مالك بن عامر الاشعري




119 . مالك بن عامر الاشعري



مالك بن عامر بن هاني بن خفاف اشعري، از اصحاب حضرت رسول صلي الله عليه وآله و از اشراف عراق بود. وي پدر سائب بن مالك و جد بسياري از اشعريان قم است. مالك، اولين مسلمان اشعري است. او پيش از هجرت اشعريان، خدمت پيامبرصلي الله عليه وآله رسيده و اسلام آورده و پس از آن، همراه با عده اي در سال هفت هجري براي مرتبه دوم، حضور آن حضرت شرفياب شده است.



در اين رابطه در تاريخ قم آمده: «و مالك بن عامر الاشعري از ديگر مهاجران سبقت گرفت، به صحبت رسول صلي الله عليه وآله؛ سبب آن كه نشانه اسلام و ايمان در دل او پديده آمده بود و از صحبت رسول صلي الله عليه وآله باز گرديد و ديگر باره در صحبت مهاجران ديگر به مكه رفت و چنان چه او را ثواب دو هجرت حاصل شد(1)».



مالك جريان زندگي خود را در قصيده اي شرح داده و در مورد اسلام آوردنش سروده است:



اتيت النبي فبا يعته علي ما به، غير مستنكر(2)



حضرت محمدصلي الله عليه وآله براي وي دعاي خير نمود و از خداوند عمرطولاني و كثرت اولاد را براي او خواست. مالك از معمرين بود و روايت شده كه حدود 200 سال عمر كرد(3).



و عمرت حتي مللت الحياة و مات لداتي من الاشعر

نيست شبابي فا مضيتها و صرت الي غاية المكبر(4)



مالك در قادسيه شركت داشت و اولين فردي بود كه از دجله عبور نمود. پس از وي، ديگران نيز از آب گذشتند و سپاه دشمن شكست خورد. وي در اين باره سروده:



امضوا علي البحر فان البحر مأمور و الاول القاطع منكم مأجور

قد خاب كسري و ابوه سابور ما تصنعون و الحديث المأثور(5)



عمر به نعمان بن مقرن نوشت: در كارها با مالك مشورت نما؛ ولي عهده دار امور منمايش «مي ترسم همان كند كه در روز دجله كرد!»(6)



او همراه پسر عمويش، ابوموسي، در فتح اهواز و اصفهان شركت داشته و فرستاده ابوموسي در منطقه جبال بوده است. وي برخي از مناطق اين ناحيه را كه پيش از ساوه بود، فتح نمود و در دفع اكراد طبرستان و ديلم از آن منطقه سعي كرد. او اهالي قريه «طخرود» را از ديلميان نجات داد؛ لذا آنان تا هنگام اقامتش در منطقه ملازم او بودند.(7) مالك بن عامر در جنگ صفين، بود(8) و جمع بسياري از اشعريان قم به وي منسوبند.



ابن اثير در اسد الغابة، از شخصي با عنوان مالك الاشعري ياد كرده و سپس احتمالات «ابو مالك» يا «ابن مالك» را در مورد وي مي دهد. «وي از اصحاب حضرت رسول صلي الله عليه وآله بود و همراه آن حضرت در جنگ شركت نموده و روزي به ميان ما آمد و گفت: آمدم شما را علم بياموزم و با شما نماز به پا دارم؛ همان گونه كه پيامبرصلي الله عليه وآله نماز به پا مي داشت... .(9) احتمال دارد كه وي مالك بن عامر بوده باشد.



120 . محمد بن احمد بن يحيي



ابو جعفر محمد بن احمد بن يحيي(10) الاشعري قمي، از محدثان قرن سوم هجري قمري(11) و صاحب روايات بسيار است. شيخ طوسي او را جليل القدر دانسته(12) «ابن النديم» او را عالم در روايت و فقه شيعه مي داند(13) و نجاشي توثيقش كرده است. و مي گويد: اشكال و ايرادي در شخص وي نيست؛ مگر اين كه برخي از اصحاب مي گويند: وي بر روايات مرسل اعتماد نموده و از ضعفا نقل حديث مي كرده است و براي او مهم نبوده كه از چه كسي نقل حديث مي كند: «كان يروي عن الضعفاء و يعتمد المراسيل و لا يبالي عمن اخذ و ما عليه في نفسه مطعن في شي ء»(14). به همين علت، ابوجعفر محمد بن حسن بن وليد و به تبع او، صدوق جمعي از روايات وي را استثنا مي نمايند(15).



