السائب بن مالك الاشعري




54 . السائب بن مالك الاشعري(1)



سائب نزد پيامبرصلي الله عليه وآله رفت و اسلام اختيار نمود. و سپس در كوفه اقامت كرد(2). وي از بزرگان شيعه و از سران اصحاب مختار بن عبيده ثقفي بود و رئيس شرطه او بود. يك بار نيز در غياب مختار، جانشين وي در كوفه بود. عمره - يا عايشه - دختر ابوموسي اشعري همسر وي و اشعريان قم از فرزندان و برادر زادگان وي هستند. او در سال 67 ه . ق.، هنگامي كه همراه مختار در محاصره لشكريان مصعب بن زبير بود، به قتل رسيد(3).



در جريان زندگي وي مي توان به مواردي اشاره نمود كه بيانگر شخصيت اجتماعي و مذهبي اوست؛ از جمله هنگامي كه عبدالله بن مطيع به امارت كوفهرسيد، مردم آن شهر را مخاطب قرار داد كه اميرالمؤمنين ابن زبير مرا امر بهجمع آوري خراج شما نموده و فرموده كه زيادي آن را منتقل نسازم؛ مگر به رضايت شما و اين كه در ميان شما به وصيت عمر در هنگام وفاتش و به سيره عثمان عمل نمايم و آن گاه مردم را تهديد نمود كه در صورت بروز مخالفت، به شدت با آنان برخورد خواهد كرد.



سائب برمي خيزد و مي گويد: راضي به انتقال زيادي خراج نيستيم و تنها رضايت به پياده نمودن سيره اميرالمؤمنين علي عليه السلام كه تا وقت وفاتش در بلادمان بدان عمل مي شد، مي دهيم.



«ما راضي نيستيم كه تو زيادتي صدقات و غنائم ما بستاني و راضي نيستيم كه تو در ميانه ما قسمت كني؛ الا به سيرت امير المؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام در اين شهرهاي ما تا به وقت وفات او (عليه السلام) و ما را هيچ احتياج نيست به سيرت عثمان در غنايم و نفس هاي ما، به درستي كه سيرت او هوا و بدعت است و همچنين ما را احتياج نيست به سيرت عمر؛ اگر چه سيرت او به ضرر و زيان ازين دو سيرت سبك تر و آسان تر است و او در كارهاي خير مردم را حاكم و والي نشد(4)».



پس از گفتار وي يزيد بن انس اسدي به حمايت از او پرداخت. آن گاه «ابن مطيع» به رأي و نظر آنها، رضايت داد(5).



از اين ماجرا مي توان به پيروي او از اميرالمؤمنين علي عليه السلام و نفوذ او در كوفه پي برد. زماني كه مختار از لشكريان مصعب بن زبير شكست خورد و به دار الاماره كوفه پناه برد و در آن جا محاصره شد. سائب همراه جمعي در كنار وي بود. سائب پيشنهاد امانِ مصعب را نپذيرفت و حتي وقتي مختار نيز او را به پذيرفتن امان تشويق كرد، خودداري نمود:



«پس سائب گفت: من اين را (كشته شدن) نيكو مي دانم و با تو بدان بيعت كرده ام كه من دست خود بديشان ندهم بلكه با ايشان كارزار كنم تا درجه شهادت بيابم «فان الاخرة خير لك من الاولي»: «آن جهان از اين جهان نيكوتر و بهتر است»؛ با دشمنان خداي و دشمنان رسول صلي الله عليه و آله مصابرت نكنم و مدارا ننمايم»(6). در آخرين ساعات بين مختار و سائب كلماتي رد و بدل مي شود و مختار به او مي گويد: من فقط قصد حكمراني داشتم و خون خواهي اهل بيت بهانه ام بود. مختار به سائب گويد كه براي دفاع از شرف و نسب به جنگ برو. سائب آيه استرجاع را بر زبان جاري ساخته و گويد كه من به سبب شرف و نسب جنگ نمي كنم.



سرانجام سائب و مختار همراه هفده نفر ديگر از قصر بيرون آمدند و بهقتل رسيدند(7).



اين جريان در چهاردهم رمضان 67 ه . ق، 18 ماه پس از امارت يافتن مختار، روي داد و نقل شده كه سائب در جنگ مي گفت:



يا سائب ابن مالك يا اشعري اُشدد علي الدرع كي لا انثني

حسبي من العترة اولاد النبي حسبي عليٌّ و عليٌّ و عليٌّ(8)



اي سائب، پسر مالك اي اشعري، زره را بر خودت محكم كن تا به دشمن تمايل پيدا نكني از خاندان پيامبر فرزندان او مرا بس است. مرا علي و علي و علي بس است.



از اين جريان آشكار مي گردد كه اگر قيام مختار به جهت دنيا بوده و قصد دين نداشته است سائب بدين قصد كشته نشده بلكه وي به جهت حب اهل بيت عليهم السلام و خون خواهي آنان به قتل رسيده است.



بخاري در تاريخ خود مي گويد: وي از عبد الله بن عمر روايت مي كند و ابو اسحاق همداني راوي وي است(9). همين مطلب را ابن ابي حاتم در ذيل نام سائب، پدر عطا آورده است(10). بخاري عنواني جداگانه جهت ابو عطا قرار داده است(11). در تاريخ قم، محمد بن عبد الملك بن عمير از سائب بن مالك اشعري روايت مي نمايد(12).



55 . سعد بن اسماعيل بن الاحوص



وي فرزند اسماعيل بن سعد الاحوص است.(13) او از پدرش، از ابوالحسن عليه السلام روايت كرده و احمد بن محمد بن عيسي راوي اوست(14). نويسنده الجامع في الرجال، سعد بن اسماعيل را كه به صورت مطلق در اسناد برخي از روايت آمده سعد بن اسماعيل بن الاحوص مي داند(15). نويسنده معجم رجال الحديث در اين زمينه با وي هم عقيده نيست(16). در اين روايات وي از پدرش روايت مي كند و احمد بن محمد يا احمد بن محمد بن عيسي راوي اوست(17).



