عامر بن ابي عامر الاشعري




69 . عامر بن ابي عامر الاشعري



عامر بن ابي عامر از معمّرين بود و در صحابي بودنش اختلاف است(1). ابن سعد، ابن حبان و عسكري او را از صحابي شمرده اند(2). ابن حجر و ابن اثير(3) مي گويند: او پيامبرصلي الله عليه وآله را درك نموده است. در تقريب، او تابعي خوانده شده است(4). نويسنده تاريخ قم وي را در ضمن مهاجراني آورده كه خدمت پيامبرصلي الله عليه وآله رسيدند و اسلام آورده اند(5).



شيخ طوسي، «عامر بن عبيد» را از اصحاب حضرت علي عليه السلام دانسته است(6). يكي از اسامي پدر عامر، عبيد بود. بنابراين، احتمال دارد منظور شيخ طوسي همان عامر بن ابي عامر باشد.



ابن حبان، عامر را ثقه دانسته(7) و ابو حاتم با عبارت «ليس به بأس»(8) از او ياد نموده است. عامر در زمان خلافت عبدالملك بن مروان (65 - 86 ه . ق) در اردن از دنيا رفت(9). در مورد اين كه وي فرزند ابو عامر اشعري عموي ابوموسي است يا صحابي ديگري كه به همين كنيه خوانده مي شود، بين اهل فن اختلاف است. ابن سعد، ابن حبان و عسكري او را عموزاده ابوموسي مي دانند و ابن حجر و ابن اثير با آنان موافق نيستند(10).



ابن سعد، عامر را راوي پيامبرصلي الله عليه وآله مي داند(11). مي گويند كه آن حضرت به وي فرمود: «عامر نيازي به اجازه ندارد: لا اذن علي عامر». از اين رو او بدون اجازه نزد معاويه مي رفت(12). عامر از پدرش و معاويه بن ابي سفيان روايت كرده است. مالك بن مسروح راوي وي است(13).



70 . عامر بن عبدالله بن قيس الاشعري



ابو بردة عامر يا حارث اشعري از محدثان قرن اول هجري قمري و شيخ بسياري از راويان است. علماي اهل سنّت او را ستوده و توثيق نموده اند. ابن سعد، عجلي و ابن حجر او را توثيق كرده و ابن كثير و ذهبي با الفاظي چون: امام، ثبت، فقيه، عالم و حافظ از او نام برده اند(14). حجاج پس از شعبي، در سال 79 ه . ق.، او را قاضي كوفه ساخت و پس از چند سال(15) او را عزل نمود و برادرش ابوبكر را به جايش گمارد(16).



هنگامي كه يزيد بن مهلب والي خراسان شد، گفت: مرا به شخص كاملي كه خصلت هاي نيكو داشته باشد راهنمائي كنيد. ابو بردة را به او معرفي نمودند. «ابن مهلب» از صفات او خشنود گشت و به او گفت: تو را به چنين و چنان كاري گماشتم: ... اني وليتك كذا و كذا. ابوبردة از پذيرش آن خودداري نمود و گفت: از پدرم. از رسول الله صلي الله عليه وآله شنيدم كه فرمود: «من تولي عملاً و هو يعلم انه ليس لذلك العمل باَهلٍ فليتبوء مقعده من النار»(17).



ابوبردة درسال 103 يا 104 يا 107 ه . ق. فوت كرد. ذهبي درگذشت او را در سال 107 درست ندانسته است. وي بيش از هشتاد سال عمر كرد.(18)



وي از علي (عليه السلام)، ابو موسي (پدرش)، اسماء بنت عميس، ابوهريرة، ابن عمر، براء، حذيفة، عايشة، عبدالله بن سلام، محمد بن مسلمة و عبدالله بن عمر، زبير بن عوام، الاَغرالمزني و معاوية روايت نموده است(19).



راويان او عبارتند از: فرزندانش سعيد، يوسف و بلال و نوه اش بريد بن عبدالله و ابو اسحاق شيباني، ابو صخرة جامع بن شداد، ابو حصين عثمان بن عاصم، ابو وهب عامر بن وليد بن عيسي، ابو ادريس صاحب الحور، ابو اسحاق سبيعي و ابو مجلز.



و نيز اشعث بن ابي شعثاء، ثابت البناني، بكير بن عبدالله الاشج، حكيم بنديلم، حميد بن هلال، طلحة بن مصرّف، طلحة بن يحيي بن طلحة، عاصم بن بهدلة، شعبي، عمر و بن مُرّة، عبدالملك بن عمير، عدي بن ثابت، عون بن عبدالله، عليبن عتيق، عمر بن عبدالعزيز، عاصم بن كليب، فرات بن سائب، قاسم بن مخيمرة، قتادة، غيلان بن جرير، كثير بن ابي كثير، ليث بن ابي سليم، موسي الجهني، محمدبن منكدر، يونس بن ابي اسحاق، سالم ابو النصر، يونس بن حارث طائقي، وليدبن عيسي ابو وهب العامري، عبدالاعلي بن ابي المساور و بسياري ديگر از اوروايت مي نمايند(20).



شيخ طوسي در قسمت اصحاب حضرت رسول صلي الله عليه وآله، مي نويسد: محمد بن قيس (برادر ابو موسي) برادري دارد مكني به ابوبردة و گفته شده ابو بردة پسر ابو موسي است. كلام ايشان مي رساند كه تنها يك نفر ابوبردة وجود داشته كه برخي او را پسر ابوموسي و برخي او را برادر ابوموسي مي دانند؛ ولي با توجه به كتاب هاي رجالي معلوم مي شود ابوبردة بن قيس نيز از صحابه است(21).



71 . عامر بن عامر الاشعري



مامقاني در تنقيح المقال، مي گويد: او را از صحابه دانسته اند. هم او عامر بن عامر را مجهول خوانده است(22). در تاريخ كبير بخاري، الاصابه، الاستيعاب و اُسد الغابه نام وي ديده نمي شود.



72 . عامر بن عبدالله الاشعري



نويسنده الجامع في الرجال وي را جدّ «ابوالحسن، موسي بن حسن بن عامر» و از اصحاب حضرت صادق عليه السلام دانسته است(23)؛ اين در حالي است كه در رجال نجاشي نام جدِّ موسي «عامر بن عمران ابن عبدالله» مي باشد(24) و در كتاب هاي اصلي رجالي شيعه(25)، رجال علامه، رجال ابن داود و فهرست ابن شهر آشوب، نام وي ديده نمي شود و احتمال دارد با عامر بن عمران بن عبدالله اشعري كه والي قم بود اشتباه شده باشد.



73 . عامر بن عمران بن عبدالله الاشعري



وي از طرف هارون الرشيد، در سال 192 ه . ق، ولايت قم را به عهده گرفت و به مساحت آن شهر پرداخت چنانچه در كتاب تاريخ قم آمده: «مساحت دوم، مساحت عامر بن عمران بن عبدالله اشعري است. رشيد او را در آخر سنه اثنين و تسعين و مائة والي قم گردانيد... چون عامر بن عمران از پيش رشيد به قم معاودت نمود، ابتدا به مساحت قم كرد و اين مساحت به اتمام نرسانيد. سبب آن كه در اين ميانه در سنه ثلث و تسعين (193 ه . ق.) وفات يافت(26).»



ظاهر عبارت مي رساند كه عامر در سال 193 ه . ق. از دنيا رفته است. هارون الرشيد هم در همان سال در گذشت(27). و بعيد است كه مراد از عبارت وفات رشيد باشد.



ظاهراً وي جدّ «موسي بن حسن بن عامر» بوده است كه از وي در شرح حال عامر بن عبدالله ياد شد.



74 . عامر بن لُدَين الاشعري(28)



ابن شاهين، عامر بن لدين (ابو سهل يا ابو بشر الاشعري الاردني) را از صحابه دانسته و ابونعيم از اختلاف در صحابي بودنش سخن گفته است. برخي حديثي از او از پيامبرصلي الله عليه وآله نقل نموده اند كه ديگران آن را از عامر بن لدين، از ابوهريره و او از پيامبرصلي الله عليه وآله روايت نموده اند. ابونعيم پس از اظهار اين كه در صحابي بودنش اختلاف است، او را از تابعين شامي مي داند(29).



عامر از سوي عبدالملك بن مروان به قضاوت گماشته شد(30) او خلافت عبدالملك (86 - 65 ه . ق.)(31) را درك نموده است.



وي از ابوهريرة، ابو ليلي اشعري و بلال بن رباح روايت كرده است. سليمان بن حبيب محاربي، ابو بشر عسربيني مؤذن مسجد دمشق، عروة بن رويم لخمي و حارث بن معاوية از راويان وي اند، عامر از شاميين مي باشد(32).



