قم در گنجينه دانشمندان


تأليف : حاج شيخ محمّد شريف رازي (م 1420ق)



قم در گنجينه دانشمندان(1)



بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله الذي خلق الإنسان من العدم وعلمه البيان والقلم وعلم الإنسان ما لم يعلم والصلوة علي أكرم ولد آدم سيد العرب والعجم النبي الخاتم والرسول الأفخم محمّد المبعوث علي جميع الأمم و علي آله الطاهرين المعصومين واللعن علي أعدائهم أجمعين إلي يوم الدين.



و بعد چنين گويد بنده شرمنده بي مقدار محمد بن علي الرازي (صانه الله عن الشرور والمخازي) كه چون علماء و دانشمندان يكي از اركان چهارگانه دين و اجتماع اند(2) و قرآن مقدس ناطق به فضل و امتياز آنهاست از اصناف ديگر؛ زيرا در آيه شهادت گواهي آنها را قرين شهادت خود و فرشتگان قرار داده(3) و در آيه ديگر خشيت و خوف از حق را مخصوص آنها دانسته(4) و در جاي ديگر آنها را به رفعت درجه و علوّ مرتبه معرفي نموده است.(5)



پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله هم درباره اين سلسله فرموده: «مثل عالم به عابد مانند خورشيد عالمتاب است به ستاره سُهيل كه كم نورترين ستارگان است».



اخبار و احاديث وارده از آن حضرت و اوصياي گرامش در اين زمينه بسيار و در كتب مدونه عامه و خاصه مذكور و معنون است. شعراء و سخن سرايان هم در مدح و عظمت اين دسته نظماً و نثراً كوتاهي نكرده اند؛ چنان كه يكي از دانايان ايشان گويد:



آن را كه فضل و دانش و تقوا مسلم است هر جا قدم نهد قدمش خير مقدم است

در پيشگاه علم مقامي رفيع نيست از هر مقام و مرتبه اي علم اعظم است

جاهل اگر چه گشت مقدم مؤخر است عالم اگر چه زاد مؤخر مقدم است

جاهل بروز فتنه ره خانه گم كند عالم چراغ جامعه و چشم عالم است



روزي كه چهارمين نايب خاص حضرت بقية الله (عجل الله فرجه الشريف) در سال 329ق از دنيا رفت، به امر آن حضرت مسئوليت بزرگ رهبري و هدايت مردم را بر عهده آنان گذاشت.



انصافاً ايشان هم طبقه اي بعد طبقه كوتاهي و مسامحه در اين امر خطير و بار سنگين ننمودند و بسياري از آنها مانند شهيدين(6) و ديگران كه كتابي به نامشان علامه مجاهد اميني صاحب الغدير موسوم به شهداء الفضيله نگاشته كه صدها نفر از اين سلسله تا حد جان فداكاري كرده و خود را چون سالار شهيدان و يارانش قربان حفظ امانت و هدف مقدس كردند تا نوبت به مرحوم آيةالله حايري حاج شيخ عبدالكريم يزدي، مؤسس حوزه مقدسه علميه قم، رسيد. آن مرحوم هم تا پاي جان مقاومت كرده و در تأسيس و تشكيل حوزه قم با تشريك مساعي جميله رادمردان بزرگي چون: آية الله حاج شيخ محمد تقي بافقي و آيةالله حاج شيخ مهدي قمي و آية الله حاج شيخ ابوالقاسم كبير و آية الله حاج سيد فخر الدين قمي سبط ميرزا و دگران اقدام و مسبب صدق كلام حضرت صادق مصدق جعفر بن محمّد عليهما السلام شدند كه مي فرمود: «ستخلو كوفة من المؤمنين و يأزر عنها العلم كما تأزر الحية في جحرها ثمّ يظهر العلم ببلدة يقال لها قم و تصير معدناً للعلم والفضل» [فيفيض العلم منه إلي ساير البلاد في المشرق والمغرب ]، راجع: بحارالانوار، ج 60، ص 213. «ومنها تصب إلي سائر البلدان»؛ به زودي كوفه از مؤمنين خالي مي شود و علم از آن جمع مي گردد؛ چنانچه مار در سوراخش جمع مي شود. آن گاه ظاهر مي شود در شهري كه آن را قم مي گويند و از آنجا به شهرستانها و جاهاي ديگر مي رسد.



نگارنده كتابي به نام آثار الحجه يا دائرة المعارف حوزه علميه قم در تاريخ آن از اول تأسيس و تشكيلش به دست نامبردگان در دو جلد نوشته و منتشر نمودم كه مدرك بسياري از كتب رجال و تراجم و مصنفات عصر حاضر مانند الذريعة الي تصانيف الشيعة و نقباء البشر علامه تهراني و اختران تابناك محدث محلاتي و مؤلفين ديگر گرديد و چون نسخه آن كمياب و طالبين آن بسيار و طبع جديد آن هم موانع و محذوراتي داشت (مضافاً بر اينكه اصلاحاتي لازم داشت)، كتاب حاضر را به نام گنجينه دانشمندان تأليف و آن را داراي سه مقدمه و شش بخش و يك خاتمه به عناوين زير قرار دادم:



1. مقدمه: در تاريخ اجمالي قم و حضرت فاطمه معصومه عليها السلام و مدارس قديم و مدارس حاضر و محدثين و دانشمنداني كه قبل از تأسيس حوزه علميه قم تا عصر معصومين عليهم السلام بوده اند.



2. در علوم و معارفي كه در اين حوزه و ساير حوزه هاي علمي تدريس و تحصيل مي شود و وافدين و قادمين به قم و حوزه علميه از اول تأسيس آن تا عصر حاضر و كتابخانه ها و قرائت خانه هاي حوزه علميه.



بخش اول: در ورود مرحوم آيةالله حايري و ترجمه او و تأسيس حوزه تا رحلت مرحوم حايري 1340ق تا 1355ق و شاگردان حوزه درس وي.



بخش دوم: از فوت مرحوم حايري مؤسس تا ورود آية الله بروجردي 1355ق - 1364ق و شرح حال زندگاني زعماي سه گانه آن دوره: 1. آية الله آقا سيد محمد حجت؛ 2. آية الله حاج سيد محمد تقي خونساري؛ 3. آيةالله صدر.



بخش سوم: از اول رياست آية الله العظمي بروجردي تا فوت آن مرحوم و آثار و خدمات معظم له از 1365 - 1380ق.



بخش چهارم: از فوت آية الله بروجردي تا تاريخ تأليف كتاب 1380 - 1392ق و ترجمه و خدمات زعماي حاضر: 1. آية الله حاج سيد كاظم شريعتمداري؛ 2. آية الله حاج سيد محمدرضا گلپايگاني؛ 3. آية الله آقاي نجفي مرعشي، و ترجمه فضلاء و مدرسين و نويسندگان عالي مقام و فهرست تأليفات و آثار علمي مطبوع و مخطوط حوزه علميه قم و خدماتي تاكنون به فرهنگ دين و كشور نموده است و مؤسسات ديني وابسته به حوزه مقدسه و روحانيت قم.



بخش پنجم: خطباء و گويندگان نامي حوزه كه در قم و تهران و ساير نقاط به تبليغ دين و وعظ و خطابه اشتغال دارند.



بخش ششم: فهرستي از آثار علمي و از تأليفات و تصنيفات علماء و فقهاء حوزه مطبوع و مخطوط.



در خاتمه، علماء و دانشمنداني كه از اين حوزه برخاسته و در شهرستانهاي ايران به انجام وظيفه اشتغال دارند، به ترتيب حروف از آبادان تا يزد ترجمه مي شوند.



