علي بن اسماعيل




100 . علي بن اسماعيل(1)



علي بن اسماعيل، ابوالحسن الاشعري، متكلم مشهور و مؤسس مذهب اشعريه، در سال 260 ه . ق. ديده به جهان گشود ودر حدود سال 330 ه . ق. در بغداد از دنيا رفت ودر همان شهر به خاك سپرده شد(2).



از زهدش سخن گفته شده به اين كه مخارج ساليانه زندگيش از 17 درهم تجاوز نمي نموده(3) و از تقوايش به اين كه 20 سال با وضوي نماز عشا، نماز صبح را مي خواند و از اجتهاد خويش نمي گفت(4).



او از حافظه و هوش بسيار بالايي برخوردار بود. او در ابتدا، معتزلي بود و بر طبق آن مذهب كتاب مي نگاشت؛ ولي پس از مدتي از آن متنفّر شد و مردم را مخاطب ساخت و از اعتزال اعلام برائت و به در گاه خدا توبه نمود(5).



اساتيد و شاگردان



وي شاگرد ابو خليفه الجحمي، ابو علي الجبائي(6)، زكريا بن يحيي الساجي، سهل بن نوح، محمد بن يعقوب المقري و عبدالرحمن بن خلف الضبي بود و در تفسيرش بسيار از آنان نقل نموده است(7).



خطيب مي نويسد: وي در مجلس درس ابواسحاق مروزي فقيه كه هر جمعه در جامع منصور بغداد منعقد مي شد، شركت مي نمود(8). سبكي در طبقات الشافعية مي نويسد: ابوالحسن، فقه را از مروزي فراگرفت و چند تن از بزرگان مي گويند كه ابو الحسن، فقه را از مروزي فرا گرفته و مروزي، كلام را از او اخذ كرده است(9).



ابوالحسن باهلي، ابوالحسن كرماني، ابوزيد مروزي، ابو عبدالله بن مجاهد بصري، بندار بن حسين شيرازي، ابو محمد عراقي، زاهر بن احمد سرخسي، ابو سهل صُعْلوكي و ابونصر كوّاز شيرازي از او كسب علم نموده اند(10).



تأليفات اشعري



اشعري در اثبات مذهب خويش، كتاب هاي فراواني را نوشته است و خود در كتاب «العُمد في الرؤية»، فهرستي از آن ها را آورده است. ذهبي نيز آن ها را در «سير اعلام» نام برده است .او بعد از «العُمد» كتاب هاي ديگري را تأليف نموده است. ابتدا فهرست كتاب هاي او را به نقل از ذهبي مي آوريم و سپس كتابهاي ديگر وي را كه ذهبي بدان ها اشاره ننموده، ذكر مي كنيم:



الف) كتابهاي الاشعري به نقل از ذهبي:



1. الفصول في الرد علي الملحدين (شامل 12 كتاب)؛ 2. الموجز؛ 3. خلق الاعمال؛ 4. الصفات (در اصناف معتزله و جهميه)؛ 5. الرؤية بالابصار؛ 6. الخاص و العام؛ 7. الرد علي المجسمة؛ 8. ايضاح البرهان؛ 9. اللمع في الردّ علي اهل لبدع؛10. النقض علي الجبائي؛ 11. جمل مقالات الملحدين؛ 12. كتابي در صفات(11)؛13. الشرح و التفصيل؛ 14.النقض علي البلخي؛ 15. الرد علي ابن الراوندي؛ 16. القامع في الرد علي الخالدي؛ 17. ادب الجدل؛ 18. جواب الخراسانية؛ 19. جواب السيرافيين؛ 20. جواب الجرجانيين؛ 21. المسائل المنثورة البغدادية؛ 22. الفنون في الرد علي الملحدين؛ 23. النوادر في دقائق الكلام؛ 24. تفسير القرآن 25. الابانة عن اصول الديانة(12).



ب: كتابهاي اشعري به نقل از «العمد»



ابن عساكر 46 كتاب ديگر وي را به نقل از «العُمد» ذكر مي نمايد كه عبارتند از:



1. كتابي در استطاعت؛ 2. كتابي در جسم؛ 3. اللمع الكبير؛ 4.اللمع الصغير؛ 5. مدخل شرح و تفصيل؛ 6. در مقالات مسلمين (مقالات الاسلاميين)؛ 7. نقض كتاب خالدي كه در قرآن و صفات نگاشته؛ 8. الدافع المهذب؛ 9. نقض كتاب خالدي در مقالات (المهذب)؛ 10. نقض كتاب خالدي در خلق اعمال و تقدير آن از سوي خداوند؛ 11. كتابي در استشهاد؛ 12. المختصر في التوحيد و القدر؛ 13. كتابي در نقض بلخي در جدل؛ 14. كتاب الطبريين؛ 15. كتاب الارجانيين؛ 16. جواب العمانيين؛ 17. جواب الدمشقيين؛ 18.جواب الواسطيين؛ 19. جوابات الرامهرمزيين؛ 20. المنتحل في المسائل المنثورات المصريات؛ 21 .الادراك في فنون من لطائف الكلام؛ 22. نقض كتاب لطيف اسكافي؛ 23. كتابي در نقض سخن عباد بن سليمان در كلام؛ 24. كتابي در نقض كتاب علي بن سليمان؛ 25. المختزن؛ 26. كتابي در باب «شئ»؛ 27. كتابي در اجتهاد، در احكام؛ 28. كتابي در اين كه قياس مختص به ظاهر قرآن است؛ 29. كتابي در معارف؛ 30. كتابي در اخبار و تخصيص آن؛ 31. الفنون في ابواب من الكلام؛ 32. جواب البصريين؛ 33. كتابي در «عجز»؛ 34 .المسائل علي اهل التثنية؛ 35.كتابي در اعتراض هاي دهريين به موحدين و جواب آن؛ 36. كتابي در رد دهريين در مسئله قدم اجسام؛ 37. كتابي در رد اعتراض بر داود بن علي اصفهاني؛ 38. زيادات النوادر؛ 39. جوابات اهل الفارس؛ 40. كتابي دررد قائلين ب «ان الموات يفعل بطبعه» 41. كتابي در رؤيت، در رد اعترض هاي جبائي؛ 42. الجواهر في الرد علي اهل الزيغ و المنكر؛ 43. كتابي در جواب مسائل جبائي؛ 44. شرح ادب الجدل؛ 45. كتابي در مقالات الفلاسفة؛ 46. كتابي در رد بر فلاسفه.(13)



