شخصيت برجسته حضرت معصومه سلام الله عليها


محدث گرانقدر حاج شيخ عباس قمي به هنگام بحث از دختران حضرت موسي بن جعفر(ع) مي نويسد:



"برحسب آنچه به ما رسيده، افضل آنها سيده جليله معظمه، فاطمه بنت امام موسي(ع)، معروف به حضرت معصومه است".(19)



پژوهشگر معاصر علامه بزرگوار حاج شيخ محمد تقي تستري، صاحب قاموس الرجال مي نويسد:



"در ميان فرزندان امام كاظم(ع) با آنهمه كثرتشان بعد از امام رضا(ع)، كسي همسنگ حضرت معصومه(ع) نمي باشد".(20)



براي توجه خوانندگان گرامي به عظمت فوق العاده و شخصيت وصف ناپذير حضرت معصومه(ع) به نقل روايتي از امام صادق(ع) بسنده مي كنيم، و ياد آور مي شويم كه امام صادق(ع) هنگامي اين حديث را بيان فرموده اند كه نه تنها حضرت معصومه ديده به جهان نگشوده بود، بلكه پدر بزرگوارش حضرت موسي بن جعفر(ع) نيز متولد نشده بود. و اينك متن حديث:



"الا ان لله حرما و هو مکه ، الا ان لرسول الله حرما و هو المدينه ، الا ان لامير المومنين حرما و هو الکوفه ، الا ان حرمي و حرم ولدي بعدي قم ، الا ان قم کوفتنا الصغيرة ، الا ان للجنة ثمانية ابواب ثلاث منها الي قم.



تقبض فيها امراة هي من ولدي ، واسمها فاطمة بنت موسي ، تدخل بشفاعتها شيعتنا الجنة باجمعهم ":



"آگاه باشيد كه براي خدا حرمي هست و آن مكه است، و براي پيامبر خدا حرمي است و آن مدينه است، و براي اميرمؤمنان حرمي است و آن كوفه است.



آگاه باشيد كه حرم من و فرزندان من بعد از من، قم است.



آگاه باشيد كه قم كوفه كوچك ماست.



آگاه باشيد كه براي بهشت هشت در است، سه تاي آنها به سوي قم است.



بانوئي از فرزندان من، به نام"فاطمه" دختر موسي، در آنجا رحلت مي كند كه با شفاعت او همه شيعيان ما وارد بهشت مي شوند".(21)



اين حديث به جهت صدورش از امام صادق(ع) قبل از اين كه حضرت معصومه و پدر بزرگوارش ديده به جهان بگشايند، از اهميت خاصي برخوردار است و نكات مهمي را در بر دارد كه به برخي از آنها اشاره مي شود:



1ـ قم حرم ائمه است.



در حديث ديگر همين معني از امام صادق(ع) روايت شده است.(22)



2ـ قم كوفه كوچك اهلبيت است.



شايد منظور اين باشد كه بعد از ظهور حضرت بقيه الله ارواحنا فداه كوفه پايتخت حكومت جهاني آن حضرت خواهد بود.(23)و در آن موقع قم دومين پايگاه حكومت حقه خواهد بود. و شايد به همين جهت است كه عاشقان دلباخته حضرتش در دوران غيبت به مسجد سهله ـ‌ در كوفه ـ‌ و مسجد صاحب الزمان در جمكران ـ قم ـ رهنمون مي شوند.



از اين حديث عظمت شهر كوفه نيز به خوبي روشن مي شود،كه قم را با آن همه عظمتي كه دارد"كوفه‌ كوچك" ناميده اند.



علامه مجلسي در فصلي كه به ذكر فضايل و مناقب كوفه و اهل كوفه اختصاص داده، بيش از هفتاد حديث در اين رابطه ذكر كرده است.(24)



اما مشوه بودن چهره اهل كوفه در تاريخ به جهت تبليغات مسموم امويان است، كه معاويه ميليونها دينار صرف جعل حديث بر عليه اهل كوفه نموده، به جرم محبت بي شائبه آنها نسبت به اميرمؤمنان(ع).



3ـ سه در از درهاي بهشت به سوي قم است.



در حديث ديگري آمده است كه يكي از درهاي بهشت از آنِ اهل قم است(25)ولي در اين حديث شريف مي فرمايد: سه در از درهاي بهشت به سوي قم است.



شايد اين حديث اشاره باشد به اينكه يك زمان طولاني قم مركز حوزه علميه ميشود و علوم آل محمد(ع) از اين شهر به همه‌ نقاط جهان مي رسد.



چنانكه در عصر ما بزرگترين آكادمي علمي جهان تشيع در اين حوزه مقدسه است و در تمام نقاط جهان، علوم آل محمد از رهگذر پرورش يافتگان اين حوزه مقدسه منتشر مي شود. چنانكه در حديث شريف تصريح شده كه:"دانش از اين شهر به همه نقاط دنيا منتشر خواهد شد".(26)



روي اين بيان قسمت اعظم كساني كه با خاندان عصمت و طهارت آشنا هستند، از بركات اين حوزه‌ مقدسه، اهل بهشت خواهند شد.



4ـ بانوئي از تبار من در قم رحلت مي كند.



تشريف فرمائي حضرت معصومه(ع) براي گسترش چادر عصمتش به اين مرز و بوم، و گشودن درِ رحمت به روي شيعيان اجداد طاهرينش در اين سرزمين، و پشتوانه قرار گرفتنش براي حوزه علميه قم، در علم الهي مقدر شده، به انبيا و اوليا اعلام شده بود، و رئيس مذهب حقه قبل از تولد اين بانو و پدربزرگوارش، از آن ـ به صورت غيبي ـ‌ خبر داده است.



جالب اين كه او را با نام و نام پدرش معرفي كرده و فرموده:"او فاطمه دختر موسي است".



5ـ همه شيعيان ما با شفاعت او وارد بهشت مي شوند.



اين تعبير كه با شفاعت يك بانو همه شيعيان وارد بهشت بشوند، تا جائي كه اين ناچيز سراغ دارد، در حق هيچ بانوي ديگري وارد نشده است، و او به حق نمايانگر جلال و جبروت حضرت صديقه طاهره(ع) مي باشد.



به نظر قاصر نگارنده بعد از نقل اين حديث شريف، ديگر نيازي به بسط مقال در اين مقام نمي باشد، و همين حديث براي اثبات شخصيت بسيار والاي آن حضرت كافي است.



نام نامي و القاب گرامي حضرت معصومه سلام الله عليها



نامگذاري در شريعت اسلام از اهميت خاصي برخوردار است، در روايات فراواني تأكيد شده كه از وظائف پدران اين است كه براي فرزندان خود نام نيكو انتخاب كنند.(27)



رسول گرامي اسلامي افرادي را كه نام نكوهيده داشتند امر مي فرمود كه نامشان را تغيير دهند.(28)



حضرت موسي بن جعفر(ع) هنوز در گهواره بود كه به يعقوب سراج فرمود: "برو اسم دخترت را عوض كن، نامي كه ديروز بر دخترت نهادي، نامي است كه خداوند آن را دشمن مي دارد".



يعقوب سراج مي گويد: خداوند به من دختري داده بود و من اسم او را"حْمُيرا" گذاشته بودم، پس به فرمان مولايم اسمش را تغيير دادم.(29)



تأكيد فراوان شده كه براي فرزندان خود اسامي پيامبران و امامان را انتخاب كنيم، خصوصاً نام: محمد و علي(30)، و براي دختران نامي شايسته تر از نام فاطمه نيست.(31)



ائمه(ع) به جهت مقام و منزلت بسيار رفيعي كه براي حضرت صديقه طاهره(ع) قائل بودند به نامِ مقدس"فاطمه" احترام فوق العاده اي ابراز مي كردند:



هنگامي كه امام صادق(ع) مطلع شدند كه يكي از اصحابشان به نام"سكوني" اسم دخترش را"فاطمه" نهاده، فرمود:"آه، آه، آه". سپس فرمود:"حالا كه او را فاطمه نام نهادي، به او فحش نده، او را لعن نكن، و او را كتك نزن".(32)



با يك نگاه گذرا به اسامي اولا ائمه(ع) ملاحظه مي كنيم كه همه ي امامان يك يا چند دخترشان را"فاطمه" نام نهاده اند.



حضرت علي(ع) كه نام مادرش و همسرش بود، يكي از دخترانش را نيز"فاطمه" ناميده است.(33)



برخي از امامان بيش از يك دختر را"فاطمه" نام نهاده اند، كه از آن جمله است حضرت موسي بن جعفر(ع)،‌كه حداقل نام دو تن از دخترانشان"فاطمه" است.(34)



سبط ابن جوزي، دانشمند معروف اهل سنت در قرن هفتم، به هنگام شمرش اولاد حضرت كاظم(ع) از چهار دخترِ آن حضرت به نام"فاطمه" به شرح زير ياد كرده است:



1ـ فاطمه‌ كُبري



2ـ فاطمه وْسطي



3ـ فاطمه‌ صُغري



4ـ فاطمه اُخري.(35)



صاحب تحفه‌ العالم نيز به پيروي از ابن جوزي از"فواطم اربعه" ياد كرده است.(36)



حضرت معصومه(ع) همان فاطمه‌ كبري است كه در قم مدفون است.



فاطمه‌ صغري مشهور به:"بي بي هيبت" در آذربايجان شوروي در جنوب"بادكوبه" مدفون است(37)و بر روي مرقد مطهرش گنبد و بارگاه مفصلي بود كه توسط كمونيستها تخريب گرديد.(38)



پس از فرو ريختن نظام كمونيستي، شيعيان در صدد تجديد بناي آن حرم مطهر بودند كه جنگ ارامنه شروع شد، و همه آمال و آرزوها به بعد از خاتمه جنگ موكول شد.(39)



گفته مي شود كه"فاطمه‌ وْسطي" در اصفهان مدفون است،(40)و برخي تصور كرده اند كه"زينبيه" موجود در اصفهان مروبط به ايشان است، ولي نگارنده به مستند اين گفتار تا كنون برخورد نكرده است، به خصوص كه حضرت موسي بن جعفر(ع) دختري به نام زينب داشته است.(41)



در كتاب"اخبار زينبات" آمده است كه حضرت زينب دختر امام كاظم(ع) مصر مهاجرت كرده(42)ولي ما در انتساب اين كتاب به"عْبُيدلي" متوقف هستيم.(43)



"فاطمه اخري" ملقب به"فاطمه طاهره" در رشت مدفون است.(44)و به:"خواهر امام" مشهور است. حرم با صفائي دارد كه توفيق زيارتش مكرر براي ناچيز نصيب شده است.



از اين بحث فشرده به اين نتيجه رسيديم كه نام نامي حضرت معصومه"فاطمه" است كه براي مشخص شدن ايشان در ميان فواطم چهارگانه به:"فاطمه كبري" موسوم است.



