داود بن عامر الاشعري القمي




47 . داود بن عامر الاشعري القمي



شيخ و برقي وي را در اصحاب حضرت امام حسن عسكري عليه السلام ذكر نموده اند(1). ظاهراً روايتي از او در كتابهاي اصلي روائي شيعه ديده نمي شود.



48 . الريان بن الصلت الاشعري القمي، ابو علي



نجاشي وي را با نام مزبور، توثيق و صدوق خوانده است(2). شيخ طوسي در چند جا از كتاب رجالو نيز در فهرست ، «الريان بن الصلت» را ذكر نموده؛ ولي در هيچ جا وي را به اشعري وصف ننموده است و او را در باب اصحاب الرضا و اصحاب الهادي عليهما السلام ، به ترتيب: «الريان بن الصلت بغدادي ثقة خراساني الاصل» و «ريان بن الصلت بغدادي ثقة» ذكر كرده و در باب من لم يروعنهم عليهم السلام و الفهرست؛ تنها به نام «الريان بن الصلت» اكتفا نموده است(3). در رجال كشي نيز سه حديث با عنوان «ما روي في الريان بن الصلت الخراساني» آمده است(4).



علامه، تمامي اين عناوين را متعلق به يك نفر دانسته و در قسمت اول خلاصه، از او چنين نام برده است: «الريان بن الصلت البغدادي الاشعري القمي خراساني الاصل، ابو علي»(5).



مؤيد قول علامه اين است كه در يكي از سه روايت كشي مي خوانيم: «ريان به فرزندش محمد گفت...»(6). با توجه به عنوان كشي، آشكار مي شود كه محمد، فرزند ريان بن الصلت بغدادي است. از طرفي، نجاشي و شيخ، از او به محمد بن الريان بن الصلت الاشعري(7) و محمد بن الريان بن الصلت(8) ياد كرده اند؛ لذا مي توان حكم به اتحاد علامه را مقرون به صحت دانست.



از سوي ديگر، سخن از عدم اتحاد نيز به ميان آمده است(9). شايد آنچه موجب اين سخن شده اين باشد كه آنچه شيخ طوسي در باب اصحاب الرضا عليه السلام آورده و ريان را با وصف «خراساني الاصل» ذكر نموده، با عنوان «الاشعري» سازگار نباشد ؛ زيرا اشعريان از اعراب اصيل به شمار مي روند؛ جز اين كه سخن شيخ طوسي ناظر به نسب ريان نباشد؛ بلكه مي خواهد محل ولادت وي يا... را برساند.



جمع بين كلام شيخ طوسي و نجاشي اين است كه برخي از راويان و محدثان وابسته به بيت اشعريان بودند و از موالي آنها به شمار مي رفتند كه معمولاً نويسندگان براي تمييز آنان از عباراتي نظير «مولي الاشعريين» يا «الاشعري موليً» استفاده مي نمايند.(10) لذا احتمال دارد كه «ريان» نيز از موالي اشعريان بوده باشد كه با خراساني بودن وي نيز منافاتي ندارد؛ البته شيخ طوسي ،نجاشي، كشي و علامه هيچ اشاره اي به مولي بودن وي ننموده اند و فقط سخن مزبور به صورت احتمال مطرح شد.



نجاشي، ريان را راوي حضرت رضا عليه السلام دانسته است(11) و شيخ طوسي و برقي در باب اصحاب امام رضا و حضرت هادي عليهما السلام (12) از او ياد كرده اند. شيخ طوسي در تهذيب، نامه اي از او به ابومحمد عليه السلام (امام حسن عسكري) را نقل مي نمايد(13) كه در صورت قول به اتحاد، بايد به حيات وي تا زمان امام حسن عسكري عليه السلام اذعان كنيم، اگر چنين باشد وي عصر چهار امام را درك كرده و در نيمه دوم قرن اول و نيمه نخستين قرن دوم مي زيسته است.



جز ائمه عليهم السلام تنها شيخي كه مي توان براي وي ذكر نمود يونس مي باشد كه كليني در كافي و شيخ طوسي در تهذيبين، روايت او را از يونس ذكر مي نمايند(14).