ج) كتابهايي كه الاشعري پس از « عُمد» تأليف نموده است:



1. نقض المضاهاة علي الاسكافي في التسمية بالقدر؛ 2. في معلومات الله و مقدوراته؛ 3. رد بر حارث الوراق در صفات؛ 4. رد بر اهل التناسخ؛ 5. رد بر ابوالهذيل در حركات؛ 6. رد بر اهل منطق؛ 7. مسائل جبائي در اسماء و احكام؛ 8. مجالسات في خبر الواحد، و اثبات القياس؛ 9. كتابي در افعال پيامبرصلي الله عليه وآله؛ 10. در وقوف و عموم؛ 11. در متشابه قرآن؛ 12. نقض كتاب التاج؛ 13. در بيان مذاهب نصاري؛ 14. در امامت؛ 15. در رد برنصاري؛ 16. در نقض بر «ابن الراوندي» در ابطال تواتر؛ 17. در حكايت مذاهب مجسمه؛ 18. نقض شرح الكتاب؛ 19. در مسائلي كه بين او و ابوالفرج مالكي در علت خمر گذشته؛ 20. نقض كتاب «الآثار العلوية» بر ارسطو طاليس؛ 21، 22، 23. در جواب هاي مسائل ابوهاشم و الاحتجاج او و كتابي كه در برهان نگاشته است؛ 24. در دلائل النبوه؛ 25. كتاب ديگري در امامت 26. رسالة الحث علي البحث؛ 27. رساله اي در ايمان؛ 28. جواب مسائل اهل ثغر(14).



به جز اين موارد، دكتر بدويبه كتابي ديگر از الاشعري اشاره مي نمايد: رسالة في استحسان الخوض في علم الكلام(15).



101 . علي بن حمزة بن اليسع



حمزة بن اليسع بن عبدالله در سال 189 ه . ق.، واليقم بود(16). پس از او، فرزندش علي والي قم شد و پس از علي، عامر بن عمران در سال 192 ه . ق.، از طرف هارون الرشيد والي قم شد(17). بنابراين، علي بن حمزة، در بين سال هاي 189 - 192 ه . ق.، چند سال والي قم بوده است. با توجه به روشن نبودن زمان والي بودن پدرش، مدت دقيق ولايت «علي» معلوم نيست. اين واليان كه همگي از اولاد عبدالله بن سعداند، با مخالفت عموزادگان خود ،فرزندان احوص، مواجه شدند و يكي از علل مخالفت، انحصار ولايت در خاندان عبدالله بوده است:



«پس چون حمزة بن اليسع والي ايشان شد و پس از او پسر او علي بن حمزة و پس از وي عامر بن عمران، فرزندان احوص مخالفت نمودند و متابعت نكردند...(18)».



102 . علي بن الريان بن الصلت الاشعري



علي بن ريان بن صلت الاشعري قمي، فرزند ريان بن صلت كه ذكر وي گذشت و برادر «محمد بن ريان» مي باشد. علي از اصحاب امام هادي و حضرت عسكري عليه السلام است. نجاشي او را توثيق نموده است. او همراه برادرش كتابي را تأليف كرده است، امّا غالباً در طريق روايات، فقط نام علي ديده مي شود. شيخ طوسي در باب اصحاب امام هادي عليه السلام، بدون وصف الاشعري و قمي، و در اصحاب امام حسن عسكري عليه السلام و فهرست، بدون اشاره به آن دو وصف و انتساب به جدّ وي، او را ذكر نموده. نجاشي با عنوان كامل از او ياد كرده است(19).



وي از امام هادي عليه السلام، پدرش ريان بن صلت، حسن بن راشد، حسن بن سعيد بن حماد، حسين بن محمد قمي، عبيدالله بن عبدالله الدهقان الواسطي(20)، علي بن محمد (ابن وَهْبَة العَبْدَسِيّ الواسطي) سلمة و محمد بن عبدالله بن زرارة، احمد بن ابي خلف، قاسم بن صيقل و يونس روايت مي نمايد. راويان وي عبارتند از: ابراهيم بن هاشم(21)، احمد بن حسين، سعد بن عبدالله، سهل بن زياد، عبد الله بن جعفر حميري، علي بن محمد، عمران بن موسي، محمد بن احمد بن يحيي، محمد بن علي بن محبوب، محمد بن عيسي، احمد بن ابي عبدالله و احمد بن حسين(22).



نجاشي، كتاب منثور الاحاديث و نسخه اي از امام هادي عليه السلام را از او دانسته است. شيخ طوسي و ابن شهر آشوب به كتابي كه علي و برادرش نوشته اند اشاره مي نمايد. طريق صدوق در من لا يحضره الفقيه، دليل بر استفاده از آن كتاب در تأليف من لا يحضره الفقيه، مي باشد. علامه در خلاصه، اين طريق را «حسن» مي داند(23).



در روايتي از كشي آمده است: حسن بن سعيد، اسحاق بن ابراهيم حضيني و پس از او، علي بن ريان را به خدمت امام رضا عليه السلام برد و باعث شد تا آنان به آن حضرت معرفت پيدا نمايند و روايت مي رساند كه اينان به آن حضرت خدمت مي كردند و كارهاي ايشان را انجام مي دادند: «... هو الذي اوصل اسحاق بن ابراهيم الحضيني و علي بن الريان بعد اسحاق، الي الرضا عليه السلام و كان سبب معرفتهم لهذا الامر،....، حتي جرت الخدمة علي ايديهم(24)».



اين جريان را شيخ طوسي، برقي، در كتاب هاي خود آورده اند و در آن ها به جاي علي بن الريان، علي بن مهزيار را ذكر كرده اند(25). با ملاحظه تحريف و تصحيف بسيار در رجال كشي و اين كه «علي بن ريان» از اصحاب امام هادي عليه السلام و حضرت عسكري عليه السلام مي باشد، حكم به درستي روايت شيخ طوسي و برقي شده است(26). ظاهراً با تمسّك به حديث مورد بحث بوده كه علامه(27) و ابن داود، او را «وكيل» معرفي نموده اند كه در صورت تحريف حديث، وكالت وي منتفي مي گردد(28).



103 . علي بن عيسي الطلحي



علي بن عيسي بن موسي بن طلحه بن محمد بن سائب(29)، معروف به طلحي(30)، از اميران و صاحب منزلتان قم و از فرماندهان امامي مذهب(31) حكومت مأمون در اوايل قرن سوم هجري مي باشد.



