ادب دعا


الهي ما الذّ خواطر الالهام بذكرك



من ذا الذي انس بقربك فابتغي عنك حولاً



دعا، خواندن است، اما هر خواندني دعا نيست. اگر مدعّو و خوانده شده در اعتقاد داعي داراي مقام و درجه خالقيت و ربوبيت بوده، به طوري كه موت و حيات و سعادت و شقاوت داعي به دست او باشد، در اين صورت، اين خواندن، دعا و عبادت است، اما نفس خواندن بدون چنين اعتقادي، نه دعا است و نه عبادت. بنابراين، قوام و ركن اصلي دعا، توجه به توحيد در خالقيت و توحيد در ربوبيّت است.



دعا، گاهي به زبان است و زماني به حالت و ديگر بار به استعداد. و اين سه، درجات و مراتبي هستند مترتب بر يكديگر. اين كه در برخي روايات آمده است: «خدا را خواندم و دعا كردم، امّا نگفتم چه مي خواهم» و يا «مي خواهم كه چيزي نخواهم»، ناظر به دعا با حالت و يا استعداد است.



امام خميني رحمه الله اگر دعاي سحر را بهترين دعا مي داند به جهت همين نكته است كه در اين دعا تنها خدا را خوانده، اما چيزي از او طلب نكرده است. گرچه اسم هايي كه در اين دعا به كاربرده شده، خواسته هاي انسان را نشان مي دهد، اما آن چه بر زبان آمده است، تنها و تنها نام و ياد خدا است و بس. همچنان كه پاسخ خداوند به دعاهاي انسان نيز يكسان نبوده و برخي تنها از نعمت هاي الهي بهره مندند و عده اي از خواصّ از نعمت غيرقابل توصيف «نظر به وجه الله» يا «رضوان الهي» استفاده مي كنند. اگر خداوند به بني اسرائيل مي فرمايد: «اذْكُرُوا نِعْمَتِي الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ»، در مقابل، به مسلمانان دستور مي دهد: «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ».



آنان بايد به ياد نعمت هاي خدا و مسلمانان به ياد خداوند باشند. اگر بهشت شيرين است، بهشت آفرين شيرين تر است. ببين تفاوت ره از كجا است تا به كجا؟! پاسخ و عطاي الهي به دعاي برخي، جنّت افعال است و پاسخ عده اي، جنّت صفات و استجابت گروه ديگري، جنت ذات و جنت لقا است. دعاي هر كس به مقدار معرفت و ارزش او است.



آن چه در دست داريد مجموعه اي از دعاها و نيايش هاي عارف و فقيه وارسته، حضرت امام خميني رحمه الله است كه نشان دهنده درجات معنوي و عرفاني او است و اين دعاها - كه هميشه هر دعايي با استجابت تلازم داشته و امكان ندارد دعايي مستجاب نگردد -؛ چون استجابت يعني پاسخ دادن و هميشه خداوند پاسخ مي دهد، گرچه پاسخ، تلازمي با برآورده شدن حاجت ذكر شده ندارد - نحوه عطاهاي الهي به آن حضرت را نيز نشان مي دهد.



دعاهاي هر كس بيان كننده اهداف، آمال، آرزوها و دغدغه هاي فكري اوست. تحليل دعاهاي امام خميني، بنيانگر آرمان ها و تمنيّات ايشان در طيّ مراحل سير و سلوك عرفاني است و همچنين بيان كننده گذر او از تمكين و تلوين و رسيدن به تبتلّ و انقطاع الي الله، بلكه رسيدن به درجه فناي في الله است.



روايات واحاديثي كه از ائمه معصومين - عليهم السلام - نقل شده اند، تفاوتي اساسي با ادعيه اين بزرگواران دارند؛ زيرا مخاطب روايات، نوع مردم بوده و بايد با هر كسي به مقدار فهم و شعور او صحبت كرد، اما مخاطب ادعيه، خداي متعال است. به همين دليل، معارفي كه در ادعيه وجود دارد، غالباً در روايات ديده نمي شود.(1) اگر قرآن مجيد، قرآن نازل است و ادعيه مأثور، قرآن صاعد هستند؛ همين تفاوت «نازل» و «صاعد» بين گفتارها و نوشتارهاي امام خميني رحمه الله با دعاهاي او وجود دارد. گفتارها و نوشتارهاي ايشان با دعاهاي او هم تفاوت بسيار زياد مخاطب و سطح مطلب را دارد و هم تفاوت «صاعد» و «نازل» بودن را. لذا تحليل و تفسير كوتاهي از برخي ادعيه آن بزرگوار، بيان مي كنيم.