برخي همانند مرحوم وحيد بهبهاني مي گويند: اگر قميون، به ويژه احمد بن محمد بن عيسي، بر شخصي اعتماد يا از او روايت نمايند، مي توان بر وي اعتماد نمود و حتي اين مسئله از امارات وثاقت به شمار مي رود(18)؛ زيرا احمد بن محمد بن عيسي و برخي از قميون، جمعي (مانند برقي) را به لحاظ ضعف در نقل احاديث مورد نكوهش شديد قرار داده اند. بنابراين، از ضعيف روايت نمي نمايند. به لحاظ اين كه در جمع مشايخ احمد بن محمد برخي از ضعفا وجود دارند، نمي توان اين مسئله را به صورت اصلي كلي پذيرفت(19)؛ اگر چه خالي از دلالت بر اعتماد نيست.



با توجه به روايت پدرش از ابوالحسن عليه السلام و روايت ابو جعفر اشعري از او و ملاحظه تاريخ وفات آنان، وي از محدثان قرن سوم است.



56 . سعد بن تميم الاشعري



ابن ابي حاتم به نقل از پدرش، از او با نام: سعد بن تميم الاشعري الشامي السّكوني و با كنيه ابوبلال، ياد كرده است. او از صحابه به شمار مي رود(20) و فرزندش بلال در زمان خلافت هشام (160 - 105 ه . ق.) از دنيا رفته است(21).



ابن حجر و ابو حاتم تنها، فرزندش بلال را راوي وي ذكر نموده اند(22).



57 . سعد بن سعد الاشعري



نجاشي نام سعد بن سعد بن الاحوص بن سعد بن مالك الاشعري القمي را ذكر نموده است(23). باتوجه به قرايني، احتمال اشتباه در رجال نجاشي مي رود و «احوص» لقب پدر سعد است؛ نه نام جدّ وي؛ چون:



1. شيخ طوسي در باب اصحاب الرضا عليه السلام بي كم و كاست عناوين رجال نجاشي را ذكر كرده است و تنها لفظ «بن» را در بين نام «سعد» و «الاحوص» نياورده است: «سعد بن سعد الاحوص بن سعد بن مالك الاشعري القمي»(24).



2. در طريق شيخ به سعد بن احوص اشعري، همان راوياني به چشم مي خورند كه در طريق نجاشي مي باشند. در طريق نجاشي آمده است:... «عن ابن بطة عن الصفار عن احمد بن محمد(25) عن محمد بن خالد البرقي عنه(26)». در طريق شيخ آمده است:...«عن ابن بطة عن احمد بن محمد بن عيسي عن البرقي عنه»(27).



3. شيخ در باب اصحاب الرضا عليه السلام، اسماعيل را كه در ظاهر، برادر سعد بن سعد است، را با نام «اسماعيل بن سعد الاحوص الاشعري القمي» ذكر نموده است(28).



4. كليني از سعد، فرزند اسماعيل با عنوان سعد بن اسماعيل بن الاحوصروايت مي كند(29).



5. ابن داود نظر برخي از اصحاب را كه احوص را جد سعد مي دانند رد نموده و او را پدر وي مي داند(30)؛ ولي علامه همانند نجاشي سخن گفته(31) و ظاهر كلام ابن داود اعتراض به علامه است(32).



نويسنده معجم رجال الحديث، نجاشي را دقيق تر از شيخ طوسي مي داند و نظر وي را ترجيح مي دهد(33).



شيخ در فهرست دو عنوان ديگر ذكر مي نمايد كه سعد بن سعد الاشعري و سعد بن الاحوص الاشعري.(34) كه سخن از اتحاد آنان(35) و نيز اتحاد با سعد بن سعد الاحوص و سعد بن سعد بن الاحوص گفته شده است(36).



جز آنچه گذشت، اين كه برقي(37) فقط سعد بن سعد الاشعري را ذكر نموده، از ديگر دلايل اتحاد است(38).



به هر حال باعنوان ياد شده جزء اصحاب امام كاظم عليه السلام(39) در رجال برقي و جزء اصحاب امام رضا عليه السلام در رجال شيخ مي باشد و با عنوان سعد بن سعيد در اصحاب امام جوادعليه السلام در رجال شيخ آمده است(40) كه در ترتيب قهپائي، به صورت سعد بن سعد آمده(41) و نيز با توجه به روايتي از كشي وي از اصحاب حضرت جواد عليه السلام بوده است(42). و ظاهر روايت بر فوت او در زمان آن حضرتدلالت دارد.



در كامل الزيارات روايت وي به نام سعد بن سعد از ابوالحسن(43) و نيز روايت او از حضرت رضا عليه السلام رسيده است(44).



نجاشي و شيخ در اصحاب الرضا عليه السلام او را توثيق نموده اند و حضرت جواد عليه السلام براي او و چندي ديگر طلب جزاي خير نموده و فرمود كه آنها به من وفا نمودند.(45) وي علاوه بر اين كه راوي ائمه عليهم السلام مي باشد، از ابوجرير، احمد بن محمد بن ابي نصر، حسن بن جهم، زكريا بن آدم، صفوان، عبدالله بن جندب، عبدالله بن حسين، محمد بن عمارة، محمد بن فضيل، محمد بن القاسم بن الفضيل بن يسار و هشام بن ابراهيم روايت مي نمايد(46).



راويان او عبارتند از: احمد بن محمد بن خالد برقي، احمد بن محمد بن عيسي اشعري، جعفر بن ابراهيم حضرمي، حماد بن سليمان(47)، عبّاد بن سليمان، عبدالعزيز بن مهتدي، محمد بن حسن بن ابي خالد شينوله(48) و محمد بن خالد(49).



نجاشي دو كتاب يكي تبويب شده و ديگري غير مبوب ونيز مسائل او از امام رضا عليه السلام را از او دانسته و شيخ در فهرست در ذيل هر دو عنوان پيش گفته، كتابي را از او مي داند.