مأمون، علي بن عيسي الطلحي را در سال 212 ه . ق.، والي قم ساخت و در 214 ه . ق. علي بن هشام را به ولايت مناطق جبل(32)، قم، اصفهان(33) و آذربايجان رساند. در جمادي الاولي سال 217 ه . ق.، علي بن هشام به دستور مأمون به قتل رسيد و مأمون، علي بن عيسي طلحي را با لشكري مجهز، براي سركوب جعفر بن داود قمي، به قم اعزام نمود. جعفر بن داود دست از اطاعت حكومت مأمون برداشته و قم را مأمن خود ساخته بود. او در سال 216 ه . ق. در قم فعاليت خود را شروع كرده بود. در سال 217 ه . ق.، در جريان حمله سپاه علي بن عيسي به قتل رسيد(34).



درباره علي بن عيسي به چند نكته اشاره مي شود:



1. در كتاب هاي رجال شيعه عنوان مستقلي از وي وجود ندارد و تنها نجاشي در ضمن شرح حال فرزندش محمد مي گويد: پدرش در قم، صاحب منزلت و امير آن جا از جانب پادشاه بود: «محمد بن علي بن عيسي القمي كان وجهاً بقم و اميراً عليها من قبل السلطان و كذلك كان ابوه». و اضافه مي نمايد كه او به «طلحي» مشهور است: «يعرف بالطلحي»(35).



2. ابن اثير، شخصي كه در سال 217 ه . ق. از جانب مأمون به قم اعزام شد، عليبن عيسي قمي معرفي كرده و نويسنده تاريخ قم، از او به علي بن عيسي طلحيياد كرده است(36).



3. نويسنده تاريخ قم، او را از آل طلحة كه فرزندان سائب بن مالك هستند، مي داند(37) و ابن حزم او را با عنوان علي بن عيسي بن موسي بن طلحة بن محمد بن سائب بن مالك ياد نموده(38)، سائب بن مالك از بزرگان اشعريان مي باشد.



بنابراين علي بن عيسي اشعري بوده و همان علي بن عيسي طلحي است كه در سخن نجاشي بدان اشاره شده؛ بنابراين، سخن مامقاني كه تفاوتِ «علي بن عيسي الاشعري قمي» و علي بن عيسي الطلحي» را مي رساند(39)، صحيح نمي باشد.



104 . علي بن محمد الاشعري



نجاشي، علي بن محمد بن علي بن سعد الاشعري القمي، القَزْداني، معروف به ابن مَتُّويَة، را با چنين عنواني ذكر نموده؛ ولي شيخ طوسي در فهرست و رجال او را با عنوان «علي بن محمد بن سعد الاشعري» ياد كرده است و محمد بن حسن بن وليد را راوي او مي داند(40).



نجاشي در شرح حال محمد بن سالم بن ابي سلمة، عَلَّوِية بن متويه بن علي بن سعد، برادر ابوالاثار قزداني را راوي او معرفي نموده است، محمد بن حسن از عَلُّوية روايت مي نمايد(41). با ملاحظه اين كه نجاشي، علي بن محمد الاشعري را معروف به «ابن متويه» دانسته و او را با صفت قزداني ذكر كرده و اين كه راوي علي بن محمد در فهرست و رجال شيخ طوسي، ابن الوليد مي باشد و هر سه مطلب نيز در مورد عَلُّوية صادق است، احتمال قوي داده مي شود كه مقصود از علوية، علي بن محمد مي باشد.



شيخ طوسي در فهرست، «علي بن محمد بن ابي سعيد قيرواني» را راوي «محمد بن سالم» مي داند و ابن الوليد از «قيرواني» روايت مي نمايد(42).



با توجه به آن چه در مورد علي بن محمد الاشعري گذشت، احتمال اين كه «ابو سعيد» و «قيرواني»، تحريف يافته «سعد» و «قزداني» باشند مي رود؛ چنان كه در هر دو مورد اخير، نويسنده الجامع في الرجال، جازم به اتحاد مي باشد(43).



با توجه به اين كه محمد بن حسن بن وليد(متوفا: 343 ه . ق.) و احمدبن ادريس (متوفا: 306 ه . ق.) كه از راويان علي بن محمد اشعري مي باشند، در نيمه اول قرن چهارم ه . ق. از دنيا رفته اند(44) و وفات حسين بن محمد بن عامر، راوي ديگر او، نيز در همان حدود روي داده است(45)، علي بن محمد اشعري از محدثان قرن سوم هجري محسوب مي شود. وي از محمد بن سالم، محمد بن سليمان و مرفوعاً از ابوحمزة روايت نموده و محمد بن حسن بن وليد، محمد بن يحيي، حسين بن محمد بن عامر و احمد بن ادريس از راويان وي بوده اند(46).



نجاشي «علي بن محمد» را صاحب كتابِ نوادري بزرگ مي داند و از طريق شيخ طوسي، برمي آيد كه وي كتاب رجال نيز داشته است: «له كتابٌ اخبرنا به ابن ابي جيد عن ابن الوليد عن علي بن محمد عن رجاله»(47).



105 . عمر بن سائب بن مالك



مختار، او را والي ري و همدان ساخت. او در ري با مقاومت مردم روبرو شد؛ لذا به سوي همدان رفت و خراج آن شهر را جمع كرد: «مختار متمكن شد و ولات و حكام را به شهرها فرستاد. عمر بن سائب بن مالك را والي ري و همدان گردانيد. چون به ري رسيد، دَرِ شهر به روي وي ببستند. پس عمر بن سائب عنان به جانب همدان بگردانيد و به همدان فرود آمد و مال آن را جمع كرد(48).



در تاريخ قم، به اشعري بودن «او» تصريح نشده است؛ ولي با ملاحظه شهرت سائب بن مالك الاشعري و اين كه سائب از سران اصحاب مختار بوده و جملات ياد شده نيز در ضمن حالات سائب آمده است، بعيد به نظر مي رسد كه وي شخصي جز فرزند سائب اشعري باشد.



