بخش ششم / قم در زمان هاي مختلف


فصل اوّل



وقايع قم در زمان هاي مختلف



از وقايعي كه پيش از اسلام در قم رخ داده، جز يكي دو مورد اطلاع صحيحي در دست نيست و ما از وقايعي كه بعد از اسلام در قم رخ داده است، نام مي بريم.



1. فتح قم در سال 32 هجري به دست مسلمانان به سرداري ابوموسي اشعري اتّفاق افتاده كه ذكر آن گذشت. درباره فتح، دو قول ذكر شده است و در فتوح البلدان بلاذري (ص 319) مفصلاً شرح داده شده است.



2. حمله ديلمان در قرن اول هجري. گاهي ديلمان مطابق معمول خود به شهرهاي نزديك به خويش حمله مي كردند، قم را [نيز] مورد تجاوز قرار مي دادند. شرح مفصّل آن در تاريخ باستاني قم رفته است و در اين جزوه هم آمده.



3. قتل عام زردشتيان كه بدست احوص و غلامان وي انجام گرفته و با اين اتّفاق، تمام قم به دست اعراب افتاد. تفصيل آن در بخش فتح قم آمده است و اين واقعه بعد از ورود اشعري ها به قم در سال 82 [هجري ] اتّفاق افتاده است. جريان و تفصيل آن در معجم البلدان بلاذري و تاريخ قم آمده است.



4 - جنگ قحطبه و ابن ضباره در قم در سال 131 هجري در مبارزه ابومسلم خراساني با بني اميه، در قم جنگي ميان قحطبه سردار ابومسلم با ابن ضباره از عمّال امويان رخ داد كه به شكست ابن ضباره منتهي شد.(1)



5 - خشم مأمون به قمي ها كه در زمان مأمون از پرداخت خراج سر باز زدند، مأمون مردي به نام علي بن هشام مروزي را به جنگ آنان فرستاد. وي با مردم قم جنگ كرد و يحيي بن عمران، رئيس قميان را كُشت باروي شهر را ويران و با خاك يكسان كرد و خراج قم را كه تا آن وقت دو مليون درهم بود، به هفت ميليون و كسري بالا برد(2).



6. در زمان خلافت المعز بالله پسر متوكّل عباسي در سال 252 قمري. مردم قم سر به شورش برداشتند. علّت عمده شورش آنها اين بود كه عامل غيرشيعه نمي خواستند و از خليفه و حكام و واليان او هم به هيچ وجه تمكين و اطاعت ننمودند و هيچ يك از عمّال او را هم به شهر راه نمي دادند و از تأديه خراج ساليانه نيز سر باز زدند و اين جريان - كه نسبتاً شايان توجّه نبود - با مداخله ناصركبير پادشاه طبرستان در سه شهر قزوين، ابهر و زنجان و انتزاع بلاد نامبرده كه از حيطه تصرّف خليفه كه شايان اهميّت بود، توأم گشته، المعتز بالله خليفه عبّاسي را بر آن واداشت كه به اين سامان لشكركشي نمايد.



معتز يكي از سرداران معروف ترك خود به نام موسي بن بقا يا موسي بن بوقا، عامل بلاد جبل را (بلاد جبل همان عراق عجم است) مأمور فتح قم كرد. موسي به قم لشكر كشيد و آن را با جنگ و زور فتح كرد و بسياري از مردم را به قتل رسانيد و به معتز نوشت تا جمعي از وجوه قم را به بغداد تبعيد كند.(3)



7. در سال 253 وقتي كه يعقوب ليث صفّاري در سيستان خروج كرد و آن حدود را تسخير نموده بود و طاهريان را مقيداً به سيستان فرستاد، به قصد تسخير بغداد در سال 256 بر بلاد مركزي ايران هجوم آورده بود و چند روزي را در قم به سر برده و با علما و سادات قم ملاقات ها نمود و با آنها مصاحباتي كرده، هر چند خواستند او را از حركت به طرف بغداد بازدارند، مفيّد نگشت و به طرف بغداد كوچ كرد.