مقدمه اوّل در تاريخ اجمالي قم



شهرستان ديني و علمي قم كه حساب ابجدي آن 140 برابر با حساب كلمه علم 140 مي باشد، يكي از بلاد معروفه عجم و بالغ بر پنجاه سال بلكه بيش از نيم قرن است كه شهرت جهاني يافته و صدايش به اقصا نقاط جهان رسيده است. در ازمنه قديمه و اعصار گذشته هم داراي عظمت و موقعيت و شهرت بسزايي بوده؛ چنانچه يكي از شعراي نامي و ادباي بزرگ هم آن را رديف شهرهاي مشهور آورده و گفته است:



چار شهر است عراق آنكه به تخمين گويند طول و عرضش صد در صد بود و كم نبود

اصفهان كاهل جهان جمله مقرند همي كاندر آفاق چنان شهر معظم نبود

همدان جاي شهان كز قبل آب و هوا اندر آفاق چنان بقعه خرم نبود

قم به نسبت كم از اينهاست وليكن او هم نيك نيك ار چه نباشد بد بد هم نبود

معدن مردمي و كان كرم فخر بلاد ري بود ري كه چو ري در همه عالم نبود



قاضي نور الله شوشتري رحمه الله معاصر شاه عباس كبير، كه شرح زندگي و آثار و خدماتش را علامه معاصر سيد استاد ما آية الله مرعشي نجفي (مد ظله) در كتابي جداگانه به عنوان مقدمه احقاق الحق او مفصلاً تأليف و طبع نموده، گويد: بلده قم شهري عظيم و بلده كريم است و از جمله بلادي است كه هميشه دارالمؤمنين بوده و بسياري از اكابر و افاضل و مجتهدان شيعه اماميه از آنجا برخاسته اند.



ياقوت حموي در كتاب معجم البلدان گويد: بلده طيبه قم از مدائن مستحدثه اسلاميه است و اهالي آنجا هميشه شيعه اماميه بوده اند. بناي آن در سنه 84ق در زمان عبدالملك بن مروان شد.



حسن بن محمد بن حسن قمي، كه قبل از شيخ بزرگوار محمد بن علي بن بابويه شيخ صدوق مي زيسته، در تاريخ قم نوشته: فتح منطقه قم به دست رؤساي مقدمه لشگر احنف بن قيس بوده؛ زيرا اصفهان به دست ابوموسي اشعري صحابي، به قهر و غلبه مفتوح گرديد و چون قم هم از توابع اصفهان بود، پس به قهر و غلبه مفتوح شده است. و برخي كيفيت فتح قم را چنين ياد نموده اند كه در عصر عبدالملك مرواني، عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بن قيس كندي، كه از طرف حجاج بن يوسف ثقفي امير العراقين حاكم سيستان بود و بر وي خروج كرد، در لشگر او هفده نفر از علماي تابعين عراق بودند و چون عبدالرحمن مزبور از حجاج شكست خورد و فرار كرد، آن جماعت به ناحيه قم آمدند و از آن جمله چند برادر بودند به نام: 1. عبدالله اَحوص؛ 2. عبدالرحمن؛ 3. اسحاق؛ 4. نعيم پسران سعد بن مالك بن عامر اشعري. و در آنجا چند قريه بود كه يكي از آنها «كمندان»(7) نام داشت.



برادران مذكور در آنجا به قهر و غلبه فرود آمدند و بني اعمام ايشان از عراق عرب بر ايشان جمع شدند و آن چند موضع را از كثرت عمارت به هم متصل ساخته، به نام كمندان، كه يكي از مواضع بود، موسوم نمودند.



در معجم البلدان مذكور است كه برادر بزرگ تر عبدالله بن سعد بود و او پسري داشت كه در ميان شيعه كوفه نشو و نما كرده بود و امامي مذهب بود. مقارن آن حال از كوفه به قم انتقال نمود و اهل آن ديار را قبل از آنكه نقش غبار اغيار در لوح خاطر آنها قرار گيرد، در متابعت مذهب ائمه اطهار [عليهم السلام ] و التزام احكام طريقه ايشان استوار ساخته و لهذا هرگز سني از آنجا پيدا نمي شود.(8)



مؤلف گويد: مؤيد اين مطلب بيان امام صادق عليه السلام است كه براي مردم ري فرمود: «ألا إنّ لله حرماً وهو مكة، ألا إنّ لرسول الله حرماً و هو المدينة، ألا إنّ لأميرالمؤمنين حرماً و هو الكوفة، ألا إنّ حرمي و حرم ولدي من بعدي قم، ألا إن قم كوفة صغيرة، ألا إن للجنّة ثمانية أبواب ثلثة منها إلي قم تقبض (أو تدفن) فيها امرأة هي من ولدي واسمها فاطمة بنت موسي يدخل بشفاعتها شيعتي الجنّة باجمعهم»؛



يعني: بدانيد كه خدا را حرمي است و آن مكه است، و بدانيد كه پيغمبر خدا را حرمي است و آن مدينه است، و بدانيد كه اميرالمؤمنين عليه السلام را حرمي است و آن كوفه است، و بدانيد كه حرم من و حرم فرزندان من بعد از من قم است. بدانيد كه قم كوفه كوچك است و براي بهشت هشت در است كه سه درب آن به سوي قم است و در آنجا از دنيا مي رود و يا مدفون مي گردد زني از فرزندان من كه نامش فاطمه دختر موسي است كه داخل بهشت مي شود به شفاعت او تمام شيعيان من».



و نيز حديث مروي از اميرالمؤمنين عليه السلام كه فرمود: (سلام الله علي أهل قم) (اهل قم) سقي الله بلادهم الغيث وينزل عليهم البركات فيبدل سيئاتهم حسنات هم أهل ركوع وخشوع وسجود وقيام وصيام هم الفقهاء العلماء الفهماء هم أهل الدين والولاية وحسن العبادة (صلوات الله عليهم ورحمة الله وبركاته)؛



درود خدا بر اهل قم و رحمت خدا بر اهل قم خداوند شهرهاي ايشان را از باران سيراب كند و بركات را بر ايشان نازل فرمايد و گناهان ايشان را تبديل به حسنات نمايد. ايشان اهل ركوع و خشوع و سجده و نماز و روزه اند. ايشان فقيهان و دانشمندان فهميده اند. ايشان اهل دين و ولايت و عبادت خوبي هستند. صلوات و رحمت و بركات حق بر روان ايشان».



مركزيت قم براي تشيع



شهر مذهبي قم از همان ايامي كه به صورت شهر اسلامي درآمد، مركز شيعه بود. تعصب و شدت دينداري و دفاع از حريم اهل بيت عصمت عليهم السلام و تبري و بيزاري آنها از مخالفين و دشمنان خاندان رسالت تا اندازه اي بود كه از نامهاي آنان هم تنفر داشتند.



صاحب معجم البلدان در باب تشيع اهل قم حكايتي ذكر كرده است كه خلاصه آن را نگارش مي دهم. گويد: در زمان استيلاي سلاطين اهل سنت و جماعت يكي از سنيان متعصب را در آنجا حاكم ساختند و چون او شنيده بود كه اهل قم بنا بر عداوتي كه با خلفاي ثلاثه دارند، در ميان ايشان كسي كه موسوم به ابي بكر و عمر و عثمان باشد، پيدا نمي شود، حكم به احضار اهالي آن ديار نموده، اعيان ايشان را مخاطب ساخت كه من شنيده ام شما صحابه سه گانه را دشمن مي داريد و اولاد خود را به نام ايشان نام نمي گذاريد. به خدا قسم اگر شخصي را پيش من نياوريد كه نامش ابوبكر يا عمر يا عثمان باشد، شما را مؤاخذه و عقوبت نمايم.



آن گاه آن جماعت سه روز مهلت طلبيدند و از روي اهتمام به خانه هر يك از اهل شهر خود رسيدند و جست و جو كردند، به غير از مردي مفلوك منكوب سر و پا برهنه نشسته روي و احول كه اقبح خلق خدا بود موسوم به نام ابي بكر نديدند. تازه او هم اصلاً قمي نبود؛ بلكه پدر او مردي غريب بود كه در خارج شهر قم رحل اقامت انداخته، پسر خود را به آن نام مكرم موسوم ساخته بود.



الحاصل، او را با هيئت مذكور نزد حاكم آورده، به جلوه در آوردند؛ چون نظر حاكم نيك محضر بر ابوبكر كريه المنظر افتاد، آن مردم را دشنام داده، گفت: بعد از چند روز كه ابوبكر نام آورده ايد، اين چنين كسي است كه زشت ترين خلق خداست. در بين خطاب و عتاب، يكي از ظرفاي قم عرض نمود كه اي امير! هر چه خواهي بكن كه در آب و هواي قم ابوبكر نام بهتر از اين پرورش نمي يابد. چون امير خالي از لطافت طبعي نبود، بي اختيار بخنديد و ايشان را بخشيد.