75 . عبدربه بن ميمون الاشعري



عبدربه بن ميمون بن عبدالملك الاشعري النحاس الدمشقي، قاضي دمشق، از راويان اسماعيل بن عبيدالله بن ابي المهاجر، ربيع بن خطبيان، زرعة بن ابراهيم، علاء بن الحارث، عمرو بن مهاجر، محمد بن ابراهيم هاشمي، يزيد بن عبدالرحمن بن ابي مالك، نعمان بن منذر و يونس بن ميسرة بن حليس است. سليمان بن عبدالرحمن، هشام بن عمار، هيثم بن خارجة و ابومسهر راوي وي بودند(33).



او با سه واسطه از عايشة روايت نموده و ابوزرعه او را از مشايخ اهل دمشق دانسته و توثيق كرده است(34).



76 . عبدالرحمن بن صباب الاشعري



عبدالرحمن بن صباب(35) الاشعري از راويان عبدالرحمن بن غنم (متوفا: 78 ه . ق.) مي باشد؛ ولي ابوحاتم و بخاري در آن ترديد دارند.(36)



77 . عبدالرحمن بن عَرْزب الاشعري



عبدالرحمن بن عرزب (عَرْزم) الاشعري از راويان ابوموسي اشعري است. فرزندش، ضحاك بن عبدالرحمن راوي اوست(37). ابن حجر او را جزء طبقه سوم - طبقه ميانه تابعين - ذكر كرده و او را مجهول دانسته است(38). عسقلاني در مقدمه تقريب، وفات راويان طبقه سوم راپس از سال 100 هجري قمري مي داند. و در تهذيب مي گويد: در اسناد حديث عبدالرحمن از ابوموسي، اختلاف است(39). در صورت صحّت روايت وي از ابوموسي، او نيمه اول قرن نخست هجري را درك نموده است ؛ چون ابوموسي در سال 50 يا 52 ه . ق. فوت كرده است.(40)



78 . عبدالرحمن بن غَنْم الاشعري(41)



عبدالرحمن (متوفا: 78 ه . ق.) داماد(42)، ملازم و از سران اصحاب معاذ بن جبل مي باشد و از اين رو، وي را «صاحب معاذ» مي خوانند(43). او در سال 65 ه . ق همراه مراون به مصر رفت و در زمان خلافت عبدالملك بن مروان، فوت كرد(44).



در صحابي بودن عبدالرحمن اختلاف است(45)؛ ولي او زمان حيات پيامبر را درك كرده است(46). او يا پدرش، «غنم»(47) را از جمله مهاجراني مي دانند كه در سال 7 ه . ق. خدمت پيامبرصلي الله عليه وآله رسيده و اسلام آورده اند. از ظاهر سخن ابوحاتم برمي آيد كه عبدالرحمن به اسلام نگرويده؛ زيرا او «ابن غنم» را جاهلي خوانده و نامي از اسلام وي نبرده است: «شاميّ جاهليّ ليست له صحبة»(48).



از ابن عبدالبر و ابن اثير نقل شده كه وي در عصر پيامبرصلي الله عليه وآله، اسلام آورده؛ ولي آن حضرت را نديده است(49).



عبدالرحمن بن صباب (راوي «ابن غنم» كه ذكر وي گذشت) ليث(50) و ابن لهيعة(51) او را صحابي دانسته(52)؛ ولي جمعي ديگر از اهل فن، سخن از تابعي بودن وي به ميان آورده اند. عجلي، دارقطني، ابن حنبل، ابومسهر، ابن سعد و ابن حبان او را از تابعين شمرده اند و همگي، جز ابومسهر همراه با يعقوب بن شيبة، او را توثيق نموده اند(53). شيخ طوسي او را با عنوان «عبدالله بن غنيم» در اصحاب حضرت علي عليه السلام دانسته، مي گويد: به وي «عبدالرحمن بن غنم» گفته مي شود(54).



زندگي عبدالرحمن بن غنم نشان مي دهد كه وي از دوستداران اميرالمؤمنين عليه السلام بوده است و مي توان حدس زد كه وي آن حضرتعليه السلام را بر عثمان ترجيح مي داده است براي اينكه در رابطه با برخورد او با فرستادگان معاويه و دفاع وي از حضرت امير به دو مطلب برمي خوريم يكي اينكه هنگامي كه ابوهريرة و ابوالدرداء، فرستادگان معاويه، از نزد علي عليه السلام بازمي گشتند وي آن ها را مورد عتاب قرار داد و گفت: عجيب است از شما و چگونه بر شما رواست كه علي را بخوانيد تا خلافت را در شورا قرار دهد. شما مي دانيد كه مهاجران و انصار و اهل حجاز و عراق با او بيعت نموده اند و دوستدار علي بهتر از بدخواه اوست و كسي كه با علي بيعت نمايد، بهتر از ديگران است. معاويه حقي در مطرح ساختن موضوع شورا ندارد و او از طلقا است و خلافت حق آن ها نيست... .



«عجباً منكما كيف جاز عليكما ما جئتما به تدعوان علياً ان يجعلها الشوري و قد علمتما انه بايعه المهاجرون و الانصار و اهل الحجاز و العراق و ان من رضيه خير ممن كرهه و من بايعه خير ممن لم يبايعه، و اي مدخل لمعاوية في الشوري. و هو من الطلقاء الذين لا تجوز لهم الخلافة و هو و ابوه من رؤس الاحزاب(55)».



و دوم اينكه زماني كه معاويه از شرحبيل مي خواهد به سوي او حركت كند، شرحبيل با اهل يمن در حمص به مشورت مي نشيند. عبدالرحمن بن غنم(56) مي گويد: معاويه خبر داده كه عثمان كشته شده و علي او را به قتل رسانده. اگر علي، عثمان را كشته، مهاجران و انصار كه رأيشان بر مردم حاكم است، با او بيعت نموده و اگر چنين نبوده پس چرا معاويه به خونخواهي او برخاسته؟ اي شرحبيل، خودت و قومت را به هلاكت نينداز و همراه با آن ها به سوي علي رهسپار شو(57).



اين دو جريان مي رساند كه عبدالرحمن در جريان اختلاف معاويه و علي عليه السلام، آن حضرت عليه السلام را بر حق دانسته.



آنچه كه از آن ترجيح علي عليه السلام بر عثمان فهيمده مي شود اين است كه ابن عساكر از اسماعيل بن عبدالله، از عبدالرحمن بن غنم اشعري و او از عمر بن خطاب روايت مي كند كه عمر گفت: «عذاب خداوند بر زمامداران، جز آناني كه به عدل امر و به حق قضاوت نمايند و از روي حرص و طمع و ترس و خويشاوندي حكم ننمايند و قرآن را پيش روي خود قرار دهند»:



«ويل (ديان) لديان من في الارض من ديان من في السماء، الّا من ام بالعدل (العدل) وقضي بالحق و لم يقض علي رغب و لارهب و لاقرابة و جعل كتاب الله مرآة بين عينيه.»



سپس ابن غنم به راوي مي گويد: اين حديث را براي عثمان بن عفان، معاوية بن ابي سفيان و يزيد بن معاوية و عبدالملك بن مروان روايت كن: «و قال ابن غنم: فحدّث بهذا الحديث عثمان بن عفان و معاوية بن ابي سفيان و يزيد بن معاوية و عبدالملك بن مروان»(58).



اين توصيه ابن غنم دليل بر قبول نداشتن وي عثمان و خلفاي بعد از او مي باشد و با توجه به اين كه در اختلاف ميان علي عليه السلام و معاويه، جانب آن حضرت عليه السلام را داشته، مي توان حدس زد كه «ابن غنم» علي عليه السلام را برديگران ترجيح مي داده است و اما آيا علي عليه السلام را بر عمر ترجيح مي داد يا خير؟ به لحاظ اين كه وي فرستاده عمر به شام، جهت آموختن فقه بوده و حتي در مورد عثمان و ديگران به سخن عمر تمسّك مي جسته، بعيد است كه عمر را در خلافت بر حق ندانسته باشد. لذا شايد بتوان وي را از جمله متشيعيني دانست كه علي عليه السلام را بر عثمان مقدم مي داشته اند؛ همانگونه كه حموي در معجم الادباء، محمد بن اسحاق و حسن بن حمزة را از آن جمله معرفي مي نمايد(59).



وي علاوه بر پيامبرصلي الله عليه وآله و اميرالمؤمنين عليه السلام از برخي ديگر نيز روايت مي كند همانند: عمر، عثمان، معاذبن جبل، ابوذر، ابوموسي اشعري، ابوهريرة، ابوالدرداء، ابومالك اشعري، ابوعبيدة بن جراح، عمروبن خارجة، عبادة بن صامت، معاوية، ثوبان و شداد بن اوس(60).



