين سفير در گذري كه از كاشان به قم داشته است، در بخشي از سفرنامه خود مي گويد:



«روز هشتم در ساعت معهود به راه افتاديم، اما خيلي آرام حركت مي كرديم؛ زيرا بيش از چهار فرسنگ با قم فاصله نداشتيم. كمي پيش از نيمه شب، تني چند از طرف حاكم قم نزد سفير آمدند و از وي درخواست كردند كه در روشنايي روز به شهر وارد شود و تذكر دادند كه عدم اجراي درخواست را توهين به خود تلقي خواهند كرد. به نحوي كه سفير با بي ميلي بسيار ناگزير به قبول اين تقاضا شد و چون هنوز وقت بسياري به صبح مانده بود، تصميم گرفت كه بقاياي شب را در باغي واقع در ربع فرسنگي شهر توقف كند و در اين باغ تا صبح خوابيد. به محض آنكه آفتاب بالا آمد، حاكم شهر همراه گروهي سواره و پياده كه از كثرت تعداد، سراسر دشت را انباشته بودند، به در باغ آمدند تا سفير را به همان شيوه كه در بيشتر شهرهاي سر راه عمل شده بود، همراهي كنند. ويژگي اين استقبال، تعداد زياد مستقبلين بود كه تا آن گاه سابقه نداشت. جمعيت چنان هجوم آورده بود كه با اينكه فراش خلوتها و ديگر صاحب منصبان، آنها را به ضرب چوب ميراندند، مطلقاً مسير را خالي و ترك نمي كردند؛ به طوري كه راه اندك بين باغ مسكوني وشهر را در مدتي طولاني پيموديم! در ميان اين جمعيت حتي يك زن هم ديده نمي شد و حال آنكه در اكثر شهرهاي پيشين اكثريت تماشاچيان را زنها تشكيل مي دادند.



سفير، كه تصور نمي كرد شهر قم تا آن اندازه بزرگ و پر جمعيت باشد، از آن همه جمعيت و بزرگي شهر در شگفت بود. خانه هاي شهر كه بيشتر ملك عامه مردم است تا خاصه دولتي، از لحاظ ساختمان، نظير بناهاي ديگر شهرهاي آذربايجان بود. مردم قم از جنگاورترين و بهترين سربازان امپراتوري به حساب آمده، در هر زمان و در همين ايام نيز جسارت خويش را در نظاميگري نشان داده اند؛ اگر چه اين جسارت و جلادت براي شهرستان مشؤوم بوده است، به طوري كه مقاومت جسورانه آنان در برابر لشكر تيمور، موجب ويراني كامل شهر شد. با اينكه شهر دو بار دست خوش ويراني كامل شده است، حاصلخيزي دشت مجاور و هنرمندي و قدرت روحي اهالي، آن را به نحوي كه امروز مي بينيم آباد و پرجمعيت كرده است. با اين حال، قم از شهرهاي بزرگ ايران به شمار نمي آيد . اين شهر از لحاظ جغرافيايي در سي و سه درجه و چهار دقيقه از خط استوا قرار گرفته است.



پس از آنكه سفير از اسب فرود آمد، با اينكه ميل زياد به استراحت داشت، حكام شهر مدتي نزد وي ماندند. در ميان گفتگويي كه بين حضار به عمل مي آمد، يكي از حاضران كه گويا قاضي شهر بود به سفير گفت: بي شك از اينكه بين مستقبلين، هيچ زني را مشاهده نكرده ايد، در شگفت هستيد؛ اما اين امر نشانه تقدّس فوق العاده مردم شهر است كه زنان هيچ گاه خود را به اجنبي و به خصوص فرنگيان نشان نمي دهند. و چون سفير علت اين تقدس فوق العاده را پرسيد، وي جواب داد كه در اين شهر بقعه اي بسيار مشهور هست كه به يادبود بانويي پرهيزكار وارجمند بنا گرديده است و اين بانو كه نامش ليلاست، نوه دختري (محمدصلي الله عليه وآله) يعني دختر علي و فاطمه دختر پيامبر بزرگ مسلمانان است كه پس از شهادت برادرانش حسن و حسين معصومانه از بغداد گريخته و بدين شهر آمده است. وتذكر داد كه بانوي موصوف، پس از ورود به قم كاروانسرايي مجلل و مريضخانه اي بزرگ براي اسكان و مداواي غربا و بيماران بنا كرد و پس از گذراني بسيار دشوار، زندگي را بدرود گفت و خداوند به شيوه اي كه اسرار آن بر كسي معلوم نگرديده است، او را از نظر مردان پنهان ساخت. در حقيقت مي توان گفت كه مردم اين نواحي معجزاتي از اين قبيل را كه در دين ما اتفاق افتاده، شنيده و افسانه هاي نادرست خويش را بر آن اساس ساخته و پرداخته اند. در هر حال، قاضي مي خواست بفهماند كه زنان شهر به سبب پاي بندي به آداب ديني و احترامي كه براي آن بانوي پرهيزكار قائل اند، خود را به مردان اجنبي نشان نمي دهند. و او خود دو سه روز پيش از ورود سفير با زحمت بسيار بدانها اعلام كرده است كه خود را پنهان كنند».(3)



جاي شگفتي است كه آقاي فيگوئروا با همه درايت و هوشياري علي رغم پرس و جو از فرهيختگان شهر، باز هم اشتباه فاحشي را مرتكب مي شود و حضرت فاطمه معصومه دختر امام موسي بن جعفرعليه السلام و خواهر امام رضاعليه السلام را، از قول قاضي شهر قم، ليلا نواده پيامبر معرفي مي كند كه پس از شهادت برادرانش حسن و حسين از بغداد گريخته و به اين شهر آمده است!



در هر حال، سفير نتوانسته است شكوه و جلال بارگاه حضرت معصومه عليها السلام را انكار كند. از اين رو، پس از نقل وقايعي كه سخت ترديد برانگيز است، در اين باره مي نويسد:



«سفير از روز هشتم ژوئن از قم عزيمت كرد. حاكم وبيشتر شخصيتها او را تا ديدرس مسجد كه نمايَش از اين سو بسيار بزرگ تر از روز ورودمان جلوه داشت بدرقه كردند. پس از آنكه ديوار مسجد و قسمت پر جمعيت شهر را پشت سر گذاشتيم، به پل بسيار بزرگي رسيديم كه دو سوي رودخانه اي را به هم متصل مي كرد. اين رودخانه خشك بود، اما آن گونه كه از پهنا و عمق و بسترش حدس زده مي شد، در فصل باران يا فصل بهار و هنگام ذوب شدن برفها آب زيادي در آن جاري مي شود. هنگام عبور از پل، يكي از حكام در دست چپ جاده و نزديك شهر بناي مجللي را به سفير نشان داد كه از دور بهترين و مجلل ترين ساختمان شهر مي نمود. اين بنا گنبد و مناره هايي داشت كه با كاشيهاي الوان پوشيده شده بود. ايرانيان درباره اشياي گرانبهاي اين بقعه و معجزاتي كه هر روز در آن رخ مي داد، داستانها مي گفتند - از جمله بيان مي كردند كه هر روز عده زيادي بيمار در آن شفا مي يابند و همه اين عجايب مرهون وجود بانوي پرهيزكار و عالي قدري بود كه پيشتر از وي سخن گفته ايم - همان بانو كه به دستور وي نزديك حرم مقصوره يا آرامگاهش كاروانسرايي براي پذيرايي از زوار ساخته بودند».(4)



از نگاه ايرانگرد ايتاليايي (پيترو دلاواله)



پيتر ودلاواله، در ميان جهانگردان ايتاليايي كه از دوره امپراتوري مغول به بعد خاطرات مسافرتهاي خود را به آسيا تحرير كرده اند، مقام ارزنده اي دارد. او در يازدهم آوريل 1568 در شهر رم متولد شد. پدرش پمپئو (pompeo) و مادرش جوانا آلبرتيني (giovanna albertini) نام داشت. خانواده وي يكي از قديمي ترين و اصيل ترين خانواده هاي رم محسوب مي شد و گروهي از افراد آن به مقام كاردينالي(5) رسيده بودند.



دلاواله پس از مسافرتي به بغداد با دوشيزه اي بنام سِتي معاني كه پيرو آيين آشوري مسيحي بود، ازدواج كرد و در پي آن در تاريخ 4 ژانويه 1617، مطابق با 25 ماه ذي الحجه سال 1025 هجري قمري، به اتفاق عروس و چند تن از ملازمان و خدمتكاران خود عازم ايران شد و از طريق همدان و گلپايگان به اصفهان رفت. او شرح اين مسافرت را طي اولين نامه خود از اصفهان، كه تاريخ آن 17 مارس 1617 ميلادي بود، به تفصيل بيان كرده است.



چون شاه عباس آن موقع اصفهان نبود و در فرح آباد واقع در كنار بحر خزر به سر مي برد، جهانگرد ايتاليايي پس از مدتي اقامت در اصفهان در ژانويه 1618، مطابق با محرم 1027 هجري قمري، از راه كوير و فيروزكوه به مازندران رفت و در كاشان گرفتار ماجرايي شد كه به تفصيل به شرح آن مي پردازد وبالاخره در شهر اشرف، (بهشهر) شاه عباس او را به حضور پذيرفت و مذاكراتي ميان آنان جريان يافت كه نويسنده با دقت شرح مي دهد. شاه عباس از همان اول با جهانگرد ايتاليايي با مهرباني بسيار رفتار مي كند و همين امر باعث مي شود كه او مدتها در دربار ايران بماند و در سفر و حضر شاه را همراهي كند.



پيتر دلاواله به طوري كه خود توضيح مي دهد از مسافرت به ايران دو مقصود داشت: يكي اينكه در يك لشكر كشي نظامي عليه تركهاي عثماني شركت كند و تا سرحد امكان انتقام بدرفتاريهايي كه آنان نسبت به مسيحيان روا مي داشتند، بگيرد و ديگر اينكه اسبابي را فراهم سازد تا مسيحيان مقيم عثماني كه در وضع بدي به سر مي بردند، به ايران كه نسبت به اتباع مسيحي خود در كمال مهرباني و رأفت رفتار مي كرد، مهاجرت كنند. در حقيقت رفتار عالي شاه عباس با ارامنه و ساير مسيحيان و آزادي كاملي كه آنان در به جاي آوردن آداب و رسوم مذهبي خود داشتند، چنان اين جهانگرد را تحت تاثير قرار مي دهد كه او در اين باره زبان به تعريف و تمجيد از شاه ايران مي گشايد و از شاهزادگان كشورهاي غرب كه علي رغم همكيشي و همخوني نسبت به آزار و شكنجه مسيحيان مقيم عثماني بي اعتنا بودند، انتقاد مي كند و در اين راه آن قدر تند مي رود كه سانسور وقت در موقع چاپ كتاب، مانع از انتشار آن قسمت از نامه ها مي شود!



باري جهانگرد ايتاليايي در معيت شاه عباس، عازم اردبيل مي شود تا از نزديك شاهد جنگهاي خونين ايران و عثماني باشد. وي داستان فتح ايرانيان را در اين جنگ به تفصيل بيان مي كند.



دلاواله از مازندران و شيراز نيز ديدن مي كند. او توصيفهاي زيبايي از تخت جمشيد دارد. وي در ميناب همسر خود را از دست مي دهد و در پي آن، حوادثي ديگر رقم مي خورد كه اكنون مجال نقل نمي باشد.



شهرت جهانگرد ايتاليايي پس از چاپ خاطراتش كه قسمت اعظم آن پس از مرگ وي انجام گرفت، فزوني يافت. او اولين جهانگردي بود كه به دومين هرم مصر وارد شد و شايد اولين كسي بود كه سنگ نوشته هاي تخت جمشيد را براي جهان غرب تشريح كرد و آثاري از خطوط قديمي آشوري را با خود به اروپا برد.



سفرنامه پيترودلاواله به مشرق زمين، به سه قسمت تقسيم مي شود: تركيه، ايران و هند. تمام اين سفرنامه ها به صورت نامه هاي متعددي است كه وي از مشاهدات خود در مشرق زمين به رشته تحرير درآورده و بدون شك يكي از جالب ترين سفرنامه هايي است كه تا به حال نوشته شده؛ زيرا حس ملاحظه اين جهانگرد واقعاً كم نظير است و با چنان دقت و ظرافتي صحنه هاي مورد مشاهده خود را شرح مي دهد كه خواننده تصور مي كند خود ناظر آن صحنه ها بوده است و چون وي با زبانهاي تركي و فارسي و عربي و تا حدي قبطي و كلواني آشنا بود، توانست مطالبي را بفهمد و بنويسد كه جهانگردان ديگر با عدم آشنايي به اين زبانها از درك آن عاجز بودند.



دلاواله داراي تاليفات ديگري هم هست، از جمله: كتاب خصوصيات شاه عباس ايران (Delle, conditionidi Abbas Redipersia) اين كتاب به سال 1628 در ونيز به چاپ رسيده و نويسنده در انتهاي آن شجره نامه شاه عباس را نيز اضافه كرده است.



جهانگرد ايتاليايي نامه هاي مختلفي درباره فلسفه و مذاهب شرق به دوستان خود نوشته كه برخي از آنها در مجموعه هاي مختلف به چاپ رسيده است. ناگفته نماند كه سفرنامه او داراي ويژگيهايي است كه آن را از ميان آثارش ممتاز ساخته است؛(6) اما هرگز نبايد از ياد برود كه مؤلف اين سفرنامه، كاتوليك متعصبي است و حتي مسيحيان ديگر را كه آييني غير از آيين كاتوليك دارند، منحرف و گمراه مي داند. او متأسفانه نسبت به هيچ يك از مذاهب، از جمله اسلام نتوانسته است بي طرفانه قضاوت كند و درباره اديان ديگر نيز نمي تواند خود را از تعصب و بي انصافي كنار نگه دارد و حتي نسبت به شاه عباس اول نيز به خصوص در مواردي كه پاي دين در ميان است، مطالبي ناروا نسبت مي دهد. خود او نيز در يكي از نامه هاي اخيرش اعتراف مي كند كه آنچه درباره شاه ايران پيش از اين نگاشته است، تحت تأثير احساساتش بوده است.