قبل از هر چيز، محتواي هر دعايي بايد مدح و ثناي الهي بوده و به تمجيد از اسماء و صفات الهي بپردازد؛ يعني دعا، وقتي دعا شمرده مي شود كه بيان كننده كمالات بي انتهاي خداوند و وابستگي و نياز انسان و جهان به ذات مقدس الهي باشد، اما حاجت خواستن از اركان دعا به شمار نمي رود، بلكه بهترين دعا، آن است كه در آن خداوند خوانده شده باشد، بدون آن كه چيزي از خداوند خواسته شود، همانند دعاي سحر. قسمت اعظم دعاهاي امام خميني رحمه الله اين گونه است، براي مثال به اين فراز از دعاي ايشان توجه كنيد: «خداوندا پاك تويي و سپاس مي گويمت اي كه آرزوي ...».(2)



در اين كلام، علاوه بر حمد و ثناي الهي بر سبحان بودن خداوند اشاره دارد و نيز به حديثي از حضرت امام صادق - عليهم السلام - كه ذيل آيه شريفه «وَ سَقيهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً»(3) روايت شده كه فرموده: «تنها خداوند است كه از هر نوع آلودگي پيراسته است و هيچ گونه دنس و زشتي در او نيست»(4)؛ به عبارت ديگر، تنها خداوند است كه ماهيت ندارد و غير او هر چه هست، آلوده به ماهيات امكاني است و همين ماهيت امكاني هستند كه گرد و غبار آلودگي را بر همه موجودات مي افشانند:



سيه رويي ز ممكن در دو عالم جدا هرگز نشد و الله اعلم



مقام فناي في الله قلّه بلندي است كه كعبه آمال و آرزوهاي عارفان و موحدان است. براي فناي في الله، تفسيرهاي مختلفي وجود دارد؛ گاهي فنا به معني آن است كه غير خدا را نديدن و در عين اين كه در ميان جمع است، اما دل در جاي ديگري است؛ در عين آن كه چشم مي بيند، ولي غير خدا را نديدن. به اين حالت، «وحدت شهود» گويند كه امام خميني رحمه الله گاهي در ادعيه خود، به آن اشاره دارد: «خدايا! ما را از غير خودت كور كن».(5) و گاهي فنا به معني وحدت وجود و انحصار هستي در خداي متعال و موجودات امكاني را هيچ انگاشتن است؛ يعني تنها خداي متعال وجود دارد و ممكنات نيز چيزي جز اطوار و شؤون و تجليات او نيستند و «كيست كه با هستي اش نام هستي برد؟».



قسمتي از دعاهاي امام خميني رحمه الله به اين تفسير از فنا نظر دارد؛ وقتي عرض مي كند: «خداوندا! همه چيز تويي و غير از تو همه هيچ».(6) اين كلام به صورت واضح و روشن، هستي را منحصر در خداي متعال نموده و ممكنات را همان ماهياتي كه اعتباري بوده و سرابي بيش نمي باشند، معرفي كرده است. البته مي توان معناي ديگري نيز براي فنا بيان كرد و آن عبارت است از اين كه انسان همانند حضرت خليل الله، همه چيز خود را به مسلخ عشق برده و آنها را قرباني كند، بلكه خود را قرباني نمايد، آن گونه كه آن شخص در روز عيد قربان در مني چاقو به دست گرفته و فرياد برآورد: خداوندا! اين مردم مال خود را براي تو قرباني و فدا مي كنند و من مي خواهم خود را فداي تو كنم. سپس چاقو به گردن خود نهاد و خود را ذبح نمود.(7)



اين تفسير از فناي في الله، عبارت از نديدن خود و فدانمودن همه چيز خود در راه خداوند است. لذا امام خميني رحمه الله مي فرمايد: «خداوندا! در مسير خدمت به بندگان، ما را تا مرز قرباني خود و فرزندان و هستي مان همراهي و مدد بنما».(8)



دعا، نوعي عبادت، بلكه رأس آن است و عبادت، مقدمه براي رسيدن به معرفت الهي است، اما معرفت نيز قلّه شامخي است كه براي نوع مردم دست يافتني است. اگر مقام ذات و غيب الغيوبي و مقام «عماء» را در نظر بگيريم، دست همه براي هميشه، از ازل تا ابد از آن كوتاه خواهد بود.