اين خاتون دو سرا و شفيعه‌ روز جزا القاب فراواني دارد كه به برخي از آنها در اينجا اشاره مي كنيم:



1ـ"معصومه"



بر اساس روايتي كه ميرزا محمد تقي خان سپهر، متوفاي 1297 هـ . در كتاب پر ارج:"ناسخ التواريخ" از امام رضا(ع) نقل كرده، لقبِ"معصومه" را امام هشتم به خواهر گرامي شان اعطاء فرموده اند. طبق اين روايت امام رضا(ع) فرمود:



"من زار المعصومه بقم کمن زارني":



"هر كس حضرت مصعومه را در قم زيارت كند همانند كسي است كه مرا زيارت كرده باشد".(45)



به طوريكه در بخش فضيلت زيارت حضرت معصومه(ع) اشاره خواهيم كرد، حاج شيخ ذبيح الله محلاتي(متوفاي 1406 هـ .) نيز اين حديث را در كتاب:"رياحين الشريعه" آورده است، جز اينكه آن را به كتاب:"كامل الزيارات" نسبت داده است.(46)



در نسخه هاي چاپي كامل الزيارات چنين حديثي وجود ندارد و نسخه خطي كاملتري به دست ما نرسيده است كه ميزان صحت اين نسبت را ارزيابي كنيم.



مورد ديگري كه لقب"معصومه" براي حضرت معصومه(ع) به كار رفته است، رؤياي صادقه ايست كه مرحوم ميرزاي نوري در كتاب:"دارالسلام" نقل كرده و بر صحت آن تأكيد نموده است، كه انشاء الله ترجمه آن را در بخش"معصومه اخت الرضا" خواهيم آورد.



مطابق اين نقل، حضرت معصومه(ع) فرمودند:



"اَنَا المعصومه اُخْتُ الرِضا(ع)":



"من معصومه خواهر امام رضا(ع) هستم".(47)



پرواضح است كه براي اثبات چنين مطالب مهمي نمي توان به خواب استناد كرد، ولي نظر به اين كه اين خواب معجزه باهره اي را در بردارد، و محقق بزرگواري چون علامه نوري خود شاهد ماجرا است، مي توان بر آن استناد و اعتماد كرد.



آيا لقبِ"معصومه" دلالت بر"عصمتِ" حضرت معصومه(ع) مي كند؟



براي پاسخ گفتن اين پرسش به تقديم چند مقدمه بطور فشرده ناگزيريم:



1ـ‌ اجماع شيعه براين است كه همه پيامبران، امامان و فرشتگان، معصوم هستند، هرگز گناه صغيره و كبيره اي، پيش از بعثت و يا بعد از بعثت، قبل از امامت و يا بعد از امامت، عمداً و يا سهواً، مرتكب نشده اند، و همه بزرگان مذهب در كتابهاي اعتقادي بر اين معني تصريح تأكيد نموده اند(48)



پيروان مكتب خلافت براي توجيه جنايات خلفا، به همه ي پيامبران نسبتهاي ناروائي داده، عصمت آنها را زير سؤال برده اند، ولي علماي شيعه پاسخهاي مستدلي به آنها داده، از عصمت پيامبران به شدت دفاع كرده اند.(49)



2ـ‌ بالاترين حد عصمت را حضرت رسول اكرم(ص) فاطمه زهرا(ع) و دوازده امام(ع) دارا بودند، كه نه تنها در طول عمر از گناه صغيره و كبيره پاك و منزه بودند، بلكه حتي از"تركِ اولي" كه منافات با عصمت ندارد، پاك و مبرا بودند، و لذا اين چهارده نور پاك به:"چهارده معصوم" شهرت يافته اند.



روي اين بيان عصمت منحصر به اين چهارده وجود مقدس نمي باشد، بلكه بطوري كه در مقدمه اول نقل اجماع كرديم، همه علماي اماميه، همه‌ پيامبران و همه ي فرشتگان را نيز معصوم مي دانند.



3ـ از مقدمه فوق معلوم شد كه عصمت داراي ابعاد مختلف و مراتب متفاوت است، بالاترين مراتب آن را چهارده معصوم دارند، و مراتب پائين تر آن را ديگر پيامبران و فرشتگان دارا هستند.



4ـ هيچيك از علماي اسلام ادعا نكرده اند كه"معصوم" منحصر به چهارده ذات مقدس است، فقط ممكن است شخص عوامي از تعبير"چهارده معصوم" چنين اشتباهي را مرتكب شود.



5ـ هيچ دانشمندي در مورد افرادي چون:"حضرت ابوالفضل"،"حضرت علي اكبر"،"حضرت زينب" و"حضرت معصومه" ادعا نكرده كه آنها معصوم نبوده اند، بلكه شخصيتهاي بلند پايه اي در مورد عصمت اين شخصيتهاي برجسته سخن گفته اند.(50)



6ـ مرحوم مقرم، دلائل عصمت حضرت ابوالفضل(ع) را در كتاب گرانقدر:"العباس" و شواهد عصمت حضرت علي اكبر(ع) را در كتاب:"علي الاكبر" گرد آورده(51)و از گفتار آيت الله بزرگ شيخ محمد حسين اصفهاني و علامه سترگ ميرزا محمد علي اردوبادي بهره جسته است.(52)



7ـ مرحوم نقدي نيز در كتاب:" زينب الكبري" مطلب را به وضوح بيان كرده، اگر چه در مورد حضرت زينب(ع) صريحاً ادعاي عصمت نكرده است.(53)



8ـ محدث نوري قدِس سرْه در كتاب ارزشمند"نفس الرحمان" پس از نقل رواياتي چند در فضائل و مناقب جناب سلمان مي فرمايد:



"از اين اخبار و ديگر اخباري كه در بخشهاي بعدي آمد، آشكار مي گردد كه جناب سلمان سلام الله عليه از اهل بيت نبوت و امامت به شمار آمده، در رديف صاحبان عصمت و طهارت جاي گرفته است و اين فضيلتي است كه در ميان همه كساني كه به شرف مصاحبت رسول اكرم(ص) نائل آمده اند، به اين بزرگوار اختصاص دارد.(54)



در ضمن حديثي از امام كاظم(ع) آمده است:



منافقان از روي نفاق به جناب سلمان مي گفتند:



اي سلمان! رسول اكرم(ص) در حق شما فرموده است:"سُلْمانْ مِنا اَهًلَ الْبُيًتِ" پس ترا همسنگ حضرت جبرئيل قرار داده است، كه او در روز"عبا"(روز نزول آيه‌ تطهير در حقِ اصحاب كساء)‌عرضه داشت:"وُ اَنا مِنْكُمً؟":"آيا من نيز از شمايم؟" پيامبر اكرم فرمود:"وُ اَنْتَ مِنا":"آري شما نيز از ما هستيد". آنگاه پيك وحي به ملكوت اعلي رفت و به اهل ملكوت مباهات نمود كه:" به به، چه كسي مي تواند همانند من باشد كه من از اهلبيت محمد(ص) مي باشم".(55)



آنگاه محدث نوري فرموده است: اينكه جناب سلمان و ديگر ياران سخن اين منافق را تقرير نموده اند و امام(ع) آن را نقل فرموده است، معلوم مي شود كه جز معصوم شخص ديگري در زمره اهلبيت وارد نمي شود و از آنها به شمار نمي آيد.(56)



سپس به داستان"ام سلمه" مي پردازد و در پايان مي افزايد:



از اينجاست كه"ابن عربي" در كتاب"فتوحات مكيه" مي گويد:



جمله" سلمان منا اهل البيت" از سوي پيامبر اكرم(ص) گواه روشني است بر طهارت سلمان، زيرا خداوند بر طهارت و پاكي اهلبيت از هرگونه پليدي شهادت داده و پيامبر اكرم سلمان را در رديف اهلبيت شمرده است.(57)



عين عبارت ابن عربي را محدث نوري در"نفس الرحمان" و استاد آذرشهري در ترجمه" كشف الأستار" آورده اند.(58)



يكي از شواهد عصمت سلمان تشريف فرمائي اميرمؤمنان(ع) با اعجاز امامت، از مدينه تا مداين، براي غسل و كفن و دفن ايشان است.



جابر بن عبدالله انصاري مي گويد: اميرمؤمنان(ع) نماز صبح را اقامه نمود، آنگاه به ما رو كرد و فرمود:



"هان اي مردمان، خداوند در مصيبت برادرتان سلمان به شما پاداش فراوان عطا فرمايد". آنگاه عمامه پيامبر را بر سر نهاد، شميشر، زره و عصايش را برداشت و بر اسب"غَضا" سوار شد و به قنبر فرمود:"تا ده بشمار".



قنبر مي گويد: تا ده شمردم و خود را در آستانه منزل سلمان يافتيم.(59)



زاذان مي گويد: هنگامي كه آثار مرگ در چهره سلمان ظاهر شد، به او گفتم: چه كسي ترا غسل خواهد داد؟ فرمود: همان كسي كه پيامبر را غسل داد.



گفتم: او در مدينه است و شما در مداين! فرمود: اي زاذان! هنگامي كه چانه مرا بستي، صداي پاي حضرتش را خواهي شنيد.



زاذان مي گوديد: وقتي چانه سلمان را بستم، صداي پا شنيدم، خود را به آستانه در رساندم، با مولايم اميرمؤمنان(ع) مواجه شدم. فرمود: اي زاذان! آيا سلمان درگذشت؟ گفتم: بلي.(60)آنگاه كيفيت غسل، دفن و نماز شكوهمند حضرتش را بر پيكر پاك جناب سلمان تشريح مي كند.(61)



در همين بخش يادآورمي شويم كه بر پيكر معصوم جز معصوم نماز نمي خواند و پيكر معصوم را جز معصوم تجهيز نمي كند و اگر جناب سلمان مرحله اي از عصمت را دارا نبود، به تشريف فرمائي اميرمؤمنان(ع) از مدينه تا مداين؛ آن هم از طريق اعجاز نيازي نبود، چنانكه درباره ديگر ياران نيز چنين مطلبي نقل نشده است.



شيخ طوسي در تهذيب زيارتنامه اي براي جناب سلمان نقل كرده(62)اگر اين زيارتنامه از معصوم رسيده باشد گواه ديگري بر عصمتِ او خواهد بود.



9ـ گروهي از علماي شيعه بر عصت"نواب اربعه" قائل شده اند.



چهار نائب خاص حضرت بقيه الله ارواحنا فداه از روز شهادت امام حسن عسكري عصر(ع) واسطه بودند، نامه هاي مردم را به محضر آن حضرت مي رسانيدند و پاسخ آنها را با خط مبارك حجت خدا به آنها مي آوردند.