محمد بن عبدالرحمن (فرزندش)، شهر بن حوشب، عبدالرحمن بن صباب، رجاء بن حياة، اسماعيل بن عبيدالله بن ابي المهاجر، صفوان بن سليم، سوار بن شبيب، عبدالله بن هبيرة، عطية بن قيس، عبادة بن نسي، عبدالله بن معانق اشعري، مالك بن ابي مريم مكحول شامي، ابو ادريس خولاني، ابو الاسود و ابو سلام ممطور(61).



79 . عبدالرحمن بن محمد بن عيسي الاشعري



در كافي، بنان بن محمد از برادرش عبدالرحمن بن محمد، از محمد بن اسماعيل، از امام رضا عليه السلام روايت مي نمايد(62). بنان از اشعريان و برادر احمد بن محمد بن عيسي است. با توجه به تاريخ زندگي برادرانش احمد (متوفا: بعد از 274 ه . ق) و بنان(63) وي از محدثان قرن سوم هجري به شمار مي آيد.



در رجال شيخ طوسي، باب اصحاب حضرت هادي عليه السلام، نام «عبدالرحمن بن محمد» بدون هيچ وصفي آمده(64) كه احتمال اتحاد آن با «ابن محمد بن عيسي» داده شده است(65). به دليل مطرح نشدن نام او در كتب رجال و اين كه حديث كافي، در تهذيب به صورت «بنان بن محمد» از برادرش «عبدالله بن محمد» ذكر شده،(66) اردبيلي در جامع الرواة سند روايت را اشتباه مي داند و مي گويد: احتمال دارد كه بنان از برادرش احمد روايت كرده باشد؛ زيرا احمد از محمد بن اسماعيل بسيار روايت مي كند(67).



80 . عبدالصمد بن محمد الاشعري



نجاشي پدر «الحسن بن عبدالصمد بن محمد بن عبيدالله الاشعري» را از راويان حنان(68) شمرده است(69). شيخ طوسي در باب اصحاب حضرت هادي عليه السلام عبدالصمد بن محمد قمي را بدون وصف اشعري ذكر نموده است(70). سخن از دوران زندگي وي در شرح حال فرزندش «حسن» گذشت. احتمالاً وي در نيمه دوم قرن دوم و نيمه اول قرن سوم مي زيسته است.



در تهذيب، استبصار، من لا يحضر و كامل الزيارات، با عنوان «عبدالصمد بن محمد»، رواياتي از وي ذكر شده كه در آن ها با دو واسطه (حنان و پدرش سدير) از امام باقر عليه السلام و با يك واسطه (حنان) از امام صادق عليه السلام روايت مي كند. شيخ وي حنان بن سدير است و راويانش، محمد بن احمد بن يحيي، محمد بن حسن صفار و محمد بن علي بن محبوب مي باشند(71).



81 . عبدالعزيز بن المهتدي الاشعري



عبدالعزيز بن المهتدي بن محمد بن عبدالعزيز الاشعري قمي، وكيل و از خواص حضرت رضا عليه السلام بود(72) و مورد لطف و محبت امام جواد عليه السلام قرار گرفت. آن حضرت از خداوند براي او طلب غفران و رحمت نمود و فرمود: «به سبب رضايتم از تو، خداوند از تو راضي باشد؛ غفرالله لك ذنبك و رحمنا و ايّاك و رضي عنك برضائي عنك(73)».



فضل بن شاذان او را بهترينْ قمي كه ديده دانسته، مي گويد: در زمانش هيچ قمي نديدم كه به وي شبيه باشد(74). شيخ طوسي در الغيبة وي را از ممدوحان ائمه عليهم السلام دانسته و نجاشي توثيقش كرده است(75).



شيخ طوسي در رجال، نام او را در باب اصحاب امام رضا عليه السلام و من لم يرو عنهم عليهم السلام، ذكر كرده است. او و نجاشي در فهرستشان كتابي را از او دانسته اند(76).



بن المهتدي از امام رضا(77)، حضرت جوادعليهما السلام (78)، سعد بن سعد(79)، عبدالله بن جندب و يونس بن عبدالرحمن روايت كرده است. ابوجعفر برقي(80)، ابو جعفر اشعري(81)، ابراهيم بن هاشم، فضل بن شاذان(82)، علي بن مهزيار، محمد بن عيسي(83) و محمد بن اسماعيل رازي(84) از او روايت مي نمايند(85).



82 . عبد الله بن ابي بردة



نويسنده تاريخ قم، او را در ضمن مهاجران قبيله بني بكر بن عامر بن غدر (قبيله ابوموسي اشعري)(86) كه از يمن جهت اسلام آوردن خدمت پيامبرصلي الله عليه وآله رسيدند، ذكر كرده است.(87) در ميان اشعريان، عامر بن قيس (برادر ابوموسي) و عامر بن ابي موسي، ابوبردة خوانده مي شوند. عامر بن قيس از مهاجران بود و احتمال دارد كه عبد الله، فرزند وي بوده باشد. در الاصابة، الاستيعاب، اسد الغابة، تاريخ بخاري «عبد الله بن ابي بردة» ديده نمي شود. وي نمي تواند فرزند «عامر بن ابي موسي، ابو بردة» باشد؛ چون ابوبردة در سال 103 يا 104 ه . ق. فوت كرده است.(88) در ميان محدثين به نام «بريد بن عبدالله بن ابي بردة» بر مي خوريم وي از نوادگان ابو موسي اشعري است در «رجال مسلم» نسب وي چنين آمده است: «بريد بن عبدالله بن ابي بردة بن ابي موسي الاشعري، ابوبردة الكوفي»(89) بنابراين پدرِ بريد (عبدالله) نوه ابوموسي اشعري است و او غير از آن عبدالله است كه از مهاجران اشعري مي باشد.



83 . عبدالله بن براد بن يوسف



ابو عامر عبد الله بن برادبن يوسف بن ابي بردة بن ابي موسي الاشعري الكوفي (متوفا:234 ه . ق.)، معروف به «ابن براد الاشعري»(90)، از محدثان قرن سوم و از مشايخ بخاري، مسلم و ابوزرعة است. وي از جمعي چون ابو اسامة، عبد الله بن ادريس، محمد بن فضيل، فضل بن موفق، محمد بن قاسم اسدي و موسي بن عيسي القاري الخياط روايت مي نمايد.



بخاري، مسلم، ابوزرعة، موسي بن هارون، عبدان اهوازي، محمد بن عبد الله خضرمي، محمد بن عبيد بن عتبة، احمد بن محمد بن ابراهيم مروزي و حسن بن سفيان از راويان اويند.



ابن حنبل از او راضي بوده و با عبارت «ليس به بأس» از او ياد نموده و ابن حبان در ثقات ذكرش نموده و ابن حجر او را صدوق خوانده است. (91)



84 . عبد الله بن ابي خلف الاشعري



وي پدر سعد بن عبد الله الاشعري (متوفا: حدود 300 ه . ق.) است. او از حكم بن مسكين(92) روايت كرده و احمد بن محمد بن عيسي (متوفي بعد از 274 ه . ق) راوي وي است. احاديث كمي از او رسيده است. (93) او با ملاحظه تاريخ وفات فرزندش سعد و راوي اش احمد اشعري، از محدثان قرن سوم هجري بوده و احتمالاً نيمه دوم قرن دوم را درك كرده است.



عبد الله از حكم بن مسكين و يحيي بن هاشم روايت كرده است. اسحاق بن عمار و حسين بن سعيد از راويانش مي باشند.(94)



85 . عبد الله بن سالم الاشعري



عبد الله بن سالم الاشعري وحاظي يحصبي، ابو يوسف حمصي (متوفا: 179 ه . ق.) از محدثان شام در قرن دوم هجري مي باشد. عبد الله بن سالم را ناصبي دانسته اند. ابو داود مي گويد: وي عقيده داشته كه عليعليه السلام در كشتن ابوبكر و عمر دست داشته است. ابو داود او را به سبب چنين عقيده اي مذمت مي كند. ابن حبان، دار قطني و ابن حجر او را توثيق نموده و نسائي با عبارت «ليس به بأس» كه بر رضايت دلالت دارد از او ياد كرده است. عبد الله بن يوسف، مي گويد: شخصي را شريف تر از او در مروت و عقل نديده ام. يحيي بن حسان نيز مي گويد: در شام، مثل او را نديده ام.



وي از جمعي مانند ابراهيم بن ابي علبة، ازهر بن عبد الله حرازي، علاء بن ابي عتبة حمصي، علي بن ابي طلحة (مولي بن هاشم)، محمد بن زياد الهاني و محمد بن وليد زبيدي روايت نموده است.



ابومسهر، ابو المغيرة عبد القدوس بن حجاج، عبد الصمد بن ابراهيم حمصي، عبد الله بن يوسف تنيسي(95)، عمر بن حارث بن ضحاك زبيدي حمصي، يحيي بن حسان و جمعي ديگر از او روايت كرده اند(96).