و نظير اين حكايت، در باب شيعيان سبزوار نيز مشهور است و مولوي رومي در مثنوي به آن اشاره كرده و گويد:



سبزوار است اين جهان كج مدار ما چو بوبكريم در وي خوار و زار



در تاريخ ابن كثير شامي مسطور است كه در سال 345ق فتنه اي عظيم واقع شد ميان اهل اصفهان و قم؛ زيرا مردم قم به رسم تجارت به اصفهان رفته و در آنجا سبّ صحابه نمودند. اهل اصفهان، جمع كثيري از ايشان را كشتند و اموال آنها را غارت كردند و چون اين خبر به ركن الدوله ديلمي رسيد، به واسطه تشيعي كه داشت، در غضب شد و اهل اصفهان را مؤاخذه و اموال آنها را مصادره نمود.



شيخ عبدالجليل رازي در كتاب النقض آورده كه شخص اصفهاني از قمي پرسيد از كدام شهري؟ گفت: از شهر دندان كنان. آن مرد فرو مانده، گفت: معني اين جمله را نفهميدم. قمي گفت: اگر بگويم از قم، مي گويي آه.



و از اينجا معلوم مي شود كه قمي نباشد، مگر شيعي و اصفهاني نبوده، مگر سني.(9) عبيد زاكاني در بعضي از رسائل خود آورده كه عمران نامي را در قم مي زدند. كسي گفت كه او عمر است و الف و نون را از عثمان دزديده و بر آن افزوده.



در اواخر كتاب كشف الغمه مذكور است كه: قميها در زمان بعضي از خلفاي عباسي، از اطاعت حاكم امتناع نمودند و هر كه را به حكومت ايشان فرستاد، با او مقاتله و محاربه نمودند و مجال تصرف ندادند و مكرر لشكر بر سر ايشان فرستادند، مفيد نيفتاد. آخر امير ناصرالدوله ابن حمدان را، كه امير الامراي خليفه بود، بر ايشان فرستادند و چون ناصرالدوله نزديك به قم رسيد، اعيان آنجا با تحف و هدايا به استقبال آمدند و گفتند: ما به حكومت غير مذهب خود راضي نبوديم و الحال كه تو آمدي، بالطوع والرغبه امتثال حكم تو مي كنيم و در آن سال اهل قم زياده از مال و جهات سالهاي گذشته به ناصرالدوله رسانيدند تا او براي خليفه فرستاد و بعد از آن، خليفه از موافقت اهل قم با ناصرالدوله از وي انديشه نمود و او را احضار كرد. به همين جهت، مردم قم هميشه مورد رشك و حسد متعصبين اهل تسنن بودند.



وجود علماي بزرگ و محدثين عالي مقام و شخصيتهاي مؤثري كه از قم برخاستند و همه در تشيع ثابت و پابرجا بودند، بيشتر بر كينه و دشمني مخالفين مي افزود؛ تا جايي كه محمد بن علي بن سليمان راوندي، كه خود از متعصبين دانشمندان اهل سنت است، در كتاب راحة الصدور در تاريخ آل سلجوق كه در سنه 599 نوشته، مي نويسد: «عوانان بد دين از قم و كاشان و آبه و طبرش و ري و فراهان و نواحي قزوين و ابهر و زنگان جمله رافضي يا اشعري در لشگر سلطان افتادند».



و در صفحه 294 پس از سب و لعن و تهمتهاي ناروا و نسبتهاي بي اساس كه به شيعه مي دهد، اشعار زير را از شمس لافي سني نقل مي كند:



خسروا هست جاي باطنيان قم و كاشان و آبه و تفرش

آبروي چهاريار بدار واندر اين چار جاي زن آتش

پس فراهان بسوز و مصلحگاه(10) تا چهارت ثواب گردد شش



خلاصه قم بنا بر نقل مورخين، مانند شيخ عبدالجليل رازي و راوندي مذكور و زكرياي قزويني و صاحب تاريخ قم و معجم البلدان و غيره، از همان قديم مركز شيعيان و مواليان اهل بيت رسالت و طهارت و ائمه معصومين عليهم السلام بوده و چون مأمني براي دوستان و وابستگان و ذراري پيغمبر و اوصياي گرامش بوده، سادات و امامزادگان و علويين آنجا را پناهگاه و مسكن و اقامتگاه خود قرار داده و از هر كجا روي بدان مكان آوردند و از اين جهت امامزادگان و مدفونين آن از همه جا بيشتر است.



صاحب بن عباد، كه از شيعيان پاك و متصلب و صدارت سلاطين آل بويه را داشت، توجه مخصوصي به قم و اهلش داشت. وقتي از يك قاضي قم انحرافي مي بيند، او را با اين شعر عزل مي كند:



ايها القاضي بقم قد عزلناك فقم



مؤلف گويد: و چگونه مركز شيعه نباشد با آن همه اخباري كه از حضرت رسول صلي الله عليه وآله و امامان معصوم عليهم السلام درباره زمين قم و اهل آن رسيده؛ خصوص اينكه مدفن و مزار حضرت فاطمه معصومه عليها السلام در آنجاست و از سال 202ه تقريباً، كه آن مكرمه در اين شهر نزول كرد و از دنيا رفت، قم محل اياب و ذهاب و توجه عموم شيعيان جهان و طرفداران خاندان رسالت قرار گرفت و ما تيمّناً، اجمالي از زندگاني آن حضرت را در اينجا مي آوريم تا دوستان را مزيد اطلاع و ما را بهره اي از ثواب باشد.



ورود حضرت فاطمه معصومه عليها السلام به قم و فضيلت آن حضرت



امام هفتم حضرت ابي الحسن موسي بن جعفر عليهما السلام، داراي فرزندان بسياري از ذكور و اناث بوده و بعضي از مورخين تا شصت فرزند پسر و دختر براي آن حضرت ذكر كرده اند. در ميان آنان بعد از حجت خدا، حضرت امام علي بن موسي الرضا (عليه آلاف التحية والثناء) از پسران جناب قاسم بن موسي عليه السلام، كه در سه فرسخي حله مدفون است و مزار كثير البركات شيعيان عراق است و عراقيها او را جاسم مي گويند، مرضي امام و محبوب انام بوده است. بعد از او پسراني كه اين سمت را داشته و داراي فضيلت و شهرت و نسل و اعقاب بسيار و بزرگوارند، نامبردگانزير مي باشند:



1. جناب ابراهيم المرتضي بن موسي [عليه السلام ] كه قبرش در حاير شريف حسيني زيارتگاه است و از نسل اوست: سيدين شريفين السيد الشريف الرضي جامع نهج البلاغه و مجازات القرآن و كتب ديگر، والسيد الشريف المرتضي علم الهدي صاحب امالي و كتب ديگر استاد شيخ بزرگوار طوسي.



2. جناب احمد بن موسي عليهما السلام مدفون در شيراز معروف به شاه چراغ كه سادات موسوي شاه چراغي شيراز و تهران از اعقاب اويند.



3. جناب سيد محمد عابد بن موسي عليهما السلام كه سادات شيرازي تهران و شيراز و ساير نقاط به او منتهي و منسوب مي شوند و قبرش در شيراز مزار عموم مردم است.



4. جناب حمزة بن موسي عليهما السلام كه علي المشهور مدفون در ري در جوار حضرت عبدالعظيم حسني عليه السلام و سلاطين صفويه به او منتهي مي شوند.



5. جناب عبدالله بن موسي عليهما السلام كه علامه متتبع و محدث بزرگوار سيد نعمت الله جزايري و كليه سادات جزايري از ذراري و نسل اويند.



6. جناب حسين بن موسي عليهما السلام كه قبرش در قزوين به نام شاهزاده حسين مزار مشهوري است و بسياري از سادات موسوي نيز به او مي رسند. و اينكه در شهرستان قزوين و افواه مردم عوام، وي را فرزند حضرت رضا عليه السلام مي دانند، وجهي ندارد، خلاف واقع است و آن حضرت علي التحقيق فرزندي جز حضرت جواد الائمه عليه السلام نداشته اند.



از اين پسران گذشته، چندين دختر آن حضرت داراي فضيلت و مقام مي باشند؛ مانند حكيمه كه ناظر ولادت حضرت جواد الائمه عليه السلام بوده و زينب كه قبرش در اصفهان زيارتگاه است و از همه آنان مهم تر و شريف تر و بزرگوارتر حضرت فاطمه معصومه عليها السلام، مدفون در شهر قم است؛ زيرا اخباري از امامان معصوم عليهم السلام درباره فضيلت آن حضرت رسيده كه درباره ديگران حتي برادرانش جز حضرت رضا عليه السلام، كه امام معصوم و حجت خداست، نرسيده است و ما براي نمونه چند خبر آن را مي نگاريم:



1. شيخ بزرگوار صدوق در ثواب الاعمالش، از سعد بن سعد روايت كرده كه از حضرت امام رضا عليه السلام سؤال نمود از فاطمه بنت موسي بن جعفر عليهما السلام فرمود: هر كه او را زيارت كند، پس از براي اوست بهشت.