محدث قمي به هنگام بحث از مقام والاي آنها مي نويسد: در ميان تمام اصحاب خاص ائمه(ع) در بزرگي و جلالت قدر كسي به ايشان نمي رسد، قريب 70 سال به منصب سفارت و وساطت ميان امام(ع) و رعيت فائز شدند،‌كرامتهاي بسيار و خوارق عادات فراوان به دست آنها جاري گرديد و گفته شده كه بعضي از علماء قائل به عصمت ايشان شده اند.(63)



مرحوم حاج ملا آقا جان زنجاني در اين رابطه مي فرمايد: به همان دليلي كه لازم است معتقد باشيم كه ائمه اطهار(ع) معصوم هستند، بايد بگوئيم كه نواب اربعه هم از عصمت ضعيفي برخوردارند، زيرا اگر در حقِ‌آنها احتمال گناه، سهو و نسيان برود، به مطالبي كه از امام(ع) نقل مي كنند، اعتمادي نخواهد بود.(64)



زيارتنامه اي براي نواب اربعه نقل شده كه شيخ طوسي آن را به"حسين بن روح" منسوب دانسته است.(65)اگر اين نسبت ثابت شود و اين زيارتنامه از ناحيه مقدسه صادر شده باشد، خود گواه عصمت آنان خواهد بود.



10ـ برخي از مخدرات خاندان عصمت مقام بسيار والائي داشتند و تعبيرات بلندي در حق آنها از معصومين(ع) رسيده است كه اگر اين تعبيرات به درستي ارزيابي شود، گواه عصمت آنان خواهد بود، به عنوان مثال حضرت سيدالشهدا(ع) در مورد دختر گرامي اش حضرت سكينه(ع) مي فرمايد:



"و امام سكينه، فغالب عليها الإستغراق مع الله":



"اما دخترم سكينه، او در غالب اوقات با تمام وجود غرق درياي مناجات با خداوند است".(66)



اگر اين تعبير امام(ع) به دقت مورد تجزيه و تحليل قرار بگيرد، جلالت شأن حضرت سكينه و راه يافتنش به مرحله اي از عصمت استفاده مي شود.



با عنايت به مطالبي كه در ضمن مقدمات دهگانه بيان شد، حتي در مورد آن عده از شخصيتهاي برجسته اهلبيت كه در حقِ آنها ادعاي عصمت نشده، نمي توان ادعاي"عدمِ عصمت" كرد، كجا رسد به شخصيت بزرگواري كه امام معصوم او را"معصوم" خوانده است.



روي اين بيان اگر كسي در مورد حضرت معصومه(ع) ادعاي عصمت كند، بيراهه نرفته و سخن به گزاف نگفته است.



و اينك شواهد عصمت اين شفيعه روز جزا:



1ـ بر اساس نقل"ناسخ التواريخ" امام رضا(ع) در مورد آن حضرت:"معصومه" تعبيركرده است(67)و مي دانيم كه امام(ع) هرگز در مورد شخصي مبالغه نمي كند و سخن به گزاف نمي فرمايد.



نام شريف حضرت معصومه:"فاطمه" است و در حال حياتش به"معصومه" ملقب نشده بود، تا تعبير:"معصومه" به اصطلاح"عنوان مْشير" باشد، بلكه اين تعبير دقيقاً به معناي اثبات عصمت است، زيرا بر اساس قاعده معروف:"تعليق الحكم بالوصف مشعر بالعليه"(68) معناي حديث چنين مي شود:



"هركس حضرت معصومه را در قم زيارت كند، مانند اين است كه مرا زيارت كند، زيرا او معصومه است".



اگر صدور اين حديث از امام رضا(ع) ثابت شود، در دلالت كردن آن به عصمت حضرت معصومه ترديدي نخواهد بود.



2ـ احاديث صحيحه و مستفيضه در مورد وجوب بهشت براي زائرين قبر شريف اين خاتون دو سرا.(69)



بين وجوب بهشت و عصمت ملازمه نيست، ولي در غير معصوم معهود نيست كه به اين استحكام و قاطعيت از سه معصوم بر آن تأكيد شود، چنانكه در بخش فضيلت زيارت آن حضرت ملاحظه خواهيد فرمود.



3ـ شفاعت گسترده اي كه همه ي شيعيان اهلبيت را در برمي گيرد.



البته در مورد عالم و شهيد و امثال آنها موضوع شفاعت مطرح شده، ولي در مورد احدي غير از آباء گرامش، شفاعت گسترده اي به اين وسعت مطرح نشده است. تنها در مورد اين شفيعه روز جزاست كه امام صادق(ع) مي فرمايد:



"با شفاعت او همه ي شيعيان ما وارد بهشت مي شوند".(70)



4ـ روايات متواتره در فضيلت قم و قداست اين سرزمين به بركت قدوم آن خاتون دو سرا، كه هرگز در مورد هيچ شهر ديگري اين تعبيرها نرسيده است، و طبعاً قداست شهر به احترام آن حضرت است.



5ـ تعبير حرم اهلبيت وعْش آل محمد و ديگر تعبيرات بلندي كه شبيه آن براي مشهدِ احدي از غير معصومين به كار نرفته است.



6ـ كرامات باهره اي كه از اين بزرگوار در طول قرون و اعصار مشاهده شده، و هرگز از هيچ امامزاده‌ ديگري در اين حد مشاهده نشوده است، به جز حضرت ابوالفضل(ع) كه در مورد ايشان نيز همين بحث(عصمت) هست.



7ـ تعبير بسيار بلند:"فَاِنُ لَكِ عِنْدُاللهِ شَأْناً مِنُ الشَأْنِ" در زيارتنامه‌ آن حضرت. و چون اين زيارتنامه از امام رضا(ع) روايت شده است، فراز بالا تعبير بسيار والائي است كه با غير معصوم نمي سازد.



8ـ خود صدور زيارتنامه از معصوم مؤيد همين معني است، كه بعد از حضرت زهرا(ع) براي هيچ بانوئي به جز حضرت معصومه زيارت مأثوره نداريم.



9ـ پيشگوئي امام صادق(ع) از تشريف فرمائي بضعه موسي(ع) به اين سرزمين پيش از آنكه پدر بزرگوارش متولد شد، حاكي از مقام بسيار والائي است، آنگاه تأكيد آن حضرت بر اين كه همه شيعيان با شفاعت آن بزرگوار وارد بهشت مي شوند، نشانه جلالت قدري است كه در غير معصوم سراغ نداريم.



10ـ تشريف فرمائي امام رضا و امام جواد(ع) براي مراسم تجهيز و تشييع اين بانوي دو سرا دليل روشني بر عصمت آن بزرگوار است، زيرا مطابق اعتقاد قطعي شيعه، جنازه معصوم فقط بايد به دست معصوم به خاك سپرده شود.(71)



اگر حضرت فاطمه زهرا(ع) را اميرمؤمنان غسل مي دهد به همين دليل است، و گرنه"اسماء" حضور داشت و مي توانست مباشر غسل گردد.



امام صادق(ع) از چهره مفضل احساس فرمود كه اين مطلب بر او سنگين آمد، به او فرمود:"لا تَضيقَن، فَاِنَها صِديقَهٌ وُ لم يکن يغسِلُها اِلا صِديق‎ٌ، اَما علمت ان مريم لم يغسلها اِلا عيسي":



"دلتنگ مباش، اين بدان جهت است كه حضرت زهرا معصوم است، امكان نداشت كه او را غير معصوم غسل دهد، مگر نمي داني كه حضرت مريم را حضرت عيسي(ع) غسل داد".



در شرح مقدس اسلام شوهر حق دارد كه همسرش را با وجود مْماثِل، يعني: غسالِ زن، غسل دهد، ولي فرزند نمي تواند مادرش را در حال اختيار و با وجود مْماثِل غسل دهد، ولي چون حضرت مريم معصوم بود، چاره اي نبود جز اين كه حضرت عيسي(ع) او را غسل دهد.



معصوم بودن حضرت مريم از لفظ"صديقه" استفاده مي شود كه در قرآن كريم در حقِ او آمده است.(72)



در حديث فوق"صديق" و"صديقه" به معناي معصوم به كار رفته است.



به خدمت امام رضا(ع) عرض كردند: اينها به ما طعنه مي زنند و مي گويند:"امام را بايد امام غسل دهد"!



منظور آنها اين بود كه شما در مدينه هستيد و پدربزرگوارتان در بغداد به شهادت رسيده است، پس چه كسي او را غسل داده است؟



فرمود:"من او را غسل دادم".



راوي پرسيد: به آنها بگويم كه شما آن حضرت را غسل داده ايد؟ فرمود:"آري":(73)



به همين جهت است كه امام جواد(ع) از مدينه تا خراسان، و امام هادي(ع) از مدينه تا بغداد با"طي الأرض" تشريف فرما مي شوند تا پيكر مطهر پدر بزرگوارشان را غسل دهند كفن و دفن كنند.



و براي همين منظور است كه در آن لحظات حساس و پر مخاطره، وجود مقدس حضرت بقيه الله ـ روحي فداه ـ چون مهر تابان ظاهر شد و بر پيكر امام حسن عسكري(ع) نماز خواند.(74)



ولذا معتقديم كه قبل از رحلت حضرت بقيه الله ارواحنا فداه امام حسين(ع) رجعت خواهد نمود، و مراسم تجهيز و تكفين و تدفين آن حضرت را به عهده خواهد گرفت. (75)



ترديدي نيست كه پيكر مطهر حضرت حسين(ع) توسط امام زين العابدين(ع) به خاك سپرده شد، حتي دشمنان اهلبيت هم به آن اعتراف دارند، لذا هنگامي كه امام رضا(ع) با علي بن ابي حمزه و ديگر بدانديشان مناظره مي كرد به آنها فرمود:



"آيا امام حسين(ع) امام بود؟" گفتند:"آري". فرمود:"چه كسي او را تجهيز كرد؟" گفتند:"علي بن الحسين(ع)".



فرمود:"در آن ايام علي بن الحسين(ع) كجا بود؟" گفتند:"در زندان ابن زياد بود". فرمود:"يك فرد زنداني چگونه عهده دار كفن و دفن شد؟". گفتند:" براي ما روايت شده كه امام زين العابدين به طريق اعجاز از زندان خارج شد و آنها متوجه نشدند، پس از انجام كفن و دفن دوباره به زندان بازگشت".



امام رضا(ع) فرمود:"خداوندي كه زين العابدين را قدرت داد كه از زندان بيرون رفته و عهده دار تجيز پدر بزرگوارش شود، قادر است به صاحب اين امر توانائي دهد كه به بغداد رفته، مباشر كفن و دفن پدرش گردد".(76)



جالب تر اين كه امام زين العابدين(ع) به هنگام دفن امام حسين و حضرت علي اكبر و حضرت ابوالفضل ـ صلوات الله عليهم ـ از بني اسد كمك نگرفت، بلكه خود به تنهائي عده دار كفن و دفن آنان گرديد، ولي چون نوبت به ديگر شهدا رسيد، به بني اسد امر فرمود كه: دو تا كانال حفر كنند، در يكي شهداي بني هاشم و در ديگري شهداي اصحاب را دفن كنند.(77)و اين خود يكي از نشانه هاي عصمت حضرت علي اكبر و حضرت ابوالفضل(ع) مي باشد.