86 . عبد الله بن سعد الاشعري



عبد الله بن سعد ابوبكر يا ابوعمر اشعري(97)، و برادرش احوص از سران اولين گروه مهاجران اشعري اند كه در ربع آخر قرن اول هجري به قم آمدند.(98). اين دو برادر، اداره شهر قم را به عهده داشته اند و در غياب يكي، ديگري وظايف او را انجام مي داد. بيشتر كارها به دست احوص بود. او وصيت كرده بود عبدالله جاي او را بگيرد. بر طبق روايت تاريخ قم، عبدالله بر همدان و اصفهان ولايت داشته است.



«عبدالله و احوص نيابت يكديگر مي كردند و در قصد اصفهان هر گاه يكي از ايشان به اصفهان رفتي تا از عمال اصفهان خراج اين ناحيت ضمان كند، آن برادر ديگر بر جاي و مقام بنشستي. بعد از آن، عبد الله بن سعد به همدان و اصفهان والي و حاكم شد(99).



عبدالله جهت دفاع از حريم اسلام و مبارزه با كفار، قصد عزيمت به قزوين داشت؛ ولي با درخواست برادرش از اين كار منصرف شد. وي شخصي عابد و زاهد بود كه شب و روز را به طاعت خدا مي گذراند. برادرش، احوص، اولين مسجد قم را براي او بنا نمود(100).



مدح مستقلي در مورد «عبدالله» نرسيده است؛ ولي امام صادق عليه السلام فرزند او «عمران» را از خانداني نجيب دانسته اند: «هذا من اهل البيت النجباء»(101)



اين تعريف و تمجيد، پدرش عبدالله را در بر مي گيرد. عقيقي در شرح حال فرزندش «عيسي» مي گويد: وي در مدح، شبيه پدرش است(102) و عيسي، همان است كه امام صادق عليه السلام او را از خود و از اهل بيت عليهم السلام خوانده اند:



«عيسي بن عبد الله هو مِنّا حيّاً و هو منّا ميّتاً»(103)؛ «انك منّا اهل البيت»(104).



شكي در مورد شيعه بودن وي نيست(105) و اين مطلب را مي توان از جستجو در تاريخ اشعريان دريافت. نويسنده تاريخ قميكي از افتخارات آنان را اختصاص به مذهب تشيّع مي داند:



«همچنين از مفاخر ايشان آن كه از فرزندان مالك بن عامراشعري مخصوص شدند؛ به اعتقاد مذهب شيعت؛ به خلاف ديگر مردمان...(106)»



نام وي در اسناد احاديث نيست؛ ولي خانواده اش از راويان بزرگ و اصحاب ائمه عليهم السلام مي باشند. ده تن از پسرانش از اين جمله هستند كه عبارتند از: عيسي، موسي، شعيب، آدم، اسحاق، ادريس، يسع، عامر، عبدالملك و عمران.



87 . عبدالله بن عامر الاشعري (107)



نجاشي، «عبدالله بن عامر بن عمران بن ابي عمر الاشعري» را توثيق نموده، او را بزرگي از صاحب منزلتان اصحاب مي خواند: «شيخ من وجوه اصحابنا ثقة» و كتابي را از او مي داند.(108) با توجه به روايت پسر برادرش، «حسين بن محمد بن عامر»، از او و زمان زندگي حسين، مي توان عبدالله بن عامر را از محدثان قرن سوم هجري دانست(109).



او از احمد بن اسحاق، عبدالرحمن بن ابي نجران، حفصة، علي بن مهزيار، محمد بن ابي عمير، محمد بن زياد ازدي و شاذويه بن حسين بن داود قمي روايت كرده است. حسين بن محمد بن عامر، محمد بن حسن صفار و محمد بن عبدالله بن مهران از وي روايت كرده اند(110).



88 . عبدالله بن عامر بن براد



ابو عامر كوفي عبدالله بن عامر بن براد، از نوادگان ابوموسي اشعري(111) و از محدثان قرن سوم هجري مي باشد. ابن حجر او را مقبول(112) و از طبقه يازدهم(113) دانسته است(114). عمويش، «عبدالله بن براد»، از محدثان طبقه دهم است و در سال 234 ه . ق. درگذشته است(115). ابن حجر در مقدمه تقريب، سال وفات راويان طبقه نهم به بعد را پس از سال 200 هجري قمري ذكر مي نمايد.



ابواسامة، زيد بن حباب، ابن ادريس و يحيي بن ابي بكير كرماني از مشايخوي هستند. ابن ماجة(116) و ابويعلي احمد بن علي موصلي از راويان وي محسوب مي شوند(117).



89 . عبدالله بن عصام الاشعري



عبدالله بن محيريز از او روايت كرده است كه پيامبر خداصلي الله عليه وآله جمعي را لعنت نمود. اين مطلب را ابن اثير در اسد الغابة مطرح نموده ،مي گويد: ابن منده و ابو نعيم حديث مزبور رادر كتاب هايشان آورده اند(118). در مقابل، ابن حجر منكر وجود چنين مطلبي در آن دو كتاب شده، مي گويد: در تاريخ ابن عساكر نيز ذكري از وي به ميان نيامده؛ بلكه تنها در آن كتاب به عبدالله بن عضاة الاشعري اشاره شده است(119).



90 . عبدالله بن عضاة الاشعري



ابن عضاة الاشعري از دوستداران و كارگزاران حكومت بني اميه بود. او در جنگ صفين جزء سپاه معاويه بود. وي فرستاده يزيد به حجاز جهت اخذ بيعت از ابن زبير و يكي از سران سپاه يزيد به فرماندهي «مسلم بن عقبة» در حمله به مدينه و واقعه حرة (63 ه . ق.) بود. پس از اين واقعه، مسلم بن عقبة او را به جانشيني خود در مدينه گمارد. با اين وجود دينوري، در اخبار الطوال، او را فردي نيكوكار مي داند(120).



بنا به نقل ابن اثير در كامل، ابن عضاة تا هنگام حكومت عبدالملك (71 ه . ق.) زنده بود.(121)



91 . عبدالله بن علي بن عامر الاشعري



نام وي در سند روايتي از كشي آمده است. در اين روايت، سعد راوي اوست و عبد الله بن علي به اسنادش از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده؛ اگر چه نام راويان ذكر نشده است: «قال سعد: حدثني الاشعري عبدالله بن علي بن عامر باسناده عن ابي عبدالله عليه السلام»(122). شيخ طوسي، «عبدالله بن علي» را بدون هيچ وصفي، جزء اصحاب امام رضا عليه السلام آورده و از او با عبارت، «اسند عنه» ياد كرده است(123).



در كافي «عبدالله بن علي بن عامر» با سه واسطه از حضرت صادق عليه السلام روايتي نقل كرده است. در اين روايت، احمد بن محمد راوي وي و ابراهيم بن فضل شيخ اوست(124).



نمي توان حُكم يقيني به اتحاد در اين سه مورد نمود؛ ولي احمد بن محمد و سعد كه راويان عبد الله هستند، هر دو سده سوم هجري يا اندكي پس از آن فوت كرده اند(125).



92 . عبدالله بن قيس الاشعري(126)



ابوموسي الاشعري از صحابه پيامبرصلي الله عليه وآله بود. وي در سال 7 ه . ق. همراه ساير اشعريان خدمت آن حضرت رسيد و اسلام آورد و در برخي از غزوات شركت كرد(127). پيامبرصلي الله عليه وآله وي را همراه معاذ به يمن فرستاد. او از جانب آن حضرت، كارگزار زَبيد و عدن بود(128). او پس از رحلت پيامبرصلي الله عليه وآله، در فتوحات شركت داشت و از سوي عمر، در سال 17 ه . ق.، والي بصره شد. عثمان نيزاو را ابقا نمود؛ ولي مدتي بعد او را عزل كرد و وي به كوفه رفت. بنا به درخواست مردم، عثمان او را والي كوفه كرد. اميرالمؤمنين عليه السلام پس از رسيدن به خلافت او را عزل كرد(129). او روزي نزد معاويه رفت با عنوان «امين الله» بر او سلام كرد. وقتي كه او خارج شد، معاويه گفت: اين شيخ آمده بود كه بدو امارت بسپارم؛ ولي به خدا نخواهم كرد: «قدم الشيخ لاُوَلّيه و الله لااُوليه(130).»



عمر در سال 19 ه . ق.، عياض الاشعري را به فتح جزيره(131) فرستاد. ابوموسياز جانب او به نصيبين رفت و آن جا را فتح نمود. او در فتح اهواز، شوشتر، اصفهان و قم شركت داشت(132). مي گويند: او اسلام را به مردم اصفهان عرضه نمود؛ ولي آن ها از پذيرش آن خودداري نمودند.(133) وي در جريان جنگ صفين از حكمين بود(134). ابن سعد در طبقات، او را از مفتيان مدينه - كه اصحاب پيامبرصلي الله عليه وآله بدو اقتدا مي نمودند - دانسته است(135). ابن حجر مي گويد: او اهل بصره را تعليم داد و به آن ها فقه آموخت(136).