2. و نيز به سند ديگر از حضرت امام محمد تقي عليه السلام نقل كرده كه فرمود: هر كه عمه مرا در قم زيارت كند، پس از براي او بهشت است.



3. علامه مجلسي در زاد المعادش از كتب زيارات روايت كرده از علي بن ابراهيم، از پدرش، از سعد اشعري قمي كه از حضرت امام رضا عليه السلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: اي سعد! نزد شما قبري هست از ما؟ سعد گفت: عرض كردم: فدايت شوم قبر فاطمه دختر امام موسي عليه السلام را مي فرمايي؟ فرمود: آري، «من زارها عارفاً بحقّها فله الجنّة».



4. حديث چهارم از حضرت صادق عليه السلام است كه در سابق نقل كرديم، در ذيل آن فرمود: «تقبض فيها امرأة هي من ولدي واسمها فاطمة بنت موسي يدخل بشفاعتها شيعتي الجنة بأجمعهم».



اما ورود آن مكرمه به قم



در تاريخ قم و ساير كتب تواريخ و سير نوشته اند كه در سال دويست از هجرت مأمون (خليفه عباسي)، حضرت امام علي بن موسي الرضا عليهما السلام را از مدينه به مرو طلب نمود، جهت عقد بيعت به وليعهدي آن جناب.



در سال 201 خواهر مكرمه آن حضرت به جهت اشتياق به زيارت برادر، از مدينه به طرف مرو بيرون آمد و چون به ساوه رسيد، بيمار شد. پرسيد كه تا قم چقدر مسافت است؟ گفتند: دو فرسخ. خادم خود را امر فرمود كه او را به قم برد. خادم آن معظمه را به قم آورد و در سراي موسي بن خزرج بن سعد اشعري فرود آورد. و در تاريخ آمده كه چون خبر آن حضرت به آل سعد و اشعريين رسيد، اتفاق كرده و به استقبال حضرتش شتافتند و از ميان ايشان تنها موسي بن خزرج، در آن شب بيرون آمد و چون به شرف خدمت آن حضرت رسيد، زمام ناقه را بگرفت و به جانب شهر كشيد و به سراي خود آورد و هفده روز در حيات بود. چون او را وفات رسيد، بعد از تغسيل و تكفين و نماز، موسي بن خزرج در زميني كه او را به بابلان بود، همين محلي كه اكنون مزار كثير البركات اوست، دفن كردند و بر سر قبر او از حصير سايه بان ساختند. آن گاه كه حضرت زينب دختر حضرت امام محمد بن علي التقي عليهما السلام قبه بر سر تربت او بنا نهاد.



صاحب تاريخ قم گويد: روايت كرد مرا حسين بن علي بن بابويه از محمد بن حسن بن احمد بن الوليد كه او را روايت كرده اند كه چون فاطمه را وفات رسيد، بعد از غسل و تكفين، او را به مقبره بابلان و كنار سردابي كه از براي او ترتيب داده بودند، حاضر آوردند. آل سعد با يكديگر خلاف كردند در باب آنكه چه كسي سزاوار آن است كه در سرداب رود و فاطمه را بر زمين نهد و دفن كند.



پس از آن اتفاق كردند بر آنكه خادمي به غايت پير از آن يكي از ايشان موسوم به قادر را حاضر گردانند تا فاطمه را در گور نهد و كسي را به طلب او فرستادند. در ميان اين گفت و گو بودند كه از جانب كوير دو سوار بر آمدند، دهن بر بسته و روي بدين مردم نهادند و چون نزديك جنازه فاطمه رسيدند، از اسب فرود آمدند و بر فاطمه نماز گزاردند و در سرداب رفتند و فاطمه را دفن كردند. پس از گور بيرون آمدند و بر نشستند و برفتند و هيچ كس را معلوم نشد كه آن دو سوار كه بودند.



مؤلف گويد: معلوم است كه جز دو حجت خدا حضرت امام رضا عليه السلام و فرزندش حضرت جواد الائمه عليه السلام ديگري محرم آن حضرت نبوده كه اين قدرت و جرئت را داشته باشد.



محراب حضرت معصومه عليها السلام تاكنون در ميدان مير در مدرسه ستيه موجود و زيارتگاه است.



حضرت معصومه عليها السلام محدثه است



يكي از فضايل و مقامات اين مكرمه، محدّثه بودن اوست و احاديثي از آن حضرت در كتب اخبار موجود است كه ما به ذكر يكي از آنها اين گنجينه را زينت مي دهيم. مخفي نباشد كه اين حديث به فاطميات معروف و در كتب عامه مسطور است؛ زيرا روات آن، جز يكي دو نفر، همه فاطمه نام مي باشند و حديث بسيار بسيار جالب و ارزنده است و آن را علامه محدث شيخ محمد بن محمد بن احمد چشتي داغستاني در صفحه 217 كتاب اللؤلؤة الثمينة في الآثار المعنعنة المرويه، كه در سال 1306 در مصر چاپ شده، نقل نموده و سابقاً در حاشيه درب طلا ضريح مقدس هم منقوش بوده و ما در كتاب آثار الحجه، جلد 1، صفحه 8 هم نقل كرديم. و اين بنده شفاهاً هم آن را از سيد استاد علامه مجاهد آية الله العظمي مرعشي نجفي استماع نموده ام:



«حدثني سيّدنا العلامة النجفي المرعشي، قال: روي السيّد محمّد الغماري الشافعي في كتابه عن فاطمة بنت الحسين الرضوي عن فاطمة بنت محمّد الرضوي عن فاطمة بنت ابراهيم الرضوي عن فاطمة بنت الحسن الرضوي عن فاطمة بنت محمّد الموسوي عن فاطمة بنت عبدالله العلوي عن فاطمة بنت الحسن الحسيني عن فاطمة بنت ابي هاشم الحسيني عن فاطمة بنت محمّد بن أحمد بن موسي المبرقع عن فاطمة بنت احمد بن موسي المبرقع عن فاطمة بنت موسي المبرقع عن فاطمة بنت الإمام أبي الحسن الرّضا عن فاطمة بنت موسي بن جعفر عن فاطمة بنت الصادق جعفر بن محمّد عن فاطمة بنت الباقر محمّد بن علي عن فاطمة بنت السجّاد علي بن الحسين زين العابدين عن فاطمة بنت ابي عبدالله الحسين عن زينب بنت اميرالمؤمنين عن فاطمة بنت رسول الله عليها السلام قالت: قال رسول الله صلي الله عليه وآله: «ألا من مات علي حبّ آل محمّد مات شهيداً».



[اشعار در مدح حضرت فاطمه معصومه عليها السلام ]



خاك قم گشته مقدس از جلال فاطمه نور باران گشته اين شهر از جمال فاطمه

گر چه شهر قم شده گنجينه علم و ادب قطره اي باشد ز درياي كمال فاطمه

تابش شمع و چراغ و كهربايي نورها باشد از نقد جمال بي مثال فاطمه

صافي آيينه ايوان نيكو منظرش گوشه اي از صافي قلب زلال فاطمه

عطر آگين گشته گر اين بارگاه جنتي اين نسيمي است از عبير بي همال فاطمه

بر سر ما سايه افكن از كرامت اي بتول شد سعيد آن كس كه بد اندر ظلال فاطمه

آفت دلها غم است بر درگه معصومه ام حرمت من حرمت عز و جلال فاطمه

يارب از غمها مرا برهان هم از افسردگي عفو كن ما را به قلب پر ملال فاطمه

كبريا از درگهش كس را نكرده نااميد خاصه آنكو داشت پشتيبان مثال فاطمه



شعراي بسياري از قديم تا عصر حاضر، به تازي و پارسي، قصايد زيادي درمدح و منقبت اين بانوي مكرمه سروده اند كه بعضي از آنها در اطراف حرم و ايوان و مسجد بالاسر كتيبه شده كه اگر بخواهم همه آنها را ذكر كنم، خود كتاب مستقل خواهد شد.