58 . سعد بن عبدالله اشعري



سعد بن عبد الله بن ابي خلف اشعري قمي از بزرگان شيعه و از فقهاي قرن سوم هجري قمري است(50). سعد، صاحب تصانيف بسيار و اخبار فراواني از او رسيده است(51). او براي دريافت احاديث به مسافرت پرداخت و در اين راه به احاديث شيعه بسنده ننمود و از اهل سنت بسيار حديث شنيد وبرخي از بزرگان آنان چون: حسن بن عرفة، محمد بن عبد الملك دقيقي، ابو حاتم رازي و عباس ترقفي را ملاقات نمود(52).



شيخ و نجاشي ،سعد راستوده و شيخ اورا توثيق نموده است(53). ونام وي در اسناد كامل الزيارات درج شده(54) كه نزد برخي نشانه توثيق وي از طرف ابن قولويه مي باشد. از طرفي، ابن داود در هر دو قسمت كتاب خود، كه يكي مختص به ثقات و ديگري به مجروحين اختصاص دارد، او را ذكر نموده است(55) و اين در حالي است كه شكي در وثاقت ويوجود ندارد(56).



صدوق در كمال الدين و تمام النعمة، جرياني نقل مي نمايد كه بيانگر ملاقات وي با حضرت عسكري و حضرت حجتعليهما السلام مي باشد(57). نجاشي مي گويد: برخي از اصحاب اين جريان را غير واقعي و موضوع مي دانند(58). شهيد در تعليقه خود بر خلاصه آن را موضوع و نشانه هاي وضع را در آن آشكار مي داند. برخي چون شهيد در تعليقه بر رجال ابن داود و سيد در اقبال ، انگيزه ابن داود از ياد كرد سعد در قسمت مجروحين را اين جريان مي دانند(59) و بعيد نيست كه علت نيز همين باشد؛ زيرا ابن داود در ذيل نام سعد در قسمت دوم كتاب، تنها جريان تضعيف اين ديدار و موضوع بودن آن را مي آورد؛ اين در حالي است كه در قسمت اول به ديگر مطالب از جمله تمجيد نجاشي اشاره مي نمايد(60). نويسنده معجم رجال الحديثاين دليل را نپسنديده است زيرا تضعيف ديدار، قدحي براي سعد نيست؛ بلكه قدح بر آن است كه چرا نقل و ادعاي اين جريان را آورده است؛ و ثابت نشده كه سعد چنين نقل ادعايي را نموده باشد(61).



وي از جمع بسياري روايت مي نمايد همانند:



ابو علي بن محمد بن عبدالله بن ابي ايوب مكي، ابراهيم بن اسحاق بن ابراهيم، ابراهيم بن محمد ثقفي، ابراهيم بن مهزيار، ابراهيم بن هاشم، احمد بن ابي عبدالله برقي، احمد بن حسن بن علي بن فضال، احمد بن حسين (دندان)، احمد بن حسن بن صقر، احمد بن سعيد، احمد بن علي بن عبيد جعفي، احمد بن محمد بن بكر بن صالح رازي، احمد بن محمد بن عيسي اشعري، احمد بن محمد بن مطهر، احمد بن هلال، اسحاق بن يعقوب، اسماعيل بن محمد تغلبي، ايوب بن نوح نخعي، جعفر بن سهل الصيقل، جعفر بن محمد غزاري، جميل بن صالح، حسن بن حسن الافطس، حسن بن حسين لؤلؤي، حسن بن ظريف، حسن بن علي بن عبدالله ،حسن بن علي بن فضال، حسن بن علي بن نعمان، حسن بن عيسي علوي، حسن بن موسي الخشاب، حسن بن نضر، حسين بن بندار صرمي، حسين بن عبدالصمد، حسين بن عبيدالله، حسن بن علي زيتوني، حسين بن محمد، حماد بن عثمان، حماد بن يعلي، حمزة بن يعلي، سعد بن داود، سلمة بن خطاب، سندي بن محمد بزاز، صالح بن ابي حماد، عبّاد بن سليمان، عباس بن سعد الازرق، عباس بن معروف، عبدالله بن جعفر حميري، عبدالله بن محمد بن عيسي، عبدالله بن موسي المفتي، علي بن اسماعيل، علي بن بديل، علي بن حديد، علي بن حكم، علي بن حماد بغدادي، علي بن خالد، علي بن سليمان، علي بن محمد بن قتيبة، علي بن محمد رازي، علي بن محمد بن اسحاق اشعري، علي بن مهزيار، عمرو بن عثمان، عمران بن موسي، فضل بن عامر، قاسم بن محمد (اصبهاني)، محمد بن احمد علوي، محمد بن احمد بن يحيي، محمد بن اسماعيل بن بزيع، محمد بن جزك، محمد بن حسن، محمد بن حسين بن ابي خطاب، محمد بن خالد طيالسي، محمد بن صالح، محمد بن عبدالجبار، محمد بن عبدالحميد، محمد بن عبدالله رازي، محمد بن عبدالله بن ابي خلف، محمد بن عرفة، محمد بن عمر بن سعيد، محمد بن عيسي بن عبيد يقطيني، محمد بن الوليد خزاز، معاوية بن حكيم، منبة بن عبد الله ابو الجوزاء، موسي بن جعفر بغدادي، موسي بن حسن، موسي بن عمر بن يزيد، هارون بن مسلم، هيثم بن ابي مسروق نهدي، يعقوب بن يزيد و جاموراني رازي(62).



راويان او عبارتند از: ابن مقبره قزويني، احمد بن محمد بن يحيي العطار(63)، جعفر بن محمد بن قولويه و پدر(64) و برادرش(65)، حمزة بن قاسم ،علي بن بابويه(66)، علي بن عبدالله الوراق، علي بن محمد، محمد بن ابي عبدالله، محمد بن حسن بن وليد(67)، محمد بن حسن بن صفار، محمد بن موسي بن متوكل(68)، محمد بن يحيي(69)، كليني و ابن ابي جيد.(70)



سعد، كتاب هاي بسياري تأليف نموده كه تنها برخي از آنان به دست نجاشي رسيده است. وي كتاب عظيمي به نام «الرحمة» تأليف كرد كه شامل چند كتاب بود؛ نجاشي الرحمة را شامل 31 كتاب مي داند ولي شيخ طوسي آن را در بر دارنده 14 كتاب دانسته است.(71).



