پيشينه هاي درخشان شهر قم


پيشينه تاريخي شهرقم:



بعضي قائل به قدمت شهرقم بوده و آن را از بلاد باستاني دانسته اند وبه شواهد وقرائني هم استدلال نموده اند از قبيل ذكر " زعفران قمي" دركتابي كه مربوط به عصر سا سا نيان است وآمدن نام قم در شاهنامه فردوسي ضمن بيان حوادث سال 23 هـ . ق و اينكه قم و ساوه به دست" تهمورث پيشدادي" بنا نهاده شده است. ولي اين شواهد و قرائن مدّعا را ثابت نمي كند براي اين كه موقعيّت جغرافيايي وطبيعي سرزمين قم درعصر سا سا نيان براي بناي شهري درآن جا مساعد نبوده است و ساخت چنين شهري بدست تهمورث از افسانه هاي باستاني است كه هيچ ارزش تاريخي ندارد. وذكر نام قم در شاهنامه دليل براين نمي شود كه در سال 23هـ .ق هم آن سرزمين به همين نام بوده براي اينكه فردوسي دراشعار خود نام محلّ فتوحات را به اسامي معروف زمان خودش معرّفي كرده است نه به اسامي زمان خود فتوحات و در اسناد تاريخي و گزارشات فتوحات ايران به خليفه مسلمين از سرزمين قم به عنوان ( شق ثيمره ) نام برده اند. بنابراين شهر قم هم،مانند شهر نجف و كربلا ومشهد مقدّس از شهرهاي نوظهور اسلامي است كه موجبات موجوديّت آن را بايد درجهات مذهبي،سياسي جستجوكرد.(1)



هجرت خاندان اشعري به قم :



قم از بناهاي اسلامي است كه با ورود اعراب اشعري(2) به اين سرزمين و سكونت درآن و ساختن خانه ها و پيوستن حصارهاي موجود بهم ، درسال 83هـ .ق (3) موجوديّت يافت ونام قم بر آن نهاده شد. دراين جا لازم است درخصوص مهاجرت اعراب اشعري به اين سرزمين توضيح بيشتري داده شود: "خاندان اشعري" به خاطر نا سازگاري با "حجّاج" حاكم كوفه و كشته شدن يكي از افراد برجستهآن خانواده و احساس نا امني ، جلاء وطن نمودند و به سوي ايران حركت كردند ؛ درمسير حركت خود به نهاوند رسيدند و عدّه اي از آنها دراثر ابتلاي به وبا از دنيا رفتند ، به همين جهت از آنجا حركت كردند و به تدريج راهپيمايي نموده تا به سرزمين قم رسيدند. اين كه علّت آمدن آنها به قم چه بود مطلبي است كه بايد آن را در فتوحات جدّ ايشان" مالك" درنبرد قادسيه جستجو كرد : مالك بعد از فتح فراهان و تفر ش و آشتيان و ساوه،با قوم ديلم كه دست به چپاول اموال و تجاوز به نواميس ساكنين آن نواحي گشوده بودند وارد نبرد شد و آنها را ريشه كن و نابود كرده و نواميس به اسارت برده شده را آزاد كرد. مردم آن سامان كه خود را آزاد شده مالك مي دانستند از اين حادثه هميشه خاطره شيريني داشتند. قبيله اشعري هم كه با نام اين ديار آشنا بودند، براي پيدا كردن مرتع و چراگاه احشام راهي اين سرزمين شدند وقتي كه به تقرود از نواحي ساوه رسيدند احوص آنجا را سرزميني سرسبز و مناسب براي احشام خود يافت و در فكرتوطّن درآنجا برآمد. منزلگاه اعراب در دامنه كوه يزدان (ميانه تقرود و قم) بود. به همين جهت به تدريج خبر ورود خاندان اشعري به يزدان پايدار (يزدانفاذار) رئيس زردتشيان رسيد. او از ورود آنان بسيار خرسند شد و تصميم گرفت براي حفظ و حمايت سرزمين خويش از حمله ديلمان آنها را در سرزمين قم منزل و مأوي دهد،كه سركوبي قوم چپاولگر ديلم" درحمله مجدّد آنان به آن مناطق"، به دست احوص و همراهانش او را براين امر مصّم تر نمود وبا شنيدن خبر پيروزي شخصاً به استقبال احوص شتا فت و به عنوان تقدير و تشويق بر سر او درهم و زعفران ريخت و قوم او را در ميان چند حصار معروف آن زمان جاي داد و آنها چادرهاي خويش را در فواصل حصارها برپا كرده و براي عبدالله (برادراحوص) مسجدي جهت اقامه نماز و بيان مقرّرات نوراني اسلام بنا كردند و آنچنان زردتشتيان با مسلمانان صميميّت و محبّت يافتند كه با هم عهدنامه برادري و مواسات و پيمان دفاعي امضاء نمودند. بدينسان اعراب مسلمان، روز به روز محلّ سكونت خود را وسعت داده و خانه ها و مزارع بسياري را خريداري كردند و حصارهاي جداي از هم به واسطه ساخته شده خانه هاي نو بنياد، به هم متّصل شدند و شهري يكپارچه بوجود آمد و اوّلين مسجد درآن شهر بنا نهاده شد. پيمان ياد شده تا آخر عمر يزدانفاذار بخوبي اجرا مي شد و دو قوم زردتشت و مسلمان با هم زندگي مسالمت آميزي داشتند ؛ ولي پس از او فرزندانش با ديدن حشمت و ثروت روز افزون مسلمانان و خانه هاي وسيع و مجلّل آنان، خود را در برابر آنها ذليل و خوار ديده و در انديشه نا سازگاري برآمدند و بنا را بر پيمان شكني گذاشتند و از عبدالله و احوص ، " بزرگان خاندان اشعري" مصرّانه خواستند كه با قوم خود ازآن سرزمين بيرون روند. عبدالله و احوص آنها را پند و اندرز فراوان داده و آنها را دعوت به پايبندي به عهد و پيمان برادري نمودند و از عواقب سوء عهد شكني بر حذر داشتند، ولي قوم زردتشت همچنان برخواستهخود پافشاري مي كردند و تا چهاردهم سال نو به خاندان اشعري مهلت دادند تا هر چه دارند بفروشند و از آن ديار بروند. دراين فاصله زماني احوص بعد از مشورت با بزرگانه قبيله،تصميم گرفت شب چهارشنبهآخر سال ،آن ديار را از شرّ سران زردتشت و بزرگان حصارهاي چهلگانه ، پاك نمايد و راه را براي گرويدن مردم پاك سرشت آن سامان به اسلام بگشايد. لذا چهل نفر را مأمور ساخت كه درچنين شبي درهنگامه جشن و شادماني و ميگساري زردتشتيان ، خود را به حصارها رسانده وخدايان حصارها را نابود نمايند. اين نقشه به خوبي اجرا شد و سران فتنه انگيز زردتشتيان آن شهر از ميان برداشته شدند و دژهاي كفر و لجاجت فرو ريخت و مردم آن منطقه با احساس آزادي ، گروه گروه به اسلام گرويدند و آتشكده ها يكي پس از ديگري خاموش و به مساجد تبديل شدند و بدينسان مردم مسلمان به رهبري احوص و عبدالله اشعري براين منطقه سروري يافتند(4) ، و شهر قم به عنوان شهري امامي مذهب بوجود آمد و مكتب فقه شيعه امامي به دست "عبدالله بن سعد" و پسران او در اين شهر بنا نهاده شد و به مرور زمان قم به عنوان شهري " پيرو فقه اهل بيت (ع) ، "همچون ستاره اي درخشان بر آسمان عالم اسلام درخشيدن گرفت و به تدريج اين شهر مأوي و مأمن پيروان امامت و ولايت شد كه تعداد شيعيان مهاجرآن به 6000 نفر مي رسيد. (5)