قصيده ميرزا محمد صادق متخلص ناطق



چون مرحوم فتحعلي شاه قاجار در سال 1218 گنبد معلّا را طلا نمود،شاعر نامبرده قصيده اي كه 62 بيت و 124 مصراع است، در مدح آن بي بيمعظمه و باني گنبدش سروده كه حساب ابجد هر يك 1218 سال تذهيب گنبدمعلّا است و اين قصيده موسوم به معجزيه است و ما چند بيت آن را انتخاب، و مي نگاريم:



اين قبه گلبني است به زيور برآمده يا پاك گوهري است پر از زيور آمده

اين قبه را چه اوج كه با ارتفاع آن صدر فلك به چشم ملك احقر آمده

از دل سؤال كردم و گفتم مرا بگو كين صحن از چه روز جنان بهتر آمده

دل در جواب گفت كه اينك درين سؤال عقل طويل قاصر و فهم اقصر آمده

بهتر بود به حسن علو از جنان در آن مسكن كه بنت موسي بن جعفر آمده

زهرا عفاف فاطمه بنت موسي آنك بر وي شرف ز فاطمه و حيدر آمده

معصومه اي كه در ره ايوان اقدسش از قدر و صدق حور و پري چاكر آمده

شهزاده اي كه هر دو سرا جدش از عطا با طالبان مذهب حق ياور آمده

از اوج علم و فضل و ادب كوكب جميل وز درج حلم و مجد و شرف گوهر آمده

يك جد او نبي شرف كل كاينات كز جود حق ز جمله رسل مهتر آمده

يك جد او علي است كه از عون كردگار در روز جنگ صفدر و نام آور آمده

يك جد او حسين كه اندر گه سخا مولاي عاصيان و شه محشر آمده

موسي كاظم آمده باب وي و به آن احسان و عدل و جود و سخا بي مر آمده

بر مسلمين ز مجد و همم كرد رهبري بر زائرين به جود و كرم رهبر آمده

روي اميد جمله عالم به اين در است حاجت هر آنچه بوده از اين در بر آمده



تا اينكه گويد:



هر مصرعي از اين چو يكي حور لاله رو هر بيت آن دو ماه پري پيكر آمده

ناطق دعا بگو كه به مرآت طبع و عقل پيدا دعاي شاه عطا گستر آمده



قم پناهگاه شيعيان و محل امن و امان است



اخباري كه در فضيلت زمين قم و حوالي آن آمده، بسيار است و ما براي مزيد رغبت و توجه بيشتري، مقداري از آن را يادآور مي شويم:



1. ابو عبدالله فقيد همداني در كتاب بلدان آورده است كه ابو موسي اشعري روايت كند كه از اميرالمؤمنين علي عليه السلام سؤال كرد كه سلامت ترين شهرها و بهترين موضعها چون فتن و محن و هرج و مرج ظاهر شود، كدام است؟



امام فرمودند كه سلامت ترين موضعها در آن وقت و زمان زمين جبل باشد، چون خراسان به هم برآيد و ميان اهل جرجان و طبرستان حرب و كارزار واقع شود و سجستان خراب گردد. سالم ترين موضعها قم باشد كه از آن انصار و ياوران كسي كه بهترين مردم است به پدر و مادر و جد و جده و عمو و عمه بيرون آيد و آن ناحيت را زهرا گويند.



و بدان كه در آن ناحيت موضعي است كه جبرئيل عليه السلام بدان فرود آمده است و آن موضعي است كه از آن آبي بيرون آيد كه هر كسي كه از آن بياشامد، از درد و رنج خلاص شود.



و آن گل كه عيسي عليه السلام از آن صورت شب پره ساخت و بر وي دميد و او به قدرت خداي تعالي زنده شد و بپريد؛ چنانچه خداوند در قرآن مجيد از آن حكايت مي كند در اين آيه كه «ويُعَلِّمُهُ الكتاب والحكمة والتوراة والانجيل ورسولاً إلي بني اسرائيل أني قد جئتكم بآية من ربّكم اني أخلق لكم من الطين كهيئة الطير فأَنفخ فيه فيكون طيراً بإذن الله»(11) بدين آب ساخت و گل آن از آنجا برداشت.



و امام علي بن موسي الرضا عليه السلام از آن چشمه آب خواهد خورد و بدان موضع غسل نموده و از آن مقام كبش ابراهيم و عصاي موسي و انگشتري سليمان بيرون آمده است.



2. صاحب تاريخ قم گويد: روايت كرد مرا حسين بن علي بن بابويه به اسانيد صحيحه از ابي عبدالله الصادق عليه السلام كه مردي به آن حضرت عرض كرد: اي پسر دختر رسول خداي! مسئله مي خواهم كه از تو بپرسم كه پيش از من كسي آن را نپرسيده باشد و پس از من هم از تو نيز نپرسند. حضرت صادق عليه السلام فرمود: چنان مي دانم كه تو از جاي برانگيختن مردم از قبور و زنده شدن ايشان و محشر و منشر سؤال خواهي كرد.



مرد گفت: آري، اي پسر رسول خدا! به حق آن خدايي كه محمّدصلي الله عليه وآله را به حق به خلق فرستاد تا ايشان را به بهشت بشارت داد و به دوزخ بيم كرد. «بعثه بالحق بشيراً و نذيراً» كه من سؤال نمي كنم، مگر از محشر و منشر هر قومي.



حضرت صادق عليه السلام فرمود كه همه مردم را بر بيت المقدس محشر و منشر بود، الّا بقعه اي كه در زمين جبل است و آن را قم گويند كه اهل آن موضع و شهر را در گور ايشان محاسبه كند و از قبرهايشان به بهشت روند و بعد از آن فرمود كه اهل قم مغفور و آمرزيده اند.



راوي گويد كه چون آن مرد در اين فضيلت درباره قم و اهل قم بشنيد، از جاي برخاست و گفت: يابن رسول الله! اين كرامت و فضيلت خاصه اهل قم است؟ امام فرمود: آري كه خاصّه اهل قم است و آن كساني كه قائل و معتقد باشند به مقالت و اعتقاد ايشان.



بعد از آن فرمود كه اي مرد! از براي تو زياده بر اين فضيلتي ياد كنم درباره اهل قم؟ آن مرد گفت: آري، يابن رسول الله.



امام فرمود: حديث كرد مرا پدرم امام محمّد باقر از پدرش امام زين العابدين و او از جدش (صلوات الله عليهم اجمعين) كه فرمودند در آن شب كه مرا از اين كلبه خضرا بر آوردند نظر صائب من بر بقعه اي افتاد به زمين جبل، به غايت سبز و خرم، و زمين آن از زعفران نيكوتر، و بوي او از مشك خوش تر.



پس در آن ميان ناگاه بر آن موضع پيري را ديدم به زانو در آمده و تكيه بر هر دو زانوي خود كرده، برنس بر سر نهاده، يعني كلاه باراني. پس جبرئيل عليه السلام را گفتم: حبيبي! اين چه بقعه است و مأوا و منزل كدام قوم است؟ جبرئيل عليه السلام فرمود: يا رسول الله! اين بقعه را قم گويند و در اين بقعه شيعه وصي تو و پسر عم تو علي بن ابي طالب عليه السلام باشند.



پس گفتم: اي جبرئيل! اين پير كه اينجا به زانو در آمده است، چه كس است؟ گفت: ابليس (عليه اللعنه) است. گفتم: از ايشان چه مي خواهد؟ گفت: مي خواهد كه اين طايفه را از وصي تو اميرالمؤمنين عليه السلام برگرداند و ايشان را به فسق و فجور خواند.



پس گفتم: اي جبرئيل! مرا به نزديك او ببر. جبرئيل عليه السلام مرا به نزديك او برد به كمتر از درخشيدن برقي و گفتم او را كه اي ملعون! برخيز و با طايفه مرجئه(12) و ملحده مشاركت كن در زنان و مالهاي ايشان كه اهل قم شيعه من و شيعه وصي و پسر عم من علي بن ابي طالب اند.



3. محمّد بن الحسين بن ابي الخطاب روايت كند از محمّد بن الحسن الحضرمي از محمّد بن بهلول ابي سلم عبدي از حضرت ابي عبدالله عليه السلام كه فرمودند: خاك قم پاكيزه و مقدس است و اهل قم از ما [هستند] و ما از ايشانيم و چون يكي از ايشان كه مضطر و عاجز شده باشد و به بلايي مبتلا شده، حق سبحانه و تعالي را بخواند، البته او را اجابت كند و پيش از ايشان هيچ طايفه و اهل شهري را اين كرامت و فضيلت نبوده است. هيچ جباري و گردنكشي و ستمگري سوء قصد به ايشان نكند، مگر اينكه خداوند او را به آتش دوزخ بسوزاند.