نجاشي و شيخ طوسي كتاب هايِ «كتاب الرحمة» را نام برده اند اما گاه در نام هاي آن ها تفاوتي ديده مي شود، اينك نام كتابها را بر اساس رجال نجاشي ياد كرده و به موارد اختلافي اشاره مي شود، براي اختصار واژه «كتاب» در اول نامها ذكر نمي شود.



1. الوضوء (الطهارة در فهرست شيخ طوسي)؛ 2. الصلاة؛ 3. الزكاة؛ 4. الصوم؛ 5. الحج؛ 6. جوامع الحج؛ 7. الضياء في الرد علي المحمدية و الجعفرية؛ 8. الامامة. احتمالاً يكي از اين دو كتاب است كه شيخ طوسي با عنوان «الضياء في الامامة» آن را نقل مي كند؛ 9. فرق الشيعة (مقالات الامامية در فهرست)؛ 10. مناقب رواة الحديث؛ 11. مثالب رواة الحديث؛ 12. فضل قم و كوفه؛ 13. فضل ابي طالب و عبد المطلب و ابي النبي صلي الله عليه وآله (در فهرست: في فضل عبدالله و عبد المطلب و ابي طالب؛ 14. بصائر الدرجات. (در فهرست اين كتاب 4 جزء مي باشد)؛ 15. المنتخبات. (در فهرست حدود 1000 ورقه است).



نجاشي از كتاب هائي ياد كرده كه در فهرست شيخ طوسي ديده نمي شود نام اين كتاب ها از اين قرار است:



16. الرد علي الغلاة؛ 17. ناسخ القران و منسوخه و محكمه و متشابهه(72)؛ 18. فضل الدعاء و الذكر؛ 19. المتعة؛ 20. الرد علي علي بن ابراهيم بن هاشم في معني هشام و يونس؛ 21. قيام الليل؛ 22. الرد علي المجبرة؛ 23. فضل العرب؛ 24. فضل النبي صلي الله عليه وآله؛ 25. الدعاء؛ 26. الاستطاعة؛ 27. احتجاج الشيعة علي زيد بن ثابت في الفرائض؛ 28. النوادر؛ 29. المزار؛ 30. مثالب هشام و يونس؛ 31. مناقب الشيعة(73).



نجاشي پنج كتاب اول را كتبي مي داند كه موافق شيعه است كه احتمالاً به دليل اين است كه وي تنها به احاديث شيعه اهتمام نداشته است؛ بلكه از اهل سنت نيز حديث مي شنيده و احاديث فريقين را در كتاب هاي خود ذكر نموده است.



صدوق، كتاب الرحمة را از كتب مشهوري كه مورد اعتماد و مرجع مي باشد دانسته و در مشيخه من لا يحضر، طريق خود را به سعد آورده(74)، كه بيانگر اين است كه در تأليف من لا يحضره الفقيه از كتاب يا كتاب هاي سعد سود جسته است.



شيخ طوسي در زمره كتاب هاي وي، فهرستي را از كتابي كه او روايت نموده ذكر مي نمايد: «وله فهرست كتاب مارواه»(75). نجاشي در شرح حال هيثم بن عبدالله مي گويد: كتاب وي را، سعد بن عبدالله در طبقات ذكر نموده است(76). كه احتمال دارد مراد وي از طبقات، همان فهرست كه شيخ ذكر كرده، باشد.



59 . سعد بن عمران القمي



شيخ طوسي وي را جزء اصحاب حضرت كاظم عليه السلام ذكر نموده است(77) و نويسنده الجامع في الرجال او را از اولاد عمران بن عبدالله الاشعري(78) و به نقل از برخي نسخه هاي رجال شيخ كه در اختيارش بوده، او را ثقه دانسته است(79)؛ اگر چه در نسخه چاپ شده و ترتيب قهپائي، از توثيق، ذكري به ميان نيامده است(80).



60 . سعد بن مالك بن الاحوص



شيخ و نجاشي سعد بن مالك بن الاحوص بن سائب بن مالك الاشعري را جد احمد بن محمد بن عيسي دانسته و او را اولين شخص از اجدادش كه در قم سكونت گزيده، معرفي كرده اند(81).



61 . سعد بن مالك بن عامر الاشعري



وي جد اشعريان قم است. و در تاريخ قم، در مورد وي آمده است: ديگر از اشعريان سعد بن مالك بن عامر اشعري است كه جد عرب قم است. كلبي گويد: «سعد بن مالك از وجوه اشراف كوفه است و خداوندِ جاه و مرتبه و پايگاه بلند(82)».



وي خلافت عثمان را درك نموده و شهادت به شراب خواري وليد بن عتبة، امير كوفه، جهت اجراي حد داده است(83).



62 . سعيد بن ابي بردة الاشعري



سعيد بن ابي بردة بن ابي موسي الاشعري الكوفي (متوفا: 138 يا 168 ه . ق.) از محدثان قرن دوم هجري قمري و از تابعين است. جمعي از بزرگان علماي اهل سنّت وي را توثيق نموده اند كه مي توان به ابن معين، ابن حبان، ابو حاتم رازي، عجلي و عسقلاني اشاره نمود. احمد بن حنبل او را در حديث «ثبت» و دقيق دانسته و ابو حاتم صدوقش خوانده است.



سعيد ازابوموسي و ابن عمر حديث نشنيده است و از آن دو مستقيماً نمي تواند روايت نمايد. وي از پدرش ابو بردة و انس بن مالك، ابو بكر بن حفص، ابو وائل، ابن عمر بن سعد و ربعي بن حراش روايت مي نمايد و جمعي چون ابو اسحاق شيباني، ابو عميس، ابو عوانه، زيد بن ابي انيسة، زكريا بن ابي زائدة، مجمع بن يحيي انصاري مغيرة بن ابي الحر كندي، قتادة، شعبة، مسعودي و مسعر از راويان وي محسوب مي شوند(84). و ذكري از وي در كتاب هاي اصلي رجال شيعه به ميان نيامده است.



