فصل سوّم : مرجعيت و ظلم ستيزي


پيشگفتار



شهر قم از ديرباز همواره با حق خواهي، ظلم ستيزي و قيام عليه جور حاكمان ستمگر همراه بوده است و بعد از اسلام هيچ برهه اي از عمر طولاني آن را بدون انديشه عدالت طلبي نمي توان يافت. ريشه اين واقعيت را در تشيع مردم و حضور عالمان و مراجع بزرگ در آن شهر مي توان يافت. چه اينكه مردم قم از روزهاي نخست فتح آن به دست مسلمانان، لطف خداوند شامل حال آنان بوده و از دوستداران و پيروان راستين و پايدار خاندان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بوده اند. شهرقم از همان قرن نخستين حيات اسلام كه هويت شيعي خود را پيدا كرد، مركز شيعه بوده و در دينداري و ابراز محبت و علاقه نسبت به امامان معصوم عليهم السّلام و دفاع از حريم اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام و ستيز با ظالمان، در بين تمامبلاد اسلامي شاخص بوده است؛ به طوري كه خلفاي عباسي، استانداران و واليانغير شيعي را براي اداره قم ارسال نمي كردند و از اين راه خواسته اند از حساسيتآن بكاهند.(1)



روحيه حق خواهي و ظلم ستيزي مردم شيعي قم باعث شده بود تا همواره با عُمال و واليان و منصوبان سلسله هاي حاكم بر جهان اسلام از قرن اول هجري تا قرن چهاردهم از امويان و عباسيان و سلجوقيان تا عصر پهلوي، سر ستيز داشته و با هيچ حاكم ظالمي سر سازش نداشته باشند. از اين رو، شهر قم هميشه مأمن و پناهگاه مناسبي براي حق جويان و قيام كنندگان عليه ظالمان بوده است و طبعاً گه گاه مردم اين شهر مورد هجوم، تعرض و توطئه خلفا و حاكمانِ ستمگر بوده اند.(2)



تشيع مردم قم و به تبع آن روحيه ظلم ستيزي و شهادت طلبي كه خود امتياز ويژه اي براي آنان به حساب مي آيد، مرهون حضور عالمان و مراجع عالي قدر شيعه در آن مكان مقدس مي باشد.



با مطالعه اجمالي در تاريخ علمي، فرهنگي، اجتماعي، سياسي و مذهبي قم به خوبي به دست مي آيد كه به خاطر عنايات معصومين عليهم السّلام و وجود مرقد مطهر حضرت فاطمه معصومه عليها السّلام كه منشأ بسياري از بركات به مردم قم شده است و نيز شيعي بودن مردم آن، عالمان، محدثان و فقيهان بسياري به آن مكان مقدس جذب شده و هر كدام از آنان در حوزه تخصص علمي خود به نقش آفريني در صحنه هاي مختلف علمي، سياسي، مذهبي و اجتماعي پرداخته اند. گرچه از اين نقش آفريني ها در امر هدايت و رهبري مردم در جهت تحقق عدالت و ستيز با ظالمان، ذكري در تاريخ به طور تفصيل جز قرن اخير به ميان نيامده است، ولي ذكر اجمالي همان وقايع خود نشان از ارتباط مستحكم ميان مراجع ديني با مردم آن سامان و نقش حساس و مهم مراجع در اين زمينه مي باشد.



مراجع بزرگوار شيعي، در بحرانهاي اجتماعي و سياسي همواره ملجأي آرام بخش، پناهگاهي استوار و راهنمايان و رهبراني آگاه به منافع و مصالح مردم مسلمان بوده و هستند؛ چه اينكه آنان از ميان داناترين عالمان برخاسته و از كياست، هوشياري، شجاعت، ايثار و غيرت ديني ويژه اي برخوردار بوده اند. آنان از آغاز پيدايش تشيع در قم تاكنون، همواره پشتوانه فكري و سياسي و مذهبي مردم بوده و در رفع خطرها و نجات از نگراني ها و نااميدي هاي متوجه به مردم، پيشتاز شده و موجبات نشاط انقلابي، شور و خروش و سربلندي آنان را فراهم كرده اند.



مبناي رهبري و هدايت مردم از ناحيه مراجع عالي قدر و تشويق و ترغيب به عدالت طلبي و ظلم ستيزي مردم، ريشه در اعتقاداتي دارد كه هم خود به آنها پايبند بوده اند و هم مردم را به التزام به آنها مقيد كرده اند. اعتقاد به عدالت خداوند، عدالت پيامبر و امام و حاكم و حتي امام جماعت و ساير صاحب منصبان، از مباني مهمي است كه مبناي اصولي همچون عدالت طلبي، مسئوليت شناسي، مسئوليت پذيري، شهامت و شجاعت و غيرت ديني مي باشد. اين اصول كه هر كدام در جاي خود به نحو خاصي در انسان مقيد به آنها داراي تأثير متنوع هستند، باعث حيات، جنبش و حركت، سازش ناپذيري با ظالمان و عدم بي تفاوتي نسبت به ظلم حاكمان در مراجع تقليد به نحو اكمل و در مردم به اندازه درك و فهم و درجه آگاهي مذهبي آنان شده است. از اين رو و بر اساس همين مبنا، مراجع و به تبع آنان مردم شيعي، هر حكومتي كه معصوم در رأس آن نبوده و يا مورد تأييد آن بزرگواران نبوده باشد و در راستاي اهداف معصومين عليهم السّلام نباشد، حكومتي غاصب و ظالم دانسته، در رفع و دفع شر آنان بسيار كوشيده اند.



از ديگر مباني رهبري مراجع عالي قدر، عدم جدايي دين از سياست است؛ چه اينكه آنان همانند مراجع ساير بلاد، دين را از سياست جدا ندانسته و با تأسي به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و امامان معصوم عليهم السّلام همواره رهبر و راهنماي مردم بوده اند؛ چرا كه پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم و معصومين عليهم السّلام در زمان خود ضمن راهنمايي و تبيين احكام دين به مسئله سياست و اداره امور اجتماعي مردم نيز توجه خاص داشته و آن را جزء وظايف ديني خويش مي شمردند و از آنجا كه اين وظيفه در زمان غيبت بر دوش فقيهان و مراجع تقليد قرار گرفته است، مراجع معظم علاوه بر تبيين احكام و تفسير تعاليم شرعي، رهبري مردم را نيز بر عهده گرفته اند.



بنابراين، هر جا مرجعيت بوده است، سياست و رهبري مردم نيز وجود داشته است؛ چه اينكه پيوند مرجعيت و سياست، پيوندي است برخاسته از روح و متن شريعت و مراجع بزرگوار براي دفاع از حريم دين مقدس اسلام و حفظ تشيع، همواره مردم را در اين راه ياري كرده و رهبري آنان را به عهده داشته اند.



و اما شيوه ها و ابزارهاي به كار گرفته در مبارزه با طاغوتيان و حاكمان ستمگر از ناحيه مراجع نيز برگرفته از الگوهاي تبيين شده در سيره علمي و عملي معصومين عليهم السّلام بوده است. همان گونه كه در سيره پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و پيشوايان معصوم عليهم السّلام در نظر گرفتن اوضاع سياسي، اجتماعي، كمي و زيادي ياران، اثربخشي و عقيم بودن حركت ها و امثال آنها لحاظ شده است و با رعايت آن مقتضيات به قيام و قعود رو آورده اند. همان طور كه براساس تأييد پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم كه فرمود: «ابناي هذانِ امامان قاما او قعدا»(3) امام حسن عليه السّلام به صلح و قعود و امام حسين عليه السّلام به قيام و خروش رو آوردند، مراجع عالي قدر نيز با رعايت مقتضيات زمان، شيوه ها و ابزارهاي متنوعي را براي مبارزه با طاغوتيان زمان اختيار كرده اند.



بنابراين، گرچه مراجع قم در اصل ظلم ستيزي و عدالت خواهي و لزوم حفظ كيان تشيع با هم اتفاق نظر داشته اند، ولي اين بدان معنا نيست كه در روش مبارزه نيز همسان عمل كرده و تنها از يك وسيله استفاده كنند. آنان در شيوه برخورد با ظالمان و اتخاذ سياست و روش مبارزه همواره با شناخت شرايط زماني، زمينه ها، تواناييها و موقعيت خود در بين مردم، متنوع عمل كرده اند و براساس مقتضيات زمان، گاه به قيام و گاه به قعود، گاه به خروش و گاه به سكوت رو آورده اند و با بيان و قلم و شيوه هاي متناسب با آن مقتضيات و مؤثر در نتيجه، عمل كرده اند.