ابراهيم بن هاشم(15)، احمد بن ابي عبدالله برقي، احمد بن محمد بن عيسي، عبدالله بن جعفر(16)، علي بن ابراهيم، علي بن حسن بن علي بن فضال، علي بن ريان (فرزندش)، محمد بن زياد(17) و سهل بن زياد(18) و معمر بن خلاد(19) از راويان وي به شمار مي روند.(20)



شيخ طوسي و نجاشي به طرق خود، كتابي را براي ريان ذكر مي نمايند(21) و نجاشي اضافه مي كند كه وي صاحب كتابي است كه در آن سخنان امام رضا عليه السلام را در مورد فرق بين «آل» و «امة» جمع آوري نموده است. صدوق نيز طريق خودش را به ريان بن صلت ذكر نموده(22)، كه بيانگر استفاده وي از كتاب ريان در تأليف من لا يحضر بوده است. علامه در خلاصه، طريق مزبور را «حسن» مي داند(23).



49 . زكريا بن آدم اشعري



ابو يحيي(24) زكريا بن آدم عبدالله بن سعد اشعري قمي، از اصحاب امام صادق، حضرت كاظم، حضرت رضا و امام جواد (عليهم السلام) بود و در زمان امام حضرت جواد عليه السلام(220 - 202 ه . ق.) از دنيا رفت(25). وي بخشي از نيمه اول قرندوم، تمامي نيمه دوم آن و قسمتي از نيمه نخستين قرن سوم را درك نموده است. شيخ، او را با نام «زكريا بن آدم القمي» در باب اصحاب الصادق، الرضا و الجوادعليهم السلام ذكر نموده(26) و سروي در معالم العلماء تصريح مي نمايد كه وياز اصحاب حضرت كاظم عليه السلام مي باشد(27). او از اصحاب خاص حضرت رضا عليه السلام و صاحب منزلت، پيش آن حضرت بود(28). صدوق وي را «صاحب» آن حضرت مي داند(29).



در روايتي از رجال كشي آمده است كه پس از مرگ ابوجرير(30)، وي از ابتداي شب تا طلوع فجر، هم صحبت آن حضرت عليه السلام بود(31). بنابر نقل علامه، در سفر حجي از مدينه، وي همراه آن حضرت بود: «و حج الرضا عليه السلام سنة من المدينة و كان زكريا بن آدم زميله الي مكة»(32).



علاوه بر اين، وي مورد عنايت خاص آن حضرت عليه السلام بود. آن حضرت در پاسخ به علي بن مسيب فرمود: «قوانين دين را از زكريا بن آدم قمي اخذ نماييد. كه در امور دين و دنيا مورد اعتماد است: «... فممن آخذ معالم ديني؟ فقال: من زكريا بن آدم القمي المأمون علي الدين و الدنيا»(33).



زكريا مي گويد: «خدمت حضرت رضا عليه السلام رسيدم و عرض نمودم: نادانان خانواده ام رو به فزوني يافته، قصد خارج شدن نموده ام. آن حضرت خطاب به وي مي فرمايند: «چنين كاري مكن؛ زيرا خداوند به واسطه وجودت بلا را از آنان دور مي گرداند؛ همان گونه كه به واسطه موسي بن جعفرعليهما السلام بلا از اهل بغداد دور مي شود؛ فقال: لا تفعل فان اهل بيتك يدفع عنهم بك كما يدفع عن اهل بغداد بابي الحسن الكاظم»(34).



وي مورد عنايت حضرت جواد عليه السلام نيز بوده؛ ولي از حديث كشي بر مي آيد كه وي در ابتداي امامت حضرت جواد عليه السلام، در امامت آن حضرت شبهه داشت: از احمد بن محمد بن عيسي روايت شده است كه نزد امام جواد عليه السلام بود و ايشان در مورد محمد بن سنان و صفوان سخنان نيكويي فرمودند. در ذهنم گذشت كه سخن زكريّا را به ميان آورم. شايد حضرت در مورد او نيز همان سخنان را بفرمايند. وي مي گويد: آن حضرت فرمود: ابو علي در مورد ابو يحيي (زكريا بن آدم)(35) عجله مكن. منزلت او نزد پدرم و من باقي است؛ ولي من به مالي كه نزد اوست احتياج دارم؛ ليكن وي آن را نمي فرستد - احمد مي گويد: خدمت ايشان عرض نمودم: زكريا به من گفت كه به شما اعلام دارم كه وي مال را مي فرستند؛ ولي آن چه مانع اين كار بود اختلاف ميمون و مسافر - در امامت شما - وي مال را مي فرستند و آن حضرت مي فرمايد كه شبهه بر طرف شد.(36)