صدوق مي گويد: رواياتي از او را استثنا مي كنم كه در آن ها «غلو» يا «تخليط» باشد(16).



اينان رواياتي را كه «محمد بن احمد بن يحيي» از جمعي روايت نموده، رد كرده اند. اين گروه عبارتند از:



احمد بن حسين به سعيد، احمد بن بشير رقي، احمد بن هلال، جعفر بن محمد بن مالك، جعفر بن محمد كوفي(17) حسن بن حسين لؤلؤي(18)، سهل بن زياد آدمي، عبدالله بن احمد رازي، عبدالله بن محمد دمشقي، عبدالله بن محمد شامي، محمد بن عبدالله بن مهران، محمد بن علي همداني، محمد بن علي صيرفي (ابو سمينة)، محمد بن عيسي بن عبيد، محمد بن موسي همداني، محمد بن هارون، محمد بن يحيي معاذي، مَمُّوية بن معروف، وهب بن مُنَبّه، هيثم بن عدي، يوسف بن حارث، يوسف بن سخت، ابو عبدالله رازي جاموراني، ابو عبد الله سياري، ابو علي نيشابوري و ابو يحيي واسطي.



نيز رواياتي را كه از «رجل» يا «بعض اصحابنا» نقل كرده و يا گفته: در كتابي ديده ام ولي آن كتاب را روايت نمي كنم و يا گفته در حديثي آمده و يا روايت شده را، استثنا مي كنند(19).



وي از جمعي ديگر نيز روايت مي نمايد كه استثنا نشده اند اينان عبارتند از:



ابو اسحاق ابراهيم بن هاشم، ابراهيم بن اسحاق، احمد بن حسن، احمد بن محمد بن خالد برقي، احمد بن محمد بن عيسي، حسن بن علي بن نعمان، حسن بن موسي خشاب، سلمة بن خطاب، عباس بن معروف، عبدالله بن احمد رازي، ابن ريان، علي بن سندي، علي بن محمد، عمركي، محمد بن آدم، محمد بن ابي صهبان (ابن عبدالجبار)، محمد بن اسماعيل، محمد بن حسن، محمد بن حسان رازي، محمد بن حسين، محمد بن علي بن بلال، محمد بن ناجية، معاوية بن حكيم، موسي بن جعفر، موسي بن عمر، عيسي بن محمد، محمد بن وليد، محمد بن اصبغ، هيثم بن ابي مسروق نهدي، يعقوب بن يزيد و يوسف بن حارث(20).



در مواردي، محمد بن احمد بن يحيي بدون وصف اشعري از جمعي روايت مي نمايد. نويسنده الجامع في الرجال، رأي اردبيلي را كه همگي را مربوط به الاشعري دانسته، صحيح نمي داند. اين گروه عبارتند از:



ابوالحسن عليه السلام،ابن ابي عمير، ابو جعفر نحوي، ابو زهير نهدي، ابو سعيد، ابو عبدالله برقي، ابن ابي نصر بغدادي، ابراهيم بن صالح بن سعيد، ابراهيم بن مهزيار، احمد بن حمزه قمي، احمد بن محمد بن ابي نصر، احمد بن محمد بن اصبغ، احمد بن محمد بن علي ميثمي كوفي، احمد بن محمد سياري، اسكيب بن عبده، ايوب بن نوح، بنان بن محمد، جعفر بن ابراهيم بن محمد همداني، جعفر بن رزق الله، جعفر بن محمد قمي، حسن بن صالح بن محمد همداني، حسن بن علي بن عبدالله، حسن بن علي همداني، حسين بن عمر بن يزيد، سعدان، سندي بن ربيع، سندي بن محمد، سهل بن حسن، صالح بن عقبة، طلحة بن زيد، عباد بن سليمان، عباس بن موسي بغدادي، عبد الحميد، عبدالرحمن بن حماد، عبدالصمد بن محمد، عبدالله بن جعفر، علي بن اسماعيل، علي بن بلال، علي بن حسن، علي بن سليمان، عمر بن علي بن عمر، عمران بن موسي، محمد بن احمد علوي، محمد بن احمد كوكبي(21)، محمد بن حمزة بن اليسع، محمد بن سليمان، محمد بن عبدالحميد، محمد بن عبد الله بن احمد، محمد بن عبدالله بن مسعمي، محمد بن فضيل، محمد بن وليد، معروف، منصور بن عباس، موسي بن جعفر مدائني، موسي بن قاسم، هارون بن مسلم و يعلي بن حمزة(22).



