قاصدكهاي عاشق


شميم دل نوازي سراسر خانه موسي را فرا گرفته ، خنكهاي نسيم حضور فرزندي الهي كه امروز خانه ساده و بي رياي امام را جلا داده ؛ د رهوا جاري است . شادي ، لبخند و مهرورزي واژه هايي است كه با آمدن اين نور رسيده روح ديگري يافته اند . وقتي غنچه لبخند روي لبهاي زيبايش مي شكوفد امام موسي كاظم (ع) ، خاتون دو عالم حضرت نجمه و امام رضا (ع) سراسر شادي و شور مي شوند .

آنچه بيش ازهمه جلوه گري مي كند نگاههاي معصومانه فاطمه به برادرش رضااست . در برخورد چشمهاي رضا با صورت زيبا و دوست داشتني فاطمه لبخندي جريان دارد كه زيباترين تغزل عالم است . عشق در نگاههاي ملكوتي اين دو معنا مي يابد و دلدادگي در خنده هاي برادرانه رضا تجلي دارد فاطمه را به آغوش مي كشد و پيشاني اش را بوسه باران محبت مي كند و فاطمه تمام اين خوبيها را با يك لبخند پاسخ مي دهد .

آنچه در وجود اين دو جاري است همان محبت و عشقي است كه زينب (س) و حسين (ع) را شيدا كرده بود . فاطمه و رضا دو بال ملكوتي نجمه اندكه بيشتر ازهمه به چشمهاي خويش ايمان داشتند .

آنچه از برگهاي تاريخ مي توان دريافت رابطه عميق و عاشقانه اين دو برادر و خواهر است . تا آنجا كه وقتي امام رضا (ع) به امر خليفه به سرزمين ايران هجرت كردند دل نازك خواهر تاب فراق برادر را نياورد و راه ايران را پيش گرفت .

فاطمه شب ها با ستاره ها از خوبيهاي رضا (ع) مي گفت و روز تمام دلدادگي خود رابه قاصدكهاي عاشق مي سپرد تا به رضا (ع) برسانند.

روزها و شبهاي پرخطر سفر برايش آسان مي نمود چرا كه ديدار محبوب ، اميد قلب و برادر عزيزش را در انتهاي سفر اميد داشت و به اين اميد آنچنان خرسند بود كه تمام سنگيني سفر بر شانه هايش سبك مي نمود . شوق ديدار برادر در قنوتهايش تجلي داشت ، و نمازش از عطر حضور رضا پر بود . وقتي به سجده مي رفت زيارت امام خويش را آرزو مي كرد .

روزهاي سفر دير به شب مي انجاميد و مسافت حجاز تا طوس چقدر طولاني تر شده بود ، چشمان معصومه (س) در طول سفر همچنان افق را مي كاويد تا كدامين روز از راه برسد و انوار تابناك برادر را در خويش پنهان داشته باشد . كاروان همچنان به سوي طوس در حركت بود و هر روز قاصدكهاي عاشق پيغام معصومه را براي برادرش رضا بر بالهاي باد مي بردند ...