وي بسيار نيكو قرآن تلاوت مي نمود. و از پيامبرصلي الله عليه وآله رسيده است:



«لقد اُوتي هذا مزماراً من مزامير آل داود(137)».



ابن المديني او را يكي از چهار قاضي امت اسلام مي داند(138).



ابوموسي از پيامبرصلي الله عليه وآله، علي عليه السلام، ابوبكر، عمر، ابن عباس، اُبي ابن كعب، عمار بن ياسر و معاذبن جبل روايت نموده است. راويان او عبارتند از:



ابو سعيد خدري، ابو الاسود الديلمي، ابو الاحوص عوف ابن مالك، ابو عثمان نهدي، ابو رافع الصائغ، ابو وائل شقيق بن سلمة، ابو امامة الباهلي، ابو عبدالرحمن سلمي، ابو عبيدة، اسود بن يزيد نخعي، خطاب بن عبدالله رماشي، انس بن مالك، بريد اسلمي، اسامة بن شريك، زِرّ بن حبيش، ربعي بن حراش، زهدم بن مضرب، زيد بن وهب، سعيد بن مسيب، صفوان بن محرز، طارق بن شهاب، عبدالرحمن بن يزيد نخعي، عبدالرحمن بن نافع، عياض اشعري، عبيد بي عمير، محرز القصاب، مسروق بن اوس حنظلي، قيس بن ابي حازم، هزيل بن شرحببل و مرة بن شرحبيل و فرزندانش، ابراهيم، ابوبردة، ابوبكر، موسي و همسرش ام عبدالله(139). ابن سعد در طبقات مجموعه اي از سخنان ابوموسي و مدح هاي ديگران را از او نقل كرده است(140).



ابوموسي در سال 42 يا 44 يا 50 يا 52 ه . ق. فوت كرد. بلاذري وفات وي را در سال 42 ه . ق. مي داند(141). ابوبكر بن ابي شيبُ مي گويد: هنگامي كه او 63 ساله بود، از دنيا رفت. ابن حجر به نقل از ابن ابي شيبه، وفاتش را در سال 44 ه . ق. نقل كرده است(142).



هيثم بن عدي، خليفة(143)، ابن اثير(144) و ابن حجر(145) وفاتش را در سال 50 ه . ق. نقل مي كنند. ابن اثير مي نويسد: سال 52 ه . ق. نيز گفته شده است.(146)



خاندان ابوموسي



پيشتر گذشت كه خاندان ابوموسي از شاخه هاي معروف اشعريان عراق اند كه از آن جمله، فرزندانش ابوبكر، محمد، ابراهيم، موسي، عبدالله، و ابوبردة مي باشند و نيز از فرزندان ابوبردة، بلال، سعيد، عبدالله ،يوسف و يحيي و همچنين عبدالله بن براد بن يوسف(147).



سائب بن مالك، جدّ اشعريان قم، داماد ابوموسي است. ابوموسي دخترش عمرة را به عقد او درآورد كه محمد بن سائب ثمره آن است(148).



ابوالحسن اشعري ،مؤسس مذهب اشعريه، نيز از اولاد ابوموسي مي باشد(149).



يك شاخه از فرزندان ابوموسي در اندلس (اشبيلية) مي زيسته اند ايشان فرزندان بلج بن يحيي بن عمر و بن عبدالرحمن بن خالد بن بريد بن عبدالله بن ابي بردة بن ابي موسي مي باشند(150).



93 . عبدالله بن معانق الاشعري



عبدالله بن معانق الاشعري (ابن معانق يا ابو معانق الدمشقي)(151) از راويان ابو مالك اشعري، عبدالله بن سلام و عبدالرحمن بن غنم (متوفا: 78 ه . ق.) است. بسر بن ابي عبيدالله، ثابت بن ابي ثابت، عطية مولي سلام، شهر بن حوشب، يحيي بن ابي كثير و ابو سلام الاسود راويان وي هستند(152).



ابو احمد حاكم مي گويد: نه اسمش را مي دانم و نه حديثش را مي شناسم. دارقطني او را مجهول و هيچ خوانده است:«لا شي ء مجهول». عجلي و ابن حبان وي را توثيق كرده و ابن سميع او را جزء طبقه دوم تابعين اهل شام ذكر نموده است(153).



ابن عساكر تعدادي از روايات او را در تاريخ دمشق آورده است.(154)



94 . عبدالله بن ملاذ الاشعري



عبدالله بن ملاذ و فرزندش از راويان نمير بن اوس بودند. جرير بن حازم راوي عبدالله بن ملاذ است. ابن حجر وي را مجهول و جزء طبقه هفتم - بزرگان اتباع تابعين - ذكر كرده است. بنا به گفته وي در مقدمه تقريب، وفات راويان طبقات سوم تا هشتم پس از سال 100 هجري قمري است(155).



عبدالله بن ملاذ از غير بن اوس از... ابو عامر اشعري از پيامبرصلي الله عليه وآله روايت مي كند كه آن حضرت صلي الله عليه وآله فرمود: نعم الحي الاسد و الاشعريون لا يفرون في القتال ولا هم يغلون هم مني و انا منهم.(156)



95 . عبدالله بن موسي الاشعري



عنوان ياد شده در نسخه چاپي رجال شيخ، جزء اصحاب حضرت رسول صلي الله عليه وآله ذكر شده(157) و بنابر قرايني، متعلق به «عبدالله ابوموسي اشعري» است در نسخه ديگري از رجال، اين عنوان موجود نبوده و به صورت عبدالله ابوموسي الاشعري ذكر شده است(158). كساني كه سخن شيخ طوسي را در كتاب هاي خود آورده اند به اين عنوان اشاره نكرده، بلكه عنوان «عبدالله ابوموسي الاشعري» را نقل نموده اند(159). كه مي توان به استرآبادي، قهپائي و تفرشي اشاره كرد.



شيخ طوسي در باب اصحاب پيامبر صلي الله عليه وآله، جز در اين عنوان، به ابوموسي الاشعري اشاره نكرده(160) و ابوموسي مشهورتر از آن است كه به فراموشي سپرده شود(161).



96 . عبدالملك بن عبدالله الاشعري



عبدالملك بن عبدالله بن سعد الاشعري القمي، فرزند عبد الله بن سعد و برادر ادريس بن عبد الله است. برقي و شيخ طوسي در كتاب هاي رجال خود، وي را جزء اصحاب امام صادق عليه السلام ذكر كرده اند؛ با اين تفاوت كه شيخ طوسي تنها با وصف «قمي» از او ياد نموده؛ ولي برقي علاوه بر آنان نام جدّ و وصف الاشعري او را ذكر كرده است(162).



عبدالملك از برادرش ادريس، از امام صادق عليه السلام روايت كرده و در اسناد احاديث به اين مطلب تصريح شده ؛ همان گونه كه در ثعلبة بن ميمون خبري از اختصاص آمده است كه: «برادرم ادريس مرا حديث كرد». محمد بن سنان، حسين بن سعيد از راويان وي مي باشند(163).



بنا به روايتي كه عقيقي از امام صادق عليه السلام نقل كرده است آن حضرت او را «قوي الايمان» دانسته اند(164) و مامقاني احتمال اراده وي يا عبدالملك بن عبدالله المنقري(165) را مي دهد. ولي محقق شوشتري با ملاحظه اين كه رجال شيخ، اصحاب امامي و غير امامي را ذكر مي نمايد و به منقري تنها در رجال اشاره شده در ديگر كتاب هاي رجالي نامي از او نيست، اراده عبدالملك بن عبدالله قمي را يقيني مي داند(166).



97 . عقبه بن خالد الاشعري



شيخ طوسي «عقبة بن خالد الاشعري القمّاط(167) الكوفي» را جزء اصحاب حضرت صادق عليه السلام ذكر نموده است.(168) ديگر كتاب هاي رجالي از وي ياد نكرده اند:او با عقبة بن خالد اسدي كوفي كه در مدح وي احاديثي رسيده است، متفاوت مي باشد(169).



98 . علي بن ادريس



نويسنده الجامع في الرجال،«علي بن ادريس» را فرزند «عبدالله بن سعد الاشعري» و برادر «ابوجرير زكريا بن ادريس» معرفي مي نمايد.(170) شيخ صدوق در مشيخه من لا يحضر، علي بن ادريس را صاحب حضرت رضا عليه السلام دانسته است(171)؛ ولي هيچ يك از كتاب هاي اصلي رجالي اشاره اي به اشعري بودن او ننموده اند(172). رواياتي از علي بن ادريس در كافي، فقيه و تهذيب ذكر شده و در آن ها به اشعري بودن وي اشاره نشده است(173).