در مراسم كفن و دفن حضرت معصومه(ع) نيز تشريف فرمائي حضرت امام رضا و حضرت جواد ـ سلام الله عليهما ـ‌ بسيار معني دار است، و خود شاهد زنده اي بر عصمت اين خاتون دو سرا مي باشد.(78)



با توجه به نكات فوق، اگر كسي ادعا كند كه حضرت معصومه(ع) مرتبه اي از عصمت را داراست، راه بيراهه نرفته و سخني به گزاف نگفته است. ولي اين مرتبه از عصمت غير از عصمت چهارده معصوم است كه حتي پيامبران اولوالعزم نيز به آن مرتبه از عصمت نمي رسند.



در پايان يادآوري اين نكته لازم است كه واژه"عصمت" داراي مراتب و مراحل مختلف(و به اصطلاح: مقولٌ بالتشكيك) است و لذا بين عصمت مورد نظر در پيامبران و امامان، با عصمت اولياي الهي فرقهائي هست، كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم:



1ـ عصمت در پيامبران و امامان، واجب و ضروري است، ولي در ديگر اولياي الهي يك عنايت و موهبت است.



2ـ در مورد پيامبران و امامان بايد معتقد به"وجوب عصمت" باشيم ولي در مورد ديگران چنين اعتقادي لازم نيست، و حداكثر به"وجود عصمت" معتقديم نه وجوب آن.



3ـ عصمت پيامبران در سه مقام است:



1) در مقام دريافت وحي



2) در مقام تبليغ وحي



3) در مقام اطاعت پروردگار.



ولي عصمت اولياي الهي تنها در مقام اطاعت و انقياد پروردگار است كه همان مصونيت از گناه مي باشد.



4ـ عصمت داراي سه مرحله است:



1) عصمت كبري، و آن به چهارده نور پاك اختصاص دارد.



2) اثباتي، و آن مصونيت الزامي از خطا و لغزش مي باشد. اگر چه قدرت بر گناه از او سلب نشده است. و اين مرحله شامل همه پيامبران و فرشتگان است.



3) ثبوتي، و آن اطاعت مداوم پروردگار و اجتناب دائم از گناهان صغيره و كبيره است و اين در مورد اولياي الهي ـ غير حجج الهي ـ‌ صادق مي باشد.



5ـ عصمت چهارده معصوم در حد اعلاي عصمت است كه"عصمت كبري" ناميده مي شود، ولي عصمت ديگران در حد پايين تر مي باشد و شامل مصونيت از اشتباه و ترك اولي نمي باشد.



6ـ در مورد چهارده نور پاك معتقديم كه بايد از آغاز ولادت تا واپسين لحظات عمر از هر پليدي به دور بوده، از هر گناهي معصوم باشند.



7ـ رسول اكرم، فاطمه زهرا و امامان معصوم(ع) در سراسر عمر مبارشان از هر گونه لغزش و خطا مصون بودند، حتي يكبار هم مرتكب ترك اولي نشدند.



علامه مجلسي قدِس سرْه در اين رابطه مي فرمايد:"علماي اماميه بر عصمت امامان از گناهان صغيره و كبيره، اجماع كرده اند. پس هرگز گناهي از آنها سر نمي زند، نه از روي عمد، نه از روي فراموشي، نه از روي سهو و نه از روي خطا در تطبيق".(79)



محدث نوري پس از نقل سخنان ابي عربي در مورد عصمت اهلبيت(ع) مي فرمايد: گفتار ابن عربي ترا فريب ندهد و موجب حْسن ظن تو در حق او نشود، زيرا:



"اعتقاد به وجوب عصمت، غير از اعتقاد به وجود عصمت است".(80)



2ـ"كريمه اهلبيت"



ارادتمندان و ستايشگران حضرت معصومه(ع) به هنگام ستايش از بانوي بانوان، خاتون دو جهان، حضرت معصومه(ع) در نظم و نثر، عنوان"كريمه اهلبيت" را در حق اين نور ديده خاتم پيامبران(ص) فراوان به كار برده اند. ولي بر اساس رؤياي صادقه يكي از بزرگان، اين لقب از طرف معصومين(ع) به اين خاتون اطلاق شده است، اينك متن داستان:



نسابه گرانقدر مرحوم آيت الله سيد محمود مرعشي نجفي، متوفاي 1338 هـ . صاحب"مشجرات علويين" بسيار علاقمند بود كه به هر طريقي شده، محل قبر شريف حضرت صديقه طاهره(ع) را به دست آورد، براي اين مقصود ختم مجربي انتخاب كرده، چهل شب به آن مداومت نمود، تا شايد خداوند به طريقي او را از محل قبر شريفِ حضرت زهرا(ع) آگاه فرمايد.



شب چهلم بعد از انجام ختم و توسل فراوان استراحت كرد. در عالم رؤيا به محضر مقدس حضرت باقر و يا حضرت صادق(صلوات الله عليهما) مشرف شد.(81)



امام(ع) به ايشان فرمود:



"عليک بکريمة اهل البيت":



"به دامن كريمه اهلبيت چنگ بزن".



ايشان به تصور اين كه منظور امام(ع) از"كريمه اهلبيت" حضرت زهرا است، عرضه داشت:



"بلي، قربانت گردم، من نيز اين ختم را براي همين گرفتم كه محل قبر شريف آن حضرت را به صورت دقيق تر بدانم و به زيارتش مشرف شوم".



امام(ع) فرمودند:



"منظور من قبر شريف حضرت معصومه در قم است".



سپس اضافه نمودند:



"به جهت مصالحي خداوند اراده فرموده است، كه محل قبر شريف حضرت زهرا(ع) براي هميشه از همگان مخفي باشد. و لذا قبر حضرت معصومه را تجلي گاه قبر شريف حضرت زهرا(ع) قرار داده است.



اگر قرار بود قبر حضرت زهرا(ع) ظاهر باشد، هر جلال و جبروتي كه براي آن قبر شريف مقدر بود، خداوند متعال همان جلال و جبروت را بر قبر مطهر حضرت معصومه(ع) قرار داده است".



مرحوم مرعشي هنگامي كه از خواب برخاست تصميم گرفت كه رخت سفر بربندد و به قصد زيارت حضرت معصومه(ع) رهسپار ايران شود.



او بلافاصله مهياي سفر شده با همه اعضاي خانواده اش ايشان نجف اشرف را به قصد زيارت"كريمه اهلبيت" ترك نمود.(82)



مرحوم مرعشي به سال 1338 هـ . در نجف اشرف درگذشت، فرزند برومندش مرحوم آيت الله سيد شهاب الدين مرعشي نجفي به سال 1342 هـ . رهسپار ايران شد و پس از توقف كوتاهي در تهران به سال 1343 هـ . وارد حوزه علميه قم گرديد، و براي هميشه در جواركريمه اهلبيت رحل اقامت افكند، تا در شب هشتم ماه صفر 1411 هـ . ديده از جهان فرو بست.



ديگر القاب شريفه



در مورد دو لقب"معصومه" و"كريمه اهلبيت" در حد توان سخن گفتيم، ديگر القاب شريفه آن حضرت به قرار زير است:



1ـ طاهره 2ـ حميده



3ـ‌ بُره 4ـ رشيده



5ـ تقيه 6ـ نقيه



7ـ رضيه 8ـ مرضيه



9ـ سُيده 10ـ اُختُ الرضا



اين القاب دهگانه در زيارتنامه اي كه در كتاب:"انوار المشعشعين" براي اين خاتون دو سرا نقل شده آمده است.



اين زيارتنامه، غير از زيارتنامه مشهوري است كه علامه مجلسي از امام رضا(ع) روايت كرده است.



اين زيارتنامه را شيخ محمد علي قمي در كتاب:"انوار المشعشعين" نقل كرده است.(83)



اين كتاب به سال 1325 هـ . تأليف شده و به سال 1327 هـ . به چاپ رسيده است.



ما اين متن را در كتب قدما نيافتيم، جز اين كه برخي از معاصران آن را به كتاب"تاريخ قم" نسبت داده اند(84)ولي بي گمان در تاريخ قم چنين متني وجود ندارد.



در زيارتنامه ديگري از مولي حيدر خوانساري، استادِ آغا حسين خوانساري(متوفاي 1098 هـ .) در كتاب پر ارج:"زُبده التصانيف" براي حضرت معصومه نقل كرده، دو لقب ديگر براي آن حضرت آمده است كه عبارتند از:



1ـ صديقه



2ـ سيده نساء العالمين(85)



نظر به اينكه القاب فوق ـ‌ كه در اين دو زيارتنامه آمده ـ‌ واضح هستند و نيازي به توضيح ندارند، در اين رابطه بحث نمي كنيم و دامن سخن را فرا مي چينيم.



معصومه اخت الرضا سلام الله عليهما



در اين كتاب در پيرامون عصمت حضرت معصومه(ع) بطور فشرده سخن گفتيم و به عرض خوانندگان گرامي رسانديم كه حضرت امام رضا(ع) در حديثي فرموده اند:



"من زار المعصومة بقم کمن زارني":



"هر كس حضرت معصومه را در قم زيارت كند همانند كسي است كه مرا زيارت كند".(86)



و گفتيم كه اين حديث به صراحت بر عصمت حضرت معصومه دلالت مي كند، و ياد آور شديم كه شخص حضرت معصومه(ع) نيز در رؤيايِ صادقه اي از خود تعبير به"معصومه" كرده است، و اينك متن اين داستان را از زبانِ محدث والامقام، علامه بزرگوار مرحوم ميرزا حسين نوري، متوفاي 1320 هـ . مي آوريم.



اين واقعه يكي از معجزات باهرات باب الحوائج الي الله حضرت موسي بن جعفر(ع) است و حضرت معصومه(ع) در اين داستان نقش دارند، و ميرزاي نوري اين داستان را از شخص صاحب قضيه ـ بدون واسطه ـ شنيده و در كتاب گرانسنگ:"دارالسلام" آورده است، و ما اينك ترجمه آن را به محضر شيفتگان اين خاندان تقديم مي داريم:



يكي از نشانه هاي قدرت پروردگار كه دلها را از زنگار شيطان پاكيزه مي سازد اينست كه در ايام مجاورت ما با حرمين شريفين كاظمين(ع) در بغداد يك مرد نصراني به نام:"يعقوب" زندگي مي كرد كه به بيماري"استسقاء" دچار شده بود.



هر قدر به پزشكان مراجعه كرد، نتيجه نگرفت، تا مرض كاملاً شدت يافت و او را رنجور ساخت و از پا انداخت.



آن مرد نصراني مي گفت: در آن ايام من همه اش از خدا مي خواستم كه مرا يا شفا دهد و يا به وسيله‌مرگ از آن مرض رهائي بخشد.



