فصل سوم / فلاسفه


فيلسوفان بزرگواري در قم مي زيسته اند و مهم ترين آنها عبارت اند از:



1 - خواجه نصيرالدين طوسي: ابو جعفر محمّد بن فخرالدين محمد بن حسن از بزرگ ترين نوابغ قرن هفتم هجري است كه در فنون حكمت و رياضي، رديف فارابي و پور سينا و ابوريحان و از مفاخر خاور و ايران به شمار مي رود. ولادت او در روز شنبه يازدهم جمادي الأول 597 در مشهد بوده است و بعد از 75 سال و هفت ماه و هفت روز زندگي، در روز شنبه 17 ذي حجه سال 672 در بغداد وفات مي كند و در جوار حضرت امام موسي كاظم عليه السلام به خاك سپرده شد.



در تذكره هفت اقليم در ضمن تراجم (شرح حال) علماي ساوه نوشته شده است كه اصل خواجه از جهرود ساوه بوده و چون در طوس متولد شده به طوسي مشهور گرديده. در كتاب رياض العلماء در ذيل شرح حال بدرالدين حسن بن علي نوشته شده است كه دستجرد، از بلوك جهرود است از نواحي شهر قم و اصل خواجه از دستجرد بوده، از دهكده اي به نام وشاره. معروف اين است كه خواجه در علوم نقليه، شاگرد پدرش محمّد بن حسن و پدرش شاگرد فضل الله راوندي، شاگرد سيّد مرتضي بود و در علوم عقليه، نخست نزد دايي خويش تحصيل كرد و سپس به نيشابور رفته، در خدمت فريدالدين داماد نيشابوري به تحصيل اشتغال جست. يك چند هم خواجه نزد ابوالسعادات اصفهاني تحصيل كرد.



خواجه در انواع علوم نقلي و عقلي، به ويژه حكمت و كلام و رياضي، يگانه عصر خويش بود و در سراسر بلاد اسلامي به فضل و دانش و فهم و كياست، شهرتي بسزا داشت و به لقب «استاد البشر» ستوده مي شد. خواجه پس از فراغ از تحصيل و نيل به درجات عالي كمال به دربار ناصرالدين ابوالفتح عبدالرحيم بن ابي منصور، محتشم قهستان، كه مردي فاضل و دانش پرور و از سلاطين اسماعيليه بود، پيوست و در دستگاه او مقامي ارجمند يافت. در اثناي اقامتش در دستگاه اسماعيليان، قصيده اي به عربي در مدح مستعصم عبّاسي سرود و به بغداد فرستاد. به اشاره ابن علقمي، وزير مستعصم، و به حكم علاءالدين، در قلعه اَلموت متوقّف شد و تا هنگام فتح قلاع اسماعيليه به دست هلاكو در قلعه ميمون در نزد ركن الدين خورشاه به سر برد و پس از فتح الموت به دست ايلخان مغول به خدمت او پيوست و از مقرّبان گرديد. در وقتي كه نزد اسماعيليان بازداشت بود، كتبي چون اخلاق ناصري و رساله مغيسيه و شرح اشارات و تحرير مجسطي و امثال آنها اشتغال داشت. در سال 657 بناي رصدخانه مراغه را آغاز كرد. خواجه شرح اشارات را در بيست سال تأليف كرد و در آخر كتاب مي نويسد كه: «من اين كتاب را در بدترين و سخت ترين احوال خويش نوشتم» و بدين بيت متمثل مي شود:



بگردا گرد خود چندانكه بينم بلا، انگشتري و من نگينم



2 - ابوالمحارب: حسين بن سهل بن محارب قمي (اوايل قرن پنجم) در مجالس المؤمنين ترجمه (شرح حال) او آمده است. از اصحاب ابن عميد و مورد عنايت خاصّ او بوده است و همچنين پادشاهان آل بويه، خصوصاً ركن الدوله، او را گرامي داشته است.



3 - ابوالفضل: محمّدبن عميد قمي، معروف به استاد (قرن چهارم) وزير دانشمند ركن الدوله ديلمي، متبحّر در علوم فلسفه و نجوم و ادبيات، نويسنده توانا. درباره او گفته شده است «بدأت الكتابة بعبد الحميد و ختمت بابن العميد». دانشمندان را دوست مي داشت و حمايت مي كرد و صاحب بن عبّاد لقب «صاحب» را به خاطر هم صحبتي او به دست آورد.



آقاي عبّاس فيض در كتاب جدي فروزان نوشته اند: در فلسفه و نجوم مهارتي بسزا داشت و حقايق علوم غريبه و دقايقِ حِكَم و فنون عقليه بر طبع نكته سنجش ظاهر بود و در علوم ادبيه و فن انشا و ترسّل، در عصر خود بي نظير شناخته مي شد و علما را بسيار دوست مي داشت و سفرا را زياده نوازش مي كرد و وزير شهير اسماعيل بن عباد، در زمره بندگان و اصحاب و اتباع وي بود و عبدالحميد كاتب - كه از بزرگ ترين نويسندگان شمرده مي شود - بنده و زرخريد وي بود.



صاحب بن عبّاد، پس از مراجعت از سفر بغداد در جواب سؤال ابن عميد مبني بر اين كه بغداد چگونه شهري ديدي، عرضه داشت «البغداد في البلاد كالأستاد في العباد».



بالجمله، استاد، داراي رياستي تام و عظمتي تمام گشته، زمام امور حكمت را در كف با كفايت خويش گرفت و به واسطه كَرَم و فتوّت و سخاوت و مروتي كه داشت، در قلوب ملّت جاي گرفته بود و كاخ مجلل وي در ري، پناهگاه و خود او هم پناه مردم بود.