106 . عمران بن عبدالله الاشعري



شيخ طوسي وي را از اصحاب امام صادق عليه السلام دانسته و يعقوب و عيسي را برادر او معرفي كرده است(49). كشي چند حديث در مورد عمران و برادرش عيسي آورده كه سه حديث مختص به عمران بود. اين احاديث بر توجه و عنايت حضرت صادق عليه السلام به او و ارادت وي به آن حضرت عليه السلام دلالت دارد:



محمد بن قولويه از سعد بن عبد الله از احمد بن محمد بن عيسي از موسي بن طلحة از برخي كوفيين، مرفوعاً آورده كه عمران چندين چادر در «مني» براي حضرت صادق عليه السلام بر پا نمود. آن حضرت وارد شد و درباره خيمه ها از عمران سؤال فرمود و او عرض نمود: اين ها خيمه هايي است كه شما امر فرموديد. آن حضرت از قيمت خيمه ها پرسش نمود. عرض كرد: دوست دارم آنها را به عنوان هديه بپذيريد و من مالي را كه شما عطا نموده بوديد، پس فرستادم. پس از اين جريان، آن حضرت دست عمران را گرفت و از خداوند براي وي طلب رحمت نمود:



«اسأل الله ان يصلي علي محمد و آل محمد و اَن يظّلك و عترتك يوم لاظلَّالا ظِلُّه(50)؛ «فرمود سوال مي كنم از خدا كه صلوات بفرستد بر محمد و آل محمدو آن كه تو را و عترت تو را در سايه رحمت خود در آورد؛ روزي كه سايه نباشدجز سايه او»(51).



دو حديث ديگر از لحاظ سند، كمي اختلاف دارند؛ ولي مضمون آن ها يكي است. ابتدا، به سند حديث نخست اشاره و حديث دوم همراه با سلسله سند ذكر مي شود.



سند حديث نخست چنين است: «محمد بن مسعود و علي بن محمد از حسين بن عبدالله از عبد الله بن علي از احمد بن حمزة از عمران قمي(52) از حماد الناب از امام صادق عليه السلام(53)».



محمد بن مسعود و علي بن محمد از حسين بن عبيدالله از عبد الله بن علي از احمد بن حمزة از مرزبان بن عمران از ابان بن عثمان روايت نموده كه نزد حضرت صادق عليه السلام بوديم، عمران بن عبدالله قمي وارد شد و آن حضرت جوياي حال او و خانواده اش شد و با او بسيار صحبت نمود. هنگامي كه وي رفت، از حضرت درباره او پرسيدند. ايشان فرمود:



«اين، نجيبِ خاندان نجبا است و اراده نمي كند ايشان را جباري از جباران؛ مگر آن كه در هم مي شكند خدا او را»(54) «هذا نجيب قوم النجباء ما نصب لهم جبار الا قَصمه الله.(55)



در رجال كشي پس از اين احاديث، آمده است كه حسين - احتمالاً حسين مذكور در سند - گفت: اين دو حديث را بر احمد بن حمزة عرضه كردم، گفت: اين ها را مي شناسم؛ ولي نمي دانم چه كسي آن را برايم روايت نموده است: «اعرفهما و لم احفظ من رَواه لي»(56). علامه در خلاصه آن رابه صورت «لا اعرفهما» كه نشناختن احاديث را مي رساند، نقل نموده و در صدد تضعيف سند حديث بر آمده است.



علامه مي گويد: نجاشي، «عبدالله بن علي بن عمران قرشي ابوالحسن مخزومي» مشهور به ميمون، را فاسد الرواية و فاسد المذهب دانسته و احتمال داده است كه وي راوي دو حديث مزبور باشد. سپس مي گويد: با اين دو حديث نمي توان به عدالت عمران رسيد؛ بلكه اين ها از مرجحات مي باشد.(57)



آن كه نجاشي او را تضعيف نموده، عبدالله بن علي نيست؛ بلكه علي بن عبدالله بن عمران معروف به ميمون مي باشد(58)؛ لذا كلام علامه در اين زمينه صحّت ندارد. برخي اين سخن علامه را ناشي از اعتماد به «ابن طاووس» دانسته و او را عامل اساسي در اين اشتباه مي دانند(59).



جز علامه، ديگران نيز احاديث مورد بحث را از جهت ارسال يا مجهول بودن «عبدالله بن علي» ضعيف دانسته و عمران بن عبد الله را مجهول معرفي كرده اند(60). محدث نوري، مي گويد: از باب ظني كه در اين زمينه حاصل مي شود، ضعف سند مضر نيست. نويسنده معجم رجال الحديث بحث نسبتاً مفصلي در رد سخن محدث نوري و كساني كه قائل به حجيت ظن هاي رجالي بوده، مطرح نموده كه مقام، شايستگي پرداختن به آن را ندارد(61).



در مقابل، نويسنده الجامع في الرجال، سخن علامه را نپسنديده و عمران را از ثقات شيعه معرفي نموده است(62).



عمران بن عبدالله از امام صادق عليه السلام روايت نموده است. يعقوب قمي راوي اوست(63).



107 . عمران بن محمد بن عمران الاشعري



عمران بن محمد بن عمران بن عبدالله بن سعد اشعري قمي از اصحاب امام رضا عليه السلام و احتمالاً راوي حضرت جواد عليه السلام است(64). نجاشي و شيخ طوسي او را در فهرست هاي خود ذكر نموده اند. علاوه بر آن، شيخ طوسي در باب اصحاب الرضا عليه السلام از او ياد كرده است(65). او مرفوعاً از امام صادق عليه السلام روايت نموده است و احمد بن محمد بن عيسي (متوفا: بعد از 274 ه . ق.) راوي اوست(66). در تهذيب، محمد بن عيسي از عمران بن محمد، از امام جواد عليه السلام روايت مي كند(67). اردبيلي آن را در ذيل نام عمران بن محمد بن عمران الاشعري آورده است(68).



با توجه به روايت مرفوعه وي از امام صادق عليه السلام و قول شيخ طوسي در اصحاب الرضا عليه السلام و روايت احمد بن محمد برقي (متوفا: 274 يا 280 ق)(69) از او، مي توان نتيجه گرفت كه وي ربع آخر قرن دوم و نيمه اول قرن سوم را درك نموده است.



شيخ طوسي وي را توثيق نموده و همانند نجاشي كتابي را به روايت احمد برقي از او دانسته است(70).