نويسنده كتاب نهضت روحانيون ايران درباره سكوت و عدم قيام برخي از مراجعقم مي نويسد:



«ممكن است... اين سؤال پيش آيد كه چرا رئيس و مؤسس حوزه علميه قم، مرحوم آية الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي، با حكومت جبار و خودكامه رضاخاني به مخالفت برنخاست و در ماجراي قيام علماي تبريز و علماي مهاجر اصفهان و ديگر شهرهاي ايران (مثل) قيام آية الله حاج آقا حسين قمي (در مشهد) با آنها همكاري و معاضدت نكرد؟



در پاسخ به اين سؤال مي گوييم: مرحوم آية الله حائري پس از رنج بسيار در آن ايام به تازگي حوزه علميه قم را در ايران داير كرده بود، و رضاخان و قدرت جهنمي او را به خوبي مي شناخت، به خصوص كه آن موقع رشد سياسي و فهم مردم چندان نبود كه بتوان عموم را در جريان امر قرار داد و براي نابودي قدرت پهلوي وارد ميدان مبارزه كرد. از اين رو، آية الله حائري دچار باب تزاحم و موضع اهم و مهم شده بود؛ به اين معني كه امر داير بود بين اينكه با رضاخان درافتد و مردم با قتل عام مانند مسجد گوهرشاد (مشهد) مواجه شوند و بقيه صحنه را رها كنند و روحانيت شيعه به كلي شكست بخورند و سازمان حوزه علميه قم برچيده شود، يا اينكه با رضاخان به طوري كجدار و مريز سر كند تا بتواند با اداره و ادامه كار حوزه علميه قم، علما و فقها و مجتهدين و مرداني مجاهد و مبارز براي آينده ايران و دنياي شيعه تربيت نمايد. آية الله حائري با صبر سياسي و دورانديشي مخصوصِ به خود، شق دوم را انتخاب كرد و ديديم كه در تمام دوره رضاخاني، حوزه علميه قم را با همه تحميلات و فشارهاي حكومت رضاخان به خوبي اداره كرد و از همين حوزه بود كه زعيم عالي قدر، امام خميني و ساير مراجع كنوني قم به عنوان شاگردان آية الله حائري برخاستند.»(4)



همان طور كه در بحث هاي بعد خواهد آمد، آية الله حائري يزدي بنا بر فراهم بودن شرايط و وجود مقتضي گاه حكومت رضاشاه را نهي از منكر مي كرد، ولي دست به اقدام جدي نمي زد. خود ايشان در جواب سؤالي كه چرا شما اقدامي بر عليه حكومت رضاشاه نمي كنيد، فرموده اند:



«كسي كه مي خواهد قيام كند بايد طرفدار داشته باشد. بايد همه قيام كنند و ازخودگذشتگي داشته باشند. من با نماينده مجلس يا وزيري كه حاضر نيست از ماهي دويست تومان بگذرد، با تاجري كه حاضر نيست از منافع دست بكشد، چه كار مي توانم بكنم؟»(5)



نبود مقتضي و عدم وجود شرايط قيام و نيز وجود موانع بسيار كه از جمله آنها نوپايي حوزه علميه بود، باعث شده بود تا آية الله حائري يزدي تا حدّ زيادي از دخالت در امور سياسي پرهيز كند و با سكوت خود كه ناشي از تدبير و عاقبت انديشي او بود، شر ظالمان را از سر مردم و حوزه علميه كم كند. نمونه مشهور آن عدم دفاع از آية الله شيخ محمدتقي بافقي در جريان نهي از منكر كردن خانواده رضا شاه بود. جريان بدين صورت بود كه در عيد نوروز سال 1306 شمسي خانواده رضاخان بدون حجاب كامل در حرم حضرت معصومه عليها السّلام و بالاي ايوان آيينه نشسته بودند كه مورد اعتراض سيد ناظم واعظ كه مشغول وعظ در مسجد نزديك بود، واقع شد. خبر ورود بدون حجاب و اعتراض سيد ناظم به آية الله شيخ محمدتقي رسيد و او به خانواده شاه پيغام داد: اگر مسلمانيد كه نبايد با چنين وضعي در اين مكان مقدس حاضر شويد و اگر مسلمان نيستيد كه حق حضور در اين مكان را نداريد. و از آنجا كه پيغام او در خانواده شاه مؤثر واقع نشد، خود شخصاً وارد حرم شد و سخت به آنان اعتراض كرد و از آنان خواست تا حجاب خود را رعايت كنند.



خبر اعتراض آية الله شيخ محمدتقي بافقي به رضاشاه رسيد. او با عصبانيت كامل شبانه با يك دسته سرباز و زره پوش به قم آمد و با ورود مستقيم به حرم مطهر، چند نفر طلبه را كه در اطراف مرقد مطهر بودند، با عصا و لگد مضروب كرد و آن گاه فرستاد كه شيخ محمدتقي را آوردند و شخصاً او را مورد ضرب و شتم قرار داد و به تهران فرستاد تا تحويل زندان شهرباني شود.(6)



اين اقدام شاه در بين مردم و طلاب حوزه علميه بسيار توهين آميز به شمار مي رفت و زمينه قيام و شورش همگاني در بين آنان به وجود آمد. اما آية الله حائري با تدبير و تأمل تمام حكم صادر كردند كه: «صحبت و مذاكره در اطراف قضيه اتفاقيه مربوط به شيخ محمدتقي برخلاف شرع انور و مطلقاً حرام است.» صدور اين حكم همچون آب سردي بود كه بر آتش خشم مردم و طلاب ريخته شد و آنان را آرام نمود و به تبع آن توطئه شاه كه منتظر اقدامات اعتراض آميز طلاب و مردم بود تا بدين بهانه بر حوزه علميه نوپاي قم حمله ور شود، خنثي شد.



آية الله حائري با آگاهي به قدرت استبدادي رضاشاه و ضعف مردم در تحليل مسائل و جو سياسي حاكم در جامعه مطمئن بود كه در صورت اعتراض، خون هاي بي گناهان ريخته مي شود و نتيجه اي نيز در پي نخواهد داشت و چه بسا موجب از بين رفتن حوزه علميه قم شود.(7)



آية الله حائري در بسياري از مواضع و وقايع كشور كه علما و مراجع به نحوي بر عليه برنامه ها و عملكردهاي ظالمانه رضاشاه دست به اقداماتي زده بودند، اعلام بي طرفي كرد، مثل عدم حمايت از حركت اعتراض آميز علماي اصفهان بر قانون اجباري شدن خدمت سربازي و وجود منكرات در دستگاه حكومتي رضاشاه و امثال آنها(8) به رهبري آية الله حاج آقا نورالله فشاركي در تاريخ 18 آذر سال 1306 شمسي و تبعيد آية الله مدرس توسط رضاشاه كه آيةالله حائري در جريان اعتراض و هجرت علماي اصفهان به قم، نقش واسطه را بازي كرد و در جريان تبعيد آية الله مدرس، سكوت كامل اختيار كرد؛ چه اينكه مي دانست رضاخان منتظر اعتراض ايشان است تا او را از بين ببرد كه با از بين رفتن ايشان، حوزه نوپاي قم نيز از بين خواهد رفت. شيخ آقا بزرگ تهراني در نقباء البشر مي گويد:



«آية الله حائري مطمئن بود كه مقصود رژيم از تمام سختگيري ها، خود اوست و با اين اقدامات او را هدف قرار داده است و از گوشه و كنار آية الله حائري را تحريك مي كردند كه سخني بگويد تا بهانه اي به دست رژيم دهد، اما او هوشيار بود و از اين مطلب غافل نبود.»(9)



بنابراين، در جريان تبعيد آية الله مدرس او جز سكوت چاره اي نداشت. دراين خصوص، آية الله العظمي اراكي رحمة الله عليه كه شاگرد آية الله حائري بودندبا واسطه اي از نماينده قم در مجلس شوراي ملي نقل مي كند كه رضاشاه گفت:«اگر نفس مي كشيد شيخ عبدالكريم يا كلمه اي مي گفت، فوري ماشين در خانه اش حاضر مي كردم و مي فرستادمش آن جايي كه عرب ني انداخت.»(10) بنابراين سكوت او، خود اقدامي مؤثر در رفع ظلم و كم كردن شر اشرار حاكم بر حكومت ايرانبوده است.