احمد بن ارديس، ابن بطه قمي، سعد بن عبدالله، محمد بن يحيي، محمد بن جعفر رزاز، علي بن محمد بن يزيد فيروزاني قمي و محمد بن حسين بن مت جوهري از راويان وي به شمار مي روند(23).



احمد بن جعفر المؤدب، احمد بن محمد و علي بن حسين از راويان محمد بن احمد بن يحيي (بدون وصف اشعري)، مي باشند(24).



محمد بن احمد بن يحيي صاحب كتاب هايي است كه مهم ترين آن ها، «نوادر الحكمة» مي باشد، كه بنا بر نقل شيخ طوسي، مشتمل بر 22 كتاب بود. ابن النديم ضمن شمردن كتاب هاي وي مي گويد: «كتاب الجامع كه مشتمل بر چند باب است، از اوست و اين كتاب در فقه و آداب مي باشد. وي كتاب النوادر را از او مي داند»(25). احتمال دارد كه مقصود از كتاب الجامع همان نوادر الحكمة باشد كه شيخ طوسي و نجاشي از آن ياد مي نمايند. نجاشي اين كتاب را كتابي نيكو و بزرگ مي داند(26).



كتاب هاي نوادر الحكمة بنا بر نقل شيخ عبارتند از:



كتاب(27) التوحيد، الصلاة، الزكاة، الصوم، الحج، النكاح، الطلاق، الانبياء، مناقب الرجال، فضل العرب، فضل(28)، الوصايا و العجمية و العربية الصدقات، النحل و الهبات، السكني، الاوقات، الفرائض، الايمان و النذور و الكفارات، العتق و التدبير و الولاء و المكاتب و امهات الاولاد، الحدود و الديات، الشهادات، القضايا و الاحكام.



نجاشي پنج كتاب: الملاحم، الطب، مقتل الحسين عليه السلام، الامامة و المزار را از او دانسته است. ابن النديم علاوه بر نوادر و الجامع، كتاب ما نزل من القران في الحسين بن علي عليه السلام را نيز از او مي داند.(29)



صدوق در مشيخه من لا يحضر، طريق خود را به وي ذكر نموده(30) كه بيانگر استفاده صدوق از كتاب هاي وي در تأليف آن مي باشد. علامه در خلاصه، اين طريق را صحيح مي داند(31).



121 . محمد بن علي بن محبوب الاشعري القمي



ابو جعفر محمد بن علي بن محبوب از محدثان و فقيهان شيعه در قرن سوم هجري است(32). نجاشي او را بزرگ قميان در زمان خويش و عين(33) و ثقه دانسته است: «شيخ القميين في زمانه، ثقة، عين، فقيه، صحيح المذهب»(34).



وي از خضر بن عيسي، ابو محمد جعفر بن محمد، ابو بشر سندي بن محمد، عبيدالله بن احمد بن محمد اشعري و هارون بن مسلم روايت نموده است(35).



احمد بن ادريس، ابن بطة، محمد بن يحيي، محمد بن احمد بن يحيي العطار(36) و ابراهيم بن محمد از پدرش در زمره راويان وي اند(37).