4. و نيز به اسانيدش از ابي عبدالله الصادق عليه السلام روايت كرده كه او فرمود: شهر قم شهر ما و شهر شيعه ما است.



شهري است پاكيزه و مقدس و مطهر ولايت و دوستي ما و اهل بيت ما را پذيرفته است. هيچ جباري و ظالمي و سركشي بديشان قصد بدي نكند و براي ايشان بد نخواهد، مگر آنكه خداوند تعجيل عقوبت فرمايد؛ مادامي كه بر برادران خود خيانت نورزند و چون ايشان خيانت كنند در حق يكديگر و آن را شعار و دثار خود سازند، خداوند تعالي جباران و گردنكشان را بر ايشان مسلط گرداند. بعد از آن فرمود كه اهل قم انصار و ياوران قائم ما عليه السلام اند و رعايت كنندگان حقوق ما. پس سر مبارك به سوي آسمان كرد و فرمود: «اللهم اعصمهم عن كل فتنة و نجهم من كل هلكة»؛ يعني: بار خدايا! اهل قم را از هر فتنه و بلا نگاه دار و ايشان را از هلاكت نجات بده.



4. سعيد بن عبدالله بن ابي خلف روايت كرده از حسين بن محمّد بن سعد، از حسن بن علي خزاعي، از عبدالله بن سنان، از ابي عبدالله عليه السلام كه از آن حضرت سؤال كردند و گفتند: يا ابا عبدالله! چون حق سبحانه و تعالي اين امر و فرمان با شما رد كند، يعني چون قائم آل محمد عليه السلام ظهور كند، اهل جبال كجا باشند كه ما در بعضي از روايات خوانده ايم و شنيده ايم كه بعضي از شهرهاي جبل را خسف و نگون سار كنند.



آن حضرت فرمود: واي بر شما! در جبال موضعي است كه آن را بحر گويند. شما از جبال مي پرسيد يا از بحر؟



گفتند: يا ابا عبدالله! بحر كدام موضع است از مواضع جبال؟ فرمود: شهري است كه آن را قم گويند. عرض كردند: يا ابا عبدالله! چرا قم را بحر ناميدند؟ فرمودند: براي آنكه قم معدن ماست كه اهل بيت رسوليم. وامّا ري؛ واي بر ري از هر دو بال و دو طرف آن! چه امن و سلامتي آن به سبب قم و اهل قم است.



گفتند: يا ابا عبدالله! دو جناح و طرف ري كدام اند؟ فرمود: يكي بغداد است و يكي خراسان. به تحقيق شمشيرهاي خراسانيان و شمشيرهاي بغداديان در ري به يكديگر مي رسند. حق تعالي عقوبت بر ايشان تعجيل فرمايد و ايشان را هلاك گرداند. پس اهل ري از اين سبب پناه بر اهل قم برند و اهل قم ايشان را جاي و مقام دهند و در ميان ايشان به امن و استراحت بنشينند و از قم به موضعي كه آن را «اردستان» گويند، نقل كنند.



قم و اهل قم حجت خدايند بر انسانها



5. و نيز روايت كرده از عبدالواحد بصري كه گفت: مرا حديث كرد ابو وائل بن داوود، از عبدالله ليثي، از ثابت بناني، از انس بن مالك كه گفت: روزي نزديك پيغمبرصلي الله عليه وآله نشسته بودم، ناگاه اميرالمؤمنين عليه السلام درآمد. پيغمبرصلي الله عليه وآله فرمود: نزد من آي اي ابوالحسن! و او را دربر گرفت و ميان هر دو چشم مبارك او را بوسيد و فرمود: اي علي! حق (عز اسمه) ولايت و محبت و دوستي تو را بر مجموع آسمانها و زمينها عرضه كرد. آسمان هفتم سبقت گرفت به ولايت تو. حق سبحانه و تعالي آن را به عرش كرامت كرد و محل عرش گردانيد.



بعد از آن آسمان چهارم سبقت گرفت به ولايت تو. خداوند آن را به بيت المعمور مشرف و مكرم گردانيد. و بعد از آن آسمان دنيا. پس خداوند آن را بدين قناديل درفشنده و مصابيح درخشنده مزين ساخت و زمين مكه را به وجود كعبه و زمين مدينه را به قبول كردن ولايت و محبت تو آن را به وجود من مكرم گردانيد و كوفه را به وجود و حضور تو.



و بعد از آن زمين قم سبقت گرفت و ولايت و محبت تو را قبول كرد. خداوند سبحان آن را به عرب كرامت كرد و دري از درهاي بهشت بر آن گشاده گردانيد.



6. و هم از وي روايت شده كه گفت: حديث كرد مرا محمّد بن قتيبه همداني و حسن بن علي كشمارجاني كه گفتند: حديث كرد ما را علي بن نعمان از ابي الاكراد علي بن ميمون صائغ كه گفت: شنيدم از ابي عبدالله عليه السلام كه فرمود: خداوند به كوفه بر همه شهرها حجت گرفت، و به مؤمنان كوفه بر همه اهل مشرق و مغرب از جن و انس حجت گرفت، و قم و اهل قم را بر روي زمين از جن و انس هرگز مستضعف نگذاشت و همه ايشان را به توفيقات و تأييدات سبحاني مشرف گردانيد.



بعد از اين فرمود كه دين و اهل دين، به قم خوار نباشند و اگر چنين بودي، مردم به قم و جانب قم شتابان شدندي و خداي را به قم و اهل قم بر ديگر شهرها حجت نماندي و چون حال بدين رسيدي و حجت خدا بر خلق نماندي، آسمانها و زمينها بر جاي خود نه ايستادي و خلايق طرفة العيني مناظره و حجت بر يكديگر نياوردندي و در همه اوقات و ساعات بلا از قم و اهل قم مدفوع است.



و زود باشد كه روزگاري درآيد كه خداي را بر همه خلايق حجت باشد به قم و اهل قم، و اين در زمان غيبت قائم آل محمّد عليهم السلام بود.



قم و اهل آن قائم مقام حجت شدند تا به وقت ظهور كردن حضرت قائم عليه السلام، و اگر خداوند قم و اهل قم را قائم مقام حجت نگرداند از مدت غيبت او تا به وقت ظهور، عالم و هر چه در اوست، به زمين فرود رود و با اهلش خراب گردد.



و به درستي و راستي كه فرشتگان هميشه بلا را از قم و اهل قم دفع مي گردانند. هيچ جباري و گردنكشي به قم و اهل آن سوء قصد نكند، مگر اينكه خداوند شكننده جباران او را بشكند و قلع و قمع كند و آن جبار را از قم و اهل آن مشغول گرداند به چيزي ديگر و آن جبار را به داهيه و مصيبتي و دشمني مبتلا گرداند تا او به سبب آن دشمن و واقعه خاطر او از قم و اهل قم فارغ شود و بدان نپردازد.



و بعد از آن فرمود كه خداوند جبابره روي زمين را در ايام دولت ايشان ذكر قم و ياد آن را از خاطرشان ببرد تا ايشان قم و اهل آن را فراموش كنند؛ چنانچه حق جل و علا را فراموش كردند.



7. و نيز بدين اسانيد روايت كرده از صادق عليه السلام كه ياد كوفه كرده، مي فرمود كه عن قريب باشد كه كوفه، روزگاري از مؤمنان خالي گردد و علم و دانش در آن ناپديد شود؛ چنان كه مار در سوراخ شود و پنهان گردد و از وي اثر نماند و علم و دانش به شهري كه آن را قم گويند ظاهر شود و روشن گردد و معدن اهل علم و فضل شود كه بر روي زمين مستضعفي و سست ديني نماند تا غايتي كه زنان پرده نشين در پرده ها به علم امامت و ولايت عالم گردند. و اين حكم بديشان برسد و اين معني به نزديك غيبت و ناپديد شدن حجت الله بود از دنيا.



پس خداوند سبحان قم و اهل قم را قائم مقام حجت گرداند بر خلق او، و اگر نه چنين بود، هر چه بر روي اوست، به خود فرو بردي و خلايق را بر يكديگر حجت بنماندي. همچنين علم و دانش از قم به ديگر شهرها و ولايات فايض و منتشر گردد تا به مشرق و مغرب برسد و چون حال بدين نوع باشد، حجت خداي عزوجل بر خلق او مؤكد گردد؛ تا آنجايي كه بر روي زمين هيچ كس نباشد كه از قم اين علم بدو نرسد يا بدو نرسانند.