عنقا شكار كس نشود دام بازگير كانجا هميشه دام به دست است باد را



امام خميني رحمه الله درباره عدم اكتنا ذات مقدس و قابل شناخت نبودن آن، عرضه مي دارد: «اي كه آرزوي عارفين به قلّه كمال احديتش نرسد و انديشه پويندگان از وصول به كبرياي مقدسش كوتاه. عظمتت والاتر از آن كه براي ورود به آن راهي يابد، و اسمائت مبرّا از آن كه به دام پندار متفكرين آيد ...».(9) با دقت در دعاي مذكور، معلوم مي شود به نظر ايشان، نه تنها ذات مقدس دست يافتني است و هر انديشه و فكري از حضور در آن بارگاه محروم است. بلكه حقيقت اسما و صفات الهي نيز در حجاب هستند؛ يعني خود اسما و صفات، حجات ذات مقدس بوده و حتي خود اسما نيز در حجاب مي باشند.



لذا نه مي توان ذات مقدس الهي را شناخت و نه اسماي الهي را تنها چيزي كه براي ما ممكن است و مي توانيم قدم هاي لرزان و كوتاه در مسير شناخت آن برداريم، «اسم اسم» است؛ يعني اسم ملفوظ؛ زيرا اسم حقيقي كه اسم مستأثر است، هميشه غايب است. و اما اسم اعظم حقيقتي دارد كه چيزي جز حقيقت خاتم - صلي الله عليه وآله - نيست و آن نيز براي ما روشن نمي باشد. امام خميني رحمه الله خطاب به خداوند متعال، عرض مي كند: «ما را به صراط مستقيم كه همان برزخيت كبري و مقام احديت جمع اسماي حسناست راهبر باش. درود فرست بر مبدأ ظهور و غايب و صورت اصل وجود و ماده؛ آن كه هيولاي اولي و برزخيت كبري است، آن كه نزديك شد و تعيّنات را رها كرد. سپس فرود آمد و فاصله اش به اندازه دو قوس وجود و دايره غيب و شهود شد يا نزديك تر كه همانا مقام عماء، بلكه لا مقام است».(10)



در اين جا همان گونه كه روشن است، امام خميني رحمه الله مقام «عماء» را به مقام «لا مقامي» انسان كامل و حقيقت رسول خاتم تفسير كرده است؛ يعني معتقد است كه حتي حقيقت پيامبر اكرم و ائمه اطهار - عليهم السلام - نيز براي ما در حجاب بوده و هرگز قابل شناخت نمي باشند.



ضمناً، در دعاي فوق، امام خميني رحمه الله پيامبر اكرم - صلي الله عليه وآله - را با صفات ذيل معرفي كرده است:



الف: آن حضرت صراط مستقيم است؛ چرا كه مسأله اتحاد علم و عالم و معلوم، اتحاد صراط و سالك و مقصد را نيز ثابت مي كند و معصومين عليهم السلام ، خود صراط مستقيم اند.



ب: مقام برزخيت كبري مخصوص آن حضرت است، نه برزخ بين غيب و شهادت كه اين ارث عالمان امّت پيامبر خاتم است، بلكه برزخيت بين غيب الغيوبي و مقامي كه لا اسم له و لا رسم له و بين مقام احديت جمعي.



ج: رسول اكرم - صلي الله عليه وآله - هيولاي اولي و مادة الموادي است كه تمام عالم ممكنات، چون صورت ها و عرض هايي هستند كه وابسته به اويند. آن حضرت است كه «گر نازي كند، در هم فرو ريزند قالب ها» و به تعبير ديگر، او رقّ منشور همه عالم است و همه چيز وابسته به اوست؛ آن گونه كه تمام اعراض وابسته به جوهرند.



د: پيامبر اكرم، صاحب مقام «تدنّي»، «تدلّي»، «قاب قوسين» و «او ادني» است و در اين جا، امام خميني رحمه الله اين چهار اصطلاح را چنين بيان مي كند كه «تدنّي» رفض تعيّنات است و «تدلّي» همان تعيّن اولي است، «قاب قوسين» ظاهر و باطن قوس وجود غيب و شهود است و مقام «او ادني»، لا مقام بودن انسان كامل است.



ه: حقيقت خلافت و ولايت يا خليفة اللهي، همان است كه در اين دعاي امام خميني رحمه الله آمده است.