«به هر حال او قم را چنين توصيف مي كند: «به طوري كه در كتاب شرح جغرافيا (Epitome Geografica) نوشته شده، اين شهر از ازمنه قديم قوانا نام داشته و شهري از ايالت مديا محسوب مي شده است. و من به اين نظر هنوز هم معتقد هستم و عقيده دارم حتي كاشان كه جنوبي تر است، جزء مديا محسوب مي شود. با وجود اين، مردم اين محل اين شهر را قسمتي از خاك عراق (اراك) مي شمارند.



قم از شهرهاي متوسط ايران است و از لحاظ بزرگي به كاشان نمي رسد. جمعيتش هم از آن شهر كمتر است، ولي در محل مناسب تري واقع شده و مي توان گفت زيباتر به نظر مي آيد. جلوي شهر رودخانه كوچكي جاري است كه در اثر باران و از آب كوههاي اطراف، بعضي اوقات خيلي بزرگ و پر آب مي شود. در نزديكي پل سنگي اين رودخانه، مقبره اي واقع شده كه مي گويند خواهر امام رضا يكي از بازماندگان پيغمبر اسلام در آنجا دفن است و اين خواهر نيز از طرف مردم مقدس شمرده مي شود و مدفن او زيارتگاه عمومي است. كوچه ها و بازار شهر نسبتاً خوب و تميز و ميدان شهر به حد كافي جادار و متناسب است و روي هم رفته تمام شهر به نظر من زيبا و دلگشا آمد».(7)



از نگاه ايرانگرد آلماني(آدام الئاريوس)



يكي ديگر از ايرانگردان خارجي كه در اين عصر از قم ديدن كرده، آدام الئاريوس است. نام و اثر آدام الئاريوس در بسياري از نوشته هاي مربوط به دوران صفويهآمده است.



يكي از ويژگيهاي دوران صفوي، گسترش توليد و تجارت ابريشم است كه سبب باز شدن بيش از پيش پاي اروپاييان به ايران و رقابتهاي بازرگاني و سياسي شد.



علاقه پادشاهان اين سلسله به ويژه شاه عباس بزرگ به توسعه روابط بازرگاني وسياسي و همچنين استفاده از جنگ افزارهاي پيشرفته آن زمان اروپا در مقابله با قشون مجهز عثماني، عامل ديگري در تشديد اين رقابتها بود. به هرحال، در راستاي اهداف سياسي-بازرگاني يك هيأت آلماني در سال 1633 م. برابر با 1053 ه.ق از راه روسيه وارد ايران شد.



آدام الئاريوس، منشي هيأت، دانشمندي پراطلاع و تيز هوش بود؛ به گونه اي كه گوته، شاعر و متفكر بزرگ آلماني، او را به عنوان مردي كارآمد ستوده است.



او تنها يك سال و نيم در ايران بود و به نقاط مختلف ايران سفر كرد. در عين حال، اوضاع اجتماعي، آداب و رسوم و سنتهاي ايراني را به طور دقيق بررسي كرده و شرح داده است، مثلاً مراسم تدفين مردگان، پرورش كرم ابريشم، ساختمانهاي معروف، خانه هاي افراد معمولي، بقعه شيخ صفي در اردبيل را نيك توصيف كرده است. او خوي و صفات پسنديده ايراني را با شهامت مي ستايد و از آنچه به نظرش زشت مي آيد، به شدت انتقاد مي كند.



آدام الئاريوس به زبانهاي تركي و فارسي آشنا بوده و گلستان سعدي را به زبان آلماني بر گردانده است.



او در گذار از قم، نظري به اوضاع كشاورزي و صنايع دستي قم انداخته و مطالب ويژه اي در اين باره آورده كه بسيار جالب و بديع است. وي در اين بخش از گزارش سفر خود مي نويسد:



«در نوزدهم ماه ژوئيه با پيمودن پنج مايل به نزديك شهر قم رسيديم. داروغه در معيت پنجاه نفر سوار به پيشواز آمد و خوشامد گفت. همراه او چند رقاص بود كه يكي از آنها بر چوب بلندي زير بغل خود راه مي رفت و تا رسيدن به اقامتگاه جلوي ما مي رقصيدند و با عمليات جالبي سرگرممان مي كردند.



در ميان شهر، طبالان، سرناچي ها و ني لبك نوازان بسياري مستقر شده بودند كه موسيقي آنان دلنواز و شاد به گوش مي خورد. تمام اهالي، شهر را آب پاشي كرده بودند تا از بلند شدن گرد و خاك جلوگيري شود؛ هيچ يك از كوچه هاي اين شهر و نيز قزوين سنگ فرش نشده بود.



قم يك شهر باستاني، و بطلميوس آنجا را گوريانا(8) ناميده است. اين شهر در قديم بسيار بزرگ و گسترده بوده است و امروز نيز از باقي مانده چندين ديوار خراب مي توان به اين حقيقت پي برد.



قم نيز روي دشتي هموار قرار گرفته و در سوي راست آن، رشته كوه الوند كه خود را با قله سفيدش نشان مي دهد، واقع شده است. از اين كوه دو رشته رودخانه سرچشمه مي گيرد و در داخل شهر به يكديگر متصل و جاري مي شوند. در بهار سه سال پيش، اين دو رودخانه مزبور چنان از آب پر شدند كه سيل ناشي از آن بيش از يكهزار خانه را از بين برده بود.



در شهر و بيرون آن باغات بسياري ديده مي شود كه ميوه هاي خوب از آنها به دست مي آيد، از آن جمله: نوعي صيفي به بزرگي و گردي يك نارنج است كه رنگهاي زيبايي دارد. اين ميوه بسيار خوشبوست و از آن جهت به آن شمامه(9) مي گويند. آن را به دست مي گيرند و مي بويند اما مزه خوبي برخلاف برخي از صيفي ها كه به شيريني شكر هستند، ندارد.



در اين منطقه، گونه اي غريب و نادر از خيار وجود دارد كه درازي آن به سه ربع ساعد مي رسد و قطور و كج و معوج است. از اين رو، به آن شون خيار(10) يعني كج گويند. اين خيار را در سركه مي خوابانند (نه مانند ما كه در نمك مي خوابانيم) و خام آن را با نمك ميخورند و بايد گفت كه مزه آن كاملاً غريب است.



غير از اين، در حومه شهر، كشتزارهاي بسيار وجود دارد كه در آن انواع غلات و نيز پنبه كشت مي شود. مهم ترين صنايع دستي اينجا، شمشيرسازي و سفالگري است. مي گويند كه بهترين تيغ در اينجا ساخته مي شود كه به بهاي چهار تا بيست تالر مي فروشند. فولادي كه براي تهيه تيغ به كار مي برند، از شهر نيريز(11) كه در مسافت چهار روز مسافرت از اصفهان در پشت يشت(12) واقع است، مي آورند. گويا در رشته كوه هاي دماوند معادن پولاد و آهن زيادي وجود داشته باشد.



از سفال، انواع و اقسام ظروف تهيه مي كنند. كوزه سنگي آب نيز مي سازند كه همراه با ظروف سفالين به تمام شهرهاي كشور صادر مي شود. مي گويند كه آب حتي در تابستان گرم چنانچه مدت كوتاهي در اين كوزه بماند تازه و سرد مي شود».(13)



از نگاه سياح فرانسوي (تاورنيه)



يكي از جهانگردان پر آوازه اي كه بسيار به ايران سفر كرده، تاورنيه است؛ اما بر خلاف شهرتش، آگاهي چنداني از زندگي او در دست نيست.(14)



تاورنيه يكي از بزرگ ترين جهانگردان قرن هفدهم ميلادي است كه با واقع بيني و مو شكافي قابل تحسيني، ايران را به بيگانگان شناسانده است.



تاورنيه، ايران را نسبتاً خوب شناخته است؛ زيرا در شش سفر طولاني اش با نظري دقيق به همه امور توجه كرده، مشاهداتش را با صراحت و صداقت به رشته تحرير در آورده است. بدون شك گزارشهاي تاورنيه از نوشته هاي جهانگردان ديگر مهم تر است؛ زيرا نه تنها تعداد مسافرتها و مدت اقامتش در هر يك از اين سفرها بسيار بيشتر از ديگران بوده، بلكه در دوره شكوفايي هنر و صنعت ايراني به اين سرزمين گام نهاده است. او به جاي توصيف جنگها و ستايش پادشاهان به شرح دقيق راهها، شهرها، روستاها، گفتگوها، برخوردها و حوادث پرداخته، به ياري نقاش ويژه اش تصاوير زيبايي از شاهكارهاي معماري، نقشه شهرها، قلعه ها، پل ها، البسه مخصوص و حتي وسايل ساده زندگي آن دوره را ترسيم كرده است.



تاورنيه از اولين كساني است كه تخت جمشيد، دشت مرغاب و ديگر آثار پرعظمت روزگار گذشته ايرانيان را ديده و در سفرنامه خود ازياد كرده است.



تاورنيه، ميان سالهاي 1632 و 1668، شش بار به مشرق زمين سفر كرد و بيش از نُه بار به ايران آمد. نخستين سفرش در عصر سلطنت شاه صفي، نوه كوچك و جانشين مستقيم شاه عباس كبير، و سفرهاي ديگرش در زمان شاه عباس دوم و شاه اسماعيل تحقق يافت. او درباره شهر مقدس قم مي نويسد:



«قم يكي از شهرهاي بزرگ ايران است كه در جلگه صافي واقع شده و برنجدر آنجا به حد وفور به عمل مي آيد. ميوه هاي آن هم خوب مي شود. خصوصاًانارهاي درشت اعلا دارد. حصار و باروي شهر از خاك و گل و داراي برجهاي متعدد است كه در فاصله هاي كم ساخته شده اند. خانه ها هم چون همه از خاك و گل است، داخله آنها تميز است. در ابتداي ورود به شهر، از رودخانه توسط پل سنگي بايد گذشت، و از روي سد قشنگي طرف دست راست پيچيد و به كاروانسراي خيلي عالي و راحتي رفت.



چيزي كه در قم خيلي قابل ملاحظه است، مسجد خيلي بزرگي است كه ايرانيان احترام آن را كمتر از مسجد اردبيل به جا نمي آورند و در همان جاست كه مقبره شاه صفي و شاه عباس ثاني ديده مي شود، و همچنين مقبره سيدتي فاطمه، دختر حسين بن علي، فرزند فاطمه زهرا و محمد مي باشد.



درب بزرگ اين مسجد، در يك ميدان طولاني باز مي شود كه در آنجا يك كاروانسرا و دكاكين بسياري ساخته شده كه در ظاهر شكوه و جلوه دارد. يكي از اضلاع آن با ديواري كوتاه بسته شده كه از فراز آن، رودخانه و سواحل آن پيداست. همين ميدان نيز به رودخانه فوق منتهي مي شود. بالاي درب مسجد، عبارتي به خط طلا نوشته شده كه شامل مدح شاه عباس ثاني است. اول داخل حياتي مربع شكل و طولاني مي شوند كه مي توان آن را باغ ناميد؛ به جهت اينكه در دو طرفِ خيابان وسط آن كه يك سنگ فرش است، باغچه هاي مربع گلكاري درست كرده اند و از جمله گلهاي متعدد قشنگ كه در آنجا ديدم، ياس زرد بود. انواع و اقسام گل و رياحين در آنجا به عمل آورده و به توسط نرده اي از چوب كه در طول خيابان از طرف باغچه كشيده شده، مردم را از چيدن گل ممانعت مي نمايند و خيلي مواظبت دارند كه آنجا را به حال شادابي نگه داري نمايند.



عيسويها به سهولت نمي توانند داخل آن مكانها بشوند، خصوصاً آنهايي كه قيافه و لباسشان به چشم بزند؛ اما با آن وضعي كه من در ايران و هندوستان مسافرت كردم، هرگز هيچ دري به روي من بسته نمي شد. در حياط اول، وقت دخول در طرف چپ اطاقكهاي كوچكي ديده مي شود. اشخاصي كه بايد هر روز از موقوفات مسجد جهت خيرات غذا بخورند، در آن اطاقها جمع شده، بعد از صرف غذا متفرق مي شوند. اشخاصي هم كه براي عدم بضاعت از دست طلبكار، بستي مي شوند، مثل مسجد اردبيل، در همين اطاقها منزل مي كنند و محل پناه آنها مي شوند. محلهاي بست ايران، مثل بستگاههاي ما نيست كه شخص متحصن بايد كفيل مخارج خود شود. در ايران هر كس داخل بست مي شود، تمام حوائج او را از موقوفات مي دهند و او ابداً به خيال خوراك و لوازم زندگي نيست و در كمال فراغت خاطر، بدون نگراني در بست مي ماند تا دوستانش از روي فرصت، اصلاحي در كار او به عمل بياورند.



از حياط اول، داخل حياط بزرگ تري مي شوند كه صحن آن سنگ فرش است و از آنجا با چند پله داخل حياط بلند مهتابي دار مربعي مي شوند كه در اطراف آن حجره طلبه هاي مسجد واقع است.



از حياط سيّم، باز از ده دوازده پله آجري بالا رفته، وارد حياط چهارم مي شوند كه آن هم شبيه مهتابي مرتفعي است و حوض زيبايي در وسط آن واقع است كه از آب جاري دائماً لبريز است. آب آن توسط نهرهاي كوچك مي رود كه جاهاي ديگر را مشروب نمايد. اين نهرها داخل همان محوطه هستند. در اطراف اين حياط هم حجراتي ساخته شده و نماي مسجد يك ضلع آن را اشغال كرده كه سبب جلوه و قشنگي آن شده است. سه درب بزرگ با سبك خوب ديده مي شوند كه در جلوي آنها درب آجري مشبكي به ارتفاع قد انسان واقع شده است. آستانه درب وسطي از يك صفحه نقره پوشيده شده است. در ميان اين سه در و درب گنبد مسجد، ملاهاي متعدد نشسته و كتابهايي در دست دارند و مشغول قرائت هستند. اين مسجد هشت گوشه است (مثمن) و در هر ضلعي يك درب از چوب گردو واقع است كه روي آنهارا با رنگ زرد و بخور براق كرده اند. ومقبره سيدتي فاطمه نواده محمدصلي الله عليه وآله در آخر مسجد واقع شده است؛ به طوري كه ميان ديوار و قبر، يك آدم فقط عبور كند. اطراف قبر، ضريح بزرگي از نقره كشيده شده كه شانزده [متر] مربع مساحت آن است. ميله هاي آن گرد و محل تقاطع آنها مانند سيب گرد است. در روشنايي چراغهايي بسيار كه از چراغدانهاي طلا و نقره بي شمار نور افشاني مي كنند، جلوه و تلألؤ غريبي به اين مكان مي دهند. داخل مسجد تا زير زواياي هشت گوشه كه پايه طاقهاي گنبد روي آن است، تمام كاشيهاي الوان بسيار اعلاست و طاق گنبد مسجد بسان طاق درب مدخل آن از طلا و لاجورد به سبك اعراب نقش و نگار شده است.