8 - در تاريخ قم مسطور است كه در خلافت المعتزبالله به سال 291 كوتكين بن ساتكين تركي با كاتب خود ابوالحسن احمدبن حسن مادراني بر بيرون شهر قم فرود آمده، باروي آن را به كلّي ويران ساخت، به طوري كه اثري هم از آن باقي نگذاشت و مردم قم، ديگرباره آن را از نو بنيان كردند؛ ولي اشتباهي كه در اين موضوع به چشم مي خورد اين است كه در سال 291 تا 295 المكتفي بالله خليفه بود؛ چون معتز در سنه 255 به دست صالح وضيف به قتل رسيده بوده است.



9 - در بهار سال 292 كه اميرعباس بن عمر وغنوي والي و حاكم قم بوده، سيل مهيبي در رسيده. چون سطح رودخانه بالا آمده بود و از شن ولاي پر شده بود، آب هم بالا آمده و به اطراف ريخت و تمام كوشك هايي كه اعراب براي تفريح و تعيّش ساخته بودند، ويران نمود، به طوري كه اعراب، ناچار جاي آن را درختكاري كردند.



10 - نزاع اصفهاني ها با قمي ها. در سال 345 ميان مردم قم و اصفهان بر سر مسائل مذهبي نزاع شديدي رخ داد كه عدّه بسياري از قمي ها در سال 345 به قتل رسيدند و اموال بازرگانان قمي را در اصفهان به غارت بردند. ركن الدوله ديلمي كه داراي مذهب تشيّع بود، به طرفداري از اهل قم با اصفهاني ها غضب كرد و بسياري از اموال آنان را مصادره كرد.(4)



11 - در سال 347 در قم زلزله شديدي روي داد و خرابي بسياري وارد آورد و عدّه زيادي را بي خانمان كرد.(5)



12 - پس از نهضت چنگيزيان و قلع و قمع كردن خراسان، دو قسمت از لشكريان اين قوم خونخوار، مأمور مازندران و تهران (ري) شدند. جته نويان، مأمور ري، پس از قتل عام ري به سمت همدان حركت كرد. چون به قم رسيد و كسي در مقام تعرّض برنيامد، بلكه از وي پذيرايي نمودند، قصد آزار ايشان را نداشت، ولي جماعتي از اهل تسنّن كه در لشكر وي بودند و مقامي داشتند، او را بر كشتن مردم قم ترغيب نمودند. لذا مردم قم به جرم رافضي مذهب بودن، به امر جته نويان قتل عام شدند و زنان و فرزندان ايشان به اسارت رفت و قم هم مانند بسياري از شهرهاي ايران، ويران و خالي از سكنه شد و به صورت خرابه و ويرانه اي جغدنشين درآمد.(6)



13 - در بهار سال 1044 در عهد سلطنت شاه صفي صفوي نيز سيل موحشي به شهر ريخته دو ثلث از عمارات داخلي شهر را ويران ساخته، همه را منهدم گردانيد كه مصراع «خاك قم را به باد داد اين آب»، مادّه تاريخ آن مي باشد و پس از آن به امر شاه صفي، مجراي رودخانه را تغيير داده و در نتيجه، شهر را از خطرهاي بعدي نجات دادند و خرابه هاي واقعه در خارج دروازه ري كه آن روز در بحبوحه شهر بوده و تا كنون هم باقي است و ديده مي شود، از آن زمان است.(7)



14 - پادشاهان صفويه، مخصوصاً شاه عبّاس دوم، به قم علاقه مخصوصي داشته اند و مكرّر به اين شهر مي آمده اند و مدّتي مي مانده اند و چهارتن از سلاطين صفوي در قم مدفون اند.(8)