و اما بارزترين رهبري مراجع عالي قدر كه در طول تاريخ تشيع مردم قم بيش از پيش جلوه گر شد و به اوج خود رسيد و نقش و تأثير مراجع از همه وقت بيشتر نمايان شد، رهبري آنان در قرن بيستم و در مرحله آخر آن رهبري آگاهانه انقلاب اسلامي مي باشد كه از سال 1342 شمسي شروع و در سال 1357 به صورت جمهوري اسلامي به پيروزي و نتيجه رسيد.



ريشه اصلي اعتراض و قيام مراجع عالي قدر، پيدا كردن «هويت اسلامي» بر باد رفته توسط حاكمان خودكامه دين گريز و سلاطين مستبد بوده است؛ چه اينكه آنان براي رسيدن به اهداف خود تا آنجا كه توانستند عليه مباني، اصول و معارف اسلامي و شعائر ديني كوشيدند و طبعاً مراجع آگاه نمي توانستند در برابر مفاسد آنان بي تفاوت باشند و در قبال برنامه هاي ضد ديني آنان، ساكت بنشينند.



شهيد مرتضي مطهري در مورد ريشه هاي نهضت مراجع به طور عام در نيم قرن اخير مي گويد:



«آنچه در اين نيم قرن در جامعه اسلامي ايران رخ داد عبارت است از:



- استبدادي خشن و وحشي و سلب هر نوع آزادي؛



- نفوذ استعمار نو، يعني شكل نامرئي و خطرناك استعمار، چه از جنبه سياسي و چه از جنبه اقتصادي و چه از جنبه فرهنگي؛



- دور نگه داشتن دين از سياست، بلكه بيرون كردن دين از ميدان سياست؛



- كوشش براي بازگرداندن ايران به جاهليت قبل از اسلام و احياي شعارهاي مجوسي و ميراندن شعارهاي اصيل اسلامي؛ تغيير تاريخ هجري محمدي صلي الله عليه و آله و سلم به تاريخ مجوسي يك نمونه آن است.



- قلب و تحريف در ميراث گران قدر فرهنگ اسلامي و صادر كردن شناسنامه جعلي براي اين فرهنگ به نام فرهنگ موهوم ايراني؛



- تبليغ و اشاعه ماركسيسم دولتي؛ يعني جنبه هاي الحادي ماركسيسم منهاي جنبه سياسي و اجتماعي آن...؛



- كشتارهاي بي رحمانه و ارزش قائل نشدن براي خون مسلمانان ايراني و ... ؛



- تبعيض و ازدياد روزافزون شكاف طبقاتي علي رغم اصلاحات ظاهري ادعايي؛



- نقض آشكار قوانين و مقررات اسلامي چه به صورت مستقيم و چه به صورت ترويج و اشاعه فساد در همه زمينه هاي فرهنگي و اجتماعي؛



- مبارزه با ادبيات فارسي اسلامي كه حافظ و نگهبان روح اسلامي ايران است، به نام مبارزه با واژه هاي بيگانه؛



- بريدن پيوند از كشورهاي اسلامي و پيوند با كشورهاي غيراسلامي و احياناً ضداسلامي كه اسرائيل نمونه آن است. اين امور و امثال آنها، در طول نيم قرن، وجدان مذهبي جامعه ما را جريحه دار ساخت و به صورت عقده هاي مستعد انفجار درآورد... .



روحانيت آگاه و شجاع و مبارز ايران كه از ناهنجاري هاي گذشته رنج مي بردو در پي فرصت مناسبي براي بپاخاستن بود، در اين شرايط بپاخاست و نسلبه ستوه آمده از ناهنجاري هاي پنجاه ساله و سرخورده از غرب مآبي و شرق گرايي و آشنا به تعاليم نجات بخش اسلام، به تمام وجود و هستي خود نداي روحانيت را لبيك گفت، و از چنين ريشه هايي بود كه نهضت اسلامي ايران مايه گرفت.»(11)



و اما مهم ترين ويژگي مراجع بزرگوار قم خصوصاً قبل و اوايل انقلاب اسلامي كه در كمتر شهري از شهرهاي مهم شيعي در طول تاريخ به چشم مي خورد و كمتر دستخوش آفت و دسيسه حاكمان ظالم شده است، اتحاد، هماهنگي و همسويي آنان در تمام مواضع و صحنه هاي رهبري مردم بوده است. اين هماهنگي و اتحاد از عوامل مؤثر در پيشبرد و رسيدن به اهداف در راستاي ظلم ستيزي و دفع شر ظالمان حاكم بوده است. از اين رو، در هر تهديدي كه از ناحيه دشمنان متوجه مردم شيعي قم به طور خاص و متوجه مردم مسلمان ايران به طور عام شده است، فرصتي جديد ساخته و از آن بهره مناسب گرفته اند.



هوشياري مراجع و عالمان بزرگوار قم همواره در خنثي كردن توطئه هاي اختلاف برانگيز از ناحيه حكومت ها به ويژه حكومت غاصب پهلوي، نقش اساسي داشته است. از اين رو، مردم را در صف واحد در جهت تحقق اهداف عالي ديني قرار داده اند و از سوي ديگر هماهنگي مراجع عالي مقام با مردم شيعي قم خود عامل ديگر عزت و سربلندي مردم قم و استقلال و آزادگي آنان مي باشد كه خود مرهون هماهنگي عقيدتي، اخلاقي بين مراجع و مردم است كه باعث اعتماد بين دو طرف رهبر و رهرو شده است. مردم به خاطر ويژگي هاي اعتقادي و شايستگي هاي اخلاقي كه در مراجع خود ديده اند، آنان را الگو و اسوه هاي نيكو دانسته و در تمام حركات و موضع گيري ها پشت سر مراجع خود قرار گرفته و آنان را مقتداي خود قرار داده اند؛ چه اينكه مردم وقتي سر به اطاعت از فتواي مرجعي مي نهند كه به او اطمينان و اعتماد داشته باشند و او از مقبوليت و محبوبيت كافي برخوردار باشد و اين در صورتي تحقق مي يابد كه رهبر داراي ويژگي هاي اخلاقي و علمي و اعتقادي باشد؛ مسئوليت شناسي، مسئوليت پذيري، صفاي روحي و كمالات معنوي، دوري از رياست طلبي، مردم دوستي، تواضع، حفظ شخصيت مردم، آگاهي نسبت به اوضاع زمان، مصلحت شناسي، دشمن شناسي و امثال آنها از عوامل ايجاد اعتماد در اذهان مردم است كه در طول تاريخ حيات شيعي قم به ويژه قبل و هنگام پيروزي انقلاب اسلامي به خوبي جلوه كرد و مردم با اعتماد و اتكا به مراجع، همواره گوش به فرمان بوده و در راه حفظ عزت خود كوشيده اند و ثمره بزرگ آن را كه تحقق نظام جمهوري اسلامي مي باشد؛ با جان خود لمس كرده اند.



ميرزاي قمي و اعتراض عليه فتحعلي شاه



حضرت آية الله العظمي ميرزا ابوالقاسم قمي رحمة الله عليه، معروف به ميرزاي قمي متوفاي 1231 ه .ق در عصر سلطنت فتحعلي شاه قاجار مي زيست او علاوه بر اداره، رهبري و هدايت حوزه علميه قم، هميشه با نصايح قاطع و پيغام هاي گوناگون خود، فتحعلي شاه و هيئت حاكمه بر ايران را از ظلم و ستم باز مي داشت. ظلم ستيزي آية الله ميرزاي قمي ريشه در مباني و عقايدي داشت كه در كتاب هاي خويش بر آن تكيه كرده و با ادله فراوان ديني آنها را اثبات كرده بود.



ميرزاي قمي در رساله «اصول دين» از واجب الاطاعه نبودن پادشاه سخن به ميان آورد و اينكه سنّيان خلافت و سلطنت را، جانشين نبوت مي دانند، سخت موردانتقاد قرار داد. و در جاي ديگر سلطنت را غير مشروع و حاكمان و سلاطين را،حكّام جور خواند. از اين رو، پرداخت ماليات به دولت را جزيه به حساب آورد و فرمود:



«آن چه را سلاطين جور شيعه مي گيرند از خراج اراضي خراجيه، حلال نيست؛ مگر آنكه به اذن مجتهد عادل باشد و گيرنده هم از مصالح عامه باشد، مثل طلبه علوم و ائمه جماعت و امثال آنها.»