در حدود سال 1280 هجري بود كه شبي روي تخت خوابيده بودم، در عالم رؤيا يك آقاي بزرگوار بلند قد و بسيار نوراني را ديدم كه در كنار بستر من حضور يافت و تخت مرا حركت داد و فرمود:"اگر بخواهي از اين بيماري شفا پيدا كني، تنها راهش اينست كه به شهر كاظمين مشرف شوي و كاظمين(ع) را زيارت نمائي، تا از اين مرض رهائي يابي".



او مي گويد: من از خواب بيدار شدم، رؤياي خود را براي مادرم نقل كردم، مادرم گفت: اين خواب خوابِ‌ شيطاني است! آنگاه صليب و زُنار(87)آورد و برگردنم آويخت.



يكبار ديگر به خواب رفتم و در عالم رؤيا بانوي مجلله اي را ديدم كه سر تا سر بدنش پوشيده بود، تخت مرا حركت داد و فرمود:



"برخيز كه صبح صادق طلوع كرده است، مگر پدرم با تو شرط نكرد كه به زيارت او مشرف شوي، تا ترا شفا عنايت كند؟".



پرسيدم: پدر شما كيست؟



فرمود:"امام موسي بن جعفر(ع) است".



پرسيدم: شما كيستيد؟



فرمود:"انا المعصومة اُخْتُ الرِضا(ع)":



"من معصومه خواهر حضرت رضا(ع) هستم".



چون از خواب بيدار شدم در حيرت بودم كه چه كنم و كجا بروم؟! به دلم افتاد كه به خانه‌ سيد جليل القدر سيد راضي بغدادي بروم.



به منزل سيد راضي بغدادي، واقع در محله"رواق" بغداد رفتم، حلقه‌ در را كوبيدم. از پشت در صدا زد كيستي؟ گفتم: بازكن.



هنگامي كه صداي مرا شنيد، دخترش را صدا كرد و گفت:



"دخترم در را باز كن، او يك نفر مسحيي است كه مي خواهد به شرف اسلام مشرف شود".



هنگامي كه در باز شد و به خدمتش شريفياب شدم، عرض كردم، از كجا متوجه شديد كه من مسيحي هستم و قصد تشرف به اسلام را دارم؟



فرمود:"جدم ـ امام كاظم ـ (ع) در عالم رؤيا به من خبر داده بود".



آنگاه مرا به كاظمين برد، و در كاظمين به محضر شيخ جليل القدر شيخ عبدالحسين تهراني(رحمه‌ الله عليه) رفتيم، من سرگذشت خود را براي او نقل كردم، او دستور داد كه مرا به حرم مطهر ببرند.



پس مرا به حرم بردند و در اطراف ضريح مقدس مرا طواف دادند.



در داخل حرم اثر ظاهر نشد ولي چون از حرم بيرون آمدم پس از گذشت اندك زماني عطش بر من غلبه كرد، آب خوردم و حالم دگرگون شد و بر زمين افتادم.



با همين افتادن همه چيز تمام شد، و گوئي كوهي بر پشت من بود و برداشته شد، ورم بدنم رفع گرديد و زردي چهره ام به سرخي مبدل گشت و هيچ اثري از بيماري در وجود من باقي نماند.



به بغداد رفتم كه از موجودي خود چيزي براي هزينه زندگي بردارم،‌خويشان و بستگانم از سرگذشت من آگاه شدند، مرا به خانه‌ يكي از اقوام بردند كه مادرم آنجا بود و گروهي در آنجا گرد آمده بودند.



مادرم به من گفت:"رويت سياه باد، رفتي و از دين خود خارج شدي!".



گفتم:"مادر ببين، از مرض و بيماري هيچ اثري نمانده است".



مادرم گفت:"اين سحر است"!!



سفير دولت انگلستان كه در مجلس حضور يافته بود به عمويم گفت:



"اجازه بدهيد كه من او را تأديب كنم، زيرا امروز او خودش كافر شده، فردا همه ي ايل و تبار ما را كافر مي كند"!!



آنگاه به دستور او مرا لخت كردند و بر روي زمين خوابانيدند و با چيزي كه"قرپاچ"(88)ناميده مي شود بر بدنم نواختند.



قرپاچ عبارت از يك رشته سيم بود كه چيزهاي تيزي چون سوزن بر سر سيم ها نهاده بودند.



سرتا سر بدنم خون آلود شد ولي اصلاً احساس در نمي كردم.



خواهرم چون وضع اسفناك مرا مشاهده كرد، خودش را به روي من انداخت، تا شلاق زن ها از من دست كشيدند و به من گفتند: هر كجا كه مي خواهي برو.



به سوي كاظمين(ع) برگشتم و به خدمت مرحوم شيخ عبدالحسين مشرف شدم، شهادتين را به من تلقين كرد، و من رسماً‌ به شرف اسلام مشرف شدم.



به هنگام عصر بود كه از طرف"نامق پاشا" استاندار معصب و لجوج بغداد، فرستاده اي به خدمت شيخ عبدالحسين آمد و نامه اي آورد كه در آن نوشته بود:



"يكي از رعيتهاي ما كه تبعه‌ فرنگ است به خدمت شما آمده كه وارد اسلام شود، او بايد در نزد قاضي حاضر شود و در آنجا آئين اسلام را برگزيند".



شيخ عبدالحسين فرمود:"بلي آن شخص نزد من آمده و سپس به دنبال كارش رفت".



مرحوم شيخ مرا مخفي كرد آنگاه مرا به كربلا فرستاد و در آنجا ختنه شدم، سپس به زيارت نجف اشرف مشرف شدم. آنگاه توسط مرد نيكوكاري مرا به اصطهبانات ـ از توابع شيراز ـ‌ فرستاد.



يكي از سال تمام در بلاد فارس اقامت نمودم، آنگاه به عتبات بازگشتم.



داستان او در اينجا تمام نمي شود، بلكه دنبال دارد، كه به جهت اختصار به همين مقدار بستده مي كنيم، علاقمندان به متن دارالسلام مراجعه فرمايند.(89)



شفيعه روز جزا



اعتقاد به شفاعت انبيا و اوليا از ضروريات مذهب شيعه است و هيچ ترديدي در آن نيست.



شيعيان بر اساس دهها آيت كريمه از قرآن مجيد، و صدها حديث از احاديث رسول اكرم(ص) كه در منابع حديثي و تفسيريِ شيعه و سني موجود است، اعتقاد راسخ به شفاعت پيامبران، امامان و مقربان درگاه احديت دارند.



نگارنده در كتابي كه پيرامون"وهابيت" در دست تأليف دارد، مسئله شفاعت را به صورت گسترده مورد بحث قرار داده، شبهات وهابي ها را با دلايل متقن پاسخ گفته است.



در اينجا وارد بحث شفاعت نمي شويم، فقط ياد آور مي شويم كه در روز قيامت بالاترين جايگاه شفاعت از آنِ رسول اكرم(ص) مي باشد كه قرآن كريم از آن به:"مقام محمود" تعبير نموده(90)و منطق وحي گستردگي و وسعت آن را با آيت جليله‌(ولسوف يعطيک ربک فترضي)(91)نويد داده است.



بعد از رسول مكرم دو تن از خاندان آن حضرت شفاعت گسترده اي دارند كه بسيار وسيع و جهان شمول است و مي تواند همه اهل محشر را فراگيرد:



1ـ خاتون محشر حضرت فاطمه زهرا(ع)



2ـ شفعيه‌ روز جزا فاطمه‌ معصومه(ع)



در مورد شفاعت گسترده حضرت زهرا(ع) همين بس كه شفاعت‎ْ مهريه‌ حضرت زهراست و به هنگام ازدواج آن حضرت، جبرئيل امين طاقه ابريشمي از جانب پروردگار آورد كه در روي آن نوشته بود:"خداوند مهريه فاطمه‌ زهرا را شفاعت گنهكاران از امت محمد(ص) قرار داد".



حضرت زهراي مرضيه به هنگام شهادت، وصيت فرمود كه اين قطعه حرير را در كفن او قرار دهند، و فرمود:



"چون روز قيامت محشور شوم اين سند شفاعت را به دست مي گيرم و براي گنهكاران از امت پدرم شفاعت مي كنم".



اين حديث را احمد بن يوسف دمشقي قرماني، متوفاي 1019 هـ . از طريق اهل سنت روايت كرده است.(92)



از طريق اهلبيت(ع) روايت فراواني داريم كه بهشت و شفاعتْ جزء مهريه حضرت زهرا(ع) مي باشد.(93)



بعد از صديقه طاهره(ع) از جهت گستردگي شفاعت هيچكس، و حداقل: هيچ بانوئي، به شفعيه‌ محشر حضرت معصومه دخت موسي بن جعفر(ع) نمي رسد، كه امام صادق(ع) در اين رابطه مي فرمايد:



"بانوئي از فرزندان من، به نام: فاطمه دختر موسي، در آنجا(قم) رحلت مي كند، كه با شفاعت او همه‌ شيعيان ما وارد بهشت مي شوند".



متن كامل حديث را در فصل"شخصيت برجسته حضرت معصومه" آورديم.(94)



و در فرازي از زيارتنامه اش مي خوانيم.



"يا فاطمة اشفعي لي في الجنة":



"اي فاطمه ـ معصومه ـ‌ در بهشت براي ما شفاعت كن".



و در بخش زيارتنامه حضرت گفتيم كه اين زيارتنامه از امام رضا(ع) رسيده است.(95)



در زمينه ي شفاعت گسترده‌ شفيعه روز محشر، داستان بسيار جالبي است كه 125 سال پيش از اين واقع شده، و ما آن را از طريق آيت الله ناصري نقل مي كنيم:



حضرت آيت الله حاج شيخ محمد ناصري دولت آبادي كه در دولت آباد اصفهان خدمات برجسته اي دارند و دلهاي مشتاقان را به طرف حضرت صاحب الزمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ‌ سوق مي دهند، از پدر بزرگوارشان مرحوم آيت الله حاج شيخ محمد باقر ناصري، متوفاي 1407هـ‌ . نقل فرمودند كه در ايام اقامتشان در نجف اشرف، در جلسه اي كه در منزلشان برگزار بود، بر فراز منبر داستان جالبي را در رابطه با حضرت معصومه(ع) به شرح زير بيان فرمودند:



در سال 1295 هـ‌ . در اطراف قم قحطي و خشكسالي شديدي پديد آمد، اغنام و احشام در اثر كمبود علوفه در معرض تلف قرار گرفتند.



اهالي آن منطقه چهل نفر از افراد متدين و شايسته را انتخاب كردند و به قم فرستادند، تا در صحن مطهر حضرت معصومه(ع) به بست بنشينند،‌تا شايد از عنايات آن كريمه‌ اهلبيت خداوند متعال باران بفرستد و منطقه را از خطر خشكسالي نجات دهد.