شيخ طوسي كتابي به نام الجامع را كه مشتمل بر چند كتاب بوده، از او مي داند و 13 كتاب را كه «الجامع» محتوي آنان است، مي شمارد. نجاشي بدون ذكري از «الجامع»، 15 كتاب كه 12 عدد از آنان مانند محتويات الجامع مي باشند ذكر مي نمايد. كتاب هايي كه شيخ نام برده عبارتند از:



الصلاة، الوضوء - در رجال نجاشي نيست - ، الزكاة، الصيام - در رجال نجاشي: الصوم -، الحج، الضياء و النور و هو مشتمل علي كتاب الاحكام - در رجال نجاشي: الضياء و النور في الحكومات -، النكاح، الطلاق، الرضاع، الحدود، الديات، الثواب و الزمرد - در رجال نجاشي: الزمردة - . (38)



نجاشي سه كتاب ديگر، الزبرجدة، التولد الكبير و الجنائز را در كنار آن 13 كتاب ذكر مي نمايد. علاوه بر كتاب هاي مذكور، نجاشي «كتاب النوادر» را در زمره تصنيفات وي آورده ابن شهر آشوب از «النوادر في الامامة» ياد كرده است و «الفتيا» را نيز به شمار نوشته هاي وي اضافه مي نمايد(39).



صدوق در من لا يحضره الفقيه، طريق خود را به محمد بن علي بن محبوب ذكر نموده كه نشانه استفاده از كتاب هاي وي در تأليف من لا يحضره الفقيه است(40) و علامه، طريق او را صحيح مي داند(41).



122 . محمد بن عبدالله بن قيس الاشعري



محمد، فرزند ابوموسي اشعري از عبدالله بن مطيع و زياد بن عبد الله روايت نموده است. داود بن ابي هند راوي اوست(42).



123 . محمد بن عيسي بن عبدالله الاشعري



ابو علي محمد بن عيسي بن عبدالله بن سعد الاشعري قمي از «وجوه شيعه»، «شيوخ قميين» و راويان امام رضا و امام جواد عليهما السلام مي باشد. وي از بزرگان اشعريان و مقربان سلطان بود. نجاشي مي گويد: «شيخ القميين و وجه الاشاعره، متقدم عند السلطان»(43).



نجاشي كتابي از او به نام «الخطب» را به روايت فرزندش احمد بن محمد بن عيسي نقل مي نمايد(44). وي از عبدالله بن مغيرة، محمد بن سليمان(45)، محمد بن ابي عمير(46) و خَيْثَمَة(47) روايت نموده است.



فرزندانش احمد(48) و عبدالله (بنان)(49)، جعفر بن محمد بن عبيدالله، محمد بن حسن صفار، محمد بن علي بن محبوب و مروك بن عبيد(50) از راويان اويند(51).



124 . محمد بن يحيي الاشعري



شيخ طوسي و كليني روايتي را از او ذكر نموده اند. در تهذيب، محمد بن عيسي بن عبيد راوي اوست. در كافي، كليني از وي روايت نموده است و احمد بن محمد شيخ او مي باشد(52). با توجه به وفات احمد (پس از سال 274 ه . ق) و كليني (329 ه . ق) وي نيمه دوم قرن سوم را درك نموده و ممكن است كه در قرن چهارم نيز زيسته باشد(53).



از آن جا كه «اشعري» در طبقه «ابو جعفر، محمد بن يحيي عطار قمي» بوده - احمد بن محمد بن عيسي، شيخ آن ها و كليني، راوي آن هاست .- و اين كه دركتاب هاي رجالي شيعه عنوان مستقلي از او ديده نمي شود(54)، احتمال اتحاد آن ها مي رود. اردبيلي به اتحاد مطمئن است و روايت الاشعري را در ذيل نام عطار مي آورد(55).



نجاشي «ابوجعفر محمد بن يحيي العطار القمي» را شيخ شيعه در زمان خويش، ثقه، عين و صاحب روايات فراوان مي داند(56). شيخ طوسي مي گويد: او قمي است. احاديث بسياري از اوست و كليني راوي او مي باشد(57). نجاشي از كليني نقل مي كند كه ابو جعفر از كساني است كه واسطه بين او و احمد بن محمد بن عيسي مي باشند؛ لذا او يكي از «عدة من اصحابنا» در لسان كليني است.(58)



نجاشي وي را صاحب چند كتاب دانسته و از «مقتل الحسين» و «نوادر» او نام برده است(59).