«... فقال يا ابا علي ليس علي مثل ابي يحيي يعجل... غيراني احتجت الي المال الذي عنده، فقلت جعلت فداك هو باعث اليك بالمال و قال لي ان وصلت اليه فاعلمه انّ الذي منعني من بعث المال اختلاف ميمون و مسافر... فوجه اليه بالمال، فقال لي ابوجعفر عليه السلام ابتداء منه: ذهبت الشبهة(37)».



وي به آن حضرت عليه السلام وفادار بود و مشمول دعاها و عنايات آن جناب قرار گرفت. از عبدالله بن صلت قمي روايت شده است كه امام جواد عليه السلام در اواخر عمر فرمودند خدا به صفوان بن يحيي و محمد بن سنان و زكريا بن آدم به سبب من جزاي خير دهد. اينان به من وفا نمودند: «جزي الله صفوان بن يحيي و محمد بن سنان و زكريا بن آدم عني خيراً فقد وَ فَو الي»(38).



نيز آن حضرت سه ماه پس از وفات زكريا در نامه اي مي فرمايد: ... «رحمت خدا بر او باد روزي كه به دنيا آمد و روزي كه جان داد و آن روز كه برانگيخته شود. او زيست در حالي كه عارف به حق، گوينده آن، صابر و محتسب حق بود و آن چه را كه براي خدا و رسول بر او واجب بود انجام مي داد. او كه رحمت خداي بر او باد زندگي خود را سپري نمود، در حالي كه پيمان شكن و بدعت گذار نبود؛ پس خداي او را پاداش نيتش دهد و نيكوترين آروزهايش عطا نمايد».



«... رحمة الله عليه يوم ولد و يوم قبض و يوم يبعث حياً، فقد عاش ايام حياته عارفاً بالحق، قائلاً به، صابراً محتسباً للحق، قائماً بما يجب لله عليه و لرسوله و مضي رحمة الله عليه غير ناكث و لا مبدل، فجزاه اجر نيته و اعطاه خير اُمنيته(39)».



علاوه بر ائمه عليهم السلام، علما نيز به تجليل از وي پرداخته اند. نجاشي وي را توثيق و او را جليل و عظيم القدر خوانده است(40) و متأخران نيز ضمن اشاره به احاديث مورد بحث، او را مدح نموده اند(41).



وي علاوه بر اين كه از اصحاب ائمه عليهم السلام به شمار مي رود و احاديثي از امام رضا عليه السلام روايت نموده است(42)، از داود بن كثير رقي(43) و كاهل(44) نيز روايت مي نمايد.



راويان وي عبارتند از: احمد بن حمزه قمي، احمد بن محمد بن ابي نصر، احمد بن محمد بن خالد برقي(45)، اسمعيل ابن مهران(46)، جعفر جوهري، حمزة بن يعلي، سعد بن سعد، عبد الله بن المغيرة، ابو العباس الفضيل (المفضل) بن حسان دالاني، محمد بن حسن بن ابي خالد (شينوله)(47)، محمد بن حمزة(48)، محمد بن خالد(49)، محمد بن سهل و محمد بن ابي عبدالله(50).



نجاشي و شيخ طوسي و به تبع او، سروي، كتابي و مسائلي را براي زكريا نقل مي نمايند(51). شيخ طوسي و نجاشي طرق خود به كتاب را متصلاً به او نقل نموده و نجاشي اضافه نموده كه مسائل وي از حضرت رضا عليه السلام است: «له كتاب... و كتاب مسائله للرضا عليه السلام». و ذكر طريق صدوق به زكريا(52) بيانگر آن است كه كتاب يا كتبش مورد استفاده در تأليف من لا يحضر بوده و علامه طريق را صحيح دانسته است(53).



50 . زكريا بن ادريس الاشعري



ابوجرير زكريا بن ادريس بن عبد الله بن سعد اشعري قمي از اصحاب امام صادق، امام كاظم و امام رضا عليهم السلام مي باشد(54). و احتمالاً در زمان امامت حضرت رضا عليه السلام از دنيا رفته است(55).