با توجه به آن چه گذشت، روشن مي شود كه چگونه امام خميني رحمه الله، پيامبرشناسي و درجات و مقامات عرفاني رسول خاتم - صلي الله عليه وآله - را در يك دعاي خود آورده است و شبيه اين كلمات كه بيان كننده ولايت ائمه اطهار - عليهم السلام -است، در ادعيه ايشان به وفور آمده است كه از بيان آنها صرف نظر كرده، تنها به نكته اي درباره حضرت مهدي - عجل الله تعالي فرجه الشريف - اشاره مي كنيم: «درود بر خاتم ولايت محمدي و مقبض فيوضات احمدي كه پس از ظهور پدرانش به عبوديت، خود مظهر ربوبيت خواهد شد و به راستي عبوديت، گروهي است كه كُنه آن ربوبيت است».(11) امام خميني رحمه الله پس از معرفي عرفاني مقام امامت و ولايت، حضرت مهدي -عليه السلام - را مظهر ربوبيت الهي و ساير امامان را مظهر عبوديت دانسته كه اشاره است به حديث شريف «العبودية جوهرة كُنهها الربوبية»(12). عبوديت در اين جا كنايه از «عبادت»، «بينونت از غير خداوند»، «دنو و نزديكي به مقام جمع الجمعي» و بلكه اتحادبا آن است.



بايد توجه داشت كه رسول خدا «عبده» است و امامان - عليهم السلام - «عبدالله»اند؛ حضرت مهدي - عليه السلام - ربوبيت خداوند را تجلّي مي بخشد و ظهور آن حضرت است كه ربوبيت را معنا مي كند و مردم را به كمال لايق رسانده و جامعه آرماني اسلامي و آرمان شهر ديني را تحقق مي دهد و اين، همان ربوبيت است كه حضرت مهدي - عليه السلام - آن را به منصه ظهور مي رساند البته از ديدگاه امام خميني، در حضرت مهدي - عليه السلام - ربوبيت ظهور و عبوديت بطون دارد و در پدرانش -عليهم السلام - عبوديت ظهور و ربوبيت بطون دارد.



با توجه به آنچه گذشت، روشن شد كه امام خميني رحمه الله مطالب بلند عرفان و اعتقادات عرفاني را در قالب دعا بيان كرده اند، و تأمل در اين دعاها نياز به آگاهي و تدبّر فراوان در مباحث عرفان نظري دارد، مثلاً وقتي چنين نيايش مي كند: «خدايا! پس تو پاك و منزهي؛ اي آن كه آمال عارفان به اوج كمال احديتش نرسد و اوهام و اصفان از رسيدن به كبرياي هويتش عاجز ماند! عظمتت والاتر از آن است كه راه ورود بر واردي دهد، والاي تو مقدس تر از آن كه محمود حامدي شود. اوليت در عين آخرت و آخريت در عين اوليت تو راست؛ پس تويي كه پرستيده و پرستنده اي».(13)



در اين كلام، نه تنها مقام ذات و غيب الغيوبي را خارج از تعلق علم و معرفت دانسته و آن را نوعي سبحان بودن و تقدّس خداوند دانسته كه عقل هيچ مخلوقي به او راه نخواهد يافت، بلكه خداوند را در مرتبه احديت، قابل شناخت عرفاني نمي داند و كسي قادر بر توصيف او نيست، حتي نعمت هاي الهي نيز فراتر از آن هستند كه متعلق حمد قرار گيرند. اگر اتحاد عقل و عاقل و معقول صحيح است، اتحاد ذكر و ذاكر و مذكور نيز صحيح است؛ آن گونه كه اتحاد صراط و سالك و مقصد و نيز درست است. مكاشفه ميرداماد كه در «سلافة العصر» آمده، در بيان ذكر شريف «يا غني يا مغني»، مؤيد همين مدعا است.



دعايي كه نقل شد، نشان مي دهد كه معارف قرآن و ترجمه آيات شريفه الهي، پشتوانه اصلي و مضمون و نقطه اصلي ادعيه حضرت امام است. ايشان آيات اول سوره حديد و گاهي آيات شريفه سوره نجم، يا سوره نور را ترجمه و يا اقتباس نموده و در قالب دعا بيان كرده اند.



بنابراين، دعا نه تنها بايد به مدح و ثناي الهي بپردازد، بلكه اعتقادات و مضامين قرآن كه كلام خداوند است بايد در آن گنجانده شود. همچنان كه گاهي دعاهاي امام، ترجمه ادعيه شريفه اي است كه از ائمه معصومين - عليهم السلام - نقل شده است، مثلاً وقتي مي گوييم: «[خداوندا!] دل سر تا پا تعلّق ما را از تعلّقات دنياويّه بِرَهان و به تعلّق به عزّ قدس خود، آراسته نما!»(14) در واقع، جملات مناجات شعبانيه را زمزمه نموده ايم.