15 - آزمايش توپخانه در قم. شاه عبّاس دوم در يكي از مسافرت هايي كه به قم كرد، در حدود دو ماه توقّف كرد و شاه در اين سفر دستور داد كه در كنار رودخانه، فضاي وسيعي براي آزمايش توپ هاي سنگين كه به تازگي تهيه كرده بودند، آماده كنند و در همين سفر، شاه عبّاس در مسجد جمعه حاضر شد و به مولانا محمّد محسن فيض كاشاني اقتدا كرد.(9)



16 - در نبردهايي كه بين افغانيان با سپاه طهماسب صفوي در حدود ري و سمنان روي نمود، به شهر قم بيش از ساير شهرها آسيب و زيان رسيد و علاوه بر جوانان بسياري كه از قم براي سربازي بردند، در موقع مراجعت نيز افغان ها به شهر ريخته، دست به نهب و غارت نفايس آستانه زدند و وجوه زيادي را به غارت بردند و اين بدنامي براي آنان تا ابد باقي ماند.



17 - وقتي كه نادرشاه افشار بر افغانيان چيره شد نيز چندي در قم به تعقيب و آزار كساني كه با افغانيان همكاري كرده بودند، پرداخت و اين خود نيز بيش از پيش شهر را به طرف خرابي كشانيد.



18 - يك قتل عام ديگر. وقتي كه ابراهيم خان ابدالي خود را در تبريز پادشاه خواند، به عزم خراسان حركت كرد. در منزل سرخه بسياري از سپاه او متفرّق شدند. وي ناگزير برگشت و خواست به قم وارد شود، ولي نگهبانان دروازه از ورود وي ممانعت كردند. ابراهيم خان به اتباع خود دستور قتل عام قم را داد و آنان تا توانستند، كشتند و بردند و اسير كردند.(10)



19 - خيانت طايفه علي اللهيان قم رود. بعد از رحلت كريمخان زند، نهضت آغامحمّدخان قاجار عليه لطفعليخان زند پيش آمد و بدبختانه، باز هم شهر قم در مسير سپاه قاجار قرار گرفت و ديگرباره، بخت اهالي واژگون گشت و دچار عذاب شدند. خان قاجار چون به شهر نزديك شد، حكمران زنديه دروازه ها را بر روي او بست و وي قريب يك ماه شهر را در محاصره داشت. چون وقت خود را تنگ مي ديد، با دربانان و مستحفظين دروازه ري طرح دوستي محرمانه ريخته و اينان را - كه عموماً از طايفه علي اللهيان قم رود بودند - رام كرده، رئيس ايشان را شبانه احضار كرد و بدو جايزه و انعام بخشيد و وعده داد كه اگر دروازه را بگشايند، تمام قرا و اراضي جنگل مسيله و قم رود و سياه كوه را براي هميشه در تيول اين طايفه قرار دهد و از احشام و اغنام ايشان هم باج نستاند، و پس از فرمان كتبي، رئيس خائنين اظهار داشت كه خان قاجار وانمود كند كه قصد رحيل دارد و خان قاجار نيز چنين كرد و درب دروازه ها را گشودند و آغامحمّدخان نيز بدون سر و صدا و هياهو به طرف شهر بازگشت و شبانه، بدون مزاحمت و مقاومت احدي به شهر درآمد و بر زنديه در ارك، شبيخون زد و بر مَركب اقبال سوار شد. در اين ميان، مردم بي گناه قم نيز به سرنوشت شوم دوره افغانيان گرفتار آمدند و در اين موقع نيز جمعي مقتول و كثيري را محبوس و عدّه بسياري را هم زجر دادند و اغلب، گرفتار شدند.



20 - قحطي اي كه آدم، آدم را خورد. در سال 1288 ق، در ايران و از جمله در قم قحطي شد، زيرا نانِ يك من سه شاهي به يك من چهار ريال رسيده بود. در اين قحطي، در قم چند نفر پيدا شده بودند كه بچّه ها را مي رُبودند و مي خوردند كه دو سه تن از آنان را به دستور حكّام شرع، اعدام كردند. خوردن مردم، مردم را در قحطي ها سابقه داشته است كه وحشتناك ترين آنها قحطي سال 410 هجري در نيشابور مي باشد كه شرح آن را بايد در تاريخ عتبي و كامل ابن اثير مطالعه كرد.