سه شبانه روز آن گروه چهل نفري در حرم مطهر خاتون دو سرا به بست مي نشينند، شب سوم يكي از آن چهل نفر مرحوم ميرزا ابوالقاسم قمي را خواب مي بيند.



ميرزاي قمي در عالم رؤيا به او مي فرمايد:"چرا در اينجا به بست نشسته ايد؟" او مي گويد: مدتي است در محل ما باران نيامده، اغنام و احشام در معرض تلف قرار گرتفه اند.



ميرزا مي فرمايند:"براي همين".



مي گويد: بلي.



مرحوم ميرزا مي فرمايد:"اين كه چيزي نيست، اين مقدار از دست ما نيز ساخته است، هنگمي كه شما حوائج اين طوري داشتيد به ما مراجعه كنيد، ولي هنگامي كه شفاعتِ عالَم را خواستيد، در آن هنگام دست توسل به طرف اين شفيعه‌ روز جزا دراز كنيد".(96)



اين رؤياي صادقه مؤيد است با حديث امام صادق(ع) كه مي فرمايد:



"همه‌ شيعيان ما با شفاعت آن حضرت وارد بهشت مي شوند".(97)



مؤيد ديگر اين خواب، رؤياي صادقه ي ديگري است كه مربوط است به خاتمه‌ محدثين، مرحوم حاج شيخ عباس قمي ـ رضوان الله عليه ـ‌ متوفاي 1359 هـ‌ .



محدث قمي اين خواب را شخصاً در عالم رؤيا ديده اند و آن را بر فراز منبر نقل كرده اند.



يكي از افرادي كه در پاي منبر حضور داشته و آن را بدون واسطه از محدث قمي شنيده، يكي از تجار مورد اعتماد قم به نام آقاي صابري بوده، كه به رحمت خدا واصل شده است.



دوست دانشمندم حجه‌ الاسلام و المسلمين آقاي حاج شيخ جعفر توسلي، كه از فضلاي شايسته و مهذب حوزه‌ علميه است آن را بدون واسطه از مرحوم صابري شنيده است.



آقاي توسلي از مرحوم صابري روايت مي كند كه روزي مرحوم حاج شيخ عباس قمي در تيمچه بزرگ قم، به مناسبت ايام فاطميه منبر رفته بود، بر فراز منبر فرمود: شبي ميرزاي قمي ـ‌ صاحب قوانين ـ‌ را در عالم رؤيا ديدم از محضر مقدسشان سئوال كردم:



"آيا شفاعت اهل قم به دست حضرت معصومه(ع) مي باشد".



با قيافه اعجاب آميزي به طرف من نگاه كرد و فرمود:



"شفاعت اهل قم با منست، شفاعتِ عالَم با حضرت معصومه(ع) مي باشد".



اين رؤياي صادقه نيز مؤيد است با احاديث فراواني كه در مورد شفاعتِ عالِم رسيده(98)و حديث امام صادق(ع) كه زمينه ي شفاعتِ گسترده و جهان شمولِ اين شفيعه‌ روز جزا را بيان فرموده است.



عالمه‌ آل عبا



از روزي كه شبه جزيره عربستان در سايه‌ تعاليم حياتبخش اسلام زنجيرهاي جهل و ناداني را گسستند و گام در راه تعالي ترقي نهادند، بانوان با فضيلت فراواني در كنار مردان با فضيلت پرورش يافتند و افتخار صفحات تاريخ گشتند.



نمونه بارز اين بانوان، مخدُراتِ‌ خاندان عصمت و طهارت بودند كه در سراپرده عصمت، در فنون مختلف اسلامي، سرآمد بانوان جهان شدند و صفحات زرين تاريخ را به خود اختصاص دادند.



خطبه هاي آتشين حضرت زهراي مرضيه و زينب كبري(ع) كه در يك شرائط استثنائي ايراد گرديده، همواره مورد اعجاب اقوام و ملل جهان در طول قرون و اعصار مي باشد.



احاديث واصله از كريمه‌ خاندان عصمت و طهارت حضرت معصومه(ع)، كه چند نمونه آن را زينب بخش صفحات كتاب قرار داديم، از مقام برجسته آن بزرگوار در دانش و فضيلت حكايت مي كند.



جمله:"فَاِنُ لَكِ عِنْدُ اللهِ‌ شأْناً مِنُ الشَأْنِ":



"براي تو در نزد پروردگار مقام بس والائي است"، كه طبق تعليم امام رضا(ع) در زيارتنامه آن حضرت مي خوانيم(99)براي اثبات جلات قدر آن عالمه فاضله در ابعاد مختلف كمالات علمي و فضائل اخلاقي كافي است.



سال ها قبل در مورد مقام والاي علمي آن حضرت مطلبي شنيده بودم كه بعد از جستجوي فراوان در منابع حديثي آن را نيافتم.



اخيراً‌حضرت حجه‌ الاسلام و المسلمين حاج شيخ محمود انصاري، متوفاي 1419هـ‌ . عين آن را از مرحوم آيت الله حاج سيد نصرالله مستنبط نقل فرمود، كه به جهت اهميت آن در اينجا مي آوريم.



مرحوم مستنبط آن را از كتاب"كشف اللئالي" نقل كرده و اين كتاب تا به حال چاپ نشده و نسخه‌ خطي آن در ايران نيست، گفته مي شود كه فقط يك نسخه از آن در كتابخانه شوشتري ها در نجف اشرف موجود است.(100)



مؤلف ارزشمند اين كتاب"صالح بن عرندس حلي" دانشمند پر ارج شيعه در قرن نهم، صاحب شعر معروفي است كه علامه اميني مي فرمايد:



"در ميان اصحاب مشهور است كه در هر مجلسي اين شعر خوانده شود وجود مقدس حضرت بقيه‌ الله ـ‌ ارواحنا فداه ـ ‌حضور پيدا مي كند".(101)



متن كامل اين اشعار را طريحي در منتخب، سيد جواد شبر در ادب الطف و علامه اميني در الغدير آورده ا ند.(102)



آنچه از زبان مرحوم مستنبط از كتاب"ابن عرندس" نقل شده اينست:



روزي جمعي از شيعيان به قصد ديدار حضرت موسي بن جعفر(ع) به مدينه منوره مشرف شدند، به دودمان امامت شرفياب شدند معلوم شد كه حضرت موسي بن جعفر(ع) در مسافرت است.



اين عده پرسشهائي داشتند، نوشتند و به حضرت معصومه(ع) تحويل دادند و رفتند.



روز بعد كه مي خواستند از مدينه به سوي وطن خود برگردند، به دودمان امامت مشرف شدند و ديدند كه حضرت موسي بن جعفر(ع) هنوز از مسافرت برنگشته است.



نظر به اينكه ناگزيز از مراجعت بودند، پرسشهاي خود را مطالبه كردند كه سفر بعدي موكول شود. حضرت معصومه(ع) پاسخِ‌ پرسشها را نوشت و به آنها تسليم كرد.



آنها شادمان شده، مدينه را به قصد وطن ترك كردند.



در اثناي راه با حضرت موسي بن جعفر(ع) مصادف شدند كه به سوي مدينه تشريف فرما بودند.



داستان را به آن حضرت عرض كردند، حضرت فرمود: آن نوشته را به من بدهيد. چون پرسشها و پاسخها را مطالعه نمود، سه بار فرمود:



"فَداها اَبْوها"



"درش به قربان چنين دختري باد".



با توجه به اينكه حضرت معصومه(ع) به هنگام دستگيري پدر بزرگوارش خرد سال بود، اگر اين نقل صحت داشته باشد، از مقام بسيار رفيع آن حضرت حكايت مي كند و دليل"عالمه غير معلمه" بودن آن حضرت خواهد بود.



نقل اين داستان صرفاً براي استمداد از خوانندگان پژوهشگر مي باشد، كه در صورت آگاهي از مأخذ آن، نگارنده را مطلع سازند.



مْحُدِثه آل طاها



راويان حديث و ناقلان آثار وارده از رسول اكرم و ائمه اطهار(ع) حق بسيار بزرگي به گردن امت اسلامي دارند، كه اگر تلاشهاي طاقت فرساي آنها نبود، تعاليم عاليه اسلام به دست ما نمي رسيد. لذا رسول گرامي اسلام اصحاب را به شنيدن حديث و رايت كردن آن تحريك و تشويق مي نمود و مي فرمود:



"نظر الله امرء سمع منا حديثا فبلغه":



"خداوند نوراني كند كسي را كه از ما حديثي استماع كند و آنرا ابلاغ نمايد".(103)



و امام صادق(ع) در اين رابطه مي فرمايد:



"حديث في حلالٍ وُ حرام تَأْخُذُهْ مِنً صادِقٍ خير‎ مِنُ الدنيا وُ ما فيها، من ذهب او فضه":



"حديثي كه در پيرامون حلال و حرام از شخص راستگو فراگيري، از همه دنيا و آنچه طلا و نقره در آن است بهتر است".(104)



روايات وارده در پيرامون شرافت و فضيلت راويان حديث بسيار فراوان است و برخي در اين رابطه كتاب مستقلي تأليف كرده اند، كه از آن جمله است"خطيب بغدادي" صاحب"تاريخ بغداد" و متوفاي 463 هـ . كه 334 روايت در اين زمينه در كتابي به نام:"شرف اصحاب الحديث" گرد آورده است.



در ميان اصحاب حديث به تعدادي از بانوان با فضيلت برمي خوريم كه نام خود را در زمره محدِثان ثبت كرده اند و تاريخ اسلام با نام آنها زينت يافته است، كه در رأس آنها مخدُراتِ خاندان عصمت و طهارت قرار دارند.



حضرت معصومه(ع) يكي از اين بانوان با فضيلت اين خاندان است، كه احاديثي را با سلسله اسنادش از حضرت فاطمه زهرا(ع) روايت كرده، و به جهت شخصيت برجسته اش رواياتش مورد توجه محدثان شيعه و سني قرار گرفته است.