پيشينه فرهنگي سياسي شهر قم :



مردم قم چنان اهمّيت و عظمت يافتند كه گوئي در كشور نيمه مستقلّ كوچكي در" قلب دارالاسلام" زندگي مي كردند ، چنانچه از آغاز ظهور خلفاي عباسي در سال 132هـ .ق تا اواخر دوره خلافت هارون از دادن خراج به حكوت وقت خودداري مي كردند و هيچ يك از خلفا توان و جرأت مقابله با آنان را نداشت. در زمان هارون عباسي كه فرمانروايي اسلامي ، حدّاكثر توسعه را يافت و در سال184هـ .ق هارون تصميم گرفت صحابه و دوستداران اهل بيت (ع) را تحت فشار قرار دهد و قم اين كانون ضدّ ظلم و ستم را سركوب نمايد. لذا هارون"عبدالله بن كوشيد قمي" را به حكومت اصفهان (كه قم از توابع آن بود) گماشت تا ماليات پنجاه و چند ساله قم را وصول نمايد. او هم برادر خود"عاصم" را عامل قم قرارداد، عاصم پس از شكنجه و اذيّت و آزار مردم حتّي يكدرهم از ماليات معوّقه را هم وصول نكرد ولي همچنان برفشار خود افزود تا اينكه عدّه اي از اهالي و بزرگان شهر زبان به شفاعت گشودند ولي به نتيجه اي نرسيدند. بعد از بي نتيجه بودن اين وساطتها " عاصم" به دست عدّه اي ، از جان گذشته به هلاكت رسيد. همين حادثه باعث عزل عبدالله از حكومت اصفهان شد ولي عبدالله به دارالخلاقه شتافت و با پرداخت يك ميليون درهم خواستار بازگشت به سمت قبلي خود شد، به شرط اينكه قم از تابعيّت اصفهان خارج شود. سرانجام با توضيحات قانع كننده او و بيانات "حمزه بن اليسع"- ازبزرگان قم - و عهده دار شدن خراج شهر، هارون استقلال شهر قم را پذيرفت و بدينسان اين شهر استقلال سياسي يافت و پس از تعيين حدود آن ، مسجد جامع با منبري براي امام جمعه ( كه نشانه استقلال هر ناحيه بود) درآن ساخته شد.(6) هنگام استقلال در اين سرزمين دو شهر وجود داشت يكي شهر جديد اسلامي بنام" قم" و ديگري شهر زردتشتيان بنام " كميدان" كه عمّال حكومتي و زندان شهر درآنجا بودند چرا كه اهل قم عمّال حكومت را به شهر خود راه نمي دادند.