ابو جرير، كنيه چهار نفر از راويان است : رواسي، زكريا ابن ادريس، زكريا بن عبد الصمد و محمد بن عبدالله - يا عبيدالله. در اين بين، تنها رواسي، قمي نيست(56). كنيه «ابو جرير قمي» منصرف به زكريا بن ادريس مي باشد؛ زيرا نجاشي ابو جرير قمي را فرزند ادريس بن عبدالله اشعري مي داند: «... و ابو جرير القمي هو زكريا بن ادريس هذا»(57)، نيز زكريا بن ادريس مشهور و معروف و صاحب كتاب است(58).



شيخ طوسي او را به نام زكريا بن ادريس قمي و جزء اصحاب امام صادق عليه السلام ذكر نموده(59) و ابن عقدة، ابوجرير قمي را راوي آن حضرت عليه السلام دانسته(60) و در باب اصحاب امام كاظم و اصحاب امام رضا عليهما السلام از رجال شيخ وي را با عنوان ابوجرير القمي مي يابيم(61) و يك بار ديگر در باب اصحاب الرضا عليه السلام او را با نام جدو وصف اشعري و كنيه مي بينيم(62). نجاشي روايت وي از آن سه امام (عليهم السلام) را به «قيل» نسبت مي دهد(63) كه بيانگر عدم اعتماد وي است. ولي در كافي و تهذيب روايات وي از آن امامان آمده است(64).



در مورد وي بايد به چند مطلب اشاره نمود:



1. وي جزء اصحاب امام صادق عليه السلام است و همان گونه كه در شرح حال حمزة بن اليسع گذشت، برخي از كلام شيخ مفيد، استفاده وثاقت نموده اند و مخالفان نيز ادله اي ارائه نموده اند.



2. جمعي از بزرگان همانند: ابن ابي عمير، صفوان و بزنطي از راويان وي به شمار مي روند كه در نظر برخي همانند مرحوم شيخ طوسي اين موضوع مي تواند دليل بر وثاقت باشد و مخالفان نيز ادله اي بر رد آن مي آورند(65).



3. صدوق از ابوجرير قمي، زكريا بن ادريس به صورت «صاحب موسي بن جعفر عليه السلام» ياد مي نمايد(66). برخي از اين كه شخصي به صورت صاحب امام عليه السلام ذكر شود، استفاده مدح(67) و برخي آن را بالاتر از وثاقت مي دانند. چرا كه شخص بر راه خليل و صاحب خود است و ائمه هم اشخاصي را صاحب بر مي گزيده اند كه داراي نفسي پاك بوده باشند. شاهد آنان اين است كه بسياري از كساني كه به نام صاحب امام از آنان ياد مي شود از بزرگان مي باشند(68). در جواب گفته شده است: مصاحبت معصوم به هيچ وجه دلالتي بر حسن يا وثاقت نمي كند؛ زيرا بسياري از اصحاب پيامبرصلي الله عليه وآله و ائمه عليهم السلام اشخاص فاسد الحال بوده اند(69). احتمال دارد كه مراد از «صاحب امام» اخص از «مصاحبة الامام عليه السلام» باشد و «صاحب» به آن گفته مي شود كه در سفر و حضر يار و همدم شخصي باشد و تنها با صرف رؤيت كه در خصوص اصحاب پيامبرصلي الله عليه وآله مطرح مي شود نمي توان شخصي را صاحب آن حضرت دانست؛ چنان كه ابن ابي حاتم در مواردي از الجرح و التعديل تنها به افراد خاصي همانند سلمان يا ابو بكر، صاحب النبي اطلاق مي كند؛ با وجود اين كه صحابه پيامبر فراوانند.



4. علامه، ابوجرير قمي را «وجه» و صاحب منزلت خوانده است: «... وجه يروي عن الرضا عليه السلام»(70). نزد برخي همانند ميرزا محمد محقق داماد، اين لفظ و كلمه «عين» عدالت را مي رساند كه مرتبه اي بالاتر از وثاقت مي باشد و از ديد وحيد بهبهاني مدح را مي رساند(71). در جواب گفته شده است: مجرد اين لفظ، بر حسن يا وثاقت دلالت ندارد؛ بلكه در صورت تقييد به «اصحابنا»، افاده حسن و مدح مي نمايد(72).