در هر طرف مسجد، نزديك قبر سيدتي فاطمه، تالار بزرگي است براي فقرا و اشخاصي كه بايد از مطبخ و خيرات سلطنتي غذا بخورند و در آنجا جمع شده اند. چنانچه سابقاً گفته ام در ميان آنها پلو و انواع گوشتها كه در كمال نظافت تدارك شده، تقسيم مي نمايند.



از اين مقبره به طرف چپ در فاصله 25 الي 30 قدم، راه پله اي ديده مي شود و اين راه هم دري دارد كه بالاي آن با خط طلا باز مدح شاه عباس ثاني نوشته شده است.



وقتي كه در باز شد محلي كه بدن آن پادشاه در آنجا استراحت كرده است، ديده مي شود. به توسط درب مشبك ديگري، يك گنبد كوچكي به نظر مي رسد كه مقبره شاه صفي پدر شاه عباس است كه از يك روپوش زري پوشيده شده است. دائماً در مقبره شاه عباس كار مي كنند و مي خواهند بناي خيلي زيبايي به وجود آورند.



اهالي مسجد به من گفتند كه گنبد آن از طرف داخل نقره پوش خواهد شد.



خان قم، مرد نجيبِ مؤدبي است و هيچ مسافر خارجي نيست كه وضع رفتار او را تمجيد نكرده باشد. وقتي كه وارد ميدان [شديم ] و مرا با آن آلماني كه از اسلامبول همراه من آمده بود، ديد يا اينكه او را آگاه كردند كه در نزديك او خارجي هست، فوراً ما را احضار كرد، بعد از آنكه بعضي سؤالها از موضوع مسافرت ما نمود، يك نيم تخت خواست و آوردند، آن گاه ما را روي آن نشانيده از ما پرسيد از كجا مي آييم و براي چه به اصفهان مي رويم؟ جواب گفتم كه براي ملاقات شاه مي رويم. عزيمت ما را تحسين كرد، اما اظهار تأسف نمود كه چرا قبل از ورود خودمان او را مطلع نساختيم. شب كه به كاروانسرا برگشتيم، ديدم چهار نفر از ملازمين او تعارفي از مأكولات براي ما آوردند كه از جمله شش عدد خربوزه بسيار خوب بود.



اين حاكم به قدري به نظر من مرد نجيبِ با فتوت خوبي آمد و به حدي درباره من انسانيت كرد كه مرا بي اختيار قرين غم و مصيبت نمود، وقتي كه شنيدم شاه با او بي التفات شده است؛ بي التفاتي اي كه بالاخره ظالمانه سبب هلاكت و مرگ او شد. چند سال بعد از رفتن من از قم، اين خان براي تعميرات قلعه قم كه همه از خاك و گل است و مرمت پل رودخانه و بعضي مخارج ديگر از همين قبيل، بدون اينكه به شاه بنويسد و اجازه بخواهد، به حكم شخصي خود، ماليات خيلي مختصري به سبدهاي ميوه اي كه وارد شهر مي شدند، بسته بود. در همه شهرهاي ايران، اشخاص از طرف شاه موظف هستند كه مراقب باشند هر روز نرخ ارزاق چه حال دارد و حكم بدهند كه چيزي علاوه از قيمتي كه ميان خودشان براي هر جنسي معين كرده اند، زياد فروخته نشود، و براي خبر عامه در هر هفته قيمت هر چيزي را جار مي زدند. آن وقت در سلطنت شاه صفي بود و اين حكايتي را كه نقل مي كنم در اواخر سنه 1632 ميلادي واقع شد. به توسط همين اشخاص، به زودي به شاه خبر رسيد كه حاكم بدون اجازه شاه مالياتي به ميوه ها بسته است. شاه به قدري متغير شد كه حكم كرد حاكم را با زنجير به اصفهان بردند و تشدد فوق العاده نسبت به او به عمل آورد. پسر آن خان كه جوان متشخصي بود و از مقربين پادشاه و هميشه در حضور بود و چپق و توتون شاه را بايستي با دست خود به او بدهد و اين از مشاغل خيلي محترم و مهم دربار ايران است. همين كه خان را وارد اصفهان كردند، شاه او را آورد به درب عمارت سلطنتي و با حضور تمام مردم به پسرش حكم كرد كه او سبيلهاي پدرش را بكند و بعد بيني و گوشهايش را ببرد، پس از آن چشمهايش را بتركاند و بالاخره سرش را ز تن جدا كند. همه اين احكام كه اجرا شد، شاه پسر را به جاي پدر حاكم قم كرد و پيرمرد عاقلي را به نيابت او مقرر داشت و او را با حكمي به اين مضمون به قم فرستاد: «اگر تو از آن سگي كه به درك رفت، بهتر حكومت نكني، تو را به سخت ترين قسمي از اقسام به قتل خواهم رسانيد».(15)



از شگفتيهاي گزارش تاورنيه، وفور كشت برنج در قم است؛ راستي در هواي خشك و كويري قم، چگونه برنج بسيار كشت مي شد؟شايد در آن روزگار آب و هواي قم گونه ديگري بوده است؟ البته بودن باغچه هاي پرگل، زيبا و با طراوت، از مساعد بودن آب و هوا و آباداني قم در آن دوره حكايت مي كند. بي ترديد اين آباداني مرهون آبهاي فراوان و خوشگواري بود كه قم و اطراف آن را مشروب مي ساخت؛ چنانكه پوله (Poullet) سياح هموطن و معاصر تاورنيه، كه در سال 1070 ه.ق. به ايران سفر كرد، در اين باره مي نويسد: «قناتهاي آن، چنان به جا و اندازه ساخته شده كه در هنگام خشكسالي، مردم قم را سيراب مي نمايد».(16)



آنچه جالب به نظر مي رسد، گزارش تاورنيه در باره بست نشيناني است كه از ترس طلبكار به حرم پناه مي آوردند. به نوشته او، اين افراد در حرم نه تنها از شر طلبكار در امان بودند، بلكه تا رفع عسر و حرج، غذاي خود را به رايگان دريافت مي كرده اند.



اين جهانگرد، در بخش ديگري از گزارش خود، به اقليت يهوديان قم اشاره مي كند و مي نويسد: «در كاشان قريب به يك هزار خانوار يهودي و در اصفهان ششصد خانوار سكنا دارند؛ اما در قم بيش از ده خانوار نمي شوند. نه اين است كه يهودي ديگر در ايران نباشد، اما يهوديهاي قم و كاشان و اصفهان مخصوصاً خود را از نسل يهودا مي دانند».



گر چه تاورنيه در ارائه گزارش دقيق از اوضاع اجتماعي ايران كوشيده، ولي در برخي از موارد توفيق به دست نياورده است. او در بخشي از گزارش خود به مراسم گاوبازي در قم، كه به دستور حكام انجام مي شد و مورد توجه برخي از مردم قرار مي گرفت، رنگ مذهبي مي دهد و مطالبي خلاف واقع مي نگارد.



از نگاه شواليه شاردن



پر برگ و بارترين سفرنامه اي كه يك خارجي در عصر صفويه به رشته تحرير در آورده است، سفرنامه شواليه شاردن است.



شاردن فرانسوي در زمان پادشاهي شاه عباس ثاني، و پسر و جانشين شاه سليمان، سه بار به ايران سفر كرد و افزون بر دوازده سال در اين كشور به سر برد. جز زبانهاي فرانسوي و انگليسي، زبانهاي تركي و فارسي را نيز مي دانست. او كه در سال 1623 ميلادي - 1002 - در پاريس به دنيا آمده بود، در بيست و دو سالگي به نمايندگي پدرش براي رسيدگي به امور تجاري وي راهي هند شد و به هنگام مراجعت از آن سرزمين، از راه خليج فارس به اصفهان آمد و در سال 1670 ميلادي برابر 1049 خورشيدي به پاريس بازگشت. او پس از سپري شدن قريب پانزده ماه، بار دگر از راه قفقاز به ايران مراجعت كرد.



در آن روزگار، راهي كه از فرانسه به اصفهان از طريق «مسكو» مي گذشت، هزار و پانصد فرسنگ فرانسوي - هر فرسنگ فرانسوي قريب چهار كيلومتر طول داشت - و از فاصله پاريس تا اصفهان از طريق خشكي هزار و سيصد فرسنگ فرانسوي بود.



او در اين راه رنجها و مشقتهاي طاقت فرسايي تحمل كرده كه خود بدانها اشاره نموده است. شواليه شاردن در دومين سفرش به ايران، پس از گذشتن از قفقاز و تبريز و ميانه و قم و كاشان به اصفهان رسيد و سمت تاجرباشي شاه را يافت. وي در سفر سوم، هنگامي به ايران رسيد كه شاه عباس دوم كه حامي او بود، فوت كرده و پسر و جانشين شاه صفي دوم كه بعدها شاه سليمان ناميده شد، بر تخت سلطنت نشسته بود.



اين جهانگرد معروف، اگر چه بر خلاف بسياري از جهانگردان ديگر، زبان فارسي را خوب مي دانست و به آساني مي توانست با مردم ارتباط بر قرار كند، ولي به جهت معاشرت خود با درباريان، بزرگان، جاه مندان، سفيران كشورهاي بيگانه مقيم ايران، نمايندگان كمپانيهاي اروپايي، برخي از گروههاي مذهبي صاحب نام، نتوانست از مسائل و مصائب درون ايران به گونه اي ژرف آگاه گردد.



اما شرح احوال و كارهاي شاه عباس دوم و جانشين شاه سليمان، و بد و نيك اعمال و نيات درباريان و بزرگان را به تفصيل تمام نوشت. جز اين، با دقت و علاقه بسيار به نگارش سابقه تمدن، مذهب، اخلاق، آداب و رسوم ايرانيان و دقايق اوضاع تاريخي و جغرافيايي اين سرزمين پرداخت و چون به خط و زبان فارسي نيك آشنا بود، در تنظيم مطالب سياحتنامه اش از متون بسيار و كتابهاي خطي استفاده كرد و اين يكي از امتيازات برجسته سفرنامه اوست.



شاردن در كتاب اصفهان خود، قصرها و باغهاي پادشاهان، و كاخها و بستانهاي وزيران و جاه مندان و بزرگان را يكان يكان در هر محلت يكي پس از ديگري برشمرده، و هر كدام را چنان به دقت شرح و تفصيل كرده كه هر كس با فن نقشه كشي اندك آشنايي داشته باشد، مي تواند نقشه قسمتهاي اعيان نشين آن روز را با صحت تمام رسم كند. اما در سياحتنامه مفصل وي به كوخهاي فقيران و چگونگي زندگي پرمحروميت آنان، اشارتي در خور توجه نرفته است.



شاردن نه روان شناس و جامعه شناس بود، نه فيلسوف و حكيم، اما قلمي شيوا و شيرين و سحرآفرين داشت. و همين عامل مهم، موجب توجه بسياري از بزرگان و سرآمدان دانش به سياحتنامه او شد؛ چنان كه منتسكيو و ولتر با دقت و علاقه سفرنامه وي را مورد مطالعه قرار دادند، و به علت استقبال فرهيختگان فرانسه چندين بار به زبان فرانسوي منتشر و پس از آن به زبانهاي گوناگون ترجمه شد.(17)



تصوير قم در سفرنامه شاردن



همان گونه كه اشارت رفت، شاردن هنگام عبور از شهرهاي ايران تا رسيدن به دربار شاه عباس دوم، مشاهدات خود را با دقت به وصف كشيده است، وصف دل انگيز او از وضع جغرافيايي و فرهنگي شهرهاي ايران، به ويژه آداب و رسوم و صنايع دستي و زيباييهاي هنري و معماري آن دوران، بسيار خواندني است.



يكي از شهرهايي كه در مسير شاردن قرار داشته و او به تفصيل آن را توصيف كرده، شهر مقدس قم است. شاردن درباره اين شهر تاريخي و مذهبي چنين گزارش مي دهد:



وقتي به قم نزديك مي شديم در هر طرف و هر جا مسجدهاي كوچك و مقبره هايي كه مدفن نبيره هاي حضرت علي [عليه السلام ] بود، مشاهده مي شد. مردم ايران، نواده ها و نبيره هاي اين خليفه را امام زاده مي نامند كه به مثابه حواريون حضرت مسيح مي باشند. در سراسر ايران، عده زيادي امامزاده مدفون اند، و همه در نظر ايرانيان مقدس مي باشند. در قم و ديه ها و آباديهاي مجاور آن افزون بر چهارصد امام زاده وجود دارد.



ساعت ده شب به اين شهر وارد شديم، و در همان وقت، حادثه بسيار بدي براي من اتفاق افتاد. توضيح اينكه وقتي جلو در كاروانسرا از اسبم فرود آمدم و زمام آن را به دستم گرفتم تا نوكرم بيايد و آن را بگيرد، تنه ام به دم اسبي كه برابر ايستاده بود و در تاريكي شب آن را نديده بودم، خورد. آن اسب ترسيد و رميد، و با دو پاي خود لگدي به شكمم زد. اگر اندكي دورتر بودم، بي گمان از ضربت لگدش جان مي باختم، يا به سختي آسيب مي ديدم. اما سر و گردن اسبم ميان من و اسب لگدزن حائل شد و از شدت ضربتش آن قدر كاست كه بر زمين نيفتادم، اما تا يك ربع ساعت به دشواري و سختي نفس مي كشيدم. لطف و عنايت خداي بزرگ كه هميشه و در همه تنگناها و پيشامدهاي پرخطر شامل حالم بوده، مرا از اين مهلكه نجات بخشيد. اما شش هفته درد آن را و گرچه از پايم نينداخت، تحمل كردم.