مبارزه بي امان مردم قم با ستمگران :



مردم قم با حاكمان ستمگر زمان خود هميشه سر ناسازگاري داشتند، و درزمانهاي مناسب دربرابر آنان دست به شورش و انقلاب مي زدند و از پرداخت ماليات و حمايت اقتصادي حكومت مركزي خودداري مي كردند. بعد از شهادت حضرت رضا (ع) در سال203هـ . ق و پي بردن مردم قم به جنايت مأمون و دستگاه خلافت ، به عنوان اعتراض به اين فاجعه عظيم و اعلان حمايت از حريم مقدّس ولايت و امامت ، مردم دست به انقلابي بي سابقه زدند و در برابر حاكمان عبا سي دست به تمرّد زدند، و از دادن خراج و ماليات سالانه شهر خودداري كردند. اين انقلاب همگاني حدود 10 سال ادامه داشت و سرانجام با يورش سپاهيان حكومتي به فرماندهي "علي بن هشام" به شهر ، عدّه اي از سران شهر همراه " يحيي بن عمران"- بزرگ قمّيّين كه اين نهضت عظيم مردمي را سازماندهي مي كرد- كشته شدند و قسمتي از شهر خراب گرديد و مالياتهاي گذشته وصول شد. مردم به تدريج به عمران شهر پرداختند و تا سال 216 هـ . ق شهر اوضاع آرامي داشت. درهمين سال، " زمان خلافت معتصم" بود كه مردم به دارالحكومه قم حمله كردند و عامل حكومت (طلحي) را از شهر بيرون رانده و عَلَم مخالفت برافراشتند. معتصم به تحريك (طلحي) سپاهي را به فرماندهي " و صيف ترك" مأمور سركوبي اهالي كرد، و او همراه حاكم رانده شده قم به هر حيله اي بود به داخل شهر رخنه نمود و سپاهيانش به قتل و غارت اهالي پرداختند و خانه ها و باغ هاي افراد انقلابي را آتش زدند و شهر را به تلّي از خاكستر مبدّل نمودند. ولي اين همه ، نتيجه اي جز برافروخته شدن خشم عمومي مردم نداشت. لذا پس از مواجه شدن سپاه با اعتراض و مخالفت مردمي، فردي به نام " محمّد بن عيسي باد غيسي" - كه فردي خوشخو و صديق بود- به حكومت قم گماشته شد ؛ حاكم جديد با درايت خاصّي كه داشت رضايت مردم را جلب نمود و بذر مودّتي بين آنها پاشيد كه تا سال 245هـ .ق دراين شهر حادثه خونيني پيش نيامد. بالاخره در زمان خلافت متوكّل ، - كه او فردي جسور و لاابالي بود و از اهانت به مقدّسات دين و بزرگان اسلام هراسي نداشت " مانند تظاهر او به سبّ علي (ع) و صديقه طاهره (ع) در مجالس عمومي و تخريب مرقد سيّد الشّهداء (ع) "- مردم عاشق ولايت و امامت قم با ديدن اين جسارتها و اهانت ها كه به ساحت مقدّس بزرگان دين مي شد ، آنچنانچه برآشفتند كه در فرصت مناسب با تقويت معارضين حكومت عباسي همچون حسين كوكبي ـ كه از اشراف سادات علوي بود- دولت علوي كوچكي تشكيل دادند و عمّال حكومتي را خلع يد كردند و تا سه سال اين حكومت برقرار بود.كه سرانجام معتمد عباسي حاكم " بلاد جبل " را مأمور براندازي حكومت علويّون و سركوب نهضت قميون كرد و او با سپاهي فراوان پس از سرنگون كردن حكومت حسين كوكبي ، اهالي قم را سركوب و سران آنها را كشت و عدّه اي را زنداني كرد و در ظلم و ستم به مردم تا آنجا پيش رفت كه آنها براي درامان ماندن از شرّ او به امام حسن عسگري(ع) پناهنده شدند و حضرت براي رهايي از اين شرّ عظيم دعايي به آنان تعليم فرمود كه در نماز شب بخوانند. اين سركوبهاي خونين هيچ تأثيري درخاموشي شعله هاي انقلاب و قيام عليه ظلم و ستم نداشت و لذا مردم قم به مجرّد درگيري معتمد با يعقوب ليث (درسال 263هـ . ق) و ضعف نيروهاي تهاجمي او مجددا دربرابراو به قيام برخاستند. اين انقلاب و شورش گاه و بيگاه وجود داشت تا اينكه در زمان متضد عباسي ، " يحيي بن اسحاق " كه از طائفه اماميه بود به عنوان حاكم قم منصوب شد و او كه شخصي ملايم و پرتجربه بود كوشش كرد تا از بغض و كينه مردم نسبت به خلفا بكاهد و از بوجود آمدن شورش هاي متوالي جلوگيري نمايد. او در اين راه موفق شد و با آرامش نسبي شهر، و با همكاري او ، اقدامات اساسي در شهر صورت گرفت كه ازآن جمله : خاموش كردن آخرين آتشكده اين سرزمين و بناي مأذنه و مناره عظيمي در كنار مسجد" ابوالصّديم اشعري" بود كه صداي اذان را به هر دو قسمت شهر مي رساند.(7)



انقلاب فرهنگي سياسي:



درهمين زمان بود كه "علي بن بابويه" با رياست و مرجعيّت عامّه خود مكتب پربركت و بي نظيري را در قم تأسيس كرد كه آمار تربيت شدگان آن مركز بزرگ علمي و محد‏ّثين عصر ايشان ، تا دويست هزارتن نقل شده است.(8) با طلوع ستاره" بابويهي" بود كه روش مبارزه مردم با دستگاه خلافت تغيير كلّي يافت و آنها به مبارزات اصولي پرداختند، از طرفي پسران (بويه) و حكومتهايي از آل علي (ع) را در طبرستان به نام ناصر كبير، و ناصر صغير روي كارآوردند. ازطرفي گروهي از دانشمندان اسلامي براي تبليغ و ترويج مباني و معارف ديني از قم به خدمت امرا شتا فته و اكثر ايشان به مقام وزارت و امارت و رياست رسيدند و نام وزراي قمي، زينت بخش تاريخ سيا ست و حكومت شد. وزارت " استاد ابن العميد" درحكومت " ركن الدوله ديلمي" پس از مشورت با مرحوم ابن بابويه و صلاحديد آن بزرگوار بود ؛ كه هجرت علمي مرحوم شيخ صدوق از قم به ري (بنا به دعوت استاد ابن العميد) و آثار گرانقدر علمي ، فرهنگي اين هجرت مقدّس همه از بركات اين اقدام سياسي زعيم بزرگ درآن دوران مي باشد. چنانچه سفر مرحوم " ابن قولويه" به بغداد و تأسيس مكتب فقه جعفري در مسجد"براثا" و دهها اقدامات علمي، فرهنگي كه در سراسر عالم اسلام صورت گرفت همه و همه از بركات مكتب " مرحوم ابن بابويه" در قم بود. و سرانجام اين مكتب پر بار بود كه انقلاب عظيم فرهنگي ، سياسي ، را جايگزين انقلاب هاي محلّي كرد و پست هاي كليدي سياست و فرهنگ جامعه را در اختيار تربيت يافتگان مكتب اهل بيت (ع) قرار داد تا بشريّت تشنه حكومت عدل و معارف شيعه را به سرچشمه گواراي اسلام حقيقي و تشيّع علوي رهنمون سازند.(9) و در طول تاريخ همواره قم به عنوان منبع جوشان علم و معارف اسلامي بوده و تربيت يافتگان حوزه پربركت آن به عنوان پاسداران امين اصالت ديني و فرهنگي، سياسي جامعه ديني شناخته شده اند و تا به امروز قم چون ستاره اي نوراني و مشعلي فروزان دليل راه ميليونها مسلمان بوده و رهپويان راه حقيقت را به سر منزل مقصود رهنمون ساخته است و سرانجام اين ديار خون و قيام بود كه خاستگاه انقلابي شكوهمند به رهبري قائد عظيم الشأن حضرت امام خميني شد و ثمره آن نظامي اسلامي گرديد كه امروز پايگاه عظيم حق طلبان مسلمان و نقطه اميد مستضعفان و محرومان سراسر جهان به شمار مي آيد و اكنون به حقيقت مي توان گفت كه : ايران اسلامي ام القراي عالم اسلام و قم قبّه الاسلام و حرم اهل بيت و كاشانه آل رسول است.



پيشينه درخشان مذهبي شهرقم :



جايگاه ممتاز و بي نظير قم از نظر مذهبي و روحاني غيرقابل انكار است ؛ چرا كه اين شهرازآغاز موجوديّت تا امروز در طول سيزده قرن پايتخت شيعه اماميه خوانده شده و مهد دانش و فضيلت و سرچشمه جوشان حكمت و معرفت بوده است . خدمات برجسته و مساعي ارزنده دانشمندان قم در راه احياي آيين تشيّع و نشر معارف ديني و فرهنگ پرباراسلامي به حدّي بود كه تاج كرامت ابدي ديني برتارك شريف آنان نهاده شد كه : " لَولا القُمِيّونَ َلَضاعَ الدِّينُ" .(10) آري قم شهري است كه خشت اوّل معنويت آن گروهي از صحابه و دوستان ائمّه (ع) از اعراب اشعري با مصالح ايمان و ملات تولّي بكارگذاشته و شالوده اين شهر مقدّس را از سال 83 هـ . ق (11) و در دوران امام باقر و امام صادق (ع) طرح ريزي نمودند. اين شهر درمركز فرمانروايي اسلامي چون كشوري مستقلّ و با مقرراتي خاص اداره مي شد و از مزايا و ويژگيهايي برخوردار بود و حتّي در دوران اختناق حاكم بر اماميّه هم مردم قم بدون تقّيه با كمال آزادي عقيده در اين ديار مقدّس به جمع آوري آثار و اخبار آل محمّد و تدوين آنها پرداختند و در سرود آسماني اذان بر فراز ارتفاعات با صداي رسا بر ولايت علي (ع) شهادت مي دادند. مكتب اماميّه اولين بار توسط اعراب اشعري درقم افتتاح گرديد كه فقه شيعه به طور رسمي و علني درآن تدريس مي شد و مشعل هدايت و ارشاد دراين شهر فروزان گرديد و تربيت يا فتگان اين مكتب الهي بر ساير بلاد اسلامي نور افشاني كردند.(12) بدين جهت اهل قم هميشه مورد عنايات خاصّه ائمّه معصومين ( ع) بودند و سخنان ارزشمندي را در بيان عظمت و فضيلت قم و اهل آن فرمودند كه برگزيده اي از آنها را در اينجا ذكر مي كنيم : 1- قالَ رَسُولُ اللهِ(ص):" لَمّا اُسْرِيَ بِي اِلَي السّماَءِحَمَلَنِي جِبْرَئِيلُ عَلي كِتْفِهِِ الأَيْمَنِ فَنَظَرْتُ اِلي بُقْعَةٍ بِِأَرضِ الْجَبَلِ حَمْرَ آءَ اَحسَنُ لَوْناً مِنَ الزَّعْفَرانِ و اَطْيَبُ رِيحاً مِنَ الْمِسْكِ ، فَاِذا فِيهَا شَيْخُ عَلي رَأْسِهِ بُرْنُسُ ، فَقُلْتُ لِجِبْرَئيلَ: ما هذِهِ الْبُقْعَةُ الْحَمْرَآءُ الَّتِي هِيَ اَحْسَنُ لَوْناًمِنَ الَّزعْفَرانِ وَ اَطْيَبُ رِيحا ًمِنَ الْمِسْكِ؟