ما در اينجا با نقل سه حديث تبرك مي جوئيم:



حديث اول



حافظ شمس الدين محمد بن محمد جُزَري شافعي، متوفاي 833 هـ . (105)كتاب بسيار ارزشمندي به نام:"اسنَي المطالب في مناقب سيدنا علي بن ابي طالب" تأليف كرده(106)كه ضمن احاديث غدير خم حديثي را از حضرت زهرا(ع) با سند متصل نقل كرده است، كه حضرت معصومه(ع) در سلسله سند آن قرار گرفته است، و اينك متن حديث، با سند آن:



زيباترين و جالب ترين سند اين حديث، سندي است كه حديث كرد براي ما استاد ما خاتمه الحفاظ:



ابوبكر محمد بن عبدالله بن محب مقدسي



از اُم محمد، زينب، دختر احمد بن عبدالرحيم مقدسي



از اوب مظفر محمد بن فتيان بن مسيني



از ابو موسي محمد بن ابي بكر حافظ



از پسر عمه مادرش: قاضي ابوالقاسم عبدالوحد بن محمد بن عبدالواحد مديني



از ظفر بن داعي علوي ـ‌ در استر آباد ـ‌



از پدرش(داعي بن مهدي) و ابو احمد بن مطرف مطرفي



هر دو از ابو سعيد ادريسي



از ابوالعباس محمد بن محمد بن حسن رشيدي(از تبار هارون الرشيد در سمرقند)



از ابوالحسن محمد بن جعفر حلواني



از علي بن محمد بن جعفر اهوازي(غلام هارون)



از بكر بن احمد قصري



از فاطمه دختر علي بن موسي الرضا(ع)



از"فاطمه"(حضرت معصومه)، زينب و ام كلثوم، دختران موسي بن جعفر(ع) از فاطمه دختر امام صادق(ع)



از فاطمه دختر محمد بن علي(امام باقر)(ع)



از فاطمه دختر علي بن الحسين(امام سجاد)(ع)



از فاطمه و سكينه دختران حسين بن علي(ع)



از ام كلثوم، دختر فاطمه دخت پيامبر(ص)



از فاطمه دختر بزرگوار رسول اكرم(ع) كه فرمود:



"انسيتم قول رسول الله (ص) يوم غدير خم : من کنت مولاه فعلي مولاه".



"و قوله (ص) انت مني بمنزلة هارون من موسي (ع)":



"آيا فراموش كرديد فرمايش رسول خدا(ص) را در روز غدير خم كه فرمود: من مولاي هر كه باشم علي نيز مولاي اوست".



يا ديگر فرمايش آن حضرت را كه فرمود:"تو براي من همانند هارون هستي براي حضرت موسي"(107)



در كتاب:"أسُمي المناقب" نيز اين حديث به همين تعبير آمده است.(108)



اين حديث را ديگر محدثان اهل سنت چون: أمرتسري و شوكاني نيز به همين تعبير از شمس الدين جزري با سلسله اسنادشان از حضرت معصومه(ع) روايت كرده اند.(109)



اين حديث را مير حامد حسين و علامه ميني از طريق جزري، و آيت الله مرعشي از طريق علامه امرتسري نقل كرده اند.(110)



حافظ ابو موسي محمد بن عمر مديني، متوفاي 581 هـ . نيز در كتاب:"المسلسل بالأسماء" اين حديث را به همين تعبير با سلسله اسنادش از حضرت معصومه(ع) روايت نموده است.(111)



اين حديث از دو جهت جزء احاديث مسلسل است:



1ـ از جهت نام، زيرا در سند اين حديث 6 تن به نام فاطمه قرار گرفته و هر فاطمه اي آنرا از فاطمه ديگري روايت كرده است.



2ـ از جهت نسبت، زيرا در سند اين حديث 6 تن برادرزاده قرار گرفته، كه هر برادرزاده اي آنرا از عمه اش روايت كرده است:



1ـ فاطمه دختر امام رضا(ع) از عمه اش:"فاطمه معصومه" دختر امام كاظم(ع).



2ـ فاطمه‌ معصومه دختر امام كاظم(ع) از عمه اش:"فاطمه" دختر امام صادق(ع).



3ـ فاطمه دختر امام صادق(ع) ا زعمه اش:"فاطمه" دختر امام باقر(ع).



4ـ فاطمه دختر امام باقر(ع) از عمه اش:"فاطمه" دختر امام سجاد(ع).



5ـ فاطمه دختر امام سجاد(ع) از عمه اش:"فاطمه" دختر امام حسين(ع).



6ـ فاطمه دختر امام حسين(ع) از عمه اش:"ام كلثوم" دختر حضرت زهرا(ع) از مادرش فاطمه(ع).



روي اين بيان حضرت معصومه(ع) در سطح گسترده اي در كتب شيعه و سني به عنوان: يك بانويِ"محدِث" مطرح بوده و از او به عنوان يك محدث، احاديثي نقل شده، كه از جمله آنهاست حديثي كه از شمس الدين جزري نقل كرديم.



شمس الدين جُزَري در 25 رمضان 751 هـ . در دمشق متولد شده، در فقه و حديث و تفسير به مقام والائي رسيده، در مكه و مدينه و ينبع و عراق اقامت كرده، به يمن و قاهره مسافرت نموده، مدتي در شيراز منصب قضاوت را به عهده گرفته، سرانجام در 5 ربيع الاول 833 هـ . در شيراز درگذشته، و در مدرسه اي كه خود تأسيس كرده بود به خاك سپرده شد.



در كتب تراجم به تفصيل شرح حالش آمده است.(112)



حديث دوم



ابومحمد جعفر بن احمد بن علي قمي، مشهور به:"ابن رازي" از محدثين والامقام قم و معاصر شيخ صدوق، كه او از شيخ صدوق و شيخ صدوق نيز از او روايت كرده، و از عنوان:"فقيه قم" تعبير نموده است.(113)



از اين محدث گرانقدر 220 جلد كتاب ارزنده به يادگار مانده، كه از آن جمله است كتاب:"مسلسلات".(114)



وي در كتاب مسلسلات حديثي را با سلسله اسنادش از حضرت معصومه روايت كرده، و اينك متن حديث و سند آن:



حديث كرد مرا محمد بن علي بن حسين(شيخ صدوق)



از احمد بن زياد بن جعفر



از ابوالقاسم جعفر بن محمد علوي عريضي



از ابوعبدالله احمد بن محمد بن خليل



از علي بن محمد بن جعفر اهوازي



از بكر بن احنف



از"فاطمه" دختر علي بن موسي الرضا(ع)



از"فاطمه"(حضرت معصومه) و زينب و ام كلثوم دختران موسي بن جعفر(ع)



از"فاطمه" دختر جعفر بن محمد(امام صادق)(ع)



از"فاطمه" دختر محمد بن علي(امام باقر)(ع)



از"فاطمه" دختر علي بن الحسين(امام سجاد)(ع)



از"فاطمه" و سكينه، دختران امام حسين(ع)



از ام كلثوم دخت گرامي اميرمؤمنان علي(ع)



از حضرت"فاطمه" دختر رسول خدا(ص)



از پدر بزرگوارش رسول اكرم(ص)، كه فرمود:



"شبي كه مرا به آسمان ـ معراج ـ بردند داخل بهشت شدم، در آنجا كاخي از دْر سفيد ديدم كه وسط آن خالي بود، براي آن كاخ دُري بود مزين شده با دْر و ياقوت، كه روي آن پرده اي آويزان بود.



چون سرم را بلند كردم، ديدم كه بر فراز آن در نوشته شده:



"لا اِلهُ اِلا اللهُ، محمد رسول الله ، علي ولي القوم.



و بر روي پرده نوشته شده بود:



"بخ بخ ، من مثل شيعة علي ؟".



"به به، چه كسي همسنگ شيعه علي(ع) است؟".



چون وارد كاخ شدم، در آنجا قصري ديدم از عقيق سرخ كه وسطش خالي بود.



اين قصر نيز دري داشت كه با زبرجد سبز مزين شده بود و بر روي آن پرده اي آويخته بود.



چون سرم را بلند كردم، ديدم كه بر فراز در نوشته شده:



"محمد رسول الله ، علي وصي المصطفي ".



و بر روي پرده نوشته شده:



"بشر شيعة علي بطيب المولد":



"شيعيان علي(ع) را با حلال زادگي بشارت باد".



چون داخل شدم با قصر ديگري مواجه گشتم، كه از زمرد سبز بود و هرگز زيباتر از آن نديده بودم، دري داشت از ياقوت قرمز، كه با انوع لؤلؤها تزيين شده بود، و بر روي آن پرده اي آويزان بود.



چون سرم را بلند كردم، ديدم كه بر روي پرده نوشته شده:



"شيعة علي هم الفائزون":



"شيعيان علي(ع) رستگارانند".



گفتم: اي حبيبم جبرئيل! اين كاخ از آنِ كيست؟ پس گفت:



"يا محمد ! لابن عمک و وصيک علي بن ابيطالب (ع) يحشر الناس کلهم يوم القيامه حفاه عراه الا شيعهة علي . و يدعي الناس باسماء امواتهم ، ما خلا شيع] علي ، فانهم يدعون باسماء آبائهم":



"يا محمد(ص)! اين كاخ از آن پسر عمو و وصي تو علي بن ابي طالب(ع) است، كه هر كسي در روز قيامت لخت و عريان محشور مي شود به جز شيعيان علي(ع) و همگان با نام مادرانشان خوانده مي شوند، به جز شيعيان علي(ع) كه آنها را با نام پدرانشان صدا مي زنند".



گفتم: اي حبيبم جبرئيل، راز آن چيست؟ گفت:



"لانهم احبو عليا فطاب مو لدهم":



"براي اينست كه آنها علي(ع) را دوست داشتند، پس ولادتشان از طريق حلال انجام گرفت".(115)



علامه‌ مجلسي پس از نقل اين حديث شريف از كتاب"مسلسلات" در توضيح آخرين فراز حديث مي فرمايد:



"شايد مقصود اين باشد كه چون ارواح شيعيان در عالَمِ"اَلَسًت" بر ولايت اميرمؤمنان ايمان آوردند، پس خداوند ولادت آنها را به صورت پاك و پاكيزه مقدر فرمود، و آنها حلال زاده متولد شدند".(116)



محدث قمي به هنگام نگارش شرح حال مؤلف از كتاب مسلسلات بحث كرده و حديث فوق را تيمناً نقل فرموده، سپس افزوده است:



"من اين كتاب را در كتابخانه استادم ميرزاي نوري ديدم".(117)



برخي از فضلاي معاصر اين حديث را از ينابيع الموده نقل كرده(118)ولي ما بعد از مراجعه به چندين نسخه ينابيع الموده آن را نيافتيم.



حديث سوم



شيخ محمد بن محمد بن احمد چشتي داغستاني، در كتاب:"اللُؤلُؤه المثنيه" از سيد محمد غماري شافعي روايت كرده كه در كتاب خود حديثي را نقل كرده كه 17 تن"فاطمه" در سند آن قرار گرفته، به شرح زير:



از فاطمه دختر حسين رضوي



از فاطمه دختر محمد رضوي



از فاطمه دختر ابراهيم رضوي



از فاطمه دختر حسن رضوي



از فاطمه دختر محمد موسوي



از فاطمه دختر عبدالله علوي



از فاطمه دختر حسن حسيني



از فاطمه دختر ابو هاشم حسيني



از فاطمه دختر محمد بن احمد بن موسي مبرقع



از فاطمه دختر احمد بن موسي مبرقع



از فاطمه دختر موسي مبرقع



از فاطمه دختر ابوالحسن امام رضا(ع)



از فاطمه دختر حضرت موسي بن جعفر(ع)



از فاطمه دختر جعفر بن محمد امام صادق(ع)



از فاطمه دختر محمد بن علي امام باقر(ع)



از فاطمه دختر علي بن الحسين امام سجاد(ع)



از فاطمه دختر ابوعبدالله الحسين(ع)



از زينب دختر اميرمؤمنان(ع)



از حضرت فاطمه(ع) دختر رسول خدا(ص)



از حضرت رسول اكرم(ص) كه فرمود:



"أَلا مُنً ماتَ عُلي حْبِ آلِ مْحُمُدٍ ماتَ شَهيداً":



"آگاه باشيد كه هر كس با محبت آل محمد بميرد شهيد از دنيا رفته است".(119)

پاورقي

(19) منتهي الآمال: ج 2ص 241.