قم شهر بزرگي است، نهاده بر دشتي گسترده دامن، در برابر كوه نسبتاً بلندي كه فاصله اش بيش از نيم فرسنگ نيست.



شهر به شكل مستطيلي است كه از خاور به باختر، در طول رودخانه اي دامن كشيده است. در باره عده سكنه و خانه هايش تحقيق كافي نكرده ام. چنان كه مي گويند پانزده هزار خانه دارد، و پيرامونش را باغهايي فرا گرفته است. قم را خندقي شهر بند كرده است، و نيز بارويي نيمه ويران دارد كه در فواصلي معين آثار برجهايي ديده مي شود و مقبره رستم خان يكي از شاهزادگان سلسله سلاطين اخير گرجستان، در يكي از باغهاي بزرگ وبا صفاي آن است. اين باغ وسيع اكنون گردشگاه عامه مي باشد. شاهزاده موصوف به شوق و اميد يافتن پادشاهي اين سرزمين، به دين اسلام گرويد.



دو ديوار زيبا در لبه تمام طول نهر و سراسر درازي شهر كشيده شده، و در آخرين حد شرقي رودخانه پل عظيمي ساخته اند. گرچه اين شهر از نظر تجاري چندان معتبر نيست، ولي بازارهاي خوب و آبادي دارد كه در آنها همه گونه جنس موجود است. ميوه هاي تازه و خشك، مخصوصاً انار، همچنين مقادير زيادي صابون، سفالهاي سفيد، [و ]تيغه شمشير مهم ترين صادرات اين شهر است. تيغه هاي شمشير قم در سراسر ايران از نظر جوهر و جنس مشهور است. كوزه هاي سفالي اين شهر به سبب تخلخلي كه دارند آب را در تابستان خوب و به سرعت سرد مي كنند. آنان كه مي خواهند در فصل تابستان پيوسته آب سرد بنوشند، از هر كوزه بيش از پنج يا شش روز استفاده نمي كنند؛ زيرا منافذ ريز آنها بر اثر وجود ذرات كوچك محلول در آب بسته مي شود، و از آن پس آب سرد نمي شود. براي اينكه بويِ گِل، كام نوشندگان آب را نيازارد معمولاً نخست داخل كوزه را با گلاب مي شويند سپس آن را از آب پر مي كنند، پارچه خيسي را دورش مي بندند و به جايي مي آويزند. پس از سپري شدن شش ساعت، يك چهارم آب درون آن به بيرون ترشح و كاسته مي شود؛ اما از آن پس ترشح آب كندتر و پس از چند روز كاملاً متوقف مي گردد، و از اين زمان اگر مدتي آب در كوزه بماند، طعمش اندكي عوض مي شود.



بيشتر خانه هاي قم، پايابهايي(18) دارد كه چهل تا پنجاه پله مي خورد و مردم آب آشاميدني خود را از آنها بر مي دارند. آب اين پايابها از چشمه هايي در همان محل مي جوشد و از شيرهايي كه بر آن تعبيه شده، استفاده مي شود [و] بسيار سرد است و مخصوصاً فصل تابستان وجود اين منبع آب براي ساكنان قم نعمتي است.



اين شهر بزرگ، مساجد و كاروانسراهاي بزرگ و خوب دارد. با شكوه ترين و مجلل ترين آنها مسجدي است كه دو پادشاهي، كه اخيراً درگذشته اند، در آن به خاك سپرده شده اند. اين مسجد شهرت بسياري دارد. داراي چهار حياط است: حياط اول به شكل مربع و همانند باغي پرگل و درخت مي باشد. خيابان ميان آنها كه سنگ فرش شده با نرده از باغچه هاي پوشيده از گل و درخت و سبزه دو طرف جدا شده است. در دو طرف خيابان، و در طول حياط دو صفحه وسيع وآجرفرش به بلندي سه پا وجود دارد كه روي هركدام طاقي به وسعت نه پاي مربع دارد و هريك داراي يك بخاري و يك ايوان مي باشد. در طرف چپ در ورودي پاياب گودي بدان گونه كه در سطور قبل ياد شد، وجود دارد و در جانب راست جايگاهي شبيه به يك قفس بزرگ ديده مي شود. بر اتاق اين قسمت از ساختمان، دلگشا و خوش منظر و باصفاست.



جوي آب صاف و روشني كه از حوضي واقع در مدخل محوطه جريان مي يابد، به حوض ديگري كه در آخر حياط است، وارد مي شود. ده بيت كه بدين شرح با آب طلا بر بالاي مدخل نوشته شده، صاحب مقبره را معرفي مي كند:



تاريخ بناي سردر مقبره حضرت معصومه قم عليها السلام؛ در زمان پادشاهي خيرآفرين شاه عباس ثاني كه خدا دوران سلطنتش را پاينده بدارد، اين در رحمت به روي مردم گشوده گشت؛ چنان دري كه هركس بدان بنگرد، بهشت را از ياد مي برد. بينندگان چنان به خيره و به نظر شگفتي بر اين بنا مي نگرند كه آسان نمي توانند ديده از ديدنش بر گيرند و بسان باد بگذرند. معصوم خليفه مرشد كامل كه خورشيد گيتي آرا از پرتوي آراي جهانتابش روشني گرفته، وسيله يكي از نواب خود آقامراد اين سه در باشكوه را كه از فرط رفعت سر به آسمان مي سايد، ساخته است. اين است گذرگاه ورود به بارگاه رفيع و قدرتمند حضرت معصومه [عليها السلام ] كه از خاندان جليل حضرت رسالت عليه السلام است. خوشا به حال مؤمنان راستيني كه بر اين آستان رفيع درجات كه ماه و خورشيد بر آن بوسه مي زنند، سر مي سايند و آن را زيارت مي كنند. همچنان كه تير به هدف اصابت مي كند، ملتمساني كه از اين آستان فياض مراد مي طلبند، البته به آرزوي خود مي رسند. بي گمان تقدير در برابر باني وسازنده اين درگاه كه براي رضاي خدا ساخته مي شود، هرگز مانعي به وجود نمي آورد. اي مؤمن پاك اعتقاد! اگر مي خواهي تاريخ بناي اين درگاه بلندپايه را دريابي به تو مي گويم از لفظ بجوي.



حياط دوم از نظر صفا و زيبايي، همسنگ حياط اول نيست و اطراف حياط سوم را كه دست كمي از حياط اول ندارد، بناهاي دوطبقه اي احاطه كرده كه داراي ايوان و مهتابي مي باشند و جوي آبي همانند حياط اول از ميان آن جاري است. در وسط حياط، حوض بزرگي ديده مي شود و چهار درخت بزرگ و سايه افكن در چهارگوشه آن است. كه روزها بر روي حوض سايه مي اندازند. اين حياط به وسيله دوازده پله سنگ مرمر به حياط چهارم مربوط مي شود. سردر مرتفع حياط اخير، بسيار عالي و باشكوه است و قسمت پايين آن با سنگ مرمر سپيد كه از روشني و تابناكي چون سنگ سماق مي درخشد، آذين يافته است و قسمت بالاي سردر كه به صورت نيمه گنبد است، بانقوش زرين و لاجوردي مزين شده است. در پايين و اطراف حياط چهارم، حجره هاي بسياري بنا شده كه مانند اتاقهاي سه حياط ديگر، ايوان و مهتابي دارند. در اين حجره ها، طلاب علوم ديني زندگي مي كنند، و هزينه آنان از درآمد اوقاف اين آستان تامين مي شود.



عمارتهاي ضريح حضرت معصومه [عليها السلام ]، در مقابل بنا شده، و شامل سه بناي باشكوه و مجلل است كه همه در كنار هم، و در يك رديف قرار گرفته اند. مدخل بارگاه مياني كه هجده پا عمق دارد، در نهايت شكوه و جلال مي باشد. و سردر آن از سنگهاي مرمر سپيد و شفاف و پرقيمت ساخته شده است. بالاي سردر، نيم گنبدي است كه سطح رويه بيروني آن از كاشيهاي آبي بسيار زيبايي پوشيده شده و سطح داخلش با لاجورد و آب طلا آذين يافته است. اطراف در عمارت كه دوازده پا بلندي، و شش پا پهنا دارد از سنگ شفاف و روشني ساخته شده، و سطح در با صفحه نقره خام كه روي آن با طلا و مينا و قلمكاري مزين گشته، پوشيده شده است. بارگاه حضرت معصومه [عليها السلام ]، بنايي هشت ضلعي است كه بالاي آن گنبدي بزرگ و زيبا و باشكوه برافراشته شده است. سطح داخلي بارگاه از پايين به بالا به قدر شش پا با صفحه بزرگي از سنگ سماق براق و موّاجي كه روي آنها با طلا و رنگهاي زيبا شكل گل كشيده شده، پوشيده شده است و در سطوح بالا و رأس گنبد ميله مانندي ضخيم و بلند به درازاي تقريبي بيست پا افراشته شده كه سر آن منتهي به هلالي است. اين ميله از گلوله هايي به اندازه هاي متفاوت كه روي هم تعبيه شده، تشكيل گرديده است. همه اين گلوله ها كه بنا به اعتقاد ايرانيان توپر مي باشند، از طلاي بي غش است و اگر اين گفته درست باشد، بهاي آنها از ميليونها دلار مي گذرد. به هر روي، اين تزيينات، زيبا و ديدني و بس سنگين قيمت مي باشد. اين است ترجمه و مفهوم دعاها و كلماتي كه در بارگاه آمده است: «خدا هميشه بوده، و هميشه خواهد بود و جز پروردگار همه كس و همه چيز نيست و فنا مي شود، حمد و ثنايي كه درباره ذات پروردگار نباشد، همه بيهوده و باطل است، و هر نعمتي كه موهبت الهي نباشد، جز سايه و شبهي از نعمت نيست. پاكبازان و پرهيزكاران نبايد به اميد پاداش خدا را ستايش و نيايش كنند؛ لذت جويي و پاداش طلبي شيوه عاشقان راستين نيست. پيوستن به معشوق، پايان آرزو و هدف دلدادگان صادق است،و من از آن از خود گسسته ام تا در درياي بيكران فنا بقايابم».(19)



در ميان اين بارگاه، قبر متبرك و مطهر حضرت فاطمه دختر گرامي حضرت امام موسي كاظم [عليه السلام ] هفتمين امام شيعيان است. شيعيان بر اين اعتقادند كه جانشينان حقيقي حضرت رسول [صلي الله عليه وآله وسلم ]، دوازده امامي مي باشند كه از دودمان آن حضرت و دامادش حضرت علي [عليه السلام ]، يكي پس از ديگري ظهور كرده اند.



طول مزار حضرت معصومه [عليها السلام ] هشت، عرضش پنج، و بلنديش شش پاست. رو و دورش با كاشيهاي بسيار عالي و زيبا پوشيده شده و روپوشي زر بفت بر آن گسترده شده است. نيم گام دور از مزار، نرده اي سيمين و توپر به بلندي شش پا در اطراف آن تعبيه شده، و در هر يك از چهار گوشه اش گويي بزرگ از زر نصب گرديده است. نرده را دور مزار از آن نصب كرده اند كه زائران نتوانند به مزار مقدس دست بزنند يا ببوسند. روپوش نيز بدين سبب بر آن گسترده شده كه مقبره از ديد مردمان پنهان بماند، و تنها با موافقت ارشد متوليان و خادمان و پرداختن مبلغي پول به ديدن خود مزار مي توان نائل شد. كف بارگاه با قاليهايي پشمين خوش بافت و گرانبها فرش شده، اما روزهاي عيد روي آنها قاليهاي ابريشمين زربفت مي گسترانند. ده پا پايين سقف بارگاه چند قنديل نقره آويخته شده است. شكل اين قنديلها كه هركدام قريب شصت مارك وزن دارد، همانند قنديلهاي اماكن متبرك مسيحيان نيست؛ زيرا قنديلهاي بارگاه حضرت معصومه [عليها السلام ] هيچ يك انبار روغن ندارد و آنها را نمي توان روشن كرد. چندان كه پرسيدم نتوانستم كلمه قنديل را دريابم.(20) گمان مي كنم اين كلمه از كانديل لافتي مشتق شده است. اين لفظ را مسيحيان يوناني در باره كساني به كار مي بردند كه مأمور روشن داشتن مشعلها و چراغهاي معابد مي باشند، و بسا ممكن است از كلمه شاندل مشتق شده باشد كه در تمام زبانهاي اروپايي نزديك به هم تلفظ مي شود، اما معنيشان يكي است. مسلمانان به متصديان روشن داشتن مشعلها قنديلچي مي گويند.



بر نرده او دعاهايي به خط زرين نوشته و آويخته شده است. اين دعاها بر پوستهايي كه كاملاً صاف و صيقلي شده، نسبتاً ضخيم و به بزرگي ورق كاغذ است، كتابت يافته است. صفحه اي كه در برابر در ورودي آويخته شده زيارت نامه است. هركس به قصد زيارت وارد بارگاه مقدس مي شود، نخست سه بار آستانه و نرده مزار متبرك را مي بوسد، آن گاه راست به احترام مي ايستد و در حالي كه با حضور دل به مزار مي نگرد، ملايي كه همه وقت براي خواندن زيارتنامه آماده است، زيارتنامه را كلمه به كلمه به او تلقين مي كند. زائر پس از خواندن دعا و ذكر دگربار نرده و سپس آستانه را مي بوسد. سپس مبلغي معادل چهار يا پنج سو به نسبت دارايي خود به ملا مي دهد. زائران پولهايي را كه نذر مرقد مطهر حضرت معصومه [عليها السلام ] كرده اند، در صندوقچه آهنيني كه به شكل مخروط ناقص است و نزديك در ورودي بارگاه جا دارد، مي ريزند. هر جمعه در صندوق را باز مي كنند، پولهايي كه زائران در آن ريخته اند را برمي دارند و ميان خادمان حرم مقدس تقسيم مي كنند.