قالَ : بُقْعَةُ شِيعَتِكَ وَ شِيعَةِ وَصِيِّكَ عَلِيٍّ.فَقُلْتُ: مَنِ الشَّيْخُ صاحِبُ الْبُرْنُس ِ ؟

قالَ : اِبْليسُ . قُلتُ : فَما يُريدُ مِنْهُمْ ؟ قالَ : يُريدُ اَنْ يَصُدَّهُمْ عَنْ وِلايَةِ اَميرِالْمؤْمنينَ وَيَدْعُوهُم اِلَي الْفِسْقِ وَ الْفُجُورِ. فَقُلْتُ : يا جِبْرَئِيلُ اَهْوِبِنا اِلَيْهِمْ ، فَاَهْوي بِنا اِلَيْهِمْ اَسْرَعُ مِنَ الْبَرْقِ الْخاطِفِ وَ الْبَصَرِ اللّامِعِ .

فَقُلْتُ : قُمْ يا مَلْعُونُ! فَشَارِكْ اَعْدائَهُمْ في اَمْوالِهِمْ وَ اَوْلادِهمْ وَ نِسائِهِمْ ، فَإِنَّ شيعَتي وَ شيعَةَ عَلِيٍّ لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِم سُلْطانُ . فَسُمِّيَتْ قُمْ " : (13)

رسول خدا (ص)مي فرمايد : " هنگامي كه خداوند مرا به آسمانها عروج داد، جبرئيل مرا بر شانه راستش حمل مي كرد ؛ در اين هنگام به سرزميني در" ارض جبل" نگاه كردم كه سرخ رنگ و خوش رنگتر از زعفران و خوشبوتر از مشك بود. ناگهان ديدم درآن سرزمين پيري قرار دارد كه كلاه درازي بر سر نهاده است . از جبرئيل پرسيدم : اين سرزمين سرخ رنگ و خوش رنگتر از زعفران و خوشبوتر از مشك كجاست؟ گفت : جايگاه شيعيان تو و شيعيان وصيّ تو علي (ع) است . گفتم : اين پيرمرد كيست ؟ گفت ابليس است ، گفتم : ازآنها چه مي خواهد؟گفت:مي خواهد تا آنان را از دوستي و ولايت اميرالمؤمنين (ع) باز دارد و به نا فرماني و گناه دعوتشان كند. گفتم : اي جبرئيل ما را به آن مكان ببر. باحركتي سريع تر از برق ما را به آنجا رساند. گفتم : اي ملعون برخيز و برو ، و در اموال و اولاد و زنان دشمنان ايشان شركت كن ، زيرا ، تو را بر شيعيان من و علي فرمانروايي نيست . " از اين رو ، آن مكان قم ناميده شد" .

2- قالَ الإمام الصّادِقُ (ع) : " اِنَّما سُمِّيَ قُمْ لأَنَّ اَهْلَهُ يَجْتَمِعُونَ مَعَ قائِمِ آل ِمُحَمَّدٍ وَ يَقُومُونَ مَعهُ وَ يَسْتَقِيمُونَ عَلَيْهِ وَ يَنْصُرُونَهُ : (14)

امام صادق (ع) مي فرمايد : " قم را ، قم ناميده اند زيرا اهل قم ، با قائم آل محمّد (ع) اجتماع مي كنند و با آن حضرت ( بر ضدّ طاغوتها) قيام مي نمايند ، و با كمال استقامت و استواري به ياري او مي پردازند".

3- قالَ الامام الْكاظِمُ (ع) : " قُمْ عُشُّ آلِ مُحَمَّدٍ وَمَأْوَي شيعَتِهِمْ " : (15)

امام كاظم (ع) فرمود : " قم آشيانه آل محمّد (ص)وپناهگاه شيعيان آنهاست".

4- قالَ الامام الرِّضا (ع) : " اِنَّ لِلْجَنَّة ثَمانِيَةَ اَبْوَابٍ ، وَ لِأهْلِ قُمْ وَاحِد مِنْهَا ، فَطُوبَي لَهُمْ ، ثُمَّ طُوبَي لَهُمْ ، ثُمَّ طُوبي لَهُمْ " : (16)

حضرت رضا (ع) مي فرمايد : " بهشت داراي هشت در است ، يكي از آنها براي قمي هاست. پس سه مرتبه فرمود : خوشا به حالشان".

