اسلام آوردن اشعريان


پيشينه مذهبي اشعريان



همان گونه كه قبايل عرب در دوران جاهليّت، بت پرستي را شيوه خود ساخته بودند، اشعريون نيز در آن هنگام در زمره بت پرستان به شمار مي آمدند. حسن بن محمد قمي، نويسنده تاريخ قم، به نقل از هشام بن محمد بن سائب كلبي روايت مي كند:



قبيله بني ذخران بن وائل بن جماهر بن اشعر در يمن، بتي به نام «نسر» را مورد احترام بسيار قرار داده و هنگام ذبح، گوسفندانشان را رو به آن بت قرار مي دادند. چنان كه در اين مورد سروده اند:



حَلَفْتُ بما آلي به كل مجرم و ما ذبحت ذُخران يوماً لدي نسر

لنلتمسن بالخير عُقر دياركم فلا تَأمنونا في فضاء و لا بحر(1)



نيز نقل شده است كه اشعريان و چند قبيله ديگر، بتي مسي به نام «منطبق» را مي پرستيدند.(2)



از مراسمي كه اشعريون همانند ساير اعراب در جاهليّت بدان عمل مي نمودند، حج بيت الله الحرام است. يعقوبي مي گويد: هنگامي كه عرب ها قصد زيارت كعبه و حج را مي نمودند، هر قبيله اي نزد بت خود توقف نموده، به دعا مشغول مي شدند و آن گاه تا هنگام ورودشان به مكه، تلبيه سر مي دادند و تلبيه قبايل عرب با هم متفاوت بوده است. يعقوبي درباره ذكر تلبيه اشعريون مي نويسد:



و كانت تلبيه عكّ و الاشعريين:



نَحُجّ للرحمن بيتا عجبا مستترا مضببا محجباً(3)



مقدمه اي در شناخت اسلام اشعريان



اشعريون بتي به نام نسر را مي پرستيدند. هشام بن محمد كلبياز ابوسائب مخزومي روايت مي نمايد: آن بت خازني داشته است، به نام «بلي». وي مي گويد روزي از بت شنيديم كه مي گفت:



اقبل نورفاَضا و اَدبر سوادٌ، فمضي بمكة قضي القضا



«آن حالت ما را بترسانيد و با خود گفتم كه گوئيا بمكه حادثه واقع شده است و قصه پديد آمده است.»



و نيز مي گويد: از بت شنيديم كه مي گفت:



يا بَلِي يا بلي جاءك الامرالجلي انزله الرب العلي علي ابن آمنة النبي



سپس اضافه مي كند: سوگند به خدا، چندي نگذشت تا پيامبر در مكه خروج نمود.(4)



راوي اين حكايت، هشام كلبي،مورد انتقاد جمعي از بزرگان علماي رجال و... قرار گرفته است كه اشكال عمده آنان بر حفظ و داستان سرايي هاي وي مي باشد(5) و خود وي نيز به فراموشي اوليه خود اذعان داشته است(6)؛ لذا به آساني نمي توان داستان هاي وي راپذيرفت. در صورت صحّت اين روايت، داستان مزبور مي تواند در آشنايي اشعريون با اسلام مؤثّر باشد.



اولين اشعري مسلمان



«مالك بن عامر اشعري» اولين اشعري مسلمان و نخستين مهاجر اين قوم به سوي پيامبرصلي الله عليه وآله جهت پذيرش اسلام به شمار مي رود. حسن بن محمد قمي مي نويسد كه: مالك بن عامر اشعري گويد كه مردي از مكه به ميان ما آمد و ما را خبر نمود كه پيامبرصلي الله عليه وآله در مكه خروج نموده و مردم را به اسلام و مسلماني مي خواند. گويد: تعجب كردم كه اسلام چه باشد و مراد از آن چيست؟ وي براي شناختن اسلام، به مكه رومي آورد و در آن شهر پس از مخالفت برخي از خويشانش در مكه، خدمت پيامبرصلي الله عليه وآله رسيده، آن حضرت، آگاهي خود را از چند جريان، به اطّلاع او رسانده، مالك اسلام مي آورد. و سروده است:



تبعت رسول الله اذ جاء بالهدي و اصبحت بعد الفكر و الجحد مسلما



از ديگر منابع بر مي آيد كه وي با رغبت پذيراي اسلام شده و بدان گردن نهاده است. مالك پس از اسلام آوردن به ميان قوم خود بازگشت و سپس بعد از گذشت چند سال با اقوام خويش براي مرتبه دوم، به خدمت حضرت رسول صلي الله عليه وآله مشرّف شد.(7)



اسلام آوردن ساير اشعريان



درباره اين كه چند تن از اشعريون و چگونه و در كجا خدمت حضرت رسول خداصلي الله عليه وآله رسيده اند، اتفاق نظر وجود ندارد. با توجه به نظريات مختلف، اين بحث را در چند قسمت مطرح مي كنيم:



مهاجران



درباره تعداد مهاجران اتّفاق نظر وجود ندارد. طبق روايتي از ابوموسي، تعداد مهاجران پنجاه و چند نفر بوده اند.(8) بنابر روايتي، كلبي، آن ها را پنجاه و شش نفر و طبق روايت ديگر، شصت و دو نفر دانسته و نويسنده تاريخ قمآن ها را هفتاد و دو نفر ذكر كرده است.(9) نويسنده تاريخ قم، به تفصيل در مورد مهاجران بحث كرده و به ذكر نام آن ها پرداخته و مالك بن عامر، ابو عامر اشعري، ابوموسي و برادرانش ابو رهم و ابوبُردة و كعب بن عاصم را جز مهاجران شمرده است.(10)



تمام كساني كه از يمن به سوي پيامبرصلي الله عليه وآله هجرت نمودند، اشعري نبوده و دو نفر از قبيله عك با آن ها بوده اند.(11)



تشرف مهاجران به اسلام



بيشتر علما بر اين باورند كه مهاجران در سال 7 ه . ق. هنگام فتح خيبر خدمت حضرت رسول صلي الله عليه وآله رسيدند. در اين زمينه سه نظر وجود دارد.



1. اشعريان از حبشه به سوي پيامبرصلي الله عليه وآله حركت مي نمايند و همراه با جعفر بن ابي طالب عليه السلام و همراهانش هنگام فتح خيبر، خدمت پيامبرصلي الله عليه وآله رسيدند.



2. اشعريان مستقيم از طريق دريا از يمن به حجاز آمدند و زمان فتح خيبر، خدمت پيامبرصلي الله عليه وآله مشرّف شدند و ورودشان همزمان با ورود جعفر و همراهانش به خيبر بود.



3. آنان در مكه خدمت پيامبرصلي الله عليه وآله مشرّف شدند.



بررسي نظر اوّل:



ركن اساسي نظر اول، ماجراي حبشه رفتن ابوموسي مي باشد. وي مي گويد: پيامبرصلي الله عليه وآله به ما امر نمود تا همراه جعفر به حبشه برويم:



«عن ابي بردة عن ابيه قال: امرنا رسول الله صلي الله عليه وآله ان ننطلق مع جعفر بن ابي طالب الي ارض النجاشي».(12)



ابن هشام در السيرة النبوية، بابي را به اولين مهاجرت به حبشه اختصاص داده است. وي در اين باب، از ابن اسحاق نقل مي كند كه از جمله مهاجران «بني عبد شمس»(13) و ابوموسي مي باشد(14) و نيز از او نقل مي كند كه ابوموسي اشعري از جمله مهاجران به حبشه بود و عمرو بن امية الضمري نماينده پيامبرصلي الله عليه وآله، آنان را در دو كشتي به حجاز منتقل مي سازد و آنان در خيبر پس از فتح حديبيه، خدمت پيامبرصلي الله عليه وآله مشرف مي شوند.(15)



آن چه از طبقات و سيره نبويّه ذكر شد، بيانگر آن است كه ابوموسي به اراده خود به حبشه مهاجرت نموده است. نظر ديگر اين است كه ابوموسي و همراهان با اراده خود به حبشه نرفته اند؛ بلكه هنگام عزيمت به حجاز براي درك محضر پيامبرصلي الله عليه وآله، باد كشتي آنان را بدان سوي كشانده است. بخاري از ابوموسي نقل مي نمايد كه خبر خروج پيامبرصلي الله عليه وآله را هنگامي كه در يمن بوديم شنيديم و از آن ديار به قصد آن حضرت حركت نموديم؛ ولي باد كشتي ما را به سوي سرزمين نجاشي كشاند:



عن ابي بردة عن ابي موسي: بلغنا مخرج النبي صلي الله عليه وآله و نحن باليمن فخرجنا مهاجرين اليه... فركبنا سفينة فالتقتنا سفينتنا الي النجاشي بالحبشة.(16)



ابن اثير و ابن سعد چنين جرياني را در كتاب هاي خود آورده اند. ابن اثير احتمال مي دهد كه اين جريان سبب شده ابن اسحاق، ابوموسي را از مهاجران حبشه بداند.(17) در تأييد اين رأي، نويسنده تاريخ قم مي نويسد: ... ابي بردة بن ابي موسي روايت كند: ابوموسي اول كسي است كه از ميان اشعريان نيزه در ميان كفّار حبشه انداخت و آن آنچنان بود كه او با اشعريان از بلاد يمن مهاجرت كرد، در كشتي ها به جانب مدينه رسول صلي الله عليه وآله، اتفاقاً بادي برآمد و كشتي هاي ايشان را به بعضي از جزيره هاي حبشه انداخت...(18)



بلاذري به نقل از هيثم، ابوموسي را از مهاجران حبشه دانسته؛ ولي مي گويد: وي در مكه اسلام آورد و سپس در هجرت دوم به سوي حبشه حركت نمود.(19) برخي مسئله هجرت به حبشه را صحيح ندانسته اند كه در قول دوم به آن پرداخته مي شود.



بررسي نظر دوم:



ابن سعد از عبد الله بن ابي الجهم روايت مي كند كه ابوموسي از مهاجران حبشه نبوده؛ بلكه وي در مكه، اسلام آورده و به يمن باز گشته و آن گاه با برخي از اشعريان خدمت آن حضرت مشرّف شده است؛ وليكن به لحاظ اين كه ورودشان با ورود جعفر و يارانش مقارن بود، گفته اند كه ابوموسي با جعفر و اصحابش آمده است.(20)



مضمون همين سخن را ابن اثير از برخي علماي انساب و سيره نقل مي نمايد:(21)



بلاذري از واقدي و ديگران نقل مي كند كه ابوموسي هرگز از مهاجران حبشه نبوده؛ ولي همراه ابوعامر اشعري از يمن به حضور آن حضرت شرفياب شده است: قال الواقدي و غيره: لم يكن ابوموسي من مهاجرة الحبشة قط(22). ابن اثير از او نقل مي كند كه ابوموسي همراه چند تن از اشعريان خدمت حضرت محمدصلي الله عليه وآله رسيد و سپس به حبشه مهاجرت نمود.(23)



واقدي در مغازي مي گويد: سرنشينان دو كشتي - ياران جعفر - بعد از فتح خيبر، خدمت حضرت محمدصلي الله عليه وآله رسيدند و اضافه مي نمايد كه دوسيون (قوم ابوهريره) و برخي از اشجعين نيز به خدمت حضرت رسيدند و آن حضرت با ياران خود صحبت نمود كه آنان را در غنايم شريك سازد.(24)



ابن حجر در شرح حديث مشرّف شدن اشعريان مي گويد: ابوموسي گفت: پيامبرصلي الله عليه وآله ما را در غنايم سهيم ساخت و به جز ما و ياران جعفر، غايبان از فتح را در غنايم شريك نساخت:(25) عن ابي موسي: قال: قدمنا علي النبي صلي الله عليه وآله بعد ان افتتح خيبر فقسم لنا و لم يقسم لاِحد لم يَشهد الفتح غيرنا.(26) نيز از بيهقي نقل مي كند: پيامبرصلي الله عليه وآله قبل از تقسيم و شريك ساختن آنان، با مسلمين در اين زمينه مشورت نمودند.(27)



بنابر اين سه نقل، احتمال دارد كه «اشجعين» در كلام واقدي، مصحف اشعريين باشد؛ كه در اين صورت، ورود اشعريان با ورود جعفر و همراهانش مقارن بوده؛ نه اين كه آنان از مهاجران حبشه باشند.