شايد آوردن دعاهاي بسياري كه در اين بارگاه متعالي خوانده مي شود، مطالب را طولاني كند. از اين رو، به آوردن زيارتنامه مرقد شريف بسنده مي شود.



مرقد حضرت فاطمه تا زمان حاضر، سه بار تعمير و ترميم شده. چون خلفاي بغداد، شيعيان حضرت علي و ائمه اطهار را مورد شكنجه و آزار قرار مي دادند، امام موسي كاظم پدر آن حضرت، وي را به شهر قم انتقال داد. حضرت فاطمه طي مدت اقامت خود در اين شهر بناهاي بزرگي ساخت. و سرانجام در همين شهر جان به جان آفرين تسليم كرد. شيعيان بر اين اعتقادند كه به اراده و مشيت باري تعالي، آن حضرت پس از مرگ به آسمانها عروج كرده و در مرقدش چيزي نيست، و اين بناي عالي به ياد وي بر پا شده است.(21)



دو ساختمان دو طرف آستان مقدس حضرت فاطمه [عليها السلام ]، آرامگاه دو تن از پادشاهان اخير ايران است. سردر اين دو آرامگاه، كوتاه تر و كم پهناتر از مدخل بارگاه حضرت فاطمه است. اما درهاي آنها همچنان از صفحه هاي سيمين پوشيده شده است. هر دو بنا از نظر وسعت برابرند و هر دو در آخر دالاني كه دوازده پا عرض و سي و پنج پا طول دارد، واقع اند. نزديك مدخل اتاقي است كه مخصوص نگه داري تزيينات و نفايس مي باشد. مزار شاه عباس ثاني دوازده ضلعي غير منتظم است و مزار ديگري كه شاه صفي در آن به خاك سپرده شده، چهارضلعي غير منتظم مي باشد. سطح مخازن، دالانها، و بارگاه، همه پوشيده از قاليهاي زيبا و گرانبهاست؛ اما در آرامگاه قاليهاي زرتار ابريشمين گسترده شده است. شكوه و عظمت و زيبايي اين بنا در وصف نمي گنجد، و به راستي بي نظير است. قسمتهاي پايين بارگاه با سنگهاي بزرگ سماق كه با طلا و لاجورد آذين يافته، پوشيده شده است. طاقها و سقفها در نهايت زيبايي و ظرافت ساخته، و چنان با نقوش طلا و لاجورد هنرمندانه پرداخته شده كه چشم را خيره و بيننده را حيران مي كند. در ساختمان اين بنا چندان طلا و لاجورد به كار رفته كه بيننده مي پندارد همه از زر و لاجورد ساخته شده است. پايين بارگاه بيست و چهار پنجره در دو رديف تعبيه شده. بزرگ ترين آنها رو به باغي خوش منظر گشوده مي شود، و يكي كه كوچك تر است، رو به بارگاه دارد. همه پنجره ها با شيشه هاي بلورين كه با طلا و لاجورد تزيين يافته، در قابهاي سيمين تو پر جا دارد. در زير هلال طاق عبارات و جملات پر معنايي به نظم و نثر با خطوط زيبا و زرين نوشته شده كه ترجمه نمونه اي از آنها اين است: «پادشاهي كه به عدل و داد نمي كوشد، بسان ابر تيره اي است كه از آن باران نمي بارد.



دارايي و ثروتي كه نيازمندان از آن بهره نمي يابند، همانند درخت خشكي است كه سايه و ميوه ندارد.



بينوايان و نيازمندان ناشكيبا چونان رودخانه خشك و بي آب اند.



افرادي كه تظاهر به زهد و تقوا مي كنند، اما پرهيزگار و پاكدامن نمي باشند، شمعهاي كور و بي نور را مانندند.



دين به دنيا فروشان و متدياني كه دل به دنيا باخته اند، شوره زارهايي هستند كه هرگز گل و گياه بر نمي آورند».



بلندي قبر شاه عباس ثاني، چهار، پهنايش چهار، و درازايش هشت پاست. سه قنديل طلاي تو پر از سقف آرامگاه كه بزرگ ترين بيست و چهار و دوتاي ديگر هر كدام دوازده مارك وزن دارند. اين قنديلها به وسيله ميله هاي سيمين از سقف آويخته شده اند. مزار از كاشيهاي بسيار زيبايي تزيين يافته،و روي آن پارچه اي زربفت و بسيار گرانبهايي كه هر زراع آن افزون بر نهصد ليور بها دارد، پوشيده شده است. گرانبهاترين روپوش مرقد با منگوله هاي زرين روي مقبره تعبيه شده و پايين روپوش بزرگ نوارهايي ابريشمين زيبايي دارد كه از حلقه هاي زرين تو پر متصل به قالي مي گذرد و آن دو را به هم مي پيوندد. همه چنگكها و قلابهاي گوشه ها نيز طلاهاي تو پر مي باشند. دالان آرامگاه برجستگي ستون مانندي دارد كه بر همه جوانب مشرف و مسلط است و بر آن اشعار زيبايي به زر در مدح حضرت علي پيشواي شيعيان نوشته شده، اين شعرها كه سراينده اش حسن قاضي است، هفت بند دارد. بند اول در ستايش و نعت حضرت رسول و شش بند ديگر در مدح حضرت علي است.(22) آرامگاه شاه صفي از نظر جلوه و جلال و شكوه همتاي مقبره شاه عباس ثاني است.



همه ظروف و اواني و آلات و ابزار متعلق به اين بارگاه ها از طلا يا نقره است. اين وسايل عبارت اند از: شمعدانهاي طلا كه هر كدام پنجاه تا شصت مارك وزن دارد، مجمعه هاي بزرگي كه با آن بينوايان و مستمندان را اطعام مي كنند، ظرفهاي مخصوص جاي آب دهان و زباله، انبر، خاك انداز مخصوص بخاري، آتشدان، روغندان و گلابدانها. از ظروف وآلات طلا و نقره منحصراً در روزهاي عيد استفاده مي شود.



شامگاهان در سراسر عمارت مرقد، دالانها، ايوانهاو جاهاي ديگر ساختمان، شمع مي افروزند كه تا بامداد روشن است. در بارگاه حضرت معصومه [عليها السلام ] نيز شبانگاهان شمع بسيار روشن مي كنند. دو شمعدان بسيار بزرگ كه هر يك روي سه پايه سنگيني قرار دارد، شبانگاه اطراف خود را نور باران مي سازد. هشت تن قاري موظف اند كه شب و روز به نوبت قرآن بخوانند. اين قاريان بي آنكه به رفت و آمد كسان اعتنا كنند، به قرائت قرآن مجيد اشتغال دارند و گاهي سر خود را به راست و چپ و جلو و عقب حركت مي دهند؛ زيرا بر اين باورند كه اين كار، هم بيانگر اعتقاد بيشتر آنان به مباني مذهبي است، و هم با دقت و توجه افزون تر قرآن را قرائت مي كنند.(23) دوازده قاري نيز بايد به نوبت بر سر قبر شاه صفي قرآن تلاوت كنند. و بيست و پنج تن نيز به نوبت بر سر گور شاه عباس قرآن تلاوت نمايند.



در پشت و كنار اين هر سه مزار، خانه هاي زيبا، باغچه ها، بناهاي بسيار باشكوه كه همه مفروش و پاكيزه و داراي اثاثيه لازم مي باشند، واقع اند. در مغرب، گورستاني كه متجاوز از هزار و پانصد گام مربع وسعت دارد، ديده مي شود. در اين گورستان، گورهاي كهنه و نو زياد است. چون در نظر مردم ايران، شهر قم به سبب وجود بارگاه حضرت معصومه [عليها السلام ] در آن، مقدس است. مردم اگر بتوانند جسد مردگان خود را به آن جا مي آورند و به خاك مي سپارند.



در سمت راست بنا، ديواري بلند و عريض است كه از آجر ساخته شده، و آن در حقيقت سدي است در برابر طغيان رودخانه قم كه از پايين ديوار مي گذرد. مردم ايران به اين مكان مقدس، آستان مبارك معصومه [عليها السلام ] مي گويند و اين نام در اللهيّات سزاوار كسي است كه در تمام مدت عمر خود هرگز مرتكب گناه نشده است. در هر سال قريب سه هزار و دويست تومان معادل صد وچهل هزار ليور به مصرف نگه داري و ديگر خدمات اين بناها مي رسد. از اين مبلغ هزار و پانصد تومان خرج آرامگاه شاه عباس ثاني، هزار تومان هزينه مقبره شاه صفي، و هفتصد تومان خرج آستان مقدس حضرت معصومه [عليها السلام ] مي شود. مخارج نگهباني و تعمير و ترميم بناها، هزينه نگه داري اثاثيه، بهاي شمع و روغن و مشعلها، خرج روزانه روحانيون ساكن آستانه و طلاب علوم ديني و هزينه اطعام بينوايان و مستمندان از اين محل تأمين مي شود.



سه نفر از رجال سرشناس و مهم ايران، سِمَتِ توليت بارگاههاي سه گانه را دارند و مسئوليت هر بارگاه به عهده يكي از آنهاست. عايدات و مخارج هر بارگاه زير نظر مستقيم متولي آن تنظيم مي شود. عنوان متوليها «تربت دار» است و انتخاب امام جماعت، برگزيدن مؤذن، قنديلچي كه قنديلها و شمعها را روشن مي كند، مأموران نظافت كه هم بناها را جارو و تميز مي كنند و هم مسئول تهيه آب جهت وضو و تطهير مي باشند، از جمله وظايف آنهاست.



پيرمرد سرشناس و محترمي كه سابقاً سمت قورباشي داشته، يعني فرمانده كل سي هزار مرد سپاهي بوده، اكنون متولي آستان مقدس قم است. قم جز اين بناها داراي عمارتهاي رفيع و باشكوه مي باشد و روي هم رفته شهر خوبي است؛ اما هوايش در تابستان بسيار گرم و موجب ناراحتي ساكنانش مي شود. در اين فصل، آب رودخانه قم به سبب نقصان نزولات سخت كاهش مي يابد و به صورت جويي در مي آيد؛ اما در آغاز بهار كه برف كوههاي مجاور شروع به ذوب شدن مي كند نه تنها بستر رودخانه لبريز مي گردد، بلكه گاهي طغيان مي كند، مانند رود سن پهناور مي شود و داخل شهر مي گردد. اسم ديگر اين رود جو بادگان)Joubadgan(است.



طول جغرافيايي قم، هشتاد و پنج درجه و چهل و هشت دقيقه و عرضش سي و چهار درجه و سي دقيقه مي باشد؛ اما چنان كه پيش از اين اشاره كردم تابستانهايش چنان گرم مي شود كه در هيچ نقطه ايران حرارت خورشيد بدان سوزندگي نيست. در اين شهر همه گونه مواد خوراكي و ميوه به فراواني و ارزاني يافت مي شود، مخصوصاً پسته اش در نهايت امتياز است و مردمانش بسيار با ادب و اجتماعي مي باشند.



بعضي از مصنفان ايران نوشته اند كه قم در نخستين سده هجري بنا شده، اما تصريح كرده اند كه در زمان زندگي حضرت رسول هفت آبادي كوچك و نزديك به هم وجود داشته و عبدالله زيدان كه با سپاهي گران به آنجا آمده، با بناي ساختمان بزرگ و وسيع، اين هفت آبادي را به هم پيوسته و دورش را بارويي عظيم برآورده است و پس از مدتي از آن هفت آبادي شهري پديد آورده كه در عظمت و آبادي باقسنطنيّه برابري مي كرده است. سالياني چند پس از آن موسي پسر عبدالله از بصره وارد قم شد و معتقدات شيعيان اماميه را در آن جا منتشر كرد.



مردمان قم از همان روزگاران به معتقدات مذهبي خود مؤمن و وفادار بوده اند و در نگهباني آن حتي از باختن جان دريغ نكرده اند. تيمور لنگ كه مخالف عقايد اهل تشيع و پيرو تسنن بود، سراسر قم را خراب كرد؛ اما در طي ساليان بعد به تدريج اين شهر رو به آباداني نهاد، ولي عظمت و شكوه نخستين را در اواخر پادشاهي شاه صفي و آن گاه كه اين پادشاه در قم به خاك شد، بازيافت.



شاه عباس ثاني پسر شاه صفي كه پس از وي به تخت سلطنت برآمد، هر گاه بر يكي از بزرگان دربار خشم مي گرفت، وي را به قم تبعيد مي كرد تا به قول وي در آنجا مشغول عبادت و دعاگويي به ذات همايون شاهنشاه باشد و باقي عمر را به آسايش و آرامش بگذارند. شاه سليمان پادشاه كنوني نيز بر همين راه مي رود. او نيز گروهي از رجال و درباريان را كه از نظرش افتاده و مورد بي مهريش قرار گرفته اند، به اين شهر مذهبي تبعيد كرده است.



در سال 1634 ميلادي، سيل بنيان كن و ويرانگري داخل قم سرازير شد و هزار خانه را خراب كرد و هنوز سه سال بيش نگذشته بود كه سيل ديگري دو هزار خانه و بسياري از عمارات قديمي را ويران نمود، و نزديك بود همه شهر را بشويد.



قم را غالباً با ميم مشدّد تلفظ مي كنند. لقبش دارالموحّدين است و از نظر سازمان اداري، حاكم آن داروغه است.



از نگاه زني ماجراجو (ماري كلود پوتي)



فرانسه از قدرتهاي استعماري قرن هفدهم بود، اين كشور در عرصه فعاليتهاي سياسي و فرهنگي از رقباي خويش نظير پرتغال و انگليس و هلند پيشي گرفته بود، اما در زمينه تجارت به ويژه در مشرق نتوانست توفيق چنداني به دست آورد.