5- قالَ الامام الصّادِقُ (ع) : " سَيَأتِي ز َمانُ تَكُونُ بَلْدَةُ قُمْ وَ اَهْلُهاحُجَّةُ‌ عَلَي الخلائِقِ‌ و ذلِكَ في ز َمان ِ‌ غَيْبَةِ قائِمِنا اِلي ظُهُورِهِِ": (17)

امام صادق (ع) فرمود : " زماني مي آيد كه شهر قم و اهل آن حجّت بر تمام مردم خواهند بود و اين (موضوع ) در زمان غيبت امام زمان (ع) مي باشد تا ظهور آن حضرت".

6- قالَ‌ الإمام الصّادِقُ‌ (ع) : تُرْبَةُ قُمْ مُقَدَّسَةُ‌ وَ‌ اَهْلُها مِنّا وَ‌ نَحْنُ‌ مِنْهُمْ لايُريدُهُم جَبّارُ بِسُوءٍ اِلّا عُجِّلَتْ مالَمْ يَخُونُوا اِخْوانَهُمْ " : (18)

امام صادق (ع) فرمود : " تربت قم مقدّس است و مردم قم از (شيعيان) ما هستند ، و ما هم از آنها هستيم ، هيچ ستمگري قصد بد ، به اهل قم نمي كند مگر اينكه در عذاب او تعجيل مي شود تا وقتي كه مردم به برادران (ديني) خود خيانت نكنند".

7- قالَ الإمام الصّادِقُ‌ (ع) : " مَحْشَرُ النّاسِ كُلِّهِمْ اِلَي بَيْتِ الْمُقَدّّسِ اِلّا بُقْعَةً بِاَرْضِ الْجَبَلِ يُقالُ لَها : قُمْ فَإِنَّهُمْ يُحاسَبُونَ في حُفَرِهِمْ وَ يُحْشَرُونَ مِنْ حُفَرِهِمْ اِلي الْجَنَّةِِ":(19)

امام صادق (ع) فرمود: " جايگاه حشر همه مردم به سوي بيت المقدس است ؛ مگر (مردم) سرزميني از بلاد" جبل " كه آن را " قم" گويند، آنها در قبرهايشان ( درهمان سرزمين) به حسابشان رسيدگي مي شود و از همانجا به سوي بهشت محشور خواهند شد".

8- عَنِ الإمام الصّادِقِ (ع) : (اَنَّهُ (ع) اَشارَ اِلي عِيسَي بْنِ عَبْدِاللهِ) فَقالَ : " سَلامُ اللهِ عَلي اَهْلِقُمْ ، يُسْقِي اللهُ بِلادَهُمْ الْغَيْثَ وَ يُنْزِلُ اللهُ عَلَيْهِمُ الْبَرَكاتِ وَ يُبَدَّلُ اللهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ ، هُمْ اَهْلُ رُكوعٍ وَ سُجُودٍ وَ قِيامٍ و قُعُودٍ ، هُمُ الفُقَهاءُ الْفُهَماءُ ، هُمْ اَهْلُ الدِّرايَةِ وَالرِّوايةِ وَحُسْنِ الْعِبادَةِ ":(20)

امام صادق (ع) ( به عيسي بن عبدالله قمي اشاره كرد) و فرمود: " سلام خدا بر اهل قم ، خدا شهرهايشان را از باران رحمتش سيراب گرداند و بركاتش را بر آنان فرود آرد و گناهانشان را به خوبيها و حسنات مبدّل فرمايد ، آنها اهل ركوع وسجود و قيام و قعودند.آنان فقيه و دانشمند هستند.آنان اهل درك حقايق و روايت و عبادت نيكو مي باشند".

9- قالَ اَبُوالصَّلْتِ الْهِرَوِي كُنْتُ عِنْدَ الرِّضا (ع) فَدَخَلَ عَلَيْهِ قَوْمٌ مِنْ اَهْلِ قُمْ فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ فرد عَلَيْهِمْ وَ قَرَّبَهُمْ . ثُمَّ قالَ لَهُمْ : " مَرْحَبا ًبِكُمْ وَ اَهْلاً! فَاَنْتُمْ شيعَتُنا حَقّا ً":(21)

ابا صلت مي گويد : خدمت امام رضا (ع) بودم ، گروهي از اهل قم بر ايشان وارد شدند، به امام سلام كردند. امام (ع) جواب سلامشان را داد و آنان را نزديك خود نشاند سپس فرمود: " مرحبا بر شما ، خوش آمديد! شما شيعيان راستين ما هستيد".

10- قالَ الامام الصّادِقُ (ع) : سَتَخْلُوكُوفَةُ مِنَ الْمُؤْمِنينَ وَ يَأْزِرُ عَنْهَا الْعِلْمُ كَما تَأْزِرُ الْحَيَّةُ في جُحْرِهَا ، ثُمَّ يَظْهُرُالْعِلْمُ بِبَلْدَةٍ يُقَالُ لَهَا قُمْ ، وَيَصيرُ مَعْدِناً لِلْعِلْمِ وَ الْفَضْلِ" :(22)

امام صادق (ع) فرمود : " كوفه بزودي از مؤمنان خالي مي شود و علم از آن جمع مي شود همانطور كه مار در لانه اش جمع مي شود ، سپس علم و دانش در شهري كه به آن و" قم" مي گويند ، ظاهر مي شود و آنجا مركز علم و فضيلت مي گردد".