مشايخ روايي او عبارتند از:



ابراهيم بن هاشم، احمد بن ابي زاهر، احمد بن محمد بن عيسي، ايوب بن نوح، جعفر بن محمد بن مالك، حسين بن اسحاق التاجر، حمدان بن سليمان نيسابوري، سلمة بن خطاب، عبدالله بن جعفر، عبدالله بن محمد، علي بن اسماعيل، عَمْرَكِيّ بن علي بُوفَكِيّ، محمد بن ابي صهبان (محمد بن عبدالجبار)، محمد بن احمد بن ابي قتادة، محمد بن حسين بن ابي خطاب، محمد بن علي بن محبوب و يعقوب بن يزيد(60).



فرزندش احمد، علي بن بابويه، محمد بن حسن بن وليد، محمد بن علي بن ماجيلويه، محمد بن موسي بن متوكل و كليني از راويان او به شمار مي روند(61). كليني از كساني است كه بسيار از او روايت مي نمايد(62).



125 . المرزبان بن عمران الاشعري القمي



مرزبان بن عمران بن عبدالله بن سعد الاشعري از اصحاب و راويان حضرت رضا عليه السلام(63) و شيعيان اهل البيت عليهم السلام مي باشد. در رجال كشي روايت شده است: به آن حضرت عرض كردم: «سؤال مي كنم شما را از اهم امور نزد من آيا من از شيعه شما مي باشم؟ فرمود: بلي. گفتم: اسم من مكتوب است نزد شما؟ فرمود: بلي»(64).



«اسئلك عن اهم الامور اليَّ، أ مِن شيعتكم انا؟ فقال: نعم. قلت: اسمي مكتوب عندكم؟ قال: نعم(65)».



وي صاحب كتاب بود. احمد بن حمزة، حسين بن علي، صفوان بن يحيي، سعد بن سعد، و احمد بن محمد برقي راويان اويند. وي از ابان بن عثمان روايت مي نمايد(66).



126 . موسي بن ابي موسي الاشعري



موسي از محدثان قرن اول هجري است(67)؛ ولي حديث كمي از او رسيده است(68). ابن حبان وي را جزء ثقات آورده است. از پدرش و ابن عباس روايت نموده است. اسيد بن ابي اسيد البراد و مقاتل بن بشير از راويان اويند(69). ابن ابي حاتم يك مرتبه موسي بن ابي موسي الاشعري را عنوان نموده است. و بار ديگر موسي بن عبدالله بن قيس ومشايخ و راوياني كه ذكر نموده همانند مرتبه اول نيست؛ موسي بن عبد الله بن قيس از ابورافع روايت كرده است و سالم ابو النصر راوي اوست(70).



127 . موسي بن الحسن بن عامر



نجاشي «موسي بن الحسن بن عامر بن عمران بن عبدالله بن سعد الاشعري القمي» را توثيق نموده و عين و جليلش خوانده است(71).



شيخ طوسي در فهرست و رجال، «موسي بن عامر» را مطرح نموده و حميري را راوي او دانسته است(72). برخي احتمال اتحاد آن ها را ذكر نموده اند(73) و برخي جازم به اتحادند(74) اگر چه در رجال نجاشي، حميري از پدرش، از او روايت مي نمايد.



مشايخ موسي بن الحسن - بدون ذكر نام جدّ - عبارتند از:



ابوالحسن نهدي، احمد بن سليمان، احمد بن هلال، امية بن علي قيسي، ايوب بن نوح، حسن بن حسين لؤلؤي، سليمان جعفري، سندي بن محمد بزاز، عباس بن معروف، عبدالرحمن بن حماد، عبيد الخياط، علي بن سليمان، عمر بن علي بن عمر بن يزيد، فضل بن عامر، محمد بن ابي عمير، محمد بن احمد بن ابي محمد، محمد بن حسين بن ابي الخطاب، محمد بن عبد الحميد نخعي، محمد بن عيسي، معاوية بن حكيم، هيثم بن مسروق وسياري، سعد بن عبدالله و محمد بن يحيي راويان اويند(75).