21 - در سال 1322 قمري وبا نيمي از مردم قم را به ديار عدم فرستاد.



22 - قم و مشروطيت. در ابتداي نهضت مشروطه خواهي در ايران كه در تمام استان ها و شهرستان ها مردم براي به دست آوردن مشروطه قيام كردند و به وسيله تأسيس انجمن ها علاقه خود را به حكومت دموكراسي اعلام مي داشتند، شهر قم نيز با قرب جوار ري - كه مركز كشور است - نمي توانست از اين نهضت بركنار باشد، گرچه بايد به اين حقيقت غيرقابل انكار اذغان نمود كه شهر قم از نظر فاصله با تهران فاصله اي ندارد، ولي از حيث معنويت و نوع فكر و خيلي قسمت هاي ديگر، صدها فرسنگ از تهران دور مي باشد. ليكن در آغاز مشروطيت - تا آن جا كه نوشته اند - بعضي از جوان هاي قم تا حدّي چشم و گوش باز بودند و به اوضاع جهان آشنا بودند كه با مرتجعين به مبارزه بر مي خاستند. البته اين نزاع به عدّه معدودي اختصاص داشت و اگر از مردم عامي قم مي پرسيدند: «مشروطه اي [هستي ] يا مستبد؟»، در جواب مي گفت: هيچ كدام. من مسلمانم!». مجاهدين قم با همان لباس هاي سابق در رودخانه هر روز مشق سربازي مي كردند.(11)



بعد از اين كه مشروطه برقرار گرديد و قرار شد كه شهرستان ها وكيل انتخاب كنند اهالي قم نيز مرحوم حاجي ملامحمود را كه مورد وثوق كامل بود - به مجلس گسيل داشتند و از آن مرحوم، جمله اي معروف است كه در مجلس ايراد نموده كه چون به صحّت آن يقين نيست، ذكر نمي شود و تنها همين مجلس اول بود كه كارهاي مفيدي براي كشور انجام داد.



23 - كميته مهاجرت در قم. در جنگ بين الملل گذشته (اوّل) كه ايران مركز تصادم سياست هاي شمال و جنوب بود، وقتي كه نيروي روسيه تهران را تهديد مي كرد، افراد حزب دموكرات كه عده اي از آنها از نمايندگان مجلس (مجلس سوم) بودند، تصميم به مهاجرت گرفتند و به طرف قم آمدند و زبده ترين وقايع اين موقع، ملاقات مرحوم حاجي ميرزا محمّد اشراقي با ژنرال باراتوف روسي، فرمانده كلّ نيروهاي روس در ايران مي باشد كه اين مصاحبه، بي سابقه بود و نتايج شاياني از آن عايد مردم قم گرديد؛ زيرا در اين موقع، كميته مهاجرت از قم رفته بودند و نيروهاي روسيه در قم بودند و مردم در ناراحتي فكري سختي به سر مي بردند.



24 - آخرين و مهم ترين قحطي شديد در قم، قحطي سال 1336 قمري، مقارن پايان جنگ اوّل است كه در اين قحطي، هزارها نفر از گرسنگي مردند، اموات در كوچه و بازار افتاده بودند و مجال دفن آنان نبود.



25 - سيل، ششم خرداد 1313 شمسي كه سيل در حدود دو هزارخانه را در قم خراب كرد كه هنوز هم آثار آن در پايين شهر و دروازه قلعه (دوازده قلعه) ديده مي شود و از عجايب اين سيل اين كه در حدود نيمه شب جاري شد و مردم از جريان آن اطّلاعي نداشتند. مع هذا حتي يك نفر هم تلف نشد. اين سيل، راه شوسه تهران و اراك و اصفهان را مسدود كرد و تا مدّتي از راه شوسه با هيچ نقطه اي ارتباط نداشت. اتومبيل ها ناگزير از طول بازار عبور مي كردند تا به ميدان كهنه مي رسيدند و از آن جا از كوچه هاي شاهزاده حمزه و پنجه علي و چهارمردان و دروازه قلعه به خارج شهر مي رسيدند.