بررسي نظر سوّم:



اشعريان در مكه خدمت حضرت رسول صلي الله عليه وآله مشرّف شدند و اسلام آوردند. در ترجمه فارسي تاريخ قمكه تنها نسخه موجود آن كتاب مي باشد، مطالبي مطرح شده كه مي فهماند اشعريون در مكه خدمت رسول الله صلي الله عليه وآله مشرّف شدند:



رسول صلي الله عليه وآله در آن وقت كه جماعت اشعريان به مكه رسيدند و صحبت شريفه او را دريافتند، ايشان را فرمود: كه شما را از كجا معلوم شد كه من پيغمبرم و بدين شهر خروج كرده ام؟(28)



و در جاي ديگر آورده است: نام جماعتي كه در كشتي نشستند و هجرت كردند، بلكه به نزديك رسول صلي الله عليه وآله آمدند، از مردان و زنان...(29)



در ميان مورّخان و سيره و تراجم نويسان، وي تنها فردي است كه از اسلام آوردن اشعريان در مكه سخن مي گويد و به درستي مشخص نيست كه نظر وي همين مطلب باشد ؛ زيرا وي در بين دو نقل مزبور، روايتي از «كلبي» مي آورد كه لازمه اش اين است كه در آن هنگام كه اشعريان قصد شرفيابي به خدمت پيامبرصلي الله عليه وآله را داشتند، آن حضرت در مدينه بود.



كلبي مي گويد: چون اشعريان در كشتي ها نشستند و عزيمت حضرت رسول كردند... رسول صلي الله عليه وآله در مسجدي كه او را بود در مدينه با اصحاب خودنشسته بود.(30)



او همچنين روايتي درباره به حبشه كشانده شدن اشعريان نقل مي نمايد.(31) احتمال دارد به علّت اهمال در ترجمه يا استنساخ، «مدينه» به جاي «مكه» ثبت شده باشد.



چگونگي مشرف شدن اشعريان به اسلام



درباره چگونگي مشرّف شدن اشعريان به محضر پر فيض حضرت محمدصلي الله عليه وآله رواياتي از انس بن مالك نقل شده است. در اين روايات آمده است: قبل از رسيدن اشعريان، حضرت محمدصلي الله عليه وآله خطاب به ياران خود فرمود: «قومي كه پيش من آيند دل هاي شان از دل هاي ديگران نرم تر باشد. بعد از آن اشعريان به خدمت رسول خداصلي الله عليه وآله آمدند؛ شهقه زنان و رجز گويان: غَداً نلقي الاحبّة محمداً و حزبه.»(32) فردا محبوبمان محمدصلي الله عليه وآله و يارانش را ملاقات مي نماييم.



اين حديث و مضاميني شبيه به آن، بارها از انس بن مالك(33)، ابو هريرة(34) و عقبة بن عامر(35) نقل شده و تنها در برخي احاديث كه انس روايت كرده به اشعريان اشاره شده است(36). در روايات ديگر انس و تمام روايات ابوهريرة و روايت عقبة، واژه «اهل اليمن» كه شامل اشعريون، دوسيون و... مي شود، آمده است.



انس روايت كرده است:



قال رسول الله صلي الله عليه وآله: يقدم عليكم اقوام هم ارق منكم (قلوباً او افئدة) فقدم الاشعريون فيهم ابوموسي، فلما دنوا من المدينة جعلوا يرتجزون: غداً نلقي....(37)



اشعريان هنگام ديدار با حضرت محمدصلي الله عليه وآله، خطاب به آن حضرت عرض كردند: قصد شما را كرديم كه در دين تفقه پيدا كنيم.(38)



زمان اسلام آوردن اشعريان



بيشتر سيره نويسان بر آنند كه اشعريان در سالهفتم هجري قمري، پس از فتح خيبر، خدمت حضرت محمدصلي الله عليه وآله مشرّف شدند. زيني دحلان مي گويد: اهل تحقيق چنين نظر دارند كه آمدن اشعريان با ابوموسي، در سال هفت، هنگام فتح خيبر روي داده است.(39) اشعريان همواره از اين كه پيش از عام الوفود (9 ه . ق) پذيراي اسلام شده اند به خود مي باليدند.