در روايتي از تهذيب، علي بن ادريس از محمد، از برادرش ابوجرير، از حضرت كاظم عليه السلام حديث مي كند(174). ولي سند اين روايت نمي رساند كه ابوجرير برادر «علي بن ادريس» باشد؛ بلكه ظاهر اين است كه مقصود، برادر محمد، شيخِ علي بن ادريس باشد.



99 . علي بن اسحاق الاشعري



نجاشي، ابوالحسن علي بن اسحاق بن عبدالله بن سعد الاشعري را توثيق نموده و كتابي را به روايت احمد بن ابي عبدالله برقي، از او دانسته است(175). شيخ طوسي در «لم»، با عنوان «علي بن اسحاق بن سعد الاشعري» و در فهرست، بدون وصف «اشعري» از او نام برده، و در هر دو كتاب به روايت برقي اشاره كرده است(176). و در كافي و تهذيبين نيز رواياتي از علي بن اسحاق بن سعد ديده مي شود.(177)با ملاحظه تاريخ وفات برقي (274 يا 280 ه . ق.)، ابن اسحاق الاشعري از محدثان سده سوم هجري محسوب مي شود. علي بن اسحاق از يونس بن عبدالرحمن و موسي بن خزرج روايت كرده است. احمد برقي، احمد بن حسين، شاذان (پدر فضل)، محمد بن علي بن محبوب، علي بن ابراهيمو محمد بن عبدالجبار (و در نسخه اي، با واسطه ابوفضل) از راويان او به شمار مي آيند(178).

پاورقي





1) تقريب التهذيب، ص 186.

2) تهذيب التهذيب، ج 5، ص 72، ش 115.

3) همان/ اسد الغابة، ج 3، ص 84.

4) تقريب التهذيب، ص 186.

5) تاريخ قم، ص 271.

6) مجمع الرجال، ج 3، ص 239.

7) تهذيب التهذيب، ج 5، ص 72.

8) الجرح و التعديل، ج 6، ص 326.

9) اسد الغابة، ج 3، ص 84/ تهذيب التهذيب، ج 5، ص 72.

10) همان.

11) الطبقات الكبري ، ج 4، ص 358.

12) تهذيب التهذيب، ج 5، ص 72. / اسد الغابة، ج 3، ص 84.

13) كتاب تاريخ الكبير، ج 6، ص 450/ الجرح و التعديل، ج 6، ص 326.

14) سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 343/ تهذيب التهذيب، ج 1، ص 365، ش 663/ تقريب التهذيب، ص 409/ تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 95 ،ش 86/ البداية و النهاية، ج 9، ص 231.

15) ابن اثير در جريانات سال 81 ه . ق. او را قاضي كوفه معرفي كرده است. (الكامل في التاريخ، ج 4،ص 466).

16) الجرح و التعديل، ج 6، ص 325، ش 1809/الكامل في التاريخ، ج 4، ص 452.

17) سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 343/ تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 95. هر آن كه عملي را به عهده گيرد و بداند كه اهل آن نيست، جايگاهش را از آتش پر نموده است.

18) سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 346/ الكامل في التاريخ، ج 5، ص 105، الطبقات الكبري ، ج 6، ص 256، / البداية و النهاية، ج 9، ص 231.

19) سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 346/ تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 95/ الجرح و التعديل، ج 6، ص 325.

20) سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 344؛ ج 5، ص 5/ الجرح و التعديل، ج 2، ص 364؛ ج 6، ص 325، 198؛ ج 7،ص 156؛ ج 9، ص 368؛ ج 9، ص 237؛ ج 9، ص 12.

21) رجال الطوسي، ص 28، ش 30 / شرح حال ابوبردة، برادر ابوموسي كه از مهاجران سال 7 ه . ق. است، در منابع زير آمده است:

الطبقات، ج 4، ص 357؛ اسد الغابة، ج 3، ص 91، ج 5، ص 145؛ كتاب تاريخ الكبير، ج 9، ص 14، ش 106؛ الاستبعاب، ج 4، ص 18 - حاشيه الاصابة - ؛ الاصابه، ج 4، ص 18، ش 116.

22) تنقيح المقال، ج 2، ص 119، ش 6077.

23) الجامع في الرجال، ج 2، ص 447.

24) رجال النجاشي، ص 46 7 ش 1078.

25) پنج كتابي كه مرحوم قهپائي آن ها را در مجمع گرد آورده است.

26) تاريخ قم، ص 102.

27) الانباء في تاريخ الخلفاء، ص 36.

28) عمرو بن لدين نيز گفته شده و ابن اثير وي را «عامر بن لدّبن الاشعري» ناميده است. (الجرح و التعديل، ج 6، ص 327 / اسد الغابة، ج 3، ص 92).

29) همان/ تاريخ مدينه دمشق، ج 8، ص 812.

30) تاريخ مدينه دمشق، ج 8، ص 810/ الجرح و التعديل، ج 6، ص 327، ش 1822. بخاري روايت مي كند: وليد بن عبدالرحمن از عمرو بن لدين، قاضي عبدالملك، سؤال كرد. سپس مي گويد: نمي دانم كه اين همان عامر بن لدين است يا نه؟ فلا ادري هذا من عامر بن لدين. (كتاب تاريخ الكبير، ج 6، ص 453).

31) الانباء في تاريخ الخلفاء، ص 10.

32) تاريخ مدينه دمشق، ج 8، ص 810/ الجرح و التعديل، ج 6 ، ص 327.

33) تاريخ مدينة دمشق، ج 9، ص 818 /الجرح و التعديل، ج 6، ص 44، ش 231.

34) تاريخ مدينة دمشق، ج 9، ص 819.

35) در نام پدر عبدالرحمن اختلاف است؛ ابوحاتم آن را صياد ذكر كرده است. (الجرح و التعديل، ج 5، ص 245). نام پدرش در ميزان الاعتدال و لسان الميزان و كامل ابن عدي، «ضباب» آمده و در مؤتلف عبدالغني، مشتبه ذهبي، تبصير ابن حجر «صباب» آمده است. و ابن ماكولا نيز نام پدرش را «صباب» خوانده است. ابن حجر مي گويد: نام پدرش در نسخه اي از عقيلي، «صياب» ذكر شده است. (تعليقه عبدالرحمن بن يحيي اليماني بر الجرح و التعديل، ج 5، ص 245، حاشيه شماره 2).

36) تاريخ مدينة دمشق، ج 10، ص 144 / الجرح و التعديل، ج 5، ص 245 / كتاب تاريخ الكبير، ج 5، ص 297، ش 971.

37) تهذيب التهذيب، ج 6، ص 228، ش 463.

38) تقريب التهذيب، ص 234.

39) تهذيب التهذيب، ج 6، ص 228.

40) الكامل في التاريخ، ج 3، ص 228.

41) ابن منده نسب او را چنين ذكر كرده است: عبد الرحمن بن غنم بن كريب بن هاني بن ربيعة بن عامر بن عدي بن وائل بن ناجية بن الحنبل بن جماهر بن ادعم بن الاشعر. (اسد الغابة، ج 3، ص 318).

42) صفين، ص 45.

43) تاريخ مدينة دمشق، ج 10، ص 148.

44) تهذيب التهذيب، ج 6، ص 250، ش 498.

45) تقريب التهذيب، ص 235.

46) تاريخ مدينة دمشق، ج 10، ص 146. (به نقل از: عبدالرحمن بن احمد بن يونس بن عبدالاعلي).

47) الطبقات الكبري ، ج 7، ص 441.

48) الجرح و التعديل، ج 5، ص 274، ش 1300.

49) الاستيعاب، ج 2، ص 424 / اسد الغابة، ج 3، ص 318.

50) ليث بن سعد ابوالحارث فهمي اصبهاني (متوفا: 175 ه . ق.)، عالم بزرگ مصر بود. عطاء بن ابي رباح زهري، ابن ابي مليكة و جمع بسياري از شيوخ وي مي باشند. سعيد بن ابي مريم، عبد الله بن صالح و يحيي بن بكير از راويان اويند. شافعي او را فقيه تر از مالك دانسته. ابن وهب مي گويد: اگر او و مالك نبودند گمراه شده بوديم. ابن حنبل، ليث را «اثبت» مصريان مي دانند. او در سال 175 ه . ق. در هشتاد سالگي از دنيا رفت. (تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 242، ش 210).

51) عبد الله بن لهيعة (77 - 174 ه . ق)، قاضي، عالم و محدث مصر در سال 169 ه . ق منزلش سوخت و بسياري از كتابهايش از بين رفت. عطاء بن ابي رباح، ابويونس ابوالاسود اليتيم و عبدالرحمن بن الاعرج از شيوخ وي بودند. ابن مبارك، ابن وهب و ابو عبدالرحمن المقري از راويان اويند. ذهبي مي گويد: او در عين زيادي دانشش، متقن نيست و روايات راويان او را وقتي قوي مي داند كه پيش از خلل در احاديثش و از بين رفتن كتبش، روايت كرده باشند. يحيي بن قطان او را ضعيف دانسته و ابن معين، او را چنان قوي نمي داند، ولي ابن حنبل وي را در بين مصريان از نظر كثرت حديث، ضبط و اتقان بي نظير مي داند. تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 237.