26 - نيروهاي متفقين در قم. در اواخر شهريور 1342 شمسي نيرهاي متفقين وارد قم شدند و در همواري تكيه و اطراف رودخانه زاغه اردو زدند و محل كارهاي اداري خود را در محلّ اداره فرهنگ كنوني - كه قبلاً دبستان رضايي بود و اكنون دبستان در ساختمان نوسازي جنب اداره فرهنگ است (واقع در ضلع شمال غربي ميدان ارم) - قرار دادند و سالن دبيرستان حكيم نظامي را در اختيار گرفتند و زمين هاي ورزش دبيرستان هم عملاً در اختيار سربازان متّفقين بود.



27 - در سال 1323 شمسي، شورش در قم روي داد كه در اين جزوه ذكر گرديده و در قسمت سهام رودخانه و تقسيم آب بين اهالي نيمور و قم، مفصلاً شرح داده شد. در اين شورش، دو دكه اغذيه فروشي و چند خانه معروف را در بخش 2 آتش زدند، به طوري كه رؤساي دواير دولتي در تلگراف خانه متحصّن شدند و با مذاكره آقاي توليت نماينده قم با آقايان حجج اسلام و احضار رؤساي انقلاب و وعده كمك دولت براي استيفاي حقّ آنها، متحصّنين را متفرّق ساختند و وزير كشاورزي، شخصاً به قم آمد و از نيمور ديدن كرد و كتباً دستور داد كه رفع مزاحمت نيموري ها براي آب بشود.



28 - فوران نفت. در مرداد سال 1335 شمسي، چاه شماره پنج البرز به نفت رسيد و فوران كرد و جريان مفصّل آن را در روزنامه هاي عصر نوشتند. وقتي كه چاه شماره پنج البرز فوران مي كرد، مرتّب روزنامه ها و راديو، مردم را از حريق مي ترسانيدند و مكرّر در تهران، روزنامه ها مي نوشتند كه يك جرقّه يا يك كبريت كافي است كه قم نابود شود؛ زيرا هواي شهر مملو از گازهاي سريع الاحتراق است.



اهالي قم در مواقع رعد و برق در اضطراب فوق العاده اي به سر مي بردند. گاهي ذرّات نفت همراه با باد به طرف قم مي آمد و مانند باران مي باريد. روي حوض خانه ها هميشه مستور از يك پارچه نفت بود. با چنين وضعي و با وحشتي كه مردم از حريق چاه نفت داشتند، ناگهان بدون هيچ گونه اطّلاعي گازهاي زايد را آتش زدند و شعله آتش به قدري مرتفع بود كه از گردنه علي آباد واقع در جاده قم و از گردنه حسن آباد در بيست فرسنگي به خوبي ديده مي شد و از مرتفعات شميران و توچال به خوبي نمايان بود.



مردم پس از مشاهده اين وضع با اضطراب فكري قبلي اي كه داشتند، نابودي شهر را قطعي مي دانستند و شهر، وضع عجيبي پيدا كرده بود. همه در صدد چاره بودند تا از طرف شهرباني با بلندگوها و راديو تهران و روزنامه ها اطّلاع دادند كه حريق، عمدي بوده است و جاي نگراني نيست. مدّت يك ماه كه گازها آتش زده مي شد، شبهاي قم روشنايي به خصوصي داشت و سايه اشيا به خوبي بر ديوار مي افتاد. بعد از اين نيز چند بار گازها را آتش زدند تا كين لي، متخصّص معروف رام كردن چاه هاي سركش، درب چاه را مسدود ساخته بود و خود چاه هم ريزش كرد و چاه سركش، بدين ترتيب مسدود شد و به حفر چاه هاي بعدي شروع كردند و فعلاً از نفت خام توسط تانكرهاي نفت كش براي سوخت حمّام ها، كارخانه ها و كوره ها استفاده مي كنند و مقدار كمي مازاد گازها آتش زده مي شود.