(20) تواريخ النبي و الآل ص 65.

(21) النقض ص 196، مجالس المؤمنين، ج 1ص 83 و بحار: ج 60 ص 216.

(22) تاريخ قم ص 214 و بحار: ج 102 ص 267.

(23) روزگار رهائي: ج 2ص 654ـ 656.

(24) بحار: ج 100 ص 385ـ 434.

(25) تاريخ قم ص 100، بحار: ج 60 و ج 62 ص 228.

(26) تاريخ قم ص 95 و بحار:ج 60 ص 213.

(27) فروع كافي: ج 6ص 18،‌تهذيب: ج 7 ص 437 و الفقيه: ج 4ص 269.

(28) قرب الاسناد ص 45،‌وسائل الشيعه: ج 21ص 390.

(29)‌اصول كافي: ج 1ص 247.

(30) امالي شيخ طوسي: ج 2ص 69، معاني الأخبار ص 146، كافي: ج 6 ص 19، عيون الأخبار: ج 2ص 29 و صحيفه الرضا ص 88.

(31) فروع كافي: ج 6ص 19و تهذيب: ج 7ص 438.

(32) تهذيب: ج 8ص 112 و فروع كافي: ج 6ص 48.

(33) ارشاد مفيد: ج 1ص 355.

(34) ارشاد: ج 2ص 244.

(35) تذكره الخواص، ص 315.

(36) تحفه العالم:‌ج 2ص 37.

(37) بحار: ج 48 ص 317،‌از آستارا تا استرآباد: ج 2 ص 180، مرآت البلدان: ج 1ص255، تحفه العالم: ج 2ص37 و مرآت العالم.

(38)‌به تواتر براي ما نقل شد كه در دوران كمونيستي، مسير خيابان اصلي و راه خروج از شهر را طوري تنظيم كردند كه قبر شريف"بي بي هيبت" در وسط خيابان قرار گرفت، ولي شيعيان آگاه و با شعور هرگز از روي قبر عبور نكردند و در صفهاي طولاني پشت ترافيك ماندند تا از گذرِ فرعي بگذرند.

(39)‌و اينك خوشوقتيم كه حرم مطهر آن حضرت تجديد بنا شده و همه روزه پذيراي صدها زائر شيفته و مشتاق از داخل و خارج كشور مي باشد.

(40) در اصفهان حرم با صفائي به نام"ستي فاطمه" در محله چهار سوق شيبرازيها به آن حضرت منسوب است.

(41) ارشاد: ج 2ص 244.

(42)‌اخبار زينبات ص 133.

(43) به تحقيقات پژوهشگر معاصر آقاي محمد حسين سابقي در كتاب"مرقد العقيله" ص 75ـ‌101و ترجمه آن"پژوهشي پيرامون بارگاه حضرت زينب": ص 99ـ 131 مراجعه شود.

(44) بحار: ج 48 ص 317 و 286.

(45)‌ناسخ التواريخ: ج 3ص 68.

(46) رياحين الشريفعه:‌ج 5ص 35.

(47) دارالسلام: ج 2ص 170.

(48) اوائل المقالات(شيخ مفيد) ص 62ـ 65، اعتقادات شيخ صدوق ص 105،‌نهج الحق(علامه‌حلي) ص 142 و 164،‌اعتقادات علامه‌ مجلسي ص 15.

(49) افتخار بزرگ جهان تشيع، سيد مرتضي علم الهدي، متوفاي 436 هـ‌. كتاب مستقلي در اين رابطه تأليف كرده، و آنرا:"تنزيه الأنبياء" نام نهاده است.

(50) اتقان المقال ص 75.

(51)‌العباس ص 129ـ 133، علي الاكبرص 43.

(52)‌سردار كربلا ص 248ـ 253.

(53)‌زينب الكبري ص 33ـ 36.

(54) نفس الرحمان ص 31.

(55) تفسير منسوب به امام حسن عسكري(ع) ص 121.

(56) نفس الرحمان ص 32.

(57) متن عبارت ابن عربي به شرح زير است:

"إنَ سلمانَ الفارسي ايضاً معصومٌ، لأن أهلَ البيتِ‌معصومونَ بشهاده اللهِ، و قد ثبتَ عن رسولِ اللهِ أنه قالَ: "سَلْمانُ مِنا اَهْلَ الْبَيْتِ" فيكونُ سلمان معصوماً بشهادهِ اللهِ‌ و رسولِهِم(الفتوحات المكيه:‌ج 1ص 196 چاپ سنگي).

(58) نفس الرحمان ص 32 و رخسار پنهان ص 55 .

(59) مناقب ابن شهر آشوب: ج 2ص 337.

(60) همان مدرك ص 338.

(61) نفس الرحمان ص 153.

(62) تهذيب الأحكام: ج 6ص 118.

(63) مفاتيح الجنان، باب زيارات نواب اربعه.

(64) پرواز روح ص 52.

(65) تهذيب: ج 6ص 118،‌مصباح الزائر ص 514، بحار: ص 292.

(66) اسعاف الراغبين: ص 202.

(67) ناسخ التواريخ: ج 3ص 68.

(68) يعني اگر در موردي حكم روي وصف برود، اشاره است به اين كه وصف علتِ‌اين حكم است، اگر مولي بگويد:"عالم را احترام" معنايش اينست كه به جهت علمش او را احترام كن.

(69) كامل الزيارات ص 324، عيوالأخبار: ج 2ص 293 و النقض ص 196.

(70) ‌مجالس المؤمنين: ج 1ص 83 و بحار: ج 60ص 216.

(71) بحار: ج 27ص 288ـ 291.

(72) سوره‌ مائده، آيه 75.

(73) اصول كافي: ج 1ص 385.

(74) كمال الدين صدوق: ج 2ص 475 و بحار: ج 52 ص 5.

(75) تفسير عياشي: ج 2ص 281، تفسير برهان: ج 2ص 407 و نورالثقلين: ج 3ص 138.

(76) اثبات الوصيه ص 175.

(77) مقتل الحسينص 320.

(78) تاريخ قم ص 213، بحار: ص 290 و ج 60 ص 219.

(79) بحارالأنوار: ج 25ص 209.

(80) نفس الرحمان ص 32.

(81) مرحوم آيت الله مرعشي هميشه آن را با ترديد نقل مي كرد.

(82) اين داستان را مرحوم آيت الله مرعشي چندين بار در ملاقاتهاي اينجانب با ايشان، از پدر بزرگوارشان نقل كردند، و حقير آن را بدون هيچ تصرفي در اينجا آوردم.

(83) انوار المشعشعين:ج 1ص211.

(84) فاطمه بنت الامام موسي الكاظم ص 115.

(85) زبده التصانيف: ج 6ص 159.

(86) ناسخ التواريخ: ج 3ص 68 و رياحين الشريعه: ج 5ص 35.

(87) زُنار: كمربندي كه زرتشتيان به كمر بندند،‌و رشته اي متصل به صليب كه مسيحيان به گردن خود آويزند(فرهنگ معين: ج 2ص 1748).

(88) به زبان تركي استانبولي به شلاق"قرپاچ" مي گويند، در عهد امپراطوري عثماني واژه هاي فراوان، از جمله قرپاچ،‌از تركي وارد زبان عربي شده است.

(89) دارالسلام: ج 2ص 169ـ‌171.

(90)‌سوره‌ اسراء،‌آيه‌79.

(91) سوره‌ ضُحي، آيه‌ 5.

(92) اخبار الدُوَل و آثار الاُوَل ص 88.

(93) بحار: ج 43 ص 105 و امالي طوسي: 2/280.

(94) مجالس المؤمنين: ج 1ص 83،‌بحار:‌ج 60،‌ص 216 و النقض ص 196.

(95) بحار: ج 102ص266.

(96)‌ميرزاي قمي، مشهور به صاحب قوانين، متوفاي 1231 هـ‌. صاحب كشف و كرامات، و از اركان تشيع مقبره"شيخون" واقع در ميدان آستانه مقدسه حضرت معصومه(ع) مدفون است و قبر شريفش مورد توجه خاص و عام مي باشد.

(97) مجالس المؤمنين: ج 1ص 83 و بحار ج 60ص216.

(98) قرب الاسناد ص 64، خصال: ج 1ص 156، بحار: ج 2ص15 و ج 100 ص 12.

(99) بحار: ج 102ص266.

(100) مرحوم ميرجهاني نسخه اي ا زاين كتاب را در كتابخانه‌ مرحوم شيخ محمد سماوي ديده است.(الجنه العاصمه، ص 148).

(101) الغدير: ج 7ص14.

(102) منتخب طريحي: ج 2ص352ـ‌356،‌ادب الطف: ج 4ص284ـ‌287.

(103) شرف اصحاب الحديث ص 19.

(104) بحار: ج 1ص214.

(105) شرح حال مفصل ايشان را سخاوي در كتاب"الضوء اللامع": ج 9ص255ـ 260،‌آورده است.

(106) اين كتاب به سال 1324 هـ . در مكه معظمه،‌و به سال 1402 هـ‌. در تهران چاپ شده، و نسخه هاي خطي آن در مكه، قاهره و صنعا موجود است(تراثنا: 1/27).

(107) أسني المطالب ص 49ـ 51.

(108) أسمي المناقب في تهذيب أسني المطالب ص 32ـ 33.

(109) ارجح المطالب ص 448 و 571 و البدر الطالع: ج 2ص297.

(110) عبقات:‌ج 2ص977، الغدير: ج 1ص197 و احقاق الحق:‌ج 6ص282.

(111) أسني المطالب ص 51 و أسمي المناقب ص 33.

(112) شذرات الذهب: 7/204، الضوء اللامع: 9/255، طبقات القراء: 2/247،‌قضاه دمشق: 121،‌البدر الطالع: 2/257،‌الانس الجليل:454،‌الشقائق النمانيه: 1/98 و...

(113) توحيد صدوق ص 88 و 417.

(114) نوابغ الرواه ص 69 و الذريعه: ج 21ص21.

(115) المسلسلات ص 108.

(116) بحار: ج 68ص 77.

(117) الفوائد الرضويه ص 60.

(118) مسند فاطمه ص 294 به نقل از ينابيع الموده ص 257.

(119) اللؤلؤه المثنيه ص 217، عوالم: ج 21ص354 و آثار الحجه ص 8.