11- رَوي بَعْضُ اَصْحابِنا قالَ : كُنْتُ عِنْدَ اَبي عَبْدِاللهِ (ع) جالِسا ً اِذ ْقَرَءَ هذِهِ اِلْآيَةَ : " فَاِذا جاءَ وَعْدُ اُولَيْهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِبادا ً لَنا اُولي بأسٍ شَديدٍ فَجا سُوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْدا ً مَفْعولاً "(23) . فَقُلْنا : جُعِلْنا فِداكَ ، مَنْ هؤُلاءِ ؟ فَقالَ ثَلاثَ مَرّاتٍ : "هُمْ وَاللهِ اَهْلُ قُمْ " : (24)

يكي از اصحاب نقل كرده است : خدمت امام صادق (ع) نشسته بودم. امام (ع) اين آيه را خواند : ( فاذا جاءَ وَعدُ اُولَيهُما..." : " هنگامي كه نخستين وعده فرا رسيد مرداني پيكارجو را بر شما (بني اسرائيل)مي فرستيم تا شما را سخت درهم كوبند تا بدانجا كه براي بدست آوردن مجرمان خانه ها را جستجو كنند ، و اين وعده قطعي الهي است ".

پس ما گفتيم : فداي شما شويم ، اين پيكار جويان الهي كيانند؟ امام سه بار فرمود : و بخدا قسم آنان مردم قم خواهند بود".

12- قالَ الإمام الكاظِمُ (ع) " رَجُلٌ مِنْ اَهْلِ قُمْ يَدْعُوالنّاسَ اِلَي الْحَقِّ يَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ كَزُبَرِالْحَديدِ ، لاتَزِلُّهُمُ الرِّياحُ الْعَواصِفُ وَ لايَمُلُّونَ مِنَ الْحَرْبِ وَ لايَجْبُنُونَ وَ عَلَي اللهِ يَتَوَكَّلُونَ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ " : (25)

امام كاظم (ع) فرمود : " مردي از قم ، مردم را بسوي حق دعوت مي كند ، گروهي با او همراه مي شوند كه همانند پاره هاي آهن هستند ، تندبادهاي حوادث آنان را نلغزاند ، و از جنگ خسته نشوند و نترسند ، و بر خدا توكّل كنند ، و عاقبت خير براي پرهيزكاران خواهد بود".

13- قالَ الإِمامُ الصّادِقُ (ع) : " اِنَّ اللهَ احْتَجَّ باِلْكُوفَةِ عَلي سائِرِ الْبِلادِ وَ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ اَهْلِها عَلي غَيْرِهِم مِنْ اَهْلِ الْبِلادِ وَحْتَجَّ بِبَلْدَةِ قُمْ عَلَي سائرِ البِلادِ وَ بِاَهْلِها عَلي جَميعِ اَهلِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ مِنَ الْجِنِّ وَ الإِنْسِ وَ لَمْ يَدَعِ اللهُ قُمْ وَ اَهْلَهَا مُسْتَضْعَفا ً بَلْ وَفَّقَهُمْ وَ اَيَّدَهُمْ " :(26)

امام صادق (ع) فرمود:" خداوند" كوفه" را بر ساير شهرها حجّت قرار داد و مردم با ايمان آن را براي مردم ديگر شهرها حجّت قرار داده ، و شهر قم را حجّت بر شهرهاي ديگر و مردم آن را حجّت بر تمام مردم مشرق و مغرب ( از جنّ و انس ) قرارداد ، خداوند قم و مردم آن را رها نكرده تا مستضعف (فكري و فرهنگي) شوند بلكه آنان را موفق و تأييد كرده است".

14- قالَ الْإمام الصّادِقُ (ع) : " اِنَّ لِِِلهِ حَرَما ً وَ هُوَ مَكَّةُ وَ اِنَّ لِلرَّسُولِ حَرَما ً وَ هُوَ الْمَدينَةْ ، وَ اِنَّ لِأَ مِيرِالْمُؤْمِنينَ حَرَماً وَ هُوَ الْكُوفَةُ وَ اِنَّ لَنا حَرَماً وَ هُو قُمْ وَ سَتُدْفَنُ فيها اِمْرَ أَةُ مِنْ اَوْلادِي تُسَمّي فَاطِمَةَ ، فَمَنْ زارَها وَ جَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ". ( قالَ الرّاوِي : وَ كانَ هذَا الْكَلامُ مِنْهُ قَبْلَ اَنْ يُولَدَ الْكاظِمُ (ع) ): (27)

امام صادق (ع) فرمود: " براستي براي خداحرمي است و آن مكّه است و براي رسولخدا (ص)حرمي است و آن مدينه مي باشد ، و براي اميرالمؤمنين (ع) حرمي است و آن كوفه است ، و براي ما حرمي مي باشد و آن شهر قم است. و در آينده اي نزديك زني از فرزندان من " به نام فاطمه" در آنجا دفن مي شود ، كسي كه او را زيارت كند بهشت بر او واجب مي شود ".