پس به نزديك آن، حجت خداي عزوجل ظاهر شود؛ يعني قائم آل محمّد، و بر همه خلق واجب و لازم شود كه به طاعت وي يعني (م ح م د مهدي عجل الله فرجه الشريف) مسارعت و مبادرت نمايند.



چون قائم آل محمّد ظاهر گردد، سبب نقمت و عذاب و سخط حق (عز اسمه) بود بر خلايق عالم؛ زيرا كه حق (عز و علا) خلق خود را عذاب نكند و از ايشان انتقام نكشد، مگر پس از انكار كردن ايشان كسي را كه او حجت خدا باشد بر ايشان.



8 . و نيز روايت كند از احمد بن محمّد بن عيسي از حسن بن محمود سراج، از ابي جميله مفضل بن صالح اسدي از جبلي كه او گفت من از ابي عبدالله عليه السلام شنيدم كه فرمود: چون همه شهرها پر فتنه و بلا گردند و آشوب و اضطراب در جهان عمومي شود، بر شما باد كه پناه به قم و حوالي و نواحي آن ببريد كه بلا از قم مصروف و مدفوع است.



9. و نيز روايت كند از محمّد بن سهل بن اليسع از پدر خود، و او از جد خود، و او از ابي عبدالله عليه السلام كه او فرمود كه چون امن و امان در بلاد مفقود شود و مردمان در پشت اسبان نشينند و از زنان و بوي خوش اعتزال نمايند، فالهرب الهرب الهرب؛ بگريزيد، فرار كنيد و سخت بگريزيد از همسايگي ايشان. گفتم: خداي تعالي و تقدس جان و مال و تن مرا فداي تو گرداند! كجا گريزيم و پناه با كدام موضع دهيم؟ فرمود: با كوفه و گرداگرد آن، و يا زمين قم و حوالي آن كه از اين هر دو شهر بلا، مدفوع و مصروف است.



10. و نيز سهل بن زياد رازي و غير او از حضرت عبدالعظيم بن عبدالله حسني عليه السلام روايت كند كه او گفت: حديث كرد مرا اسحاق بن ناصح مولا جعفريين كه شنيدم از ابي الحسن عليه السلام كه او فرمود: «قم آشيانه آل محمّد عليهم السلام است و مأوا و جاي شيعه ايشان است. اما جمعي جوانان ايشان به معصيت پدران خويش و در اثر استخفاف و مسخره داشتن ايشان به پيران و بزرگ تران خود، زود باشد كه هلاك شوند. مع هذا، خداوند بلا را از ايشان دفع كرده است به سبب بيزار شدن ايشان از دشمنان و همچنين هر بدي را.



11. و نيز سهل روايت مي كند از حسين بن محمّد كوفي، و او از محمّد بن حمزة ابن قاسم علوي، و او از عبدالله بن عباس هاشمي، و او از محمّد بن جعفر بن محمّد، و او از پدر حضرت ابي عبدالله عليه السلام كه فرمود هر داهيه و عنايي و بلايي كه به شما برسد، بر شما باد كه به قم وطن كنيد كه: قم مأواي فاطميان و راحتگاه مؤمنان است و روزگاري آيد كه دوستان و محبان ما از ما منافرت نمايند و دوري اختيار كنند و در اين ايشان را مصلحت و بهبودي بود؛ تا كه ندانند كه انصار و دوستان مااند تا خونها و مالهاي ايشان در امان بود و هيچ كس به قم و اهل قم بدي نخواهد، مگر كه حق سبحانه و تعالي او را خوار و ذليل گرداند و از رحمت خودش دور دارد.



12. و نيز سهيل گويد: كه حديث كرد مرا علي بن ابراهيم جعفري از محمّد بن فضيل بن زينب بن داوود بن كثير رقي از جمعي از اهل حديث از ابي عبدالله عليه السلام كه او فرمود كه حق سبحانه و تعالي فرشته آفريده است و او را به قم موكل گردانيده تا بالهاي خود را بر ايشان فرو گذاشته است و مي افشاند و مي جنباند تا هيچ جباري و گردنكشي بديشان قصد نكند بدي را، مگر كه خداوند او را همچون نمك در آب گداخته گرداند و ناچيز كند.



قم معدن علم بوده و خواهد بود



مؤلف گويد: اخبار در فضيلت قم و اهل آن بسيار است و ما اكتفاء به اين دوازده حديث نموديم و هر كس طالب بيشتر است، رجوع به جلد بحارالانوار السماء و العالم و ساير كتب تواريخ قم كند.



و مخفي نماند كه چون قم حساب ابجد آن، چنانچه قبلاً اشاره كرديم، با حساب ابجد علم يكي است به اين كيفيت: ق: 100، ميم: 40 (140) ع: 70، و لام (ل): 30، و ميم (م): 40، يكصد و چهل از روز اول مدنيت آن مركز علم و دانشمندان بوده و هست، ان شاء الله تعالي؛ چنانچه سال تأسيس رسمي حوزه علميه 1340ق، حساب ابجد نام مؤسس آن الشيخ عبدالكريم الحائري اليزدي است.



از اين لحاظ، قم همواره معدن و مركز علم بوده و خواهد بود و علم ابجد خود يكي از علوم رياضي و فنون غريبه و اركان علم جفر است كه با حساب و دانستن آن مجهولات معلوم و مخفيات مكشف خواهد شد؛ مثلاً حساب ابجد كاشان 372، با حساب ابجد عقرب يكي است. لذا مشهور است كه كاشان معدن عقرب است و در آن هفت نوع عقرب خطرناك موجود است. حساب نام مقدس علي 110 با حساب بحق برابر و حديث نبوي علي مع الحق و الحق مع علي از احاديث مستفيضه بلكه متواتره است. و هم اين نام حسابش با حساب ابجد نمك مساوي است. از اين جهت،شاعري گويد:



در مكتب آفرينش استاد علي ست عالم همه بنده است و آزاد علي ست

نامش به عدد مطابق آمد به نمك(110) يعني نمك سفره ايجاد علي ست



و نامهاي غاصبين حقش، با حساب كلمات قبيح و زشت مطابقت مي كند و يكي از عرفاي هند به نام خواجه معين الدين چشتي، كه قبرش در ازمير دهلي زيارتگاه عموم است، به نظم آورده و گفته است:



دعوي خلافت به سند مي بايد من كنت حديث را مدد مي بايد

اين جاي نفاق و منكر و خائن نيست اين مسند شير است، اسد مي بايد



مدنيت قم به دست علما و دانشمندان



اغلب مورخين قم نوشته اند كه قم از زماني كه اشعريها آمدند و وضع آن را تغيير دا[د]ند، مركز علماء و محدثين و راويان و فقهاء بوده است. عده اي از اشعريهايي كه به قم كوچ كردند، جزء علماي تابعين بودند كه در سپاه عبدالرحمن بن محمّد بن الاشعث با حجاج جنگ مي كردند.



عبدالله بن سعد و پسرش موسي كه جزء ديگر اشعريها به قم آمدند، در عداد علماي آن روز محسوب مي شدند.



در قرن دوم هجري دوازده پسر از سعد بن عبدالله بن مالك بن عامر اشعري در عداد راويان و اهل حديث بوده و از حضرت ابي عبدالله جعفر بن محمّد الصادق عليه السلام روايت مي كرده اند و بيش از صد نفر از فرزندان عبدالله و احوص پسران سعد، كه نخستين افرادي بودند، از اشعريين، كه به قم آمدند، از فرزندان سائب بن مالك، از اولاد نعيم بن سعد، از ديگر امامان روايت كرده اند.