5. در صورت قبول روايت كشي مبني بر اين كه مقصود از «ابو جرير»،«ابو جرير القمي» باشد، امام براي وي طلب رحمت نموده اند(73).



برخي طلب رحمت از سوي بزرگان را دليل بر «حسن» و يا حتي «وثاقت» مي دانند(74) و طلب رحمت از سوي امام عليه السلام به طريق اولي چنين دلالتي دارد، در پاسخ گفته شده است كه اين مسأله چنين دلالتي ندارد چرا كه ائمه عليهم السلام به خاطر مسائلي حتي براي اشخاص فاسق طلب رحمت مي كردند و افرادي چون نجاشي براي فرد ضعيفي رحمت خواسته است.(75)



اگر چه تمامي اين ادله يقيني نيست ولي نمي توان همه آن ها را در مورد ابوجرير قمي ناديده گرفت و لااقل اگر بر توثيق وي دلالت نداشته باشد بر حسن ويدلالت دارد.



او جز ائمه «عليهم السلام»، از ديگري روايت ندارد. راويان وي از جمله: ابراهيم بن هاشم(76)، احمد بن محمد بن ابي نصر، صفوان بن يحيي، عبدالله بن المغيرة،محمد بن ابي عمير(77)، محمد بن خالد برقي(78)، و يونس بن عبد الرحمن(79) مي تواناشاره نمود.(80)



شيخ طوسي و نجاشي كتابي را از وي مي دانند(81) و سروي كتابي را براي زكريابن اويس، ابو جعفر قمي دانسته است(82). به لحاظ نبودن چنين شخصي در كتبرجال، احتمال تصحيف بسيار است. صدوق نيز طريق خود را به زكريا آورده؛ لذا كتاب وي به هنگام تأليف من لا يحضر در دسترس او بوده است(83). علامه، طريق مزبور را حسن مي داند(84).



51 . زكريا بن عمران القمي



نويسنده الجامع في الرجال وي را از فرزندان عمران بن عبدالله اشعري كهاز اصحاب حضرت صادق به شمار مي رود، دانسته است(85). او در كافي با عنوانمزبور، از هارون ابن جهم از يكي از اصحاب امام صادق عليه السلام روايت نموده(86)و در كتاب التوحيد كافي از امام موسي بن جعفر عليه السلام با عنوان زكريا بنعمران روايت مي نمايد(87) و در استبصار، روايت او از حضرت كاظم عليه السلامآمده است(88). حسين بن سعيد، محمد بن خالد و محمد بن سهل از راويان وي به شمار مي روند(89).



52 . زياد بن عياض اشعري



ابن اثير از اختلاف در صحابي بودن او سخن گفته است و ابوحاتم مي گويد: خود وي اذعان به رؤيت پيامبرصلي الله عليه وآله دارد. وي از عمر و زبير روايت كرده و شعبي راوي اوست. ابن اثير از زياد نقل مي كند كه او گفت: هر آنچه پيامبرصلي الله عليه وآله بدان عمل مي نمود، شما نيز انجام مي دهيد؛ مگر غسل عيدين را(90).



در اسد الغابة آمده كه گفته شده نام وي «عياض بن زياد» است و سخني از عياض اشعري به روايت شعبي ذكر شده است(91). كلام مذكور را خود وي و خطيب به روايت شعبي در ذيل نام «عياض بن عمرو اشعري» آورده اند(92) و اينان هيچ اشاره اي به «عياض بن زياد» ننموده اند.



53 . زيد بن ثابت



مامقاني در تنقيح المقال و علامه امين در اعيان الشيعة، «زيد بن ثابت بن الضحاك» را با اوصاف: الاشعري، الانصاري، الخزرجي و البخاري مطرح نموده اند(93)، از ميان رجاليان شيعه(94)، شيخ طوسي بدون هيچ وصفي از او نام برده(95) و جمعي از بزرگان علماي رجال و تذكره نويس همانند: ابن اثير(96)، ابن حجر عسقلاني(97)، ابن عبد البر قرطبي(98)، بخاري(99) و ذهبي(100) هيچ اشاره اي به «الاشعري» در عنوان وي ننموده اند از اين رو اطميناني به اشعري بودن وي نيست.