ميرزاي قمي براساس قبول ولايت براي فقيه، هرگز حقانيت نظام سلطنتيقاجار را امضا نكرد و آن را نامشروع مي دانست. از اين روي، نه تنها حاضر نبودبنا بر درخواست فتحعلي شاه با خاندان سلطنتي وصلت كند و قرابتي داشتهباشد، بلكه حاضر نشد خواسته شاه قاجار را در مورد امام جماعتي مسجد شاهتهران بپذيرد.(12) و همواره به انتقادات خود عليه ظلم هاي فتحعلي شاه بر ملتايران مي افزود.



«روزي فتحعلي شاه به ملاقات ميرزاي قمي آمد. ميرزا به او گفت: اي پادشاه عدالت را رعايت كن! از آن ترس دارم كه بر اثر رابطه اي كه با تو دارم، مشمول عذاب و خشم خدا گردم؛ چرا كه خداوند در قرآن مي فرمايد: «و لا تركنوا الي الذين ظلموا فتمسّكم النار»(13). و در ملاقات ديگر، ميرزاي قمي دست بر ريش بلند فتحعلي شاه كشيد و فرمود: اي پادشاه! مبادا كاري كني كه اين ريش روز قيامت بسوزد»(14)



دفع شر روس ها



از مراجع عالي قدر قم آية الله حاج ميرزا محمد ارباب، متوفاي 1341 ه .ق است كه حوزه علميه قم را قبل از آية الله شيخ عبدالكريم حائري رحمة الله عليه اداره مي كرد. او در جنگ جهاني اول از مهم ترين حاميان مردم مظلوم قم بود كه همواره در احقاق حق آنان در مقابل مهاجمان اشغالگر روسي مي كوشيد. نويسنده تاريخ مذهبي قم در اين مورد مي نويسد:



«در جنگ جهاني اول روس هاي تزاري، قسمتي از ايران را، از جمله قم را اشغال كرده بودند و با انواع مختلف به آزار مردم مي پرداختند و كسي ياراي دم زدن يا اعتراض كردن نداشت؛ [چرا] كه [روسها] مردمي خشن و بي رحم بودند، تا اينكه عالم بزرگ و عالي قدر قم مرحوم حاج ميرزا محمد ارباب پدر مرحوم ميرزا محمدتقي اشراقي در نظر گرفت با فرمانده روس ها به نام «ژنرال باراتودف» گفتگو كند. اين امر انجام يافت... كه ژنرال روسي تحت تأثير سخنان آية الله ارباب قرار گرفت و تا زماني كه در قم بوده هر پيغامي [كه ] درباره رهايي اشخاص، استرداد اموال و امور ديگر از اين قبيل را از طرف آية الله ارباب دريافت مي داشته، فوري اطاعت مي كرده است.»(15)



ماجراي كشف حجاب



دوران 16 ساله سلطنت مطلقه رضاشاه بر ايران، دربردارنده اقدامات ضدّ فرهنگي متعددي بود كه عمدتاً با تأكيد بر ترك سنت هاي قديمي و مذهبي و رو آوردن به مظاهر تمدن غربي صورت گرفته است از ميان جريانهاي ضدّ فرهنگي حكومت رضاشاه، ماجراي كشف حجاب بيش از همه مورد توجه واقع شده است؛ چرا كه از ديدگاه رضاشاه، كشف حجاب برابر بود با «امكان بروز استعداد و لياقت ذاتي زن».(16)



رضاشاه پس از سفر به تركيه در سال 1313 شمسي عقيده خود را در مورد رسمي كردن كشف حجاب در 17 دي ماه 1314 عملي نمود.(17) مراجع و علماي شهرها در برابر اين اقدام ضدديني رضاشاه دست به مقاومت زدند و از قم آية الله حائري يزدي بودند كه اين قضيه را زير پا نهادن اصل صريح اسلام دانسته و با تلگراف به شخص رضاخان اعتراض خود را عليه اقدام ضدديني حكومت اعلام داشت:



«حضور مبارك اعليحضرت شاهنشاهي خلد الله ملكه!



بعد از تقديم ادعيه خالصانه مشهود خاطر همايوني بوده كه احقر هميشه تعالي و ترقي دولت عليّه را منظور داشته و اهم مقاصد مي دانسته، فعلاً هم به همين منظور عرضه مي دارد اوضاع حاضره كه برخلاف قوانين شرع مقدس و مذهب جعفري عليه السّلام است، موجب نگراني داعي و عموم مسلمين است. البته بر ذات ملوكانه كه امروزه حامي و عهده دار نواميس اسلاميه هستيد حتم و لازم است كه جلوگيري فرماييد عموم اهالي ايران بلكه مسلمين دنيا را قرين تشكر فرموده، اميد است رفع اضطراب اين ضعيف و عموم ملت شيعه بشود.



الاحقر عبدالكريم حائري



11 تير ماه 1314 ه .ش»(18)



علاوه بر آية الله حائري رحمة الله عليه، حضرت آية الله سيد محمدتقي خوانساري متوفاي 1371 ه .ق از ديگر مراجع گران قدري بود كه بر عليه برنامه هاي ضد ديني رضاخان به ويژه ماجراي كشف حجاب اعتراض نمود.



آية الله خوانساري از فرزانگان دريادلي بود كه زندگي خويش را وقف اسلامو در مقابل هر نوع تهاجم ايستادگي كرد؛ چنان كه به همراه ديگر علماي حوزهنجف در مقابل دولت استعمار انگليس اسلحه برداشت و به صف مجاهدان پيوست و در همين جهاد مقدس از ناحيه پا مجروح گرديد و آن گاه به هندوستان تبعيد و سپس بعد از چهار سال به ايران آمد و در حوزه اراك اقامت گزيد. بعد از مدتي همراه با آية الله حائري به قم آمد و در استواري پايه هاي علم در حوزه شيعي قم كوشيد و همواره حامي نهضت هاي آزادي خواهانه بر عليه رژيم پهلوي به ويژه برنامه كشف حجاب بود.(19)



حمايت از ملي شدن نفت



در سال 1329 شمسي احقاق حق ملت ايران از شركت غاصب نفت ايران و انگليس، توسط برخي از نمايندگان دوره 16 شوراي ملي كه آية الله حاج سيد ابوالقاسم كاشاني نيز جزو آنها بود، در مجلس مطرح شد. بدين منظور كه نفت ايران، حق ملت ايران است و بايد ملي شود و از شركت غاصب انگليسي خلع يد شود. اين طرح در مجلس بعد از كشمكش هاي زياد، به تصويب رسيد و بدين گونه فصل نويني در تاريخ ايران گشوده شد.(20)



نقش مراجع عالي قدر قم در ملي شدن صنعت نفت قابل انكار نيست. آنان همانند مراجع معظم ساير شهرها ضمن تجليل از كوشش هاي بي دريغ آية الله كاشاني، بر ملي شدن نفت تأكيد كردند. آية الله سيد محمدتقي خوانساري، آية الله سيد محمود روحاني قمي، آية الله شيخ عباسعلي شاهرودي از جمله مراجع قم بودند كه بر اين مسئله پافشاري مي كردند.



آية الله سيد محمدتقي خوانساري با صدور اعلاميه اي چنين اعلام داشت:



«با اينكه مثل حضرت مستطاب آية الله كاشاني دامت بركاته كه مجتهدي عادل و باشهامت و دلسوز و فداكار براي مصالح دين و دنياي مردم اند و با اين همه جديت ترغيب و تحريص مردم را بيدار مي كنند، ديگر مجال عذري براي كسي باقي نمي ماند.»