راوي مي گويد : اين فرمايش حضرت زماني بود كه هنوز موسي بن جعفر (ع) به دنيا نيامده بود.

علاوه براين روايات ، ائمّه معصومين (ع) اهل قم و بعض بزرگان آنها را مورد عنايات خاصه خود قرار مي دادند و براي آنان هدايا و خلعتي هايي مثل انگشتري و پارچه كفني مي فرستادند ،(28) و درباره بعضي از بزرگان آن ديار سخنان ارزنده اي فرمودند كه به نمونه هايي از آنها اشاره مي شود :

1ـ حضرت رضا (ع) به زكريّا بن آدم ، كه قصد بيرون رفتن از شهر قم را داشت فرمود : " از قم بيرون نرو همانا خداوند به خاطر تو بلا را از اهل قم دور مي سازد همانطور كه به وجود مبارك موسي بن جعفر (ع) ، بلا را از اهل بغداد دور نمود ". (29)

2ـ امام صادق (ع) درباره عيسي بن عبدالله قمي فرمود : " تو از ما اهل بيتي ".

و باز حضرت فرمود:" عيسي بن عبدالله ، مردي است كه زندگي و مرگ او با زندگي و مرگ ما هماهنگ بوده و گره خورده است".(30)

3ـ امام صادق (ع) به عمران بن عبدالله قمي فرمود:" از خدا مي خواهم كه تو را و خانواده ات را در روز قيامت ( كه هيچ سايه اي نيست) در زير سايه‌" رحمت"‌خود قرار دهد".(31)



دل در كنار حرمش عطر و بوي مدينه استشمام مي كند و گويي در مكه بين صفا و مروه به ديدار يار رفته است. بوي بهشت دل و جان هر زائري را شاداب و با نشاط مي كند. در حرمش هميشه بهار است ؛ بهار قرآن و دعا ، بهار ذكر و صلوات ، بهار يادآور شبهاي قدر ، بهار گلدسته هاي نيايش و نياز و سيراب نمودن جانهاي تشنه ، هر مسافر خسته اي بعد از زيارت با خستگي بيگانه مي شود . هر رهگذري با قدم نهادن در اين حرم ديگر غريبه نيست ؛ همه او را مي شناسند ، او آشناي دلهاست. اگر حرمش و گنبد و گلدسته هاي آن چشم را نوازش مي دهد محبت و عشقش ،‌ نام و يادش ، جانها و دلها را آرامش مي دهد ، چرا كه اين حرم ، حرم اهل بيت ، مدفن يادگار رسول ، نور چشم موسي بن جعفر (ع) ، آيينه تمام نماي عفاف و پاكي ، فاطمه ثاني است. او كه خود دانش آموخته مكتب علوي و سرّي از اسرار خاندان نبوي بود كه قبل از ولادت ، صادق آل محمّد (ع)‌آمدنش را نويد داد. دختري از تبار زهرا (س) و چون او حامي ولايت و امامت و چونان زينب ، فاطمه سالاري شايسته . اگر فرياد زينب بني اميه را رسوا كرد ،‌ فرياد فاطمه معصومه بني عباس را ؛‌ حركت سياسي الهي حضرت از مدينه به سوي مرو و خراسان حركتي بود عليه طاغوت دوران ، هر چند به زيارت برادر و امام زمانش نائل نشد ولي ابلاغ پيام كرد : او با حركت از مدينه به همراه عده اي از خاندان پيامبر و ارادتمندان اهل بيت (ع)‌ثابت كرد كه در همه اعصار قدرتهاي مادي و طاغوتي در برابر پرورش يا فتگان اسلام ناب كوچكند. چنانكه زينب سلام الله عليها بر يزيد خروش آورد " اني استصغرك" : " من به تو به ديده حقارت مي نگرم " ؛‌اين حركت الهي ، سياسي گر چه ناتمام ماند و بالاخره دختر آ فتاب در اين سفر پر بركت خويش به ديدار حق شتا فت و با مرگ شهادت گونه اش همه را سوگوار ساخت. اما ديري نپاييد كه همه شاهد ثمرات ارزشمند اين سفر مبارك شدند . آنگاه كه از اين كوثر بي كران عترت ، چشمه هاي جوشان علوم و معارف جوشيدن گرفت و قم اين حريم مقدس فاطمي مركز نشر معارف حياتبخش اسلامي گرديد و محور قيامها و خيزش هاي ديني بر عليه ستم پيشگان روزگار . و سرانجام در قرن حاضر اين حرم اهل بيت و قم هميشه بيدار بود كه خاستگاه قيامي الهي به رهبري بزرگ تربيت يافته مكتب ولايت حضرت امام خميني رحمه الله بر عليه ستمگران زمان گرديد ؛ كه ثمره آن انقلاب عظيم ، نظام مقدسي شد كه نقطه اميد مستضعفان و ملجأ و پناهگاه مظلومان عالم شد . اين همه مي طلبد كه مقام والاي اين بانوي بزرگ به همگان بويژه نسل جوان معرفي شود و ما مفتخريم كه در اين راستا اجمالي از زندگاني و فضايل آن بزرگوار را در اين بخش از كتاب جمع آوري نموده و به شيفتگان خاندان عصمت تقديم مي نماييم.