29 - در فروردين 1340 آيةالله بروجردي كه مرجع تقليد عالم تشيّع بود، دارفاني را وداع گفت. در تشييع جنازه اش مردم آن قدر زياد بودند كه حد و وصف نداشت و جنازه بر روي انگشتان و دست هاي مردم، به اين سو و آن سو به آساني چون قايقي به روي آب، حركت مي كرد. شهر قم با ورود مردم سوگوار از شهرهاي ديگر، مدّت يك هفته در عزاداري به سر مي برد. انبوهي مردم و زائرين بي سابقه بوده است.



30 - واقعه 2 فروردين 1342 كه مصادف با درگذشت امام ششم بود. نزاعي بين پليس و قواي امنيت شهر، در مدرسه فيضيه روي داد كه دو روز متناوباً تكرار مي شد و اين نزاع، موجب ناراحتي مردم و زوّاري شد كه به قم آمده بودند.



31 - روز 15 خرداد 1342 ابتدا در قم و بعد در شهرهاي تهران و كاشان و مشهد، مردم بازارها را بستند و عزاي ملّي اعلام كردند و دست به تظاهرات عليه دولت و شهرباني زدند. چون شب آن روز آيةالله خميني توسط رئيس سازمان امنيت، بازداشت شده بود و مردم، طالب آزادي وي بودند. البته ابتدا نيروهاي انتظامي دخالت نكردند؛ ولي در تهران و قم، مردم خسارات زيادي به اموال عمومي وارد ساختند كه خصوصاً در تهران، موجب ناراحتي افراد روشن فكر شده بود. بالاخره قواي انتظامي و پليس به اين تظاهرات خاتمه دادند. ابتدا صبح زود مردم در صحن مطهّر گِردآمدند و دسته جمعي به طرف بخش 2 حركت كردند و كلانتري 3 را محاصره كردند، تا از منظريه نزديك قم - كه اداره ذخاير ارتش است - نيروهاي دولتي فراخوانده شدند و در اين گير و دار، عده زيادي از مردم، كشته شدند و رعب و هراس وحشتناكي سراسر قم را فراگرفته بود، خصوصاً كه چند هواپيماي جت، برفراز قم مرتّب پرواز مي كرد و ترس مردم را بيشتر مي ساخت، به طوري كه مردم به خانه ها پناه بردند و در بعضي از خيابان هاي شهر، در روز حتي يك نفر از مردم ديده نمي شد. پس از چند روز تعطيلي بازار و خيابان ها، سرانجام اوضاع به حال عادي برگشت.

پاورقي





1) تاريخ الطبري، ج 6، ص 65.

2) فتوح البلدان، ص 322.

3) فتوح البلدان، ص 322؛ جدي فروزان، ص 219.

4) تاريخ ابن اثير، ج 11، ص 230.

5) تاريخ الخلفا، ص 274.

6) تفصيل در روضه الصفا، ج 5، ص 20 و كتاب جدي فروزان آقاي عباس فيض.

7) تفصيل آن در ذيل عالم آراي عباسي ص 167 نوشته بوده و در اين جزوه آمده و نيز در سفرنامه شاردن باختلاف.

8) جزئيات هر سفر در عالم آراي عباسي و عباس نامه موجود است.

9) عباس نامه، ص 185.

10) نقل از: درّه نادره، ص 281.

11) رودخانه قم فقط در موارد بارندگي زياد، آب دارد. در بقيّه اوقات خشك است و فقط آب باريكي از يك طرف آن مي گذرد و در واقع اين رودخانه، مجراي سيل است.