63 . سهل بن اليسع الاشعري



سهل بن اليسع بن عبدالله بن سعد الاشعري از محدثان قرن دوم هجري و احتمالاً نيمه دوم را بيش از نيمه اول درك نموده است. در كافي روايت وي از حضرت صادق عليه السلام نقل شده(85) و نجاشي او را راوي حضرت كاظم و رضا عليهما السلام دانسته است(86). شيخ طوسي وي را در اصحاب الرضا عليه السلام ذكر كرده و او را از اصحاب حضرت كاظم عليه السلام شمرده است(87). از رجال ابن داود و ترتيب قهپائي چنين استفاده مي شود كه نام وي در باب اصحاب الكاظمعليه السلام رجال شيخ آمده است(88) ولي در نسخه چاپي چنين چيزي يافت نمي شود.



نجاشي يك مرتبه سهل را توثيق نمود. ولي ابن داود تصريح مي نمايد كه وي دو مرتبه از جانب نجاشي توثيق شده است.(89) كه در اين صورت نشانه تأكيد بر توثيق وي مي باشد.(90) وي علاوه بر روايت از ائمه هديعليهم السلام از حسين بن مهران نيز نقل حديث نموده(91) و ابراهيم بن هاشم(92)، علي بن اسحاق، ابوقتادة و محمد بن سهل(93) از راويان وي محسوب مي شوند.(94)



نجاشي كتابي را از او دانسته و صدوق در مشيخه من لا يحضر طريق خود را به سهل آورده است(95) كه نشانه استفاده از كتاب وي در تأليف آن مي باشد. علامه اين طريق را حسن مي داند(96).



64 . سهم بن عمرو الاشعري



ابن سعد، وي را از جمله مهاجراني دانسته كه در سال هفت هجري هنگام فتح خيبر، همراه ابوموسي نزد پيامبرصلي الله عليه وآله آمده و اسلام آورد. وي از مصاحبت پيامبرصلي الله عليه وآله بهره برد؛ سپس به شام رفت و در آن سرزمين اقامت نمود(97).



65 . سعد بن تميم الاشعري، ابو بلال



سعد بن تميم اشعري شامي، پدر بلال بن سعد(98) و كنيه او ابو بلال مي باشد. وي از صحابه و راويان حضرت رسول صلي الله عليه وآله است. گويند: پيامبرصلي الله عليه وآله سر او را مسح و براي او دعا نمود. سعد در دمشق سكونت اختيار نمود و امام مسجد آن شهر و واعظ بود. وي علاوه بر روايت از پيامبر صلي الله عليه وآله، از معاويه نيز حديث نقل نموده است. شداد بن عبيدالله القاري الدمشقي و فرزندش بلال از راويان او محسوب مي شوند. بلال بسياري از احاديث پدرش را روايت نموده و راوي اصلي وي به شمار مي رود(99).



66 . شعيب بن عبدالله الاشعري



برقي، «شعيب بن عبد الله بن سعد الاشعري» را جزء اصحاب حضرت صادق عليه السلام ذكر كرده(100) و شيخ طوسي در شرح حال «عيسي بن عبدالله» او را راوي صادقين عليهما السلامدانسته است(101). وي برادر عيسي، موسي، عبد الرحمن و عمران (فرزندان عبدالله بن سعد) مي باشد.



در نسخه چاپ شده رجال شيخ طوسي، نام پدر «عيسي»، «بكر بن عبدالله» ذكر شده است: «عيسي بن بكر بن عبدالله بن سعد الاشعري القمي» و آمده است كه او و برادرانش موسي و شعيب راويان صادقين عليهما السلاممي باشند(102). در نسخه اي از رجال شيخ طوسي، كنيه عيسي، ابوبكر ذكر شده و نام پدر او« عبدالله» مي باشد(103). بنابراين شعيب فرزند «عبدالله بن سعد» است. چرا كه:



اولاً: برقي وي را با عنوان«شعيب بن عبدالله بن سعد» ذكر كرده است.



ثانياً: شيخ طوسي در رجال، در ذكر «موسي بن عبدالله الاشعري القمي» همان را مي گويد كه در شرح حال عيسي عنوان نموده؛ يعني روايت از صادقين عليهما السلام(104).



ثالثاً: در ترجمه تاريخ قم كه از منابع اصلي در شناخت اشعريان، چند بار از «شعيب بن عبدالله» سخن گفته شده است(105)؛ از جمله در ذكر خبر «ولد الاباء» گويد:



... و ايشان ولد عبدالرحمن بن عبد بن سعد و الياس بن عبدالله و عبدالله بن عبد الله و شعيب بن عبد الله و عبدالملك بن عبدالله و داود بن عبدالله وموسي بن عبدالله و عيسي بن عبدالله و يعقوب بن عبدالله بوده اند(106). ديده مي شود كه، نام شعيب، عيسي و موسي در كنار نام ساير فرزندان عبدالله اشعري آمده است.



رابعاً: در كتاب هاي رجالي، نامي از شعيب بن بكر و موسي بن بكر به چشم نمي خورد(107)؛ بنابراين مي توان به وجود اشتباه در نسخه چاپي رجال شيخ طوسي، اطمينان پيدا نمود. ظاهراً روياتي از او در دست نيست(108).



67 . شهر بن حوشب الاشعري



شهر بن حوشب اشعري(109) شامي (متوفا: 100 يا 111 يا 112 ه . ق.) كنيه اش ابو سعيد، ابو عبدالله، ابو عبدالرحمن و ابوالجعد شامي است. وي احتمالاً مولا (آزاد شده) اسماء بنت يزيد بن السكن(110) و از علماء و قرّاء تابعين محسوب مي شود. او اهل شام (حمص يا دمشق) بود؛ سپس راهي عراق شد. و خزانه داري يزيد بن مهلب را به عهده داشت. مي گويند: وي از خزانه و از شخصي در سفر حج سرقت كرده است:



لقد باع شهر دينه بخريطة فمن يأمن القراء بعدك يا شهر(111)



سخنان اهل فن در مورد وي مختلف است: برخي او را ستوده و توثيقش نموده و احاديثش را نقل و قبول كرده و جمعي او و رواياتش را رد نموده اند. ابن كثير علت آن را دزدي وي از بيت المال مي داند(112).