آية الله شيخ عباسعلي شاهرودي در فتواي خود اعلام داشت:



«بر هر مسلماني واجب و لازم است كه در اين موضوع مهم و امر حياتي جديت نمايد. خصوصاً كه مثل حضرت آية الله العظمي آقاي كاشاني دامت بركاته العالية در رأس اين نهضت مقدس بوده و تمام اوقات شريف خود را مصروف در رفع ظلم و جور و تأمين آسايش مسلمين مي فرمايند و هميشه اوقات در كارهاي خير و شرع و مبارزه با ظلّام در صف اول فداكاران اسلام قرار دارند و سال هاي متمادي است كه در امور اجتماعي اطلاعات كافي دارند.»(21)



مبارزه با مظاهر مجوسيت



آية الله سيد حسين بُدَلا در خاطراتش مي گويد:



«يك سال نزديك ايام چهارشنبه سوري كه مردم آتش بازي مي كردند و از روي آتش مي پريدند. بعضي از افسرهاي متديّن آذربايجان، خدمت آقاي بروجردي رسيدند و خبري را به اطلاع ايشان رساندند، به اين مضمون كه قرار است امسال برنامه چهارشنبه سوري پس از تهيه مقدمات وسايل مورد نياز آن، در آذربايجان انجام شود. اين برنامه را به كيفيتي تنظيم كرده اند كه موافق با آتش پرستي زرتشتيان باشد؛ بدين صورت كه مي خواستند بر فراز كوه هاي آذربايجان ،آتش روشن كنند و مردم با مشعل هاي فروزاني كه در دست دارند، از اين سمت به آن سمت بدوند و عنوان حركت هم اين باشد كه واژه آذربايجان مرادف با آذرآبادگان است و معنايش اين است كه منطقه توسط آتش آباد شده است و حالا هم بايد از طريق آتش پرستي زرتشتيان آباد شود! افسران متدين منطقه، خبر اين توطئه را به اطلاع آقاي بروجردي رساندند.



آن مرحوم هم با خط خودشان نامه اي براي شاه نوشتند. البته رسم ايشان اين بود كه به دليل كهولت سن و لرزش دست، اقدام به نوشتن نمي كردند و تنها به امضا اكتفا مي نمودند و آن امضاي «حسين طباطبايي» هم لرزش دست ايشان را به خوبي نشان مي داد. اما در آن مورد به خصوص، خودشان اقدام كردند و با مشقت بسيار، چند كلمه اي به طور مختصر براي شاه (محمدرضا پهلوي) نوشتند و در پاكت گذاشتند و دستور دادند كه در حضور ايشان، لاك و مهر شود. بعد حاج احمد(22) را احضار كردند و از او خواستند كه شما در تهران و از طريق برخي از وزرا و اهل علم كه با شاه ارتباط دارند، اقدام كنيد تا آنها با تلفن، از شاه وقت بخواهند و دسته جمعي نزد او برويد و به همراه خود، نامه لاك و مهر شده را ببريد و به شاه تحويل بدهيد و همان جا هم از او جواب بخواهيد. يكي از افرادي كه مورد نظر مرحوم آقاي بروجردي بود، صدرالاشراف بود كه وزير و قائم مقام بود و مشاور هم به حساب مي آمد و ضمناً معمم هم بود!



روز موعود فرا رسيد و شاه وقت ملاقات داد. حاج احمد نقل مي كند كه من به ميعادگاه رفتم. شاه در اتاق ديگر نشسته بود و من هم به همراه جمع مورد نظر در حالي كه نامه آقاي بروجردي را در دست داشتم، منتظر آمدن شاه بوديم. وقتي شاه وارد شد، طبق معمول تعظيمات لازم انجام شد و سپس نامه در اختيار شاه قرار گرفت و شاه در جريان مفاد نامه قرار گرفت كه عبارت بود از اينكه: «احتراماتي كه ما براي شما قائليم و تعبير «خلّد الله ملكه» را كه در مورد شما به كار مي بريم، در صورتي است كه شما شاهي باشيد كه طبق موازين مذهب شيعه عمل كنيد كه مخالفت با آتش پرستي است. اگر بخواهيد با اين امر موافقت كنيد، روابط ما با شما قطع خواهد شد و اختلاف ما همان اختلافي است كه از اول، اسلام با آتش پرستي داشت.»



بنا بود اگر شاه در خصوص قضيه توضيح خواست كه چه چيز موجب تكدر خاطر مرجع تقليد ما شده است؟ حاج احمد او را در جريان قرار دهد. همين طور هم شد و [توسط] حاج احمد ماجراي بساطي كه آتش پرستان ميان كوه ها برپا كرده بودند و مشعل هايي را كه نصب كرده بودند، به تفصيل براي شاه توضيح داده شد. شاه هم بلافاصله دستور جمع آوري اين بساط را صادر كرد و بعد از آن هم ديگر اين برنامه ها تكرار نشد.»(23)



ماجراي انجمن هاي ايالتي و ولايتي



حكومت پهلوي در مهر ماه 1341 شمسي لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي را به وسيله دولت وقت كه توسط اسدالله عَلَم هدايت مي شد، به تصويب رساند.(24) در اين لايحه چند اصل به تصويب هيئت دولت رسيد كه مخالف صريح قانون اساسي و موازين شرعي و اصول مسلم شيعه بود. دولت در اين مصوبه ها، قيد اسلام را از شرايط انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان برداشته و اصلاً سخني از آن به ميان نياورد و ديگر اينكه در آن نوشته شده بود كه در مراسم تحليف و قسم خوردن نمايندگان، قسم به «كتاب آسماني» كافي است. آنان به جاي قسم خوردن به «قرآن مجيد»، قسم خوردن به «كتاب آسماني» را جايگزين كردند.(25)



مسلماً حذف قيد اسلام از شرايط انتخاب شوندگان و نيز حذف قيد «قرآن مجيد» و جايگزيني «كتاب آسماني» به جاي آن، وسيله اي بود براي نفوذ دادن صاحبان اديان مثل يهودي ها و مسيحي ها و زردشتي ها در اركان مهم مملكتي و نيز نفوذ دادن فرقه هاي ضالّه آلت دست استعمار در مراكز مهم تصميم گيري حكومتي ايران، مثل فرقه بهائيت كه از عُمال خطرناك بيگانه بودند و اميال استكبار جهاني رادنبال مي كردند.



و از طرفي اين مصوبه ها با اصول مسلم قانون اساسي كه در آنها مسلمان بودن، شيعه بودن و پيرو قرآن بودن را از شرايط شاه، نخست وزير، وزيران، نمايندگان مجلس و ساير مناصب مهم حكومتي برشمرده است، مخالف بود، مانند اصل اول متمم قانون اساسي كه در آن آمده است: «مذهب رسمي ايران، اسلام و طريقه حَقه جعفريه اثني عشريه است. بايد پادشاه ايران دارا و مروج اين مذهب باشد.»(26)



و در اصل سي و نهم متمم قانون اساسي آمده است: پادشاه ايران بايد قبل از تاجگذاري و رسيدن به سلطنت در مجلس شوراي ملي با حضور نمايندگان سنا و شوري و هيئت وزرا به شرح زير سوگند ياد كند: «من خداوند قادر متعال را گواه گرفته، به كلام الله مجيد و به آنچه نزد خدا محترم است قسم ياد مي كنم كه تمام همّ خود را مصروف استقلال ايران نموده... و در ترويج مذهب جعفري سعي و كوشش نمايم و در تمام اعمال و افعال خداوند عزّ شأنه را حاضر و ناظر دانسته... و از ارواح طيبه اولياء اسلام استمداد مي كنم.»(27)



و در اصل پنجاه و هشتم متمم قانون اساسي آمده است: «هيچ كس نمي تواند به مقام وزارت برسد، مگر آنكه مسلمان و ايراني الاصل و تبعه ايران باشد.»(28)



و نيز مثل اصل دوم متمم قانون اساسي كه نظارت عاليه مراجع تقليد در تمام قوانين و لوايح و تصويب نامه دولت به رسميت شناخته شده است.(29) طبق اين اصل ايران مملكت اسلامي و مردم آن شيعه دوازده امامي و پيروان قرآن مجيد مي باشند و مراجع عالي مقام حافظ و نگهبان بر قانون و اجراي صحيح آن هستند. بنابراين، هرجا خلاف موازين شرعي، قانوني تصويب شود، اين حق مراجع است كه آن را باطل دانسته و در برابر آن بايستند، از جمله اينها، تصويب اصولي چند در لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي بود كه مراجع معظم بنا بر وظيفه بر عليه آنان بهاعتراض برخاستند.



شروع ماجرا



روزنامه هاي روز دوشنبه 16 مهر ماه 1341 شمسي خبر تصويب لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي را در سطح ايران پخش كردند.(30) اين خبر به قم نيز رسيد و به دنبال آن طوفاني از خشم و ناراحتي در ميان عموم طبقات به ويژه مراجع معظم پديد آمد.