پاورقي





1) رجال الطوسي، ص 431، ش 3 / رجال البرقي ص 61.

2) رجال النجاشيص 165، ش 437.

3) رجال الطوسي، ص 473، ش 1 / الفهرست، ص 71، ش 285.

4) اختيار معرفة الرجال، ص 546، احاديث 1035 - 1037.

5) رجال العلامة الحلي، ص 70، ش 1.

6) اختيار معرفة الرجال، ص 548، ح 1037.

7) رجال النجاشي، ص 370، ش 1009.

8) رجال الطوسي، ص 423، ش 16.

9) مجله تراثنا، سيد محمد رضا حسيني، باب من لم يروفي رجال الشيخ الطوسي ، ش 7 - 8، ص 94.

10) براي نمونه: تاريخ بغداد، ج 8، ص 298، ش 4400.

11) رجال النجاشي، ص 165.

12) معجم رجال الحديث، ج 7، ص 210. (به نقل از: برقي).

13) تهذيب الاحكام، ج 4، ص 139، ح 394.

14) الكافي، ج 4، ص 107، ح 4 ج 5، ص 297، ج 8، ص 165/تهذيب الاحكام، ج 4، ص 205، ح 593؛ ج 7، ص 233، ح 1015. الاستبصار ج 2، ص 94.

15) رجال الطوسي، ص 473، ش 1، من لا يحضره الفقيه، المشيخة، ص 19.

16) رجال النجاشي، ص 165.

17) تهذيب الاحكام، ج 2، ص 361، ح 1531.

18) همان، ج 7، ص 233، ح 1015.

19) اختيار معرفة الرجال، ص 547، ح 1036.

20) الجامع في الرجال، ج 1، ص 781/معجم رجال الحديث، ج 7، ص 212.

21) الفهرست، ص 71 / رجال النجاشي، ص 165.

22) من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 19. (المشيخة)

23) رجال العلامة الحلي، ص 277.

24) اختيار معرفة الرجال ص 596، ح 1115.

25) همان، ص 595، ح 1114. (با استفاده از غيبت شيخ، ص 211). قبر وي در قم و در قبرستان شيخان، زيارتگاه مردم است.

26) رجال الطوسي، ص 200، ش 77؛ ص 377، ش 4؛ ص 401، ش 1.

27) معالم العلماء، ص 53، ح 349.

28) رجال النجاشي، ص 174، ش 458.

29) من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 69. (المشيخة)

30) ر.ك همين نوشتار، ص 204.

31) اختيار معرفة الرجال، ص 616، ح 1150.

32) رجال العلامة الحلي، ص 75، ش 4 / مضمون آن در: رجال ابن داود، ص 98.

33) اختيار معرفة الرجال، ص 594، ح 1112.

34) اختيار معرفة الرجال، ص 594، ح 1111. ترجمه حديث در ترجمه تاريخ قم چنين است: «حق - سبحانه و تعالي - بلا از اهل قم بگردانيده است؛ به سبب وجود زكريا بن آدم. چنان چه بلا از اهل بغداد موسي بن جعفر عليهما السلام بگردانيد. (تاريخ قم، ص 278).

35) مجمع الرجال، ج 3، ص 56. حاشيه شماره 4، دلالت بر اطلاق كنيه بر زكريا دارد.

36) اعيان الشيعة، ج 7، ص 63.

37) اختيار معرفة الرجال، ص 596، ح 1115.

38) اختيار معرفه الرجال، ص 503، ح 964/ كتاب الغيبة، ص 211.

39) اختيار معرفه الرجال، ص 595، ص 211.

40) رجال النجاشي، ص 174، ش 458.

41) رجال العلامة الحلي، ص 75/ رجال ابن داود، ص 97.

42) اختيار معرفه الرجال ، ص 594، ح 1111.

43) من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 95. (المشيخة)

44) الكافي، ج 4، ص 81، ح 1.

45) الفهرست، ص 73، ش 297.

46) من لا يحضره الفقيه، ج 4 ص 95. (المشيخة)

47) رجال النجاشي، ص 174، ش 458/ الفهرست، ص 73، ش 297.

48) اختيار معرفة الرجال، ص 594، ح 1111؛ ص 616، ح 1150.

49) رجال النجاشي، ص 174.