108 . عمران بن موسي الاشعري



در طريق نجاشي به حسن بن موسي الخشاب، عمران بن موسي اشعري از او روايت مي كند. محمد بن يحيي راوي عمران است(71). جز اين مورد نامي از او در كتاب هاي رجال به ميان نيامده است(72) . با توجه به اين كه طريق نجاشي به عمران بن موسي همانند طريق او به عمران بن موسي زيتوني مي باشد(73) و اين كه در موارد بسياري از اسناد احاديث، عمران بن موسي بدون قيد الاشعري يا زيتوني آمده است، احتمال اتحاد آنان داده شده و برخي چون علامه شوشتري جازم به اتحاد مي باشند(74). نجاشي، عمران بن موسي الزيتوني قمي را توثيق و كتاب نوادر بزرگي را از او دانسته است. راوي اين كتاب محمد بن يحيي است.(75)



در كامل الزيارات، عمران بن موسي از حسن بن موسي الخشاب، و او با دو واسطه از امام صادق عليه السلام روايت نموده است. راوي او ابو علي الاشعري - احمد بن ادريس - مي باشد(76).



با ملاحظه اين كه حسن بن موسي الخشاب از اصحاب حضرت امام حسن عسكريعليه السلام است و محمد بن حسن صفار(77) (متوفا: 290 ه . ق) راوي اوست(78) و اين كه ابوعلي الاشعري (متوفا: 306 ه . ق)(79) راوي عمران بوده، دوران زندگي وي در قرن سوم هجري بوده و احتمالاً در نيمه دوم آن قرن از دنيا رفته است.



در بسياري از روايات، عمران بن موسي، به صورت مطلق آمده و احتمال دارد كه مقصود، «عمران اشعري» باشد. مشايخ عمران بن موسي عبارتند از:



احمد بن حسن بن علي، حسن بن طريف، حسن بن علي بن نعمان، علي بن اسباط، محمد بن حسين، محمد بن عبدالحميد، محمد بن وليد خزاز، موسي بن جعفر بغدادي و هارون بن مسلم.



ابو علي اشعري، سعد بن عبدالله اشعري، محمد بن احمد بن يحيي، محمد بن يحيي و محمد بن حسن صفار از راويان عمران مي باشند(80).



109 . عمرو بن بجاد الاشعري



عمرو بن بجاد ابو انس الاشعري از صحابه به شمار آمده است. ابن اثير و ابن حجر به نقل از او، حديثي از رسول الله صلي الله عليه وآله در كتاب هاي خود ذكر كرده اند. خديجه دختر عمران بن ابي انس اين حديث را از پدرش عمران، از جدش ابو انس، عمرو بن بجاد، روايت مي نمايد(81). مامقاني در تنقيح المقالوي را مجهول مي داند(82).



110 . عمرو بن خارجة(83)



عمرو بن خارجة بن منتفق الاشعري (اسدي و انصاري نيز گفته شده)(84) صحابي(85) و هم پيمان ابوسفيان از مشايخ عبدالرحمن بن غنم و مجاهد مي باشد. عسكري و طبراني روايتي از شعبي را از او ذكر نموده اند(86). در مسند طيالسيو معجم كبير طبراني، شهر بن حوشب از عمرو بن خارجة روايت مي كند با ملاحظه اينكه همين روايت را در مسند احمد به نقل از شهر بن حوشب از عبدالرحمنبن غنم از عمرو بن خارجة مي يابيم مي توان، به رخ دادن اشتباه در آن در كتابپي برد.(87)



111 . عمرو بن ابي موسي الاشعري



عمرو يا عامر ابوبكر بن ابي موسي الاشعري (متوفا: 106 ه . ق)، قاضي كوفه در زمان حجاج و پس از او بود(88). او از محدثان قرن اول هجري قمري است. ابن حجر او را پيرو مذهب اهل شام مي داند(89). ذهبي با لقب عثماني از او ياد نموده است(90). ابن حجر مي گويد: ابو غادية جهني، قاتل عمار، نزد عمرو آمد. عمرو او را نزديك خويش نشاند و گفت: آفرين بر برادرم: «مرحباً باخي»(91).



وي از كوفيين محسوب شده و عجلي، ابن حبان، ابن حجر و ذهبي توثيقش نموده اند. ذهبي او را عالم و عجلي او را قليل الحديث مي داند(92).



وي از پدرش ابوموسي، ابوهريرة، ابن عباس، جابر بن سمرة، براء بن عازب و اسود بن هلال روايت نموده است. ابوعمران جوني، ابوادريس صاحب الحور، ابواسحاق سبيعي، ابوحمزه ضُبعي، اجلح بن عبدالله كندي، بدر بن عثمان، حجاج بن ارطاة، عبدالله بن ابي السفر، عبد الملك بن عمير و عطاء بن سائب، از او روايت نموده اند(93).



ابوبكر از برادرش، ابوبردة، مسن تر بود. بنا به نقل ابن حجر، او در نزد برخي از ابوبردة بهتر بوده ابن حجر از ابو اسحاق نقل مي كند كه ابوبكر از ابوبردة برتر بود(94).



112 . عياض الاشعري



در صحابي بودن عياض بن عمرو الاشعري اختلاف وجود دارد. ابن حبان او را صحابي مي داند. ابن حجر مي گويد: از وي حديثي رسيده كه مقتضاي آن صحابي بودن عياض مي باشد. از طرفي، ابوحاتم جازم به مرسل بودن حديث اوست و او را تابعي دانسته است(95).



وي از پيامبرصلي الله عليه وآله، ابو موسي، همسر ابو موسي، ابو عبيدة بن جراح، خالد بن وليد، يزيد بن ابي سفيان و شرحبيل بن حسنة روايت كرده است.



شعبي، سماك بن حرب و حصين بن عبدالرحمن سلمي راويان اويند(96).



113 . عيسي بن عبدالله الاشعري



عيسي بن عبدالله بن سعد بن مالك اشعري، برادر عمران و فرزند عبدالله بن سعد الاشعري است و احتمالاً كنيه او «ابوبكر» است(97).



عيسي از امام صادق عليه السلام روايت نقل كرده و مورد عنايت و توجه آن حضرت بود. امام صادق عليه السلام وي را از اهل البيت شمرد و ميان چشمان او را بوسيد و فرمود: «عيسي در حال حيات و در حال مرگ، از ماست؛ عيسي بن عبدالله هو منّا حياً و هو مِنّا ميتاً»(98). او از امام كاظم نيز روايت نقل كرده است. و با توجه به سخنان نجاشي، وي امام رضا عليه السلام را نيز درك نموده و از ايشان مسائلي پرسيده است.