به همين جهت، دولتمردان آن كشور، بر اين باور بودند كه براي اثبات قدرت و تأمين نيازهاي خود بايد در ماوراي بحار، دنبال كسب منافع تجاري و سياسي باشند. دولت فرانسه علي القاعده بايد هندوستان را هدف اصلي خود قرار مي داد، ولي چون آن سرزمين دور افتاده به شمار مي آمد و به علاوه، انگليس آن را قبلاً گرفته بود، لازم بود كه جاي پايي تهيه شود و ايران براي اين منظور مناسب تر از هر جاي ديگر بود. از اين رو، نمايندگاني به ايران گسيل داشت كه برخي از آنان به دليل كارشكني ها و رقابتها و ممانعتهاي دولت عثماني نتوانستند پا به ايران بگذارند.(24)



به همين جهت، سياست بهره گيري از هيأتهاي مذهبي براي اهداف سياسي اقتصادي پيگيري شد. در نتيجه، در سال 1628 پرپاسيفيك دو پروونس ( pacifique provinspere) يكي از راهبان فرقه كاپوشن را به همراه نامه هايي از سوي لوئي چهاردهم براي شاه عباس، عازم ايران كرد. اين راهب به آساني توانست وارد ايران شود و مورد استقبال شاه و دربار قرار گيرد و از سوي شاه ايران اجازه يابد كه در اصفهان و بغداد مراكز تبليغي را مفتوح سازد و همزمان به عنوان سفير پادشاه فرانسه، باب روابط سياسي و تجاري را بازنمايد. البته پس از او راهبان ديگري راه وي را ادامه دادند كه پير رافائل دومان نام دارترين و متنفذترين راهبان فرقه كاپوشن از زمره آنان بود. پير رافائل به همراه تاورنيه سياح معروف فرانسوي به ايران سفر كرد و در اصفهان به فرقه كاپوشن پيوست و بعدها به رياست آن فرقه نايل آمد.(25)



پير رافائل از آنجا كه رياضي داني ماهر بود، در دربار ايران به گرمي پذيرفته شد و شاه عباس دوم و بعداً شاه سليمان وي را مورد اعزاز فراوان قرار دادند. او علاوه بر امور مذهبي و آموزش زبان فارسي، سمت مترجم شاه را نيز بر عهده داشت. پير رافائل در مدت اقامت خود در ايران به خاورشناسان و جهانگرداني كه در خدمت استعمار فرانسه بودند بي دريغ كمك كرد. خود او با جمع آوري آگاهيهاي پرارجي از اوضاع ايران، كتابي را سازمان داد كه مي توانست راهنماي خوبي براي دولت متبوعش قرار گيرد.



البته نمايندگان مذهبي ديگري، رسالت واسطه گري ميان فرانسه و ايران را به عهده داشتند. ولي هيچ كدام به پاي شخص ياد شده نمي رسيدند. رويدادها و حوادثي سبب شد كه اين روابط خيلي مستحكم نشود و دولت فرانسه به پيروزيهاي چشمگيري دست نيابد.(26)



تا بالاخره لوئي چهاردهم تصميم مي گيرد هيأتي به سرپرستي ژان پاتيست فابر كه در سياست و تجارت زيرك و با تجربه بود، به ايران اعزام دارد.



در جمع اين هيأت زني به نام ماري كلود پوتي نيز رخنه مي كند كه با شگردهايي سرپرستي اين گروه راعهده دار مي شود و سرنوشت هيأت را خود به تنهايي رقم مي زند.



زني ماجراجو



ماري كلودپوتي معروف به لابرولانديز زيبا از زنان ماجراجو و اسرارآميز تاريخ فرانسه، در دوران لوئي چهاردهم است.



اين زن افسونگر و افسانه ساز، در پاريس قمارخانه پر آوازه اي داشت كه محل تجمع و تفريح رجال و اشخاص سرشناس آن روز فرانسه بود. او نخستين زن پر جرأت اروپايي است كه با شنيدن وصف زيباييهاي افسانه آميز مشرق زمين و ديدنيهاي شگفت انگيز ايران دوران صفوي، ناگهان تصميم مي گيرد يا مأمويت مي يابد كه از كار خود دست بكشد و دارايي خود را بفروشد و به همراه هيأتي مركب از: لوئي روبن، ژاك روسو، ژاك فابر و چند نفر ديگر جهت انجام يك مأموريت به ظاهر تجاري عازم ايران شود.



اين هيأت كه در پي عقد قرارداد بازرگاني با شاه سلطان حسين صفوي برآمده، به جهت وجود مشكلاتي از قبيل كارشكني دولت عثماني رقيب نيرومند همجوار ايران، به آساني نتوانست به اهداف خود برسد.



به هر حال، شرح رويدادهاي سفر اين ايرانگردان فرانسوي گر چه نخست توسط لوئي روبن كه خود از اعضاي هيأت بود به قلم آمده بود، اما ديري نپاييد كه نوشته او مفقود شد و از دست رس دور گرديد.



حدود دو سال بعد ايرن گرس نويسنده يوناني الاصل و معاصر فرانسوي با بهره گيري از اسناد معتبر، اين نقيصه را جبران كرد و با كند و كاو در اسناد و منابع معتبر، شرحي از اين سفر به ويژه مشاهدات خانم ماري كلودپوتي ارائه كرد.



اين كتاب كه بخش عمده آن مربوط به ايران مي شود، گر چه با استناد به مدارك موجود در آرشيو وزارت امور خارجه دولت فرانسه يا بايگانيها و موزه ها و نوشته هاي جهانگردان ديگر تهيه و تنظيم شده است و حاوي آگاهيهاي جغرافيايي و تاريخي ارجمندي است، اما براي ايجاد كشش بيشتر و شيريني سخن، گاه متوسّل به مبالغه شده است و به همين جهت نيز مؤلف از جابه جا كردن رويدادها و افزودن شاخ و برگها پرهيزي نداشته است.



مروري بر سفرنامه سفيري زيبا



مؤلف كتاب، نخست تصويري كمرنگ از تمدن و فرهنگ ايران ارائه مي كند:



ايران، اين امپراتوري اعجاب انگيز، كه بنياد آن به دست كوروش كبير گذاشته شده، همواره در طول تاريخ با مردم كشورهاي خارج ارتباط داشته است. ماركوپولو، در قرن هشتم صراحتاً اقرار كرده كه او نخستين كسي نبود كه قدم در اين سر زمين پهناور گذاشت. تقريباً يك قرن قبل، ونيزيها، جنواييها، پرتغاليها و انگليسيها اين جهانگردان بزرگ، و حتي هم ميهنان ما، فرانسويها هم كه در آن روزگار به گوشه نشيني و انزوا طلبي شهرت داشتند، در اين سرزمين كم و بيش پيدا مي شدند. اما زبان ما را در وهله اول، فرستادگان مذهبي، با صبر و حوصله خاصي ميان مردم ايران كه از هر لحاظ آمادگي ياد گرفتن آن را نداشتند، اشاعه دادند و ديري نگذشت كه زبان فرانسوي به نحوي زبان سياسي كشور گرديد!



ايران، سرزميني است متشكل از مجموعه منظره هاي متنوع و بسيار متباين كوهستاني با سيلگاه هايي دل انگيز، و در كنار آن دشتهاي آفتابگير و پر حاصل، و كمي آن طرف تر، بيابانهاي خشك و لم يزرع. شهرها در اين كشور، عظمت و احتشام خاصّي دارند كه اين خصوصيّت هم مرهون اصالت ساكنان آن و هم به خاطر زيبايي و شكوه تعدادي از ساختمانهاي آنهاست.



در دوران سلطنت لوئي چهاردهم، اصفهان، پايتخت آن روزي ايران، با پلهاي كم نظير، مسجدهاي فيروزه اي و پهناور در نهايت تناسب و ظرافت و با خانه هاي مجلل و كاخهاي شاهانه اش كه در بناي اين ساختمانها، نبوغ و دست اعجازآفرين هنرمندان ايراني، سنگ تمام گذاشته بود، چشم مسافران خارجي را خيره مي ساخت.(27)



آن گاه نويسنده با قلمي رمانتيك اما مستند به شرح زندگي ماري پوتي قهرمان كتاب مي پردازد و آشكار مي سازد كه اين زن قمار باز چگونه توانسته است عده اي از اعيان پاريس را به داخل قمارخانه خود جذب نمايد؛ به گونه اي كه خانه او محل عياشي و پاتوق اشرار و رجال سياسي و دولتي گردد.



يكي از افرادي كه به خانه او راه مي يابد، ژان باتيست فابر از اهالي مارسي است.



اين مرد پنجاه ساله كه به تازگي از قسطنطنيه آمده در سفارتخانه آن شهر، پست مهمي داشته است . آن طور كه مي گفتند منتظر امضا شدن فرمانش از طرف شاه بود تا رأس هيأتي عازم ايران گردد. البته نويسنده در معرفي چهره واقعي فابر نيز سنگ تمام گذاشته است:



يكي از شبها فابر صراحتاً اطلاع داد كه از سوي پادشاه مأموريت يافته است به ايران برود. آن گاه با خوش بياني و حرّافي مسير سفر خود را به دقت براي حاضران تشريح كرد و با سخنان شيرين و داستان پردازي، مشرق زمين را چنان توصيف كرد كه دل از ماري پوتي ربود.



او مسير و هدف از اين مسافرت را به ماري پوتي چنين گزارش كرد: عزيمت از راه آسياي صغير، ورود به ايران، شرفيابي به حضور شاهنشاه براي به امضا رساندن قرارداد تجاري كلبر (colbert)(28) علاوه بر اينها مذاكره و قرارداد درباره گياهان طبي چون فاگون (fagon)(29). گياه شناس معروف كه طبيب مخصوص شاه و ملكه و وليعهد و فرزندان پادشاه فرانسه و سرپرست باغ فلاحت بود، توانسته بود لوئي چهاردهم را متقاعد سازد كه براي پيدا كردن و آوردن نباتات نادر به فرانسه، عده اي به چهار گوشه جهان اعزام شوند.



پيش از فابر بازرگان ديگري به نام تاورنيه از سال 1632 تا 1663، شش بار به ايران سفر كرده بود.(30) و حاصل اين آمد و رفتها غارت سنگهاي قيمتي فراوان و پارچه هاي زيبا بود كه از اين رهگذر سودي سرشار نصيبش شد؛ به گونه اي كه تنها لوئي چهاردهم سه ميليون [ليره؟ ]از او الماس خريده بود.



از اين گونه بازرگانان خارجي كه در پي غارت منابع و معادن كاني بودند كم نبودند، براي مثال در سال 1648 تنها يك جهانگرد به نام لابوله لوگوز (laboullayelegouz) توانسته بود با نُه نفر فرانسوي ملاقات كند كه سه نفر از آنان نمايندگان مذهبي و ساكن اصفهان بودند.



شواليه شاردن، جهانگرد ديگر فرانسوي كه سفرنامه اش درباره ايران به ژرفاييو گستردگي معروف است، بيشتر به انگيزه تجارت الماس به اين سرزمين پا گذاشته بود.(31)



اما آقاي فابر در كنار اهدافي كه شرح آن گذشت، موظف بود كه راههاي حمل كالا به ايران را نيز مطالعه و نسبت به رفع موانعي كه ممكن بود در اين زمينه بر سر راه باشد، اقدام نمايد.(32)



به هر حال، فابر به همراه ماري كلودپوته كه مؤلف سفرنامه اش از او با عنوان لابرولانديز زيبا نام مي برد، عزم سفر به ايران مي كند.



ماري پوتي ناگزير تمام ثروت و سرمايه اش را يكجا مي فروشد و همه پول آن را در ازاي اخذ رسيد به عنوان وام به فابر مي سپارد تا در مقصد يعني اصفهان به او مسترد نمايد.(33)



اين زوج دلباخته به همراه پنجاه نفر ديگر كه عبارت بودند از: عده اي افراد مسلح، چند بازرگان، چند روحاني، لوئي روبن جراح و خويشاوند فابر، سوار بر كشتي بزرگ، تولوز (toulouse) پاريس را به قصد ايران ترك كردند.



روز 8 آوريل 1705 سر انجام كشتي آنان در بندر الكساندرت (اسكندرون) عثماني پهلو گرفت. متأسفانه مؤلف كتاب آقاي ايرن گرس كه اين سفرنامه را جمع آوري و به رشته تحرير كشيده است، نتوانسته بر بي طرفي و انصاف در تحقيق باقي بماند، لذا جابه جا از مزاياي آزادي زنان و اختلاف آنان با مردان و معرفي فرهنگ اروپا سخن به ميان آورده و بي پروا فرهنگ ديني شرقيان را تحقير مي نمايد؛ به گونه اي كه گاه بي پروايي او، به جسارت و كنايه هاي نيشدار به ساحت پيامبر اسلام و باورهاي مسلمانان نيز مي انجامد. البته اين گونه برخورد با مقدسات اسلامي، شيوه بسياري از وابستگان فرهنگي و مزدوران سياسي دنياي غرب است.



اشتباه ديگر مؤلف كتاب و ساير مستشرقان اروپايي در اين است كه آداب و رسوم رايج ميان مسلمانان را منبعث از آموزه هاي ديني دانسته اند، در حالي كه اين بر داشت همه جا مقرون به صواب نيست، زيرا رفتار حكّام و فرمانروايان و افراد ناآگاه و فاسد، هر چند رنگ مذهبي داشته باشد، با آموزه هاي ديني نسبتي ندارد. بنابر اين، واقعيات تلخ و زشت دوره حاكميت پاشاها در عثماني نبايد به پاي اسلام نوشته شود. برخي رفتارها و آداب و عادات نيز تحت تأثير آموزه هاي ديني به گونه فرهنگ مشترك درآمده است كه براي پژوهشگر مغرض غربي قابل هضم نيست. به همين جهت، مؤلف كتاب ياد شده نيز گاه در واكنشي تعصب آميز و نامعقول، با به كار بردن تعابير و تفاسيري زشت، به خرده گيري از رفتارهاي فردي و اجتماعي مسلمانان مي پردازد و جا به جا مي كوشد تا بهانه اي براي گشودن عقده هاي نهفته در طبيعت نويسندگان كينه توز غرب پيدا نمايد. مؤلف كتاب با بهره گيري از گزارشهاي جهانگردان اروپايي، به ترسيم تصويري از شهرهاي تبريز و كاشان و اصفهان و قم مي پردازد و درباره قم مي نويسد:



مقبره فاطمه معصومه عليها السلام



شهر قم در كنار رود نارنار و در مجاورت كوهستان قهرود در ارتفاع 1064 متري از سطح دريا واقع است. اين شهر در سال 203 ميلادي بنا شده و جسد فاطمه معصومه عليها السلام در خاك آن مدفون است. اين مقبره زيارتگاه عموم شيعيان، يعني پيروان حضرت علي و همسرش حضرت فاطمه است.