50) جامع الرواة، ج 1، ص 331 /معجم الرجال الحديث، ج 7 ص 274.

51) رجال النجاشي،ص 174/ الفهرست،ص 73 / معالم العلماء، ص 53، ش 349.

52) من لا يحضره الفقيه، ج 4 ص 69. (المشيخة)

53) رجال العلامة الحلي، ص 279.

54) رجال الطوسي، ص 200، 365، 377.

55) در روايت 1150 ص 616 رجال كشي آمده است كه امام رضا عليه السلام اندكي پس از فوت ابو جرير براي او طلب رحمت نمود: «... قال دخلت علي الرضا عليه السلام من اول الليل في حدثان موت ابي جرير فسألني عنه و ترحم عليه.» با توجه به اين كه در روايت، فقط لفظ «ابو جرير» آمده، در انطباق آن بر «ابو جرير قمي» تشكيك شده (معجم رجال الحديث ج 7، ص 277) و اين در حالي است كه نام باب مزبور در رجال كشي ابو جرير القمي و در (الاختصاص، ص 86)، ابو جرير زكريا بن ادريس... القميين مي باشد.

56) معجم رجال الحديث، ج 7، ص 281.

57) رجال النجاشي، ص 104، ش 259.

58) معجم رجال الحديث، ج 7، ص 282.

59) رجال الطوسي، ص 200، ش 72.

60) رجال النجاشي ، ص 173.

61) رجال الطوسي ص 365 ، ش 13؛ ص 396، ش 16.

62) همان، ص 377، ش 2.

63) رجال النجاشيص 173.

64) معجم رجال الحديث، ج 7، ص 278.

65) ر. ك: معجم رجال الحديث، ج 1، ص 68 - 63.

66) من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 70. (المشيخة).

67) فوائد الوحيد البهبهاني، ص 50.

68) قاموس الرجال، ج 1، ص 68.

69) معجم رجال الحديث، ج 1، ص 77؛ ج 7، ص 277.

70) رجال العلامة الحلي، ص 38.

71) فوائد الوحيد البهبهاني، ص 32.

72) معجم رجال الحديث، ج 7، ص 277.

73) روايت 1150، ص 616. ر.ك همين نوشتار صپاورقي.

74) فوائد الوحيد البهبهاني ص 53 / مجمع الرجال ج 2، ص 182، حاشيه 3.

75) معجم رجال الحديث ج 1، ص 78.

76) من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 70. (مشيخه)

77) الكافي، ج 4، ص 266، ح 8.

78) الفهرست، ص 74/ رجال النجاشي، ص 457.

79) تهذيب الاحكام، ج 10، ص 282، ح 1102.

80) معجم رجال الحديث، ج 7، ص 278.

81) الفهرست، ص 74/ رجال النجاشي، ص 457.

82) معالم العلماء، ص 53، ش 350.

83) من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 70. (المشيخة)

84) رجال العلامة الحلي، ص 279.

85) الجامع في الرجال، ج 2، ص 449.

86) الكافي، ج 1، ص 230، ح 2.

87) همان، ص 149، ح 2.

88) الجامع في الرجال، ج 1، ص 333.

89) الكافي، ج 1، ص 149، ح 2، ص 230، ح 2/ الجامع في الرجال، ج 1، ص 333/ معجم رجال الحديث، ج 7، ص 284.

90) اسد الغابة، ج 2، ص 216/ الجرح و التعديل، ج 3، ص 540، ش 2439/ الطبقات، ج 6، ص 151.

91) اسد الغابة، ج 2، ص 216.

92) همان، ج 4، ص 164/ تاريخ بغداد، ج 1، ص 206، ش 47.

93) تنقيح المقال، ج 1، ص 461، ش 4407/ اعيان الشيعة، ج 7، ص 93.

94) مقصود از رجاليان شيعه، علماي متقدم همانند: برقي، نجاشي يا ابن الغضائري است.

95) رجال الطوسي، ص 19.

96) اسد الغابة، ج 2، ص 221.

97) الاصابة، ج 1، ص 561، ش 2880.

98) الاستيعاب في معرفة الاصحاب، ج 1، ص 551.

99) كتاب التاريخ الكبير، ج 3، ص 380، ش 1278.

100) تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 30/ سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 426.