يكي از بحث هاي عرفان، عدم مشابهت غيب و شهود در عين پيوند و ارتباط آنها با يكديگر است. در دنيا، آتش اين جهاني ابتدا پوست را مي سوزاند و سپس درون و باطن را و بالعكس، آتش آخرت، ابتدا دل را سوزانده و در نهايت به پوست مي رسد. حضرت امام مي فرمايد: «پناه مي برم به خدا از عذاب و فشار قبر و عذاب برزخ كه در اين عالم هيچ چيز به آن شباهت ندارد».(15)



مسأله رابطه انسان و جهان با خداي متعال و تحليل اين رابطه، هميشه دغدغه بشر بوده و فكر متكلمان و فيلسوفان بسياري به آن مشغول بوده و پيرامون آن، بحث هاي فراواني صورت گرفته است. متكلمان، اين رابطه را با عنوان «اثر و مؤثر» و فيلسوفان، آن را تحت عنوان «علت و معلول» و گاهي نيز «واجب و ممكن»، تفسير كرده اند. امام خميني رحمه الله در ادعيه خود، رابطه انسان و خدا، بلكه جهان و خدا را، رابطه فقير و غني مي داند.



غني، آن است كه در ذات و صفات و افعال خود به چيزي نياز نداشته و همه چيز محتاج او باشد. بنابراين، اگر چيزي يافت شد كه به او محتاج نبود، در واقع، آن غني، غني مطلق نخواهد بود. در مقابل، فقير يعني موجودي كه يا در ذات خود، يا در صفات و افعال خود به ديگري محتاج باشد.



امام خميني رحمه الله در ادعيه خود، هميشه به نقص ذاتي و تكويني انسان توجه داده و اين كه ما نه تنها فقيريم، بلكه عين فقر و وابستگي به خداي متعال هستيم: «خداوندا! بارالها! ما دستمان از همه چيز كوتاه و خود مي دانيم كه ناقص و ناچيزيم ...»(16)، «خداوندا! تو غني اي و غير از تو، همه فقير»(17). بنابراين، انسان و جهان در همه افعال و سكنات، بلكه در تار و پود وجود خود، لحظه به لحظه به خداوند نياز داشته و عين وابستگي به آن ذات مقدس مي باشند. ديگر جهات ضعف انسان كه در ادعيه حضرت امام، مورد اشاره قرار گرفته عبارتند از: ضعف و عجز از شكر؛ عجز از فهم علمي حجب؛ عجز از خرق حجاب ها؛ ضعف در هدايت؛ ناتواني در برابر شيطان و وسوسه هاي او؛ ضعف از عبادت و تسبيح؛ ضعف در سير و سلوك و ...



و اما خواسته هاي امام خميني رحمه الله از خداي متعال را مي توان در محورهاي ذيل خلاصه نمود:

الف: اصلاح جامعه مسلمانان و تنبّه آنان نسبت به مسائل شرعي؛

ب: رفع ظلم و تبعيض؛

ج؛ قيام مظلومان و محرومان و آرزوي پيروزي مسلمانان فلسطين؛

ح: استعانت از خداوند در هدايت، جهاد و انجام وظيفه؛

د: رفع حجاب ها و ترك جبل انيّت؛

ر: رسيدن به حقيقت توحيد و دوري از شرك و نفاق؛

ز: تخلق به مكارم اخلاقي؛

ه: آرزوي وصول به درجه فنا و سوختن خود؛

و: بيداري از خواب غفلت و جهل؛

ي: استعاذه از شرّ شياطين جن و انس.



هر كدام از موارد فوق، به شرح و بسط فراوان نياز دارد؛ چرا كه آنچه را حضرت امام درخواست نموده، جنبه شخصي نداشته و در واقع، دعا براي مردم و مسلمانان است، نه براي خود.

پاورقي





1) ر.ك: «صحيفه امام» ج 18، ص 47.

2) صحيفه امام» ج 1، ص 7 و 16.

3) انسان (76)، آيه 21.

4) تفسير مجمع البيان» ج 10.

5) شرح حديث جنود عقل و جهل» ص 379.

6) صحيفه امام» ج 21، ص 148.

7) بين فقهاي بزرگ شيعه در مورد عمل اين شخص اختلاف نظر وجود داشته؛ برخي عمل او را تخطئه كرد، و برخي او را تأييد كردند.

8) صحيفه امام» ج 20، ص 344.

9) همان، ج 1، ص 7.

10) صحيفه امام» ج 1، ص 17.

11) صحيفه امام، ج 1، ص 17.

12) مصباح الشريعه» باب صدم.

13) صحيفه امام» ج 1، ص 16.

14) آداب الصلوة» ص 380.

15) شرح چهل حديث» ص 481.

16) شرح چهل حديث» ص 225.

17) صحيفه امام» ج 21، ص 147.