52) تهذيب التهذيب، ج 6، ص 250/ تاريخ مدينة دمشق، ج 10، ص 146 .

53) تاريخ مدينة دمشق، ج 10، (در مورد دارقطني،ابن حنبل، يعقوب و ابو مسهر)/ تهذيب التهذيب، ج 6، ص 250، (در مورد يعقوب، عجلي و ابن حبان)/ الطبقات الكبري ، ج 7، ص 441. (رأي ابن سعد).

54) رجال الطوسي، ص 52، ش 89.

55) الاستيعاب، (حاشيه الاصابة)، الاصابة،ج 2، ص 424/ اسد الغابة، ج 3، ص 318. در اسد الغابة از «في الشوري» به بعد نيامده است.

56) در ص 45 وقعة صفين، نام عبد الرحمن بن غنم الازدي، آمده و با توجه به اين كه نويسنده كتاب او را «صاحب معاذ» دانسته، و منظور از صاحب معاذ، «ابن غنم الاشعري» است، معلوم مي شود كه مقصود، «عبدالرحمن بن غنم اشعري» مي باشد.

57) وقعة صفين، ص 45.

58) تاريخ مدينة دمشق، ج 35، ص 319، ج 55، ص 234، ج 56، ص 131.

59) قاموس الرجال، ج 1، ص 22. (به نقل از: حموي).

60) تهذيب التهذيب، ج 6، ص 250/ الجرح و التعديل، ج 5، ص 274 / تاريخ مدينة دمشق، ج 10، ص 144 / اسد الغابة، ج 3، ص 318.

61) همان.

62) الكافي، ج 4، ص 174، ح 22.

63) ر. ك: همين نوشتار. شرح حال احمد بن محمد و بنان بن محمد.

64) مجمع الرجال، ج 4، ص 84. (در نسخه چاپي رجال، اين عنوان ديده نمي شود).

65) الجامع في الرجال، ج 2، شرح حال عبدالرحمن بن محمد؛ ج 2، ص 443.

66) تهذيب الاحكام، ج 4، ص 91، ح 266.

67) جامع الرواة، ج 2، ص 76.

68) حنان بن سدير صيرفي كوفي، از اصحاب امام صادق و حضرت كاظم عليهما السلام و وكالت آن حضرت را به عهده داشت. وي در امامت امام رضا عليه السلام توقف كرد و حضرت جواد عليه السلام را درك ننمود. شيخ وي را توثيق نموده و كتابي از او دانسته است. حسن بن محبوب از راويان وي مي باشد. (مجمع الرجال، ج 2، ص 247/ اختيار معرفة الرجال، ص 555 / الفهرست، ص 64).

69) رجال النجاشي، ص 62.

70) رجال الطوسي، ص 419، ش 29، مجمع الرجال، ج 2، ص 248، ج 4، ص 90/ الجامع في الرجال، ج 2، ص 452. نويسنده معجم رجال الحديثاتحاد را بعيد نمي دانند. (ج 10، ص 26).

71) تهذيب الاحكام، ج 2، ص 289، ح 1158؛ ج 3، ص 219، ح 547؛ ج 9، ص 241، ح 934 / الاستبصار، ج 1، ص 237، ح 848/ من لا يحضره الفقيه،ج 4، ص 146، ح 505؛ ص 14 (طريق حنان)/ كامل الزيارات، ص 91، ح 13.

72) اختيار معرفه الرجال، ص 506، ح 975؛ ص 483، ح 910.

73) كتاب الغيبه، ص 211/ اختيار معرفه الرجال، ص 506، ح 976.

74) همان، ص 506، ح 974، 975.

75) كتاب الغيبه،211 - 209. رجال النجاشي، ص 245، ش 642.

76) رجال الطوسي، ص 380، ش 10؛ ص 487، ش 66/ الفهرست، ص 119، ش 523/ رجال النجاشي، ص 245.

77) اختيار معرفة الرجال، ص 483، ح 910؛ ص 490، ح 935؛ ص 491، ح 938.

78) همان، ص 489، ح 931؛ ص 506، ح 976. راوي شك دارد كه اين حديث را از عبدالعزيز شنيده يا از راوي عبدالعزيز.

79) من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 163، ح 568.

80) رجال النجاشي، ص 245 / الفهرست، ص 119/ رجال الطوسي، ص 487.

81) رجال الطوسي، ص 487/ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 163.

82) اختيار معرفة الرجال، ص 506، 483.

83) همان، ص 490، 491.

84) همان ، ص 489.

85) معجم رجال الحديث، ج 10، ص 37/ جامع الرواة، ج 1، ص 459.

86) عبد الله بن قيس بن سليم بن حضار بن حرب بن عامر بن غنم بن بكر بن عامر بن عدي غذر - بن وائل بن ناجية بن الجماهر بن الاشعر. (الطبقات الكبري، ج 4، ص 105).

87) تاريخ قم، ص 270.

88) تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 95.

89) رجال المسلم ج 1، ص 97 و نيز ر.ك طبقات المحدثين، ص 51.

90) ابو عامر عبد الله بن براد، معروف به «ابن براد» است ؛ ولي ابن ماجه احاديثي از برادر زاده اش «عبد الله بن عامر بن براد» نقل نموده و او را به جدش منتسب نموده است. لذا نبايد آن ها را از ابو عامر دانست. (تهذيب التهذيب، ج 5، ص 156، ش 269 / تقريب التهذيب، ص 444).

91) الجرح و التعديل، ج 5، ص 17، ش 76 / تهذيب التهذيب، ج 5، ص 156 / تقريب التهذيب ص 193.

92) علامه شوشتري: به حديثي از او از «حكم» دست نيافته ام. (قاموس الرجال، ج 5، شرح حال عبدالله بن ابي خلف).

93) رجال النجاشي، ص 177، ش 267 .

94) معجم رجال الحديث، ج 10، ص 87 و 88.

95) عبد الله بن يوسف ابو محمد كلاعي دمشقي تنيسي (متوفا: 218 ه . ق.) از محدثان مورد اعتماد شام است. از شيوخ وي مي توان به مالك، ليث و سعيد بن عبدالعزيز اشاره نمود. بخاري، ابوحاتم ذهلي از راويان اويند. ابن معين او را از دقيق ترين رجال موطأ دانسته و ابو حاتم توثيقش كرده است و ديگران او را شخصي فاضل و متقي معرفي نموده اند. (تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 404، ش 407).

96) تهذيب التهذيب، ج 5، ص 227، ش 391 / تقريب التهذيب، ص 200/ الجرح و التعديل، ج 5، ص 76، ش 359؛ ج 6، ص 226.

97) نجاشي در شرح حال حسين بن محمد (احمد)، كنيه عبد الله را ابوبكر ذكر نموده و در شرح حال عموي حسين، عبد الله بن عامر، كنيه او را ابوعمر ذكر كرده است. با توجه به سخن شيخ در«لم» در مورد حسين بن محمد مشخص مي شود كه مقصود از هر دو، «عبد الله بن سعد» مي باشد. نويسنده الجامع في الرجال، كنيه صحيح را ابوبكر دانسته، احتمال تعدد كنيه را نيز مي دهد. (رجال النجاشي ص 66، 218 / رجال الطوسي، ص 469/ الجامع في الرجال، ج 2، ص 450 / همين نوشتار، شرح حال حسين بن احمد بن عامر).

98) معجم البلدان، ج 4، ص 397 / تقويم البلدان، ص 409 / تاريخ قم، ص 243.

99) همان، ص 253.

100) همان، ص 37، 251 و 262.

101) اختيار معرفة الرجال، ص 333، ح 608.

102) تنقيح المقال، ج 2، ص 148 / الجامع في الرجال، ج 2، ص 451. علي بن احمد علي عقيقي، نويسنده كتاب رجال و معاصر صدوق مي باشد. ابن عبدون مي گويد: در احاديثش مناكر يافت مي شود. (تحفة الاحباب، ص 220).

103) اختيار معرفة الرجال، ص 223 ، ح 607.

104) همان، ص 333، ح 610.

105) تنقيح المقال، ج 2، ص 184، ش 6877.

106) تاريخ قم، ص 278.

107) الجامع في الرجال، ج 2، ص 443، 451. وي صاحب 42 فرزند بود. (تاريخ قم، ص 240).

108) رجال نجاشي، ص 218، ش 570.

109) ر. ك شرح حال حسين بن عامر، همين نوشتار.

110) معجم رجال الحديث، ج 10، ص 228/ اختيار معرفة الرجال، ص 581، ش 1090.