آن روز بعد از نماز مغرب و عشا تقريباً سه ساعت بعد از رسيدن جرائد به قم در منزل آية الله العظمي شيخ عبدالكريم حائري چند تن از مراجع از جمله امام خميني و آية الله العظمي گلپايگاني و شيخ مرتضي حائري، جلسه اي تشكيل دادند كه تا پاسي از شب ادامه پيدا كرد و براي اخذ نتيجه نهايي قرار شد، جلسات ادامه پيدا كند. در جلسات بعد آيات عظام امام خميني، آية الله العظمي گلپايگاني، آية الله مرعشي نجفي، آية الله سيد محمد موسوي داماد، آية الله سيد احمد زنجاني، آية الله شيخ عبدالنبي عراقي، آية الله شيخ هاشم آملي، آية الله شيخ مرتضي حائري و ديگر مراجع، به تبادل نظر پرداختند و پس از مذاكرات لازم تصميم گرفتند تا پايان كار و لغو تصويب نامه دولت، با دولت مكاتبه شود. از اين رو، تلگراف هاي متعددي به شاه و اسدالله عَلَم ارسال كردند:(31)



تلگراف حضرات آيات، زنجاني، داماد، آملي و حائري خطاب به شاه



«تصويب نامه مربوط به تشكيل انجمن هاي ايالتي و ولايتي كه مبني بر تساوي مسلمان و كافر مي باشد و در مراسم تحليف به جاي قرآن، كتاب آسماني قيد شده است، گذشته از اين كه قدم استواري در راه ترقي واقعي نيست، مخالف با مصالح عاليه اسلام و كشور و مقام سلطنت است و با قانون اساسي و احساسات قريب به اتفاق ملت مسلمان ايران نيز موافقت ندارد. بنابراين، تقاضا داريم كه دستور مقتضي به منظور اصلاح صادر فرموده و با وضع رقت بار روز توجه دولت را به امور اساسي معطوف فرماييد. با تقديم احترامات فائقه



احمد الحسيني الزنجاني، محمد الموسوي، هاشم آملي، مرتضي الحائري(32)



آيات عظام مذكور علاوه بر ارسال تلگراف به شاه و ابراز نگراني خود از تصويب اصول مخالف با دين و قانون اساسي، تصميم گرفتند تا ماجرا و عمق فاجعه را به اطلاع علماي تهران و مشهد و ساير شهرستان ها رسانده تا آنان نيز پشتيباني خود را از اقدام مراجع قم اعلام كنند. و نيز هر هفته يا چند شب يك بار براي تعقيب موضوع تشكيل جلسه دهند.(33)



تلگراف امام خميني رحمة الله عليه به شاه



«...به طوري كه در روزنامه ها منتشر است، دولت در انجمنهاي ايالتي و ولايتي «اسلام» را در رأي دهندگان و منتخبين شرط نكرده و اين امر موجب نگراني علماي اعلام و ساير طبقات مسلمين است. صلاح مملكت در حفظ احكام دين مبين اسلام و آرامش قلوب است. مستدعي است امر فرماييد مطالبي را كه مخالف ديانت مقدسه و مذهب رسمي مملكت است، از برنامه هاي دولتي و حزبي حذف نمايند.»(34)



تلگراف آية الله العظمي گلپايگاني رحمة الله عليه به شاه



«... از نظر علاقه به حفظ مصالح عاليه دين مبين اسلام و امنيت و استقلال مملكت، در مورد بعض مقررات كه از طرف دولت به عنوان لايحه قانوني صادر مي شود، معروض مي دارد: تصويب نامه انجمنهاي ايالتي و ولايتي كه در مورد آن مصالح مملكت و انطباق با قوانين محكمه شرع مقدس حضرت ختمي مرتبت صلي الله عليه و آله و سلم رعايت نشده مخصوصاً در مورد شرط «اسلام» و «مرد بودن انتخاب شونده و انتخاب كننده» باعث نگراني و سوء انعكاس است. مستدعي است با اهتمامي كه همواره به حفظ جهات اسلامي و مملكتي اظهار فرموده ايد، دولت را از اين گونه اقدامات ممنوع و امر به مراعات جهات اسلامي را در كليه امور مملكتي صادر فرمايند. رجاء واثق آنكه خداوند متعال مملكت شيعه را از خطرات محفوظ و عموم مسلمين را در اعلاء كلمه دين و نيل به هدف هاي عاليه اسلام موفق و منصور بدارد.»(35)



آيات عظام ديگر نيز به ويژه آية الله مرعشي نجفي تلگراف هايي به شاه ارسال كردند و در آن به صراحت خواستند تا به دولت وقت دستور دهد تا مواد تصويب شده را ملغي كند و علاوه بر آنها به آگاه سازي مردم به وسيله وعاظ و سخنرانان مرتبط با دفاتر خويش پرداختند. از اين رو، وعاظ و سخنرانان به مناسبت ايام سوگواري حضرت زهراعليه السّلام در مساجد و مجالس به منبر مي رفتند و ضمن تشريح موارد اعتراض زعماي حوزه علميه قم، مردم را متوجه اهميت موضوع ساخته و به همه سفارش مي كردند با حفظ نظم و آرامش، منتظر وصول پاسخ شاه و اقدامات مراجع تقليد باشند. در آن روز در تمام محافل ديني و مجالس عمومي در بازار و گوشهو كنار خيابان ها، گفتگو از تصويب نامه دولت و علل تغيير مواردي همچون حذف قيد «اسلام» و تبديل «قرآن مجيد» به «كتاب آسماني» در لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي بود كه همه برخلاف قانون اساسي و مغاير با اصول مسلم اسلام و مذهب تشيع بود.(36)



تلگراف آية الله شيخ عباس علي شاهرودي



«بسم الله الرحمن الرحيم



جناب آقاي عَلَم نخست وزير!



تذكر مي دهيم عصر جمعه جمعيت بسيار زيادي تقريباً در حدود پانصد، ششصد نفر از تجار و اصناف محترم قم و طهران حاضر در منزل براي تعيين تكليف؛ اولاً خيال نكنيد ممنوعيت شركت زنان و تساوي آنها در حقوق با مردان، فتوايي است كه از من يا چند نفر ديگر از اعلام، بلكه از اصول بسيار مهم دين اسلام و حكمي است قطعي و اجتماعي و ضروري كه خداوند علّام معين فرموده تا روز قيام، و چنين حكمي كه تغيير او مساوي با تغيير اصل دين است، قابل تقديم به مجلس و تقاضاي تصويب نيست و به هيچ قانوني از شرع و عقل و مشروطيت و جمهوريت تبديل جا ندارد... و ثانياً خيال نكنيد مبارزه با ملت ضعيف و روحانيت بي چيز است بلكه مبارزه با يگانه خداوند مقتدر جهان است و تصور نكنيد مردم مي گويند دولت باقدرت ترسيد از ملت، زيرا دول بزرگ اعطاي آزادي مي كنند به مستعمرات خود و مردم هم غير از تقدير و تمجيد چيزي نمي گويند. اميد تقاضاي ملت و روحانيت سريعاً اجابت.



الاحقر عباسعلي شاهرودي



26 جمادي الثاني 1382»(37)



عكس العمل شاه



بعد از تلگراف مراجع، بالاخره شاه بعد از شش روز، خطاب به مراجع عالي قدر قم، تلگرافي ارسال كرد و در آن خود را حافظ شعائر ديني معرفي كرد و نوشت كه تلگراف هاي مراجع قم را به دولت ارسال كرده است.(38) مراجع قم نيز بعد از دريافت تلگراف شاه، با اسدالله عَلَم نخست وزير شاه، به وسيله تلگراف ارتباط برقرار كردند. در تلگراف حضرت آية الله مرعشي نجفي به اسدالله عَلَم آمده است:



«با كمال احترام مصدع مي شود: [از] رسميت ندادن قرآن در مقام تحليف بسي افكار عموم طبقات بالاخص روحانيت ناراحت و در اضطراب مي باشد؛ لذا از باب خيرخواهي مستدعي است جداً و اكيداً از تصويب آن منع و از نشر چنين مقالاتي در جرايد جلوگيري فرمايند.»(39)



حضرت امام خميني نيز تلگرافي خطاب نخست وزير ارسال كرد:



«در تعطيل طولاني مجلسين ديده مي شود كه دولت اقداماتي را در نظر دارد كه مخالف شرع اقدس و مباين صريح قانون اساسي است. مطمئن باشيد تخلف از قوانين اسلام و قانون اساسي و قوانين موضوعه مجلس شورا براي جنابعالي و دولت ايجاد مسئوليت شديد در پيشگاه مقدس خداوند قادر قاهر و نزد ملت مسلمان و قانون خواهد كرد. الغاء شرط اسلام در انتخاب كننده و انتخاب شونده كه در قانون مذكور قيد كرده و تبديل قسم به قرآن مجيد را به كتاب آسماني، تخلف از قانون مذكور است و خطرهاي بزرگي براي اسلام و استقلال مملكت دارد كه يا غفلتاً يا خداي نخواسته عمداً اقدام به اين امر شده است. اكنون كه اعليحضرت درخواست علماء اعلام را به دولت ارجاع فرمودند و مسئوليت به دولت شما متوجه است، انتظار مي رود به تبعيت از قوانين محكم اسلام و قوانين مملكتي اصلاح اين امر را به اسرع وقت نماييد و مراقبت كنيد كه نظائر آن تكرار نشود و اگر ابهامي در نظر جنابعالي است، مشرف به آستانه قم شويد تا هرگونه ابهامي حضوراً رفع شود و مطالبي كه به صلاح مملكت است و نوشتني نيست، تذكر داده شود. در خاتمه يادآور مي شود كه علماء اعلام ايران و اعتاب مقدسه و ساير مسلمين در امور مخالفه با شرع مطاع، ساكت نخواهند ماند و به حول و قوه خداوند تعالي امور مخالف با اسلام رسميت نخواهد پيدا كرد.»(40)



28/7/1341 روح الله الموسوي الخميني



انعكاس اعتراض مراجع قم



خبر اعتراض مراجع قم به تمام شهرهاي ايران و حتي به خارج از كشور مثل عراق رسيد. به محض رسيدن خبر حركت مراجع قم عليه لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي به شهرهاي نجف، كربلا و كاظمين و بغداد، موجي از ناراحتي و نارضايتي از دولت اسدالله عَلَم در ميان مراجع عالي قدر آن شهر و ايرانيان مقيم در عراق شد. از اين رو، تلگرافهاي متعددي به علماي تهران ارسال كردند و از آنان خواستند تا مراتب را به اطلاع شاه رسانده، از تخلفات صورت گرفته توسط دولت علم جلوگيري كنند. مردم تهران نيز دسته دسته با علما تماس گرفته و به خانه آيات عظام تهران رفته، كسب تكليف مي كردند. چيزي نگذشت كه دامنه موضوع از محافل ديني و بازار و مجامع عمومي گذشته و به دانشگاه و ساير نقاط حساس شهر كشيده شد. روز به روز آثار نگراني و خشم عمومي مردم تهران بيشتر احساس مي شد و سوءظنشان به دولت علم بيش از پيش مي شد و موجي از نارضايتي مردم نسبت به مصوبات دولت عَلَم ايجاد شد. علماي تهران نيز با تلگراف به شاه خواسته هاي خود و مراجع عالي قدر عراق و قم را به اطلاع او رساندند. از جمله اين آيات، آية الله بهبهاني بود كه در قسمتي از تلگرافش به شاه آمده است:(41)



«... با مراجعات مستقيم و غيرمستقيم به حقير و تلگرافاتي كه از طرف اعاظم علماي قم به حضور مبارك شده، اميدوارند كه اعليحضرت دستور اكيد فوري صادر فرمايند: اولاً از اين به بعد مراقبت كامل بشود كه از اين گونه پيش آمدها در مملكت اسلامي نشود و ثانياً در اين مطلب كه عنوان تصويب نامه به خود گرفته به هر طريق كه مقتضي بدانند فوراً اصلاح لازم به عمل آيد.



در چندي قبل هم كه اين زمزمه ها شروع شده بود، فتاوي علماي اعلام، من جمله مرحوم آية الله العظمي آقاي بروجردي طاب ثراه و حقير و حضرت آية الله مرحوم آقاي حجت كوه كمري و آقاي صدر رضوان الله عليهم صادر شده است كه تقديم مي گردد:



بسم الله الرحمن الرحيم



به عرض عالي مي رساند اگرچه اولياء امور متوجه به اين معنا بوده و هستند، لكن نظر به اينكه همين قسم كه مرقوم داشته اند ممكن است بعيداً كه بعضي زمزمه ها تأثيري داشته باشد، مستدعي است تذكر دهيد كه در كشور اسلامي امري كه مخالف احكام ضروريه اسلام است ممكن الاجراء نيست. دوام تأييدات جناب مستطاب عالي را از خداوند عزّ شأنه مسئلت مي نمايد. حسين الطباطبايي البروجردي



بسم الله الرحمن الرحيم



بشرف عرض عالي مي رساند: خيلي مناسب است كه حضرت مستطاب عالي به اولياء امور تذكر دهيد كه در بلاد اسلامي امري كه مخالفت آن از جهاتي با شريعت مقدسه محرز است، اجراء آن غيرممكن است و توليد فساد خواهد نمود. از مساعي جميله حضرتعالي تشكر مي نمايد.



الاحقر محمد الحسيني الكوه كمري



و ...»(42)



سخنراني آية الله العظمي مكارم شيرازي



نزديك به بيست روز از انتظار مراجع معظم قم و مردم راجع به وصول جواب از نخست وزير گذشت. در اين مدت از طرف دولت عَلَم، سكوت مطلق حكمفرما بود، معلوم نبود جواب منفي يا مثبت است و چون مدت طولاني شد، زمزمه تعطيلي بازار قم از ناحيه مردم و تعطيلي نماز جماعت و تدريس از ناحيه مراجع به گوش مي رسيد. مراجع معظم مردم را به تجمع در مسجد اعظم به مناسبت ايام شهادت حضرت زهراعليها السّلام دعوت نمودند. مردم نيز استقبال پرشوري انجام دادند و در روز پنج شنبه سوم جمادي الثاني، مردم دسته دسته همراه با علما و محصلين علوم ديني به مسجد اعظم سرازير شدند. در اين وقت شبستان هاي بزرگ و زير گنبد و صحن مسجد و اطراف آرامگاه آية الله العظمي بروجردي حتي پشت بام مسجد و خيابانهاي مجاور و صحن كوچك و مسجد بالاسر حضرت معصومه عليها السّلام مملو از جمعيت شد؛ به طوري كه چنين مجلس بااهميتي را مردم قم كمتر به ياد داشتند.



در اين وقت، حضرت آية الله العظمي مكارم شيرازي به نمايندگي از حوزهعلميه قم در ميان سكوت نزديك به 50 هزار نفر جمعيت از مراجع، علما،طلاب و مردم پرشور قم به منبر رفت و در مورد ابعاد و آثار مصوبات دولتو عمق فاجعه و توطئه هاي در دست اقدام به تفصيل سخن گفت و در بخشي از سخنان خود اظهار نمود:



«اين موضوع را كه دولت به صورت تصويب نامه منتشر ساخته از هر جهت كه حساب كنيم نادرست است؛ هم از نظر قانون خدا و هم از نظر قانون اساسي و هم از نظر افكار عمومي... اما از نظر اسلام و قوانين الهي [نادرست است؛ زيرا] آيا مقدرات مسلمانان را به دست نامسلمانها سپردن از نظر شرعي جايز است؟ آيا جنس زن را از وظيفه اصلي خود بازداشتن و به ميدانهاي سياسي و بعداً هم قضايي و سپس قانونگذاري كشيدن و او را بازيچه دست اين و آن قرار دادن صحيح است؟ آقايان مراجع و زعماي حوزه علميه قم حاضرند از ايشان سؤال كنيد تشخيص اين گونه مطالب به عهده اين آقايان است. هر كسي حق دخالت در اين امور را ندارد. راستي مملكت عجيبي شده، همه چيز متخصص مي خواهد جز احكام پيچيده دين! اين آقايان همه به وسيله تلگراف هاي صريح خود به اين تصويب نامه اعتراض كردند. آيا باز جاي اين دارد كه كسي درباره مخالفت يا عدم مخالفت آن با موازين اسلامي اظهارنظر كند؟... اما از نظر قانون اساسي [صحيح نيست؛ زيرا] اين قانون اساسي تاريخچه عجيبي دارد. خونبهاي جمعي از مسلمانان است. آنها براي جنبه هاي مذهبي اين قانون قرباني ها دادند و مواد پرارزشي در اين باره براي امروز ما ذخيره نمودند تا بتوانيم براي حفظ مقدسات اسلام و قرآن از آن استفاده كنيم... و اما از نظر افكار عمومي [صحيح نيست؛ زيرا ]اين صحيح نيست كه عده اي بنشينند و برخلاف ميل اكثريت قاطع مردم اين مملكت چيزي را تصويب كرده و بر آنها تحميل كنند... .»(43)