نجاشي و شيخ طوسي در كتاب هاي خويش، از او ياد نموده اند. نجاشي به وصف الاشعري او اكتفا كرده است. شيخ طوسي در فهرست و رجال او را قمي، وصف نموده است. با توجه به اين كه شيخ طوسي در فهرست او را جدّ «احمد بن محمد بن عيسي» دانسته و يك بار نيز در رجال او را برادر عمران الاشعري معرفي نموده و نيز با ملاحظه اين كه شيخ طوسي و نجاشي، كتاب مسائلي را از او دانسته اند و طرق آن ها بسيار به هم نزديك است، شكي در اتحاد آنان نيست. ظاهر سخنان علامه و ابن داود كه دو بار وي را مطرح نموده اند، عدم اتحاد را مي رساند(99).



عيسي بن عبدالله از راويان امام صادق و امام كاظم عليهما السلام بود. ابان بن عثمان، حريز، احمد برقي، ابو عبدالله برقي، محمد بن حسن بن ابي خالد و فرزندش محمد بن عيسي از راويان وي اند(100).



شيخ طوسي و نجاشي كتاب «مسائلي» را از او دانسته است. نجاشي تصريح دارد كه وي اين مسائل را از حضرت رضا عليه السلام پرسيده است. «وله مسائل للرضا عليه السلام».



با توجه به آن چه در شرح حال «شعيب بن عبدالله» بيان شد، مقصود از «عيسي بن بكر بن عبدالله بن سعد الاشعري» كه در نسخه چاپي رجال شيخ طوسي(101) در اصحاب حضرت صادق عليه السلام ذكر شد، «عيسي بن عبدالله» است و احتمالاً كنيه او ابوبكر بوده و تصحيف واقع شده است.



114 . عيسي بن محمد بن ايوب الاشعري



شيخ طوسي در فهرست، از او كه كنيه اش ابو محمد است، در شرح حال علي بن حديد المدائني، ياد نموده است. عيسي بن محمد راوي كتاب او است و محمد بن جعفر بن احمد بن بطة، راوي عيسي بن محمد است(102). عنوان مستقلي از وي در كتاب هاي اصلي رجال شيعه به چشم نمي خورد؛ ولي كليني در كتاب حج كافي، روايتي از «عيسي بن محمد بن ابي ايوب» با چهار واسطه از امام صادق عليه السلام نقل مي كند. در اين روايت وي از علي بن مهزيار روايت مي كند. محمد بن يحيي و احمد بن ادريس راويان اويند(103).



مرحوم مجلسي اين روايت را از كافي، از «عيسي بن محمد بن ايوب» دانستهاست و در دو روايت وسائل الشيعة نيز چنين است ولي در روايت ديگر از «عيسيبن محمد بن ابي ايوب» است، بنابراين به احتمال زياد در كافي تصحيف رويداده است.(104)



با توجه به اين كه علي بن حديد از راويان امام كاظم عليه السلام و از اصحاب حضرت رضا و جواد عليهما السلام مي باشد(105)، عيسي بن محمد را مي توان از راويان قرن سوم هجري به حساب آورد.

پاورقي





1) علي بن اسماعيل بن اسحاق بن سالم بن اسماعيل بن عبد الله بن موسي بن بلال بن ابي بردة بن ابي موسي الاشعري. (تاريخ بغداد، ج 11، ص 346، ش 6189).

2) در تاريخ ولادت و وفاتش اختلاف وجود دارد. ولادتش را در سال 270 ه . ق. نيز گفته اند. در تاريخ وفاتش، بعد از سال 320 ه . ق. تا بعد از 330 ه . ق. سخن گفته شده است. خطيب، وفات وي را در سال سيصد و سي و اندي مي داند. (ر. ك: تاريخ بغداد، ج 11، ص 346 / سير اعلام النبلاء، ج 15، ص 85، 86/ الانساب، ص 39 / اللباب، ج 1، ص 65).

3) تاريخ بغداد، ج 11، ص 347.

4) مذاهب الاسلاميين،ص 504؛ به نقل از: ابن عساكر در تبيين كذب المفتري، ص 141.

5) سير اعلام النبلاء، ج 15، ص 86.

6) ابو محمد حسن بن محمد عسكري مي گويد: الاشعري شاگرد جبايي بود و 40 سال از او جدا نشد. با توجه به اين كه الاشعري متولد سال 260 يا 270 ه . ق. است و جبايي در سال 303 ه . ق. از دنيا رفته است، نمي توان سخن وي را پذيرفت. (مذاهب الاسلاميين، ص 492).

7) سير اعلام النبلاء، ج 15، ص 86 / مذاهب الاسلاميين، ص 491.

8) تاريخ بغداد، ص 347/ الانساب، ج 1، ص 266 / اللباب، ج 1، ص 64.

9) مذاهب الاسلاميين، ص 492. (به نقل از: طبقات الشافعية، ج 2 ، ص 248، 256). دكتر بدوي احتمال مي دهد كه رابطه بين الاشعري و جبايي، رابطه استاد و شاگردي نبوده؛ بلكه دوستي اي بين آن ها بر قرار بوده است ؛ چون الاشعري پيش از مروزي (متوفي: 340 ه . ق.) از دنيا رفته و احتمالاً از مروزي مسن تر بوده باشد. و نيز ر.ك تاريخ بغداد، ج 6، ص 11، ش 3040.

10) سير اعلام النبلاء، ج 11، ص 87.

11) همان. اين كتاب را بزرگ ترين كتاب خود دانسته است كه در نقض تأليفات خويش بر مذهب معتزله است.

12) اين كتاب را ذهبي در شرح حال بهاري آورده است. (سير اعلام النبلاء، ج 11، ص 90، ش 52).

13) مذاهب الاسلاميين، ص 511 - 506 به نقل از التنبيه ابن عساكر، ص 128 به بعد.

14) مذاهب الاسلاميين، ص 514 - 512. به نقل از التنبيه، ص 136.

15) همان، ص 515. ايشان كتاب «الابانة» را نيز ذكر نموده، كه به لحاظ اين كه قبلاً در فهرست ذهبي ذكر شد، از بردن نام آن خودداري شد. و از آخرين كتاب (شماره 28) نيز با عنواني جديد ياد مي كند.

16) تاريخ قم، ص 28.

17) همان، ص 102.

18) همان، ص 164.

19) رجال النجاشي، ص 28، ش 731 / رجال الطوسي، ص 419، ش 24؛ ص 433، ش 14/ الفهرست، ص 90، ش 376/ معالم العلماء، ص 63، ش 432.

20) عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص 310 / معاني الاخبار، ص 266.