ابن معين، عجلي، احمد بن حنبل، يعقوب بن ابي سفيان و يعقوب ابن شيبه، شهر را توثيق كرده اند. ابن معين او را ثبت دانسته و ابن حنبل احاديثش را نيكو و با عبارت «لابأس به» از او ياد نموده است. بخاري نيز احاديثش را ستوده و قويش دانسته و ابوزرعة نيز همانند ابن حنبل از او به «لابأس به» ياد كرده است.



از ابن المديني پرسيدند: كه از شهر حديث مي كني؟ پاسخ داد: عبدالرحمن از او حديث مي كرد و من در صورت اتفاق يحيي و عبدالرحمن بر ترك حديث شخصي، از او روايت نخواهم كرد. دار قطني روايات او را در كتابش آورده و عبدالحميد بن بهرام كه از راويان مهم وي است، با احاديثش به سان قرآن معامله مي نموده است(113).



شعبه(114)، مهم ترين شخصي است كه «شهر» را مورد انتقاد قرار داده است. از ابن عمار و ابوبكر البزاز نقل شده كه گفته اند: شخصي جز شعبه نمي شناسيم كه حديث شهر را ترك كرده باشد و از ابن عون(115) نقل شده است كه شعبه حديث شهر را ترك كرده است. نيز نضر از او نقل كرده كه وي گفت: شهر را ترك كردند: «ان شهرا تركوه»، نضر مي گويد: مراد از ترك، طعن در او مي باشد(116).



موسي بن هارون، ابن عدي، بيهقي و ساجي او را تضعيف نموده اند. يحيي بن سعيد از او حديث نمي كرد(117). ابو حاتم اگر چه او را بهتر از ابو هارون عبدي و بشر بن حرب مي داند، مي گويد به حديث وي احتجاج نمي شود(118).



ابن حبان، شهر را در كتاب المجروحين ذكر نموده، مي گويد:او از ثقات احاديث معضل و از اثبات احاديث مقلوب روايت مي كند.(119)



ابوالحسن بن القطان(120) در مقام دفاع از شهر برآمده، مي گويد: تضعيف كنندگان وي حجتي ارائه نكرده اند و مسائلي چون دزدي از بيت المال و گوش دادن به موسيقي و پوشيدن لباس نظامي يا صحيح نيست و يا اين كه در حد تضعيفِ شهر نمي باشد و بدترين چيزي كه به وي نسبت داده شده روايت منكرات از اشخاص ثقه مي باشد. ابوالحسن بن القطان بدين مسئله اعتقاد دارد كه در صورت كثرت چنين مطالبي در مورد شهر نمي توان به او اعتماد و اطمينان داشت: «و شرّ ما قيل فيه انه يروي منكرات عن ثقات و هذا اذا كثر منه سقطت الثقة به»(121).



شيخ طوسي، شهر بن عبدالله بن حوشب را جزء اصحاب حضرت علي عليه السلام ياد كرد(122) و او حديثي از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل كرده است. برخي چون علامه شوشتري ظاهر را اتحاد دانسته، مي گويند: بر خبري از «شهر بن عبدالله» دست نيافته ام(123).



در كافي حديثي از شهر آمده كه مرحوم كليني آن را در باب نص بر امام حسن عليه السلام قرار داده است. شهر مي گويد: علي عليه السلام هنگامي كه به كوفه رفت، كتاب ها و وصاياي خود را پيشِ اُمّ سلمة به وديعه نهاد و هنگامي كه حسن عليه السلام به مدينه برگشت ام سلمة آن ها را به وي سپرد(124). ظاهر حديث دلالت بر تشيّع شهر ندارد.



شهر در دستگاه حكومت يزيد بن مهلب كار مي كرد و يزيد گاه با اميران و خلفاي اموي چون حجاج، عمر بن عبدالعزيز و يزيد بن عبدالملك درگيري داشت(125) و وجود شهر در زمره دست اندركاران يزيد خالي از معنا نيست.



68 . ضحاك بن عبدالرحمن الاشعري



ضحاك بن عبدالرحمن بن عَرزَب اشعري از راويان ابوموسي اشعري (متوفا: 44 ه . ق.) بود(126). عبدالله بن نعيم الدمشقي(127)، عيسي بن سنان (ابو سنان قسملي)(128) و ابو طلحة خولاني(129) راوي وي بودند.

پاورقي





1) نسب وي (بنا بر نقل جمهرة انساب العرب، ص 374: ابن مالك بن عامر بن هاني بن جهاز بن كلثوم بن قرعب بن زفر بن زجران بن ناجية بن الجماهر.

2) رجال النجاشي، ص 82/ الفهرست، ص 25.

3) جمهرة انساب العرب، ص 374/ تاريخ قم، ص 257، 290 - 284/ تاريخ الطبري، ج 4، ص 569/ الكامل في التاريخ، ج 4، ص 273/ اخبار الطوال، ص 351.

4) تاريخ قم، ص 285.

5) تاريخ الطبري، ج 4، ص 489/ الكامل في التاريخ، ج 4، ص 213.

6) تاريخ قم، ص 289.

7) الكامل في التاريخ، ج 4، ص 273/ اخبار الطوال، ص 351.

8) تاريخ قم، ص 290.

9) كتاب التاريخ الكبير، ج 4، ص 153، ش 2293.

10) الجرح و التعديل، ج 4، ص 242، ش 1039.

11) كتاب التاريخ الكبير، ج 4، ص 154، ش 2299.

12) تاريخ قم، ص 268.

13) الجامع في الرجال، ج 2، ص 452.

14) الكافي، ج 7، ص 63، او از پدرش از امام رضا عليه السلام روايت مي كند. (الجامع في الرجال، ج 2، ص 452).

15) الجامع في الرجال، ج 2، ص 452.

16) سعد بن اسماعيل همان سعد بن اسماعيل بن عيسي است وي از پدرش روايت و احمد بن محمد بن عيسي راوي او است (معجم رجال الحديث، ج 8، ص 55).