لابرولانديز در قم، تماشاي اين مرقد مقدس را كه گنبد آن با پوشش طلايي سر به فلك افراشته بود و در زير تابش آفتاب، در متن آسمان آبي، تلألؤ خيره كننده اي داشت، از دست نداد.



جلو خان اين بارگاه را چند ستون ظريف، استوار نگه مي دارد. مناره هاي اطراف آن فوق العاده تماشايي است. اين گنبد و بارگاه علاوه بر جنبه تقدس، از دور راهنماي خوبي براي مسافران است و هر كس مي تواند از فاصله بيست فرسنگيآن را ببيند.



مركز تجمع و ملاقات بازرگانان



ماري، از شهر قم خوشش آمد و در كوچه هاي پر پيچ و خم و خرم و در بازار پر از رفت و آمد آن گردشي كرد و با آدمهاي عجيب و غريب كه لباسهاي گوناگوني داشتند و بعضي خوش لباس و عده اي ژنده پوش بودند، مواجه گرديد. لباس بعضي از آنان تنها بالا پوش كهنه يا پوستين پاره اي بود؛ اما در عوض بعضيها هم لباسهاي فاخري پوشيده بودند كه حتي به طلا و مرواريد هم آراسته بود.



قم در آن زمان، مركز تجارتي مهمي به شمار مي رفت و بازرگاناني از سرتاسر آسيا در اين شهر با هم ملاقات و معامله مي كردند. به اين خاطر، انواع و اقسام آدمها از چهار گوشه جهان؛ تازياني كه برنس به خود پيچيده بودند، هنديهايي كه رنگ مسي و چينيهايي كه چشمهاي گربه اي داشتند، همچنين از مردم قسمتهاي شمالي، روسها، تركها و روميها را در اين شهر مي شد ديد. خلاصه، قم مركز تجمع مخلوطي از نژادها و قومهايي است كه هر كدام به زبان خاص خود صحبت مي كردند و كسي زبان آنها را نمي فهميد، مگر آنكه سخن درباره چانه زدن برسر قيمت كالايي بوده باشد.(34)



از اشتباهات مؤلف كتاب اين است كه مطالب غلط جهانگردان ديگر را جايگزين مشاهدات ماري كلود پوتي كرده است. از اين رو، همانند يكي از جهانگردان پيشين، حضرت فاطمه معصومه عليها السلام را همسر علي عليه السلام و دخت پيامبرصلي الله عليه وآله خوانده است و نتوانسته او را از حضرت فاطمه زهراعليها السلام بازشناسد. درباره اسماعيليه و حسنصباح نيز سخنان سست و بي پايه مستشرقان را تكرار مي كند. اما در كنار اين نادرستيها، واقعياتي تلخ از بي بند و باري و فساد اخلاقي اميران و كار گزاران دوره صفوي، دقيقاً به تصوير كشيده و آشكار ساخته است كه چگونه حكّام ضعيف النفس در برابر جاذبه هاي ظاهري يك زن خارجي زانو بر زمين مي زده اند و تسليم خواسته هاي او مي شده اند.



گر چه فرستاده ديگري از جانب دولت فرانسه به نام ميشل به سختي توانست ماري پوتي را به كنترل در آورد و به رسواييهاي او پايان دهد و وي را به پاريس برگرداند و پشت ميز محاكمه بكشاند و خود سرنوشت اين هيأت را به دست گيرد تا منافع دولت متبوع خويش را منظور دارد، اما ماري پوتي هم چندان دست خالي از اين سفر به وطن مراجعت نكرد. او علاوه بر ده ها و صدها قطعه از جواهرات و هدايايي كه در ازاي تسليم بدن خود از فرمانروايان هوس باز ايران دريافت كرده بود، قراردادي را نيز با امضاي مقامات دولت ايران به ارمغان مي برد كه مفاد آن حاكي از حماقت زمامداران آن روزگاران اين سرزمين بود، به موجب قراردادي كه ماري كلودپوتي با دولت ايران منعقد كرد:



بازرگانان فرانسوي از تسهيلات و مساعدتهاي لازم برخوردار و براي عبور از سرزمين ايران از پرداخت ماليات و عوارض گمركي معاف مي شدند. ضمناً حق محاكمه اتباع فرانسوي بر عهده كنسولان محول شد.



سفيران، كنسولان، مديران و عاملان فرانسوي، بر ساير همتايان خود كه ازملتهاي ديگر بودند، برتري پيدا مي كردند. شاهنشاه خانه هاي مناسب در اختيار بزرگانان فرانسوي مي گذاشت و آنان از بابت اين خانه ها اجاره اي نمي پرداختند.و به كسي هديه اي نمي دادند. بازرگانان فرانسوي مي توانستند بر بالاي خانه ايكه ساكن بودند پرچم فرانسه را بر افرازند. در مقابل اين امتيازات، از تماميخارجيان تنها ايرانيان مجاز شده بودند كه در اسكله هاي بندر مارسي، روي كشتيهاي فرانسوي به داد و ستد مشروب بپردازند و از پرداخت بيست در صد قيمت معامله معاف باشند.



براي اينكه به اين قرارداد در اسرع وقت ارزش و اعتبار عملي داده شود، مقدمات اجراي آن به سرعت فراهم گرديد. يك كنسول ايراني به نام اگوپ ژان(35) از اهالي درژان (derjan) به هزينه اتاق تجارت مارسي در آن بندر مستقر شد و در سال 1726 در گذشت و هم آنجا به خاك سپرده شد.



از نگاه كارري ايتاليايي



همان گونه كه پيش تر اشاره شد، ايران عصر صفوي، عرصه مناسبي براي حضور و فعاليت سفيران و مسافران و جهانگرداني بود كه با انگيزه هاي گوناگون فرهنگي، اقتصادي و به ويژه سياسي، راههاي سخت و دور و درازا را مي پيمودند تا سرزمين و مردم ايران را از نزديك مورد مشاهده و مطالعه قرار دهند.



براي آنها سرزمين متنوع و پهناور ايران جاذبه اي بيش از كشورهاي ديگر داشت؛ به خصوص كه موقعيت حساس جغرافيايي، تمدن ديرين، فرهنگ غني، معادن و منابع و صنايع دستي منحصر به فرد آن، دل از ايشان ربوده بود.



به همين دليل، طي دو قرن هفدهم و هجدهم، دهها هيأت سياسي، تجاري به ايران اسلامي و دربار صفوي رفت و آمد كردند و همراه فوايد بسيار سياسي و اقتصادي، آگاهيهاي ارجمندي از مردم و سرزمين ايران براي ملت و دولت خود به ارمغان بردند.



ما در بخشهاي پيشين، اشاره اي به شرح حال و سفرنامه برخي از آنان نموديم و گزارشهاي فيگوئرواي اسپانيايي، الئاريوس آلماني، تاورنيه، ماري كلود پوتي و شاردن فرانسوي، دلاواله ايتاليايي را به ويژه از شهر قم نقل و تحليل كرديم.



گزارش كارري



در سال 1694م. 1105 ق. يك ايتاليايي ديگر به نام جملي كارري در زمان سلطنت شاه سليمان صفوي به ايران آمد و در مراسم تاجگذاري شاه سلطان حسين شركت كرد و آنچه را كه ديد و شنيد، چون نقاشي چيره دست به روي كاغذ آورد.



سفرنامه جملي كارري(36) متضمن يادداشتهايي در زمينه مشاهدات و مطالعات اين جهانگرد ايتاليايي در شهر جلفا، قم، اصفهان، شيراز، بندرلنگه و روستاها و دهكده هاي بين راه است.



كارري كمي پس از تاورنيه به ايران گام نهاد و از او در سفرنامه خويش ياد كرده است. اما گزارشهاي او از شهرهاي ايران به ويژه شهر مقدس قم با گزارشهاي تاورنيه و سياحان پيشين و معاصر وي در برخي از زمينه ها متفاوت است. كارري درباره موقعيت جغرافيايي و نماي بيروني و وضع بازار و خانه هاي شهر مقدس قم مي نويسد:



«شهر قم شصت و نه درجه طول، و سي و پنج درجه عرض جغرافيايي دارد، محيط آن قريب ده ميل است. برج و باروي آن در نتيجه ريزش باران از بين رفته و به صورت ويرانه در آمده است. خانه هاي شهر نيز همين حال را دارد. ميدان شهر كثيف و زننده و مغازه هاي آن خالي و محقر است».(37) با آنكه حدود دو قرن پيش يك مبلغ مسيحي به نام كنتاريني در اين باره نوشته است:



«قم شهر كوچك ولي زيباست كه در دشتي قرار گرفته و به وسيله ديوارهاي گلي محصور شده است. همه چيز به حد وفور در آن يافت مي شود و داراي بازارهاي خوبي است كه مركز داد وستد فراورده هاي دستي و فاستوني است».(38)



كمي بعد سفير اسپانيا آقاي فيگوئرا همين مطلب را اين گونه تائيد كرده است:



«سفير فكر نمي كرد شهر قم آن اندازه بزرگ و پر جمعيت باشد. از آن همه جمعيت و بزرگي شهر در شگفت بود. خانه هاي شهر كه بيشتر ملك عامه مردم است تا خاصه دولتي، از لحاظ ساختمان نظير بناهاي ديگر شهرهاي آذربايجان بود».(39)



از اينها گذشته هموطن كارري آقاي پيتر دلاواله كه حدود 1618 از قم ديدن كرده، شهر قم را به آباداني و زيبايي توصيف نموده و نوشته است:



«قم از شهرهاي متوسط ايران است و از لحاظ بزرگي به كاشان نمي رسد. جمعيتش هم از آن كمتر است، ولي در محل مناسب تري واقع شده و مي توان گفت زيباتر است. كوچه و بازار شهر نسبتاً خوب وتميز و ميدان شهر به حد كافي جادار و متناسب است و روي هم رفته تمام شهر به نظر من زيبا و دلگشا آمد».(40)



حتي تاورنيه كه حدود سي سال پيش از كارري قم را ديده است و كارري از او ياد كرده و در مواردي به وي استناد جسته است، درباره آباداني و زيبايي قم در آن دوران مي نويسد:



«قم از شهرهاي بزرگ ايران است كه در جلگه صافي واقع شده، حصار و باروي شهر از خاك و گل و داراي برجهايي متعدد است كه در فاصله هاي كم ساخته شده اند، خانه ها هم چون از خاك و گل است، داخل آنها تميز است».(41)



شاردن فرانسوي هم كه تا سال 1670 در ايران بوده است، بر خلاف كارري، قم را زيبا و بازارهاي آن را خوب و آباد و پر از اجناس توصيف كرده است.(42)



گزارشهاي يك هيئت فرانسوي كه اندكي پس از كارري به ايران سفر و از قم ديدن كرده اند، نيز گزارش كارري را تأييد نمي كند؛ زيرا در مجموعه آن گزارشها كه با عنوان سفرنامه سفير زيبا انتشار يافته است آباداني و رونق اقتصادي قم مورد ستايش قرار گرفته و آمده است:



«قم در آن زمان مركز تجاري مهمي به شمار مي رفت و بازرگاناني از سرتاسر آسيا در اين شهر با هم ملاقات مي كردند. به اين خاطر، انواع و اقسام آدمها از چهار گوشه جهان را در اين شهر مي شد ديد»!(43)



اما كارري در كنار اين عيب جويي و گزارش نادرست، نكته اي را ياد كرده است كه براي ما مسمانان ايراني سخت عبرت آموز است. او مي نويسد:



«اما قم چند مسجد زيبا دارد، اگر مخارج هنگفتي كه براي بناي مساجد تازه صرف مي شود، به مصرف تعمير نگه داري اين چند مسجد قديمي برسد، آنها را از ويراني و انهدام نجات خواهد داد. متأسفانه به اين نكته توجه نمي شود و هر ثروتمندي براي آمرزيده شدن گناهان و زنده ماندن نامش به ساختمان مسجد تازه اي اقدام مي كند ولو چند سال پس از مرگ او مبدل به تل خاك مي شود. از اين رو است كه روز به روز شمار مساجد ويران افزون مي شود».



از نگاه ما انتقاد كارري با هر نيتي كه گفته باشد نيك و به جاست؛ زيرا همتي كه در راه احداث مساجد به كار گرفته مي شود، هرگز مصروف نگه داري و پاكيزگي آنها نمي گردد. چه بسيار مساجدي كه بر اثر عدم رسيدگي كافي مخروبه و ويران و يا دست كم كثيف و بد منظر گرديده اند و رونق مسلماني را برده اند.



كارري علي رغم اين خورده گيريها، كاروانسراها، توليد اشياي چرمي، گندم و ميوه هاي قم را ستوده و در اين باره چنين نوشته است:



«كاروانسراها تا حدي راحت و بعضي دو طبقه هستند. در اطراف شهر گندم و اقسام ميوه به وفور به دست مي آيد. چكمه هاي ساغري و ديگر اشياي چرمي رنگارنگ نيز در اينجا ساخته مي شود».