پس از فتح مكه، در رمضان هشت هجري قمري بزرگ ترين دشمن اسلام از صحنه قدرت نمايي و مخالفت با اسلام به كنار زده شد و اعراب ساير قبايل كه پيرو قريش بودند احساس ضعف نموده، در خود قدرت مقابله با پيامبرصلي الله عليه وآله را نديدند؛ لذا گروه گروه به سوي آن حضرت شتافته، اظهار اسلام و مسلماني نمودند. در اين اسلام آوردن شائبه ترس بود و با آن اسلام آوردني كه قبل از هجرت و يا قبل از فتح بود، مطمئناً فرق داشت؛ لذا زمينه براي اشعريان وجود داشت كه اسلام پيش از فتح، مايه افتخارشان باشد. نويسنده تاريخ قم در اين زمينه مي نويسد:



مفاخر ايشان در ايام اسلام... ديگر آن كه اشعريان در كشتي ها نشستند و از بلاد يمن به طوع و رغبت هجرت كردند كه به و به حضرت رسول صلوات الله عليه آمدند و اسلام آوردند از سر ارادت و رغبت، و قريش و ديگر عرب به رسول، اول كافر شدند و چندين نوبت مكر و حيله كردند و رنج و تعب به وجود مبارك آن حضرت رسانيدند و انكار اسلام كردند.(40)



از سوي ديگر، برخي نوشته اند كه اشعريون بيست سال پس از مبعث پيامبرصلي الله عليه وآله اسلام آوردند و روايت ابوموسي كه مي گويد: خبر خروج پيامبرصلي الله عليه وآله به ما رسيد و ما در يمن بوديم...(بلغنا مخرج النبي)، را عجيب دانسته اند.(41) ابن حجر مراد از «مخرج النبي» را بعثت پيامبرصلي الله عليه وآله و يا هجرت آن حضرت صلي الله عليه وآله دانسته است.



بنابر احتمال دوم، اشعريان در يمن مسلمان شدند و هنگامي كه از هجرت، مطلع شدند به سوي آن حضرت حركت نمودند. وي سبب تأخير اشعريان در هجرت را ناآگاهي آنان از هجرت پيامبرصلي الله عليه وآله و يا آگاهي آنان از جنگ هاي پيامبرصلي الله عليه وآله با كفّار مي داند و معتقد است وقتي آنان از آشتي و صلح با خبر شدند، به سوي آن حضرت آمدند: و اما لعلمهم بما كان المسلمون فيه من المحاربة مع الكفار فلما بلغتهم المهادنة آمنوا و طلبوا الوصول اليه.(42)



با توجه به اين كه دشمن اصلي اسلام (قريش) تا سال هفت هجري قمري هنوز بر قدرت خود باقي بود، نمي توان احتمال ابن حجر را قريب به يقين دانست. از طرف ديگر، جرياناتي كه بعد از اسلام آوردن آن ها رخ داده مي تواند سخن ابن حجر را تضعيف نمايد؛ از جمله ماجراهاي حنين(43) و تبوك(44) كه شاهد حضور و اشتياق اشعريان هستيم. ابورية، نويسنده كتاب ابوهريرة، احتمال ابن حجر را مستمسكي جهت حمله به اشعريان قرار داده، مي گويد: معناي كلام ابن حجر صريح است در اين كه اشعريان در ايام محنت و رنج پيامبرصلي الله عليه وآله در مكه و زمان جنگ هاي شديد آن حضرت در مدينه، خدمت ايشان نرسيدند تا وي را نصرت دهند؛ بلكه پس از جنگ هاي بزرگي كه پيامبرصلي الله عليه وآله در آن ها پيروزمندانه فاتح شد، روي بدو نهادند؛ يعني پس از استقرار نبوت و شوكت و هيبت اسلام:



«معني كلام ابن حجر صريح بان هولاء الاشعريين لم يقدموا الي النبي ايام محنته في مكة و لا في زمن حروبه الطاحنة و هو بالمدينة لينصروه و يجاهدوا معه، بل هرعوا اليه بعد الغزوات الكبيرة التي انتصر فيها و غنم منها المغانم... اي بعد ان استقر امر البعثة و اصبح لَها شوكةٌ و هيبةٌ و صَولةٌ.»(45) وي به سخني از ابن اثير در اسد الغابة(46) استناد مي كند كه به هيچ وجه نمي تواند مؤيّدي بر اين ادعا باشد.