17) سعد بن اسماعيل.

18) فوائد الوحيد البهبهاني، ص 49.

19) معجم رجال الحديث، ج 1، ص 70.

20) الجرح و التعديل، ج 4، ص 81/ تهذيب التهذيب، ج 1، ص 503، ش 932.

21) ر.ك همين نوشتار؛شرح حال بلال بن سعد.

22) تهذيب التهذيب، ج 1، ص 503/ الجرح و التعديل، ج 2، ص 398، ش 1560.

23) رجال النجاشي، ص 179، ش 470 / در وسائل الشيعة نيز روايتي از سعد بن سعد الاحوص از ابوالحسن عليه السلام ديده مي شود (ج 13 ص 481) اين روايت در چاپ ديگر وسائل از سعد بن سعد بن الاحوص آمده است (ج 19، ص 432).

24) رجال الشيخ الطوسي، ص 378، ش 4.

25) مقصود احمد بن محمد بن عيسي اشعري است؛ نه احمد بن محمد برقي؛ زيرا در اين صورت، معمولاً در اسناد احمد بن محمد عن ابيه و مانند به آن ذكر مي شود. بنابر نظر علامه شوشتري، در صورت اطلاق، مقصود احمد اشعري است. (قاموس الرجال، ج 1، ص 591،594).

26) رجال النجاشي، ص 179.

27) الفهرست، ص 76، ش 309.

28) رجال الطوسي، ص 367، ش 12.

29) الكافي، ج 7، ص 63، و 64، احاديث 23 - 24.

30) كتاب الرجال، ص 101، ش 678.

31) رجال العلامة الحلي، ص 78، ش 2.

32) معجم رجال الحديث، ج 8، ص 60.

33) همان، ج 8، ص 61.

34) رجال الطوسي، ص 309، ش 307 و 309.

35) معجم رجال الحديث، ج 8 ،ص 54.

36) الجامع في الرجال، ج 2، ص 451.

37) رجال البرقي ص 51.

38) معجم رجال الحديث، ج 8، ص 60.

39) بصال البرقي ص 51.

40) رجال الطوسي، ص 378، ش 4، 402 ش 2.

41) مجمع الرجال، ج 3، ص 102 در معجم رجال الحديث نيز در ذيل نام سعد بن سعد آمده است. (ج 8، ص 60).

42) اختيار معرفة الرجال، ص 503، ح 964. كتاب الغيبة، ص 211.

43) كامل الزيارات، ص 285، باب 95، ح 2.

44) معجم رجال الحديث، ج 8، ص 62.

45) قال دخلت علي ابي جعفر الثاني عليه السلام في آخر عمره... فقال جزي الله صفوان بن يحيي و محمد بن سنان و زكريا بن آدم و سعد بن سعد عني خيراً فقد و فوالي. (اختيار معرفة الرجال ص 503)

46) معجم رجال الحديث، ج 8، ص 62.

47) رجال النجاشي، ص 179.

48) الفهرست، ص 76، ش 307.

49) رجال النجاشي، ص 179/ الفهرست، ص 76، ش 307 / معجم رجال الحديث ج 8، ص 62.

50) وفات سعد را در حدود 300 هجري قمري دانسته اند.(سال هاي 299، 300، 301).

51) تنها با عنوان سعد بن عبدالله در اسناد 781 روايتِ كتب اربعه آمده است.

52) رجال النجاشي، ص 177، ش 467 /الفهرست، ص 75، ش 306.

53) همان.

54) كامل الزيارات، ص 20، باب 4، ح 2.

55) كتاب الرجال، ص 102، ش 681؛ ص 247، ش 208.

56) نقد الرجال، ص 149.

57) كمال الدين و تمام النعمة ج 2، ص 454 - 465.

58) رجال النجاشي، ص 177.

59) المقالات و الفرق، مقدمه.

60) كتاب الرجال، ص 102،ص 247.

61) معجم رجال الحديث، ج 8، شرح حال سعد.

62) معجم رجال الحديث، ج 8، ص 80/الجامع في الرجال، ج 1، ص 852.

63) الفهرست، ص 26، ش 68.

64) رجال الطوسي، ص 475، ش 6/ كامل الزيارات، ص 20، باب 4، ح 2.

65) رجال النجاشي، ص 177.

66) الفهرست، ص 75، ش 306.

67) رجال الطوسي، ص 475، ش 6/ الفهرست، ص 84.

68) من لا يحضره الفقيه، ج 4، المشيخة، ص 42.

69) الفهرست، ص 75.

70) همان، ص 162، ش 706. معجم رجال الحديث، ج 8، ص 80الجامع في الرجال، ج 1، ص 852.

71) رجال النجاشي، ص 177/ الفهرست، ص 75.

72) احتمالاً همان رساله اي است كه علامه در بحار الانوار، ج 92، ص 60 به بعد ذكر نموده است و آن را به اميرالمؤمنين عليه السلام نسبت داده است / نيز ر. ك: بحار الانوار، ج 1، ص 15 و كيهان انديشه، ش 33، مقاله يك كتاب با چهار عنوان، استادي، ص 154.

73) رجال النجاشي، ص 177/ الفهرست، ص 75.

74) من لا يحضره الفقيه ج 1، ص 3؛ ج 4، ص 7، (المشيخة). علامه طريق صدوق را صحيح مي داند. (رجال العلامة الحلي ص 277)

75) الفهرست، ص 75.

76) رجال النجاشي، ص 436، ش 1170.

77) رجال الطوسي، ص 351، ش 13.

78) الجامع في الرجال، ج 2، ص 449.

79) همان، ج 1، ص 854.

80) مجمع الرجال، ج 3، ص 108.

81) رجال النجاشي، ص 81، ش 198/ رجال الطوسي، ص 25، ش 65.

82) تاريخ قم، ص 290.

83) همان، ص 291.

84) تهذيب التهذيب، ج 4، ص 8 / تقريب التهذيب ص 143 / الجرح و التعديل ج 4، ص 48، ش 206؛ ج 8، ص 211، ش 993.