21) در طريق شيخ طوسي و نجاشي، علي بن ابراهيم - فرزند ابراهيم بن هاشم - راوي علي بن ريان است؛ ولي در طريق صدوق در (مشيخه فقيه، ص 46) و برخي از روايات كافي، ابراهيم بن هاشم، راوي او مي باشد. علامه شوشتري اشتباه را از شيخ طوسي و نجاشي دانسته و در معجم رجال الحديث، احتمال تعدد طرق داده شده است. (قاموس الرجال، ج 6،ص 490 / معجم رجال الحديث، ج 12، ص 29 و نيز ر.ك الكافي ج 2، ص 464).

22) الجامع في الرجال، ج 1، ص 784 / معجم رجال الحديث، ج 12، ص 25 / اختيار معرفة الرجال، ص 152، ج 248؛ ص 565، ح 1067 / كامل الزيارات، ص 280، ح 2.

23) رجال النجاشي، ص 278/ الفهرست، ص 90/ معالم العلماء، ص 63/ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 46 رجال العلامة الحلي، ص 277.

24) اختيار معرفه الرجال، ص 552، ح 1041.

25) رجال الطوسي، ص 371، ش 4، اصحاب الرضا عليه السلام، رجال البرقي، ص 56 .

26) معجم رجال الحديث، ج 12، ص 28. با ملاحظه اين كه نجاشي، مي گويد: پدر علي بن مهزيار نصراني بود، گفته شده كه خود وي نيز نصراني بوده و در كودكي اسلام آورده و خدا بر وي به واسطه شناخت اين امر منت نهاد. و اين تاييدي بر قول اينان است و ممكن است مقصود از «معرفة هذا الامر»، اسلام باشد. (قاموس الرجال، ج 6، ص 491).

27) علامه در خلاصه (ص 11) تنها از علي بن مهزيار ياد مي كند ولي در ص 39 اين جريان را در مورد هر دو نفر (علي بن ريان و علي بن مهزيار) ذكر مي كند.

28) رجال العلامة الحلي، ص 99، ش 37 / رجال ابن داود، ص 138، ش 1051.

29) جمهرة انساب العرب ص 374. نسب وي بنا بر نقل تاريخ قم، ص 160، چنين است:... طلحة بن عبد الله بن سائب بن مالك.

30) ظاهراً به دليل انتساب به جد، به اين لقب مشهور شده. طرائف المقال، ج 2، ص 183، ش 295.

31) ابن حزم او را فرمانده مشهور رافضي مي داند، (جمهرة انساب العرب، ص 374). مراد از « رافضي» در كلمات اهل سنت، «امامي» است. (قاموس الرجال، ج 1، ص 22).

32) جبال» يا «جبل»، منطقه مركزي ايران مي باشد. شهرهاي مشهور آن: همدان، دينور، اصفهان، قم، كاشان و نهاوند مي باشند. (صورة الارض، ص 257 - 258).

33) گر چه اصفهان و قم جزء مناطق جبل اند، ولي طبري و ابن اثير آن ها را جدا ذكر نموده اند كه احتمال دارد براي تأكيد باشد.

34) الكامل في التاريخ، ج 6، ص 420، 422/ تاريخ الامم و الملوك، ج 7، ص 189، 192 / تاريخ قم، ص 35.

35) رجال النجاشي، ص 371، ش 1010.

36) الكامل في التاريخ، ج 6، ص 422 / تاريخ قم، ص 35.

37) تاريخ قم، ص 160.

38) جمهرة انساب العرب، ص 374.

39) تنقيح المقال، ج 2، ص 301، ش 8421. وحيد در تعليقهخود بر رجال استربادي، مي گويد: از كلام نجاشي، «حسن» اجمالي او فهميده مي شود و اين مطلب را در ذيل نام «علي بن عيسي قمي» ذكر كرده كه بيانگر اين است كه از نظر او،« الاشعري» با «الطلحي» متحد مي باشد و در ردّ همين كلام است كه مامقاني بحث از عدم اتحاد را مطرح مي كند. (ر.ك: تنقيح المقال، ج 2، ص 301). علامه شوشتري نيز رأي مامقاني را رد نموده و «اشعري» و «طلحي» را يكي بيش نمي داند. (قاموس الرجال، ج 7، ص 34).

40) رجال النجاشي، ص 257، ش 673 / الفهرست، ص 89، ش 371،رجال الطوسي، ص 484، ش 47.

41) در ترتيب قهپائي، عنوان فهرست همانند نجاشي آمده و عنوان رجال به صورت علي بن محمد بن محمد بن سعد الاشعري ذكر شده است. و مراد از همه آن ها را يكي دانسته است. (مجمع الرجال، ج 4، ص 221). در نقد الرجال، ص 243 و معجم رجال الحديث، ج 12، ص 156 و الجامع في الرجال، ج 2، ص 451، مقصود از همه آن ها يك نفر دانسته شده است. ميرزا محمد، بنا به نقل اردبيلي، عناوين فهرست و نجاشي را يك جا آورده است. (جامع الرواة، ج 1، ص 600/ رجال النجاشي، ص 322، ش 877 / قاموس الرجال، ج 7، ص 50).

42) الفهرست، ص 140، ش 598.

43) الجامع في الرجال، ج 2، ص 451.

44) رجال النجاشي، ص 343، 92.

45) ر. ك: همين نوشتار، شرح حال حسين بن محمد بن عامر.

46) معجم رجال الحديث، ج 12، ص 143/ الجامع في الرجال، ج 2، ص 451. اين كه سيد، داماد او را از مشايخ كليني دانسته صحيح نيست؛ چون كليني از او به واسطه حسين بن محمد و محمد بن يحيي روايت مي نمايد. (معجم رجال الحديث، ج 12، ص 144).

47) رجال النجاشي، ص 257/ الفهرست، ص 89.

48) تاريخ قم، ص 287.

49) رجال الطوسي، ص 256، ش 543. در برخي نسخه هاي خطي، اين مطلب ذكر نشده است. (معجم رجال الحديث، ج 13، ص 142)، قهپائي، تفرشي و اردبيلي اين قسمت را نقل ننموده اند.

50) اختيار معرفة الرجال، ص 331، ح 606/ الاختصاص، ص 68. (با اندك اختلافي در سند).

51) تحفة الاحباب، ص 258.

52) در خلاصه، به صورت «احمد بن حمزة بن عمران قمي» آمده است. (رجال العلامة الحلي، ص 124، ش 3).