حرم حضرت فاطمه معصومه عليها السلام



بخش عمده گزارش كارري از قم، مربوط است به حرم حضرت فاطمه معصومه عليها السلام. كارري گرچه در اين زمينه اشتباه برخي از سفرنامه نويسان پيشين را تكرار كرده و حضرت فاطمه معصومه [عليها السلام ] را دختر بي واسطه امام حسين عليه السلام به شمار آورده است، ولي نكته هايي دقيق و ظريف از وضعيت حرم مطهر و رواقهاي اطراف آن ثبت كرده است كه به راستي ارجمند و زيباست. او در اين باره مي گويد:



«عصر همان روز، راهنمايي اجير كردم تا همراه وي به ديدن مسجدي كه به اندازه مسجد اردبيل مورد توجه و احترام شيعه هاست، بروم. در اين مسجد، قبر شاه صفوي و شاه عباس دوم قرار گرفته است، ولي گويا مقبره اصلي مورد احترام، متعلق به فاطمه بنت امام حسين، فرزند امام علي و فاطمه زهراعليها السلام، دختر محمدصلي الله عليه وآله مي باشد! در بالاي در، كتيبه اي بزرگ به خط طلا در ثناي شاه عباس دوم نوشته شده است. ميدان درازي كه هر دو سوي آن دكانهايي كوچك بنا گرديده و كاروانسرايي كه در سوي ديگر رودخانه ساخته شده، منظره [آنجا] را تكميل كرده است. سپس به حياط وسيعي وارد مي شويم كه چون باغي بزرگ با درختان كاج پوشيده شده و از دو طريق با ديوارهاي كوتاهي محصور گرديده است و در قسمت جلوي آن گل سرخ و ديگر گلها به حد زيادي غرس و در دست راست، اتاق كوچكي جهت اطعام مساكين بنا شده است.



غربا و مساكيني كه بدانجا مي آيند، با پارچه اي (تيكه اي) از گوشت و مقداري نان و پلو رايگان اطعام مي گردند. چند حجره ديگر همان جا ديده مي شود كه گفتند اشخاص قرض داري كه نتوانند از عهده پرداخت دين خود برآيند، در آنجا متحصن مي شوند و در طول مدت تحصن به هزينه اوقاف مسجد امرار معاش مي كنند و طلبكاران نيز راه و اختياري براي مطالبه طلب خود ندارند.



اين حياط بزرگ، به يك حياط وسيع ديگر متصل است كه درختان گوناگون و حجراتي براي خدام و نگهبانان مساجد دارد. از اينجا دري به حياط مربع و زيباي ديگري باز مي شود. حوض پر آب و فواره اي در حال فوران دارد. در تمام اطراف آن حجرات و اتاقهايي جهت ملاها و طلاب علوم ديني بنا گرديده. بعد از بالا رفتن از دوازده پله آجري رنگارنگ كه در پاي جلوخان زيبايي قرار دارند، وارد حياط چهارم مي شويد كه در آن حجراتي براي طلاب و همچنين مسجد كوچكي بنا شده كه نماي قشنگي دارد.



سه در، در زير سردر بزرگ آن به چشم مي خورد. وسطي بزرگ است و به مسجد باز مي شود، دست راستي به مقابري باز مي شود كه در پيش بدانها اشارت رفت، سومي يعني دست چپي به تالاري باز مي شود كه در آن بين فقرا، صدقه توزيع مي گردد؛ با اين فرق كه آستانه و درگاه در وسطي با صفحات نقره پوشيده شده است.



وقتي به اينجا رسيدم چند تن از ملاها مشغول مطالعه كتابهاي بزرگي بودند. يكي، به جلو آمد مرا جهت تماشاي داخل آنها راهنمايي كرد. در اينجا برايم روشن شد كه نوشته «تاورنيه» كه ورود مسيحيان را به اين محل ممنوع دانسته، بي اساس است. داخل مسجد، هشت ضلعي است. هشت در كوچك گردويي دارد. قبر فاطمه نواده محمد صلي الله عليه و اله در وسط مسجد قرار گرفته و نسبت بدان مسجد كوچك، تقريباً بزرگ است. از كنار قبر فقط راهي براي عبور زائران باقي مانده است. روي اين قبر چهار گوش روپوش زربفتي انداخته اند. اطراف قبر را نيز نرده هاي نقره اي به ارتفاع شانزده پالم محصور گردانيده. زائران چراغهايي از نقره و طلا، بدين نرده ها بسته اند. بناي مسجد آجري است. روي آجرها نقاشي شده و سطح داخلي گنبد به وسيله طلا و لاجورد با اشكال هندسي تو در تو تزئين يافته است.



دست راست به اتاقي راه دارد كه مانند اطاق مجاور كه در آن، جهت جلوگيري از اغتشاش، بين فقرا صدقه توزيع مي گردد و از فرشهاي خوب پوشيده شده است. از سمت راست كه انسان سه پله بالا رود، با دو در روبه رو مي شود. يكي از آنها مدخل تالاري است مفروش كه راهي به مقبره شاه صفي دارد. قبر شاه صفي چهار پالم بلندتر از سطح زمين، پوشيده شده از پارچه اي زربفت است. مقبره از چهارسو دري دارد: يكي به مقبره فاطمه و يكي به مقبره شاه عباس و دوتاي ديگر هر كدام به حجره اي باز مي شود. همه اين مقابر گنبد آجري دارند. دور تا دور مقبره شاه عباس خانه هاي كوچكي تعبيه كرده و در آنها اشياي گرانبها و نفيس قرار داده اند. كف مقبره نيز فرش گران قيمتي دارد.



در يكي از حجره ها كتابخانه اي براي مطالعه ملاها ترتيب داده شده، به روي مقبره شاه عباس حرير ستبر پر قيمتي انداخته، كه با طلا و لاجوردي روي آن نقاشي و سخناني به عربي نوشته شده است.



بي احترامي راهدارهاي قم نسبت به مسافران از راهداران شهرهاي ديگر كمتر است؛ چنان كه به ما مزاحمتي نكردند. در قم ضرابخانه اي نيز وجود داشت كه كسي در آن مشغول به كار نبود»(44)



همان گونه كه ملاحظه مي شود، اين فراز از گزارش كارري شامل جنبه هاي معماري، هنري و معنوي حرم مطهر حضرت معصومه عليها السلام مي شود و علاوه بر آن، به نقش اجتماعي حرم نيز اشاره نموده و چنان كه گذشت از تحصن بدهكاران و گرفتاران در اطراف مرقد دختر پيامبرصلي الله عليه وآله و اطعام و اعطاي صدقه به نيازمندان به نيكي ياد كرده است.

پاورقي





1) Badojos.

2) رابرت شرلي، برادر آنتوان شرلي، در پي يك مأموريت از انگلستان به ايران مهاجرت كرده و با زيركي، موقعيت ويژه اي در دربار شاه عباس به دست آورده؛ به طوري كه مشاور شاه در مهام امور شده است. ر.ك: سفرنامه برادران شرلي. ترجمه آوانس، انتشارات منوچهري، تهران، 1362 ش.

3) سفرنامه دن گارسيا دسيلو فيگوئروا، ترجمه غلامرضا سميعي، نشر نو، تهران، 1363،ص 250 و 249.

4) همان، 253.

5) كاردينال (Kardinal) يكي از مقامات روحانيت مسيحيت (كاتوليك) كه پس از پاپ مقام اول را دارند و آنان توسط پاپ قبلي تعيين شده و شوراي انتخاب پاپ را (پس از ترك پاپ) تشكيل مي دهند و پاپ جديد را انتخاب مي كنند (فرهنگ معين، ج 3، ص 2806).

6) ر.ك: سفرنامه پيترو دلاواله ترجمه دكتر شعاع الدين شفا، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران 1348 شمسي، مقدمه مترجم.

7) همان كتاب، ص 436 و 435.

8) Guriana

9) Schammame- «نوعي از خربزه، دستنبو، هر چيز خوشبو كه در دست گيرند و ببويند» فرهنگ فارسي عميد-م.

10) Schunchiar- شايد شونه خيار. بايد همان خيار چنبر باشد-م.

11) Niris

12) Yescht - شايد منظور شهر رشت است. ولي با توجه به اينكه نيريز در فارس است بنابراين يشت نمي تواند رشت باشد. مگر آنكه نيريز ديگري در آن زمان در حوالي رشت وجود داشته است-م.

13) سفرنامه الئاريوس، ترجمه احمد بهپور، سازمان انتشاراتي و فرهنگي ابتكار، تهران، 1362، ص 162و163.

14) سفرنامه تاورنيه، ترجمه ابو تراب نوري، انتشارات كتابخانه سنائي مقدم، چاپ دوم.

15) همان، ص 86-82.

16) ايران و جهان، دكتر عبدالحسين نوالي، مؤسسه نشر هما، ج 1، ص 418، تهران 1370.

17) سفر نامه شاردن، شواليه شاردن، ترجمه اقبال يغمايي، انتشارات توس، چاپ اول، تهران، 1372.

تا آنجا كه نگارنده مي داند: اين سفر نامه، سه بار به فارسي ترجمه شده: نخست، بخشهايي از آن را آقاي حسين عريضي به فارسي برگردانده و در سال 1330 منتشر ساخت؛ اما متن كامل آن را آقاي محمد لوي عباسي ترجمه و با توضيحات بسيار منتشر ساخت؛ سپس اقبال يغمايي، تمام آن را به استثناي فرازي كه مربوط به مذهب ايرانيان است و در واقع ترجمه بخشي از كتاب جامع عباسي، نوشته شيخ بهاءالدين محمد عاملي مي باشد، به فارسي گردانيد و منتشر ساخت.

18) پاياب: راه پله اي كه براي برداشتن آب از چاه يا آب انبار ساخته باشند.

19) چنين دعا و ذكري در مجموعه زيارتنامه و آداب مربوط به حرم مطهر ديده نشد، اگر چه اذكاري را كه شاردن نقل كرده به مضامين برخي از ادعيه اهل البيت پيامبر عليهم السلام بسيار نزديك مي باشد.

20) قنديل، چراغ و يا شمعداني است كه از سقف آويزان شده باشد.

21) شاردن» اگر چه گزارش زيبا و متقني از حرم فاطمه معصومه عليها السلام ارائه مي كند، اما به سبب عدم آگاهي از تاريخ اسلام و ايران، مرتكب اشتباهات بزرگي مي شود؛ چنان كه درباره هجرت حضرت معصومه عليها السلام به قم مي نويسد: «چون خلفاي بغداد، شيعيان حضرت علي عليه السلام و ائمه اطهار را مورد شكنجه و آزار قرار مي دادند، امام موسي كاظم پدر آن حضرت، وي را به شهر قم انتقال داد و...»، در حالي كه آن حضرت پس از شهادت پدر، براي ديدار برادر خود امام رضاعليه السلام، از مدينه به سوي خراسان عزم سفر نمود، ولي به دليل مشكلات و مصائبي كه بر سر راهش ايجاد گرديد، به مقصد نرسيد و مسير خود را از شهر ساوه به جانب قم تغيير داد و در مدت كمتر از بيست روز اقامت توأم با بيماري، مجال تأسيس هيچ بنايي را پيدا نكرد.

سخن سخيف و بي پايه ديگر شاردن اين است كه مي نويسد: «شيعيان بر اين اعتقادند كه به اراده و مشيت باري تعالي آن حضرت پس از مرگ به آسمانها عروج كرده و در مرقدش چيزي نيست»!!

شاردن منبع اين قول را مشخص نكرده، ولي تا كنون چنين مطلبي در هيچ اثر مورد اعتمادي ديده نشده است. و شگفت اينكه حتي در ميان عوام هم چنين شهرتي وجود ندارد.

22) در كتابه هاي حرم مطهر و حظيره هاي اطراف آن، اشعاري با مضامين ياد شده ديده نشده، اگر هم در آن دوران لوحي حاوي چنان ابياتي وجود داشته، مانند بسياري از آثار ديگر از ميان رفته است. ر.ك: كتابه هاي حرم مطهر حضرت معصومه و حظيره هاي اطراف آن، دكتر منوچهر ستوده، كتابخانه آيت الله العظمي نجفي مرعشي، قم 1375.

23) حركات سر و گردن، به هنگام قرائت قرآن و دعا، هيچ ارتباطي به باورهاي ديني ندارد، بلكه حالتي است براي بيان احساسات و عواطف كه به طور طبيعي بروز مي كند.

24) مناسبات فرانسه با ايران، ه . كاستونه دفوسH . castonnet defosses، ص 10-9.

25) پير رافائل دومان (pere raphael dunans) كه در اصل به ژاك دو ترتر(jacques dutertre) شهرت داشت، به سال 1612 در لومان چشم به جهان گشود، او پس از گرويدن به فرقه كاپوشن خود رافائيل ناميد.

26) انقراض سلسله صفويه و ايام استيلاي افاغنه در ايران، لارنس لكهارت، ترجمه مصطفي قلي عماد، انتشارات مرواريد، تهران، 1368، ص 514 - 483.

27) اين كتاب را «ايوان گرس =yvonne gres» به زبان فرانسوي نوشت و جزء سلسله انتشارات «آگاهي از گذشته» در سال 1973 در پاريس منتشر كرد.

28) سفرنامه سفيد زيبا، ايوان گرس، ترجمه علي اصغر سعيدي، ص 17 و 18.

29) ديپلمات و وزير امور خارجه فرانسه در عصر لويي چهاردهم ( 1746 - 1665).

30) در سال 1636 به دنيا آمد و در سال 1718 درگذشته است.

31) ر.ك: سفرنامه تاورنيه.

32) ر.ك: سفرنامه شواليه شاردن.

33) مؤلف اين مطلب را با استناد به اسناد اتاق تجارت فرانسه نوشته است.

34) اين مطلب را نويسنده با استناد به اسناد بايگاني وزارت امور خارجه نوشته است.

35) سفر نامه سفير زيبا، ص 196 و 197 .

36) سفرنامه كارري، جملي كارري،، ترجمه دكتر عباس نخجواني و عبد العلي كارنگ، اداره كل فرهنگ و هنر آذربايجان شرقي، 1348ش.

37) همان، ص 56.

38) سيري در سفرنامه ها، فؤاد فاروقي، انتشارات عطايي، تهران 1361، ص 38.

39) سفرنامه دن كارسيا فيگوئرا، ترجمه غلامرضا سميعي، نشر نو، تهران 1363 ش.

40) سفرنامه دلاواله، پيتر دلاواله، ترجمه دكتر شعاع الدين شفا، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1348ش، ص 435.

41) سفر نامه تاورنيه ترجمه ابوتراب نوري، انتشارات كتابخانه سنايي مقدم، چاپ دوم، ص 82.

42) سفرنامه شاردن، ترجمه اقبال يغمايي، انتشارات توس، تهران 1372.

43) سفر نامه سفير زيبا، ايوان گرس، ترجمه علي اصغر سعيدي، ص 196.

44) سفرنامه كارري، ص 56 - 53.