85) الكافي ج 6، ص 530.

86) رجال النجاشي ص 186، ش 494.

87) رجال الطوسي، ص 377، ش 2.

88) كتاب الرجال، ص 108، ش 747/ مجمع الرجال، ج 2، ص 181.

89) كتاب الرجال، ص 208.

90) فوائد الوحيد، ص 22.

91) من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 89، ح 5.

92) همان، ج 4، (المشيخة)، ص 59.

93) همان، ص 89، ح 287.

94) جامع الرواة، ج 1، ص 394.

95) همان، (المشيخه)، ص 59.

96) رجال العلامة الحلي، ص 279.

97) الطبقات الكبري، ج 7، ص 434 / الاصابة في تمييز الصحابة، ج 2، ص 91، ش 3560.

98) شرح حال بلال بن سعد در همين نوشتار.

99) الجرح و التعديل، ج 4، ص 81، ش 349/ تاريخ مدينة دمشق، ج 7، ص 106 /اسد الغابة، ج 2، ص 271.

100) رجال البرقي ص 29.

101) معجم رجال الحديث، ج 9، ص 30 / الجامع في الرجال، ج 2، ص 444.

102) رجال الطوسي، ص 266، ش 712.

103) معجم رجال الحديث، ج 9، ص 30/ الجامع في الرجال، ج 2، ص 444.

104) رجال الطوسي، ص 307، ش 437.

105) تاريخ قم، ص 40، 59، 161.

106) همان، ص 161.

107) معجم رجال الحديث، ج 9، ص 30.

108) همان، ج 9، ص 30/ الجامع في الرجال، ج 2، ص 444.

109) حرب بن اسماعيل گمان دارم كه احمد بن حنبل او را كندي مي دانست. (الجرح و التعديل، ج 4، ص 383).

110) اسماء، دختر عمه معاذبن جبل و از صحابه است و از پيامبر صلي الله عليه و آله روايت كرده است .شهر بن حوشب، مجاهد، اسحاق بن راشد و محمد بن عمر از راويان اويند. حديث «من بني لله مسجداً بني الله له بيتاً في الجنة» را او روايت كرده است. او در جنگ يرموك، به وسيله عمود چادرش، 9 رومي را كشت. (اسد الغابة، ج 5، ص 398).

111) شهر، دين خود را به دراهمي فروخت . اي شهر، بعد از تو به كدامين قاري ايمن باشيم.

112) تهذيب التهذيب، ج 4، ص 396 ش 369/ البداية و النهاية، ج 9، ص 304، حوادث سال 112 ه . ق.

113) الجرح و التعديل، ج 4، ص 383 /تهذيب و التهذيب، ج 4، ص 369.

114) شعبة بن الحجاج، ابو بسطام الازدي از محدثان مشهور قرن دوم هجري در عراق است. ثوري او را اميرالمؤمنين حديث و ذهبي از او به شيخ الاسلام ياد كرده است. شافعي مي گويد: اگر شعبه نبود حديث در عراق شناخته نمي شد. وي در سال 160 ه . ق. از دنيا رحلت كرد. حسن، معاوية بن قرة، عمرو بن مرة، حكم، انس بن سيرين، قتادة، ايوب سختياني و ابن اسحاق مشايخ وي بودند. ايوب و ابن اسحاق و جمعي از جمله: ثوري، ابن مبارك، ابو داود و سليمان بن حرب راويان وي بودند. (تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 193، ش 187).

115) عبد الله بن عون ابو عون مزني (متوفا: 151 ه . ق.) از محدثان قرن دوم هجري بود. او از سعيد بن جبير، ابو وائل، ابراهيم بن نخعي، مجاهد، شعبي و حسن روايت مي كرد. حماد بن زيد، اسماعيل بن علية، اسحاق الازرق و جمعي بسيار شعبه شك وي را بهتر از يقين غير او مي دانستند. ابن معين در همه امور به وي اطمينان نمود. از ابن مبارك نقل شده كه هيچ كس را فاضل تر از ابن عون نمي دانسته است. (تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 156).

116) تهذيب التهذيب، ج 4، ص 369.

117) همان، ج 4 ص 369 به بعد.

118) الجرح و التعديل، ج 4، ص 383.

119) كتاب المجروحين، ج 1، ص 361.

120) ابو الحسن علي بن ابراهيم بن سلمة بن بحر القزويني (254 - 345 ه . ق.)، قطان، محدث و عالم قزوين، براي دريافت حديث بسيار به سفر پرداخت و بسيار نگاشت. ابو حاتم رازي، ابن ماجه و ابراهيم بن ديزيل از مشايخ وي هستند. ابو الحسن نحوي، زبير بن عبد الواحد و قاسم بن ابي المنذر راويان اويند. مي گويند: او سي سال بر روزه مداومت داشت و با نان و نمك افطار مي كرد. ذهبي فضايل ابن قطان را بيش از حد شمارش مي داند. (تذكره الحفاظج 3، ص 856، ش 833).

121) تهذيب التهذيب، ج 4، ص 371.

122) رجال الطوسي ص 45، ش 10.

123) قاموس الرجال (چاپ مركز نشر كتاب)، ج 5، ص 92/ معجم رجال الحديث، ج 9، ص 46. (ايشان نيز: ظاهر اتحاد مي باشد).

124) كافي، ج 1، ص 298.

125) وفيات الاعيان، ج 6، ص 278 به بعد. يزيد پس از پدرش، والي خراسان بود و به صلاحديد حجاج و امر عبدالملك عزل شد. حجاج از وي بيم داشت و در زندان، او را شكنجه مي نمود. او پس از حجاج امير عراقين شد. وي مدتي در زندان عمر بن عبد العزيز بود. و با خليفه بعد يزيد بن عبد الملك، مخالفت مي نمود و سرانجام به دست مسلمة كشته شد.

126) الجرح و التعديل، ج 9، ص 396، ش 1886.

127) همان، ج 5، ص 183، ش 863؛ ج 6، ص 55، ش 294.

128) همان، ج 6، ص 277، ش 1537.

129) همان، ج 9، ص 396، ش 1886.