نجاشي مي گويد: موسي بن حسن 30 كتاب تأليف نموده است. او 11 كتاب موسي بن حسن را نقل نموده، كتاب حج را دو مرتبه آورده است:



الطلاق، الوصايا، الفرائض، الفضائل، الحج، الرحمة (كتاب الوضوء)، الصلاة، الزكاة، الصيام، يوم و ليلة، الطب(76).



شيخ طوسي از كتاب حجِ موسي بن عامر ياد مي كند(77).



128 . نُمير بن اوس الاشعري(78)



نمير بن اوس، تابعي(79) (متوفا 115 يا 121 يا 122 ه . ق) و از محدثان قرن اول و دوم هجري است. او قاضي دمشق بود(80). ابن سعد، وي را قليل الحديث و ابن حجر او را از طبقه ميانه تابعين (طبقه سوم) دانسته و همراه ابن حبان توثيقش كرده است.



نمير بن اوس از ابو الدرداء، ام الدرداء، ابوموسي اشعري(81) و مالك بن مسروح روايت مي نمايد. او مرسلاً از معاذبن جبل و حذيفة بن اليمان نيز روايت كرده است.



ابراهيم بن سليمان الافطس، عبدالله بن ملاذ، فرزندش وليد، سعيد بن عبدالعزيز، عبدالله بن علاء، محمد بن وليد زبيدي، يحيي بن الحارث ذهاري و اوزاعي و گروهي ديگر راوي اويند(82).

پاورقي





1) تاريخ قم، ص 278.

2) نزد پيامبر صلي الله عليه و آله رفتم و بر آن چه او بر آن بود، با او بيعت نمودم؛ در حالي كه اين امر برايم قبيح نمي نمود.» الاصابة، ج 3، ص 346، ش 7640/ اسد الغابة، ج 4، ص 282.

3) تاريخ قم، ص 268، 270. راوي معمر بودن او در تاريخ قم، كلبي است. در الاصابة، (ج 3، ص 346.) نيز به معمر بودن او اشاره شده است.

4) آن قدر عمر كردم كه از زندگي خسته شدم و همسالانم از اشعريان همه مردند. جواني ام را به فراموشي سپرده، آن را پشت سر گذاشتم و به نهايت درجه پيري رسيدم». الاصابة، ج 3، ص 346.

5) از دريا بگذريد و دريا مأمور است كه شما را برساند. هر آن كه از شما اول از آب بگذرد، همو صاحب اجر است. كسري و پدرش شاهپور زيان ديدند. چه مي كنيد؟ حديث شكست آن ها رسيده است». تاريخ قم، ص 268، اسد الغابة، ج 4ص 282.

6) تاريخ قم، ص 270 .

7) تاريخ قم، ص 261.

8) اسد الغابة، ج 4، ص 282.

9) همان، ج 4، ص 272.

10) بن عمران بن عبد الله بن سعد بن مالك الاشعري القمي. (رجال النجاشي، ص 348).

11) با توجه به وفات دو راوي او، سعد و احمد بن ادريس كه در حدود سال 300 ه . ق رخ داده است، و با توجه به اين كه وي از ابوجعفر الاشعري كه در اواخر قرن سوم هجري در گذشته است، نيز روايت مي نمايد، احتمال دارد كه اواخر آن قرن و يا حتي اوايل قرن چهارم را نيز درك نموده باشد، كه البته بعيد به نظر مي رسد.

12) الفهرست، ص 144، ش 612.

13) الفهرست، ص 311.

14) رجال النجاشي، ص 348، ش 939.

15) همان، ص 348. ابو العباس بن نوح، نظر ابن وليد را مي پسندد.

16) الفهرست، ص 145.

17) اين نام تنها در الفهرست، ص 145 به نقل از صدوق آمده است.

18) با قيد اين كه لؤلؤي به آن روايت متفرد باشد.

19) رجال النجاشي، ص 348/ الفهرست، ص 145.