پاورقي





1) قسم مي خورم بر آنچه هر مجرمي بدان قسم مي خورد و به آن چه بني ذخران، پيش بت نسر قرباني مي كردند كه مادر سرزمين شما درخواست خير داريم؛ پس شما ما را در ميان خشكي و دريا امان نداديد. (تاريخ قم، ص 266).

2) المفصل، ج 6، ص 286.

3) خانه اي را براي رحمان زيارت مي كنيم كه بس شگفت، پنهان و در بر گرفته پرده هاست،(المفصل، ج 6، ص 377).

4) تاريخ قم، ص 267-266.

5) ر. ك: شيخ المضيرة ابوهريرة، ص 282 - 283.

6) رجال النجاشي، ص 434، ش 1166.

7) تاريخ قم، ص 268/ اسد الغابه، ج 4، ص 282/ نيز ر.ك: شرح حال مالك بن عامر، همين نوشتار.

8) الطبقات الكبري ، ج 4، ص 106/ مضمون حديث در فتح الباري، ج 7، ص 484 آمده است.

9) تاريخ قم، ص 270 - 272.

10) همان، ص 267، 270 و 271 / الطبقات الكبري ، ج 4، ص 357.

11) تاريخ قم، ص 272 / المفصل، ج 4، ص 196. در برخي از حوادث تاريخي، نام قبيله «عك» و «اشعريون» با هم ذكر مي شود. در السيرة النبوية در مورد «عك» آمده است كه وي در ميان اشعريون ازدواج نمود و پس از آن، سرزمين و زبان آنها يكي گشت. (السيرة النبوية - ابن هشام -، ج 1، ص 8).

12) الطبقات الكبري ، ج 4، ص 105.

13) علت اين كه ابوموسي را از بني عبد شمس دانسته اند اين است كه وي هم پيمان آل عتبة كه از بني عبد شمس مي باشند - بود. (السيرة النبوية، ج 4، ص 4/ انساب الاشراف، ج 1، ص 199- 198).

14) السيرة النبوية ابن هشام، ج 1، ص 347. اين مطلب در سيرة ابن اسحاق، در قسمت مورد بحث يافت نمي شود. (ر. ك: سيره ابن اسحاق، ص 227).

15) همان، ج 4، ص 4.

16) فتح الباري، ج 7، ص 484، ح 4230.

17) اسد الغابة ، ج 3، ص 245 / الطبقات الكبري ، ج 4، ص 106.

18) تاريخ قم،ص 293.

19) انساب الاشراف،ج 1، ص 199 - 198.

20) الطبقات الكبري ،ج 4، ص 105.

21) اسد الغابة، ج 3، ص 245.

22) انساب الاشراف، ج 1، ص 199.

23) اسد الغابة، ج 3، ص 245.

24) كتاب المغازي، ج 2، ص 683.

25) فتح الباري، ج 7، ص 486.

26) صحيح البخاري بشرح الكرماني، ج 16، ص 107.

27) فتح الباري، ج 7، ص 486.

28) تاريخ قم، ص 273

29) همان، ص 270.

30) همان، ص 272.

31) همان، ص 293.

32) همان، ص 274.

33) مسند الامام احمد، ج 3، ص 105، 155، 182، 212، 223، 251 و 262.

34) همان، ج 2، ص 235، 252، 258، 267، 277، 380، 474، 480، 488، 502، 541 / صحيح مسلم، ج 2، ص 30.

35) مسند الامام احمد، ج 4، ص 154.

36) همان، ج 3، ص 155، 223، 251.

37) الطبقات الكبري ،ج 4، ص 106.

38) السيرة النبوية و الآثار المحمدية، چاپ شده با السيرة الجلبية، ج 3، ص 46.

39) همان.

40) تاريخ قم، ص 277.

41) شيخ المضيرة ابوهريرة،ص 38.

42) فتح الباري، ج 7، ص 485، (شرح حديث 423).

43) الطبقات الكبري ، ج 4، ص 357 / اسد الغابة، ج 5، ص 238.

44) التفسير الكبير، ج 16، ص 162 / التبيان في تفسير القرآن، ج 5، ص 280.

45) شيخ المضيرة ابوهريرة، ص 38.

46) اسد الغابة، ج 3، ص 54 - 55.