مردم قم چند روز بعد هم در مجلس درس امام خميني رحمة الله عليه، آية الله العظمي گلپايگاني و ديگر مراجع عالي قدر كه در مسجد اعظم تدريس مي كردند، تجمع كردند و با مراجع معظم تجديد بيعت كردند. و از آنجا كه روز به روز احساسات مردم بيشتر مي شد و آثار خشم و ناراحتي عمومي آشكارتر مي شد و دولت هم از دادن جواب به تلگراف مراجع قم و ديگر شهرها كوتاهي مي كرد، مراجع عالي قدر قم تصميم گرفتند ضمن اطلاع رساني و بسيج عمومي ملت ايران بر عليه مصوبات دولت، با دولت از راه تلگراف مكاتبه كنند تا شايد به نتيجه برسند. از اين رو، تلگرافهاي متعددي به شاه و دولت ارسال شد و از طرفي مراجع ساير شهرها نيز با تلگرافهاي متعدد به شاه و دولت حمايت خود را از حركت مراجع قم اعلام داشتند. از مشهد مقدس، آية الله ميلاني و آية الله حاج آقا حسن قمي از فرستندگان تلگراف به دولت عَلَم بودند.(44) و از اهواز، آية الله سيد علي بهبهاني، از بروجرد، آية الله شيخ علي محمد بروجردي، از آمل آية الله حاج ميرزا هاشم آملي و از دزفول آية الله نبوي و از خرم آباد، آية الله روح الله كمالوند، بودند.



حمايت علما و مراجع و مردم قم و مردم سراسر ايران به ويژه مردم تهران از حركت مراجع معظم قم، دولت عَلَم را بر آن داشت تا در تاريخ آذر 1341 شمسي مصوبات مخالف با موازين شرعي و متضاد با قانون اساسي را لغو كند(45) و طي تلگرافي بدون خطاب به مرجع خاصي آن را به اطلاع عموم رساند.



«كاخ نخست وزيري



خدمت حضرت آية الله... دامت بركاته العالي



در پاسخ پيغام حضرت آية الله راجع به توضيح بيشتر در خصوص تصويب نامه انجمنهاي ايالتي و ولايتي به استحضار عالي مي رساند: همان طور كه طي تلگراف شماره 40946 مورخ 5/9/1341 اطلاع داده شد، موضوع در جلسه هيئت دولت مطرح و تصويب شد كه تصويب نامه مورخ 14/7/41 قابل اجرا نخواهد بود.



نخست وزير - اسدالله عَلَم»(46)



خبر لغو تصويب نامه انجمنهاي ايالتي و ولايتي به اطلاع مراجع قم رسيد، ولي مراجع معظم آن را كافي به مقصود ندانستند و اعلام كردند تا دولت خبر لغو و غير قابل اجرا بودن آن را در جرائد منتشر نسازد، مبارزه ادامه خواهد داشت. سرانجام عَلَم نخست وزير روز شنبه دهم آذر ضمن يك مصاحبه مطبوعاتي اعلام كرد: «هيئت دولت تصويب نمود كه مقررات تصويب نامه شانزدهم مهر ماه 1341 مربوط به انتخابات انجمنهاي ايالتي و ولايتي قابل اجرا نخواهد بود.»(47) بدين گونه خبر لغو تصويب نامه دولت كه مورد اعتراض مراجع تقليد قم و به تبع آن، مورد اعتراض مراجع مشهد، تهران و نجف بود، در جرائد اعلام و غائله ختم شد. مراجع معظم قم نيز با سخنراني و اطلاعيه و پيامهاي متعدد، از علما و مراجع و ملت غيور مسلمان ايران به ويژه مردم قم تشكر و تقدير كردند. به عنوان نمونه، پيام و تشكر حضرت امام خميني رحمة الله عليه در اين زمينه ذكر مي شود:



«بسم الله الرحمن الرحيم



خدمت عموم برادران ايماني ايّدهم الله تعالي



با كمال توقير معروض مي دارد: پس از اهداء سلام و تحيت از احساسات پاك و عواطف عموم مسلمانان در اين امر حياتي كه براي همه پيش آمد كرده بود، تشكر مي كنم و توفيق و سلامت و تأييد همه را از خداوند تعالي خواستارم. الحق در اين نهضت اسلامي خود را در پيشگاه مقدس خداوند تعالي سربلند و در نزد حضرت ولي عصر و سلطان دهر عجل الله تعالي فرجه روسفيد نموديد. دست تواناي خداوند تعالي با شما است. اميد است از ثمرات اين نهضت ديني در دنيا و آخرت بهره مند شويد.



قيام عمومي ديني شما موجب عبرت براي اجانب گرديد؛ لكن لازم است متذكر شويد كه بايد مسلمين بيش از پيش بيدار و هوشيار بوده و مراقب اوضاعخود و مصالح اسلام باشند و صفوف خود را فشرده تر كنيد كه اگر خداي نخواسته دستهاي ناپاكي به سوي مقدسات آنها دراز شود، قطع كنند و السلام عليكم و رحمةالله و بركاته.



4 رجب 1382 مطابق 11/9/1341



روح الله الموسوي الخميني»(48)

پاورقي





1) تاريخ مذهبي قم، علي اصغر فقيهي، انتشارات زائر، دوم، 1378، ص 48.

2) همان، ص 77 و 78 و 80.

3) بحارالانوار، ج 43، ص 278.

4) نهضت روحانيون ايران، ج 2، ص 333.

5) حاج شيخ عبدالكريم حائري، ص 101.

6) همان، ص 90.

7) مرجعيت در عرصه اجتماع و سياست، ص 326.

8) ر.ك: روزشمار تاريخ ايران از مشروطه تا انقلاب اسلامي، باقر عاملي، نشر گفتار، تهران، 1369، ج 1، ص 161.

9) نقباء البشر في القرن الرابع عشر، شيخ آقا بزرگ تهراني، دارالمرتضي للنشر، 1404 ه .ق، ص 1162.

10) حاج شيخ عبدالكريم حائري، ص 94.

11) نهضت هاي اسلامي در صد ساله اخير، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، چاپ هيجدهم، 1372 ش، ص 66 .

12) حوزه هاي علميه در بستر تاريخ، ص 381.

13) هود: 11، آيه 113.

14) حضرت فاطمه معصومه عليها السّلام فاطمه دوم، ص 100.

15) تاريخ مذهبي قم، ص 154.

16) حاج شيخ عبدالكريم حائري، ص 99.

17) خاطرات ما گذشته ها و انديشه هاي زندگي، عباسقلي گلشائيان، انتشارات اينشتين، تهران، 1377، ج 1، ص 296.

18) حاج شيخ عبدالكريم حائري، ص 100.

19) حوزه هاي علميه شيعه در گستره جهان، سيدعلي رضا سيدكباري، امير كبير، تهران، 1378، ص 389.

20) نهضت روحانيون ايران، ج 2، ص 234.

21) همان؛ ص 235.

22) مسئول دفتر آية الله العظمي بروجردي رحمة الله عليه.

23) هفتاد سال خاطره از آية الله سيد حسين بُدَلا، مركز اسناد انقلاب اسلامي، ص 170.

24) نهضت روحانيون ايران، ج 4، ص 305.

25) همان، ج 3، ص 26.

26) همان، ص 27.

27) همان.

28) همان.

29) همان.

30) نهضت امام خميني، ج 1، ص 142.

31) همان، ص 149.

32) اسناد انقلاب اسلامي، ج 2، ص 19.

33) نهضت روحانيون ايران، ج 3، ص 32؛ نهضت امام خميني، حميد روحاني، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، تهران، 1364، ج 1، ص 150.

34) نهضت روحانيون ايران، ج 3، ص 32.

35) اسناد انقلاب اسلامي، ج 1، ص 26.

36) نهضت روحانيون ايران، ج 3، ص 36.

37) اسناد انقلاب اسلامي، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1374 ش، ج 2، ص 46.

38) نهضت روحانيون ايران، ج 3، ص 37؛ نهضت امام خميني رحمة الله عليه، ج 1، ص 150.

39) نهضت روحانيون ايران، ج 3، ص 40.

40) همان، ص 40.

41) نهضت امام خميني رحمة الله عليه، ج 1، ص 154.

42) نهضت روحانيون ايران، ج 3، ص 50.

43) همان، ص 79.

44) همان، ص 98.

45) نهضت امام خميني، ج 1، ص 187.

46) نهضت روحانيون ايران، ج 3، ص 153.

47) همان، ص 158.

48) نهضت امام خميني، ج 1، ص 193.