20) الفهرست، ص 144/رجال النجاشي، ص 349/ اختيار معرفة الرجال، ص 113، ش 181؛ ص 134، ش 213، ص 209، ش 369؛ ص 210ش 371؛ ص 213، ش 378؛ ص 271، ش 490؛ ص 273، ش 491؛ ص 275، ش 494؛ ص 252، ش 248؛ ص 338، ش 622؛ ص 378، ش 709؛ ص 461، ش 878 ؛ ص 564، ش 1066؛ ص 598، ش 1120/ الجامع في الرجال، ج 2، (شرح حال محمد بن احمد بن يحيي).

21) اردبيلي مي گويد: به علوي، كوكبي و هاشمي نيز اطلاق مي شود ؛ ولي با عبارتي، ترديد خود را در اين مورد بيان مي دارد. (جامع الرواة، ج 2، ص 62 ).

22) معجم رجال الحديث، ج 15، ص 26.

23) رجال النجاشي، ص 348/ رجال الطوسي، ص 493، ش 12/ الفهرست، ص 144/ كامل الزيارات، ص 27، ح 1.

24) معجم رجال الحديث، ج 15، ص 28.

25) الفهرست، ص 311.

26) الفهرست، ص 144، رجال النجاشي، 349 - 348.

27) براي اختصار عنوان كتاب را در اول بقيه كتاب ها ذكر نمي كنيم.

28) در معالم العلماء، دو كتاب فضل العجم و فضل العرب و العربية ذكر شده كه احتمالاً به جاي اين دو كتاب مي باشد. (ص 103، ش 686 ).

29) رجال النجاشي، ص 348/ الفهرست لابن النديم، ص 311.

30) من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 75.

31) رجال العلامة الحلي، ص 279.

32) احمد بن ادريس( متوفا: 301 ه . ق)، راوي وي بود. پدرِ شيخش عبيد الله بن احمد، از اصحاب حضرت جواد و هادي عليهما السلام بود. (ر.ك شرح حال احمد بن ادريس و احمد بن محمد بن عبيد الله در همين نوشتار).

33) وحيد بهبهاني در توضيح عبارت «عينٌ و وجهٌ» مي گويد: نزد استر آبادي، مفيد تعديل و نزد مجلسي اول، توثيق را مي رساند و خودش مدح قابل اعتنا را مي پسندد. (فوائد الوحيد البهبهاني، ص 32).

34) رجال النجاشي، ص 349، ش 940.

35) مجمع الرجال، ج 2، ص 268؛ ص 44 / رجال النجاشي، ص 187، ش 417؛ ص 79، ش 190/ جامع الرواة، ج 1، ص 158.

36) در جامع الرواة، از رجال شيخ طوسي باب من لم يرو عنهم عليهم السلام محمد بن يحيي العطار، نقل شده است؛ قهپائي نيز محمد بن يحيي العطار را صحيح مي داند. (جامع الرواة، ج 1، ص 158 / مجمع الرجال، ج 5، ص حاشيه 2). ر.ك رجال الطوسي، ص 438.

37) رجال الطوسي، ص 238، ش 18/ الفهرست، ص 145/ رجال النجاشي، ص 349/ من لا يحضره الفقيه، ج 4، المشيخة، ص 105.

38) الفهرست، ص 145/ رجال النجاشي، ص 349.

39) معالم العلما، ص 103، ش 687.

40) من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 15. (المشيخة)

41) رجال العلامة الحلي، ص 281.

42) الجرح و التعديل، ج 7، ص 303، ش 1644، ص 536، ش 2418.

43) رجال النجاشي، ص 338، ش 905/ رجال العلامة الحلي، ص 154، ش 83؛ ص 270، ش 14.

44) رجال النجاشي، ص 338.

45) جامع الرواة، ج 2، ص 166، ج 1؛ ص 511.

46) اختيار معرفه الرجال، ص 107، ح 173؛ ص 303، ح 546؛ ص 304، ح 548؛ ص 437، ح 937.

47) رجال النجاشي، ص 174، ش 406.

48) اختيار معرفة الرجال، ص 107، ح 173؛ ص 303، ح 546؛ ص 304، ح 548.