در اواخر قرن دوم و قرنهاي سوم و چهارم، قم مهم ترين مركز علماء و محدثين شيعه بوده است و در اين عصر علمايي بزرگوار مانند افراد زير به تدريس و نقل احاديث و تأليف و تصنيف اشتغال داشته اند:



1. محمّد بن حسن صفار صاحب كتاب بصائر الدرجات و كتب ديگر از اساتيد شيخ صدوق (عليه الرّحمه)؛



2. ابو عبدالله محمّد بن خالد برقي كه با فرزندش احمد از كوفه فرار و به برق رود قم آمده و منزل نمود كه به برقي معروف شده؛



3. ابو جرير زكريا بن ادريس كه با برقي از اصحاب و روات حضرت امام جعفر صادق و حضرت امام كاظم و حضرت امام رضا عليهم السلام بوده اند؛



4. آدم بن اسحاق از اصحاب حضرت رضا عليه السلام؛



5. جناب زكريا بن آدم اشعري كه قبرش در شيخان قم مزار عمومي و وكيل حضرت رضا عليه السلام بوده است؛



6. جناب شيخ ابوالحسن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي صاحب كتاب الرساله؛



7. فرزندش جناب شيخ ابو جعفر محمّد بن علي مدفون در ري و مشهور به صدوق و ابن بابويه كه ترجمه او را با كرامت جسد پاكش در تذكرة المقابر نوشته ام؛



8. جناب شيخ حسين بن علي بن بابويه برادر شيخ صدوق؛



9. ابو جعفر محمّد بن قولويه صاحب كتاب كامل الزياره كه قبرش در باغ ملي قم و داراي مقبره است؛



10. جناب علي بن ابراهيم صاحب تفسير كه نيز قبرش در قسمت شمالي باغ ملي قم زيارتگاه است.



شيخ عبدالجليل رازي، وضع علمي قم را در قرن ششم شرح داده و گويد مدارس ديني قم داراي وسايل كافي و علماء و مدرسين و مفسرين بزرگ مي باشند و كتابخانه هايي مشحون از كتب فرقه هاي مختلف در آن وجود دارد. در قرنهاي پنجم و ششم (دوره سلجوقيان) نيز قم مركزي بزرگ براي فقهاء و علماي شيعه بود و عده اي براي تحصيل به اين شهر مي آمدند و مدارس دايري داشت.



شيخ عبدالجليل مذكور، نام اين چند مدرسه را در قم، كه در زمان او داير بوده و فقيهان و مراجع ديني با شكوه تمام در آن مي زيسته اند، ذكر كرده است:



1. مدرسه سعد صلت؛ 2. مدرسه اثير الملك؛ 3. مدرسه سعيد عز الدين مرتضي؛ 4. مدرسه سيد زين الدين عبدالعزيز؛ 5. مدرسه سيد ظهيرالدين؛ 6. مدرسه سيد ابوالحسن كميج؛ 7. مدرسه سيد شمس الدين مرتضي؛ 8. مدرسه سيد مرتضي كبير؛ 9. مدرسه سيد جنب مشهد مطهر حضرت فاطمه بنت موسي بن جعفر عليهما السلام كه ظاهراً همين مدرسه فيضيه كنوني باشد كه سوانح و حوادث عجيبي در خود مشاهده كرده است.



در فترت و فاصله اي كه بين سلاطين سلجوقي و پادشاهان صفوي است، وضع قم از جهت روحانيت در دست نيست و در اين فاصله در قم حوادث گوناگوني رخ داده و چند بار مردم آن قتل عام شدند و خود شهر ويران گرديد. در زمان تيموريان مدتي پايتخت بود و در زمان سلطان محمّد تيموري. وي شرف الدين علي يزدي عالم و مورخ و رياضيدان معروف آن روز را به قم دعوت كرد و شرف الدين مدتي در آن شهر اقامت داشت. شرف الدين يزدي، كه ظاهراً از علماي تسنن مي باشد، در قم چگونه بوده و جلسه درسي داشته يا نه و آيا از علماي شيعه كسي در مقابل او در قم وجود داشته يا نداشته؟ اينها مطالبي است كه بر نويسنده معلوم نيست.



در دوره صفويه، وضع روحانيت قم تا حدي مشخص مي باشد. گويا پس از پيدايش صفويه، از مدارس قديم قم، كه شيخ عبدالجليل رازي بعضي از آنها را نام برده، اثر زيادي نبوده است و بيشتر آنها به دنبال تخريبها و قتل عامهاي متعدد از بين رفته بوده است. در اين عصر مدارس جديدي بنا شد كه آثاري از بعضي از آنها امروز باقي مي باشد. در اين مدارس جمعي از بزرگ ترين علماي شيعه از قبيل مولا محسن فيض صاحب وافي و تفسير صافي و حقايق و كتب ديگر، و مولا عبدالرزاق لاهيجي معروف به فياض هم داماد فيض صاحب گوهر مراد و كتب ديگر كه دو داماد صدر المتألهين شيرازي و از شاگردان زبده او بودند، و نيز مولا صدراي حكيم معروف مذكور، و قاضي سعيد، و مولا محمّد طاهر قمي به تحصيل يا تدريس و تصنيف اشتغال داشته اند.



و كراراً از سيد استاد آيةالله نجفي مرعشي شنيدم كه مي فرمود مرحوم صدر المتألهين، در مدتي كه در قم اقامت و تدريس مي كردند، هر وقت مشكلي يا مطلبي برايشان مبهم مي شد، مي آمد در حرم مطهر حضرت فاطمه عليها السلام و استمداد از آن بي بي مكرمه مي نمود و همان جا مطلب برايش حل و مشكلش آسان مي شد.



مدرسه فيضيه را هم براي همين فيضيه گفته اند كه چون مرحوم ملا محسن فيض كاشاني مذكور در آنجا تدريس مي نمود.



آري، بسياري از نامه نگاران و سياستمداران خارجي و داخلي در سفر نامه هاي خود در دوره صفويه و قاجاريه و غيرها، به طلاب و سادات قم اشاره و گفته اند كه قم در آن زمان هم پر از سيد و ملا و روحاني بوده است و در عصر سلاطين قاجاريه، قم داراي مدارس متعدد بوده كه اغلب آنها هنوز باقي و داير است.



در اين زمان علماي بزرگ در قم اقامت داشته يا از آنجا برخاسته اند كه از همه آنها معروف تر ميرزا ابوالقاسم بن محمّد حسن جيلاني قمي معاصر فتحعلي شاه كه آثار علمي وي مانند قوانين الاصول و جامع الشتات همواره طرف توجه است و شرح حال و آثار وي در بخش علماي قبل از حوزه علميه حايري خواهد آمد.

پاورقي





1) گنجينه دانشمندان، حاج شيخ محمد شريف رازي (م 1420ق) كه در 9 جلد بين سالهاي 1352 - 1370ش تدوين شده و آنچه در اين شناختنامه آمده، گزيده اي از مطالب چند جلد گنجينه دانشمندان كه درباره شهر قم و حضرت فاطمه معصومه عليها السلام، مزار امامزادگان و علماء و دانشمندان و معرفي مساجد، كتابخانه ها، تكيه ها و... نگارش يافته است.

2) قال علي عليه السلام: «قوام الدين باربع بعالم ناطق مستعمل له وبغنيّ لا يبخل بفضله علي اهل دين الله و فقير لا يبيع آخرته بدنياه و بجاهل لا يتكبّر عن طلب العلم». الخصال، ج 1، ص 197.

3) شهد الله انه لا اله الّا هو والملائكة واولو العلم» - الآية. آل عمران /18.

4) انّما يخشي الله من عباده العلماء» - الآية. فاطر /28.

5) يرفع الله الذين آمنوا منكم والذين اوتوا العلم درجات» - الآية. المجادله /11.

6) يعني شهيد اول جناب محمد بن مكي صاحب لمعه و كتب ديگر در فقه، و شهيد دوم شيخ زين الدين علي صاحب شرح لمعه و مسالك و كتب ديگر كه به دست مخالفين كشته شدند.

7) اكنون آن محل به نام چهارمندان معروف و يكي از محلات آباد و پر جمعيت اين شهرستان و مركز دانشمندان بزرگي مانند: مرحوم آية الله ميرزا محمد ارباب و آية الله حاج سيد صادق روحاني كه ترجمه شان خواهد آمد، بوده است.

8) مؤلف گويد: اين قول منافات دارد با قصه اي كه صاحب تاريخ قم و ديگران راجع به قمي سني و شيعه رازي ذكر كرده است و من آن را در تاريخ ري ذكر كرده ام.

9) مؤلف گويد: البته اصفهان تا قريب به عهد سلاطين صفويه چنين بوده؛ ولي از زمان ايشان تاكنون، انوار ايمان و هدايت به مرتبه اي بر در و ديوار آن ولايت تافته كه همه جا را فرا گرفته.

10) مصلحگاه: يكي از محلات پر جمعيت ري بود و آن را سكة الموالي، يعني كوي شيعيان، مي گفتند.

11) آل عمران/49 و 48.

12) مرجئه قومي از اهل سنت اند.