53) اختيار معرفة الرجال، ص 333، ش 608 / الاختصاص، ص 69. (سند حديث همانند سند خلاصه علامه مي باشد).

54) تحفة الاحباب، ص 258.

55) اختيار معرفة الرجال، ص 333، ح 609، الاختصاص، ص 69.

56) اختيار معرفة الرجال، ص 333.

57) رجال العلامة الحلي، ص 125.

58) رجال النجاشي، ص 268، ش 698.

59) قاموس الرجال، ج 7، ص 234.

60) معجم رجال الحديث، ج 13، ص 144.

61) همان ،ج 1، ص 39-41.

62) الجامع في الرجال، ج 2، ص 449.

63) معجم رجال الحديث، ج 13، ص 144.

64) جامع الرواة، ج 1، ص 643 / الجامع في الرجال، ج 2، ص 449.

65) رجال النجاشي، ص 292، ش 789 / الفهرست، ص 119، ش 526 / رجال الطوسي، ص 381، ش 21.

66) تهذيب الاحكام، ج 3، ص 215،/ الاستبصار، ج 1، ص 232/ الكافي ، ج 3، ص 438، ح 10.

67) تهذيب الاحكام، ج 3، ص 210، ح 509.

68) جامع الرواة، ج 1، ص 643.

69) رجال النجاشي، ص 77.

70) الفهرست، ص 119/ رجال النجاشي، ص 292 / معالم العلماء، ص 88 ، ش 292.

71) رجال النجاشي، ص 42، ش 85 .

72) تنقيح المقال، ج 2، ص 352، ش 9120.

73) رجال النجاشي، ص 291، ش 784.

74) معجم رجال الحديث، ج 13، ص 150، ش 9057/ تنقيح المقال، ج 2، ص 352/ قاموس الرجال، ج 7، ص 236 / جامع الرواة، ج 1، ص 643، (حاشيه 1).

75) رجال النجاشي، ص 291، ش 784.

76) كامل الزيارات، ص 29، باب 8، ح 10.

77) صفار از راويان «عمران بن موسي» مي باشد. اگر مقصود از او، الاشعري باشد، احتمال دارد كه وفات وي پيش از وفات صفار روي داده باشد. (معجم رجال الحديث، ج 13، ص 148، ش 9054/ رجال النجاشي، ص 354، ش 948).

78) رجال الطوسي، ص 430، ش 5؛ ص 462، ش 3.

79) الفهرست، ص 26.

80) معجم رجال الحديث، ج 13، ص 148، ش 9054.

81) اسد الغابة، ج 4، ص 89 / الاصابة، ج 2، ص 525، ش 5776.

82) تنقيح المقال، ج 2، ص 338، ش 8805 .

83) خارجة بن عمرو نيز گفته شده؛ ولي ابن حجر طبراني، عنوان متن را صحيح تر مي داند. (تهذيب التهذيب، ج 8 ، ص 39)، المعجم الكبير، ج 17، ص 32.

84) ابن حجر در تقريب، وي را با وصف اسدي و در تهذيب اشعري، خوانده است.

85) او حديث «ان الله قد اعطي كل ذي حق حقه»؛ خداوند حق هر صاحب حقي را عطا نموده». را از پيامبر صلي الله عليه و آله روايت نموده است. (تهذيب التهذيب، ج 8 ، ص 39).

86) تقريب التهذيب، ص 284/ تهذيب التهذيب، ج 8 ، ص 39 / الجرح و التعديل، ج 6، ص 329.

87) مسند الطيالسي، ج 1، ص 169 / المعجم الكبير، ج 17، ص 35/ مسند احمد، ج 4، ص 187، 239.

88) وي پس از برادرش ابوبردة در زمان حجاج قاضي كوفه بوده است، ابن اثير تاريخ قاضي بودن او را سالهاي 87 و 96 ه . ق مي داند.(الكامل في التاريخ، ج 4، ص 520؛ ج 5، ص 20).

89) تهذيب التهذيب، ج 12، ص 40، ش 159.

90) سير اعلام النبلاء، ج 5، ص 6.

91) تهذيب التهذيب، ج 12، ص 40. پيامبر صلي الله عليه و آله در مورد قاتل عمار فرمود: عمار را گروه ستمكاران خواهند كشت. (اسد الغابة، ج 4، ص 46).

92) تهذيب التهذيب، ج 12، ص 40/ سير اعلام النبلاء، ج 5، ص 6 / تقريب التهذيب، ص 411.

93) سير اعلام النبلاء، ج 5، ص 6 / تهذيب التهذيب، ج 12، ص 40/ الجرح و التعديل، ج 6، ص 244؛ ج 9، ص 368/ كتاب التاريخ الكبير، ج 6، ص 350، ش 2600.

94) تهذيب التهذيب، ج 12، ص 40، 41/ تقريب التهذيب، ص 411.

95) تقريب التهذيب، ص 295/ تهذيب التهذيب، ج 8 ، ص 373، ش 202 / الجرح و التعديل، ج 6، ص 407، ش 2276. و نيز ر. ك اسد الغابة، ج 4، ص 164 / تاريخ بغداد، ج 1، ص 206، ش 47 /شرح حال زياد بن عياض، همين نوشتار.

96) همان منابع / سير اعلام النبلاء، ج 16، ص 18.

97) ر. ك: شرح حال شعيب بن عبد الله، همين نوشتار.

98) اختيار معرفة الرجال، ص 332، ح 607 ؛ ص 333، ح 610/ الاختصاص، ص 68، 195/ امالي مفيد، ص 140، مجلس 17، ح 6، الكافي، ج 2، ص 78، ح 10.

99) رجال النجاشي، ص 296، ش 805 ، الفهرست، ص 116، ش 506 / رجال الطوسي، ص 256، 258/ رجال العلامة الحلي، ص 122، ش 3، ص 123، ش 7/ كتاب الرجال، ص 268 (چاپ دانشگاه) نقد الرجال، ص 262/ معجم رجال الحديث، ج 13، ص 196.

100) رجال النجاشي، ص 297 - 296 /الفهرست، ص 116 / جامع الرواة ، ج 1، ص 652.

101) رجال الطوسي، ص 265.

102) الفهرست، ص 89 ، ش 372.

103) الكافي، ج 4، ص 202، ح 3.

104) ر.ك بحار الانوار، ج 12، ص 97/ وسائل الشيعة، ج 13، ص 196، 210؛ ج 11، ص 229.

105) مجمع الرجال، ج 4، ص 175.