49) رجال النجاشي، ص 174، ش 406 / كامل الزيارات، ص 144، ح 3.

50) اختيار معرفة الرجال، ص 437، ش 937.

51) جامع الرواة، ج 2، ص 166.

52) تهذيب الاحكام، ج 1، ص 257، ح 746.

53) الكافي، ج 1، ص 269، ح 3.

54) ر. ك: اصول خمسه رجاليه/ نقد الرجال/ مجمع الرجال/ جامع الرواة/ رجال العلامة الحلي / رجال ابن داود.

55) جامع الرواة، ج 2، ص 213.

56) رجال النجاشي، ص 353، ش 946.

57) رجال الطوسي، ص 495، ش 24.

58) رجال النجاشي، ص 378، ش 1026/ مجمع الرجال، ج 7، ص 200.

59) همان، ص 253.

60) معجم رجال الحديث، ج 18، ص 41/ جامع الرواة، ج 2، ص 214.

61) معجم رجال الحديث، ج 18، ص 40.

62) همان، ج 18، ص 40.

63) رجال الطوسي، ص 391، ش 52/ رجال النجاشي، ص 423، ش 1134.

64) تحفة الاحباب، ص 258.

65) اختيار معرفة الرجال ص 505، ح 971.

66) همان، ص 505، ح 971؛ ص 333، ح 609/ جامع الرواة، ج 2، ص 224.

67) بنا بر نقل ابن اثير، وي تا سال 63 ه . ق زنده بود. (الكامل، ج 4، ص 259).

68) ابن حجر در تقريب، او را از طبقه سوم و مقبول مي داند؛ كه مقصود اين است كه وي از طبقه ميانه تابعين بوده و مقبول آن است كه حديث كمي دارد و مدركي نداريم كه احاديثش را ترك نماييم. (تقريب التهذيب، ص 369، و مقدمه آن).

69) تهذيب التهذيب، ج 10، ص 373، ش 662/ الجرح و التعديل، ج 8 ، ص 148، ش 671.

70) همان، ج 8 ، ص 148، ش 672.

71) رجال النجاشي، ص 406، ش 1078.

72) الفهرست، ص 164، ش 716 / رجال الطوسي، ص 515، ش 130. (باب من لم يرو عنهم عليهم السلام)

73) نقد الرجال، ص 357. قهپائي ظاهر را اتحاد مي داند. (مجمع الرجال، ج 6، ص 154، حاشيه 1 و 2).

74) جامع الرواة، ج 2، ص 277. (به نقل از ميرزا محمد) / معجم رجال الحديث، ج 18، ص 38.

75) همان، ج 18، ص 38. مؤلف، ظاهر را اتحاد موسي بن حسن با موسي بن حسن بن عامر مي داند.

76) رجال النجاشي، ص 406.

77) الفهرست، ص 164.

78) در استيعاب الاشجعي و الاشعري نيز مي گويند. (تهذيب التهذيب، ج 10، ص 476).

79) ابن عبدالبر: برخي كه دقت نظر ندارند، او را صحابي مي دانند؛ ولي نزد من صحابي نيست. (همان).

80) ابن حبان مي گويد: هشام بن عبد الملك قضاوت را به وي واگذار كرد؛ ولي او به هشام نامه نوشت و آن را نپذيرفت. هشام، يزيد بن ابي مالك را قاضي ساخت؛ ولي ابن حجر و ابن ابي حاتم به قضاوت او در دمشق تصريح دارند. (تهذيب التهذيب، ج 10، ص 476 / الجرح و التعديل، ج 8 ، ص 498).

81) ابن سعد در طبقه سوم ذكرش نموده و لازمه آن اين است كه ابوموسي و ابو الدرداء را نديده باشد؛ ولي ابن حجر بر روايت او از ابوموسي تصريح دارد. (تهذيب التهذيب، ج 10، ص 476).

82) تقريب التهذيب، ص 374/ تهذيب التهذيب، ج 10، ص 475، ش 856 / الجرح و التعديل، ج 8، ص 498، ش 2276؛ ج 8 ، ص 215، ش 959.