111) عبد الله بن عامر بن براد بن يوسف بن ابي بردة بن ابي موسي الاشعري. (تقريب التهذيب، ص 203).

112) در مقدمه تقريب، مرتبه ششم، كساني ذكر شده كه احاديث كمي از آنان رسيده است و دليلي در رد و ترك آن احاديث در دست نيست و از آن ها به «مقبول الحديث يتابع» يا «لين الحديث» ياد مي كند.

113) طبقه ميانه حديث كنندگان از راويان اتباع تابعين. مقصود از «اتباع التابعين» در اين طبقه اشخاصي اند كه تابعين را ملاقات ننموده اند. (مقدمه تقريب التهذيب).

114) تقريب التهذيب، ص 203.

115) تهذيب التهذيب، ج 5، ص 269.

116) ابو عبد الله محمد بن يزيد قزويني، معروف به ابن ماجه ربعي (209 - 273 ه . ق.)، نويسنده سنن، تفسير و تاريخ و محدث قزوين است. ابو الحسن قطان راوي و صاحب ابن ماجه، سنن وي را مشتمل بر 1150 باب و 4000 حديث مي داند. ذهبي برخي از احاديث سنن را ضعيف دانسته است. (تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 636، ش 659).

117) تهذيب التهذيب، ج 5، ص 270.

118) اسدالغابة، ج 3، ص 226.

119) الاصابة، ج 3، ص 226.

120) همان، ج 2، ص 346/ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 247/ اخبار الطول، ص 308 - 309.

121) الكامل في التاريخ، ج 4، ص 111، 340.

122) اختيار معرفة الرجال، ص 303، ح 505.

123) رجال الطوسي، ص 381، ش 16.

124) الكافي، ج 6، ص 373، ح 1 / المحاسن، ج 2، ص 526.

125) ر.ك شرح حال احمد بن محمد بن عيسي و سعد بن عبد الله در همين نوشتار.

126) عبد الله بن قيس بن سليم بن حضار بن حرب بن عامر بن عنز بن بكر بن عامر بن [عَذر ]بن وائل بن ناجية بن الجماهر بن الاشعر (الطبقات الكبري ، ج 4، ص 105).

127) الطبقات الكبري ، ج 4، ص 357 / انساب الاشراف، ج 1، ص 198.

128) الطبقات الكبري ، ج 4، ص 108، اسد الغابة، ج 3، ص 245.

129) الكامل في التاريخ، ج 2، ص 540 / اسدالغابة، ج 3، ص 246. در تهذيب، التهذيب، ج 5، ص 362، آمده كه وي از جانب عمر، والي كوفه بود.

130) الكامل في التاريخ، ج 4، ص 12.

131) جزيره اَقُور، منطقه اي بين دجله و فرات، در نزديكي شام، شامل ديار مضر و ديار بكر است و در آن شهرهايي چون: حرّان، رها، رَقّة، راس العين، سِنْجار، موصل و نصيبين قرار دارد. (معجم البلدان، ج 2، ص 134).

132) الجرح و التعديل، ج 8، ص 312، ج 9، ص 458 / تاريخ قم، ص 260.

133) الطبقات الكبري، ج 4، ص 110.

134) ر.ك انساب الاشراف، ج 2، ص 343 به بعد.

135) الطبقات الكبري ، ج 2، ص 345.

136) تهذيب التهذيب، ج 5، ص 625.

137) تهذيب التهذيب، ج 5، ص 625 / الطبقات الكبري ، ج 4، ص 107 - 108. مزامير داود: ما كان يترنم به من الاناشيد و الادعية. (المعجم الوسيط، ج 1، ص 400).

138) تهذيب التهذيب، ج 5، ص 625.

139) همان، ج 5، ص 625/ الجرح و التعديل، ج 5، ص 138، ش 642؛ ج 6، ص 105، ش 558؛ ج 8، ص 344، 1578/ تاريخ بغداد، ج 5، ص 323، ش 2845.

140) الطبقات الكبري ، ج 4، ص 108-114.

141) انساب الاشراف، ج 1، ص 201.

142) همان/ تهذيب التهذيب، ج 5، ص 362.

143) تهذيب التهذيب، ج 5، ص 362.

144) الكامل في التاريخ، ج 3، ص 471.

145) تقريب التهذيب، ص 211.

146) الكامل في التاريخ، ج 3، ص 471 / نويسنده تاريخ قم در (ص 305 - 292، 291) كتابش شرح حال مفصلي از ابوموسي ذكر كرده است اما دكتر بدوي در مذاهب الاسلاميين، ص 489 - 488. شرح حال مختصر و زيبايي از او آورده است.

147) جمهرة انساب العرب، ص 374 / به عبدالله بن ابي موسي در جمهرة اشاره نشده است.

148) همان، ص 374 / تاريخ قم، 284.

149) الانساب، ج 1، ص 266.

150) جمهرة انساب العرب، ص 374.

151) وقيل الازدي»/ تهذيب التهذيب، ج 6، ص 38، ش 63.

152) تهذيب التهذيب، ج 6، ص 38 / الجرحو التعديل، ج 5، ص 168، ش 777 / تاريخ دمشق ج 33، ص 204؛ ح 10، ص 157.

153) تهذيب التهذيب، ج 6، ص 38 / تاريخ دمشق، ج 33، ص 207.

154) تاريخ دمشق، ج 33، ص 205، 206.

155) تقريب التهذيب، ص 218/ الجرح و التعديل، ج 5، ص 174، ش 813؛ ج 8، ص 498.

156) تاريخ دمشق، ج 33، ص 250، بهترين قبيله اسد و اشعريان هستند نمي گريزند، غلو نمي كنند آنها از من و من از آنها هستم.

157) رجال الطوسي، ص 23، ش 17.

158) قاموس الرجال، ج 6، ص 106.

159) جامع الرواة، ج 1، ص 466. (به نقل از: استر آبادي)./ مجمع الرجال، ج 3، ص 257/ نقد الرجال، ص 192.

160) ر. ك: رجال الطوسي، ص 3 - 34.

161) قاموس الرجال، ج 6، ص 107.

162) رجال الطوسي، ص 234، ش 173، رجال النجاشي، ص 24.

163) الاختصاص ، ص 276/ 326، جامع الرواة، ج 1، ص 520 / مستدرك الوسائل، ج 5، ص 62.

164) رجال العلامة الحلي،ص 116.

165) تنقيع المقال، ج 2، ص 230، ش 7501.

166) رجال الطوسي، ص 238، ش 176 / قاموس الرجال، ج 6، ص 186. سيد موسي زنجاني، احاديث او را دليل بر جلالت و تشيّع وي مي داند. (الجامع في الرجال، ج 2، ص 448).

167) قماط»: جمع قُمُط به معناي طناب، قنداق بچه. «قَمّاط»: سازنده قمط. (معجم الوسيط، ج 2، ماده قمط).

168) رجال الطوسي، ص 261، ش 625.

169) قاموس الرجال، ج 6، ص 314. عقبة بن خالد اسدي كوفي، از اصحاب حضرت صادق عليه السلام است. شيخ طوسي و نجاشي كتابي را از او دانسته اند و در كشي و كافي، راواياتي در مدح او رسيده است. او از امام صادق عليه السلام روايت كرده است. فرزندش علي و محمد بن عبد الله بن هلال و غالب بن عثمان از راويان اويند. (رجال الطوسي، ص 261/ الفهرست، ص 118، ش 521/ رجال النجاشي، ص 299، ش 814 / معجم رجال الحديث، ج 10، ص 154). در مواردي كه «علي بن عقبة» از پدرش روايت مي كند، مراد، عقبة بن خالد اسدي است چرا كه نجاشي و شيخ علي بن عقبة را به اسدي توصيف كرده اند. (ر.ك رجال النجاشي، ص 271، ش 710 / رجال الطوسي، ص 242، ش 303).

170) الجامع في الرجال، ج 2، ص 446.

171) من لا يحضره الفقيه، ج 4، (مشيخة الفقيه)، ص 89 .

172) قهپائي او را علي بن ادريس بن زيد مي داند. (مجمع الرجال، ج 4، ص 165).

173) الكافي، ج 4، ص 143، ح 1/من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 99، ح 443/ تهذيب الاحكام، ج 7، ص 453، ح 1813/ الاستبصار، ج 3، ص 174، ح 632.

174) تهذيب الاحكام، ج 2، ص 350، ح 1452.

175) رجال النجاشي، ص 279، ش 739.

176) رجال الطوسي، ص 486، ش 56/ الفهرست،ص 94، ش 487.

177) الكافي، ج 1، ص /487 / التهذيب، ج 3، ص 210، 213 / الاستبصار، ج 1، ص 229.

178) اختيار معرفة الرجال، ص 228، ش 408/ معجم رجال الحديث، ج 11، ص 271 / جامع الرواة، ج 1، ص 577.